جشن تکلیف
دو سه هفته پیش بهار بهم گفت که باید یه مقدار پول بدم برای جشن تکلیف...یهو پرت شدم به 9 سالگی و جشن تکلیفمون که هر کدوم از بچه ها یه مدل چادر و مقنعه داشتن و خبری از ست بودن و کیک و این برنامه ها نبود.چادر گلدارم رو یادم اومد که تا مدت ها ازش استفاده می کردم بس که بلند بود و جالبه بدونید یه روز که من دوم یا سوم راهنمایی بودم و تو شبای محرم و سینه زنی بودیم یهو صدای تبل و دهل دسته که اومد من مثل همیشه که عاشق دیدن دسته ها با اون علم های رنگارنگ بودم چادر گلدارم رو که یادگار جشن تکلیفم بود سرم انداختم و دویدم بیرون.خونمون سر نبش یه میدون تو نارمک بود و وقتی اومدم بیرون یهو دیدن یه صحنه قلبم و تند کرد.بله من دیدم یه آقا پسر دلبر و خوش تیپ با چشم های سیاه درشت تکیه داده به دیوار خونه ما و با یه حالت خیلی دوست داشتنی داره به آسمون نگاه می کنه و غرق گوش دادن به صدای نوحه شده و من اون جا برای اولین بار تو زندگیم عاشق شدم...حالا بقیه جریان این عشق آتشین بماند که چه اتفاق هایی افتاد و من بارها و بارها اون پسر و دیدم و هیچ وقت نتونستم بهش بگم من عاشقتم...چون یه دختر 14 ساله بودم که اون موقع هنوز با بلوز و شلوار می رفتم بیرون و همیشه به هوای دیدن عشقم که از قضا از پسرهای علاف هفت حوض هم بود با بابا برای دوچرخه سواری می رفتیم هفت حوض و من دور می زدم و دور می زدم و محو تماشای عشقم می شدم و فک کنید یه درصد بابا متوجه شده باشه دخترک آب زیر کاهش برای چی هر روز عصر هوس دوچرخه سواری اونم تو میدون هفت حوض رو می کنه...
خلاصه وقتی یکم از عالم هپروت دوران جشن تکلیف خودم اومدم بیرون...یهو حس کردم من به عنوان یه مادر باید به دخترم که پا به این سن گذاشته یه چیزایی بگم.اون موقع دیگه حس کردم با یه دخملی طرفم که وارد 10 سالگی شده و داره کم کم وارد مرحله نوجوانی می شه و خدا باید بهم کمک کنه که این دوران سخت رو با دخترم دوست باشم و به بهترین وجه ممکن بزرگش کنم.
بهش گفتم:بهار جونم توی ایران و توی دین ما این سن برای دخترها سن بلوغه.یعنی می گن از این سن به بعد دخترها باید حجاب داشته باشن و نماز بخونن و در کنار این جسم و روح هم تغییراتی می کنه.برای همین هم باید با هم حرف بزنیم.(من و بهار معمولا با هم در مورد مسائل مختلف مثل دو تا دوست حرف می زنیم و خیلی هم کیف می ده) بهش گفتم حالا من به عنوان کسی که خودم تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم و تا حدودی هم به مسائل دینی اعتقاد دارم می خوام بهت بگم من پشتتم و تو هر راهی که انتخاب کنی من هستم.تو می تونی از این به بعد حجاب داشته باشی و به وظایف دینیت عمل کنی و یا این که این کارها رو نکنی.تو حتا می تونی انتخاب کنی چه دینی داشته باشی و مهم نیست شناسنامه و خانواده ات چه دینی دارن.بهش گفتم در هر صورت باید سعی کنی فقط آدم خوبی باشی و دیگران رو آزار ندی و حسود نباشی و بد کسی رو نخوای.باید سعی کنی با همه با احترام برخورد کنی ولی در عین حال نذاری کسی بهت بی احترامی کنه و آدما رو تا حدی به خودت نزدیک کنی که هم تو و هم اونا برای هم مفید باشید و همدیگه رو سرگرم کنید.
البته باید بگم من همه این پندهای مادرانه رو تو یه بار نگفتم و از اون موقع تا حالا ریز ریز بنا به موقعیتی که داریم براش حرف می زنم.
بهش گفتم همیشه از آدم های حسود دوری کن و این و بدون تو دختری هستی که همیشه مهر و محبت رو دوست داری و دلت می خواد با همه دوست باشی ولی کسایی هستن که از محبت تو سواستفاده می کنن و بنا بر دلایلی که یکی از اونا می تونه عقده های درونیشون باشه تو رو آزار بدن و رفتاری از خودشون نشون بدن که فکر کنی کوچیک تر از اونایی و عیب و ایرادی داری ولی باید بدونی چیزی که دیگران در مورد تو فکر می کنن اصلا مهم نیست و به تو ربطی نداره.
بهش گفتم تا جایی که می تونی به همه محبت کن و احترام بذار ولی اگه کسی تو دهنت زد تو هم باید بزنی.بهش گفتم همیشه سرت و بالا بگیر و خودت رو خوب بدون.بهش گفتم غرور خوب نیست.فقط تا یه حدی غرور داشته باش که دیگران جرات نکنن به شخصیتت توهین کنن.
بهش گفتم الان موقعی هستش که من تمام وقتم رو در اختیارت قرار دادم و باید از این فرصت استفاده کنی و تا می تونی تو درس و ساز و زبان موفق بشی.بهش گفتم داشتن زندگی خوب و پر پول خیلی خوبه و تو لیاقت داشتن بهترین ها رو داری و برای رسیدن به زندگی متعالی و داشتن اون چیزایی که می خوای باید سعی کنی و هرچه بیشتر تلاش کنی تا وقتی بزرگ شدی ی نیاز به یه مرد نداشته باشی و خودت به اندازه کافی برای ریخت و پاش هات و مسافرت هات و زندگی عالی و شاد پول داشته باشی.و من به عنوان مادرت دارم همه سعی ام رو می کنم که مراقبت باشم و بساط پیشرفتت رو فراهم کنم و خوراک و پوشاکت رو فراهم کنم تا بی دغدغه و شاد پیشرفت کنی.
بهش گفتم توی این دنیا آدم برای دوستی و مراوده زیاده و وقتی دیدی همون اولش با کسی سازگاری نداری سریع این رابطه بیمار رو قطع کن و دنبال کسانی باش که در حد خودت باشن.نه خیلی بالاتر و نه خیلی پایین تر.چون اونایی که بالاترن ممکنه باعث حسرتت بشن و اونایی که پایین ترن ممکنه حسادت کنن.البته تاکید کردم تو همیشه سعی کن خوب باشی ولی وقتی دیدی آدمای دور و برت دارن روی درونت تاثیر می ذارن و ناراحتت می کنن بذارشون کنار.
بهش گفتم همیشه تو مدرسه مودب باش و به معلم ها و بزرگ ترهات احترام بذار.
سعی کن قوانین مدرسه رو رعایت کنی و قر و فر و لباس خوشگل و بذار برای بیرون و تو مدرسه ساده باش و به فکر درس.
بهش گفتم قدر من و بابا و خانواده ات و همه کسانی که دوست دارن رو بدون که هیچ کس توی این دنیا دلسوز تر از خانواده آدم نیست.
و در نهایت بهش گفتم تنهایی خیلی خیلی بهتر از اینه که با آدمایی دوست باشی که به فکر آزارت باشن و ناراحتت کنن.
بهش گفتم تو انتخاب کسی که قراره عاشقش بشی دقت کن و منطقت رو همراه عشقت ببر و مثل من احساساتی نباش که توی انتخابت اشتباه کنی...
و این جریان ادامه دارد...
مطالب مشابه :
سرود جشن عبادت
شده ام نه ساله. جشن تکلیف من است. جا نماز و چادر. همه در کیف من است دین من اسلام است . من مسلمان
جشن تکلیف
برای دخترم نگار - جشن تکلیف - خاطرات دخترم دوربین دو چشمی | کیف لوازم آرایش Roll n Go.
جشن تکلیف
جشن تکلیف. دو سه هفته با هم در مورد مسائل مختلف مثل دو تا دوست حرف می زنیم و خیلی هم کیف می
چادر نماز جشن تکلیف
فروش مستقیم بسته های عبادتی جشن تکلیف . بسته عبادتی شامل: چادر نماز،سجاده نماز،کیف چرم طرحدار
برچسب :
کیف جشن تکلیف