اويي که الان ديگه فهميده که قاچاق چي که دراوکجه بوده پشت قضيه حمله به شاهزاده بي ريو و افرادشون بوده ميريزن خونه اش و دستگيرش ميکنن
يوري و دوستاش هم وقتي اين صحنه رو ميبينن ميرن پيش مادرشون و ميگن ما تا حالا پيش يه قاچاق چي کار ميکرديم و ازتون معذرت ميخوايم که بهتون نگفتيم ولي الان اون رو دستگير کردن و ما هم چاره اي نداريم جز اينکه از اينجا فرار کنيم
رييس قاچاق چي ها رو افراد جومونگ به سختي مجازات ميکنن تا ازش حرف بکشن
ه دستور جومونگ اويي و افرادش به همون دهکده اي که سويا رو اويي دراونجا ديده ميرن و همه ي خونه هاي اونجا رو ميگردن ولي پيداشون نميکنن و ميفهمن که اونا اينجا رو ترک کردن
اويي پيش جومونگ برميگرده و ميگه من ا شاه اوکجه هم صحبت کردم اون هم گفت براي من افتخاره که با گوگوريو متحد بشم و بعد هم به جومونگ کيگه راستي من دنبال سويا ويوري هم گشتم ولي نتونستم اونا رو پيدا کنم که جومونگ هم جواب ميده اشکالي نداه تو سعي خودت رو کردي
و وقتي هم اويي ميره بيرون جومونگ لنگه کفش يوري رو برميداره و شروع به گريه کردن ميکنه
ماجين مياد پيش يونگ پو و ميگه نقشه مون خراب شد چون نه تنها گوگوريو به بويو حمله نکرد تازه رييس قاچاق چي ها رو هم دستگير کردن اونم زير شکنجه اعتراف کرده که اون سربازايي که بهش حمله کردن سربازاي اوکجه بودن که يونگ پو هم اعصابش خرد ميشه و بعد ميپرسه ما و که لو نداده که ماجين ميگه فکر نکنم چون حتي اون هم درست ما رو نميشناسه
ماهوانگ و يونگ پو هم راه ميافتن ميرن بويو و به تسو ميگن که گوگوريو روز به روز داره کشور گشايي ميکنه و اگه همينطوري پيش بره نه تنها هان رو ميگيره تهديدي هم براي بويو شماست چرا نبايد دوباره هان و بويو با هم متحد بشن و گوگوريو رو از بين ببرن که تسو جواب ميده جومونگ هيچ وقت به بويو حمله نميکنه چون مردم اينجا رو دوست داره و ان هم که گوگوريو داره پيشرفت ميکنه مشک ما نيست مشکل شماست حالا هم از اينجا بريد بيرون
بعد از اينکه يونگ پو و ماهوانگ بويو رو ترک ميکنن امپراطور همه رو جمع ميکنه و اعلام ميکنه که از اين لحظه به بعد تسو شاه بويو هست و براي شاه شدن اون هم يه جشن و مراشم باشکوه اماده کنيد
دايي تسو هم مياد پيش ملکه و خبر رو بهش ميده و ملکه هم به ارزئي ديرينه ي خودش دست پيدا ميکنه
و اين خبر رو به گوش جومونگ هم ميرسونن
و اون هم همه ي وزرا رو جمع ميکنه و ميگه من تصميم گرفتم خودم به عنوان فرستاده ي گوگوريو در جشن پادشاهي تسو شرکت کنم که جاسا و سوسانو و موپالمو و خلاصه همخه مخالفت ميکنن و ميگن شايد اونا به شما وقتي به اونجا رفتيد اسيب برسوننکه جومونگ ميگه من خودم اين چيزا رو ميفهمم پس لازم نيست تو اين کار دخالت کنيد بنابراين همه ناچار اين قضيه رو ميپذيرن
يوري و مادرش و دوستاش هم که در راه رفتن به بويو هستن وسط جنگل فعلا توقف کردن که يوري ميره پيش مادرش و ميگه من نميخواستم با اين حال و روز شما چنين سفريرو بهتون تحميل کنم ولي چاره ي ديگه اي نبود و بعد هم از مادرش يکدفعه ميپرسته مامان ميشه يکم در مورد پدرم حرف بزني من دوست دارم بدونم که اون کي بوده که سويا ميگه فعلا نميتونم چيزي بهت بگم بايد صبر کني
وزرا هم دور هم جمع شدن و دارن در مورد تدارکات جشن صحبت ميکنن که وزير خارجه ميگه من براي همه ملت ها ي نزديک بويو دعوت نامه فرستادم فکر ميکنيد براي گوگوريو هم بايد دعوت نامه بفرستم که وزير اعظم ميگه وقتي اونا نميا چرا خودمون رو کوچک کنيم
محافظ سولان مياد پيشش و ميگه بانو ماورينگ و اطرافيانش ميخوان شما رو ببينن که سولان ميگه با من چيکار دارن که محافظش ميگه معلومه ديگه تو داري ملکه ميشي اونا هم اومدن پاچه خواري
يوري و دوستاش دارن تو بويو ميگردن و به اين فکر ميکنن که از اين به بعد ديگه بايد دور کاراي خلاف رو خط بکن که چشمشون به يه پارچه روي ديوار ميافته که روش نوشته به خاطر جشن پادشاهي عاليجناب تسو مسابقه شمشير زني گذاشته شده که هر کي در اون برنده بشه از دست شاه يه هديه ميگيره که دوستاي يوري هم بهش ميگن اين کار خودته
فرستاده ها ي ملت هاي مختلف ه بويو مان و وزير اعظم هم از همشون استقبال ميکنه که يکي از سربازا مياد پيشش و ميگه فرستاده اي هم داره از گوگوريو به اينجا مياد
جومونگ و افرادش هم در شهر دارن به سمت قلعه بويو ميان و يوري هم که ميان جمعيت هست حسابي به جومونگ نگاه ميکنه و جومونگ هم به اون ..
|