یه روز سخت

۱ آبان نوبت کنترل ماهیانه بود دکتر از اوضاع این ماه راضی بود، برخلاف ماه پیش که اوضاعم ناجور بود. این ماه بخاطر استراحتی که داشتم چاق تر شدم. دکتر که خیلی حال کرد .نی نی هم بزرگتر شده شکر خدا و شلوغی هاش هم غیر قابل وصف شده. ۱ آبان دکتر برام دارو تجویز کرد تا انقباضایی که دارم کمتر بشه و به ناچار آمپول روگام رو که برای خانوم های با گروه خونی منفی رو تجویز می کنن رو برای ۲ آبان نوشت. ما هم به ناچار به خاطر شرایط کاری بد همسری مجبور شدیم شب از تهران حرکت کنیم که کاش اینکار رو نمی کردیم چون دیروز در به در دنبال یه آمپول ناقابل بودیم که تو این شهرستان پیدا نمی شد. عذابی بود. آواره داروخانه ها شده بودیم. همسرم اینقدر حرص می خورد که چندبار گفت تا یک ماه از این شهر می رم. منم خندم می گرفت. نمی دونستم نگران منه یا خودش. آخه اگه این امپول رو اخر هفته ۲۸ نزنیم و بمونه بچه اول سالم بدنیا می یاد اما بقیه بچه ها خدا بیامرز می شن..... اره منم همش با خودم می گفتم که همسری داره حرص اولادای بعدیشو می خوره( من غلط می کنم بازم حامله بشم) بالاخره بعد از کلی بالا پایین پریدن و توسل به ائمه و نذر چند هزار تومن صدقه تو یه داروخانه پیدا کردیم. اما اینبار دکتر داروخانه کلاس گذاشته بود که باید من این نسخه رو از طریق سیستم شبکه بهداشت تائیدیه شو بگیرم بعد بهتون بدم........... وای خدا

بالاخره تایید شد و نوبت به حساب و کتاب رسید .....

دکتر داروخانه: بله شما چون بیمه دارید فقط مبلغ ۲۷ هزار و ۵۰۰ رو پرداخت می کنید....

همسری: خب هزینه آزادش چند می شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دکتر: هیچی ۶۷ هزار تومن.............

همسری:

وقتی که به من گفت از تعجب دهنم باز مونده بود ..... نه بخاطر قیمت آمپول..... بخاطر یه تعداد از مردم که وسع مالیشو کمه و توانایی پرداخت این هزینه رو ندارن...... پس اونا چکار می کنن؟ مگه اونا ادم نیستن؟ حالا من با بیمه این همه می دم یکی که بیمه نداره باید بمیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بخدا من یه کسی رو می شناسم که از ماه ششم نتونسته بره دکتر فقط بخاطر هزینه ویزیت و دارو و غیره و حتی این امپول رو نتونست اخر ماه هفتم بزنه و بعد از تولد نی نی کوچولوش تو بیمارستان بهش زدن...... حالا اونا دارا بودن اما بخاطر یه سری مشکلات یه چند ماهی همسرش بیکار شد و حقوقی نداشتن و از جیب خرج می کردن و هرچی که داشتن رو نگه داشته بودن برای تولد نی نی شون......

حالا بعد از این همه گشتن و اعصاب خوردی رفتم درمانگاه تا مثلا تزریق صورت بگیره ..... رفتم تو پرستاره امپول رو ازم گرفته و یه نه نگاه می کنه می گه حامله ای؟

خندم گرفت و گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ قبل از اینکه از خونه بزنم بیرون دوتا بالش گذاشتم زیر بلوزم

بعد می گه برو دراز بکش رو تخت....عضلانیه.....

منم رو شکم دراز کشیدم. اومده با تعجب می گه وااااااا رو شکم دراز کشیدی ؟

اینبار دیگه جلو خندمو نگرفتم و خندیدم و گفتم خب باید به پشت می خوابیدم تا از عضله های شکمم بزنی!!!!!!!!!!!!

در کل پرستار مشنگ بود و هی سوالای عجیب غریب می پرسید.....اومدم بیرون به همسری تعریف کردم و اونم کلی خندید خدا رو شکر دیروز تموم شد و منم امپولمو زدم اما شب موقع خواب باعث خنده و ناراحتیمون شده بود....خنده بخاطر حرص و جوشای بی خودی همسرم و مشنگ بازی های پرستار . ناراحتیمون هم برای یه تعداد از ادما که واقعا توانایی پرداخت یه ویزیت ساده دکتر رو ندارن چه برسه به خریدن یه امپول با این قیمت.....

یه روز سخت

مطالب مشابه :

‏آمپول‬ ‏روگام‬ چیست؟

یه روز سخت

هزینه نگهداری بچه این روزها چقدر است؟

در مورد آگلوتینه شدن خون جنین؟علایم؟ راه پیشگیری ؟ %

تفنگ ژنی

شیر خشک در ایران

رمان تاوان گناه خواهرم 13

فرآورده های خونی