آموزش تجوید قرآن

آموزش تجوید قرآن از ابتدا  

به نام خدا

تعریف علم تجوید:

علم تجوید علمی ست که در آن از مخارج و صفات حروف تهجی و همچنین محل وقف و وصل و قوائد و دستورات قرائت صحیح بحث می شود

تعریفات دیگر:

-اعطای حقوق حروف و حفظ ترتیب و مرابت آنها و باز آوردن حرف به مخرج و اصل آن و پیوستن آن به نظیرش و تصحیح لفظ و تلطیف نطق با نظر به شکل و ساختمان هر کلمه بدون اسراف و تکلف و افراط

-اخراج هر حرف از مخرجش و واعطاءحق و مستحق آن حرف، از صفات، به آن

-ادای حرف از مخرجش همراه بااعطاء حق و مستحق حرف

منظور از حق حرف صفات لازمه حرف و منظور از مستحق حرف حالات حرف در ترکیب با حروف دیگر و حرکات می باشد.

-ادا کردن حرف از مخرجی که مخصوص به اوست با صفاتی که مخصوص به آن حرفند تاحروف متقاربه که در مخرج با هم نزدیکند از یکدیگر جدا شوند

-علم به قوائد و احکامی که کیفیت تلفظ کلمات قرآنی را همانگونه که بر پیامبر(ص) نازل شده است میسر می سازد

-عِلْمٌ بِقَوَاعِدَ ، وَأَحْكَامٍ لِكَيْفِيَّةِ النُّطْقِ بِالكَلِمَاتِ القُرْآنِيَّةِ عَلَى الكَيْفِيَّةِ الَّتِي أُنْزِلَ بَها عَلَى النَّبِيِّ الكَرِيمِ

موضوع علم تجوید: الفاظ قرآن

هدف تجوید: قرائت صحیح

فایده تجوید: مصون ماندن زبان از خطا در مورد مخارج و صفات حروف و سایر قوائدی که این علم به صحت آن در قرائت کمک می کند

در باره ی اینکه علم تجوید چیست حد و حدود آن کدام است و چه دایره ای را در بر می گیرد نظرات زیادی با توجه به تعاریفی که از این علم شده است ارائه گردیده است.آن چه همه در آن اتفاق نظر دارند این است که تجوید علمی ست که قرائت را نیکو می کند و همانطور که از معنی این کلمه بر می آید تجوید قوائد یک قرائت زیبا و در عین حال صحیح را که مطابق یک لهجه ی عربی فصیح باشد به ما ارائه می دهد.در مورد حدود علم تجوید عده ای معتقدند که فقط شامل مخارج و صفات و احکام حروف می شود. و بعضی قوائدی چون وقف و ابتدا و رموز سجاوندی را نیز در محدوده ی این علم قرار می دهند و می گویند اگر منظور از تجوید نیکو بودن و صحت قرائت است پس این امور هم از ملزمات یک قرائت صحیح است و باید در بحث تجوید مورد مطالعه قرار گیرد

نامگذاری حروف با توجه به مخارج آنها:

حروف حلقی (هاء، همزه،حاء، عین، خاء، غین)

حروف لهوي (قاف و کاف) لهات=زبان کوچک

حرف ضرسی (ضاد) چون تعداد زیادی از دندان ها در تلفظ آن دخالت دارند

حروف شجري (جیم،شین،یاء) شَجر یعنی سقف دهان

حروف اسلي (زاء،سین،صاد) اَسَلةُالّسان یعنی قسمت جلویی زبان(باریکه ی سر زبان)

حروف نطعي (تاء، دال، طاء) برجستگی های لثه در پشت ثنایای بالا را نطع می گویند.

حروف لثوي (راء، لام، نون) لثه در ایجاد این حروف نقش اصلی را دارد.

حروف ذلقي یا ذَولَقی (ثائ،ذاء،ظاء) ذلق به معنی تیزی نوک زبان است

حروف شفوی یا شفَهی (باء، فاء، میم، واو) شفوی یعنی لبی

حروف جوفی یا هوایی (الف، واو، یاء ) و همچنین همزه طبق نظر دیگری (در اصل فقط الف اگر حرف باشد حرف هوایی ست)

تلفظ حروف:

بسياري از حروف عربي تقريباً به همان شكل فارسي تلفّظ مي‌شود و نيازي به آموزش ندارد و تنها ده حرف (ثاء، حاء، ذال، صاد، ضاد، طاء، ظاء، عين، غين، واو) در زبان عربي، تلفّظ آنها به گونة ديگري است كه به شرح آن مي‌پردازيم.

حرف ثاء

اين حرف در فارسي به صورت «سين» تلفّظ مي‌شود، براي تلفّظ صحيح اين حرف، بايد آن را از سر زبان و سر دندانهاي پيشين بالا و به حالت دميدگي ادا كرد.

تمرين

اِسْمَ اثْمَ

يَلْبَسُونَ يَلْبَثُونَ

مَثْواكُمْ ـ فَاثْبُتُوا ـ يَثْرِبَ ـ مِثْلَهُمْ ـ مُثْقَلُونَ ـ مَثْني ـ ثَلاثَ ـ ثَقُلَتْ ـ لَبِثَ ـ مِنَ الْمَثاني ـ ثامِنُهُمْ ـ فَاَثابَكُمْ ـ ثِيابَهُمْ ـ مَوْثِقا‌ً ـ جاثِيَةً ـ كَثيراً ـ جِثِيّاً ـ حَثيثاً ـ ثُمَّ ـ ثُبُوراً ـ ثُلُثُ ـ لَمَثُوبَةٌ ـ ثَلاثُونَ ـ مَبْثُوثَةٌ ـ اَلثِّقالَ ـ اَلثَّقَلانِ ـ مُنْبَثّاً ـ يااَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ـ ثُمَّ بَعَثَهُ

حرف حاء

اين حرف در فارسي به شكل «هاء» تلفّظ مي‌شود و براي تلفّظ صحيح آن كافي است آن را از وسط حلق و با فشردگي اداء كنيم تا با حرف «هاء» اشتباه نشود.

تمرين:

اَهْوي اَحْوي

اُهِلَّ اُحِلَّ

اَحْسِنْ ـ فَاحْكُمْ ـ يُحْيي ـ مَحْياهُمْ ـ تَحْتِهِمْ ـ اِحْتَرَقَتْ ـ حَرَّمَها ـ حَسِبُوا ـ حسيسَها ـ يُحاسِبْكُمْ ـ تَحاوُرَكُما ـ دَحيها ـ رَحِمَ ـ حِسابُهُمْ ـ تَحِيَّتُهُمْ ـ‌حيتاهُمْ ـ نُوحيها ـ يَحيقُ ـ حُرِّمَتْ ـ حُلُّوا ـ حُنَفآءُ ـ مُفْلِحُونَ ـ يَحُولُ ـ يُسَبِّحُونَ ـ اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ ـ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ـ اَوْحي لَها

حرف ذال

براي اداي حرف «ذال» از سر زبان و سر داندانهاي پيشين بالا استفاده مي‌كنيم تا از حرف «زاء» متمايز گردد، لازم به ياد سپاري است كه حرف «ذال» را بايد به صورت نازك و كم حجم ادا كرد.

تمرين

اَذْهَبَ ـ وَاذْكُرُوا ـ حِذْرَكُمْ ـ اِذْقالَ ـ يُذْهِبْكُمْ ـ عُذْراً ـ ذَكِّرْهُمْ ـ ذَهَبُوا ـ مُذَبْذَبينَ ـ ذآئِقُوا ـ ذلِكُمْ ـ أذاعُوا ـ تُذِلُّ ـ ذِكْريها ـ لِذِي الْقُرْبي ـ اَلَّذينَ ـ مَعاذيرَهُ ـ لِيُذيقَهُمْ ـ تُكَذِّبانِ ـ اَلذُّنُوبِ ـ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ ـ وَلا تُبْذِّرْ تَبْذيراً ـ لِيَذَّكَّرُوا

حرف صاد

حرف «صاد» مانند حرف «سين» از سر زبان و پشت دندانهاي پيشين پايين تلفّظ مي‌شود با اين تفاوت كه صدا در حرف «صاد» درشت و پر حجم مي‌باشد.

تمرين

عَسي عَصي

عَسَيْتُمْ عَصَيْتُمْ

قَسَمْنا قَصَمْنا

اَصْلَحَ ـ اَصْدَقَ ـ اَصْلاحِها ـ مِصْرَ ـ تُصْعِدُونَ ـ يُصْرَفُ ـ صَلاتي ـ قَصَصَ ـ صَدَقَ ـ مَصائِعَ ـ لَصادِقٌ ـ صالِحينَ ـ صِراطي ـ يَفْصِلُ ـ اَبْصِرْهُمْ ـ نَصيباً ـ مَصيرَكُمْ ـ يُوصيكُمْ ـ صُرِفَتْ ـ صُحُفِ ـ تَخاصُمُ ـ نَصُوحاً ـ تُوصُونَ ـ تَصُومُوا ـ فَصَّلْناهُ ـ فَالصّالِحاتُ ـ نُفَصِّلُ ـ يَخْتَصُّ ـ يَصَّدَّقُوا

حرف ضاد

حرف «ضاد» از تماس كنارة زبان (هر طرف كه ميّسر باشد) با دندانهاي كرسي بالا (همان طرف) و كشيده شدن بر آنها ايجاد مي‌شود و آن را بايد درشت و پر حجم ادا كرد.

تمرين

اَضْعَفُ ـ يَضْرِبْنَ ـ رِضْوانٌ ـ فَضْلُ ـ مُضْغَةَ ـ مُضْعِفُونَ ـ ضَلَّ ـ وَضَعَها ـ ضَرَبَ ـ ضاحِكَةٌ ـ لَضآلُّونَ ـ ضامِرٍ ـ نَضِجَتْ ـ فِي الْاَرْضِ ـ ضِعافاً ـ ضيزي ـ رَضيتُ ـ مُعْرِضينَ ـ ضُرِبَتْ ـ اُغْضُضْ ـ عَرْضُها ـ مَغْضُوبِ ـ مَخْضُودٍ ـ رَضُوا ـ يَنْفَضُّوا ـ نَضّاخَتانِ ـ فِضَّةٌ ـ يَحُضُّ ـ يَغُضُّوا ـ يَعُضُّ

حرف طاء

حرف «طاء» مانند حرف «تاء» از تماس روي سر زبان با ناهمواريهاي كام بالا ادا مي‌شود با اين تفاوت كه صدا در حرف «طاء» درشت و پر حجم مي‌باشد.

تمرين

تابَ طَابَ

قانِتينَ قانِطينَ

اَطْغي ـ تَطْغَوْا ـ فِطْرَةَ ـ خِطْبَةِ ـ مُطْمَئِنّينَ ـ يُطْعِمُونَ ـ فَطَرَ ـ طَفِقَ ـ اِسْتَطَعْتُمْ ـ طآئِفَتانِ ـ اَطاعُونا ـ بَطآئِنُها ـ وَلا تُطِعْ ـ سُطِحَتْ ـ طِفْلاً ـ اَساطيرُ ـ اَطيعُونِ ـ خَطيئاتِكُمْ ـ طُمِسَتْ ـ خُطُواتِ ـ طُغْياناً ـ طُوبي ـ يَطُوفُ ـ بُطُونِهِمْ ـ تُشْطِطْ ـ تَخُطُّهُ ـ لِلطّاغينَ ـ تَطَّلعُ ـ فَاطَّهَّرُوا ـ عُطِّلَتْ

حرف ظاء

براي تلفّظ حرف «ظاء» كافي است حرف «ذال» را درشت و پر حجم ادا كنيم.

تمرين:

مُنْذَرينَ مُنْظَرينَ

مَحْذُوراً مَحْظُوراً

اَظْلَمَ ـ يَظْلِمُونَ ـ يُظْهِرَ ـ حَفِظْناها ـ وَاغْلُظْ ـ مُظْلِمُونَ ـ ظَلَمُوا ـ ظَهَرَ ـ ظَلَّتْ ـ يُظاهِرُوا ـ ظالِمي ـ لَظالِمُونَ ـ ظِلالُها ـ ظِهْرِيّاً ـ مَحْفُوظٍ ـ كَظيمٌ ـ حافِظينَ ـ عَظيمٌ ـ ظُلِمُوا ـ يَظُنُّ ـ ظُلُماتٍ ـ تُوعَظُونَ ـ وَاخْفَظُوا ـ حافِظُونَ ـ يُعَظِّمْ ـ فَظّاً ـ حَظٍّ ـ اِنَّ الظَّنَّ ـ هُمُ الظّالِمُونَ ـ اِلَي الظِّلِّ

حرف عين

اين حرف در فارسي به صورت «همزه» تلفّظ مي‌شود. حال به تفاوت اين دو در عربي توجه فرماييد:

«همزه» ساده گفته مي‌شود و صدا در آن قطع مي‌گردد ولي حرف «عين» از وسط حلق اداء شده و صدا در آن قطع نمي‌شود.

تمرين:

اَجَل عَجَل

اَمَلاً عَمَلاً

اَمين عَمين

يَاْلَمُونَ يَعْلَمُونَ

اَعْلي ـ فَاعْلَمْ ـ نِعْمَ ـ اِعْلَمُوا ـ يُعْجِبُكَ ـ يَسْتَعْجِلُونَ ـ مَعَكُمْ ـ عَلَيْهِمْ ـ يَفْعَلُونَ ـ مَعايِشَ ـ عالِيَهُمْ ـ تَعالي ـ عِلْماً ـ فاعِلُونَ ـ اَلْعِزَّةَ ـ مَعيشَََتُهُمْ ـ فَاَعينُوني ـ نُعيدُها ـ عُلَمآءُ ـ عُقْباها ـ عُلِّمْنا ـ تَعُولُوا ـ عُوقِبْتُمْ ـ يَعُودُونَ ـ فَعّالٌ ـ سُعِّرَتْ ـ يَدُعُّ الْيَتيمَ ـ لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ

حرف غين

اين حرف در فارسي به صورت «قاف» تلفّظ مي‌شود، حال به نحوة اداي هر يك در زبان عربي دقت كنيد.

حرف «قاف» به كمك زبان كوچك و با شدت و سختي گفته مي‌شود به طوري كه صوت قطع مي‌گردد ولي حرف «غين» از انتهاي حلق و با سستي تلفّظ شده و صدا در آن كشيده مي‌شود.

تمرين

أقْني اَغْني

قَدْ غَدْ

نَغْفِرْ ـ يَغْلي ـ اَفْرغْ ـ اُغْشِيَتْ ـ يُغْنيهِمْ ـ فَاسْتَغْفَرَ ـ تَغَشّيها ـ غَيْري ـ غَنِمْتُمْ ـ اَلْغافِرينَ ـ وَالْمَغارِبِ ـ فِي الْغارِ ـ غِلِّ ـ غِسْلينٍ ـ بُغِيَ ـ اَبْغيكُمْ ـ نَبْتَغي ـ فَالْمُغيراتِ ـ غُفْرانَكَ ـ يَنْزَغُ ـ غُلِبَتْ ـ غُدُوُّها ـ يَبْغُونَ ـ لُغُوبٌ ـ سَواءٌ عَلَيْهِم اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ

 

حرف واو

در اداي حرف «واو»، لب‌ها بدون برخورد با دندانها به حالت غنچه در مي‌آيد و اين حرف از ميان دو لب تلفّظ مي‌شود.

تمرين:

بَلَوْناهُمْ ـ اَوْجَفْتُمْ ـ تَوْبَتُهُمْ ـ لاتَوْجَلْ ـ قَوْمي ـ يَوْمِهِمْ ـ وَجَدَها ـ ياوَيْلَنا ـ وَجْهَها ـ وارِدُها ـ وارِدَهُمْ ـ والِدَتي ـ وِزْرَاُخْري ـ شاوِرْهُمْ ـ تُوَسْوِسُ ـ تَاْويُل ـ يُسَوّيكُمْ ـ تَسْتَوي ـ وُفِّيَتْ ـ وُجُوهَكُمْ ـ وُجْدِكُمْ ـ تَلْوُوا ـ داوُودَ ـ وُورِيَ ـ اَوَّلينَ ـ قُوَّتِكُمْ ـ اَوَّبي ـ فَسَوّي ـ لَوّوْا ـ تَزَوَّدُوا 

تجوید قرآن

مقدمه

کلام در زبان عرب از بيست و هشت حرف تشکيل مى شود . و براى پيدا کردن مخرج هر يک از آنها بايد آن حرف را ساکن نموده و يک همزه مفتوحه بر سر آن بگذاريم مثلاً ب و ت را ميگوئيم أب و أت با اين عمل مخرج ب و ت معلوم مى شود . اين بيست و هشت حرف از چهار موضع و هفده محل خارج مى گردند :

موضع اول : حَلق که داراى سه محل و شش حرف ميباشد .

موضع دوم : زبان که داراى دو محل و دو حرف ميباشد .

موضع سوم : دهان که داراى هشت محل و شانزده حرف ميباشد .

موضع چهارم : لب که داراى چهار محل و چهار حرف ميباشد .

اينک شرح آنها : گفتيم حلق داراى سه محل ميباشد . از انتهاى حلق شروع کنيم .

اوّل محل هـ و ء و در وسط حلق محل ح و ع و نزديک به دهان محل خ و غ مى باشد . و براى آنکه بيشتر در ذهن بماند به اين شعر توجه فرمائيد :

حرف حلقى شش بود اى نور عين

ها و همزه حا و عين و خا و غين

موضع دوم : زبان کوچک که مخرج ق ـ ک ميباشد .

موضع سوم : دهان را گفتيم که داراى هشت محل و شانزده حرف ميباشد .

محل اوّل : ( ج ـ ش ـ ى ) اين سه حرف را شجرى گويند چون در موقع تلفظ دهان باز مى شود .

محل دوم : (ض) براى اداء حرف ضاد بايد تمام طول کنار زبان بطور طبيعى به کنار دندانهاى پهلو تماس گيرد .

محل سوم : (ل) براى اداء لام تمام سر زبان با پشت لثه بالا تماس مى گيرد .

محل چهارم : (ن) براى اداء نون هم تمام سر زبان با پشت دندانها و لثه بالا تماس ميگيرد .

محل پنجم : (ر) براى اداء حرف (راء) تمام سر زبان با پشت لثه بالا بطورى که نچسبد بلکه با آن مماس قرار گيرد .

محل ششم : (ز ، س ، ص) براى اداء اين سه حرف از سر زبان با پشت دندانهاى ثناياى بالا ولى نمى چسبد .

محل هفتم : (ث ، ذ ، ظ) باز هم از سر زبان با پشت دندانهاى بالا ولى نمى چسبد.

محل هشتم : ( ت، د ، ط ) كه اين سه حرف هم از پهناى سر زبان با پشت دندانهاى بالا اداء مى شود.

موضع چهارم : موضع لب ميباشد و آن داراى چهار محل و چهار حرف ميباشد .

محل اول : (ف) که مخرج آن از تيزى دندانهاى ثناياى بالا با شکم لب زيرين مى باشد .

محل دوم : (ب) مخرج آن ترى هر دو لب هنگامى که بر روى هم گذارده شوند مى باشد .

محل سوم : (م) و مخرج آن خشکى هر دو لب هنگامى که بر روى هم گذارده مى شوند.

محل چهارم (و) مخرج آن از ميان دو لب ولى بهم نخورد .

حروف شمسى و قمرى

تمام بيست و هشت حرف به دو دسته تقسيم ميگردد شمسى و قمرى که هر کدام چهارده حرف مى باشد .

حروف شمسى را چون الف و لام در اوّلش وصل نمائيم در تلفّظ خوانده نمى شود و خود حرف نيز مشدّد مى گردد که عبارتند از : ت ث د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ل ن .

مثلاً : التّوبه ، الثّاقب ، الدّار ، الذّکور ، الرّحيم ، الزّانى ، السّوق ، الشّمس ، الصّبر ، الضّارب ، الطّارق ، الظّلم ، الّّاهوت ، النّبى .

و امّا حروف قمرى را چون الف و لام در اولش بگذاريم حذف نمى شود و خود حرف هم بدون تشديد اداء مى شود که عبارتند از : ء ب ج ح خ ع غ ف ق ک م و ه ى .

مثلاً : الإنسان ، البحر ، الجنة ، الحافظ ، الخائف ، العالم ، الغفور ، الفتح ، القارعه ، الکاظمين ، المال ، الوارث ، الهادى ، اليوم .

صفات ذاتى و عارضى

صفات ذاتی ، برای تمام حروف ده صفت ذاتی می باشد که پنج صفت ضدّ پنج صفت دیگرند . بنابراین هر حرف بیش از پنج صفت ندارد .

1 ـ شدّت یعنی سخت اداء شدن .

2 ـ رخوت یعنی نرم و سست اداء شدن .

3 ـ استعلا یعنی میل ببالا نمودن .

4 ـ استفلا یعنی میل بپائین دادن .

5 ـ اصمات یعنی سنگین اداء شدن .

6 ـ اذلاق یعنی به آرامی اداء کردن .

7 ـ جهر یعنی بلند خواندن .

8 ـ همس یعنی آهسته خواندن .

9 ـ انفتاح یعنی باز نمودن دهان .

10- اطباق یعنی طبق نمودن زبان .

اینک شرح آنها :

شدت : یعنی هر حرفی که هنگام اداء شدن از غایت شدت سدّ محل می کند و تا زبان ازمحل برداشته نشود صوت خارج نشود که تعداد آنها هشت حرفند و عبارتند از : ء ب ت ج د ط ق ک . ودر سه جمله خلاصه می شود : « قطب ، جد ، اکت » و بقیه حروف تماماً « رخوه » می باشند .

استعلاء: یعنی طلب بلندی کردن و در موقع تلفظ دهان پر می شود . تعداد آنها هفت حرفند و عبارتند از: خ ص ض ط ظ غ ق و بقیه حروف تماماً صفت استفلا دارند .

اذلاق : بمعنی تیزی و سبکی است که بسرعت از محل خود اداء می شود و تعداد آنها شش حرفند که عبارتند از ب د ف ل م ن و بقیه حروف صفت اصمات را دارند .

هَمس : بمعنی آواز خفیف و بی جوهر را گویند و تعداد آنها ده حرفند و عبارتند از : ت ث ح خ س ش ص ف ک ه و بقیه حروف صفت جهر دارند .

اطباق : بمعنی طبق کردن و گود کردن زبان هنگام تلفظ می باشد که فقط چهار حرفند و عبارتند از :

ص ض ط ظ و بقیه حروف صفت انفتاح را دارند .

و اما صفت عارضی :

یعنی صفتی که جزء و ذات حروف نیست و دانستن آنها لازم است تعداد آن چهارده حرف و بشرح زیر می باشد .

1 ـ قلقله یعنی جنبانیدن حرف .

2 ـ صفیر یعنی صوت .

3 ـ لین یعنی نرم اداء نمودن .

4 ـ مخفیه یعنی آهسته و پنهان .

5 ـ انحراف یعنی منحرف نمودن .

6 ـ تکریر یعنی تکرار حرف .

7 ـ نبّره یعنی اظهار همزه .

8 ـ تفّشی یعنی پاشیدن حرف .

9 ـ استطال یعنی طلب درازی کردن .

10 ـ نفخ یعنی دمیدن .

11 ـ بحّه یعنی فشار در گلو .

12 ـ غنّه یعنی صوتی که از بینی خارج میشود .

13 ـ اشباع یعنی سیر نمودن حرف .

14 ـ اماله یعنی دهان را میل ببالا نمودن .

اینک شرح صفت عارضی:

قلقله : یعنی جنباندن و حرکت دادن زبان از محل حرف ، بدین معنی که هر حرفی را که بخواهیم اداء کنیم به محض رسیدن زبا ن به محل حرف اداء می شود ولی قلقله تا زبان از محل حرف برداشته نشود و صوت خارج نگردد حرف اداء نمی شود و این تکان کوچک که باعث شنیدن جزئی صدای کسره می شود و مستلزم اکمال اداء حرف است قلقله نام دارد فقط پنج حرف این صفت را دارند و عبارتند از ق ط ب ج د و در دو جمله خلاصه می گردد : « قطب جد » .

صفیر : بمعنی صوتی است که از درز دندانها خارج میشود و دارای سه حرف است و عبارتند از : « ص س ز »

لین : بمعنی نرمی صوت است که حروف ی و واو ساکن ما قبل مفتوح میباشد که در موقع تلفظ به نرمی ادا می شود .

مخفیّه : یعنی آهسته و پنهان گفتن است که چهار حرف میباشد : « ه . ا . و . ی »

انحراف : یعنی منحرف شدن زبان بطرف جلو و کام بالا و مخصوص دو حرف است : « ل ، ر »

تکریر : عبارتست از تکرار حروف در محل خود و آن مخصوص حرف ( ر ) میباشد و باید خفی و ریز انجام گردد نه آنکه آنقدر درشت و آشکار باشد که چند ( ر ) شنیده شود .

نبره : مخصوص همزه می باشد که در حال سکون عارض میشود و باید کاملاً ظاهر گردد .

تفشی : یعنی پاشیده شدن حرف در دهان و آن مخصوص « ش » می باشد .

استطلال : یعنی طلب درازی کردن در محلّ خود مخصوص حرف « ض » می باشد .

نفخ : یعنی دمیدن است که مخصوص حرف : ( ث ـ ف ) می باشد .

بحّه : یعنی گرفتگی و خفگی صوت است هنگام ادا شدن و مخصوص حرف ( ح ) می باشد که باید در موقع تلفظ در گلو فشار داده شود .

غُنّه : عبارت از صوتی است که در سوراخ بینی پیچیده می شود و آن مخصوص حرف ( م ) و ( ن ) میباشد .

اشباع : سپر کردن حرف می باشد مثل : جآؤ ، فآؤ ، لهُ

اماله : در تجوید اماله مخصوص یک کلمه می باشد : مجریها ( در سوره هود ) الف میل به فتحه و سپس میل بکسره می کند و دهان باز می شود .

ترقيق و تفخيم

ترقیق : نازک اداء کردن حرف را « ترقیق » و عکس آن یعنی درشت اداء نمودن را « تفخیم » گویند و این قاعده منحصراً در حرف « ل ، ر » می باشد .

« ل » ذاتاً ترقیق می گردد یعنی هر حرکتی داشته باشید نازک گفته میشود ولی اگر لام مربوط به لفظ جلاله باشد که ماقبل آن مفتوح و یا مضموم باشد تفخیم می شود مثل : عَلَی الله ، عبدُالله ، و اگر ماقبل لام جلاله مکسور باشد طبعا ترقیق و نازک ادا می شود .

« ر » ذاتا تفخیم می شود و باید درشت ادا شود ، مگر در چهار مورد بعلل مؤثره در آن نازک ادا می شود .

مورد اول : راء مکسوره باشد مثل ربوا ، رضوان چون حرکت کسره در راء موجود شده باعث ترقیق آن می شود .

مورد دوم : راء ساکن ما قبل مکسور مثل فِرعون ، مِریه زیرا کسره ما قبل در حرف تأثیر کرده است .

مورد سوم : راء ساکن که ما قبل آن نیز ساکن بوده و ما قبل ما قبل آن هم مکسور باشد مثل : سِحْر ، ذِکْر .

مورد چهارم : راء ساکن که ما قبل آن حرف « ی » قرار گیرد باز هم ترقیق می شود مثل : بصیر ، نذیر ، اگر چه « ی » ماقبلش هم ساکن بوده باشد و یا مفتوح و یا حرف استعلا باشد باز هم تغییری در ترقیق نمی دهد مثل : خیر ، غیر .

تبصره : باید دانست که قاعده فوق در دو مورد استشناء و قابل دقت می باشد .

مورد اول : راء ساکن ما قبل مکسور که قبل از حرف استعلا واقع می شود تفخیم می گردد و در تمام قرآن سه حرفست از استعلا که بعد از حرف راء ساکن ما قبل مکسور واقع شده عبارتند از : ( ص ، ط ، ق ) مثال از هر یک :

ص ـ مرصاد .

ط ـ قرطاس .

ق ـ فرقه .

مورد دوم : اگر کسره ما قبل راء ساکن ذاتی نبوده و عارضی باشد تفخیم می گردد .

مثل اِرْجِعوا ، اَمِ ارتابوا ، اَلّذی ارْتَضی

تنوين و نون ساكن

تنوین که عبارتست از ـًـــٍـــٌ و نون ساکن زمانی که بحروف حلقی که قبلا هم ذکر شده عبارتند از : « ه ء ح ع ح غ » برسد نون کاملاً اظهار می شود مثل : جُرُفِ هارٍِ ، مِنْ عِلْمٍ ، اَنْعَمْتَ. وقتی که بحروف یَرملون که عبارتست از : « ی ، ر ، م ، ل ، و ، ن » برسد ادغام می شود . یعنی نون خوانده نمی شود و حرف مشدّد می گردد .مثل : مَنْ وّاق ، مَنْ یّشاء ، یَکُنْ لّه و زمانی که به بقیه حروف برسد اخفاء می شود یعنی صوت در غنّه ( بینی ) می اندازد و پنهان اداء می شود مثل : اَنْتُمْ، مَنْ تابَ ، جَنّاتٍ تَجْری ، امّا وقتی که نون ساکن به حرف ب برسد قلب به میم می شود مثل : مِنْ بَیْن ، مِنْ بَعْدِ . در اینجا به شعار زیر توجه فرمائید .

تنوین و نون ساکنه حکمش بدان ای هوشیار

کز خواندنش زینت بود اندر کلام کردکار

در یرملون ادغام کن در حرف حلق اظهار کن

در نزد با قلب به میم در مابقی اخفا بیار

تبصره : در قرآن چهار کلمه استثنائی وجود دارد که نون ساکن بعوض اینکه ادغام شود اظهار می شود و عبارتند از : دُنیا ، بُنیان ، قِنْوان ، صِنْوان 

مَدّ و سبب مدّ

حرف مد سه حرف است:

1 ـ الف ما قبل مفتوح .

2 ـ واو ما قبل مضموم .

3 ـ یای ما قبل مکسور .

و سبب مدّ همزه بعد از حرف مدّ مثل : ساء ، انشاء الله ، و یا سکون بعد از حرف مدّ مثل : اَتُحاجُّونی ، و لّا الّضالّین می باشد و مدّ بر دو نوع است : متصل ، منفصل .

مدّ متّصل : هر گاه در یک کلمه ای حرف مدّ و سبب آن هر دو پهلوی هم قرار گیرد مثل شاء ، اسرائیل ، این مد را لازم یا واجب گویند .

مدّ منفصل : هر گاه در یک کلمه ای حرف مدّ و سبب آن در اول کلمه بعدی قرار گیرد مدّ مستحب یا جایز گویند . مثل : انّا انزلناه ، قالوا امّنا .

حروف مقطعه:

در اول بیست و نه سوره قرآن مجید حروف مقطعه می باشد و کلماتی که از سه حرف در موقع نوشتن تشکیل می شود مثل :

نون ، میم ، قاف ، کاف مدّش لازم است زیرا حرف دوم آن از حروف مدّ است و سکون حرف سوم سبب مدّ می شود . بد نیست که بدانید کلیه کلمات مقطعه در قرآن از چهارده حرف تشکیل شده و این چهارده حرف را اگر ترکیب کنیم مجموع آنها میشود : « صراط علی حقّ نمسکه »

و اما میزان مدّ : مدّ واجب یا لازم بقدر چهار الف، مدّ مستحب یا جایز بقدر دو الف . مدّ حروف مقطعه بقدر شش الف ، و هر الف باندازه زمانی است که برای شمارش، یکی از انگشت های دست را بر کف دست بخوابانید.

قسمتی از اقسام مدّ مورد نیاز را بد نیست که بدانیم . مدّ لازم ، مدّ مستحب ، مدّ عارضی ، مدّ ذاتی ، مد لین ، مدّ اشباع ، مدّ تعظیم ، مدّ مدغم که در مورد مدّ لازم و مستحب قبلا یاد آور شدیم واما مدّ عارضی مدّی است که در انتهای بعضی از آیات و یا وقف در کلام عارض می شود که اگر حرف ماقبل حرف آخر از حروف مدّی بوده سکون حرف آخر سبب مدّ می شود و مدّ ذاتی هم حرف مدّی است که بدون سبب باشد مانند قالوا که فقط یک الف مدّ می دهیم و اما مدّلین که واو و یا ساکن ماقبل مفتوح می باشند و سبب آن همان همزه و ها سکون است و چون به نرمی از دهان خارج می شود مد گویند و باید دانست که اگر در وسط کلمه باشد به قصر و اگر در آخر کلمه باشد بطول خوانده می شود .

و مد اشباع هم اگر بعد از های ضمیر همزه باشد اشباع می شود مانند : مالَهُ اَخْلدَهُ

و اما مدّ تعظیم و یا مدّ مبالغه که مخصوص کلمه توحید است و مدّ مُدغم هم همان ادغام کبیر است مانند قیْلَ لَهُمْ و باید بدانیم فرق ادغام کبیر با ادغام صغیر آن است که ادغام صغیر مدغم ساکن بوده و مدغم فیه متحرک است مثل قَدْ تَبَیّنَ ولی ادغام کبیر مدغم و مدغم فیه هر دو دارای حرکت می باشند مانند سَیَقولُ لَکَ که مراعات آن لازم نیست . مختصری هم راجع به اشباع یادآور می شویم .

اوُ که در بعضی از کلمات اشباع می شود و در بعضی از کلمات اُ خوانده می شود .

باید دانست که اگر بعد از حرف او حرف « ل » نباشد اشباع می شود مثل اُوذیَ .

و اگر لام باشد و بعداز آن حرف « ی » باشد که روی آن الف مقصوره باشد باز هم اشباع می شود مثل اُولیهما در غیر این صورت اشباع نمی شود .

و امّا هـ : در آخر بعضی از کلمات « ه » قرار دارد که گاهی هو خوانده میشود و گاهی اشباع نمی شود.

بایددانست که اگر « ه » دارای ضمه باشد و ماقبل آن فتحه و یا ضمه باشد اشباع می شود .

امّا اگر دارای کسره باشد که در بعضی از کلمات هی و در بعضی از کلمات « ه » خوانده می شود در اینجا اگر حروف ما قبل و ما بعد آن هر دو دارای حرکت باشند اشباع می شود . و باید دانست که اگر «ه» ساکن باشد به ان های سَکْتْ گویند .

و لازم است بدانیم که در قرآن 3 کلمه هست که از این قاعده مستثنی است که اشباع نمی شوند که عبارتست از :

فَواکِهُ ، نَفْقَهُ ، یَرْضَهُ

هرگاه تنوین قبل از حرف ساکن قرار گیرد مثل اَو لَهْوَاً اِنْفَضّوا چون دو حرف ساکن پهلوی هم را نمی توان تلفظ کرد ، تنوین را کسره داده تا تلفظ آسان گردد .

سکته

سکته بمعنی اندکی توقف در صوت می باشد بطوری که نفس قطع نشود. درنه موضع از قرآن سکته داده شده که فقط چهار موضع آن واجب و مراعات آنها لازم است .

موضع اول : در سوره « کهف » آیه یکم بعد از کلمه عِوَجَاً و قبل از کلمه قَیِّمَاً .

موضع دوم : در سوره « یس » آیه پنجاه و یکم بعد از کلمه مِنْ مَرْقَدِنا و قبل از کلمه هذا .

موضع سوم : در سوره « قیامت » آیه بیست و شش بعد از کلمه مَنْ و قبل از کلمه راق . و نباید نون ساکن در حرف یرملون ادغام شود .

موضع چهارم : در سوره « مطفّفین » آیه سیزدهم بعد از کلمه بَلْ و قبل از کلمه ران تا ادغام قریب المخرج صورت نگیرد .

وقف و علامات آن

مهمترین علامات و رموز وقف شش می باشد که به آن ها رموز سجاوندی می گویند و عبارتند از : م ط ج ز ص لا .


مطالب مشابه :


تشدید در زبان فارسی

در میان حروف فارسی، سه حرف «ر بخشیدن به تلفظ یک حرف و شدیدتر تصحیح و توضیح




آموزش نحوه تولید آوا ها (واج ها) در تلفظ زبان روسی

همه شما دوستان می توانید با ارسال سوال و یا تصحیح تلفظ درست این حرف ( ر ) است. مانند حرف




عروض و قافیه در شعر فارسی

و بعد از آن حرف تلفظ پیش از آن حرف بی صدایی مانند "ر می توان تصحیح




نکات تجویدی قرآن

براي تلفّظ حرف «ظاء» كافي آن به نظیرش و تصحیح لفظ و تلطیف نطق و آن مخصوص حرف ( ر )




سوالات مسابقه کتابخوانی حلیه القران

مسامحه در تصحیح اغلاط وارسال مصاحف به بلاد مختلف قبل از تصحیح حرف در تلفظ حرف "ر




آموزش قرائت صحیح قرآن-بخش 1:تجوید

مرابت آنها و باز آوردن حرف به مخرج و اصل آن و پیوستن آن به نظیرش و تصحیح تلفظ حرف ر




تفاوت واژگان فارسی و عربی و چگونگی تشخیص واژه‌های فارسی از غیرفارسی

شـیوه نـامـه ی تـصـحـیـح هرچند در فارسی کهن تلفظ این حرف مانند تلفظ مانند حرف ر




حروف مقطعه قرآنی

تصحیح متون فارسی هرسوره با تلفظ : حرف های تکراری را حذف کنیم 14 حرف باقی می ماند: ا ح ر س ص




نارسا خوانی

1- اشكال در تلفظ م ر د ß مرد. درك خوب گوش كن و هرگاه به واژه ی برخورد كردی كه حرف چ داشت به




آموزش تجوید قرآن

آن به نظیرش و تصحیح لفظ و تلطیف نطق تلفّظ حرف «ظاء» كافي است (ر) براى اداء حرف




برچسب :