ولادت امام حسین، حضرت عباس و امام سجاد(علیه السلام)
ولادت امام حسین، حضرت عباس و امام سجاد(علیه السلام) مبارکباد
مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد
پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد
مژده ای دل که برای دل غمدیده ما
هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد
ولادت امام حسین (ع) بر شما مبارک
به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1)دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، كه درود خدا بر ایشان باد، در خانه ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا كودكش را بیاورد.اسماء او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اكرم (ص)برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:
سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر كوچك هارون «شبیر» (4) كه به عربى«حسین» خوانده مىشود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنكه تو خاتم پیغمبران هستى.
و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) كشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)
عید است و جهان روضۀ رضوان حسین است
از عرش الی فرش، گلستان حسین است
بـا گریـۀ شـوق نبـی و حیــدر و زهـرا
چشم همگان بر لب خندان حسین است
حسین و پیامبر (ص)
از ولادت حسین بن على (ع) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مى گوید: دیدم كه رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را مى بوسید و مى فرمود:
تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجتخدا و پدر حجتهاى خدایى كه نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج) مى باشد. (8)
انس بن مالك روایت مى كند:
وقتى از پیامبر پرسیدند كدام یك از اهل بیت خود را بیشتر دوست مى دارى، فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى فشرد و آنان را مى بویید و مى بوسید. (10)
ابو هریره كه از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى كند كه:
رسول اكرم (ص) را دیدم كه حسن و حسین (ع) را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر كس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (11)
عالى ترین، صمیمى ترین و گویاترین رابطه ى معنوى و ملكوتى بین پیامبر و حسین را مى توان در این جمله ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند كه فرمود:
حسین از من و من از حسینم. (12)
عباس یعنی تا شهادت یکه تازی عباس یعنی عشق، یعنی پاکبازی
عباس یعنی رنگ سرخ پرچم عشق یعنی مسیر سبز پر پیچ و خم عشق
جوشیدن بحر وفا ، معنای عباس لب تشنه رفتن تا خدا، معنای عباس
بی لب نهادن لب به جام باده عشق بی کام نوشیدن تمام باده عشق
این است مفهوم بلند نام عباس در ساحل بی ساحلی، آرام عباس
فردا چهارم شعبان است و خاندان نبی چشم به راه ومنتظر...
وناگاه عطر دلنشینی فضا را از شمیم آسمانی اش سرشار کرد ؛
مولودی قدم به گیتی نهاد که با گامهای کوچکش فردایی بزرگ را رقم می زد
پدر اورا در آغوش گرفت و بر دستانش بوسه زد، در حالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری بود
و همه متعجب بودند از این رفتار امام.
امام نگاهی به حسین (ع) کرد و فرمود : این دستها در راه امام خود و برای خدا قطع می شوند.
آری ! اولین مرثیه سرای" عباس " علی (ع) بود ، مرثیه ای که تا ابد بر زبانها جاری می ماند .
عباس در وجاهت چنان بود که مردم او را قمر بنی هاشم می خواندند ؛ به راستی از او چه می توان گفت که فرات نیز با تمامی وسعتش شرمسار دل دریایی اوست .
آری ! در عظمت حضرت ابوالفضل همین بس که در روزنبرد، خطاب برادر به وی چنین بود " جانم به فدایت "
و امام سجاد علیه السلام نیز درباره آن بزرگوار چنین می فرماید : " عباس نزد خداوند از مقام و منزلتی برخوردار است که در روز قیامت همه شهدا به آن غبطه خواهند خورد."
دو مــاه از دو افــــق در دو شب تجـلّی کرد یکی شهنشه دوران، یکی امیر سپاهش
دو گوهر از دو صدف از دو بحر گشت نمایان یکـی چراغ هدایت، یکی معین و گواهش
یکی حسین و یکی ناصر حسین، ابوالفضل کـه جـــان خویــش به کربلا بداد به راهش
حضرت اباالفضل (ع) فرمود: بگو یا صاحب الزمان!
جناب حجة الاسلام آقای مكارمی فرمودند:
نقل شده است در یكی از شهرها شخصی همراه عمویش برای ماهیگیری به كنار ساحل میرود و در آنجا یكدفعه غرق میشود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان میبیند كه وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده كنار ساحل میآید و عمویش از او میپرسد: چگونه نجات یافتی؟ میگوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضهها افتادم، پس از آن عرض كردم: یا اباالفضل!
دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض كردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده كنار ساحل آوردند.
? در قبر گفت: السلام علیك یا اباالفضل العباس (ع)
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبدالله مبلغی آبادانی نقل كردند:
در سال 1355 شمسی، یكی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاكری، به بندرعباس میآید و از آنجا جهت تبلیغ به دهكده سیاهو، در اطراف این شهر، عازم میگردد و در روز 9 محرم الحرام در اثر سكته قلبی درمیگذرد. جنازه آن مرحوم را به بندرعباس منتقل میكنند و در جوار یكی از امامزادهها به خاك میسپارند.
اینكه بقیه ماجرا را از زبان حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای مبلغی بشنوید:
ایشان میگوید:
من موقع تلقین خواندن، قسمت دست راست مرحوم ذاكری را تكان میدادم كه ناگاه چشم خود را باز كرد و با صدای بلند، به گونهای كه همه شنیدند گفت: السلام علیك یا اباالفضل العباس علیه السلام! و سپس بست.
همزمان با این حادثه شگفت، بوی عطر خوشی به مشام من و حضار رسید كه بر اثر آن افراد حاضر شروع به صلوات بر پیامبر و خاندان معصوم وی سلام الله علیهم اجمعین نمودند. این بود مشاهدات این جانب كه خود در حال تلقین میت ، ناظر آن بودم.
? صد دینار حواله حضرت اباالفضل العباس (ع)
ثقة الاسلام جناب آقای حاج شیخ علی رضا گل محمدی ابهری زنجانی، شب 27 جمادی الثانیه سال 1416 هـ. ق. در حرم مطهر كریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام نقل كرد:
یكی از اهالی كربلا، عربی را میبیند كه در حرم حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام كنار ضریح مطهر ایستاده و با حضرت سخن میگوید.
آقا جان، صد دینار از شما پول میخواهم؛ میدهی كه بده و اگر نمیدهی میروم به حرم حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام شكایت شما را به آن حضرت میكنم.
سپس سرش را به طرف ضریح مطهر برده و میگوید: فهمیدم، فهمیدم! و از حرم بیرون میرود. عرب مزبور به بازار رفته و به یكی از مغازه داران میگوید: آقا فرموده است صد دینار به من بده. او میگوید: نشانی شما از آقا چیست؟ میگوید: به این نشان، كه پسر شما مریض شده و شما صد دینار نذر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام كردی؛ بده! و او هم صد دینار را میدهد.
ناقل میگوید: به مرد عرب گفتم: چطور شد با حضرت صحبت كردی و نتیجه گرفتی. گفت: به حضرت گفتم اگر پول ندهی، می روم شكایت شما را به برادرت امام حسین علیه السلام میكنم. اینجا بود كه دیدم حضرت، داخل ضریح ظاهر شد و در حالیكه روی صندلی نشسته بود، حوالهای به من داد. من هم رفتم و از بازار گرفتم.
? كفی از آب برداشت...
شب سیام رمضان المبارك سال 1418 هـ ق در مسجد جواد الائمه علیه السلام در سادات محله(بابل) جناب آقای دكتر حاج سیدعلی طبری پور اظهار داشتند:
شخصی رفت كنار نهری وضو بگیرد؛ كفی از آب برداشت و نزدیك لبهایش آورد كه بخورد، به یاد سقای دشت كربلا، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام افتاد و آب نخورد. آب را روی آب ریخت و همزمان، اشك زیادی هم در عزای آن حضرت از چشم جاری ساخت. همان شب، زن مریضش در خواب میبیند كه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام آمد و وی را شفا داد. به این طریق كه، پایش را به پشت كمر خانم گذاشت. خانم پرسید: مگر شما دست نداری؟ فرمود: من دست ندارم . گفت: تو كی هستی؟ فرمود: شوهرت به چه كسی متوسل شده است؟ حالا شناختی كه شوهرت به چه كسی متوسل شده است؟!
? رشته سبز را از بازویت باز نكن
جناب حجة الاسلام ، خطیب فرزانه، آقای حاج سیدحسین معتمدی كاشانی گفتند:
نعمت الله واشهری قمصری از فرزندش محسن نقل كرد كه:
اواخر خدمت سربازی، مرا به ایستگاه قطار تهران آورده بودند. حضور من در ایستگاه راه آهن مصادف با زمانی بود كه اسرای عراقی و زخمیها را با قطار میآوردند. در آنجا یك اسیر عراقی را از قطار خارج كردند كه رشته سبزی بر بازویش بسته بود. با او مصاحبه كردند و ضمن مصاحبه از او پرسیدند: شما رشته سبزی به بازویت بستهای ، آیا سیدی؟ گفت: نه، و توضیح داد:
چند روز قبل از آنكه ما را به جبهه ببرند تا به دستور صدام علیه ایرانیها جنگ بكنیم، مادرم مرا به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام برد و یك رشته سبز رنگ را از یكی از خدام حرم گرفته، یك سر آن را به بازوی من بست و سر دیگرش را به ضریح مطهر حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم علیه السلام گره زد و شروع كرد به گریستن. در حین گریه حضرت را قسم داد و گفت: این بچهام را میخواهند به جبهه ببرند، من از زخمی شدن و اسیر شدن او حرفی ندارم، اما نمیخواهم كشته شود یا ابوالفضل، شما یك نظری بفرمایید، هر چه به سر بچه من بیاید مسئلهای نیست، ولی كشته نشود و دوباره به سوی من برگردد. سپس به من گفت رشته را از بازویت باز نكن كه من از حضرت عباس علیه السلام خواستهام تا محفوظ مانده و به من برگردی.
وقتی كه به جبهه آمدیم، با چند نفر در یك مكان به ایرانیها حمله كردیم. ایرانیها ما را محاصره كردند. وضع بسیار سختی داشتیم و از چهار طرف تیر به طرف ما میآمد. چند نفر از رفقای من در اثر تیر خوردن كشته شدند، ولی من كه دستها را روی سرگذاشته و برای تسلیم آماده شده بودم، به لطف خداوند متعال و نظر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و دعای مادرم از كشته شدن نجات پیدا كردم.
بابا مرا بر زمین بگذار
جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای سیداحمد قاضوی در تاریخ 26 صفر الخیر 1417 ق نقل كردند كه مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد ابراهیم نجفی بروجردی میفرمودند:
زمانی كه در عراق بودیم، یك روز در صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام با عدهای از رفقا نشسته بودیم، كه ناگهان دیدیم عربی وارد صحن مطهر شد. وی پسر بچهای 6 - 7 ساله را بر روی دست حمل میكرد كه به نظر میرسید جان خود را از دست داده و مرده است. پدر بچه اشاره به ضریح مطهر حضرت كرده و گفت: ای عباس بن علی علیهما السلام، اگر شفای پسرم را از خداوند نگیری شكایت شما را به پدرت علی علیه السلام میكنم.
با دیدن این صحنه، به ذهن ما رسید كه به او بگوییم اگر درخواستی هم داری باید با حضرت مؤدبانه صحبت كنی و این گونه عتاب و خطاب با این بزرگوار درست نیست. هنوز در این فكر بودیم كه دیدیم بچه چشمانش را باز كرد و به پدر گفت: بابا مرا بر زمین بگذار!
همه ما از مشاهده این صحنه بسیار منقلب شدیم و به چشم خود دیدیم كه بچه شفا یافته است.
? یكی از كبوترهای حرم اباالفضل علیه السلام
ششم ذی الحجة الحرام سال 1417 ق مطابق با 25 فروردین 1376 ش در مدرسه آیة الله العظمی آقای حاج سید محمدرضا موسوی گلپایگانی(ره) با جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سیدرسول مجیدی، مروج و حامی مكتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ملاقاتی دست داد. فرمودند:
جناب آقای حاج آقا رضا كرمانی صاحب فروشگاه گز عالی در اصفهان برای من نقل كرد كه، من بچهای 10 - 12 ساله بودم. دیدم كودكی یكی از كبوترهای صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را گرفت. دم كبوتر كنده شده و كبوتر فرار كرد. كودك هم دم كبوتر را كه در دستش مانده بود، رها كرد؛ دم كبوتر پشت سرش به هوا رفت تا به دم اصلی چسبید. این هم یكی از كرامات آقا قمر بنی هاشم علیه السلام.
? بابا مگر اربابت باب الحوائج نیست؟!
سلالة السادات جناب آقای سیدعلی صفوی كاشانی، مداح اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از جناب آقای هارونی نقل كرد كه گفتند:
یكی از عزیزان سقای هیئتی كه در ایام محرم (عاشورا) دور میزد و آب به دست بچهها میداد، نقل میكند خدا یك پسر به من داد كه یازده سال فلج بود. یكی از شبها كه مقارن با شب تاسوعا بود وقتی میخواستم از خانه بیرون بیایم، مشك آب روی دوشم بود؛ یكدفعه دیدم پسرم صدا زد: بابا كجا میروی؟ گفتم: عزیزم، امشب شب تاسوعاست و من در هیئت سمت سقایی دارم؛ باید بروم آب به دست هیئتیها بدهم. گفت: بابا، در این مدت عمری كه از خدا گرفتم، یك بار مرا با خودت به هیئت نبردهای. بابا، مگر اربابت باب الحوائج نیست؟ مرا با خودت امشب بین هیئتیها ببر و شفای مرا از خدا بخواه و شفای مرا از اربابت بگیرد.
میگوید: خیلی پریشان شدم. مشك آب را روی یك دوشم، و عزیز فلجم را هم روی دوش دیگرم گذاشتم و از خانه بیرون آمدم. زمانی كه هیئت میخواست حركت كند، جلوی هیئت ایستادم و گفتم هیئتها بایستید! امشب پسرم جملهای را به من گفته كه دلم را سوزانده است. اگر امشب اربابم بچهام را شفا داد كه داد، والا فردا میآیم وسط هیئتها این مشك آب را پاره میكنم و سمت سقایی حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را كنار میگذارم این را گفتم و هیئت حركت كرد.
نیمههای شب بود. هیئت عزاداریشان تمام شد، دیدم خبری نشد. پریشان و منقلب بودم، گفتم: خدایا، این چه حرفی بود كه من زدم؟ شاید خودشان دوست دارند بچهام را به این حال ببینم، شاید مصلحت خدا بر این است. با خود گفتم: دیگر حرفی است كه زدهام، اگر عملی نشد فردا مشك را پاره میكنم. آمدم منزل وارد حجره شدیم و نشستیم. هم من گریه میكردم و هم پسرم.
میگوید: گریه بسیار كردم، یكدفعه پسرم صدا زد : بابا، بس است دیگر، بلند شو بابا! بابا، اگر دلت را سوزاندم من را ببخش بابا! بابا، هر چه رضای خدا باشد من هم راضیم!
من از حجره بلند شده، بیرون آمدم و رفتم اتاق بغلی نشستم. ولی مگر آرام داشتم؟! مستمرا گریه میكردم تا اینكه خواب چشمان من را فرا گرفت در آن هنگام ناگهان شنیدم كه پسرم مرا صدا میزند و میگوید: بابا، بیا اربابت كمكم كرد. بابا، بیا اربابت مرا شفا داد. بابا.
آمدم در را باز كردم، دیدم پسرم با پای خودش آمده است. گفتم : عزیزم، چه شد؟! صدا زد: بابا، وقتی تو از اتاق بیرون رفتی، داشتم گریه میكردم كه یك دفعه اتاق روشن شد دیدم یك نفر كنار من ایستاده به من میگوید بلند شو! گفتم : نمیتوانم برخیزم. گفت: یك بار بگو یا اباالفضل و بلند شو! بابا، یك بار گفتم یا اباالفضل و بلند شدم،. بابا. بابا، ببین اربابت ناامیدم نكرد و شفایم داد! ناقل داستان میگوید: پسرم را بلند كرده، به دوش گرفتم و از خانه بیرون آمدم، در حالیكه با صدای بلند میگفتم : ای هیئتیها بیایید ببینید عباس علیه السلام بیوفا نیست، بچهام را شفا داد!
امشب كه در بهشت وا مى گردد ….. هر درد نگفتنى دوا مى گردد
از یمن ولادت امام سجاد ..... حاجات دل خسته روا مى گردد
ولادت با سعادت امام سجاد(علیه السلام) مبارک باد
..............................................................................
سلام اى چهارمین نور الهى ..... کلیم وادى طور الهى
تو آن شاهى که در بزم مناجات ..... خدا مى کرد با نامت مباهات
تو را سجاده داران می شناسند ..... تو را سجده گزاران می شناسند
..............................................................................
امشب ای اهل دعا روح دعا می آید ..... پسر خامس اصحاب کسا می آید
مؤمنین گرد هم آئید به محراب دعا ..... صف ببندید که مولای شما می آید
میلاد سید الساجدین(علیه السلام) مبارک باد
..............................................................................
پیشانى آفتاب دارى، آرى ..... در دیده ى جان گلاب دارى، آرى
گل نغمه ى نور، از كلامت جاریست ..... سجادى و عشق ناب دارى، آرى
..............................................................................
با قامت عصمت و حیا مى آید ..... با بانگ مناجات و دعا مى آید
میلاد عبادت است! یعنى سجاد ..... از سوى خدا به سوى ما مى آید
مطالب مشابه :
معکوس کردن مقادیر در خود آرایه
برنامه ی زیر یک آرایه ی n عنصری را تعریف می کند.سپس مقادیر عددی را از کاربر دریافت می کند و در آرایه قرار می دهد.در نهایت،مقادیر عددی را در خود آرایه معکوس می کند.
لیست آدرس وب دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ایران
... دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ایران شامل دانشگاههای دولتی پیام نور جامع علمی کاربردی و . ... دانشگاه علم و صنعت ايران ... دانشگاه يزد .... مركز آموزش علمي – كاربردي خانه كارگر · http://www.workersuniversity.org ... خانه ریاضی پرفسور هشترودی تبریز
استراحتگاهها و زائر سراها
آدرس:یزد تقاطع بلوار جمهوری خ انقلاب جنب مسجد ابوالفضل استراحتگاه خانه کارگر ... خ دانشگاه ـ دانشگاه9 ـ پ18 ـ استاد سرای دانشگاه علمی کاربردی خانه کارگر تلفن
اطلاعيه سازمان سنجش آموزش كشور
3 ا کتبر 2009 ... دانشگاه جامع علمي- كاربردي براساس استان محل تحصيل داوطلبان ... قزوين- شهرستان البرز- خيابان سهروردي – روبروي دادگستري – مركز آموزش علمي- كاربردي خانه كارگر. قم. قم ... يزد- صفائيه – بلوار شهيدان اشرف- مجتمع آموزشي ملاصدرا
دانلود نوحه در سوگ رحلت امام خمینی (ره)
دانشگاه علمی کابردی خانه کارگر یزد. ○ پایگاه اطلاع ..... لیکن علم مهر تو بر پاست هنوز ... نوشته شده در تاريخ سه شنبه سیزدهم خرداد 1393 توسط مجید بیدکی (یزد).
2 اطلاعيه سازمان سنجش در رابطه با آزمونهاي دانشگاه جامع علمي - كاربردي
7 سپتامبر 2010 ... 2 اطلاعيه سازمان سنجش در رابطه با آزمونهاي دانشگاه جامع علمي - كاربردي .... بعد از شهرك جواد الائمه- مركز آموزش علمي-كاربردي خانه كارگر واحد گرگان ... يزد, يزد, يزد- صفائيه- بلوار شهيدان اشرف- مركز آموزش علمي- كاربردي جهاد كشاورزي
دانلود ممد نبودی فایل صوتی و تصویری+مطالب در مورد آزادسازی خرمشهر
مركز علمی کاربردی فرهنگ و هنر واحد. ○ مرکز آموزش علمی ... دانشگاه علمی کابردی خانه کارگر یزد ..... نوشته شده در تاريخ شنبه سوم خرداد 1393 توسط مجید بیدکی (یزد).
ولادت امام حسین، حضرت عباس و امام سجاد(علیه السلام)
مركز علمی کاربردی فرهنگ و هنر واحد ... دانشگاه علمی کابردی خانه کارگر یزد ..... چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد .... در سال 1355 شمسی، یكی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاكری، به بندرعباس میآید و از
هر چه دارم از تو دارم ای پدر+دانلود آهنگ پدر از روزگار
مركز علمی کاربردی فرهنگ و هنر واحد. ○ مرکز آموزش ... دانشگاه علمی کابردی خانه کارگر یزد. ○ پایگاه اطلاع ..... گفتم به سرِ راهِ همان خانه و مکتب تکرار کنم درس .... نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1393 توسط مجید بیدکی (یزد) .
برچسب :
دانشگاه علمی کاربردی خانه کارگر یزد