پايان يك تراژدي
پنجشنبه، ساعت پنچ و پنج دقيقه صبح بود كه خانه را ترك كردم. امشب خوابم نبرد جز ساعتي مشوش. روز قبل، خبردار شدم كه قاتل اميررضا صبح ساعت پنج و نيم در محوطه ي مقابل زندان اهر اعدام مي شود و براي حضور تماس گرفته بودند. هنوز شهر روشن نشده بود و چراغ ها روشن بودند. سايه ام از خودم جلوتر مي رفت و انبوه اعلاميه هاي ترحيم بر ديوارها از پنج شنبه بودن امروز حكايت داشت. هنوز پنج و نيم نشده بود و محوطه ي مقابل زندان اهر شلوغ بود و انبوه جمعيت حاضر بودند. مادر و پدر اميررضا نيز آنجا بودند. دقايقي بعد قاتل را آوردند و داخل ساختمان زندان بردند. اندكي بعد خانواده اش براي آخرين ديدار آمدند. ديدن اين صحنه برايم سخت بود، خيلي سخت. فرزندانش و بانويي كه نمي دانم با او چه نسبتي داشت و گريه اش......
متني خوانده شد و جزئياتي از پرونده به اطلاع حاضران رسيد، قاتل ابتدا شلاق خورد و بعد به دار آويخته شد. آن روز هاي سخت و آن تراژدي اميررضا در ذهنم بودند. حضار راضي به نظر مي رسيدند. حسي غريب در اندرون من مرا گوشزد مي كرد كه روزي خداوند كودكي پاك و بي گناه به ما داد و ما امروز چگونه آن را برمي گردانيم. با اين همه او قاتل بود و قتلي فجيع كه نه تنها خانواده ي آن كودك معصوم، بلكه شهري را در عزا نشانده بود. جمعيت اگر موقع آمدن تند مي آمدند، پس از پايان برنامه آرام مي رفتند. آن ها كه جمعي نيز با صداي بلند از نيروي انتظامي و دادگستري تشكر مي كردند.
آن ايام پس از انتشار خبر قتل حال خوشي نداشتم و حتي نيم نگاهي كه بر تصويري از جسد اميررضا داشتم، مدتي جان و تنم بيمار بود و امروز كه پس از دو ساعت به خانه بر مي گشتم، با تمام وجود حس مي كردم كه دو سال پيرتر شده ام و خوب مي دانم كه مدتي نيز صحنه ي امروز دگرگونم خواهد كرد.
اميررضا، 27 فروردين ماه امسال كشته شده بود و اهر روزهاي سختي را گذراند. در ميان خانواده ها نگراني موج مي زد و بچه هاي مدرسه دلهره داشتند. شايعه در شهر پيچيده بود و شهر از تشويش تب داشت. همت مرجع قضايي و مأموران نيروي انتظامي كه توانستند در مدت چهار روز قاتل را شناسايي و دستگير كنند، آرامش را به شهر بازگرداند. مسئولان خود نيز شوكه شده بودند و تعدادي از آن ها در گفتگو با «گويا» عنوان كردند كه در طول خدمتشان شاهد چنين رويداد تلخي نشده اند.
حتي پس از دستگيري قاتل نيز شايعات گوناگون از خاكستر آن رويداد بلند مي شد تا اين كه در مدت 2 ماه پرونده ي اين حادثه ي دردناك بسته شد.
در آن ايام سخت نيز نوشته بودم كه جامعه ي ما را نقصي است كه در فرهنگ مان ريشه دارد و آسيب شناسي و خشكاندن ريشه ها و زمينه هاي بروز جرم و ناهنجاري ها ضرورتي بزرگ است. چنين حوادثي در كل، جامعه را افسرده و بيمار مي كند و از بالندگي و رشد باز مي دارد. اميد كه ديگر شاهد چنين صحنه هايي نباشيم.
مطالب مشابه :
متن پيام تسليت
مجلس ترحيم - متن پيام تسليت - دانلود مجالس ختم چهلم سالگرد سنگ قبر درگذشت تقدیر عكس اشعار
فوايد قرآن در ابعاد مختلف
قرآن هاي بزرگ براي نگهداري پول عيدي و اعلاميه ترحيم عزيزان شعر متن عاشقانه
بلبل بوستان اهل بیت
شعر اربعین حسینی . ماه صفر . و اين شعر بود كه نقش اعلاميه هاي ترحيم آن مرحوم گرديد :
خداوند "نميتوانم" را قرين رحمت خود فرمايد !
شعر آقای علی مجلس ترحيم "نمي توانم" را در كلاس برگزار كردند . معلم روي اعلاميه ترحيم
مصاحبه (قسمت دوم)
بله، نواب اعلاميه كه مصدق آن شعر حسين علاء 25 آبان سال 1334 كه براي شركت در مجلس ترحيم
اندر تاويل مفهوم قرباني: گزارش مرگ رمضانعلي موسيزاده حليم
اعلاميه ترحيم بود و نوشته بود: معلم اخلاق، شهيد رمضانعلي موسازاده، به خانه كه نقد شعر نقد
پايان يك تراژدي
سايه ام از خودم جلوتر مي رفت و انبوه اعلاميه هاي ترحيم بر ديوارها از پنج شنبه بودن امروز
خلاصه تاريخ ايران - بخش دو
شعر کهن سخنرانی اعلاميه معروف نواب خميني فرزند بزرگ امام خميني و چاپ آگهي هاي تسليت و
برچسب :
شعر اعلاميه ترحيم