«نظریه ی گاستون باشلار درباره ی جوهر تخیل در ادبیات»
گاستون باشلار (1) 1962-1884 در عین حال ادیب و فیلسوف و دانشمند بود ، اما سخن ما
تنها در باب تحقیقات ادبی اوست و این تحقیقات مربوط به كشف جوهر و ریشه ی تخیلات انسان
یا قالب هایی است كه به تخیلات آدمی شكل می بخشند . از این رهگذر باشلار به نقد ادبی جان
.تازه ای بخشید و شیوه ی نویی در سخن شناسی و سخن سنجی باب كرد
به اعتقاد باشلار عناصر معدودی به خیال پردازهای آدمی بال و پر می دهند . باشلار بر مبنای
این اعتقاد به جست و جوی مضامین اصلی ادبیات و باز نمودن پیوند استوار آن ها با
ناخودآگاهی جمعی پرداخت . به موجب تحقیقات بسیار گسترده و پر دامنه ی باشلار ، آثار اصیل
و بدیع ادبی تنها از تخیلی كه تار و پودش از یك یا چند عقده ی روانی فراهم آمده و از دولت آن
عقده ها در عین كثرت ، انسجام و وحدت یافته است می تراود . چهار عنصر اصلی ، آب و آتش
و خاك و هوا در ضمیر نهفته ی بشر انعكاس بسیار عمیق و دور و درازی دارند و باشلار به
.بررسی خیال پردازهای نویسندگان درباره ی این چهار « ماده ی اصلی » می پردازد
باشلار در تحقیقات خویش از روانكاوی سود جسته اما روش فروید را از صورت جزمی و
قشری ای كه دارد پیراسته و رونق و جلای تازه ای به آن داده است . باشلار علم و شعر را با هم
آشتی داد . به همین جهت اثرش بهره مند از وحدتی است كه همان وحدت شعر و علم در اصل و
اساس است و نیز از روانكاوی برداشتی خاص دارد : از سویی باشلار به یاری روانكاوی به
كشفیات بدیع خود در پهنه ی علم و ادب نایل نمی آمد و از سوی دیگر معتقد نیست كه تصویر
پدیده ای است متفرع كه به تعبیر و تاویل روانكاوان معلول یك علت « بیولوژیكی » است . به
.اعتقاد باشلار ، تصویر « اولین » است ، یعنی ذات و ارزشی بنیادی و اساسی دارد
باشلار بیش تر « یونگی » است تا « فرویدی » . از این رو به خیالبافی بیش از رویا اهمیت می
دهد . خیالبافی به اعتقاد او فی نفسه « طبیعی » ( = متعارف ) و مفید برای حفظ صحت و
سلامت است . بر این اساس معتقد است كه روانكاوی « تحلیل » ، یعنی تجزیه ی موضوع است
، اما درمان واقعی بر خلاف درمان تحلیلی روانكاوی ، تركیبی (2) است . علاقه مندی او به
روش درمانی «خواب در بیداری » از همین جا است . ما در این رساله می كوشیم این نكات را
.روشن كنیم
به اعتقاد باشلار نقش تخیل در دانش و ادب به یك پایه ارزشمند نیست . باشلار در یكی از نوشته
های مشهور علمی اش اوهام پایه داری را كه سالیان دراز مانع رشد و پیشرفت تعقل علمی بوده
اند آفتابی می كند و همه ی آن تخیلات ناخودآگاهانه را « موانع » حصول معرفت و پیشرفت
.دانش می نامد
به اعتقاد باشلار برای شناخت سیر طبیعی پیشرفت اندیشه باید سرگذشت تعقل علمی را از لحاظ
روانشناسی مطالعه كرد . اندیشه ی علمی در شناخت جهان از سه مرحله گذشته و در هر یك
«چندی مقام كرده است ، یعنی به طور كلی در مورد همه ی پدیده ها به شرح زیر از « تصویر
:به « صورت هندسی » و از « صورت هندسی » به « صورت مجرد » رسیده است
الف) مرحله انضمامی (3) : در این مرحله ، ذهن به نخستین تصاویری كه پدیده ی طبیعی در
آن رقم زده مشغول است و مستند به فلسفه ای است كه به بزرگداشت طبیعت می پردازد و
.شكوه و غنای طبیعت را در عین وحدت آن می ستاید
ب ) مرحله ی انضمامی - انتزاعی : در این مرحله ، ذهن طرح های هندسی ساده ای از تجارب
خود در عالم واقع می سازد و متكی به فلسفه ای است كه مبین سادگی و بساطت جهان است . در
این مرحله ذهن هنوز حالتی متضاد و « باطل نما » دارد : به انتزاع می پردازد اما این انتزاع
.همراه با تصاویر محسوس و شهود گرایی است
پ ) مرحله ی انتزاعی : در این مرحله ذهن معرفتی حاصل می كند كه خواسته و دانسته مجرد
و بیرون از حیطه ی شهود و تجربه حضوری است و حتی كاملن معارض با « واقعیت اولی » و
.ناخالص است
این سه مرحله تفكر علمی با علایق مختلفی همراه است كه در واقع مبانی عاطفی آن مراحل سه
گانه به شمار می آیند . هدف « روانكاوی معرفت عینی » جا به جا كردن این علایق است و
حاصل آن دریافت این نكته كه خصیصه ی عاطفی فرهنگ عقلی ، عامل ثبوت و ایستایی آن
.فرهنگ و موجب و ثوق و اتكای عوام الناس به آن است
پس می توان به قانون سه مرحله تكامل اندیشه علمی قانون سه روحیه را كه با علائقی مربوط به
:آن مراحل مطابقت دارند افزود
الف) روحیه ی كودكانه كه كنجكاوی ساده لوحانه ای دارد و با مشاهده كوچكترین عمل فیزیكی
دچار شگفتی می شود ، به قصد تفریح خاطر به آزمایش های فیزیكی می پردازد و مانند كسانی
كه عاشق گردآوری اشیای خاص هستند ، آزمایش های فیزیكی را جمع می آورد و به همه ی آن
.ها به چشم مجموعه ای شگرف می نگرد . روحیه ای است منفعل و تاثیر پذیر در كار و اندیشه
ب) روحیه ی جزمی و قشریكه از نخستین مراحل انتزاع فراتر نمی رود ، روش علمی اش
.استدلال قیاسی یا قیاس منطقی ( 4) است
،پ)روحیه ی جویای انتزاع و ذات و جوهر اشیا كه شیوه ی تعقل علمی اش استقرا ( 5 ) است
و این همان تعقل علمی محض است كه منحصرن به تجربه اتكا ندارد و انتزاع را وظیفه ی علمی
.خود می داند
شناخت و باز نمودن همه ی این موانع كه راه بر كسب معرفت بسته اند كوششی است در پی
.«افكندن « روانكاوی خرد
روانكاوی معرفت عینی عبارت است از تعیین تاثیر ارزش های ناخودآگاه ( یعنی ارزش های
ذهنی و شخصی ) در مبانی معرفت تجربی و علمی ( چه درباره ی مواد و عناصر و چه درباره
ی مفاهیمی چون كلیت ، تحول ، رشد و جز آن كه كمتر عاطفی هستند ) ، یا جدا كردن واقعیات
( 6 ) از ارزش ها (7). این ارزش ها ناخودآگاه نشانه های تجارب دوران كودكی است . از این
رو می توان گفت كه یك ناخودآگاهی روحیه ی علمی نیز وجود دارد . این موانع كدام اند ؟
نخست مانعی كه باشلار آن را « تجربه ی نخستین » (8) می نامد یعنی تجربه ای كه صورت
»علمی مجرد و پیراسته ای ندارد و با خواسته های ناخودآگاه آمیخته است . تجربه ی نخستین
.«عبارت است از خودمان ، خواسته های پنهان مان ، امیال ناخودآگاه مان
(در واقع انسان برای همه ی عناصر و مواد ( آب ، آتش ، هوا ، خاك ، نمك ، شراب ، خون
نوعی ارزش و اعتبار كاملن ذهنی قایل است ، ارزش و اعتباری كه آدمی ( و گاه دانشمند یا
فیلسوف نیز ) بی گفت و گو آن ها را می پذیرد . بدین گونه گاه پایه و اساس فرضیات مربوط به
این پدیده ها معتقداتی است كه غالبن بسیار ساده لوحانه است و این همه موانعی است در راه علم
و معرفت عینی . پس همه ی مواد و عناصر دوگانه اند یعنی آمیخته ای هستند از دو ارزش ذهنی
.و عینی
هر گونه ارزش گذاری (9) یعنی نفوذ مرجعات و علائق شخصی در قلمرو معرفت علمی ( به
بیانی دیگر عناصر را آینه ی تمام نمای تاثرات و احساسات ذهنی و شخصی خویش ساختن ) باید
روانكاوی شود . زیرا هر « ارزش گذاری » نخست تصدیق بی چون و چرا و شوقمندانه ی
مفاهیم اولیه است و سپس به عنوان توجیه ، مصداق هایی برای آن ها در دنیای خارج یافتن . در
چنین تفكری دنیای خارج وسیله و بهانه است ، چون بررسی و مطالعه ی آن فی نفسه مطمح نظر
نیست . مثلن تخیلات یا پیشگویی های شبه علمی و رویا مانند دانشمندان قرون هفده و هجده در
باب سفر به ماه و جز آن به منزله ی خیال پردازی كودكان یا بازگشت به روحیه ی كودكی است
در همین روحیه شبه علمی (10) قرون هفده و هجده در قلمرو علم و معرفت ، دلیل تراشی های
(11) خامی می یابیم كه در نضج و قوام روحیه ی شبه علمی همان نقشی را دارند كه استعلای
لیبیدو ( یا غرایز ) در شگفتی قریحه و آفرینش هنری دارد ، با این تفاوت كه دلیل تراشی در
زمینه ی معرفت به زبان تحقیق علمی است . بدون صورت بندی عقلانی تجربه ، نوعی ناخود
آگاهی روحیه علمی پدید می آید كه بعدن باید به یاری روانكاوی سخت و دشواری ریشه كن اش
ساخت . این گونه توجیهات یا مفاهیم شبه علمی ، هسته ای ناخودآگاه و سركوب شده دارند یعنی
.نوعی فكر ناخودآگاه هستند
.مثال دیگری بیاوریم : تاثیر و نفوذ شهوات و امیال شخصی در كیمیاگری آشكار است
كیمیاگری با آیین نمادین اش نمایشگر نظام تفكرات شخصی و خصوصی و بیان مكنونات ضمیر
،به زبان رمز و اشاره است . در كیمیاگری اشیاه و مواد مورد تحلیل و آزمایش قرار نمی گیرند
نمادهای روانی مربوط و مطابق با آن اشیا آزموده و سنجیده می شوند تا سلسله مراتب شان
معلوم گردد . زیرا ریشه ی فكر شبه علمی در اندیشه ی نمادی است . كیمیاگری پایه و زیر بنای
خرد است و چون ناخودآگاهی جاودانی است . كیمیاگری داستان دراز و ناتمام عشقبازی انسان با
.ماده است
روحیه ی كیمیا گری روحیه ای است خیالباف كه تصاویر عینی را با خواسته های ذهنی به هم
می آمیزد . كیمیاگری وصف پدیده های عینی نیست . كیمیاگری به مادیات علاقه ندارد ، به
معنویات نظر دارد . كیمیاگری درون گرائی ست نه برون گرایی و بیش تر تشرفی اخلاقی است
تا آموزش علمی؛ چنان كه هربرت سیبرر (12) ارزش اخلاقی نمادهای كیمیاگری را باز نموده
است . كیمیا گری در عصری كه انسان بیش تر عاشق طبیعت است تا جویای به كار گرفتن آن
.رونق و رواج دارد
كیمیاگری متاثر از تخیلات جنسی و نمادهای جنسی و آرزوی كسب دولت و ثروت و قدرت و
بازیافتن جوانی است . در بسیاری از نوشته های كیمیاگری جنسیت مورد استناد قرار گرفته و
اعمال كیمیاگری به صورت محاسبات جنسی و جفت گیری وصف شده است . میل به جنسی
كردن همه چیز كه در ناخودآگاهی ، حیات و فعالیت دارد موجب می شود كه كیمیاگر فلز یا ماده
ی بی شكلی چون طلا را دارای اعضای جنسی یا قوای جنسی نرینه و مادینه بداند . كیمیاگری
در پهنه ی ارزش ها ، یعنی آرزوهای پنهانی گسترش می یابد و چون خواسته های نهفته بیش تر
.ناپاك اند ، پاكی و طهارت در رسالات كیمیاگری بسیار ستوده شده است
كیمیاگر هیچ گاه از كار تصفیه و تطهیر ماده غافل نمی ماند . بدین منظور اكسیر و ماده ی مرده
یا عنصر پاك و عنصر ناپاك را به هم می آمیزد و تقطیر می كند تا اكسیر از ماده ی خاكی جدا و
پاك و مجرد گردد . كار كیمیاگر تكرار و تجدید بی نهایت این عمل است . كار دانشمند همیشه
.ادامه ی تحقیق است و كار كیمیاگر از سرگرفتن یك عمل . كیمیاگر مربی و معلم ماده است
گوشه گیری كیمیاگر بیداركننده ی آرزوها و خواسته های پنهانی است و شب زنده داری اش در
پای کوره و قرع وانبیق برانگیزنده ی وسوسه های جنسی . روانكاو به آسانی می تواند اثرات
استمنا (13) را در بخشی صفحات رساله ی كیمیا گری(14) كه چاپ دوم آن بی نام نویسنده به
سال 1710 در آمستردام انتشار یافت باز بشناسد . سنگ فلسفی یا اكسیر اعظم در این رساله به
خود می بالد كه از طلای نرینه و جیوه ی مادینه برتر است زیرا آن دو به هم می آمیزند و سنگ
.فلسفی چون دارای دو تخم نرینه و مادینه است می تواند با خود بیامیزد
در رسالات دیگر این خصیصه ی دو جنسی بودن سنگ كیمیا مورد ستایش بسیار قرار گرفته
است . در بعضی رسالات كیمیاگری عقده ی قدرت جویی سنگ فلسفی پدیدار است و این خود
ستایی سنگ در واقع شكوه شوهری نا خشنود از زندگانی زناشویی است ، یعنی دانشمندی كه
كانون خانوادگی را به عشق آزمایشگاه ترك گفته و در كنار « فرشته ی زیبای علم » جویای
.لذتی است كه همسرش از وی دریغ می دارد
زبان كیمیاگری زبان تخیل است ، زبان مادری خیال پردازی كیهانی است . این زبان را به »
همان صورتی كه در حریم خلوت عالم خیال آفریده شده باید آموخت . آدمی هیچ گاه بیش از
هنگامی كه كتابی كیمیاگری می خواند تنها نیست. آدمی با خواندن كتاب كیمیاگری احساس می
كند كه در جهان تنهاست و بی درنگ در این تنهایی ، به خیال بافی می پردازد و به زبان آغاز
«.پیدایش جهان سخن می گوید
كیمیاگر غالبن مردی سالخورده است ، از این رو مضمون جوانی و بازیافتن جوانی یكی از
مضامین ممتاز كیمیاگری است . كلید رازگشای كیمیاگری روانشناسی آغاز دوران ( در حدود
پنجاه سالگی ) یعنی روانشناسی مردی است كه دریافته قدرت جنسی اش رو به نابودی است
فلسفه ی آتش در كیمیاگری آشكارا متاثر از جنسیت است . در كیمیا گری دو گونه ی آتش وجود
دارد : آتش فاعل و مذكر و آتش مفعول و مونث . آتش مادینه فقط می تواند در برون اشیا نفوذ و
تاثیر كند اما آتش نرینه با شكافتن اشیا به درون و ذات و گوهر آن ها می رسد . این آتش در
كیمیاگری برتر از آتش مادینه دانسته شده است . بی گمان آتش درون سوز نرینه از دیدگاه آدم
گوشه گیر نیرومندترین آتش هاست زیرا می تواند جسم را بگشاید و از میان بشكافد . این گشودن
.و شكافتن با تسخیر و تملك جسم از درون كه تصاحب كامل جسم است آشكارا عملی جنسی است
از یاد نباید برد كه كیمیاگری خاص مردان بی زن و خلوت نشین یعنی علمی « مردانه و
مذكر» است. این علم از (تخیلات زنانه) بهره ای ندارد و نظرات اش در مورد آتش تحت تاثیر
.آرزوهای سر كوفته ی برآورده نشده است
بسیاری از اعمال كیمیاگری چون زنا یا محارم تصور شده است. بر حسب بعضی قراین، جیوه
دارای تمایلات جنسی شرم انگیز یعنی عقدهی ادیپ است یا«عقیم است» كه به بیان دیگری از
عقده ی اخته گی است. روابط كیمیاگر با جیوه مانند مناسبات شوهری خود با همسر افسونگر و
فریبكار خویش است كه شوهر چاره ای جز ملامت و عقوبت او ندارد ؟ اما لیبیدو همیشه
برانگیزنده یا نیازمند تصاویری بدین پایه دقیق و روشن نیست بلكه می تواند قوای جنسی را
درونی كند. در این حالت لیبیدو می پندارد كه درون هر ماده و عنصر، نهفته است و عنصر
آبستن نطفه دارای سیرورت و کون و فسادی است. از دیدگاه كیمیاگر هر درون بطنی است كه
.باید آن را گشود و شكافت و هر چیز كه پنهان یعنی درونی است دارای قوه ی نامیه است
باز مثالی در مورد آتش بیاورید كه یكی از «دیالكتیكی» ترین پدیده ها و تصاویر ادبی است. می
دانیم كه آدم های ابتدایی از راه مالش دو قطعه چوب خشك آتش تولید كرده است. اما چگونه به
این اندیشه ی مالش رسیده اند ؟ اغلب دانشمندان گفته اند كه چون آتش سوزی جنگل ها به علت
به هم ساییدن شاخه های خشك در تابستان پدید می آید، انسان ابتدایی از مشاهده مكرر این پدیده
به فكر تولید آتش افتاده است. اما به اعتقاد باشلار این علت عقلانی با امكانات روانی انسان بدوی
سازگار نیست و دلایل عینی و عقلانی دیگری كه برای توجیه این كشف اقامه می شود همه
.ضعیف است . چون جنبه روانشناختی آن را منظور ندارد
روانكاوی آتش با توجیه این معما از لحاظ روانی ما را به انگیزه ی واقعی كشف آتش رهنمون
می شود: باید دانست كه مالش عملی به غابت جنسی است و بنابراین كوشش عینی تولید آتش از
راه مالش ملهم از تجارب بسیار خصوصی است. پس عشق تنها فرضیه ی علمی چگونگی تولید
.آتش است. آدم آتش را پیش از آن كه برباید در خود یافته است
اگر تسخیر آتش در اصل تسخیری جنسی است پس شگفت آور نیست كه آتش مدتی بس دراز
جنسی شده باشد. تا قرن هجده، آتش را نیروی زاد و ولد كننده ای می پنداشتند كه چون سنی از
آن گذشت عقیم می گردد و مانند جانوران پیر می شود و می میرد. بسیاری از دانشمندان و شعرا
و فلاسفه ، آتش را زندگی و زندگی را آتش می دانستند (هم ارزش آتش و زندگی پایه ی نظام
فلسفه است(15) ) چون در نظر آنان جرقه مانند تخم یا نطفه (16) علت كوچكی است كه
.محصولی بزرگ به بار می آورد
در واقع همه ی آنان تخم یا نطفه را جرقه و جرقه را تخم یا نطفه یعنی آتش و تخم (17) را در
اصل یكی می پنداشتند. نتیجه این كه هر پدیده ی نو از آغاز با روحیه ی علمی و عینی مشاهده و
وارسی نمی شود. گویی هر پدیده ی ناشناخته ، نخست از عینی شدن می پرهیزد یا در برابر
عینیت ایستادگی می كند. بدین گونه است علم الكتریسیته در قرن هجدهم . نیروی برق از لحاظ
دانشمندان آن روزگار آتش جنسی است. بشر هر بار كه به سر و معمایی اندیشیده به فرجام اصل
«و علت آن را آشكارا یا پنهان جنسی پنداشته است . چون نخستین معما از دیدگاه انسان «كودك
.معمای تولد است
پس از همان آغاز در روحیه ی كمال یابنده ی بشر معادله ی زیرین برقرار شده است: چون
لیبیدو اصرار آمیز است پس هر چه اسرارآمیز بیدار كننده و یادآور لیبیدو است از این رو به
گمان باشلار ما همیشه راز و رمز را دوست داریم و حتا به آن نیازمندیم. به بیانی دیگر روحیه
ی در شرف نضج و تكوین چون با تجربه جدیدی روبرو شد همیشه به فكر مناسبات جنسی می
افتد و بدین گونه فعل و انفعالی شیمیایی كه در آن دو جسم مختلف متقابلا عمل و عكس العملی
دارند بی درنگ جنسی می شود تا آن جا كه یكی فاعل و آن دیگر مفعول می نماید و نه دانش
عینی نوزاد و در حال رشد چون داروسازی و علم الكتیسیته در قرن هجده از یك مرحله جنسی
می گذرد در قرن هجده الكتریسیته اصلی اسرار آمیز بود از این رو این تصور پیش آمد كه
اصلی است جنسی . در فكر شبه علمی هر چه اسرار آمیز است جنسی است یا هر چه بسوزد
آتش یا برق حیات دارد ، زاد و ولد می كند یعنی دارای جنسیت است به همین علت برای روحیه
.ی غیر علمی اصل و ریشه تخم آتش است
مانع دیگر اطلاعات كلی یا علم شهودی است و در واقع تفكر شبه علمی در بند اطلاعات كلی
اسیر است . مثلن این نظر كلی و مكاشفه آمیز در كیمیاگری كه رشد و نمو جانداران بر اثر انعقاد
تدریجی چیز یا مایعی اولیه است و بسته و سخت شدن نطفه ، جرثومه (16) یا خمیر مایه ای
حیوانی موجب قوام یافتن حیات است و مایه ی اولیه در درون انسان چیزی است مانند جرم زنده
یا خمیر مایه ی جاندار. بدین گونه اندیشه ی انعقاد در كیمیاگری اندیشه ای از مبتنی بر «جان
.بینی» (18) یعنی اعتقاد ناخودآگاهانه به این كه هر چیز تخم یا نطفه ای دارد
چنین مفهومی از پدیده علمی رشد و نمو در واقع نوعی «ارزش گذاری» است و هر ارزش
گذاری چنان كه گفتیم نمودار گرایش ناخودآگاهانه به چیزی است و توقف در مرحله شهودی. به
.عنوان مثال این نظر كه «زندگی انعقاد چیزی است» موجب ركود فكر علمی است
مانع دیگر تصور حیات درونی برای هر چیز است . در روحیه ی شبه علمی ، ماده و عنصر
درون و باطن دارد و بسیاری از دانشمندان در جست و جوی كلید گشاینده ی عناصراند ، و می
دانیم كه كلید از لحاظ روانكاوی یعنی در سطح ناخودآگاهی دارای معنای خاصی است . یك تن
از آنان می نویسد برای گشودن هر عنصر باید آن را با قشیبی آتشین كوبید . این اسطوره ی
.درون یكی از فرآیندهای اساسی فكر ناخودآگاه است كه به دشواری زایل می شود
درونی كردن ( 19 ) از خواص عالم رویا و خیال است و در قصه ها و افسانه ها نقشی عمده
،بر عهده دارد . در قلمرو افسانه و قصه ، ذهن هندسه را به بازی می گیرد ، جسم بزرگ
درون جسم كوچك جای می گیرد . قصه گویان و كودكان و كیمیاگران به مركز و « ناف » چیز
»می روند ، چیز را تسخیر و تصاحب می كنند و می پندارند كه شهود و مكاشفه ما را به
.قلب » واقعیت رهنمون می شود ، یعنی از دولت شهود جان واقعیت را درمی یابیم
:به طور كلی همه ی این موانع یا ارزش گذاری ها را به دو دسته ی اساسی تقسیم می توان كرد
(الف ) جوهر گرایی ( 20
( ب ) جان بینی ( 18
جوهر گرایی ، عقلانی كردن عقده ی تملك و سودجویی است : چیزهایی كه ارزشمند یا ارزشمند
پنداشته شده اند ( هر گونه دارایی و ثروت چون آتش ، طلا و جز آن ) همیشه با حجم كم و قدرت
بسیار به خیال آمده اند . مثلن در گذشته اعتقاد بر این بوده است كه آتش دارای خردترین كمیت
اما بزرگترین كیفیت است ، از این رو همه می خواستند این مال گرانبها را در جای كوچكی
.حبس كنند تا بتوانند آن را بهتر نگاه دارند
هر گاه ماده ای بی هیچ دلیل عینی چنین تصور شد، باید دانست كه آن كمیت خرد و ناچیز دارای
قدرت یا اراده ی معطوف به قدرت پنداشته شده است . آدمی می خواهد همه ی كینه ی خود را
در یك قطره ی زهر خانمانسوز متمركز كند یا عشقی بزرگ را در هدیه ای ناچیز جلوه گر
.سازد . آتش در ناخودآگاهی آدم ابتدایی دارای چنین قدرت و تاثیری است
الكل یا عرق از میان همه ی مواد دنیا نزدیك ترین ماده به آتش است . عرق ، آبی است آتشگون
كه زبان و دهان را می سوزاند و با كمترین جرقه آتش می گیرد و خود با آن چه می سوزاند
ناپدید می شود . از این رو عرق واسطه ی میان زندگی و آتش پنداشته شده و « ارزش » یافته
است . براین اساس الكل نیز چون همه ی مواد « ارزشمند » ، با حجم كم دارای قدرت بسیار به
.حساب آمده است
بر اساس جوهر گرایی همه ی مواد « ارزشمند و گرانقدر » ذخیره می شوند و اگر جذب بدن
گردند با همان خواصی كه پیش از جذب شدن داشتند باقی می مانند و زاد و ولد می كنند : چربی
مولد چربی است .فسفات مولد استخوان ، خون مولد خون و الكل مولد الكل . ضمن نچون الكل
قابل اشتعال است پس میگساران نیز قابل اشتعال اند و ممكن است خود به خود آتش بگیرند و
.بسوزند . بر این اساس الكل با جذب شدن در بدن تغییر نمی یابد
.ناخودآگاهی نمی خواهد كیفیت شگرف الكل یعنی قابلیت اشتعال آن یك باره از دست برود
باشلار این عقده را عقده ی خست ( عقده ی هارپاگون (21 ) یا فلسفه حرص و ولع یا « رآلیسم
» ) نامیده است . اصلی كه خسیس قبول دارد این است : « هیچ چیز از دست نمی رود ، هیچ
«چیز ( علاوه بر آن چه وجود دارد ) به وجود نمی آید ، و اگر چیزی گم شد دیگر پیدا نمی شود
. به اعتقاد باشلار ارزش بسیار برای برخی مواد ریز و خرد چون جواهرات یا سنگهای گرانبها
قایل شدن ، نسبت دادن بعضی خواص شگرف به آن ها و كوشش در نگاهداری و كم نكردن آنها
.، زاییده ی عقده خست و آزمندی است
اعتقاد به این كه هیچ چیز را از دست نباید داد و هر چیز كوچك ارزش دارد و گم كردن اش
موجب زیان است ، پایه ی خست است و این عقده سودجویی از چیزهای كوچك ، موجب علاقه
.مندی و دلبستگی به چیزهای كوچك و گرانبها پنداشتن آن ها و سعی در گم نكردن آن هاست
روانكاوی عقده ی مالكیت ، وسیله ی درمان این بیماری جوهر گرایی است . البته سنگ های
گرانبها در تمدن و اجتماع امروز ارزش مادی انكار ناپذیری دارند ، اما همین اندیشه در قلمرو
علم و به عنوان مثال در داروسازی یا طب قرون وسطایی مانعی است در راه پیشرفت معرفت
.علمی
خصیصه دیگر این خست عبارت است از میل داشتن دارایی بسیار با كمترین حجم و این همان
نیاز متراكم ساختن همه ی ثروت یعنی تبدیل همه ی مال به یك چیز مثلن طلا است . عشق به
مالكیت موجب می شود كه بر حسب آرزو های پنهانی فلان ماده یا عنصر یا دارای فلان
.خاصیت و تاثیر بدانیم و این اعتقاد چنان قطعی است كه وارسی عینی مساله بیهوده می نماید
این معتقدات از تركیب عشقی واقعی ( علاقه به تملك چیزی ) و نظری نادرست ( تاثیر و
خاصیت شگرف آن چیز ) یعنی از تركیب موجی روانی و افسانه ای قرون وسطایی پدید آمده اند
روحیه ی شبه علمی معتقد است كه غالب سنگ های قیمتی بر روح و قلب تاثیری سودبخش
دارند ، و این بدین معنی است كه شادی دارایی با شادی تندرستی همراه است . به اعتقاد كیمیا
گران یا پزشكان قدیم ، گرد مروارید تشنگی را فرو می نشاند . البته برای بدست آوردن گرد
مروارید ، مروارید را خرد باید كرد و این كار مستلزم چشم پوشی از مال و ثروتی است . اما
هر قدر این چشم پوشی و گذشت خودآگاهانه تر باشد تاثیر ناخودآگاهانه اش بیش تر است ، از
این رو تاثیر گرد مروارید بر روح و جسم دولتمند خسیس بیش از تاثیری است كه در قلب و جان
شاهزاده ی گشاده دست دارد . آدمی به این گذشت تن در می دهد یعنی از مالی مسلم چشم می
.پوشد تا نعمتی معنوی بدست آورد
افسانه ی هضم و تحلیل ( یا به اصطلاح باشلار «ماتریالیسم» ) یعنی دادن نقشی اساسی به معده
و توجیه نادرست بسیاری از پدیده های طبیعی به یاری آن نیز مضمونی ارزش یافته است
دانشمندان قرون وسطی معتقد بودند كه خورشید از بسیارخواری خواهد مرد ؛ زیرا خوراك
خورشید بخار و رایحه ای است كه می خورد و می آشامد و زندگانی اش منطبق بر آهنگ روز
و شب است . به گفته ی باشلار عمل تغذیه و هاضمه در واقع نشانه ی تملك قطعی و حتمی
.چیزی است و از این لحاظ اصل با كنش خست است
،نكته به ظاهی شگرف و باطل نما این است كه خسیس ، آدمی است خورنده یا آرزومند خوردن
.زیرا گرسنگی آزمند تجلی نیازمندی وی به تملك و تصاحب غذاهای جامده و نیرو بخش است
اهمیت مدفوعات در طب قدیم ( استعمال فضولات انسان و حیوان در پزشكی و دارو سازی قدیم
(. با همین افسانه هضم ارتباط دارد
مانع جان بینی به هم آمیختن جمادی و حیوانی است : یعنی اعتقاد به این كه هر ماده و عنصر
واجد جرثومه ی زنده یا نطفه ای است و از این رو جاندار است . این جرثومه ی درون كه قوت
و غلظت دارد و پاك و بی آلایش است علت بالندگی است . بر این اساس رشد و نمو از درون
بررسی می شود نه از بیرون یعنی از رهگذر دگرگونی های ساختمانی آن . جاندار پنداشتن
زمین نیز از همین مقوله است . این فكر نیرومند خاصه به صورت زمین شیرده چون دایه یا مام
زمین كه اولین و آخرین پناهگاه انسان بی كس و درمانده و از همه جا رانده است جلوه گر می
شود . نیاز انسان دردمند و هراسان به دیدن و یافتن زندگی در همه جا و در همه چیز و غرقه
.كردن یا فدا ساختن خویش در كل از همین اعتقاد ناشی است
همه ی این موانع در مفهوم غیرعلمی ماده آتش گرد آمده اند . تخیلات علمای قدیم شیمی و
بیولوژی در باره ی آتش موانع معرفتی بوده اند زیرا آتش بیش از هر پدیده ای متاثر از مفاهیم
به هم آمیخته ی جوهرگرایی و جان بینی بوده است . آتش ماده ای است كه قطعن بیش از هر
ماده ی دیگر ارزنده پنداشته شده و موجب پیدایش نظرات نادرست در زمینه ی علم و معرفت
.گشته است
ارزشمندی آتش به اندازه ارزشمندی طلا و حتی بیش از آن است . طلا علاوه بر ارزش
تجاریش ، در كیمیا گری عنصری است زاد و ولد كننده كه جوانه می زند و می روید و از این
رو می تواند فلزی را به فلزی دیگر بدل كند ، ضمنن طلا در دارو شناسی شبه علمی اثری
درمانی دارد ، اما به اعتقاد كیمیا گر علت ارزشمندی یا سر قدرت طلا این است كه طلا مخزن
.آتش اصلی است
چنان كه گفتیم این دو ، مانع جان بینی و جوهر گرایی بر پیشرفت تفكر علمی می بندند . جوهر
گرایی در مورد آتش بدین گونه متجلی شده كه هر چه محصول آتش است یا از آتش سهمی و
)نصیبی دارد ( مثلن آهك یا بعضی رنگ ها به اعتقاد قدما ) حتمن همیشه سوزنده و محلل است
بقای جوهر (22) ) . مایع یا قوه ای سیال اگر دارای ذرات آتش باشد می تواند چیزی را آتش
بزند و چنین است الكتریسته و چون آتش ( الكتریسته ) از بدن انسان خارج می شود پس آتش در
.درون انسان پنهان است
آتش و گرما سرچشمه ی حیات است ، هر چه جاندار است گرم نیز هست پس جان بینی مبتنی بر
گرماست ، و این آتش هم در « من » و هم در آن چه « پیش روی من » واقع می شود . جان
بینی در اعتقاد به مقاومت آتش نیز جلوه گر شده است : آتش همیشه سوء نیت دارد زیرا به
دشواری روشن و خاموش می شود پس عنصری است هوس باز است یعنی شخص است نه چیز
. ضمنن در شیمی آتش همه ی خصوصیات عمل تغذیه را باز می توان یافت : آتش مانند آدم زنده
.تغذیه می كند ، دود مدفوع آتش است
تصور درون برای هر چیز با همین اندیشه جوهر گرایی همراه است . دانشمندی در قرون
وسطی می نویسد : خداوند ، آتش را درون روغن ، مومیایی و قیر و صمغ چنان كه درون جعبه
ای جای داده است . به اعتقاد او پاره ای گیاهان منجمله خرزهره دارای آتش اند و خواص
شگرف بعضی چیزها مثلن قابلیت رشد خارق العاده برخی از گیاهان به علت آتش درونی آن ها
است . شاخ و برگ خرزهره را چون تاج یا رمز خورشید بر سر سرداران و جهان گشایان
بزرگ می گذاشتند و می پنداشتند كه از به هم سودن شاخه های خر زهره آتش پدید می آید ( این
اعتقاد در مورد استخوان های شیر نیز وجود داشت ) و خرزهره زخم سر و لكه های صورت را
درمان می كند . به طور كلی اعتقاد به خاصیت درمانی مواد گرم از تصور همین آتش درون
.برخاسته است
این گونه معتقدات شگرف در مورد آتش ناشی از احساس راحت در كنار آتش اجاق نیست . بیش
تر زاده ی ایمان به محاسن هضم خوب و اثرات نیكوی خوردن غذاهای گرم و مشروبات الكلی
است . احساس گرمای مطلوب یا نامطلوب معده كه غالبن علت سلامت یا بیماری پنداشته شده
سازنده ی بسیاری معتقدات خرافی و فرضیه های غیر علمی بوده است . به عبارتی دیگر گرمای
معده یعنی گرمای هضم خوب ، بسیاری را ناخودآگاهانه به این گمان انداخته است كه در درون
ماده یا به گفته ی كیمیاگران در شكم فلز آتشی نامریی وجود دارد . هر ماده دارای درون ، مركز
.یا شكمی است مانند اجاق كه آتش اصلی فناناپذیر در آن می سوزد
به اعتقاد باشلار این تصورات باطل همه تحت تاثیر اشتها و عمل هضم پدید آمده است . بدین
گونه در روحیه ی غیر علمی بدن آدمی ( احساس فیزیولوژیكی ) مورد استثنا قرار می گیرد و
بصورت ضابطه ای علمی در می آید . البته این تصورات ضد و نقیض اند . اما ضد و نقیض
گویی قانون ناخود آگاهی است . آسان ترین راه اصیل نمودن ، ضد و نقیض گویی است و اصیل
.بودن از ادعاهای جاودانه ی ناخودآگاهی است
استعارات همیشه نشانی از ناخودآگاهی دارد و هر استعاره كه نشانی از تمایلات جنسی دارد در
حكم فوران و خالی شدن لیبیدو است . ناخودآگاهی ، محتاج خالی كردن محتوای خود در قالب
صور محسوس و مادی است ، از این رو برای شناخت موانع پیشرفت علم باید انسان را با همه
میراث سنگین كه از نیاكان خویش به ارث برده یعنی با همه ی میراث ناخودآگاهی اش مورد
.مطالعه قرار دارد
مطالب مشابه :
«نظریه ی گاستون باشلار درباره ی جوهر تخیل در ادبیات»
گاستون باشلار (1) 1962-1884 در عین حال ادیب و فیلسوف و دانشمند بود ، اما سخن ما . تنها در باب
ساوالان
ماهنيلار قوشماغا باشلار يئنه ده
قزیل باش لار
قــــــــــــــــیـزیل باش لار تاریخ ده بلله نیلی شینه گورا ، صفوی لردورینده ( قزیل باشلار
اوستاد بارز دن یاسلی ساوالان شعری
ماهنیلار قوشماغا باشلار یئنه ده
یاسلی ساوالان ...
ماهنی لار قوشماغا باشلار یئنه ده قوشماچیلار یاز گلیب
آذربايجاندا باهار بايرامي
گنچ اوگلانلانلارين تونقال قاليياراق آلوولانديرماسي ايلئ باشلار .
برچسب :
باشلار