اهل بیت وسادات درجهان
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4
/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"جدول عادی"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}
اهل بيت عليهم السلام و سادات در جهان اسلام
چنانچه بخواهيم دورنمايى از موضع اهل بيتعليهم السلام و ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله، وبه طور كلى سادات در جوامع اسلامى، ترسيم كنيم لازم است كتابها و مآخذمربوط به موضوعات ذيل را مد نظر قرار دهيم:
- كتب انساب و مشجرات كه تعداد آنها زياد است، و من بر سه كتابكه فهرست طبقات نسابين را در بردارد، اطلاع يافتهام:
اول، كتاب منية الراغبين فى طبقات النسابين نوشته سيد عبدالرزاق كمونهحسينى ط نجف به سال 1392ه . وى 518 تن از نسبنويسان را نام بردهاست. در آغاز كتاب اصطلاحات علم نسب را ذكر كرده، آن گاه آنان را قرنبه قرن به ترتيب حروف تهجى معرفى نموده است.
دوم، كتاب طبقات النسابين از ابوبكر زيد ط رياض به سال 1407ه . وىكه از كتاب اول اطلاع داشته 588 تن را نام مىبرد.
سوم-طبقات النسابين از نسابه عصر ما، آيةالله مرعشى كه نام آن درمقدمه آن دو كتاب و نيز در مقدمه سيد محمد صادق بحرالعلوم بر كتابعمدةالطالب آمده است، ولى من آن را نديدهام و ظاهرا به طبع نرسيده باشد.
اين حجم ضخيم از كتابها و علماى انساب كه غالبا در شناختسلسلهسادات است كه به نحوى به رسول اكرم(ص) منتهى مىشوند و برخى از آنهابه انساب عرب يا قريش يا طوايف ديگر مربوط و يا شامل همه انساب است،خود حاكى از گسترش موضوع سادات است.
در اين جا لازم است دانسته شود كتابهاى انساب دو نوع است: مشجر ومبسوط.
مبسوط، هر يك از سلسله ها را از بالا به پايين، از جد اعلا تا پدرخانواده ذكر مى كند، در حالى كه مشجر از پايين آغاز مىكند و به اصطلاح از(بطن اسفل) آغاز و تدريجا پدران را تا جد اعلا نام مى برد. (1)
2- بررسى خاندانهاى نقابت و نقباى سادات يا نقيب الاشرافها كه درسراسر كتب تاريخ و تراجم رجال نامى اسلام، اين عنوان به چشم مىخورد،ولى اكنون حضور ذهن ندارم كه آيا كتابى درباره نقابت و سلسله نقبا تاليف گرديده است يا نه؟
در هر حال تاريخ پيدايش اين سمت و سير آن در كشورهاى اسلامى درادوار مختلف، به شناخت موقعيتسادات در جهان اسلام كمك شايانى مى نمايد.
- مطالعه سلسله هاى ملوك و امرا و حكومتهايى كه از ميان خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله در تاريخ اسلام جابجا تاسيس گرديده و يا تاكنون وجود دارد. اينبخش را مى توان در كتابهاى مربوط به طبقات سلاطين اسلام از جمله كتابى به همين نام و كتابى به نام سلسله هاى اسلامى ملاحظه كرد.
- سيرى در زندگى مشايخ فرقه هاى تصوف و طرق عرفانى و ارباب سير و سلوك در گذشته و حال كه اكثرا خود را از نسل پيغمبرصلى الله عليه وآله مىدانند وگويا اين امر را ملاك مشروعيت رهبرى خود به شمار مى آورند.
- بررسى سلسله طريقت صوفيان كه تقريبا همه آنان سرانجام بهعلىعليه السلام مىرسند، و اين بحثبسيار گسترده، و مبتنى بر رسيدگى سلسله مشايخ همه فرقه هاى تصوف است در سراسر كشورهاى اسلامى كه سهم آنان در اهل نتخيلى بيشتر از شيعه است، و اصولا در مناطق سنى نشين طريقههاى مختلف وجود دارد و كمتر كسى است كه پيرو يكى از اين طريقه هانباشد و همه آنان عواطف خاصى به اهل بيت عليهم السلام نشان مى دهند.
- بررسى قبور و بقعههاى متبركه امامزادهها و سادات در سراسر جهاناسلام كه نزد همه مسلمين احترام دارند.
- بررسى خاندانهاى سادات از بزرگان علماى اسلام از طبقات فقها،مفسرين و متكلمين كه هر كدام از اين خاندانها در جامعه خود برجستگىداشتهاند و نسب به اهل بيتعليهم السلام مىرسانيدهاند.
علاوه بر اينها كه از منابع مهم بحث ماست، در لابلاى كتابهاى تاريخ وبخصوص تاريخ شهرها مانند تاريخ بيهق، تاريخ بغداد، تاريخ دمشق و ياخطط مقريزى و كتابهاى مربوط به شهرهاى مغرب و اندلس و شبه قاره هندو جز آن، مىتوان به منابع ذيقيمتى دستيافت.
به هر حال، جايگاه ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله در اسلام به قدرى گسترده است كهشايد هيچ موضوع ديگرى چنين وسعت نداشته باشد.
حال كه اجمالا روشن شد مساله مورد بحث ما به چه موضوعاتى ارتباطدارد و اجمالا جهتبحث در آن، به چه منابعى بايد رجوع كرد، به طورپراكنده از هر يك از آن موضوعات، فهرستوار مطالبى را مىنگارم تا شاهدعرضم باشد (و مشت نمونهاى از خروار).
فضايل اهل بيتعليهم السلام در كتاب و سنت
ظاهرا نياز به توضيح نباشد كه در قرآن در چند مورد از جمله آياتمربوط به اولىالقربى، آيه مباهله، آيات خمس و انفال، آيه تطهير صريحا، ودر آياتى ديگر ايماء، قرآن راجع به اهل بيتعليهم السلام سخن گفته است.
در روايات مسلمين اعم از شيعه و اهل سنتبه طور اعجابآور،روايات در فضيلت اهل بيتعليهم السلام و محبت آنان آمده است كه در اينبارهكتابهاى فراوان مستقل و نيز بخشهايى از صحاح سته و ديگر مجامع حديثىاهل سنت و شيعه تاليف شده است.
ما از طرح مساله اهل بيتعليهم السلام در كتاب و سنت، اين نكته واضح رايادآور مىشويم كه با وجود اين همه نصوص فراوان در كتاب و سنت و درروايات مروى از همه طرق اسلامى، هيچ فرد مسلمانى نمىتواند از اظهاردوستى و محبتبه اهل بيتعليهم السلام شانه خالى كند، زيرا در قبال يك امر قطعىو ترديدناپذير قرار خواهد گرفت.
بنابراين به طور قطع محبت و فضل اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله از ضرورياتاسلام است; مانند نماز و روزه و حج و ديگر ضروريات اسلام. به نظرمىرسد كمتر موضوعى در اسلام و در كتاب و سنتبه اين درجه از اهميتباشد. و چه خوب گفته استيكى از دانشمندان درباره علىعليه السلام : «دوستانشاز ترس و دشمنانش از روى عداوت، فضايل علىعليه السلام را پنهان كردند،معالوصف، فضايل او جهان را پر كرده است».
شايد در كمتر موضوعى به اين اندازه كتاب و مقاله و شعر و مديحه ومرثيه وجود داشته باشد.
كثرت ذريه رسول اكرمصلى الله عليه وآله
به طور حتم در اسلام و شايد پيش از اسلام، حتى در تيرههاى دوازدهگانهبنىاسرائيل، خاندانى به اين گستردگى و حجم ضخيم از لحاظ كمى و كيفىكه در خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله بوضوح ديده مىشود، سابقه نداشته است.
اما از لحاظ كمى و كيفى و تعداد نفوس و كثرت تيرهها، كافى استيكنظر اجمالى به كتابهاى انساب و مشجرات بيندازيم. ما از باب نمونه به طوراجمال كتاب معروف عمدةالطالب فى انساب آل ابىطالب نوشته احمدبنعلىبن حسين... ابوالعباس جمالالدين ابن عنبه داوودى طالبى حسنى (م825 ه) نسابه عراقى را ذكر مىكنيم.
وى به هدف تصحيح نسب سادات و شناخت نسبهاى جعلى به خواهشيكى از سادات صاحب قدرت عصر خويش، اين كتاب را در اعقاب ابىطالبنوشته و پس از ذكر اولاد عقيل و جعفر، برادران علىعليه السلام، در (اصل ثالث) بهذكر اولاد آن حضرت مىپردازد و راجع به علىعليه السلام و فرزندانش، شرح حالجامعى آورده است و تنها پنج تن از پسران علىعليه السلام را داراى عقب مىداند:حسن و حسينعليهما السلام از نسل فاطمه سلامالله عليها، عباس، محمدبن حنفيه،عمرالاطرف از ديگر همسران علىعليه السلام. آنچه در اين جا براى ما اهميت داردذريه امامين حسن و حسينعليهما السلام است.
وى در بحث از اعقاب سبطين مىگويد: اعقاب حسنينعليهما السلام دوازدهسبطاند: شش سبط از حسن و شش سبط از حسين. و آن گاه حديث نبوى راكه فرمود: «سيكون من ولدى عدد نقباء بنى اسرائيل» بر آن دوازده سبطمنطبق دانسته است. در فصل اول، اعقاب حسنعليه السلام را از دو پسرش زيد وحسن (مثنى) در دو مقصد به تفصيل ذكر كرده است. عقب زيد يك سبط ازفرزندش حسن بن زيد و عقب حسن مثنى از پنج فرزند: عبدالله محض،ابراهيم عمر، حسن مثلث، داود و جعفر، جمعا شش سبط اعقاب امام حسنعليه السلاممىباشند، كه تا صفحه 191 كتاب تفصيلا همراه شرح حال ذكر شدهاند.
آن گاه در فصل دوم، اعقاب حسينعليه السلام را در شش سبط بدين كيفيتشمرده است: از ميان فرزندان حسين تنها فرزندش علىبن الحسينزينالعابدينعليه السلام پس از شهادت پدر زنده ماند، و از او شش سبط از ششپسر: محمد الباقرعليه السلام، عبدالله الباهر، زيدالشهيد، عمر الاشرف، الحسينالاصغر و على الاصغر، باقى ماند كه طى شش مقصد ذكر شدهاند. اين بخش ازصفحه 191 تا آخر كتاب را فرا گرفته است.
حال آنچه در كتاب عمدةالطالب آمده فرزندان علىعليه السلام وفاطمه سلاماللهعليها تا قرن هشتم و اندكى از قرن نهم است زيرا مؤلف در سال828 ه 0ق درگذشته است. اگر آن تيرههاى دوازدهگانه را تا عصر حاضرحساب كنيم مسلما چند برابر نفوس مذكور در آن كتاب خواهد شد.
ضمنا بايد دانست كه بيشتر نسابهها مانند صاحب اين كتاب، خود سيدبودهاند و ابن عنبه در اين كتاب جاى جاى آنان را نام مىبرد و از ايشان نقلمىكند از جمله: الشريف الفاضل فى النسب و الطب و الشجاعة و الحجة شيخالعمرى و ابوالغنايم و ديگران.
ابن عنبه در پايان كتاب مىگويد: اين كتاب مختصر من فوائدى رادربردارد كه كتابهاى مبسوط ندارد، و هم ضوابطى را كه در خلال مطولاتمتفرق است.
نكته ديگر آن كه رسم نسبنويسان است كه اعقاب دختران را ذكرنمىكنند و تنها به ذكر دختران بلافصل افراد اكتفا مىكنند. حال اگردودمانهايى كه از طرف مادر سيد هستند به حساب آوريم، مثنوى هفتاد منكاغذ شود.
اينك اشارهاى به خاندانهاى سادات در كشورهاى مختلف مىكنيم:
سادات در مغرب
تعداد نفوس سادات علوى در مغرب اقصى (مراكش) بسيار زياد است وشايد متجاوز از يك مليون تن باشند. زيرا در اواخر قرن دوم دقيقا در سال172 ه ق كه ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علىبن ابىطالبعليه السلام ،برادر كوچك محمدبن عبدالله بن الحسن معروف به (نفس زكيه) (145ه ق)در مغرب قيام كرد و سلسله (ادراسه) را تشكيل داد، سادات فراوانى از نسلاو و برادرش يحيى، در مغرب پديد آمدند كه تاكنون وجود دارند.
من در مغرب به افراد و شخصيتهاى متعددى از اساتيد دانشگاه و ديگرانبرخوردم كه ملقب به لقب «ادريسى»اند و نسب به ادريس بن عبدالله،سرسلسله خاندان ادريسى مىرسانند. سلسله نسب شاه كنونى مغرب به خودمحمدبن عبدالله (نفس زكيه) مىرسد كه اجداد وى در حدود قرن نهم هجرىاز حجاز به مغرب رفتهاند و از «ادراسه» مغرب نيستند بلكه از بنى اعمامايشان و از اشراف مكه محسوب مىشوند.
علاوه بر اين، شخصيتها و خاندانهاى فراوانى با لقب «العلوى» در آنديار وجود دارند و از احترام خاصى در بين مردم برخوردارند، مردم به آنها«سيد» يا به تعبير محلى «سيدى» مىگويند. در حدود 23 سال پيش از اين درسفر اول خود به كشور مغرب، در نماز جمعه رسمى دولتى در «جامع الحسنالاول» جد شاه حسن كه او را حسن ثانى مىگويند، شركت كردم. راهنماىمن كه يك دانشجوى ايرانى بود گفت: نمازگزاران دو صف مقدم، از«علويين» هستند كه به لحاظ احترام، جلو مىايستند.
اتفاقا در آن روز خطيب جمعه كه از روى نوشته خطبه مىخواند، پس ازحمد و ثناى الهى و درود بر پيغمبرصلى الله عليه وآله و آل و اصحاب و خلفاى راشدينگفت: «و على ابنته فاطمة الزهراء و على امها خديجة الكبرى و على ابنيهاالحسن و الحسين رضىالله عنهم» اين جمله در خطبههاى جمعه ديگر مناطقاهل سنت ذكر نمىشود، و خطبا به همان درود بر آل و اصحاب و خلفاىراشدين اكتفا مىكنند.
بارى، سادات در كشور مغرب از تعداد بيشتر و از احترام بالاترىبرخوردارند.
سادات در اندونزى
در كشور بزرگ اندونزى كه اينك از لحاظ كثرت نفوس مسلمانها،برترين كشور اسلامى است و در حدود 150ميليون جمعيت دارد، خاندانبزرگى با عنوان (علوى و علويها) زندگى مىكنند كه در طول تاريخ و تاكنوناز احترام خاصى برخوردارند و بيشتر پستهاى بالا را در دست دارند. يكىاز افراد برجسته آنان آقاى «اسد شهاب» است كه اينك پيرمرد شريف ومجللى است، داراى تاليفات، و آشنا به مسائل اسلامى جهان اسلام و زبانعربى است. و برخى از كتابهاى خود را به عربى نوشته است.
وى منشى مخصوص دكتر احمد سوكارنو، اولين رئيس جمهور اندونزىبوده و كتابى هم در زندگى آن مرد نوشته كه پرده از اعمال و عقايد وتمايلات او به مسلك كمونيستى، برداشته است، و در حدود 23 سال پيش ازاين در لبنان در اولين برخورد من با او، آن كتاب را به من اهدا فرمود.
بار ديگر در سال 1344 شمسى او را در مكه در دفتر مؤسسه«رابطةالعالم الاسلام» ديدم كه نماينده كشور خود در آن مؤسسه بود. واينك از سه سال پيش از اين به لحاظ سمت من در «مجمع جهانى تقريبمذاهب اسلامى» دوباره ارتباط ما برقرار گشته و در اين مدت دوبار بهايران آمده است، يك بار براى شركت در ششمين كنفرانس وحدت كه ازسوى آن مجمع برگزار گرديد. ديگر بار براى شركت در كنفرانس جهانى اهلبيتعليهم السلام، و مكاتبه بين ما ادامه دارد.
بارى، از ايشان پرسيدم شما از كدام يك از تيرههاى سادات هستيد؟
گفت: از اعقاب على بن جعفر عريضى، فرزند حضرت صادقعليه السلام و اصلما از ناحيه (حضرموت) ساحل درياى هند است كه اجداد ما از آن جا بهاندونزى هجرت كردهاند و در اصل شيعه بودهاند اما به لحاظ دورى از مراكزعلمى شيعه، سنى شافعى شدهاند. اينك تدريجا دارند مستبصر مىشوند.خود او نيز شيعه است.
بنا به گفته وى علويون آن ديار مانند خود او، شجره نسب خود را حفظكردهاند و از اين علويون در حضرموت اكنون نيز هستند و برخى از آنان درسلطان نشين عمان به مقام وزارت هم رسيدهاند. سيد محمد بن عقيل صاحبكتاب النصايح الكافية لمن يتولى معاوية از همين سلسله است. يك نويسندهجوان با لقب «السقاف» در اردن، كتابهايى در رد «شيخ محمدناصرالدينآلبانى»، عالم سلفى معروف عصر ما نوشته است. و نيز عالمى به نام سيدعبدالله علوى در لاذقيه زندگى مىكرده كه خاندانش هم اكنون هستند. و هردو از همين خانداناند.
بارى، تعداد نفوس علويين دراندونزى و حضرموت و عمان، دقيقا معلومنيست و شايد به صدها هزار برسند. شخصيتهاى معروفى از ميان آنهابرخاستهاند، از جمله خاندان معروف علمى «حبشى» از همين تيره از علويينمىباشند.
سادات در يمن
در بين زيديهاى يمن، خاندانهاى متعددى از اولاد امام حسن و امامحسينعليهما السلام در يمن از حدود 1200 سال پيش اقامت كردهاند و در معرفى وشرح حال سلسلههاى آنان كتابها نوشتهاند. سادات در يمن هم اكنون نيز كهدستگاه امامت از آن ديار برافتاده است، از احترام خاصى برخوردارند، چهآنها كه به مذهب زيدى وفادار ماندهاند، و يا به مذهب شافعى گرايش پيداكردهاند ولى عواطف و احساسات آنان مانند همه يمنيها عواطف شيعى است.يمن نيز مانند عراق و ايران از آغاز، كشور اهل بيتعليهم السلام بودهاست.
زيديه در امام، شرط مىدانند كه يكى از فرزندان فاطمه سلامالله عليها وعلىعليه السلام و از ذريه امام حسن يا امام حسينعليهما السلام و فقيه و عادل و قائم بهسيف باشد، در حالى كه شيعه اثنى عشريه افراد مشخصى از نسل امام حسينرا با شرايطى از جمله اعلم و اتقى و اشجع با وصف «عصمت» امامان خودمىدانند.
سادات در عراق
از عصر علىعليه السلام به بعد، خاندانهاى سادات در شهرهاى عراق و از جملهدر بغداد، نجف، كربلا، كاظمين، حله، بصره، سامرا و ديگر جاها سكنى دارند.سادات كربلا و نجف و كاظمين، اكثر از خاندانهاى علمى معروف هستند;مانند خاندانهاى بحرالعلوم، طباطبائى، شيرازى، قزوينى، طالقانى، صدر،حكيم و جز اينها.
سادات محترمى هم در كربلا، نجف، كاظمين و سامرا كليددار اعتابمقدسهاند، اما كليدداران سيد سامرا سنى هستند. يكى از عراقيهاى ساكن قمگفت ما سادات سامرا از اولاد جعفر كذاب، برادر حضرت عسكرى هستيم.وى بعد از پدر، مدعى امامتبود و گويا بعدا توبه كرد و در سال 271ه .قدرگذشت.
در بغداد نيز از سادات سنى خاندانهايى وجود دارند; از جمله خاندانآلوسى; كه صاحب تفسير مهم روح المعانى است.
سادات در عربستان
شرفاى مكه كه بيش از هزار سال در آن شهر امارت داشتهاند، از اولادحضرت امام حسن مجتبىعليه السلام هستند و آخرين امير ايشان، شريف حسين،پدر ملك فيصل پادشاه عراق و ملك عبدالله، پادشاه اردن بود كه بعدا اين دوخاندان در عراق و اردن، سلسله سلطنت تشكيل دادند. آخرين پادشاه عراقنوه ملك فيصل اول، ملك فيصل دوم بود. و آخرين پادشاه كشور هاشمىاردن، ملك حسين نوه ملك عبدالله است.
در ساحل خليج عقبه در ينبع خاندانهاى سادات حسنى زندگى مىكنند،در مدينه سادات معروف به نخاولى هستند كه نمىدانم حسنى هستند ياحسينى.
به هر حال در مكه و مدينه و ديگر نقاط عربستان، هم اكنون خاندانهاىسادات فراوانند، اما از ترس وهابيها خيلى خود را افشا نمىكنند.
در مكه خاندان «السيد العلوى المالكى» هستند. بزرگ اين خاندان،سيدعباس العلوى المالكى بود كه من او را ديدهام. او مورد توجه اربابطريقتبود و مريدانى در افريقا و شام داشت و مدرس رسمى مسجدالحرامهم بود. و هم اكنون فرزندش دكتر محمد العلوى المالكى همان سمت را داردو مريدان پدر را دستگيرى مىنمايد.
سادات در مصر
خاندانهاى سادات و نقيبان در كشور مصر فراوانند. مشايخ طريقت درمصر غالبا يا عموما از سادات هستند. در مصر عليا بالاخص در شهر اسوانطايفهاى به نام «جعافره» زندگى مىكنند با اقتدار و شجاع و مورد عنايتدولت مصر. آنان خود را از فرزندان جعفربن محمدالصادق مىدانند.
در اسوان شبى در يك قهوهخانه با عدهاى از آنان برخورد كردم كه گفتندما شجره نسب در دست داريم، عجيب است كه برخى از آنان، از لحاظ قيافهو نحوه حركات دست و صورت هنگام صحبت، به فرزندان مرحوم آيةاللهقمى شباهت داشتند.
در ساحل طرف مقابل شهر اسوان جزيرهاى است كه اكثر ساكنان آن همينجعافره هستند. يكى از افراد سرشناس ايشان، نويسنده معروف مصرى،عباس عقاد است كه علاقه خاندانش را به اهلبيتعليهم السلام در كتاب فاطمهالزهراء و هم در كتاب انا كه شرح زندگى خود اوست، ياد كرده است. گرچه دراين كتاب از سيد بودن خود نام نبرده، اما نوشته است «در بين خويشان منكمتر كسى است كه به نام پيغمبرصلى الله عليه وآله يا خاندانش و يا يكى از انبياء ديگرمسمى نباشد، چه از زنها و يا از مردهاى ايشان».
در كتاب فاطمةالزهراء مىنويسد هنگام عيد ميلاد زهراء سلامالله عليها،مادرم از فرط عشق و علاقه به آن حضرت نمىدانست چطور انواع شيرينىبراى ما تهيه كند!!
جنازه عباس عقاد را در ميدانى واقع در سر بالايى سد اسوان، دفنكردهاند و در راه رفت و برگشت از سد اسوان ماشينها آن ميدان را دورمىزنند. در كنار آن ميدان در دامنه كوه، بقعههايى به چشم مىخورد كه گفتهمىشد مردم آنها را به ياد افرادى از اهل بيتعليهم السلام (مانند امام بارههاى هند)ساخته و به زيارت آنها مىروند.
به هر حال، جعافره مصر، خود موضوع قابل بحثى است و احتمالاتيرههايى از آنان از اعقاب جعفربن ابىطالب باشند. در اين خصوص به كتابعمدة الطالب رجوع شود. اين نكته مسلم است كه مصريان عموما نهايتعشق و علاقه را به اهل بيتعليهم السلام دارند و از دفتر تلفن قاهره به دست مىآيدكه نامهاى خاص اهل بيتعليهم السلام بيش از نامهاى ديگر است، علاوه بر نام حسنو حسين، نام حسنين در مصر فراوان است و خاندانهاى معروفى مانندخاندان حسنين هيكل نويسنده مصرى در مصر يافت مىشوند. ولى رابطهمصريها با اهل بيتعليهم السلام همهاش اظهار محبت و برگزارى جشنهاست نهعزادارى. من در روز عاشورا به حرم امام حسينعليه السلام (راس الحسين) رفتم،مردم مثل كسى كه از حادثه آن روز خبر ندارد مانند هميشه، اظهار محبتبهاهل بيتعليهم السلام مىكردند و ابدا اثرى از عزادارى در آنان و نه در شهر قاهره بهچشم نمىخورد و چنين بود در شهر قاهره. آقاى سيدطالب رفاعى عالمشيعى كه در آن هنگام در قاهره اقامت داشتبا من در حرم حسينى بود، بهمردم مىگفت: «مردم مىدانيد امروز چه روزى است؟ روز عاشورا است كهامام حسينعليه السلام را شهيد كردهاند» اما مثل اين كه تاثيرى در مردم نداشت.بلى در مصر شنيدم تكيهاى از آن شيعيان از قديم به جاى مانده كه ظاهرا درآن هنگام در آن تكيه، مراسم عزادارى برگزار نمىشد و اگر مىشد، منخبردار نشدم.
مرحوم سيد محسن امين جبل عاملى در كتاب معادن الجواهر ج 2/330در شرح ديدار دوم خود از مصر، سال 1341 هجرى قمرى نوشته است:«شيعيان در قاهره دو تكيه دارند; يكى از آن ايرانيها و ديگرى از آن تركهااست. و در ايام عاشوراى حسينى در هردو تكيه مراسم عزادارى و اطعامبرقرار است. و علاوه بر شيعيان، سنيهاى مصرى و سياحان فرنگى هم در آنمراسم شركت مىكنند. اما گويندگان صلاحيتسخن گفتن و مصيبتخواندنندارند ومطالب واهى و دروغ و موهن براى مردم مىگويند كه جاى تاسفاست.
بعدا مىگويد: «از كارهاى لازم آن است كه مدرسهاى تاسيس و عدهاىمرثيهخوان در آن تربيت كنيم، زبان عربى و صرف و نحو و ادبيات را به آنانبياموزيم تا روضه را صحيح بخوانند.» خود آن مرحوم در شام چنين مجلسدلخواه خود را برگزار مىكرد.
مرحوم عاملى درهمان كتاب از اين كه جماعت انبوهى از ايرانيان، درمصر زندگى مرفهى دارند اما به فكر يادگرفتن احكام و فرائض خود نيستنداظهار تاسف مىكند. بلى من هم در مصر برخى از تابلوهاى مغازهها را دراطراف حرم حسينى ديدم به نام اصفهانى يا خراسانى، اما گويا ايرانيان درمصريها تحليل رفتهاند و از ايرانى بودن و تشيع جز همين عناوين اصفهانىيا خراسانى چيز ديگرى براى آنان باقى نمانده است.
مرحوم عاملى در صفحه 332 همين كتاب در پاسخ يك جوان مصرى،معرفى بسيار جالبى از شيعه كرده است كه از بحث ما خارج است.
سادات در سودان
در سودان تيرههايى از سادات زندگى مىكنند كه من از سلسله نسب آنهابجز سلسله «ميرغنى» اطلاع ندارم.اين سلسله را بعدا معرفى مىكنيم.
هنگامى كه به زيارت بقعه المهدى يا به قول ما متمهدى سودانى رفتم،امام جماعت آنجا كه خود را به لحاظ عقيده به مهدويت مهدى، شيعهمىدانست و هنگام بحث من درباره تقريب مذاهب، مىگفتشيعه هستيم ازديگران نام نبر!! بعدا معلوم شد خود او از خاندان خليفه مهدى است. وىشجره نسب مهدى را به من نشان داد كه ظاهرا صحت نداشت زيرا با وسائطكمى به حضرت امام حسن عسكرىعليه السلام مىرسيد و نام كسانى در آن آمدهبود كه در ميان اولاد و اعقاب امام حسن عسكرىعليه السلام وجود ندارند.به نظر مىرسيد مىخواستهاند مهدى را به نحوى با امام عسكرى، والد اماممهدى صلواتالله عليه مرتبط كنند.
در كنار قبر مهدى زير همان بقعه و در يك صندوق قبر دو خليفه مهدىقرار داشت، شجره خليفه اول مهدى را هم به من دادند كه نسبتا مىتوانستصحيح باشد. من از اين دو شجره عكس گرفتم. پرچمى را كه مهدى درجنگهايش با انگليسيها در سپاه خود بر مىافراشته، بر ديوار بقعه نصبكردهاند.
مهدى هم اكنون در سودان محترم و اسوه مبارزات با بيگانگان است.بقعه او در بخشى از خارطوم به نام جزيره از همه جاى شهر خارطوم ديدهمىشود. آقاى صادق المهدى هم اكنون شاخصترين فرد قبيله است و مريدانمهدى به او اظهار ارادت مىكنند. وى حزبى دارد به نام حزب امت كه مدتىنخست وزيرى سودان را نصيب وى كرد.
در افغانستان و آسياى وسطى و تركيه
در اين بلاد خاندانهاى بسيارى از سادات اعم از شيعه و اهل سنت ازقديم تاكنون زندگى مىكنند. خاندان اسدآبادى كه به غلط، سيد جمالالديناسدآبادى معروف به افغانى را به آن منسوب مىدارند، در دهى به همين نامتاكنون به سر مىبرند. در ميان افغانستان و ايران نيز خاندانهاى ساداتفراوانند و نيز در سمرقند و بلخ و بخارا و ديگر جاها. همچنين در تركيه دربين اهل سنت از خاندانهاى سادات فراوانند. علويون تركيه كه در اصل شيعهاثنىعشرى بودهاند و فعلا طايفه جدا به شمار مىآيند، و لقب علويون بهلحاظ علاقه خاص آنان به علىعليه السلام و غلو برخى از تيرههاى آنان درباره آنحضرت است و نه به واسطه ارتباط نسبى با آن حضرت; مانند علويونمغرب و اندونزى و ديگر جاها، گر چه در بين آنان علوى نسب هم وجوددارد.
در شبه قاره هند
اما در هند سلسلههايى از سادات زندگى مىكنند و در ميان آنانشخصيتهاى معروفى پيدا شدهاند. سادات «پتنه» سادات صحيح النسبىهستند كه اصل آنان از علويين نيشابور نشات گرفته; يعنى اجداد آنان ازنيشابور راهى هند شدهاند. از ميان آنان خاندانهاى معروفى برخاستهاند:خاندان (صاحب عبقات)، خاندان ابوالاعلاى مودودى، خاندان امام خمينىرضوانالله تعالى عليه، و بنابر مسموع خاندان ابوالحسين ندوى نويسندهمشهور هند همه از سادات پتنهاند. در اين رابطه هنگام ديدار من از هند، چندسال پيش از اين به زيارت كتابخانه معروف صاحب عبقات رفتم و ازمشاهده آن همه نسخ خطى نادر يا منحصر به فرد لذت بردم و هم تاسفخوردم كه غالبا موريانه آنها را به سرعتبه پودر تبديل مىكرد و هرقفسهاى را كه باز مىكرديم كتابهاى آن در حال انهدام بود.
بارى، در آنجا جوانى در سن 16-17 سالگى را ديدم كه از نوادگانصاحب عبقات بود و با فاصله چند پشتبا اجداد امام خمينى از فرط شباهتبه فرزندان امام، گويا برادر كوچك آنان است؟
برخى از سلسله سادات حسينى هند از اولاد امام زينالعابدينعليه السلامهستند. يكى از آنان استاد عاليمقام دانشگاه دهلى و دانشگاه عليگر پرفسورعابدى به من گفت: ما خاندانهاى متعددى هستيم كه هر كدام لقب خاصىاتخاذ كردهايم. من (عابدى)، برخى زينالعابدينى و برخى ديگر سجادى لقبداريم.
سلسلههاى سادات رضوى و نقوى كه در هند و پاكستان پراكندهاند و ازاولاد حضرت هادىعليه السلام هستند، به كثرت در بين علما و شخصيتها به چشممىخورند.
اخيرا توفيق ملاقات با علامه سيد عبدالله امام بخارى امام جمعه وجماعت مسجد بزرگ دهلى دست داد، ايشان اظهار داشتند: «در حدودچهارصد سال پيش از اين هنگامى كه شاهجهان مسجد دهلى را بنا كرد جداعلاى ما (سيد عبدالغفور شاه سلطان) را از بخارا جهت امامت آن مسجددعوت كرد. و از آن هنگام تا كنون امامت مسجد در خاندان ما ادامه دارد ومن دوازدهمين امام مسجد هستم».
«من از ناحيه پدر حسنى حسينى و از ناحيه مادر رضوى هستم».
يكى از ملازمان ايشان گفت: اجداد من دويستسال پيش از اين ازمشهد به هند آمدهاند و ما از سادات رضوى هند هستيم.
از جمله آنان خاندان سر سيد احمدخان، مؤسس دانشگاه اسلامى عليگراست. در همان سفر به ديدن اين دانشگاه در شهر عليگر كه با قطار تقريبا دوساعت راه با دهلى دارد، رفتيم. در حجره كنار صحن مسجد آن دانشگاه،مقبره سيد احمد خان و خانوادهاش قرار داشت و در سنگ دو طرف دربورودى، شجره آن مرد نامى نقش شده بود. من آن شجره را يادداشت كردم.اجداد او به حضرت هادىعليه السلام امام دهم شيعيان مىرسيدند و از امام هادى تاعلىعليهما السلام همه را با عنوان امام ثبت كرده بودند.
عكس او بالاى سرش نصب شده بود با قيافهاى جالب و مهيب، با ريشىسفيد و پهن و انبوه، و اين شعر در پايين عكس نوشته شده بود:
تاب يك جلوه نياورد نه موسى و نه طور اين دلم بين كه از اين جلوه فراوان ديده است
مسلما اين خاندان هم در گذشته شيعه بودهاند و تاكنون - همانطور كهگفته شد - آثارى از تشيع، از جمله افتخار به سيادت و حفظ نسب و علاقهشديد به اهل بيتعليهم السلام در آنان مشهود است، ولى همان سيطره حكومتهاىسنى مذهب با تعصب شديد كه خاص هند است، آنان را به تغيير مذهب ياكتمان مذهب واداشته است.شايد از همين سلسله رضويهاى هند، بانيان و اداره كنندگان (جامعهاسلاميه) حيدرآباد باشند كه در همان سفر به ديدن آن رفتيم; مدرسهاىبسيار بزرگ با بناى قديمى و تقريبا فرسوده كه فعلا به شكل دانشگاه ادارهمىشود و از بچههاى خردسال تا مردان بزرگ در آن به تحصيل اشتغالدارند، اما در نهايت تنگدستى و فقر اداره مىشود.رئيس دانشگاه سيدىپيرمرد با ريش كوسه در اتاقش روى زمين نشسته بود و براى دانشجوياندوره دكترى كه گردش حلقه زده بودند «مطول تفتازانى» درس مىگفت. ودر كنار اتاق او اتاق دارالافتاء قرار داشت. هيات افتائى در آن بر مذهبحنفى به سؤالات مردم پاسخ مىدادند. يكى از آنان كه امام جماعت (مكهمسجد) حيدرآباد بود گفت: ما به همه اين منطقه سرويس مىدهيم و ائمهجماعت و جمعه را ما تربيت مىكنيم. وى به شيعه و ايران، اظهار دوستى و ازوهابيت كه گويا گرفتار آنانند، اظهار نفرت مىكرد. وى گفتبا اين كه ما نيازداريم، از سعوديها كمك قبول نمىكنيم ولى اگر شما پول بدهيد، مىگيريم.
بارى، آقاى رئيس دانشگاه نامش سيدعباس بود. وى جزوههاى شعرىاز اشعار خود و پدرش در مدح پيغمبرصلى الله عليه وآله و آل و اصحابش را به من داد كهدر صفحه اول، نسب او را تا چند پشتبه سيدعباس رضوى نجفى رسانيدهبود. پس از مطالعه آن اشعار يقين كردم كه پدرش شيعه بوده ولى تقيهمىكرده است اما خود او وضعش روشن نبود. پيداست كه سيدعباس رضوىنجفى نمىتواند شيعه نباشد...
معلوم شد بانى آن مدرسه، مردى عالم و عارف بوده و طريقهاى ازتصوف را ترويج مىنموده است. بلى سلسلههايى از حكمرانان شيعه و سنىعلىالتناوب بر حيدرآباد فرمانروايى داشتهاند و در دوران حاكمان سنى،شيعيان مذهب خود را پنهان مىكردهاند و تدريجا فرزندان ايشان سنىشدهاند با گرايش تشيع و عواطف و محبتبه اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله .
در ناحيه «ملتا»ى هند چند قرن پيش از اين، سيدى به امارت رسيده استو هنگام مردن حدود 250 فرزند بلاواسطه داشته كه آن ناحيه را مملو ازاولاد پيغمبرصلى الله عليه وآله كردهاند.
در كشمير، سادات صحيحالنسب و بزرگوارى زندگى مىكنند كه از ميانآنان بزرگانى برخاستهاند، در كربلا و نجف بيوتاتى از سادات «كشميرى» باهمين لقب شهرت دارند.
عارف و عالم معروف، سيد مرتضى كشميرى در نجف اشرف معلم اخلاقبوده و من كسانى را كه از او تعليم گرفته بودند ديدهام، از جمله مرحوم سيدعبدالغفار مازندرانى، مرحوم شيخ على قمى و شيخ مرتضى طالقانى درنجف، و مرحوم سيد هاشم نجفآبادى در مشهد. پدر من نيز خاطراتى از اونقل مىكرد.
سادات در چين
در چين هم نشانى از سادات هست. از جمله در كتاب حاضر العالمالاسلامى آمده است: سيد شمسالدين در قرون گذشته به چين رفته و اسلامرا در آن مرز و بوم نشر داده است.
آقاى (يحيى احمد) دانشجوى چينى دانشگاه علوم اسلامى رضوى مشهدمقدس راجع به اين شمسالدين اطلاعات زير را در اختيار من گذاشت:
«شمسالدين با لقب سيد الاجل بزرگترين شخصيت مذهبى و سياسىمسلمانهاى چينى است، مزار وى، در استان (يوننان) در سمت جنوب غربىچين واقع و مورد احترام همه مسلمانهاى چينى است كه گويا همراه تاتارهاءككدر قرن هفتم از بخارى به چين آمده است و احتمال دارد از سادات آن ناحيهباشند. خاندانش در محلهاى به نام «ناجاين» هماكنون در همين استان زندگىمىكنند و حدود 20 هزار نفرند. من هم از همين خاندانم، فرزندشناصرالدين و پس از وى اولاد او جانشين پدر شدهاند و عدهاى از آنان بهحكمرانى رسيدهاند، بسيارى از اسامى مسلمانها با كلمه «نا» آغاز مىشودكه از نام ناصرالدين ماخوذ است».
بنا به اظهار ايشان شمسالدين با 31 واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله مىرسد كهنمىتواند درستباشد زيرا از شش قرن پيش تا رسول اكرم اين اندازه واسطهمتصور نيست، بلى احتمال اين كه سادات كنونى از نسل شمسالدين، با 31واسطه به پيغمبرصلى الله عليه وآله برسند قابل قبول است.
وى گفت در آن جا مراسم عاشوراى حسينى برگزار مىشود و زنهاىمسلمان ولادت حضرت زهرا سلامالله عليها را طى مراسم مجللى جشنمىگيرند.
سادات در يونان
در خاتمه كتاب شرح زندگى حضرت ابوالفضل العباس، مرحومآيةاللهمرعشى راجع به اعقاب و اولاد آن حضرت نوشتهاند: خاندان بزرگى از اولادحضرت عباس در يونان زندگى مىكنند.
سادات در ايران
سلسلههاى سادات در ايران از فرط كثرت و تيرههاى بسيار، قابل شمردننيستند. در هر شهر و دهى خاندان يا خاندانهايى از ذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله زندگىمىكنند سكنه برخى از دهات مانند قدمگاه نيشابور و دهى در كردستان همهسيداند، خاندانهايى از سادات با كلمه «مير» به اضافه، اسمى شهرت دارند;مانند ميرسپاسى، امير معزى، ميرفندرسكى، ميرداماد و بسيارى ديگر و ايننمودار آن است كه جد اعلاى آنان اميرجائى بوده است. و به هر حال ساداتدر ايران مانند كشور مغرب از احترام خاصى برخوردارند و مردم به آنان«آقا» و به زنهايشان «بىبى» مىگويند، هر چند از طبقات پايين باشند. منكسانى از علما را ديدهام كه در مجالس بر سيد جلو نمىافتادند. پدر من هرگاه با عدهاى مىخواستند از جايى خارج شوند، به سادات مىگفت: «شما اولبرويد تا تكليف ما معلوم شود».
بارى در شهر ما مشهد سلسلههايى از سادات هستند كه بعضى از آنانتعدادشان به هزارها مىرسد: سلسله سادات رضوى از همه سر هستند، اينسادات با سادات رضوى قم و شيراز از يك تيره هستند. سلسله ساداتشهيدى از اولاد ميرزا مهدى شهيد يكى از شاگردان مبرز وحيد بهبهانى كهنسب به شاه نعمتالله ولى مىرسانند.
همچنين در مشهد سادات حسينى و سجادى و جز اينها فراوانند. در قمسلسله سادات رضوى و سادات برقعى از اولاد موسى مبرقع فراوانند.
در اصفهان، چند سلسله از سادات مانند عامليها كه مرحوم آية اللهخادمى از آنها بود، روضاتيها، اعقاب سيد محمدباقر، صاحب كتاب شريفروضات الجنات، ميرداماديها از اخلاف دخترى فيلسوف مشهور ميرداماد،ابطحيها، بهشتيها، خاندان مرحوم دكتر بهشتى، نوابها، خاندان سلطان العلمايا خليفه سلطان، ميرفندرسكيها از اولاد ميرفندرسكى، ميرلوحىها وبسيارى از سلسلههاى ديگر.
همچنين در شيراز، كرمان، يزد، شوشتر و خوزستان; از جمله خاندانمرحوم سيد نعمتالله جزايرى. اين خاندانها اكثر به يكى از علماى نامى يايك امير مقتدر نسب مىرسانند.
در تهران سلسله سادات اخوان، سادات جزائرى، طباطبائى، امامى،بهبهانى شيرازى و ديگران.
من از دير زمان هر جا نسبنامه و شجرهاى يافتهام يادداشت كردهام. گاهىدر حاشيه كتاب عمدةالطالب در جايى كه آن شجرهها به يكى از سلسلههاىمذكور در آن كتاب مىرسند، و يا در ورقه جداگانه و اگر توفيق نصيب شوددر نظر دارم آن يادداشتها را تكميل كنم و با كتاب عمدة الطالب به عنوانحاشيه يا ذيل بر آن كتاب، به چاپ برسانم.
در تبريز، خاندانهاى سادات طباطبائى (خاندان علامه طباطبائى، صاحبتفسير الميزان) كه به دو تيره تقسيم مىشوند: قضاة و شيخ الاسلامها، تيرهاول ، پشتاندرپشت قاضى و تيره دوم شيخالاسلام تبريز بودهاند. به خاطردارم مرحوم علامه طباطبائى رسالهاى از جد اعلاى خود در دست داشت كهبه فرزندانش وصيت كرده بود، جد اعلاى آنان هم امير مجللى در آن ناحيهبوده است.
همچنين خاندانهاى انگجى، شهيدى، حسينى و ديگر خاندانها در تبريزهستند.
در بروجرد خاندان طباطبائى كه مرحوم آيةالله العظمى بروجردى از آنهااست. جد اعلاى ايشان سيد محمد طباطبائى حسنى حسينى است كه من دراول كتاب رجال آيةالله بروجردى آنان را به تفصيل معرفى كردهام.طباطبائيهاى كربلا و خاندان بحرالعلوم هم از همين تيره هستند.
خبر غيبى قرآن
بارى، اينها كه عاجلا و غالبا به اعتماد بر محفوظات نوشته شد،دورنمايى از گستردگى و فزونى ذريه پاك رسول اكرمصلى الله عليه وآله است، كه حقيقتاو بدون اندكى گزافهگويى مصداق آشكار سوره مبارك كوثر است كه بنابراقوال اكثر مفسرين شيعه و اهل سنت، درباره ذريه رسول اكرمصلى الله عليه وآله نازلشده، و لااقل يكى از احتمالات در تفسير اين سوره است، جمله «ان شانئكهوالابتر» شاهد و مؤيد آن است، هر چند برخى از مفسرين متاخر مانند«مراغى» آن را حتى به صورت يك احتمال هم ذكر نكردهاند.
حال بايد توجه داشت كه اين همه نفوس بىشمار تنها از نسل يك دخترپيغمبرصلى الله عليه وآله، صديقه طاهره فاطمه زهرا سلامالله عليها پديد آمدهاند، و از ديگردختران پيغمبرصلى الله عليه وآله فرزندى بهجاى نمانده است. پسران متعدد رسولاكرمصلى الله عليه وآله هم همه در كودكى درگذشتهاند. آيا با اين وصف در «كوثر» بودنفاطمه سلامالله عليها و ذريه او جاى ترديدى هست؟
همانطور كه خواهيم گفت اين گستردگى تنها از لحاظ كميت نيستبلكهاز لحاظ كيفيت نيز فرزندان فاطمه سلامالله عليها و علىعليه السلام (كوثر) بودهاند وشخصيتهاى بىشمارى را به جامعه تحويل دادهاند و اين خود يكى از اخبارغيبى قرآن و از وجوه اعجاز اين كتاب آسمانى است. اين حد از فزونى وكثرت سادات، بسيار جاى شگفتى است، مخصوصا با درنظر گرفتن اين كهذريه پيغمبرصلى الله عليه وآله در طول تاريخ بنىاميه و بنىعباس مقتول و شهيد شدهاند.حتى گاهى به صورت دستهجمعى مانند كشتار بنىالحسن به امر منصوردوانيقى، و خاندان فاطميين مصر پس از سيطره صلاحالدين ايوبى بر مصر،كه همه را در قصرى زندانى كرد تا همه مردند.
تعداد تقريبى سادات
حال كه مرورى بر خاندانهاى سادات در جهان اسلام كرديم، مناسب استراجع به تعداد تقريبى نفوس آنان سخن بگوييم، زيرا تعداد حقيقى فعلا امكانندارد، حتى همان احصاء تقريبى هم بدون مراجعه به شجره همه آنان ممكننيست.
در حدود چهلواندى سال قبل از اين يكى از سادات مشهد درصدداحصاء سادات و احياء رسم نقابتبرآمده بود، و احتمالا مايل بود خودشنقيب النقباء شود. در آن هنگام، از او و ديگران شنيدم تعداد نفوس سادات درجهان به 60 ميليون مىرسند. البته اين يك حدس است و هيچ مدركى ندارد.
پيشنهاد تجديد نقابت
در سمينار مجمع اهل بيتعليهم السلام در مكه مكرمه در حج گذشته، سخنرانىكوتاهى راجع به خاندانهاى سادات كردم و در آن سمينار پيشنهاد نمودمبسيار مناسب است مقام معظم رهبرى حضرت آيةالله خامنهاى متعاللهالمسلمين بطول بقائه بار ديگر اين سنت از ياد رفته نقابتسادات را احياءكنند. اين پيشنهاد در قطعنامه آن سمينار ذكر شده است. بلى انقلاب اسلامىايران بسيارى از سنتهاى فراموش شده را زنده كرد. چه خوب است رهبرمعظم اين سنت را هم زنده نمايند.
خود ايشان سيد حسينى هستند، نقابت نقبا را به عهده بگيرند يا هر كس ازسادات جليل را مصلحت مىدانند به اين سمت منصوب نمايند، و براى اينكار بزرگ تشكيلاتى بدهند.
اين عمل، در جهان اسلام بسيار جاذبه دارد و بدينوسيله مىتوان با كليهخاندانهاى سادات در جهان، رابطه برقرار كرد، و از اين راه، اسلام و تشيع راروح و صفاى ديگرى بخشيد. حال، اگر خودشان يا ديگرى رياست و زعامتو نقابت كل سادات را به عهده بگيرند. وى مىتواند در هر ناحيه از سوى خودنقيب السادات تعيين كند، و بدين وسيله سلسلههاى موجود سادات شناسايىو سرشمارى شوند، شجرههاى آنان را رسيدگى كنند كه آيا از صحتبرخوردار استيا نه؟
گويا در اصل، منصب نقابتبه چند هدف به وجود آمده: يكى رسيدگى بهنسب مدعيان سيادت، زيرا كسانى به دروغ ادعاى سيادت مىكردند، و نقباىسادات پس از رسيدگى، صحتيا عدم صحت نسب آنان را مشخصمىكردند. يكى از انگيزههاى مؤلف كتاب عمدة الطالب، چنان كه در اول آنگفته همين بوده است. در كتابهاى انساب، جابجا خاندانهايى را ياد مىكنندكه نسبشان ساختگى است.
هدف ديگر، رسيدگى به وضع معيشت آنان و تقسيم خمس كه از سوىخلفا يا مردم پرداخت مىشده ميان آنان، بوده است و بالاخره نوشتن شجرهبراى ايشان.
به نظر اينجانب اين منصب كه از سوى خلفاى بنىعباس ابتكار گرديدهجنبه سياسى هم داشته استيعنى نقيبالسادات مراقب حركات سياسىسادات بوده است زيرا هر روز كسى از خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله قيام مىكرد ومزاحم دستگاه خلافت مىگرديد.
بارى، ظاهرا تنها راه دستيافتن بر تيرههاى سادات پراكنده در جهان وبر تعداد آنان همين منصب نقابت است كه گفته شد و در اين راه از كتابهاىانساب و از نسبشناسان عصر ما كه در راس آنان مرحوم آيةالله مرعشىقرار داشت و نيز از كتاب مشجرات و طبقات النسابين و ديگر آثار ايشاناعم از آنچه چاپ شده يا نشده استبايد استفاده ببرند.
شخصيتهاى برجسته خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله
آنچه فهرستوار تاكنون از خاندانهاى سادات در سراسر كشورهاىاسلامى گفته شد، صرفا در بعد كميتسادات بود، اما از لحاظ كيفيت همرسيدگى به وضعيتسادات هر چند فهرستوار، داراى اهميت است.
اصولا انتساب به حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله همانطور كه گفتيم خود مايهافتخار و باعث احترام بود، و همين موقعيتباعث مىشد كه سادات بهمناصب عالى دستيابند و از علم و دانش و ادب و از استعداد كافى بهرهمندشوند. آن احترام و قداستخانوادگى و اين فضل و ادب و استعداد مكتسب ويا فطرى، طبعا موجب برازندگى، سيادت، احترام و بالاخره سبب رياستدينى يا سياسى و يا هر دو در همه جوامع اسلامى مىگرديد.
من قبلا گفتم: در سلسلههاى شيوخ طريقت، ملوك و امرا، نقبا و علماىاسلام، شخصيتها و خاندانهاى فراوانى وجود داشته و دارند. اينك به عنواننمونه و همانطور كه گفتم از باب مشت نمونه خروار كسانى يا خاندانهايى ازاين طبقات را نام مىبرم.
ملوك و امراء سادات
سلسلههاى ملوك و امرا و خلفا از ذريه رسول اكرمصلى الله عليه وآله در تاريخ اسلامفراوان بودهاند و برخى از آنان تاكنون ادامه دارند. مطالعه كيفيت روى كارآمدن آنان نشان مىدهد كه غالبا سيادت و رهبرى دينى آنان در اين امر مؤثربوده است.
در كشور مغرب در سال 172، سلسله ادريسيان توسط مولى ادريس اولادريس بن عبداللهبن الحسن برادر كوچك «محمد نفس زكيه» شهيد در 145ه . آغاز شد و تا سال 375، جمعا ده تن از آنان حكومت كردهاند. اولاد واعقاب ايشان به نام ادريسى تاكنون باقى هستند از جمله سلسله «ادريسىسنوسى» چنان كه خواهيم گفت از اعقاب آنان هستند; از اعقاب همينادريسيان دو تيره در آندلس (اسپانياى كنونى) در دوران ملوك الطوايفى بهحكومت رسيدهاند:
اول، «بنى حمود» از 407 تا 449 ه 0 جمعا 9 تن در شهر مالقه در ساحلجنوب شرقى آندلس.
دوم، «امراى حمودى» در الجزيرة الخضراء ساحل تنگه جبلالطارق، (ازسال 431 تا 450ه 0).
پس از ادريسيان، سلسلههاى ديگرى بر مغرب (مراكش) حكمرانىكردهاند كه برخى از آنان مانند موحدين ادعاى سيادت داشتهاند، ولى ثابتنيست، تا برسد به شرفاى حسنى در قرن دهم كه به دو تيره منشعب شدهاند:
اول، «شرفاى سعدى حسنى» يا سعديون كه از سال 917 تا 1069 ه 0 درشمال و جنوب مراكش حكمرانى كردهاند. سرسلسله آنان خود را «محمدالمهدى القائم بامرالله» ناميده بود و در سال 923 درگذشته است.
دوم، «شرفاى فلالى»: سلسله كنونى كه آنان نيز حسنى هستند سرسلسهايشان محمدبن محمد الشريف معروف به «ابن الشريف» متوفى 1075 قبود و از سال 1041ه . تا شاه حسن (حسن دوم) پادشاه فعلى مغرب سلطنتكردهاند. اين هر دو تيره از اعقاب محمد نفس زكيه برادر ادريس اول هستند،شجره آنان در مسجد نوبنياد كنار قبر ادريس اول، و همچنين در مسجد كبيركه توسط شاه حسن در دارالبيضاء
مطالب مشابه :
خواندني از پاس نوين قبل از حضور در ليگ دسته دوم كشور
رضا حاتمي، امين سوهانيان، سيد جمال معصومي ميرزايي، رسول رنجبران، مصطفي قيصري
اسامي قهرمانان مسابقات سبكهاي آزاد كاراته شهرستان استهبان از سال84 تا شهريور 92
18- سجاد رنجبران 19- قاسم ميرزازاده 20- علي ميرزازاده 21- سيد كمال رسول جعفري 24
دانلود فیلم ، صدا ، خاطرات ، آثار شهدا
شهید رسول محرمی. شهید شهيد سيد منوچهر مدق. شهيد فرامرز پروانه. شهيد علي اصغر رنجبران.
اهل بیت وسادات درجهان
اول، كتاب منية الراغبين فى طبقات النسابين نوشته سيد رسول اكرمصلى رنجبران ] [ Weblog Themes
برچسب :
سيد رسول رنجبران