استاد فقید دکتر سید امیر محمود انوار نویسنده و پژوهشگر برجسته معاصر

این مقاله   در کتاب یادگارنامه دکتر سید امیر محمود انوار  فصل دوم صفحه 393 به چاپ رسده است.این کتاب  با مقدمه استادسیدعدالله انوار در پنج فصل :فصل اول مقالات .فصل دوم:خاطرات .فصل سوم  گیده اشعار وفصل چهارم تصاویر به اهتمام پوراندخت هژبرکلالی دکترسید امیر علی انوار وسید امی حسین انوار در اولین سالگرد در گذشت استاد گردآور گردیده است. 

سوگنامه استاد

به نام آنکه در دنياي فاني            دهد از عشق عمر جاوداني

دو روزي فرصت آموزد دروس مصطفي ما را

که  پيش از  مرگ  در دنيا  بيامرزد  خدا ما را

اگر  امروز دل  با  خاک  راه  مرتضي  جوشد

کند  محشور  فردا  فضل  حق  با اصفيا  ما را

با عرض ارادت و تسليت به جامعه علم و ادب جهان اسلام، و خانواده گرامي استاد فقيد و فرزانه جناب آقاي دکتر سيدامير محمود انوار، بايد عرض کنيم که ما عاشقان استاد آنقدر در فقدان ايشان متأثر و اندوهگين هستيم که نمي شود باور کرد اين استاد فرهيخته از ميان دلدادگان خود کوچ کرده و به ديدار حق شتافته‌اند، و مي‌توان گفت:

ز اشک چشم و ز خون جگر به هر فصلي

خوش آب و رنگ توان داشت غنچه دل را

و براي ما چنين حادث شده است که:

فراق هم نفسان جان بي قرارم سوخت

گياه خشکم و هجران، نو بهارم سوخت

تو  اي  آفر يد گار علم  و  قلم

الذي  علّم  الإنسان ما لم  يعلم

که ما همچنان وامانده و حيران در بلم

استاد مسلم ادب وعرفان و سخن از ميان جمع ما، پرواز کنان رفت و هميشه در قلب يکايک ما جاي خواهد داشت و هرگز نام او در فرهنگ نسيان و فراموشي ثبت نخواهد شد. چرا که نور، مفرد انوار است و فضاي نگاه و تفکر مي‌خواهد و همه سخن از سرعت نور مي‌گويند، و خداوند مي‌فرمايد:الله نور السموات والأرضولي فراموشي فضاي تاريکي و خموشي را مي‌طلبد، که هرگز در محوريت استاد گرانقدر نمي گنجد.بايد بگويم که او يک سخنور بود، يک اديب، يک لغت‌شناس، يک استاد اخلاق و يک عالم پرهيزگار و يک انديشمند و آموزگار، يک شاعر قافيه شناس. او قافيه و عروض شعر بود که بدون حضورش، شعر رونق نداشت.و بارها به ايشان عرض مي‌کرديم که:

استاد، کسي به رتبه شعرت نمي رسد

دست سخن گرفتي و بر آسمان شدي

در توصيفش اين چنين شايسته است:

مي‌گويم  و اند يشه  ندارم ز  حريفان

انوار همو زهره رامشگر و آن بدر منير است

استاد گرانمايه به گونه اي در سخن متبحر بود که هم سخن خوب مي‌گفت و هم خوب سخن مي‌گفت. در کلاس‌هاي خود آنچنان دانشجو را مجذوب کلام خود مي‌کرد که گويي کلامش جادو بود و تصويري بود که بر روح و جان شنونده نقش مي‌بست، مضامين و مفاهيم کلامش آنچنان تازه و بديع و متنوع بود که به سادگي مي‌توان گفت:يک عمر مي‌توان سخن از عشق انوار گفت        در بند آن مباش که مضمون نمانده استهنگامي که دانشجو بوديم و از محضر ايشان تلمذ مي‌کرديم، در ميان کلام شاهکارش و اوج پرواز سخنش به استاد مي‌گفتيم:استاد، اين طرز سخن را از کجا آورده‌اي      

  خنده  بر گل مي زند رنگيني اشعار تو

هميشه صبح زود علي الطلوع در محضر استاد حاضر مي‌شديم تا مبادا کلام ايشان از ذهنمان جا بماند و در سمعمان نقش نبندد، کار مي‌کرديم کارستون، دو منزل را يکي کرده تا به مقصد برسيم، با هر وسيله ممکن در حضور او مي‌نشستيم و با خود مي‌گفتيم: (ما سمعناه من أستاذنا فذلک عين الحياة وما لم نسمعه فقد فات ولاقانا الممات) و براي حضور در مکتب ايشان چنين مي‌گفتيم:

چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم           که ياد  مي‌نکند  عهد آشيان،  اي دوست

تنم بپوسد و خاکم به باد ريزه  شود          هنوز مهر تو باشد در استخوان اي دوست

او واقعا يک دوست بود، عاشق به تمام لغت و محتوا، با عشق مي آموخت و آموزش مي داد، عاشقانه از دانشجو پرس و جو مي کرد، در توصيف هر کدامين ما شعري مي سرود، هرگز کرسي کلاسش از تمثال مبارکش خالي نبود، ارادت دانشجويان به او به حدي بود که واقعيت اين جمله مصداق آن است: (من علّمني حرفا قد صيّرني عبدا) در جلسات هيئت تحريريه هر سه فصلنامه ما نامش مي‌درخشيد، و بحق انوار است، وي در پيشتازان اعضا بود و در کنار ديگر استادان بزرگوار هميشه آماده سخن بود، هرگز مشکلات و گرفتاري‌هاي درونش را ابراز نمي‌کرد و غالبا از فرزندان بزرگوارش به نيکي ياد مي‌کردند و مي‌توانم به جد بگويم که تمامي اعضاي هيئت تحريريه (مطالعات ادبيات تطبيقي - مطالعات قرآني - دراسات الأدب المعاصر) همگي اين ضايعه اسف بار را به خوانندگانش و به جامعه ادب تسليت عرض مي‌نمايد و چنين گوييم:

شکسته  دليم  و  بسته   زبان   و آشفته   مو

درحيرتيم انوار کجا رفت؟ و حال ما در پي او

قلم ناتوان  و  چشم گريان  و    بغض  در گلو

فرياد نمي‌رسد به گوش عالميان، که استاد فرزانه‌ام، مهتاب و اختر تابناکم کو؟

آن  خامه  زيبا  نگار ميان  دستان  تو کو؟

آن شعر و نثر دلنشين و آتشين فرازت کو؟

هرگز نخواهم از ياد برد انديشه و فضيلت و کرامتت و در پايان سخن:

ندارد   نامه من   در خور  پرواز     مضموني       مگر رنگي  ببندم بر پر  و  بال کبوترها

بزرگان ادب گوش اين سخن را نزدشان محرم       سخن را ختم مي‌دارم که او دانا هو الأعلم

 

 

 

 

 

 خوشنویس بو دی شاعربه زانی شیرین  

حافظ و  سعدی و فردوسی و خر پروین

      عربی دان عج خو ا ن ،چو جبران وحطیط        

مولوی  ، رودکی  و  ثالث  دوران  و حزین

***

جهان  روشن شدازانوار محمو د

ا د ب با علم محمود گشت بهبود

***

آن مستی کلامت  لا یعقلم نمو د ه

چشمم ترا ند ید ه حسن ترا شنیده

 

دکترمهد ی ممتحن -  پرویزلکزاییان فکور

 

 

نظر بدهید



مطالب مشابه :


استاد فقید دکتر سید امیر محمود انوار نویسنده و پژوهشگر برجسته معاصر

ادبیات تطبیقی پرویز لکزائیان فکور - استاد فقید دکتر سید امیر محمود انوار نویسنده و پژوهشگر




برچسب :