پيدايش مفهوم بوروكراسي
پيدايش مفهوم بوروكراسي
(مقدمه)
زمان پیدایش بوروکراسی شاید به قرنها قبل از ابداع کلمهی
بوروکراسی میرسد. زیرا حکومتهای مقتدر در سرزمینهای وسیع مانند چینِ باستان،
استفاده از سازمانهای بزرگ اداری امکان ظهور نمییافتند. بر این مبنا است که چندین
قرن قبل از میلاد در سازمانهای اداری چین، رعایت موازین از قبیل انتحاب بر اساس
آزمایش، استفاده از آمار و گزارشهای کتبی و سلسله مراتب و رعایت شایستگی و … وجود
داشته که از بسیاری جهات با بوروکراسیهای امروزی شباهت دارد. امّا در این بحث
منظور بررسی آن نوع بوروکراسی استکه همراه و یا بعد از انقلاب صنعتی در جهان ظاهر
شده است و مقارن با پیدایش کلمهی بوروکراسی است.
واژهی بوروکراسی را اولین بار شخصی به نام Gournay در سال ۱۷۴۵ میلادی به کاربرده است. او به واژهی فرانسوی Bureau به معنای میزتحریر
یا اداره پسوند Cracy را که به معنی حکومت میباشد، را افزود و
واژهی بوروکراسی را بمعنایحکومت اداری و با حکومت مقامات رسمی اداری است، به
کار برد. و بعدها وبر اصطلاح بوروکراسی را به دو معنا به کار برده است :
۱) مجموع مقامات اداری
۲) سازمانهای بزرگ رسمی در جامعهی
امروزی.
نظریهی کلاسیک در مورد بوروکراسی به وسیلهی جامعهشناس آلمانی،
ماکسوبر در آغاز این قرن مطرح گردید. ماکس وبر متولد (۱۹۲۰ ـ ۱۸۶۴م) در آلمان زاده شد، در رشتهی حقوق تحصیل کرد و استاد دانشگاه برلین
شد و تا پایان عمر یک فرد دانشگاهی باقی ماند. اهمیت نظریهی وبر در مورد بوروکراسی
به حدّی است که معمولاً وقتی از بوروکراسی سخن به میان میآید، نام وبر با آن نیز
همراه است.
تئوری بوروکراسی ماکس وبر یک شکل سازمانی جدید را شرح میدهد
که آن را در نیمهی دوم قرن نوزدهم بیان کرد که بر پایههای اندیشههای او دربارهی
قدرت و اقتدار استوار است.
وی درصدد توصیف یک سازمان آرمانی برآمد. سازمانی که کاملاً
عقلایی بوده و بتواند به حداکثر کارآیی را از عملیاتش حاصل نماید. و تئوری وبر به
شدّت تحت تأثیر اخلاق پروتستان قرار گرفت. طبق نظر وبر این نوع شکل سازمانی از یک
چهارچوب عقلایی مشتق میشود. موضوع اصلی مدل بوروکراسی وبر استانداردسازی است. در
بوروکراسی، ما رفتار افراد بوسیلهی ساختار فرآیندهای استاندارد شده از قبل تعیین
میشود.
ویژگیهای زیر فلسفهی بوروکراسی یا سازمان آرمانیIdeal Type)) وبر را
شکل میدهد. ولی به خاطر داشته باشید که مدل بوروکراسی وبر به جای این که شرح واقعی
از این که یک سازمان چگونه ساختاربندی میشود، باشد یک فرضیه بود. نمونهی آرمانی
لزوماً در واقعیتوجود ندارد. بلکه یک نمونهی ناب استکه بر تأکید بر بعضی از ویژگیهای
یک پدیدهی اجتماعی معین که لزوماً در هیچ جا در واقعیت وجود ندارد، ساخته شده
است. و این یک حالت مطلوب را نشان میدهد. نمونهیآرمانیمستلزمتشدید روشهای
نوعی رفتار است و با واقعیت هرگز مطابقت ندارد. به عنوان مثال، نمونههایی که مولیر
در نمایشنامهی معروف خود از یک خسیس ساخته است. این یک نمونهی آرمانی است.
نمونهی آرمانی را جامعهشناسان تنها به منظور استفاده در تحقیق میسازند با
ساختن آن میتوانیم به گونهای تجربی تعیین کنیم که رفتار عینی تا چه اندازهای به
آن نمونه نزدیک بوده و یا از چه جنبههایی از آن دور افتاده است.
● ویژگیهای بوروکراسی وبر
بنا به عقیدهی ماکس وبر سازمان بوروکراسیِ ایدهآل، سازمانی
است که از پنج اصل اساسی زیر برخوردار باشد.
اصل اول ) رعایت تطابق اصل تخصص با تقسیم کار در استخدام
کارکنان
چون سازمانهای گسترده و توسعهیافته به خاطر نیل به اهداف
سازمانی دارای نقشهای متّعدد با شرح وظایف مختلف میباشد و لازمهی انجام کلیهی
امور سازمانی، داشتن تقسیم کار و همچنین شناختن نقشهای سازمانی، نوشتن شرح وظایف
و شرایط احراز پست میباشد، از این رو باید برای ایفای نقش مربوطه و اجرای وظایف
محوله دارای تخصص کافی و لازم باشد. بوروکراسی یک عقلانیت سنجیده داشتکه از تقسیم
کار سیستماتیک ناشی میشود.
اصل دوّم ) ایجاد سلسله مراتب ادرای
به خاطر این که در سازمانهای بوروکراسی اصل کنترل و نظارت بر
روی کارهای متخصصان به طور کامل انجام میپذیرد و از طرفی مسئولین وظائف، نقشها و
اختیارات خود را بر اساس قوانین و مقرّرات وضع شده انجام میدهند، هر عضو تحت
مسئولیت و کنترل عضو دیگری قرار میگیرد. و از این رو در برقراری سلسلهی مراتب
اداری هر عضو، نسبت به موارد زیر مسئولیّت مستقیم خواهد داشت :
الف) در برابر مقام مافوق
ب) نسبت به تصمیم و اقدامهای خویش
ج) در مورد اعمال کارکنان زیر دست خود.
اصل سوم ) تدوین مجموعههای قوانین، آییننامهها و مقرّرات
سازمانی
در سازمان بوروکراسی، کلیهی فعالیتهای سازمانی میبایست بر
اساس مجموعهای از مقرّرات وقوانین کلّی و عمومیمعین و مشخص گردیده و همگی از
قوانین و مقرّرات حاصله پیروی کامل مینمایند تا این مقررات و آییننامههای خاص
بر پایه "مذهب اصالت عقل و منطق" سازمانی تدوین گشته، این مقرّرات و آییننامههای
سازمانی مشخصکنندهی مسئولیتها، وظائف، اختیارات و روابط کارکنان باشد و اعضاء
سازمان مؤظفند که کلیهی فعالیتهای خود را بر پایهی دستورات کتبی مرتب و منظم
نموده و آنها را ملاک و معیار خود قرار دهند.
اصل چهارم) رعایت اصول و روابط رسمی در جریانات اداری
در سازمان بوروکراسی وحدتنظر بر آن است که کلیهی وظائف محوله
با بیطرفی کامل به صورت رسمی و غیرخصوصی، دور از محبّت یا بغض انجام میگیرد.
اصولاً در این سیستم حریم بیطرفی از اصولی است که تئوری بوروکراسی برای سازمانهای
جوامع بشری تجویز مینماید.
اصل پنجم) استخدامکارکنان متخصصبنا براصل شایستگی، کاردانی
وصلاحیتفنّی
در سازمان بوروکراسی آن فردی که دارای شایستگی، کاردانی و صلاحیت
فنی بیشتری است، استحقاق استخدام در سازمان را دارد و میبایستی از متقاضیانِ شغل
مورد نظر برای استخدام، آزمایشهای به عمل آید و استخدام کارکنان با بکاربردن شیوهی
فوق برپایهی عقل و منطق استوار باشد.
● ویژگیهای مثبت بوروکراسی وبر
۱) الگوی بوروکراسی وبر، در درصدد
زدون پارتیبازی از سازمان بود، علاوه بر این الگوی بوروکراسی وبر در صدد این بود
که فرآیند گزینش افراد را از حالت ذهنی خارج نموده و به آن جنبهی عینی ببخشد. به
عبارت دیگر بوروکراسی با کاهش حمایت و بهکارگیری اقربا و خویشاوندان و دیگر
اشکال پارتیبازی بوسیلهی تصمیم ـ گیرندگان و جایگزینی معیار صلاحیت شغلی به جای
آن و گزینش یا انتخاب کارکنان را عینیت بخشید.
۲) ایدهی دادن امنیت شغلی به
کارکنان از طریق دورهی تصدی دائمی، اگر به روابط تاریخی مدیریت و نیروی کار در
ژاپن نگاهی اجمالی بیندازیم، ارزش دورهی تصدی دائمی روشنتر میگردد. البته
انتقادهایی بر این نیز وارد است که در جای خود بحث خواهد شد.
۳) ممکن است قوانین و مقررات محدودیتهایی
را روی آنچه شما میتوانید انجام دهید، اعمال نماید. امّا قوانین و مقررات ابهام
را کاهش داده و یکنواختی اعمال و کارها را افزایش میدهد.
غایتاً سلسله مراتب گر چه ممکن است سلسله مراتب عمودی ابزاری
قلمداد شود که فرار از مسئولیت ایجاد میکند، ولی از ویژگیهای مثبت آن نباید غافل
بود. سلسله مراتب عمودی و سلسلهی پاسخگویی به سؤالات زیر است این که ما مسائل خود
را به چه کسی ارجاع دهیم، چه کسی باید تصمیم اتخاذ کند؟ مدیر مافوق از چه میزان
اختیاری برخوردار است و بالاخره چه کسی مسئول تصمیمات گرفته شده است؟
بوروکراسیها بیشتر از حدّ مورد انتقاد قرار گرفتهاند، در این
بخش انتقادات وارده به بوروکراسیها را مورد بحث قرار میدهیم.
● انتقادهای وارده بر بوروکراسی
البته خود ماکس وبر اولین منتقد بوروکراسی است. ولی براین باور
بود که این ساختار اگر چه آدمی را در زندانی آهنین گرفتار میسازد، ولی کارآیی را
افزایش میدهد و همچنین کنترل افراطی روی کارکنان اعمال میکند و بوروکراسیها
نسبت به جامعه خیلی قدرتمند شده و تبدیل به هدف میشوند.
اندیشمندان زیادی از جمله مرتون، سلزنیک، استاکر، پیتر بلا،
تامسون، سایمون، اتزیونی و گولدنر، انتقاداتی در مورد بوروکراسی داشتهاند که در
مورد آنها بحث خواهیم کرد.
▪ مرتون
طبق نظریهیمرتون، یک علّتاساسی شکست بوروکراسی این بود که
اهداف تمایل به جانشینشدن سریع دارند. و وفاداری افراطی نسبت به قوانین و مقررات
را در پی دارند، به نظر او قوانین که برای تسهیل در تحقق اهداف وضع میشوند، خود بیش
از اهدافمورد تأکید و توجه قرار میگیرند. به نحوی که جابجایی هدف صورت میگیرد.
و از این دست دادن اثر بخشی سازمانی را موجب میشود و علاوه بر این اعضای سازمان
سعی میکنند قوانین رسمی و رویههایی را به کار گیرند، که غیرمناسب با موقعیت میباشد
و به تبع آن اعضاءِ کورکورانه تصمیمات و اقدامات تکراری را که از قبل اتّخاذ کردهاند
را بدون توجه به این که شرایط تغییر کرده است را مکرّراً بکار میگیرند. پس میتوان
چنین گفت که رسمیّت بیش از حدّ بوروکراسیها در خصوص واکنش نسبت به تغییر شرایط
مشکلاتی را به وجود خواهد آورد.
▪ سلزنیک
سلزنیک هم از جمله منتقدین بوروکراسی میباشد که پدیدهی بهینهی
فرعی را در بوروکراسیها کشف کرد. یعنی تفویض اختیار و تخصّصگرایی که باعث
بوجودآمدن واحدهای فرعی سازمان میشود که اهداف هر واحد فرعی نسبت به اهداف واحدهای
دیگر در اولویت قرار میگیرند. ماحصل تعارض اهداف بین واحدهای سازمانی تقدم پیدا
کردن واحدهای فرعی به اهداف سازمانی است و انتقاد دیگر سلزنیک مربوط به وجود
ساختار غیررسمی و نقش گروههای غیررسمی میباشدکه در نظریهی بوروکراسی وبر نادیده
گرفته شده است.
برنز و استاکر مشاهده کردند که سازمانهای بوروکراتیک در مقابل
تغییر مقاومت میکند و یک نوع انعطافناپذیری بوجود میآید که اعضای چنین سازمانیهایی
به طور دائم خودشان را توسط تغییر مورد تهدید میدیدند. و نیز چنین سازمانهایی در
نوآوری یا ایجاد ایدهای نو، ضعیف است. البته تامسون هم در این مورد با استاکر و
برنز هم عقیده است که در یک محیط اقتصادی رقابتآمیز اگر سازمان بخواهد پویایی خود
را حفظ کند، باید توانایی انطباق با دگرگونی را داشته باشد، در صورتی که سازمانهای
بوروکراتیک نسبت به تغییر درونی یا بیرونی پاسخ کمتری از خود نشان میدهند.
▪ پیتر بلا
نشان داد که در سازمانهای بوروکراتیک افراد مشخص که چگونگی
بازی با قوانین را میشناختند به تدریج خیلی پرقدرت شدند. بنابراین قدرت گرایشی
داشت به انتقال از رهبران ظاهری این سازمانها به افرادی که چگونگی بازی با قوانین
را میدانند و آنها را انجام میدهند و تمرکز قدرت در دست محدودی افراد متمرکز میباشد.
البته این انتقاد جنبهی ذهنی دارد. (یعنی متکی به این است که افراد تمرکز قدرت را
مطلوب میدانند با نامطلوب).
▪ تامسون
بوروکراسی بوسیلهی تامسون هم به باد انتقاد گرفته شده ولی
ملاحظه کرد که بوروکراسی رسمیت خیلی زیادی را بوجود میآورد و این امر تزلزل در
امر اختیار تصمیم گیرندگان را به همراه خواهد داشت. تامسون چنین پدیدهای را نوعی
رفتار بیمار گونهی ناشی از بوروکراسی نامید. البته هزینهی عمدهای که بوروکراسی
برای سازمان به همراه دارد از خود بیگانگی کارکنان است.
▪ اتزیونی
به نظر اتزیونی، وبر در مورد برقراری تمایز قاطع بین سه شیوهی
اقتدار، مبالغه کرده است.
۱) اولاً انواع مختلط اقتدار را
بوجود میآورد.
۲) سازمان ممکن است از ساخت بوروکراتیک
به ساخت کاریزماتیک انتقال یابد و سپس مجدداً به ساخت بوروکراتیک برگردد.
▪ گولدنر
به گفتهی گولدنر غیر مشخصبودن رفتار در بوروکراسی که وبر بر
آن بسیار تأکید کرده است، متضمن رفتاری است که خصوصیات منحصر به فرد افراد یا
مسائل آنها را نادیده گرفته و آنها را مانند "موارد" مسائل یا چیزهایی
در نظر میگیرد. به عقیدهی گولدنر سخن گفتن از هدفهای کارخانه یا بوروکراسیها دیگر
به طور کلّی درست نیست. بلکه باید اهداف افراد مختلف یا هدفهای نوعی قشرهای
گوناگون داخل سازمان را مشخص کرد. اینجا لزوماً یکسان نیستند و در واقع ممکن است
با هم در تعارض باشند.
● مدیریتگرایی چیست؟
در دهههای اخیر شاهد ظهور رویکری جدید در مدیریت دولتی بودهایم.
به عبارت دیگر رویکری جدید که برای رویارویی با مشکلات و مسائل پیچیدهی عصر حاضر
شکل گرفته است. این رویکرد نوین را به نامهای متفاوت نامیدهاند. مدیریتگرایی،
مدیریت دولتی نوین و دولت کارآفرین، همه اصطلاحاتی است که از این شیوهی جدید خبر
میدهد.
این رویکرد نوین مدیریت دولتی، ویژگیهایی دارد که آن را از
ادارهی امور دولتی سنّتی متمایز میسازد. در این رویکرد، مسئولیت مدیریت و نیل به
اهداف مورد توجه بیشتری قرار میگیرد؛ انعطافپذیری و نرمش در ساختار مدیریت رو به
فزونی مینهد. و میتوان گفت شکل دقیق سلسله مراتبی و بوروکراتیک ادارهی امور
دولتی، که در طی اکثر سالهای قرنبیستم حالت مسلّط را داشت، در حال تبدیلشدن به
نوعی مدیریت دولتی قابل انعطاف و مبتنی بر بازار است. و باید توجه داشت که این تغییر
و تبدیل، یک تجدیدنظر ساده یا یک تفسیر جزئی در شیوهی مدیریت نیست. بلکه تغییری
همه جانبه در نقش مدیریت جامعه و رابطهی بین دولت و شهروندان است.
در اثر اینرویکرد ارزیابیوسنجش عملکردها بادقّت همراهمیشود
و اقتصاد،کارآیی و اثربخشی به واژههای آشنای این رویکرد تبدیل میشود.
حال دلیل تمایل بخشی دولتی به استفاده از رفتارهای جدید را میتوان
از زوایای مختلفی مورد بحثقرار داد. قابلیتهای متحیّرکنندهی فناوری اطلاعات،
افزایش تقاضای شهروندان بمنظور ارائهیخدمات سریعتر و کارآتر، افزایشفشارهای سیاسی،
و همچنین موفقیت که تجارت الکترونیک در بخش خصوصی به همراه داشته است، دولتها را
به سوی استفاده از فناوریهای اطلاعات و ارتباطات در راستای ارائهی خدمات عمومی
کشانده است. اصطلاح دولت الکترونیک که به تازگی در ادبیات مدیریت به چشم میخورد،
حاصل بکارگیری فناوری اطلاعات و ارتباطات جهت ارائهی خدمات به بخش عمومی است. لولینگ
(Luling ,۲۰۰۱) دولت الکترونیکی را به معنای استفادهی دولت از شبکهی گستردهی
جهانی یا الکترونیکی شهروندان با سازمانهای مختلف در سطوح مختلف دولت به کار برده
است.
همانطوری که از تعریف فوق بر میآید، دولت الکترونیک صرفاً به
بخش اجرایی محدود نمیشود، بلکه گسترهی آن شاخههای قانونگذاری و قضایی و همچنین
سطوح مختلف آن از سطح مرکزی تا سطح محلّی را نیز در بر میگیرد. ابتکار عمل دولت
الکترونیک در آن است که کارگزاران بخش عمومی را قادر میسازد تا از طریق فناوری
اطلاعات به ویژه اینترنت، خدمات و اطلاعات عمومی را در تمام ایّام هفته و در هر
ساعتی که شهروندان تقاضا کنند به آنها ارائه نمایند و نقش مؤثرتری در راستای
توانمندسازی شهروندان ایفا کنند.
کاهش شکاف میان مدیریت دولتی و شهروندان باعث بهبود تعامل میان
بخش دولتی و جامعهو ارائهی خدمات واطلاعات به صورت الکترونیکی براساس کارکردهای
آن به سه صورت تأمین میگردد که عبارتند از : اطلاعات،
ارتباطات و تراکنش.
همچنین میتوان میان زمینههای کاربردی انواع خدمات الکترونیک
نیز تمایز قائل شد و آنها را در سه زمینه به صورت زیر خلاصه کرد:
۱) زندگی روزانه
۲) مدیریت از راه دور
۳) مشارکت سیاسی
● مزایای دولت الکترونیک
ـ تسهیل ارائهی خدمات به شهروندان
ـ حذف برخی از سطوح مدیریتی
ـ تسهیل أخذ اطلاعات و خدمات از دولت مرکزی بوسیلهی شهروندان،
شرکتها و سایر سطوح دولت.
ـ سادهسازی فرآیندهای سازمانی وکاهش هزینهها از طریق یکپارچهکردن
سیستمها و حذف سیستمهای زائد و تکراری.
ـ تسهیل عملیات دولت به منظور تضمین پاسخ به نیازهای شهروندان.
● فرضیات مربوط به بازسازی سازمانهای بوروکراتیک
کنکاش بوروکراسی وبر، دو فرضیهی رایج اصلی را در ارتباط با
دولت الکترونیک و بوروکراسی نتیجه میدهد.
اولین نظریهای که پیدا شد، IT (تکنولوژی
اطلاعات) میباشد که میتواند و باید استفاده شود. به عنوان یک وسیلهای برای
بازسازی ضعفهای سازمانهای بوروکراتیک مدرن. طبق این نگرش، IT میتواند یک
محرّک و قدرتدهندهی تغییر و بازسازی باشد و منجر به طبیعت چالشی شود و دولتها میتوانند
باز مهندسی شوند و نوآفرینی ایجاد کنند. از طریق IT و خدمتکردن
بهتر به جامعه و شهروندان.
این نگرش بیان میکند که ویژگیهای کلیدی بوروکراسی وبر، مانند
سلسله مراتبی، تقسیم کار و قوانین سخت به یک موقعیت در سازمانهای بوروکراتیک که
فرآیندها سخت (غیرقابل انعطاف) هستند، منجر شده است و اطلاعات بیان شده به طور
مناسب تقسیم نشده است. و این منجر شده که بوروکراسیهای دولتی، غیرقابل انعطاف و غیرپاسخگو
به نیازهای شهروندان باشند.
این نظریه حمایت میکند که IT میتواند
بهبود کند، جمعآوری سریعتر اطلاعات و نیز تقسیم آنها درون بوروکراسی دولتی را
بهبود کند و بنابراین IT میتواند دولت را قابل انعطاف و پاسخگو و کارا
سازد.
آلن اتال : پیشنهاد میکندکه دولت الکترونیک میتواند اجازه
دهد که ساختارهای سلسله مراتبی مدیریت دولتی به ساختارهایی برای پاسخگویی مشتریان
تغییر یابد.
فونتن هم مینویسند که تکنولوژی اطلاعات در تلفیق با طراحی
مجدد فرآیندهای سازمانی جاری تحوّل خدمات دولتی برای اعضاء را در عموم مردم سرعت
داده است.
اوکوتاوما : فرضمیکند دولت الکترونیک یک فرصت برای دولتها
ارائه میکند تا خودشان را بازآفرینی کنند و به شهروندان نزدیک شوند. و با شراکت
در روابط متنوع، تمرین، مهارت، متقاعدساختن و وابستگی متقابل توسعهی ملی را پیش
برند.
فرضیهیدوم این استکه ناکامی دولت الکترونیک به عنوان یک پیامد
بوروکراسی توجیه میشود. این فرضیه که تا حدّی هم متناقض میباشد، مطرح میکند که
ابتکارات دولت الکترونیک به این سبب شکست میخورد که در ساختارهای سازمانهای دولتی
بوروکراسی وجود دارد و این ناکامیها به علّت طبیعت بالقوه بوروکراتیک سازمانهای
دولتی میباشد. این نگرش در توانایی IT در حلکردن مشکلات بوروکراسی شکّاک است. در
ضمن این نگرش توجیه میکند در گذشته و حال شکستهای دولت الکترونیک را به عنوان
نتیجهای از وجود ساختارهای بوروکراتیک، و مطابق این نگرش بازسازی بوروکراتیک ممکن
است ضروری باشد. قبل از این که ابتکارات دولت الکترونیک بتواند موفق شود.
وان ورت : بیان میکند که موفقیت تلاشهای دولت الکترونیک به
طور بالقوه چالشی است. زیرا بوروکراتها میخواهند اطلاعات را ذخیره کنند و با بخشهای
دیگر همکاری نمیکنند و میخواهند سازمان آنها به صورت اسطورهای بدرخشد.
▪ لازر : بخشهای دولتی و خصوصی را مقایسه میکند. سستی
بوروکراتیک، احتمالاً یک مانع بزرگ در وفقدادن نوآوریهای موفقیتآمیز در بخش
خصوصی نسبت به دولتی است.
▪ ماری : مینویسد فرآیند انجام خدمات عمومی پیوسته نسبت به IT واضحتر میشود
و آن تغییرات اساسی در ساختارهای قدیمی بخش عمومی و اعمال و روابط بین دولت و
شهروندانش را تقاضا میکند و طبق آخرین توضیحها نظارت ضعیف نمیتواند توسط محورهای
الکترونیک به کار گرفته شود. کامپیوترها و اینترنت ارزیابی میکنند که بوروکراسی
حامی شناور رشد و یا مؤسسات عمومی مؤثر به فساد بر نخواهند گشت. نخبگان سیاسی و
بوروکراسیهای ریشهدار ممکن است مقاومت کنند، مخصوصاً در جایی که مشاغل دولتی
حاشیه سود بالایی دارند. مطالعات موردی چندی که دربارهی فرضیههای گفته شده توسط
بانک جهانی انجام شدهاند و برنامهی توسعهی ملل متحد را ارائه میشوند.
بخش تشکیلاتی دفاعی آمریکا شامل یک مجموعه از وبسایتها به
منظور عقلانیکردن فرآیند تدارکاتآن تشکیلات میباشد. همین سیستم تدارکات الکترونیکی
از طریق دولت شیلی به منظور مبادلات بیشتر مالی و همچنین شفافیّت و افزایش تعامل و
همکاری بینمؤسسات و نمایندگیهای آن پایهگذاری شدهاست و این سیستم به شدّت فرصت
و مجال رخنهی فساد در بوروکراسی را کاهش میدهد. از طریق یک وبسایت مشتریان مجاز
میشوند تا این که مشخصات خود را از طریق بینالمللی بایگانی کنند و سیستم الکترونیکی
در خصوص گلایهها و شکایات به وجود میآید و مشتریان میتوانند از طریق مسیرهای
فرعی گزارشهای شکایات خود را زودتر ارائه دهند. سیستمهای گستردهی کامپیوتری در
بخشی از هندوستان فساد و هزینههای حکومتی را کاهش میدهد و در این کشور سیستمهای
ثبت کامپیوتری اداری کارآیی و شفافیّت را ارتقاء میدهد.
بوروكراسي چيست؟
شايد بوروكراسي يكي از مبهم ترين
كلماتي باشد كه در تمام جوامع انساني مورد استفاده قرار مي گيرد. ريشه ابهام در اين است كه
ويژگيهاي گوناگون و حتي متضاد كلمه به جاي خود كلمه مورد استفاده قرار مي گيرد و
واژه بوروكراسي در برابر مفاهيم مختلف قرار داده مي شود. اين مفاهيم مختلف كلاً
داراي يك ريشه هستند؛ مانند اعضاي يك خانواده كه با اسامي مختلف يك نام خانوادگي
مشترك دارند. زيرا تمام اين مشخصات آثار وجودي يك پديده است و آن همانا سازمان هاي
بزرگ يا بوروكراسي مي باشد. به طوري كه ملاحظه مي شود بوروكراسي در اصل به معناي
سازمان هاي بزرگ مي باشد و خصوصيات سازمان هاي بزرگ را نيز بوروكراسي خوانده
اند.(صادق پور، ص3)
در تئوري سازمان كمتر اصطلاحاتي
وجود دارد كه مانند بوروكراسي در بين عموم، به طور ضمني معناء و مفهوم منفي را تداعي كند.
چنين برداشتي منفي، هر دو شكل بوروكراسي ؛
يعني بوروكراسي ماشيني و بوروكراسي حرفه اي را در بر مي گيرد. ضروري است در چنين
معنا و مفهوم متداول بوروكراسي در بين عموم، به طور علمي تغييراتي بدهيم. اين فصل
چنين مهمي را انجام مي دهد.
اجازه دهيد بدون توصيف بوروكراسي،
مطرح نماييم كه بوروكراسي مترادف با عدم كارآيي نيست. اگر ما مي گوييم: اداره وصول
ماليات، نمود يك بوروكراسي است، ممكن است بلافاصله عدم كارآيي در ذهن بيشتر افراد
تداعي شود كه دلالت بر ويژگيهايي از قبيل: كاربرد سخت گيرانه قوانين، فرار از
مسئوليت، غير شخصي بودن،كاغذبازي، فزوني دوندگي براي رتق و فتق امور، عدم تمايل به
تغيير، ايجاد ادارات عريض و طويل و نظاير اينها دارد. اگر شما نيز وقتي واژه
بوروكراسي را مي شنويد، اين طور در موردش قضاوت مي كنيد، بايد چنين پيش داوري هايي
را فراموش كنيد. بوروكراسي صرفاً يك نوع ساختار سازماني است. في نفسه خوب يا بد
نيست. در برخي موقعيت ها كارآمد نيست و در
برخي ديگر موقعيت ها، از كارآيي با لايي برخوردار است.
نظريه كلاسيك در
مورد بوروكراسي، به وسيله جامعه
شناس آلماني يعني «ماكس وبر» در آغاز اين قرن مطرح گرديد. وي درصدد توصيف يك
سازمان آرماني برآمد. سازماني كه كاملاً عقلايي بوده و بتواند حداكثر كارآيي را از
عملياتش حاصل نمايد.(رابينز، ص261)
ريشه كلمه بوروكراسي كاملاً مشخص
نيست. مرشتاين ماركس[1]ريشه آن را فرانسه و ريشه خيلي قديمي تر آن را لاتين مي داند. اين واژه ابتدا
به «دولت در حال عمل اطلاق» شد و بالاخره توسط ماكس وبر به عنوان يك اصطلاح علمي
به كار رفت.( هدي، ص 109)
از نظر لغوي واژه بورو Bureau به معنی دفتر كار مقامات
دولتي و همچنين ميز تحرير می باشد و كراسيCracy از يك واژه ي يوناني به مفهوم حكومت مشتق شده است كه
واژه بوروكراسي از مجموع اين دو واژه به وجود آمده و مانند واژه هاي مشابه
آن همچون دموكراسي، واريستوكراسي، به سهولت مورد پذيرش ديگر زبان ها قرار گرفته و
يكي از مفاهيم سياسي بين المللي شده است. اين واژه كه به شكل Bureacratie در فرانسه رواج پيدا كرد، در آلمان به شكل Bureakratie ، در ايتاليا به شكلBurocrazia و ميان انگليسي زبانان به شكلBureaucracy مورد استعمال قرار گرفت و داراي مشتقاتي چون بوروكرات،
بوروكراتيك، بوروكراتيزم، بوروكراتيست و بوروكراتيزاسيون است. اين واژه در فاصله ي
سي سال، آن چنان شهرت يافت كه در فرهنگ لغات نيز ظاهر شد؛ مثلاً فرهنگ لغت فرانسه
در 1798 آن را به اين صورت تعريف كرد كه « بوروكراسي يعني قدرت نفوذ رؤسا و
كاركنان دواير دولتي ». يك فرهنگ لغت آلماني در 1813 بوروكراسي را به معناي زير تعريف
كرد:
« اختيار يا قدرتي كه ادارات
مختلف دولتي و شعب آن بر هم ميهنان خود، براي خود بدون حق قائل مي شوند».
در سال 1828 يك فرهنگ لغات فنّي
ايتاليايي اين واژه را اين طور تعريف كرد:
« يك واژه ي جديد به معناي قدرت
كاركنان اداره ي امور عمومي »
فرهنگستان فرانسه نيز واژه ي
بوروكراتيك را بدون شرح پذيرفت:
« نفوذ ادارات دولتي و رژيمي كه
در آن ادارات بدون اينكه احتياجي به وجودشان باشد، تكثير مي يابند».(صادقپور، صص6و7)
«كارل هاينزن » كه از طرفداران
حزب سوسياليست بود، از بوروكراسي تعريفي فني و ظاهراً بي طرفانه به دست
داد: « يك تركيب اداري كه در آن يك نفر سازمان اداري را نظارت مي كند ». دانشمند
مزبور، در دنباله ي بحث به جنبه اي از بوروكراسي به عنوان
حكومت بدست مأموران اداري ياد كرده و اظهار مي دارد كه بوروكراسي تكبّر و
خودبيني را با بردگي تركيب كرده و با وسيله اي كه براي خود فراهم آورده است، قدرت
نامحدودي كسب مي كند. .(صادق پور، ص10)
پيدايش مفهوم هاي بوروكراسي
زمان پيدايش مفهوم بوروكراسي به
قرن ها قبل از ابداع كلمه ي بوروكراسي مي رسد. زيرا حكومت هاي مختلف در سرزمين هاي
وسيع مانند چين باستان بدون استفاده از سازمان هاي بزرگ اداري امكان ظهور نمي
يافتند و بر اين مبناست كه چندين قرن قبل از ميلاد در سازمان هاي اداري چين، رعايت
موازيني از قبيل انتخاب بر اساس آزمايش، استفاده از آمار و گزارش هاي كتبي، سلسله
مراتب، رعايت شايستگي و نظاير اينها بوده كه از بسياري جهات با بوروكراسي هاي
امروز شباهت داشته است. اما در اين بحث منظور بررسي آن نوع از بوروكراسي است كه
همراه و يا بعد از انقلاب صنعتي در جهان ظاهر شده و مقارن با پيدايش كلمه ي
بوروكراسي بوده است.
دانشمندان و محققان اخير با
پيگيري هايي كه كرده اند به منابع و مآخذي دست يافته اند كه به استناد آنها مي
توانند چگونگي پيدايش واژه ي بوروكراسي را دقيقاً بيان دارند. بر اساس اين مدارك «
بارون دو گريم »[2] ضمن نامه اي كه اول ژوئيه 1764 نوشت، « وينسنت ام دو گورني »[3]يكي
از دانشمندان همزمان خود را مبتكر واژه ي بوروكراسي دانست.( صادق پور، ص6)
مفهوم بوروكراسي
كتابي كه در سال
1970 توسط يكي از دانشمندان به نام« مارتين آلبرو» منتشر گرديد، شايد گسترده ترين
و عميق ترين مطالعاتي را دارا باشد كه تاكنون درباره ي بوروكراسي به رشته ي تحرير درآمده
است. وي در نهايت با توجه به مشخصات عمومي بوروكراسي
ها و نحوه ارتباط آنها با جامعه به يك نوع طبقه بندي از بوروكراسي دست يافت كه در
هفت مفهوم بيان داشت.خلاصه اي از اين انواع هفتگانه را در زير ملاحظه خواهيد كرد.
قبل از اينكه خواننده از خود
بپرسد كه عاقبت روشن نشد مفهوم اصلي بوروكراسي چيست، مي بايد مفاهيم مختلف
بوروكراسي توصيف شود.
در هر حال كلمه ي بوروكراسي از
تاريخ ابداع آن تاكنون در مفاهيم هفت گانه ي زير مورد استفاده قرار گرفته است:
1.
بوروكراسي به عنوان سازمان معقول
2.
بوروكراسي به عنوان عدم كارآيي سازمان
3.
بوروكراسي به عنوان
حكومت مأموران اداري
4.
بوروكراسي به عنوان
اداره ي امور عمومي
5.
بوروكراسي به عنوان
اداره توسط مأموران اداري
6.
بوروكراسي به عنوان
سازمان
7.
بوروكراسي به عنوان
جامعه ي نوين (صادق پور، صص 38 و39 )
گروهي بوروكراسي را بر حسب ويژگيهاي رفتاري آن تعريف مي كنند و يا اين ويژگي را به ويژگي هاي
ساختاري اضافه مي نمايند. حاصل اين رويكرد، الگويي از رفتار بوده كه رفتار
بوروكراتيك نام گرفته است. ديدگاهها در مورد انواع رفتار بوروكراسي متفاوت هستند.
عده اي بر صفاتي از بوروكراسي كه معمولي، مورد نياز و وظيفه اي هستند و در راستاي
تحقق اهداف سازمان بوروكراتيك قرار دارند، تأكيد مي كنند.
به عنوان مثال
«فردريك»[4]
بر صفاتي مانند عينيت، دقت، ثبات و بصيرت تأكيد مي كند. او اين صفات را با وظايف
مقامات بوروكرات مرتبط مي داند. به نظر او آنها با وضع قوانين متعدد عادات و
رفتارهاي مورد انتظار از كاركنان را بيان مي كنند. پيروان اين نظريه بنيان گزار
جامعه عقلايي مي باشند. «آيزن اشتات »[5]عقيده
دارد بوروكراسي با محيط خود به تعادل پويا مي رسد.در اين تعادل بوروكراسي با رفتار
خود باعث مي شود تا ساختار متفاوت با ساير گروههاي اجتماعي داشته باشد و در عين
حال ضرورت اعمال نظارت قانوني بر خود را تشخيص مي دهد و به اين ترتيب استقلال و
جدايي خود را حفظ مي كند. عده اي از نويسندگان به ويژگيهاي رفتاري بوروكراسي كه
اساساً منفي ، ناقص، بيمار گونه و تخريب
كننده رسالت اصلي بوروكراسي بوده و مانع تحقق اهداف آن مي شوند اشاره مي كنند. به
قول مرتون عواملي وجود دارند كه مي توانند باعث افزيش كارايي شوند ولي همين عوامل
در شرايط خاص باعث عدم كاريي مي شوند. به طور مثال توجه بيش از اندازه به قوانين،
موجب ترس، محافظه كاري و فن گرايي كاركنان مي شود. تأكيد بر غير شخصي كردن روابط
منجر به بروز تعارض بين بوروكراسي و ارباب رجوع مي گردد. حركات ماشيني،كاغذ بازي،
خشكي و عدم انعطاف، غير شخصي بودن روابط، راز پوشي بيش از اندازه، عدم اشتياق به
تفويض و اكراه در اقدام مبتني بر بصيرت از جمله رفتارهاي بوروكراسي هستند. اين
گونه رفتارها نوعاً ناشي از عدم كفايت آموزش بوروكرات ها هستند. شواهد نشان مي دهد
كه رفتار بوروكراتيك از تأكيد بيش از حد بر عقلايي بودن سازمان بوروكراتيك و آثار
نامطبوع آن ناشي مي شود و در آن صفاتي مغاير و مخالف با رسالت بوروكراسي تأكيد مي
شود. ماركس نيز اين صفات را بيماري سازمان مي داند و عقيده دارد نوع خاصي از
بوروكراسي باعث گرايش هايي مي شود كه آن را از رسالت اصلي اش منحرف مي سازد. بعضي
از نقاط قوت بوروكراسي - در مورد حاد همه
ي آنها - به وسيله ي نتايج پيش بيني نشده
ناخواسته خنثي مي گردد. « ميشل كروزير »[6] در كتاب « پديده ي
بوروكراتيك » در صدد شناخت فساد بوروكراسي برآمده است. او عقيده دارد موضوع اصلي در بحث بوروكراسي
ناسازگاري، نارسايي و بقول مرتون، نقصي است كه الزاماً در داخل سازمان هاي انساني
به وجود مي آيد. انتخاب هر يك از اين مسيرها براي تعريف « بوروكراسي بعنوان يك رفتار »موجب شناسايي رفتارهاي
متفاوتي كه كم و بيش بوروكراتيك هستند مي شود ولي معناي چنين تعريفي مادام كه
ندانيم منظور از رفتار بوروكراتيك چيست،كماكان پوشيده خواهد بود. ممكن است كه اين
رويكرد منجر به شناسايي « فرايند بوروكراتيك شدن » حاوي تركيبي از صفات رفتاري كه
معمولاً آسيب شناسانه هستند، شود. «آيزر
اشتاب » بوروكراتيك شدن را ميزان نفوذ قدرت يك سازمان بوروكراتيك به مناطق خارج از
قلمرو مقرر شده.رشد رسميت در درون بوروكراسي سازمان دهي و كنترل مناطق خارج
از قلمرو به وسيله ي بوروكراسي و به طور كلي تأثير زياد بوروكراسي بر افزايش قدرت
خود مي داند. سومين شيوه ي مطالعه رفتار بوروكراسي توسط «پيتر بلا»[7]پيشنهاد شده است. او بوروكراسي
را به عنوان يك سازمان براي حداكثر كردن كارايي و يا يك شيوه نهادينه شده براي هدايت
اجتماعي سازمان يافته در جهت كسب كارايي اداري تعريف كرده است. يك جامعه ي مدرن كه
در آن انجام عمليات در مقياس بزرگ ضرورت پيدا مي كند، نيازمند وجود بعضي ويژگي
هايي سازماني شامل سلسله مراتب، تخصص گرايي، حرفه گرايي نسبي، مجموعه اي از قوانين
اجرايي و ايجاد سازگاري بين وسيله و هدف است. هر چند بلا مي داند كه بوروكاسي ها
رفتاري را بر مي گزينند و از اين طريق مانع دستيابي به اهداف قانوني مي شوند ولي
او اين نظر را كه رفتارهايي كه از مسير اصلي منحرف شده اند يا غير عقلايي به نظر
مي رسند نارسا هستند، نمي پذيرد. او نمونه هايي از رفتارهاي متفاوت را ارائه مي
دهد كه غير عقلاني ولي هدفدار هستند. ممكن است رفتارهايي كه فاقد مبناي عقلايي هست
ناقص باشد ولي اين رفتار بايد به جاي اينكه بر مبناي صفات منسوب به بوروكراسي مورد
قضاوت قرار گيرد، بر حسب نتيجه ي حاصل از آن مورد قضاوت قرار گيرد. در حقيقت
رفتاري كه در يك بوروكراسي بيماري زاست ممكن است در بوروكراسي ديگر سلامت بخش
باشد. بنابراين چنين به نظر مي رسد كه بايد ويژگيهاي ساختاري و رفتاري بوروكراسي
را به نوعي متغير ساخت. زيرا يك سازمان زماني بوروكراسي ناميده مي شود كه به دنبال
انجام رسالت خود باشد و ساختار و رفتار آن نيز بر حسب زمان و مكان تغيير كند.
همانطور كه گفته شد توافق قابل توجهي بر سر ويژگيهاي سازماني بوروكراسي وجود دارد؛
ولي نظرات در مورد رفتار بوروكراتيك متفاوت مي باشد.
- گروه اول به
رفتار معمولي وظيفه اي و مورد نياز كه در عمليات بوروكراتيك بديهي بوده و طبيعي
تلقي مي شوند اشاره دارند.
- گروه دوم بر
رفتار ناقص كه احتمالاً از گرايش بوروكراسي به عقلايي بودن و نوع ساختاري كه به
منظور حفظ اين گرايش طراحي شده اند، ناشي مي شود تأكيد مي كنند.
- گروه سوم به
متناسب بودن رفتار بوروكراسي با محيط كه نتيجه آن ايجاد استاندارد قابل انعطاف تر
به منظور تعيين رفتار بوروكراتيك مي باشد اعتقاد دارند.
همه ي اين نظرات
قابل توجه هستند و انتخاب هر يك از آنها براي تعريف بوروكراسي قابل دفاع است. ولي
تعريف قطعي بوروكراسي نيز ضروري است. بهترين راه براي تعريف بوروكراسي نگاه كردن
به آن به عنوان يك نهاد است كه بر حسب ويژگيهاي ساختاري اش تعريف مي شود. به اين
ترتيب سازمان ها بر حسب اينكه چقدر از اين ويژگيها را دارا باشند، همان قدر به
بوروكراسي نزديك هستند. اگر بوروكراسي را بعنوان سازماني با ويژگي هاي ساختاري خاص
بدانيم؛ بدان معني نيست كه به محض
شناخت ساختار همه بوروكراسي ها شناخته شوند. جايگاه هر سازمان بر
حسب اينكه چه مقدار از اين ويژگي ها را دارا مي باشد، تعيين مي شوند. ميزان و
چگونگي تركيب اين ويژگيها در مطالعه ي تطبيقي مورد استفاده قرار مي گيرد.
علت تعريف بوروكراسي
بر حسب دو جزء ساختاري و رفتاري آن است كه بتوانيم همه الگوهاي رفتاري را كه عملاً
در بوروكراسي ها پيدا مي شوند به طور يكسان« رفتارهاي بوروكراتيك » بخوانيم. يك
الگوي رفتاري به تنهايي رفتار بوروكراتيك خوانده نمي شود. ساير الگوهاي رفتاري كه
در بوروكراسي ها پيدا مي شوند رفتارهاي « غير بوروكراتيك » و«كمتر بوروكراتيك »خوانده
مي شوند. رويكرد پيشنهادي باعث حذف و كاهش تنوع رفتارها نمي شود؛ برعكس شناسايي و
دسته بندي اين گروههاي رفتاري را- كه كاملاً مهم هستند و بايد به عنوان موضوعات
اصلي تجزيه و تحليل و تطبيق تلقي شوند- تسهيل مي كنند.(هدي، صص114-110)
بر اساس نظريات « وبر
» اعمال قدرت به سه طريقه مشروع مي شود:
الف- اعمال
قدرت بر مبناي سنتهاي باستاني[8]
در اين حالت مشروع
بودن اعمال قدرت بر مبناي تقدس سنت و آداب مورد قبول جامعه است. قدرت سران خانواده
ها بر اساس نظام پدر سالاري بهترين نمونه ي مشروع بودن اعمال قدرت بر مبناي سنتهاي
باستاني است. مردم يك جامعه دستورهاي رئيس خود را اطاعت مي كنند زيرا شأن و علوّ
مقام او بر طبق سنتهاي باستاني مقدس محسوب مي شود و هر فرد از جامعه بر اساس يك
قرارداد رواني سنتي اطاعت از رئيس جامعه را بدون تأمل مي پذيرد. اين نوع اعمال
قدرت به زبان ساده متكي بر اعتقاد به صحت ارتباطات قديمي است.
اين نوع
بوروكراسي،كه قدرت خود را از سنتهاي باستاني كسب مي كند، داراي مشخصاتي است كه ذكر
آنها مناسب به نظر مي رسد.
كاركنان اين نوع
بوروكراسي،كه از اين پس بوروكراسي باستاني مي ناميم، از دو محل تأمين مي شوند: عده
اي از آنان از طريق ارث به كار گمارده مي شوند و گروه ديگر بر اساس وفاداري محض و
قبول بندگي. در اين نوع بوروكراسي بسياري از مقامات و مشاغل بر طبق ارتباطات
خويشاوندي اشغال مي شود.
بوروكراسي باستاني
معمولاً داراي اين خصوصيات است:
1-
شايستگي، مبنا و
حدود معلوم و مشخصي ندارد.
2-
سلسله مراتب بر يك
سيستم منطقي استوار نيست.
3-
انتصاب و ترفيع
مقام نظم و ترتيبي ندارد.
4-
تخصص لازمه
ي اشتغال به كار نيست
ب- اعمال قدرت بر مبناي نفوذ شخصي رهبر[9]
در بعضي موارد
قدرت سازمانهاي بوروكراسي از شخصي به نام«كاريزما »[10]
ناشي مي شود.كاريزما در لغت به معني عطيه ي الهي[11] است. رهبري كه داراي
صفات و خصوصيات خارق العاده اي باشد كاريزما خوانده مي شود. به طوري كه « وبر» مي
نويسد نخستين بار شخصي موسوم به آر.زوم[12] درباره ي نفوذ شخصي
كاريزما، بي توجه به اين كه كاريزما خود منشأ قدرت است، تجزيه و تحليلي مي كند.
بوروكراسي كاريزماتيك با رهبر به وجود مي آيد و با او از ميان مي رود. در شكلي خاص
از اين نوع بوروكراسي سلسله مراتب، حدود وظايف و حقوق و مزايا وجود ندارد. ضمناً
مشاغل و عناوين نيز به ارث برده نمي شوند. در اين نوع بوروكراسي افرادي كه اعمال
قدرت رهبر يا كاريزما را مشروع مي دانند پيروان او محسوب مي شوند. چنانچه رهبر
دچار شكستهاي متوالي شود چاره اي جز كناره گيري نخواهد داشت. در اين نوع اعمال
قدرت ممكن است افراد بوروكراسي بر اساس انتخابات به كار گمارده شوند. بديهي است در
اين صورت از قدرت رهبر كاسته خواهد شد. ضمناً در اين جا با وفاترين پيروان واسطه ي
ميان رهبر و افراد جامعه خواهند بود.
ج- اعمال
قدرت بر مبناي قانون[13]
اعتقاد افراد
جامعه به درست بودن مقررات قانوني مبناي مشروع بودن اين نوع اعمال قدرت است.در اين
حالت مردم از قانون اطاعت مي كنند، نه به علت اينكه آن قانون به تصويب رهبر
كاريزماتيك يا رهبر باستاني رسيده است، بلكه از آن رو كه قانون مذكور بر اساس روش
و منطق متناسبي به تصويب افرادي كه بر مبناي قانون و مقررات برگزيده شده اند، رسيده
است. قدرت از مقام هر شخصي ناشي مي شود، مضافاً به اين كه قدرت تنها در محدوده ي
آنچه قانون تعيين كرده است اعمال مي شود. بوروكراسي، در مفهوم خاص خود، فقط به آن
سازمان اداري گفته مي شود كه در اعمال قدرت قانوني مورد استفاده قرار مي
گيرد.كاركنان اين بوروكراسي بر مبناي تخصص با حقوق ثابت سازماني به كار گمارده مي
شوند. در چنين سازماني فعاليتها بدون توجه به احساسات و نظريات فردي در قالب روشي
معقول انجام مي شود. اطاعت در قالب سلسله مراتب و بر اساس وظيفه ي افراد خواهد
بود. عمليات اين نوع بوروكراسي مبتني بر نظم و منطق سازماني است.
به نظر « وبر » بوروكراسي
معقول يا منطقي قانوني داراي ويژگيهاي زير مي باشد:
اعضا مكلف به ايفاي وظايف غيرشخصي اداره هستند.سلسله مراتب روشني براي ادارات سازمان وجود
دارد.وظايف ادارات به وضوح تعيين و تصريح شده است.مأموران اداري بر اساس يك قرارداد به كار گمارده
مي شوند.اين افراد در صورتي انتخاب مي شوند كه حائز
شرايط حرفه اي لازم باشند.مأموران يك حقوق ماهانة نقدي مي گيرند و معمولاً
از حقوق و مزاياي بازنشستگي نيز برخوردارند. حقوق ماهانه بر اساس مقام مأمور
در سلسله مراتب سازمان طبقه بندي مي شود.شغل مأمور اداري تنها كار او يا حرفه ي اصلي
اوست.تركيبي از مشاغل دايمي در سازمان وجود دارد و
ترفيع مقام به طريق ارشديت يا شايستگي و بر طبق قضاوت مافوق امكانپذير است.مأمور اداري حق ندارد از شغل محوله يا اموال
مربوط به آن شغل به نفع خود استفاده نمايد.هر مأموري مشمول كنترل و سيستم انضباطي متحد
الشكلي مي باشد.
به نظر وبر روز به
روز بر اهميت بوروكراسي معقول اضافه مي شود. زيرا، اين نوع بوروكراسي واجد صفات و
خصوصياتي از قبيل دقت، مداومت، انضباط، جدّيت و قابليت اعتماد است كه هم براي
صاحبان اختيار و هم ساير گروههاي علاقه مند از نظر فني رضايت بخش ترين شكل سازمان
را به وجود مي آورد و به همين علت از نظر « وبر» توسعه ي انواع سازمان هاي جديد در
عموم رشته ها از قبيل دولت، ارتش، كليسا، حزب، و غيره همراه با توسعه ي افزايش
بوروكراتيك است و به همين دليل هم ايجاد و تكامل بوروكراسي جرياني غير قابل اجتناب
است. منظور « وبر » از ايجاد و توسعه بوروكراسي رشد وجود دهگانه اي است كه او تحت
عنوان جنبه هاي بوروكراسي معقول از آنها ياد مي كند.
مطالب ديگري كه از
اين تجزيه و تحليل نتيجه مي شود، اين است كه نوع مشروع بودن مبناي اختيار با نوع
كادر اداري و طريقه ي استخدام كاركنان سازمان ارتباط مستقيم دارد.
نكته اي كه باعث
تعجب مي شود اين است كه « وبر » هرگز بوروكراسي را تعريف نكرد. اين تعجب از اين
جهت است كه اولاً تصور عامه بر آن است كه او چنين تعريفي را ارائه داده است. ثانياً
او براي مفاهيم ديگر از قبيل قدرت و اختيار تعاريفي بدست داده است. با ملاحظه
نوشته هاي بسيار او، اين واقعيت به چشم مي خورد كه « وبر » واژه ي بوروكراسي را
جزئي از زبان دانش اجتماعي محسوب نمي كند بلكه از كلمات روزمره به شمار مي آورد. او
گاهي بوروكراسي را در مفهوم عام و كلي به كار مي برد و گاهي در مورد خاص. در مورد
استفاده از واژه ي بوروكراسي در مفهوم خاص نيز گاهي با توجه به زمينه ي موضوع مورد
نگارش به عنوان سازمان معقول و منظم و يك الگوي ايده آل سازماني مورد استفاده قرار
مي دهد و گاهي بوروكراسي را موروثي مي داند كه با نوع منطقي آن متناوب بوده و اين
نوع بوروكراسي در اواخر حكومت روم، در مصر باستان و در امپراطوري روم شرقي يافت مي
شده است. در بوروكراسي موروثي افرادي مانند بوروكراسي منطقي بر اساس قرار داد به
استخدام در نمي آيند؛ اما، به طور كلي بيشترين توجه « وبر » به بوروكراسي معقول به
آن نوع بوروكراسي است كه در عصر حاضر موجود است و رشد مي كند و آن را عنصر مهمي در
منطقي كردن دنياي جديد مي شناسد.
تذكر: الگوهاي سه
گانه مذكور به صورت خاص خود در عمل ملاحظه نمي شود؛ بلكه اعمال قدرتهاي موجود ناشي
از تركيبي از هر سه منشأ قدرت است. منتها در جامعه اي ممكن است اعمال قدرت بيشتر مبتني
بر قانون و مقررات باشد و در كشوري ديگر قدرت بوروكراسي بيشتر از سنتهاي باستاني
ناشي شود و دو منشأ ديگر سهم كمتري در اعمال قدرت داشته باشند.
اگر چه ظاهراً
نظريه ي بوروكراسي « وبر » از ساير نظريه هاي مربوط در قرن نوزدهم متمايز مي باشد؛
ولي در واقع شاهكار وبر در اين است كه او از ادغام نظريات مختلفي كه تا آن زمان
ارائه شده بود تركيب تازه اي به وجود مي آورد. يك بررسي تحقيقي عوامل ذينفوذ در
ايجاد مفاهيم «وبر» را به اين ترتيب مشخص مي نمايد:
1.
نظريه ي اداري
آلمان.
2.
رابرت ميشل.
3.
كارل ماكس.
4.
گوشتاو اشمولر[14]
از آنجا كه « وبر »
به عنوان يك حقوقدان آموزش ديده بود و يك اثر جامعه شناسي تاريخي درباره ي حقوق به
رشته تحرير در آورده بود،آشنايي نزديك او با نظريه ي اداري آلمان،كه جزئي از
برنامه تحصيلي حقوق عمومي را تشكيل مي داد، از بديهيات است و به همين علت مشاهده
مي شود كه قسمت مهمي از صفات و ويژگيهاي بوروكراسي ايده آل او منعكس كننده ي نظريه
ي اداري آلمان مي باشد.
« وبر» ميشل را
خوب مي شناخت و اين دو در كنفرانسي كه در سال 1909 درشهر وين تشكيل شد با نظريات
يكديگر از نزديك آشنا شدند. « وبر» از طريق آثار ميشل به ارتباط بين بوروكراسي و
دموكراسي پي برده بود و به همين استدلال شده است كه وقتي « وبر » معقول بودن
بوروكراسي تأكيد نمود در جهت مخالف آن طرز تفكر گام بر مي داشت؛ زيرا اين همان
معقول بودن اداره نوين بود كه براي دموكراسي مسايلي به بار مي آورد و از اين جهت «
وبر»به راههاي محدود كردن قدرت بوروكراسي اشاره مي كند.
سومين عامل ذينفوذ
در عقايد وبر مربوط به ماركس مي شود. به نظر وبر دستورهايي كه مقام اداري از اطاق
خود صادر مي كند از خود او ناشي نمي شود؛ بلكه به كارگر مورد نظر ماركس شبيه است
كه چيزي جز قدرت كارگري در اختيار ندارد. بايد توجه نمود كه آنچه وبر را تح
مطالب مشابه :
درباره تولیدی دنیای فرم
مانتو اداری ( مانتو اسپورت و ،دوبنده، روپوش خدماتي ، روپوش بيمارستاني ، پيراهن وشلوار
مانتوفرم مانتو اداری لباس اداری لباس فرم یونیفرم اداری مقنعه ادارات مانتو فرم
مانتوفرم مانتو اداری لباس لباس کار مانتو وشلوار کار روپوش فرم مقنعه مدل
پيدايش مفهوم بوروكراسي
مدل مانتو; مد كت و استفاده از سازمانهای بزرگ اداری امکان ظهور اصلی مدل بوروکراسی وبر
وقتی پوشش شما می گوید که شما که هستید !
اگر رازهای روان شناسی پشت هر مدل لباسی لباس های رسمی اداری اگر درست انتخاب مانتو عربي
کتاب و کتابخوانی
مدل مانتو; مد كت و مد كت وشلوار افرادی که کار روزانه دارند اداری، کاسب، روستایی، کشاورز
برچسب :
مدل مانتو وشلوار اداری