حق تجدید نظر در فرآیند دادرسی عادلانه (قسمت دوم)
مبحث سوم-اصول و قواعد کلی حاکم بر تجدیدنظر
همانطور که در بالا اشاره شد، تجدیدنظر همانند هر نهاد و تأسیس دیگر حقوقی و قضایی باید تابع قواعد و اصولی باشد تا بتواند دستگاه عدالت کیفری و جامعه را به اهداف موردنظر برساند.قواعد و اصولی که در این باب لازم الرعایه هستند، ازاین قرارند:1-اصل قابل تجدیدنظر بودن آرا، 2-قاعده صلاحیت، 3-محدودیت زمانی، 4-محدودیت مراتب، 5-ذینفع بودن، 6-رعایت تشریفات، 7-منع تصمیمگیری به ضرر معترض.
یک-اصل قابل تجدیدنظر بودن آرا:با پذیرش تجدیدنظر بهعنوان بخشی از فرآیند دادرسی عادلانه، قابل تجدیدنظر بودن آرا نیز بایستی بهعنوان یک اصل مهم مورد قبول قرار گیرد.بهاین ترتیب که با درجهبندی آرا و احکام صادره از محاکم، همه آرایی که از اهمیت نسبی برخوردارند، قابل تجدیدنظر باشند.مطابق مقررات قانون آیین دادرسی کیفری سابق، همه آرای صادره در امور خلافی قطعی بود.آرای صادره در باب جنحههای کوچک، تنها قابل پژوهش بود و قابل فرجام نبود؛آرای صادره صادره در مورد جنحههای بزرگ، هم قابل پژوهش بود و هم قابل فرجام و آرای دادگاههای جنایی، فقط قابل فرجام بود 1 .تقریبا همین رویه در کشور فرانسه و کشورهای عربی که از فرانسه الگوپذیری داشته اند مرسوم و متداول است؛با این تفاوت که جرایم خلافی دارای مجازات حبس نیز دراین کشورها قابل پژوهش میباشند(ابو عامر، 1985، ص 173؛عبد القادر، 1982، ص 173؛الشواربی، 1988، ص 145؛فتحی سرور، 1981، ص 16).در انگلیس و آمریکا نیز تقریبا همه آرای صادره از محاکم بهصورت خاصی که در بالا بهآن اشاره شد، قابل تجدیدنظر هستند(گیبسون، 2002، ص 32 و کارلسون، 1999، ص 278).
در مورد قطعی بودن آرای صادره در امور خلافی، این توجیه وجود دارد که اولا:راه یافتن (1).بهموجب ماده 275 قانون آیین دادرسی کیفری 1290:«احکام حضوری دادگاه بخش در امور خلافی قطعی است و احکام غیابی قابل اعتراض است و حکمی که پس از اعتراض صادر میشود قطعی میباشد.احکام دادگاه بخش در امور جنحه خواه غیابی و خواه حضوری فقط قابل پژوهش است و مهلت پژوهش از روز اعلام به متهم در دادگاه یا ابلاغ واقعی رأی به او و با رعایت مسافت ده روز است.»؛و به موجب ماده 431 همان قانون:«احکام دادگاههای جزایی در موارد ذیل قابل فرجام است:1-احکام دادگاههای جنحه که مدت پژوهش آنها منقضی شده است.2-احکام دادگاههای جنحه که پس از رسیدگی پژوهشی صادر شده.3-احکام دادگاه استان و احکام دادگاه جنایی».
خطا دراین قبیل موارد بسیار نادر و احتمال آن درحدی است که چندان قابل اعتنا نمیباشد؛ زیرا بیشتر جرایم خلافی جنبه مادی داشته و دستیابی به ادله برای اثبات آنها سهلتر میباشد.ثانیا:بهطور معمول کسانی که بهاین نوع از مجازاتها محکوم میشوند، برای اعتراض به آنها تمایل چندانی ندارند.ثالثا:اصولا این نوع از محکومیتها آثار کیفری بهدنبال ندارند. بنابراین از جهت اجرای عدالت مشکلی برای جامعه ایجاد نمیکند(القللی، 1946، ص 12).
در مورد تمایز احکام صادره از دادگاههای جنحه و جنایی، توجه بهاین نکته ضرورت دارد که رسیدگی دادگاه جنایی از لحاظ ماهوی کمتر قابل تردید است؛زیرا اولا:دادگاه یاد شده با تعدد قاضی و توسط قضات باتجربه رسیدگی را انجام میدهد.ثانیا:با تشریفات و ترتیبات خاصی دادرسی را برگزار میکند.ثالثا:فرع بر تحقیقات مقدماتی دادرسی را بهانجام میرساند. رابعا:در بیشتر پروندههایی که دراین دادگاه مطرح میشود وکیل مداخله دارد.ازاینرو احتمال این که در احکام صادره از دادگاه جنایی خطا و اشتباه ماهوی رخ دهد، بسیار نادر است و در عین حال برای پرهیز از اشتباهات حکمی، چنین احکامی قابل فرجام میباشند.فرجام، به منظور نظارت برحسن اجرای قانون در دادگاههای تالی اعمال و اجرا میشود و مبنای آن رفع اشتباهات حکمی و قانونی است که ممکن است در احکام دادگاهها راه پیدا کرده باشد(ابو عامر، 1985، ص 207 و فتحی سرور، 1981، ص 1235).بههر حال هریک از روشهای فوق در جهت دادرسی عادلانه مکمل دیگری است و زمینه بازنگری و بازبینی احکام و آرای قضایی را به ترتیب دادرسی فراهم میآورند.
شایان ذکر است که اعاده دادرسی روشی کاملا استثنایی جهت بازبینی احکام قطعی است که تنها در موارد محدودی امکان اعمال آن وجود دارد و با اصل قابل تجدیدنظر بودن آرا مغایرت ندارد.ازاینرو آن را طریق فوقالعاده اعتراض به احکام میخوانند.اعاده دادرسی برای احکام قطعی یک ضرورت اجتنابناپذیر است، بویژه نسبت به احکامی که در مرحله بدوی قطعی محسوب میشوند؛چرا که اگر راهی برای جبران اشتباهاتی که در آینده معلوم میشود، وجود نداشته باشد، موجب نادیده گرفتن عدالت خواهد بود(بهنام، 1987، ص 441).
در ایران، قانونگذار بعد از انقلاب همواره در مقام وضع مقررات تجدیدنظر بر قطعی بودن آرا تصریح و تأکید ورزیده و قابل تجدیدنظر بودن را به عنوان استثنا پیشبینی کرده است 1 ، درحالیکه در همه موارد یاد شده دامنه استثنا از اصل گستردهتر بوده، حتی در جهت مغایر با آن سیر کرده است؛چرا که موارد و مراتب تجدیدنظر را به حدی توسعه داده که اعتبار امر مختوم کیفری را نیز متزلزل ساخته و ناپایداری آرا و احکام قضایی را دامن زده است. در جهت رفع این نابسامانی بایستی چارهاندیشی عمیقتری در مورد کل نظام دادرسی و حتی نظام حقوقی صورت پذیرد.همانطور که یادآور شدیم این آشفتگی ناشی از برداشت غلطی است که از احکام فقهی در این باب شده است، درحالیکه موارد نقض که فقها متعرض آن شدهاند به مثابه اعاده دادرسی در عالم حقوق است که طریق استثنایی برای اعتراض به احکام محسوب میشود.بلی وقتی احکام قطعیت پیدا کردند دیگر نباید بهانهای برای نقض آنها وجود داشته باشد و ازاین جهت، دیدگاه فقها کاملا منطقی است، ولی تفکیک مراحل رسیدگی و بازبینی و بازنگری آرای قضایی در دو یا سه مرحله با معیارهای فقهی مغایرت نداشته، در جهت اهداف کلی شریعت قرار دارد.آنچه نگرانی را بیشتر میسازد این است که با وجود این ادعا و تغییر پیدرپی قوانین در این باب، قطعیت پیدا کردن آرا معنا و مفهوم خود را نیز از دست داده است.
دو-قاعده صلاحیت:تعیین مرجع صالح برای رسیدگی و اتخاذ تصمیم در مورد درخواست تجدیدنظر اولین امری است که در جهت اعمال حق تجدیدنظر باید آنرا مورد توجه و بررسی قرار داد.کدام دادگاه و مرجع قضایی برای این امر صالح است و چه ویژگیهایی که باید داشته باشد؟توصیه و تأکید براین است که دادگاه تجدیدنظر نسبت به دادگاهی که تصمیم اولیه را اتخاذ کرده است، عالی و بالاتر باشد 2 .چنانکه گذشت بند 5 ماده 14 میثاق بینالمللی (1).به موجب ماده 232 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1387:«آرای دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری قطعی است مگر در موارد ذیل که قابل درخواست تجدیدنظر میباشد:1-...».در ماده 7 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1373 و ماده 28 قانون تشکیل دادگاههای کیفری 1 و 2 مصوب 1367 نیز همین عبارت آمده است.
(2).صرفنظر از انتقاداتی که بر واخواهی شده و آنرا از موجبات اطاله دادرسی دانستهاند(القللی، 1946، ص 2 و محمود مصطفی، 1970، ص 533)، با فرض آنکه واخواهی را از اقسام تجدیدنظر به حساب آوریم به طور در این روش اعتراض نزد همان دادگاه قبلی صادر کننده رأی قابل رسیدگی است و علت آن، این است که در واخواهی فرض براین است که دادرسی هنوز پایان نیافته و متهم دفاع لازم را از خود به عمل نیاورده است.بنابراین باید به متهم برای دفاع فرصت داده شود و دادرسی به صورت کامل انجام پذیرد.مبنای حق واخواهی درباب صدور حکم غیابی را پارهای از مؤلفین«خطای مفروض»دانستهاند و براین باورند که در چنین مواردی فرض براین است که-حقوق مدنی و سیاسی این مطلب را صراحتا مورد تأکید قرار داده بود.منظور از عالی و بالاتر بودن این نیست که دارای چنین عنوانی در بین تشکیلات قضایی باشد، بلکه باید دارای ویژگیهایی باشد که آنرا کاملا از دادگاه پایینتر متمایز سازد.در اینجا هم مفهوم و معنای شخصی و هم مفهوم و معنای سازمانی صلاحیت موردنظر است. 1 یعنی اینکه اولا:دادگاههای تجدیدنظر باید از جهت سازمانی و اداری غیر از دادگاههای بدوی باشند و قضات دیگری غیر از قضات دادگاه بدوی عهدهدار امر دادرسی در دادگاههای مزبور باشند.ثانیا:در بعد شخصی دادگاه تجدیدنظر باید دارای این ویژگیها باشد:الف-از جهت ترکیب دادگاه:دادگاه تجدیدنظر باید به روش تعدد قاضی اداره و برگذار شود و تعداد قضات باید سه و یا پنج نفر باشند.اگرچه راجع به برتری روش تعدد قاضی و روش قاضی واحد(وحدت قاضی)اختلاف نظرهایی وجود دارد، درحال حاضر در اکثر، بلکه در تمامی کشورهای دنیا، روش تعدد قاضی، لااقل در دادگاههای تجدیدنظر بیشتر مقبولیت پیدا کرده است.روش تعدد قاضی امکان هماندیشی و دقتنظر بیشتر را فراهم میآورد و اعتماد و اطمینان به آرای قضایی را افزایش میدهد.ب- از جهت تجربه و سابقه کار:قضات دادگاههای تجدیدنظر باید تا حد مقبولی دارای سابقه کار قضایی بوده و از مهارت، تجربه و سابقه درخشان در گذشته برخوردار باشند(ابو عامر، 1985، ص 153).
سه-قاعده محدودیت زمانی:برای اینکه افراد ذینفع بتوانند از حق تجدیدنظر بهرهمند شوند، باید زمان کافی برای تقدیم درخواست و یا دادخواست در اختیار داشته باشند.
این وقت باید به حدی باشد که با توجه به نزدیکی و دوری مسافت و شرایط و امکانات تجدیدنظر اعمال این حق ممکن و میسر باشد.درحال حاضر در حقوق ایران در بیشتر موارد ق-حکم صادره خالی از اشتباه و خطا نیست.لذا باید به همان دادگاه فرصت داده شود تا چنانچه به اشتباه پی برد آن را اصلاح کند(زکی ابو عامر، 1985، ص 83).
(1).در آیین دادرسی صلاحیت( noitcidsiruj )بیشتر از جهت سازمانی و تقسیم کار بین واحدهای مختلف قضایی مورد توجه قرار میگیرد.در این بعد منظور از صلاحیت، اختیار و تکلیفی است که یک مرجع قضایی برای رسیدگی به موضوعی و تصمیمگیری در مورد آن دارد.صلاحیت از جهتی منشاء تکلیف و از جهتی منشاء اختیار است.به اعتبار که تشخیص صلاحیت به دادگاه مربوط میشود، اختیار است و به این اعتبار که پس از تشخیص صلاحیت دادگاه، باید رسیدگی را به انجام رساند، تکلیف محسوب میشود(شمس، 1381، ص 393).
مهلت تجدیدنظر خواهی بیست روز در داخل و دو ماه در خارج از کشور تعیین گردیده است.
این مقدار زمان، وقت مناسبی برای تقدیم اعتراض است، اما بایستی با لحاظ بعد مسافت، مدت دیگری به آن اضافه شود تا ذینفع بتواند اعتراض خود را تقدیم کند.در نظام حقوقی مصر در واخواهی و استیناف مهلت اعتراض ده روز با رعایت مسافت و در فرجام چهل روز تعیین گردیده است(عبد القادر، 1982، ص 83 و الشواربی، 1988، ص 152).البته اعاده دادرسی در امور کیفری مقید به وقت نیست و درصورت حصول شرایط آن، حتی اگر حکم اجرا شده باشد، امکان اعتراض فراهم است.
چهار-محدودیت مراتب:با وجود آنکه تجدیدنظر از لوازم دادرسی عادلانه به حساب میآید، در عمل نباید به گونهای باشد که با مبنای دادرسی، که اجرای عدالت و فصل خصومت است، مغایرت داشته باشد.در این جهت تجدیدنظر باید محدود به یک و یا در مواردی مثل احکام صادره از دادگاههایی که قضات آنها از تجربه کافی برخوردار نیستند، همچون دادگاههای جنحه سابق، محدود به دو مرتبه باشد.اگر راه تجدیدنظر برای مراتب عدیده باز باشد، دادرسی به سرانجام نمیرسد و چنین شیوهای آشکارا نقض غرض خواهد بود.یکی از قواعد مهم در آیین دادرسی، قاعده اعتبار امر مختوم یا اعتبار قضیه محکوم بهاست.این قاعده دلالت براین دارد که وقتی در مورد پروندهای حکم قطعی صادر شد، این حکم در مورد طرفین لازم الاجراست و نباید امکان ازسرگیری موضوع به هیچ وجه فراهم باشد.وجود مراتب متعدد تجدیدنظر، این قاعده را که از قواعد مهم دادرسی است متزلزل میسازد و مشکلات زیادی برای دستگاه قضایی و جامعه به وجود میآورد.البته مقتضای احتیاط و عدالت این است که باب تجدیدنظر نباید حتی در این مرحله بکلی مسدود گردد.ازاینرو اعاده دادرسی به عنوان یک طریق فوقالعاده همواره باز است و در پرتو آن، امکان بازبینی احکام در موارد نادر و استثنایی نیز فراهم است.
با این وصف، تجدیدنظر تشخیصی و احتیاطی که به تازگی در حقوق ایران مورد شناسایی قرار گرفته، قابل ایراد و اشکال است؛زیرا در تجدیدنظر تشخیصی، به طور خودکار و بدون هیچ توجیه منطقی، یک مرتبه به مراتب تجدیدنظر اضافه میشود و از سوی دیگر با توجه به مقررات مربوط، شأن دیوان عالی کشور در حد دادگاههای تالی تنزل داده شده است و با وجود تجدیدنظر احتیاطی راه اعتراض به آرا و احکام قضایی همواره باز بوده، سرنوشت همه آرا در هالهای از ابهام قرار دارد؛چرا که هر آینه این احتمال وجود دارد که محکومین و کسانی که رأی به ضررشان صادر شده است، با توسل به این طریق، رأی قبلی را دچار تزلزل سازند.ایرادات و اشکالات این دو طریق فراتر ازاین است و بررسی آنها فرصت دیگری میطلبد.بنابراین منحصر ساختن راههای تجدیدنظر به چهار صورت مذکور(واخواهی، استیناف، فرجام و اعاده دادرسی)همانند مقررات سابق و رویهای که بسیاری از کشورها همانند مصر و فرانسه در پیش گرفتهاند، کاملا معقول و منطقی است و باید طرق دیگر(تجدیدنظر تشخیصی و احتیاطی)کنار گذاشته شود.
خلاصه آنکه نادیده گرفتن تجدیدنظر، تفریط و توسعه دادن آن تا این حد افراط است و راه صواب این است که به صورت محدود و مبتنی بر مبانی علمی در فرآیند دادرسی عادلانه مورد توجه قرار گیرد.
پنج -ذینفع بودن:حق اعتراض و یا تجدیدنظر باید برای شخصی در نظر گرفته شود که از لحاظ فردی و یا اجتماعی در رأیی که صادر شده است، ذینفع و یا ذیضرر باشد.در منطق آیین دادرسی کیفری امروزی طرفین یک پرونده کیفری عبارتند از:دادستان و متهم و در مواردی که موضوع دعوا جنبه خصوصی داشته باشد، شاکی و یا مدعی خصوصی نیز به عنوان یک طرف دیگر محسوب میشود.به حسب مورد، این سه شخص نسبت به دعوا و رأیی که درباره آن صادر میشود، ذینفع به شمار میآیند؛اما حدود ذینفع بودن آنها را نمیتوان یکسان در نظر گرفت؛زیرا مصالح و منافع هرسه یکسان و به یک اندازه نیست.
دادستان به عنوان مقامی که عهدهدار نمایندگی جامعه و مأمور اجرای عدالت است، میتواند به همه آرا و احکام صادر شده از مراجع قضایی، حتی احکامی که به ضرر متهم صادر شده است، اعتراض کند؛چرا که دادستان در یک پرونده کیفری تنها نقش طرف دعوا را عهدهدار نیست، بلکه بیشتر در مقام اجرای عدالت و دادگستری است؛مضافا اینکه متهم نیز به نوبه خود یکی از افراد جامعه محسوب میشود و دادستان مکلف است در جهت حمایت از او، به عنوان یک شهروند، فعالیت کند.ازاینرو در بیشتر نظامهای حقوقی برای دادستان این حق وجود دارد که نسبت به همه آرایی که برخلاف حق و عدالت تشخیص میدهد، اعتراض و تجدیدنظر خواهی کند، ولو آنکه این رأی در ظاهر به نفع جامعه و به ضرر متهم صادر شده باشد(فتحی سرور، 1981، ص 336؛البغال، 1963، ص 185 و مامون سلامه، 1988، ص 375). زیرا اگر حکم، به ناحق و نادرست در مورد متهم صادر شده باشد، بیعدالتی است و بیعدالتی هیچگاه به نفع جامعه نیست و جامعه از بیعدالتی بیشاز هر چیز دیگری متضرر میشود.
اعتراض متهم به تصمیمات و آرایی که مقامات قضایی به ضرر او اتخاذ میکنند، از جمله حقوق دفاعی متهم محسوب میشود و باید این امکان برای متهم فراهم باشد که بتواند نسبت به چنین تصمیماتی تجدیدنظرخواهی کند.متهم میتواند این حق را رأسا و یا توسط وکیل خود اعمال کند؛ولی این حق به ورثه او انتقال پیدا نمیکند.این حق از این حیث قائم به شخص است و مادامی که صاحب حق در قید حیات است میتواند از آن استفاده کند؛زیرا در صورتی که متهم در هریک از مراحل رسیدگی و دادرسی فوت کند، دعوای کیفری به خاطر فقدان یکی از ارکان متوقف خواهد شد و در چنین مواردی امکان تعقیب دعوای عمومی از بین میرود و به همین اعتبار نیز مراجع قضایی بایستی قرار موقوفی تعقیب صادر کنند.
هرچند دادرسی عادلانه در جهت برقراری توازن و تعادل بین توان دولت و متهم جریان پیدا میکند، نباید حمایت از زیان دیده از جرم را نیز از نظر دور داشت.ازاینرو در مواردی که منافع و مصالح او ایجاب میکند، باید امکان بهرهمندی او از حق تجدیدنظر فراهم باشد.در مواردی که موضوع اتهام واجد جنبه خصوصی باشد و جرم ازجمله جرایم قابل گذشت به شمار میآید و یا در مواردی که زیان دیده، دعوای خصوصی خود را به تبعیت از دعوای کیفری نزد دادگاه کیفری اقامه کرده است، او نیز حق دارد به تصمیماتی که به ضرر او اتخاذ میشود اعتراض کند.البته در بیشتر نظامهای حقوقی، شاکی و یا مدعی خصوصی تنها در مورد دعوای مدنی ذینفع محسوب میشود و در رابطه با دعوای کیفری و عمومی از چنین حقی برخوردار نیست(عبد القادر، 1982، ص 196 و الشواربی، 1988، ص 149).
درحال حاضر، در حقوق ایران در مورد حق اعتراض شاکی و یا مدعی خصوصی دو مقرره قانونی وجود دارد که بین آنها تعارض وجود دارد؛چرا که به موجب مقررات قانون آیین دادرسی کیفری جدید، شاکی و مدعی خصوصی همانند متهم و دادستان از حق تجدیدنظر برخوردار است و براساس تبصره 5 ماده 20 اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب تنها از جهت ضرر و زیان ازاین حق برخوردار است. 1 از آنجاکه بند ج تبصره یاد شده مقید (1).به موجب ماده 239 ق.آ.د.ج:«اشخاص زیر حق درخواست تجدیدنظر دارند: الف-محکوم علیه یا وکیل و نماینده قانونی او ب-شاکی خصوصی یا وکیل یا نماینده قانونی او ج-رئیس حوزه قضائی درخصوص جرائمی که به موجب قانون تعقیب آنها به عهده او گذارده شده است».و به موجب تبصره ذیل ماده 232 همان قانون:«منظور از آرای قابل درخواست تجدیدنظر در موارد فوق(مواردی که آرا قابل تجدیدنظر است)اعم از محکومیت، برائت، منع تعقیب یا موقوفی تعقیب است».تبصره 5 ماده 20 قانون اصلاحی:«اشخاص ذیل میتوانند از رای دادگاه کیفری استان تقاضای تجدیدنظر نمایند: الف-محکوم علیه یا نماینده قانونی وی است و بند ب ماده 329 قانون آیین دادرسی کیفری جدید مطلق، بنا به قاعده حمل مطلق بر مقید، بند ب یاد شده مقید و محدود میشود و شاکی یا مدعی خصوصی تنها درصورتی که در خصوص ضرر و زیان، رأی به ضرر او صادر شود، میتواند به آن اعتراض کند.البته باید ضرر و زیان را در اینجا به طور موسع درنظر گرفت؛چرا که اگر ضرر و زیان در معنای خاص مورد توجه باشد، در جرایم جسمانی که شاکی از حق قصاص و یا دیه برخوردار است، نمیتواند به رأیی که به ضرر او صادر شده است، اعتراض کند؛زیرا قصاص و دیه موضوع دعوای خصوصی قرار نمیگیرند و تنها در قالب شکایت خصوصی قابل مطالبه هستند.
شایان ذکر است:برخلاف متهم که حق اعتراض او قائم به شخص است، حق اعتراض شاکی و مدعی خصوصی قابل انتقال به ورثه و سایر قائم مقامهای قانونی او نیز میباشد.
شش -منع تصمیمگیری به ضرر متهم:اصولا اعتراض معترض نباید به ضرر او تمام شود؛ چرا که اگر اعتراض نمیکرد، وضعیت او از آنچه هست بدتر نمیشد.به عبارت دیگر:وقتی کسی به رأیی اعتراض میکند، در پی تحصیل وضعیت و شرایط بهتری است و انتظار وضعیت بدتر را ندارد و اگر احتمال دهد که وضعیت او بدتر میشود، چه بسا به همین وضع تن داده و اعتراض نکند.بنابراین اگر متهم به رأیی که در مورد او صادر شده است اعتراض کند، چنانچه دادگاه تجدیدنظر رأی صادر شده را از جهت انطباق با موازین قانونی صحیح تشخیص دهد، ولی مجازات را متناسب نداند، نمیتواند مجازات را بیش از میزانی که در رأی دادگاه بدوی آمده است، افزایش دهد.قانونگذار در ماده 258 قانون آیین دادرسی جدید و تبصره 3 ماده 22 قانون اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب همین معنا را مورد تأکید قرار داده و مقرر داشته است که دادگاه تجدیدنظر نمیتواند مجازات تعزیری و یا بازدارنده مندرج در حکم بدوی را تشدید نماید. 1 البته قلمرو این ممنوعیت تا حدی است که اولا:متهم تجدید نظرخواهی کرده باشد، نه دادستان و یا شاکی خصوصی.ثانیا:دادگاه تجدیدنظر و یا دادگاهی که پس از نقض به اتهام رسیدگی میکند رأی را از جهت انطباق با موازین قانونی صحیح تشخیص دهد؛ چه آنکه در چنین مواردی اختیارات دادگاه تجدیدنظر به اعتبار اثر انتقالی تجدیدنظر، محدودیت پیدا میکند و بررسی آن از حوصله بحث فعلی ما خارج است و در مقاله دیگری آن را مورد بررسی خواهیم داد.
هفت -رعایت حقوق دفاعی:منظور از حقوق دفاعی، مجموعه امکانات، امتیازات و شرایطی است که متهم میتواند برای دفاع از خود از آنها بهرهمند شود، از قبیل:حق اطلاع از اتهام، حق سکوت، حق انتخاب وکیل، انتخاب مترجم، محاکمه علنی، حق حضور و غیره.متهم باید در تمام مراحل دادرسی ازجمله مرحله تجدیدنظر ازاین حقوق برخوردار باشد و برای بهرهمندی او ازاین حقوق مانعی در بین نباشد.متهم باید بتواند در وقت و مهلت مناسب اعتراض خود را به مرجع صالح تقدیم کند و ادله مربوط را تهیه و ارایه نماید و نیز باید بتواند درصورت نیاز نزد مرجع تجدیدنظر حضور یافته، دفاعیات شفاهی خود را مطرح نماید.در این مرحله همانند سایر مراحل دادرسی، متهم باید بتواند از خدمات وکیل و مترجم بهرهمند شود. در اسناد بینالمللی به گونههای مختلفی بر رعایت این حقوق تأکید شده است(بند 26 راهنمای نمونه سازمان عفو بینالملل).
هشت -رعایت تشریفات:اصولا بخش عمدهای از فعالیت قضایی تشریفاتی است که رعایت آنها برای حسن انجام دادن امور قضایی ضرورت دارد و برای هرچه بهتر انجام شدن دادرسی چارهای جز رعایت آنها نیست.این تشریفات شامل تقدیم دادخواست و یا درخواست، ارایه لایحه دفاعیه و ادله، پرداخت هزینه مربوط، تبادل لوایح و اموری ازاین قبیل میشود. البته تشریفات نباید به گونهای باشد که عملا موجب محرومیت اشخاص از حقوقشان شود و نتوانند از حقوقی که در عرصههای مختلف برای آنها در نظر گرفته شده است استفاده نمایند. به عنوان مثال پرداخت هزینه دادرسی ازجمله اموری است که تجدیدنظر خواه باید از عهده آن برآید؛ولی اگر واقعا قادر به پرداخت نبود نباید او را از حق تجدیدنظر محروم کرد، بلکه در چنین مواردی همانطورکه در قانونگذاری بسیاری از کشورها پیشبینی شده است، باید چنین کسی بتواند بدون پرداخت هزینه دادرسی تجدیدنظرخواهی کند.نکته حایز اهمیت در اینجا این است که تشریفات، حتی الامکان باید ساده و راهگشا بوده، در جهت احقاق حق و ق-تجدیدنظربا تصحیح حکم بدوی نسبت به مجازاتی که قانون مقرر داشته اقدام خواهد نمود».
اجرای عدالت رعایت آنها ضرورت داشته باشد(فتحی سرور، 1981، ص 1208).توجه به این نکته نیز ضرورت دارد که به حسب مورد ممکن است تشریفات تجدیدنظر در هریک از صورتهای اعتراض به آرا و احکام با دیگری تفاوت داشته باشد.
نتیجه
در نظام حقوقی ایران هنوز به تجدیدنظر به دیده تردید نگریسته میشود و نوعی سردرگمی در این راه وجود دارد.تحول قانونگذاری در این باب بخوبی واقعیت امر را آشکار میسازد و بوضوح حکایت از عدم شناخت صحیح و کامل ازاین نهاد مهم حقوقی توسط قانونگذار دارد.در این مقاله با بررسی مفهوم و ماهیت تجدیدنظر و تبین شقوق و صورتهای مختلف آن معلوم میگردد که این نهاد و تأسیس حقوقی مبتنی بر یک معیار منطقی است که در همه نظامهای حقوقی با تفاوتهای اندک و ویژه مورد پذیرش قرار گرفته است و روگردانی از آن به منزله نادیده انگاشتن یک واقعیت مهم در دنیای امروز است.ضعف بینش در این زمینه، قانونگذار را به افراط و تفریط در وضع مقررات مربوطه کشانده است، تا جایی که اصلی را به عنوان اصل«قطعی بودن آرا»تأسیس کرده، و استثناهای آنرا گستردهتر از اصل قرار داده است.بدون تردید، تجدیدنظر یکی از راههایی است که برای پی بردن به واقعیت مفید و موثر میباشد.تجدیدنظر باعث اعتماد و اطمینان بیشتر به آرا و احکام قضایی میشود و از بیعدالتی و نابسامانی قضایی جلوگیری میکند.برهمین اساس، تجدیدنظر از لوازم و شرایط دادرسی عادلانه در دنیای امروز محسوب میشود.
افزون براین، درحال حاضر همه شرایطی که در شرع برای دادرسی مقرر و پیشبینی شده است، فراهم نیست تا قضاوت و دادرسی را به صورت یک مرحلهای، آنطور که فقها باور دارند، به انجام برسانیم.دادرسی توسط قضات کم تجربه و ناآزموده، ولو دانشمند و مجتهد، به صورت یک مرحلهای خطایی بزرگ و نابخشودنی است.منطق حقوق و قضا در دنیای امروز چنین شیوهای را نمیپذیرید و لااقل ضرورتهای موافقین و مخالفین تجدیدنظر در مییابیم که جهات مثبت و محاسن آن بر معایب و ایرادهای احتمالی آن رجحان دارد و لازمه دادرسی عادلانه است.
البته آنچه از اهمیت برخوردار است، این است که تجدیدنظر همانند هر نهاد حقوقی دیگر باید مبتنی بر قواعد و اصولی باشد تا بتواند کارکرد مفید و شایسته خود را داشته باشد. تجدیدنظر به شکلی که در سالهای اخیر در قانونگذاری ایران تحول پذیری داشته است، بروشنی حکایت از نگرش غیراصولی به این نهاد دارد و هنوز نیز به صورت منطقی درنیامده است.بدون تردید اگر از ابتدا به صورت اصولی و قاعدهمند به این نهاد نگریسته میشد نیاز به این همه آزمون و خطا وجود نداشت.هریک از قواعد و اصول حاکم بر تجدیدنظر از یک پشتوانه منطقی و حقوقی برخوردار است که باعث ازبین رفتن معایب احتمالی آن و کارآمدی آن در فرآیند دادرسی خواهد شد.
مأخذ
1-آقایی، بهمن؛فرهنگ حقوق بشر(تهران، گنج دانش، 1376ش).
2-ابو عامر، محمد؛شائبه الخطافی الحکم الجنائی(الاسکندریه، دارالمطبوعات الجامعیه، 1985 م).
3-امیدی، جلیل؛حقوق بشر در دعاوی کیفری براساس اسناد بینالمللی و منطقهای، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، شماره 49، پاییز 1379 ش.
4-البغال، السید حسن؛طرق الطعن و التشریع الجنائی(چاپ دوم:القاهره، علم الکتب، 1963 م).
5-دهخدا، علی اکبر؛لغت نامه(دوره جدید9، ج 4(تهران، دانشگاه تهران، 1373 ش).
6-رمسیس، بهنام؛الاجراءات الجنائیه تأصیلا و تحلیلا(الاسکندریه، منشأه المعارف، 1978 م).
7-شمس، عبد اللّه؛آیین دادرسی مدنی(چاپ دوم:تهران، میزان، 1381 ش).
8-الشواربی، عبد الحمید؛طرق الطعن فی الاحکام النائیه(الاسکندریه، دارالفکر الجامعی، 1988 م).
9-صادق المرصفاوی، حسن؛المرصفاوی فی اصول الاجراءات الجنائیه(چاپ دوم:الاسکندریه، منشأه المعارف، 1982 م).
10-صدقی، عبد الرحیم؛القواعد الاجرائیه و انعکاسها علی أداء العداله، المجله العربیه للفقه و القضاء، القاهره، شماره 21، ابریل نیسان 1999 م.
11-صفوت، احمد؛النظام القضائی فی انجلترا(بیتا)، 1923 م.
12-عبید، رؤف، مبادئ الاجراءات الجنائیه(چاپ هفدهم:عین شمس(مصر)، دارالجیل للطباعه، 1989 م).
13-الفاروقی، حارث سلیمان؛المعجم القانونی(انکلیزی-عربی)، ج 5(بیروت، مکتبه لبنان، 1988 م).
14-فتحی سرور، احمد؛النقض الجنائی و اعاده النظر(القاهره، دارالنهضه العربیه، 2003 م9.
15-فتحی سرور، احمد؛الوسیط فی قانون الاجراءات الجنائیه(چاپ چهارم:القاهره، دارالنهضه العربیه، 1981 م).
16-القللی بک، مصطفی؛طرق الطعن فی الاحکام، مجله القانون و الاقتصاد، سال 16، ش 2، 946 م.
17-کرم، عبد الواحد؛معجم المصطلحات القانونیه(بیروت، عالم الکتاب، 1988 م).
اندیشه های حقوقی » شماره 8 (صفحه 89)
18-گلدوست جوبیاری، رجب؛بررسی تشکیلات و صلاحیت شعب تشخیص دیوان عالی کشور، علوم جنایی(مجموعه مقالات)(تهران، سمت، 1383 ش).
19-متین دفتری، احمد؛آیین دادرسی مدنی(چاپ دوم(جدید):تهران، مجد، ج 1 و 2(در یک مجلد)، 1381 ش).
20-محمد سلامه، مأمون؛الاجراءات الجنائیه فی التشریع المصری(القاهره، دارالفکر العربی، جلد 1988، 2 م).
21-معین، محمد؛فرهنگ فارسی، ج 1(چاپ سوم:تهران، امیرکبیر، 1352 ش).
23-نجیب حسنی، محمود؛شرح قانون الاجراءات الجنائیه(القاهره، دارالنهضه العربیه، 1988 م).
مجله اندیشه های حقوقی
مطالب مشابه :
راه کاهش خلافی ماشین در 6 روز
نمی خواهم که عشق از ریشه هایم دست بردارد - راه کاهش خلافی ماشین در 6 روز -
ترتیب عمليات اجرايي :
به اجرا مراجعه و با اطلاع از میزان دستمزد کارشناس مجدد به ارزیابی اعتراض و قبض پرداخت
نحوه اعتراض به جرائم رانندگی
وبسایت اموزشی صوت حقوق - نحوه اعتراض به جرائم رانندگی, مدیر سایت: - صورت وضعیت خلافی
جایگاه رأی قاضی در قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی مصوب 1389
صورت وضع مربوط به سابقه برگهای جریمه پرداخت نشده موسوم به برگ خلافی اعتراض افراد از
حق تجدید نظر در فرآیند دادرسی عادلانه (قسمت دوم)
در مورد قطعی بودن آرای صادره در امور خلافی، این غیابی قابل اعتراض است و حکمی که پس
اعتراض به تبعیض آمیز بودن طرح بودجه ملی کشور
اعتراض آنان به نادیده گرفتن پروژه به نظر می رسد وعده خلافی های مکرر برای ساخت این جاده
لخت کردن زنان و دختران ایرانی در فرودگاه های دبی
است و فریادها و گریه های این دختران و زنان در فرودگاه و متعاقب ان اعتراض خلافی به همراه
جریمه چند میلیونی خودرو یک جانباز!
جهت اخذ پلاک مخصوص معلولین و جانبازان اقدام و برای گرفتن عدم خلافی با اعتراض دادم که
برچسب :
اعتراض خلافی