کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار
و اکنون با این پیشگفتار، به شناساندن برخی کارهای پژوهشی دانشمندانی می پردازم که پژوهش های دوران استعمار را بی پایه می شمارند و برای این کار نیز برهان های بسیار استواری دارند. نخست به بررسی کتاب ارزشمند «سیستمهای وحشی؛ استعمار و مطالعهي تطبیقی ادیان در آفریقای جنوبی» نوشتهي «دیوید چیدستر» می پردازم. نویسندهي این کتاب، هم اکنون استاد دانشگاه و فرنشين (رییس) دانشکدهي دینشناسی «کیپ تاون» آفریقای جنوبی، و برندهي ۲ جایزهي عالی علمی از «آکادمی آمریکایی ادیان» در زمینهي پژوهشهای ادیان است. کتاب «سیستم های وحشی»، دربارهي رویارویی اروپایی ها با آفریقاییان از سدهي ۱۶ تا ۲۰ میلادی است. از آنجا که این کتاب ارزشمند به فارسی ترجمه نشده است، بنابراين ناچار می بایست بخشهایی از آن را ترجمه کرده و در این نوشتار بیاورم، و از آنجا که بر پیشهي «مترجمی» چیره نیستم، پیشاپیش از کاستیهای پیش آمده پوزش میخواهم.
«چیدستر» در پیشگفتار کتابش می گوید، «در درازای سده های ۱۶ و ۱۷ (میلادی)، سفرنامه ها(گزارش دیدار اروپاییان از آفریقا) بیشتر با گزارش هایی دربارهي «نبود دین» و دیگر ویژگی های انسانی در میان بومیان آفریقا همراه بود(!) ... در بسیاری موارد، آشکارا از آفریقاییان به عنوان مردمانی عجیب و ناشناخته یاد شده است. زیرا بنا بر این بود که نشان داده شود، آفریقاییان همچون جانوران وحشی و به دور از ویژگی های انسانی اند. ازین رو، چنین انگاشته میشد، آفریقاییانی که در برابر اروپاییان، جانور درنده به شمار می آیند و دین هم ندارند(!)، بنابراین نمی توانند حقوق انسانی هم داشته باشند. هم چنین نمی توانند «حق مالکیت» سرزمینی که در آن زندگی می کنند را از آنِ خود بدانند.» (چیدستر، ۱۹۹۶، برگ ۱۴)
شاید در نگاه نخست، برای خوانندهي ایرانی روشن نباشد که جانور شمردن آفریقاییان، چه سودی برای اروپاییان داشته است(؟!). اما همانگونه که «چیدستر» آشکارا می گوید، برهان جانور شمردن آفریقاییان از سوی اروپاییان، این بوده است، «جانور درنده ای که ویژگی های انسانی ندارد، حق مالکیت هم ندارد. بنابراین انسان متمدن اروپایی میتواند مالک زمین های او شود».
آری، این است بنیاد دانش مردم شناسی اروپاییان در آفریقا(!). پژوهشگران اروپایی بر پایهي همین بنیان پوچ، نوشتند که آفریقاییان زبان ندارند و مانند جانوران، صداهایی نامفهوم از خودشان در میآورند، هم چنین دین و سامانهي سیاسی هم ندارند؛ و بدینگونه بود که دانش مردم شناسی و دین شناسی دربارهي آفریقا پدید آمد! آیا گمان می کنید پژوهش هایی که با هدف اشغال سرزمین آفریقاییان، دربارهي ایشان انجام شده، علمی و پذیرفتنی است؟ آیا می توان دانشمندان استعمار را که در خدمت دولت هایشان برای هموارسازی راه استعمار می کوشیدند، نیکومنش و راست گفتار شمرد؟ علوم انسانیِ امروز در آمریکای شمالی، به این پرسش چنین پاسخ میدهد، «نه». زیرا آن پژوهش ها با هدف هایی انجام گرفته اند که امروزه پشت پردهي اهریمنی شان بر ما آشکار است. برای اروپاییان در دورهي استعمار (که هنوز هم دنباله دارد!)، «دین» یکی از بزرگترین سنجه (معیار)های تمدن به شمار می آمد. هرگاه مردمی «دین» می داشتند (برابر آن چه اروپایی ها تعریف می کردند)، متمدن بودند. وگرنه جانور و وحشی به شمار می آمدند. شگفت اینجاست که به گفتهي «چیدستر»، مردمان «هوتنتت»، «خوسا» و «زولو» (قبیله های آفریقای جنوبی)، تا هنگامی که در برابر اروپاییان ایستادگی می کردند، در گزارش های دانشمندان اروپایی، بی دین و وحشی به شمار می آمدند. اما همین که نیرویشان در هم می شکست و دربند اروپاییان می شدند، نرم نرم از سوی اروپاییان، نشانه های یک دین ویژهي بومی در میانشان گزارش می شد! (یعنی افتخارِ داشتنِ اندکی از تمدن انسانی را پیدا می کردند) برای نمونه، در گزارش های نیمهي نخست سدهي ۱۹ (میلادی)، مردم «خوسا»، بی دین (بی تمدن!) گزارش شده اند. زیرا تا آن زمان هنوز با اروپاییان می جنگیدند. اما با فرو ریختن نیروی آنان (خوسا) در سال ۱۸۵۷ و از دست دادن هویتشان، ناگهان دانشمندان اروپایی، پدیدهي «دین (تمدن!)» را در میان قوم «خوسا» گزارش كردند! (چیدستر، ۱۹۹۶، برگ های ۲۳-۲۴)
درست است که به کار بردن چنین ترفندهای ناپاکی برای بسیاری از ما باورکردنی نیست؛ اما باید بدانیم که، این است «دانش اروپایی» در دوران استعمار (و نیز امروز)! اگر ملتی (مستعمره) سرکش باشد، از دید غربیان، بی تمدن و وحشی است. اما اگر تسلیم شود، آنگاه افتخار این را می یابد که مردم شناسان و باستان شناسان اروپایی، نرم نرم جرقه هایی از تمدن را در فرهنگش گزارش کنند! اما همان جرقه های تمدن نیز نباید آن اندازه نیرومند باشد که ملت مستعمره بخواهد زمانی به پشتوانهي آن ها، سر بلند کند. نمی بایست آن اندازه باشد که ملت مستعمره با پشتیبانی آن بتواند خودباوری اش را بازیافته و بهپا خیزد. پس همواره باید یک «سوپاپ اطمینان» داشت. در زمینهي تمدن های فلات ایران و سرزمین هند، این سوپاپ اطمینان، همان داستان «کوچ!» است. بدینگونه که، دانشمند غربی به باشندگان فلات ایران می گوید، «درست است که روزی در سرزمین شما تمدن درخشانی بوده است، اما این هیچ پیوندی به شما ندارد و شما هیچ سهمی در آن ندارید. زیرا ما برایتان پژوهش کرده، و تمدن های گذشتهي سرزمین تان را یافته ایم؛ و به شما می گوییم که، شما هیچ نقشی در پدید آمدن و پاگیری آن ها نداشته اید(!). چون شما به همین تازگی ها (در سنجش تاریخی) و در آغاز هزارهي دوم پیش از میلاد(!) بوده که به این سرزمین (ایران) آمده، و آن تمدن ها و مردمانش را نیز سوزانده و نابود کرده اید!».
«جرالد جیمز لارسون» از دیگر دانشمندان روزگار ماست که مخالف پژوهش ها، نوشته ها و روش تحقیق پژوهشگران هنگامهي استعمار به شمار می آید. «لارسون» در مقاله اش با نام «تمایز تاریخیِ خودی و غیرخودی» میگوید، «... از نقطه نظر احاطهي اروپاییان بر فرهنگ های آسیا، آفریقا و آمریکا از نیمهي سدهي ۱۸ (میلادی)، اندیشمندان غیراروپایی آغاز به جذب مقوله ها و مفاهیم اروپایی و سیستم های دسته بندی و طبقه بندی علمی اروپاییان كردند، و از آن گذشته، -مردمان آسیا، آفریقا و آمریکا از نیمهي سده ۱۸- سنت های بومی خود را بر پایهي همان مقوله ها و مفاهیم و دسته بندی ها بازسازی کردند.» (لارسون، ۱۹۸۹، برگهي۱۰) آنگونه که «لارسون» می گوید؛ ما شرقیان از نیمهي سده ۱۸ میلادی، فرهنگ و تاریخ خود را زیر رخنهي غرب (شاید حتا به گونه ای ناخودآگاه) و در چارچوب مفاهیم اروپایی بازسازی کرده ایم. اکنون هم پس از گذشت نزدیک به ۳ سده، حتا به ذهن مان هم نمی رسد که پدران و مادرانمان زیر فشار استعمار، این مفاهیم ناآشنا و نادرست را پذیرفته و وارد سامانهي علمی- پژوهشی کشورمان کرده اند. مفاهیمی که امروزه پس از ۳ سده، چنان در نهادمان ریشه دوانیده اند که دست کشیدن از آن ها برایمان بسیار دشوار شده است؛ و حتا یک آن هم گمان نمی کنیم که شاید این ها همان مفاهیم «من در آوردیِ» دوران استعمار باشند. داستان ها و افسانه های ساختگی و دروغینی چون «کوچ آریاییان» ...!
«دایا کریشنا» فیلسوف هندی، در مقالهي «فلسفهي تطبیقی چیست و چه باید باشد» می گوید، «در پژوهش های علمی اروپاییان، یک «ما» هست که «برتر» است، و یک «دیگری» هم هست که مورد پژوهش است؛ و همهي جوامع و فرهنگها از نقطه نظر این «ما (اروپاییان)» که برتر است(!)، بررسی و داوری می شوند. ریشه های برتری، معمولا در نیروی سیاسی و اقتصادی جامعه ای قرار دارد که دیگران را مورد مطالعه قرار می دهد.» (کریشنا، ۱۹۸۹، برگ ۷۲) «کریشنا» این گفتار را دربارهي دیدگاه اروپاییان نسبت به دانش فلسفه در هندوستان آورده است. در این باره که، چگونه اروپاییانی که توانایی دريافت مفاهیم دینی و فلسفی هندیان را نداشتند، اما بر پايهي نیروی سیاسی و اقتصادی خود، سنت های فلسفی هندیان را دسته بندی، ترجمه و تفسیر کرده(!)، و این مفاهیم را دوباره به خورد خود هندیان داده اند! آری، نیروی سیاسی- اقتصادی در دوران استعمار، دانش و مفاهیم نورس و ناپخته ای را برساخت و به خورد شرقیان داد. اگر بخواهم از این نمونه ها به شما نشان دهم، دستِکم می توانم از ۲۰ دانشمند غربیِ گسترهي علوم انسانی، دیدگاه هایی بر رد پژوهش های پژوهشگران دوران استعمار بیاورم. اما از آنجا که نمی خواهم سخن بیش از این به درازا بکشد، تنها فهرستی از نوشته های این دانشمندان را در پیوست این نوشتار گذاشته ام تا دوستان بتوانند خود به پژوهش بیشتر در این زمینه بپردازند.
در پایان، بار دیگر بر این نکته پافشاری می کنم که سخن نگارنده، تنها و تنها پیرامون افسانهي ساختگی «کوچ آریاییان به فلات ایران!» نیست، بلکه سخن فراتر از این هاست. سخن بر سر همهي مفاهیم پدید آمده در دوران استعمار است. زیرا امروزه به جای آن که ما شرقیان بیاییم و خودمان در این زمینه ها پژوهش کرده و پیشرو باشیم، و با بدگمانی به پژوهش های دوران استعمار بنگریم؛ اما بدبختانه سخت بدان داستان های «تاریخ گذشته» دل بسته و پایبندشان شده ایم. اما اینک این خود غربیانند که در جایگاه باطل کردنِ پژوهش هایِ دوران استعمار برآمده اند. امروزه غربی ها می دانند که پژوهش های آنان در آن زمان، بر پایهي سودجویی های سیاسی و اقتصادی انجام شده است. اما شگفتا که ما، همچنان سخت به میراث نیاکان استعمارگر آنان وفاداریم!
منابع و کتابشناسی:
کتاب ها و مقاله های بخش منابع و کتابشناسی، بیشتر در پیوند با مسالهي پژوهش های غربیان در دوران استعمار است. به همین روی، خوانندگان گرامی در میان کتاب های پیشنهادی، کتاب هایی در پیوند با فلسفه، مردمشناسی، ادیان و ... می بینند، که تنها دربارهي داستان ساختگی «کوچ آریاییان» نيستند، بلکه دربارهي موضوع بسیار فراگیرتر شرق شناسی در دوران استعمار است. این منابع بدین روی برگزیده شده اند که بی اعتبار بودن پژوهش های اروپاییان در زمینه های گوناگون علوم انسانی در سده های استعمار را گوشزد می نمایند.
-The Indo-Aryan Controversy: Evidence and inference in Indian History. (Richmond, UK: Routledge, 2005), pp. 522+xi. Edited by Edwin F. Bryant and Laurie L. Patton.
-The Quest for the Origins of Vedic Culture: The Indo-Aryan Migration Debate. (New York: Oxford University Press, 2001) pp. 379 + xi, Edwin Bryant.
-Savage systems: colonialism and comparative religionin Southern Africa, David Chidester, The University press of Virginia, 1996.
-Interpreting across Boundaries, “The age-old distinction between the same and the other” , Gerald Larson, Larson and Deutsch, ads. Delhi: Motilal Banarsidass, 1989.
-Interpreting across Boundaries, “Comparative Philosophy: What it is and what it ought to be” Daya Krishna, Larson and Deutsch, ads. Delhi: Motilal Banarsidass, 1989.
-Interpreting across Boundaries, “The Analogy of Meaning and the tasks of Comparative Philosophy” , Ninian Smart, Larson and Deutsch, ads. Delhi: Motilal Banarsidass, 1989.
-Perspectives on method and theory in the study of religion, “Beyond a god’s eyeview: Alternative perspectives in the sudy of Religion,” Morney Joy, Greetz and McCutcheon, eds. Leiden, Brill, 2005.
-The colonizer and the colonized, Albert Memmi, Beacon Press, 1965.
-The myth of the lazy native, Syed Hussein Alatas, A Study of the Image of the Malays, Filipinos and Javanese from the 16th to the 20th Century and Its Function in the Ideology of Colonial Capitalism, London: Frank Cass, 1977.
-Anthropology & the colonial encounter, Talal Asad, ed. Ithaca Press, 1973
-The Politics of Truth: Essays in Critical Anthropology,Gerald Berreman, New Delhi, South Asian Publishers,1981.
-The gold regions of South Eastern Africa, Thomas, Baines, London: Edward Stanford; Cape Town: J.W.C. Mackay, 1877.
از دوست خوبم فروزنده
مطالب مشابه :
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار از اینرو، شرق شناسان غربی، تاریخ
سوداي بازگشت فرانسه به آفریقا با(استعمار نو)
حدودی وضعیت دوره استعمار در آفریقا بازگردانده شود در تاریخ ١١ آوریل ٢٠١١
اجمالى از تاریخ معاصر الجزایر - سیدهادى خسروشاهى -1-
اجمالى از تاریخ 1 « مکتب اسلام » دینى این بحث، در واقع به مناسبت آغاز هشتمین سال
نمونه سؤالات تشریحی تاریخ ایران و جهان (2) درس ششم
نمونه سوالات تشریحی درس تاریخ ü استعمار در لغت به چه در مناطق جنوبی آفریقا
تفاوت امپریالیسم و استعمار
رقیب براي بدست آوردن مستعمره و حوزهي نفوذ در آفریقا دوره از تاریخ استعمار در
هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و غرب
هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و نمایند، ولی در ایتالی و تاریخ روم جز چند خرابه و
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار اینکه تاریخ و در آفریقا
برچسب :
تاریخ استعمار در آفریقا