آزادگی حسین
باسلام خدمت نمام علاقمندان ویلاگ پیام و خاصتا آقای نظری و سپاس از نظر نقدی ایشان !
دوستان عزیز چند روز پیش بنده در پاسخ دوست ما که با نام استعاری قاصدک نظری در این ویلاگ داده بود در ضمن از من درمورد آزادگی حسین تفصیل خواسته بود بنده با نظر کونا در جواب ایشان پرداخته ام که آقای نظری در باره ان نقد و نظری داشت بنده خاستم بخاطر که مطلب درج شده در صفحه اول ویلاگ برای دوستان خسته کننده نشود و در ضمن از نظرات دوستان دیگر نیز استفاده کنم ، ابتدا نظر خودم را با نقد آقای نظری درمتن آورده ام بعدا نظرات و پاسخ بنده با رنک آبی در پی ان می اید
نظر اول بنده در باره آزادگی حسین
باسلام خدمت دوست ما که متسفانه نام شان را نمی نویسد و بنام قاصدک نوشته است و توضیح در باره آزادی و عدالت خواهی حسین خاسته است
خدمت دوست قاصدک عرض شود که آزادی خواهی حسین در موقعیت و ظرف زمانی آن قابل برسی است
لذا آزادی خواهی حسین را در بد ترین حالت که ابتدائی ترین امکانات (چون اب بعنوان اولین نیازابتدائی هرموجود زنده )را بر وی بستند برسی کرد ، و ی در شرایط که خود و خانواده زن و فرزند خود را همه در دست حاکمیت یزید و همکارانش می دید نه تنها باوی بیعت نکرد بلکه همیشه ندای هیهات من الذله سر میداد و میگفت که مهر تائید زدن بر حاکمیت که زندگی مجلل و عیش و نوش را بر خوان بیت المال مردم گرسنه بنا نموده است ننگ است بر من ! لذا وی به انهای ندا میزد اگر دین نداری حد اقل آزاد مرد باشید وی با چنین شعاری مردانوار جنگید و بشهادت رسید ! و هدف من از ازادگی حسین نه گفتن وی در برابر زورگویان بود و برای نجات خود اولادان و خانواده خود سر تسلیم در برابر جنایت کاران فرو نیاورد و سلامتش را بر آزادمنشی و ظلم ستیزی ترجیح نداد ! به این مفهمو او ازاده بود البته اشتبا نشود که منظور از آزادی به معنی امروزی ان هدف نیست چون و جود آزادی مدنی و آزادی بیان ... موضوع زمان ماست نه انزمان..
و عدالت خواهی حسین به معنی ظلم ستیزی و تلاش وی ولو باخونش برای افشاکردن شکم پرستانیست که سلطانیت را برپایه دین بنامیکند و دین را وسیله آقائی و عیش و نوش زندگی خود و برای بردگی دیگران استفاده میکند !
نقد آقای نظری بر این نظر
با سلام خدمت دوستان عزیز!
ضیا جان شفایی از کنجکاوی اش چه چیز هایی را پیدا میکند و بعداً خیلی علاقه دارد پیرامون آن بیشتر بداند! در وطن بعضی افراد را دار العلوم میخواندند که آنها ادعا داشتند پیرامون همه موضوع معلومات کافی دارند که فکر میکنم ضیا جان نیز میخواهد این لقب را کمایی کند.
از شوخی که بگذریم موجودیت بیش از شانزده تشکل و اتحادیه های سیاسی در اتریش، که ضیا جان آن را از سایت:
http://www.afghanmaug.net/index.php?option=com_content&task=view&id=303&Itemid=31
خوانده است، بیشتر این تشکل ها با انگیزه های اقتصادی ایجاد گردیده است. به این معنی که نظام های سرمایه داری در اروپا مبلغی را برای «سگریگیشن»(جداسازی خارجی ها) البته تحت پوشش «آنتیگریشن» (انطباق یافتن خارجی در محیط) اختصاص داده اند. به این معنا که اگر مجمعی بالاتر از شش نفر تشکُلی را ایجاد کنند و ادعا نمایند که میخواهند کار سیاسی- فرهنگی نمایند، دولت برای شان بودجه میدهد. اینکه این تشکل چه کاری را انجام دهند برای دولت فرقی نمی کنند. خدا کند عده ای تحت عنوان گوساله پرستی مردم را بدور خود شان جلب نمایند. دولت تحت عنوان برسمیت شناختن «تکثر فرهنگی»، در واقع هدف جدا سازی خارجی ها را از جامعه اروپا دنبال می نماید.
البته دولت موضوع را بشکل ماهرانه و شیادانه به پیش می برد و شعارش این است که فرهنگ های مردمان را به رسمیت می شناسد و بخاطر رشد و ترقی این فرهنگ ها به آنها بودجه میدهد.
یگانه هدف اختصاص دادن بودجه به فرهنگ های گونه گون، ایجاد تضاد های فرهنگی به منظور دامن زدن تضاد میان کارگران اروپایی و غیر اروپایی است. ضیا جان شفایی این مسئله را میفهمد که در نظام سرمایه داری، تضاد میان کار و سرمایه به مرحله آنتاگونیزم (آشتی ناپذیر) رسیده است که ایجاد تشکل ها خارجی و تشویق آنها، در خدمت همین امر قرار دارد.
لذا بیشتر این نهاد های سیاسی به منظور پول خوری ایجاد شده تا از دولت چیزی بکند. البته که بخشی از آنها در تبانی و سازش با دولت دست نشانده فعلی افغانستان قرار دارند ولی این تشکل ها نمیتوانند رسماً خود شان را مزدوران دولت حاکم در افغانستان بخوانند. زیرا که آنها خود شان را پناهندگان سیاسی معرفی کرده اند و گفته اند که جان شان در افغانستان در خطر است. از همین رو بقول پشتون ها «کُر کُر په یو حٌای کوی، هگی په بُل حًای که وچوی».
باز هم هستند عده ای ازین نهاد ها که فعالیت ملی مترقی دارند و برای مردم شان کار میکنند که امیدوارم همینقدر اطلاع برای تان کافی باشد.
میخواهم ازین گزینه به بخشی از اظهار نظر آقای آصف اکبری نیز اشاره کنم.
من معتقدم که واقعیت را باید گفت، با وجودیکه ممکن است گفتن این واقعیت تلخ باشد و به مزاج خواننده خوش نخورد. آصف جان اکبری در جواب قاصدک به نقل از امام حسن نوشته است:
«لذا وی (امام حسین) به انهای ندا میزد اگر دین نداری حد اقل آزاد مرد باشید».
این نقل قول امام حسین را اگر با دید بصیرت به برسی بگیریم به این نتیجه میرسیم که نقل قول جعلی است. چرا؟ اول اینکه در زمان امام حسین هیچ بی دینی وجود نداشته است تا امام حسین چنین حرف بی ربط را مطرح کند. ازین گذشته مگر امام حسین را بی دینان به قتل رسانده اند یا دین داران؟ مگر یزید خود امیر المونین مسلمانان نبود؟ مگر پدر یزید یعنی معاویه مسلمان نبود؟ تازه مگر با همین یزید و پدرش معایه مسلمانان بیعت کرده بودند یا بی دینان؟ ازین گذشته مگر امام حسین منکر بی دینی یزید بود یا اینکه میگفت یزید مسلمان خوب نیست؟ باز هم مگر چه تعداد از اهل کوفه و شام را سراغ دارید که در زمان امام حسین بی دین بوده باشند و امام حسین خطاب به آنها گفته باشد که اگر دین ندارید حد اقل آزاد مرد باشید!
آیا از نظر شما که این نقل قولهای ساختگی را از طرف امام حسین نوشته و تائید میکند؛ اگر کسانی دین نداشته باشند مگر آزاد مرد نیستند؟ مگر آزاد مرد بودن با دین دار بودن وصلت کرده و گره خورده است؟ یعنی اگر کسی دین نداشته باشد لابد آزاد مرد هم نیست؟ اگر آزاد مرد بودن را از نظر لغوی معنا کنیم معنای معکوس دارد. به این معنی که اگر کسی دین نداشته باشد بیشتر آزاد مرد هست؛ تا دیندار بودن. بازهم اگر کسی دین داشته باشد که آزاد مرد گفته نمی شود بلکه یک مومن است که برای اعتقاداتش جوانمردی می نماید نه برای انسانهای بی دین و آزاد مرد شدن!
ازین گذشته آقای آصف اکبری بعنوان یک انجنیر این تحلیل را تائید می نماید که اگر کسی دین نداشت آزاد مرد یا مرد آزاد هم نیست و اگر کسی دین داشت هم آزاد مرد هست و هم مرد آزاد!
طبق یک آمار بی بی سی در سال 2004 در کشور های اروپایی45 % از مردم اعتقاد به هیچ دینی نداشته است. بر اساس استدلال فوق باید این افراد آزاد مرد نباشند بلکه مردانی در قید و بند یا نا مردان باشند. اگر آصف جان اکبری قهر نشود همین بی دینان نا مرد در کشور های اروپاییی و آمریکا نقش شریان دفاع از آزادی و حقوق انسانی را بدوش داشته و به پیش می برند. همین بی دینان بقول انجنیر جان، غیر آزاد مردان بزرگترین مدافع حقوق انسانی و یگانه حامی آزادی بیان و اندیشه هستند.
از نظر تاریخی اگر مسئله را به بررسی بگیریم در زمان امام حسین بی دینان وجود نداشته اند .عمده ترین ساکنین شام و کوفه و در کل عراق و عربستان به سه دسته دین داران تقیسم میشدند. یهودی ها، مسیحی ها و مسلمانان. درین میان اگر اندکی از پیروان لات و منات و حجر اسود مستقر در خانه کعبه باقی هم مانده باشد، باز هم آنها به هیچ وجه بی دین نبودند بلکه بت پرستی نیز خود؛ یک شیوه ای از تعبد پرسیتی دینی است. بناً فکر نمی کنم امام حسین این اقلیت در حال تقیه را مورد خطاب قرار داده باشد و دین آنها را بی دینی معرفی کرده باشد.
لذا از انجنیر جان انتظار می رود حدیث و روایات را با دیدگاه کنج وکاوانه علم معارف دیده گی شان به برسی بگیرد، نه با علم الحدیث!
توضیح بنده بر نقد آقای نظری
با تشکر ازنفد و نظر آقای نظری!
درمورد نظر و مقدمه شما از بی دینی دشمنان حسین خدمت عرض شود که اگر بنا را بر مقدمه که شما چیده اید بگزاریم بله این یک حرف اشتبا است که دشمنان کربلائی امام حسین بی دین بوده است اگر موضوع و موقعیت و اصل حادثه را در نظر بگیریم که حسین در یک گفنگوی رو در رو و به اصطلاح در رجز خوانی و دیالوگ رو در رو انها را منتهم به بی دینی میکنند و در پی آن توضیح هم می دهد که چگونه بی دین؟ دراینجا موضوع کاملا فرق میکند . من از متن و شرایط که حسین در آن قرار دارد و به مفهومی که حسین از دین دارد و در سدد بیان ان برامده است چنین میفهمم که بله دین شکم پروری یزید و حامیان وی در عین داشتن ظاهر دین و داشتن لقب امیر المومنین عین بی دینیست ! چون دین برای انها وسیله دوام و مشروعیت بخشی به سلطنت شان و فریب دادن مردم است نه و سیله اخلاق و عدالت. لذا حسین به این مفهوم وی را بی دین به دین میخواند که انرا برای فریب بکار میببرد و از ان بهره بر داری شخصی منفعت جویانه میکنند لذا حسین وی را بی دین میخواند و در توضیح آن و برای نشان دادن چهره واقعی دین با شمشیر،خون،زبان خود و زینب ( به عنوان انتقال دهنده بعدی پیام وی ) مبارزه میکند و به همگان به اصطلاح ایرانی ها این کلا برداری دینی را فاش میکند . لذا دین در اینجا یک کلمه وصفی است یعنی دینی واقعی که حسین وصف میکند آنها فاقید ان است . لذا حسین به سراغ امیر المومنین استفاده جو و ظالم میرود و وی را متهم به بی دینی میکند نه به سراغ بی دین که واقعان بی دین است(اعتقاد به خدا ندارد) اما از دین هم استفاده سو نمی کنند و دونبال کار خودش هست(احیانا اگر چننین بی دینی در دیار وی وجود داشته باشد)!
از طرف دیگر این نقل و قول که در تاریخ آمده است نمیتوان به یک ادعا بدون دلیل مجعول اعلان کرد چنانچه شما ادعا کرده اید ، چون چنین قولی بار بار در تاریخ ذکر گردیده است و درعین حال چنین نقل قولی یک موضوع غیر علمی و خرد ناپسند نیست .
در مورد سوال دوم شما چنانچه گفته اید " اگر کسانی دین نداشته باشند مگر آزاد مرد نیستند؟ مگر آزاد مرد بودن با دین دار بودن وصلت کرده و گره خورده است؟ یعنی اگر کسی دین نداشته باشد لابد آزاد مرد هم نیست؟" به نظر من لزوما چنین نیست که کسی دین ندارد آزاد نیست ، من از این قول حسین هم چننی مفهمومی را که تمام بی دینا عالم آزاد نیستند در نمییابم چنانچه شما نتیجه گرفته اید ! بلکه بر عکس دراین نقل که شکل شعار رادارد مفهوم بر عکس را میرساند یعنی شما که دین ندارید حداقل ازاد مرد باشید ! به این معنی که شما نه تنها دین ندارید (یعنی دین واقعی که اخلاق در ان جای دارد اما جنایت نه) بلکه مردم آزاده هم نیستید ! یعنی این کلام حسین آزادگی را تنها در گرو دین قرار نداده است (حتی اگر چنین هم باشد) لذا به انها خطاب میکند که اگر این را ندارید حداقل اون را داشته باشید !
موضوع دیگر در مورد آزاد مردی که گفته اید " بازهم اگر کسی دین داشته باشد که آزاد مرد گفته نمی شود بلکه یک مومن است که برای اعتقاداتش جوانمردی می نماید نه برای انسانهای بی دین و آزاد مرد شدن!" از نوشته شما بر می آید که شما آزاد مردی را درگیرو بی دینی دانسته اید و دین را بدون ظرفیت آزادگی ! در حالیکه آزادی درقید هیج کدام از اینها نیست بلکه در هر دو صورت میتوان آزاد مرد بود اگر دیندار بودن( مومن بودن) بیشتر از بی دین بودن مارا به آزاد مردی و آزادگی (فرق است میان آزاد مرد و آزادی به مفهوم کلی) نرساند کمتر ازآن نیست چون یک مومن واقعی از نظر مفهومی و عملی زودتر میتواند خودرا از تعلقفات نجات داده و آزاد مرد باشد تا یک بی دین ! ازاینجاست که ازادگی (آزاد مرد بودن) را در قید بی دینی قرار دادن منطقی نیست .
اما در مورد آزادی بیان و حقوق انسان یا حقوق بشر، گرچند بنده این بحث آزادگی حسین و بحث آزادی بیان و حقوق بشر که تمره تمدن امروزیست کاملان جدا از هم میدانم چون و جود آزادی بیان و حقوق بشر کاملا موضوع و مباحث قرن ماست و من درنظر قبلی ام بر ان تاکید کرده ام بهرحال درارتباط به آزادی بیان و حقوق انسان که شما به ان اشاره کرده اید و انرا ثمره تلاش به اصطلاح بی دینان خوانده اید اگر منظور شما جامعه اروپاست و منظور تان ازدین هم مسحیت است خدمت عرض شود آزادی در نتیجه غلبه علم بر مذهب و کلیسا حاصل شد نه بوسیله بی دینی ، گرچند این غلبه علم بر دین (عمدتا مسیحیت ) منجر به منزوی شدن و پشت پا زدن به مذهب شد که دلیل ان بطور اشاروی تقریط در دین مسیحیت بود که خود را آگاه و حاکم بر همه امور می دانیست و آزادی انسانها و آزادی علمی را گرفته بود و جایگاه علم را اشغال کرده بود به اصطلاح ضرب والمثل هزارگی " پا را از کونه جوله آتی خود درازتر کرده بود" لذا علم پای آنرا کوتا کرد ! اما حالا که مذهب جایگاه خود را شناخته دوباره نیرو میگیرد اما در جهان اسلام تاهنوز چنین اتفاقی نیفتاده است و لازم هم نیست که چیزی که در جهان مسحیت و غرب اتفاق می افتد در میان مسلمانان نیز چنین شود تجربه مسحیت تجربه بس آموزنده برای متفکرین اسلامیست که از ان درس آموزنده بیاموزند !
در پایان باتشکر از تذ کر تان درمورد اینکه فرموده اید که روایات و حدیث را با دیدگاه کنج وکاوانه علم معارف دیده گی ام به برسی بگیرم بنده کوشش میکنم موضوعات را که در مورد مینوسم یا نظر میدهم با معارف قصیر که از گوشه و کنار حاصل نموده ام به برسی بگیرم اگر نقضی در آنست نتیجه علم قاصرمن است که امید وارم به کمک نقد و نظر دوستان اصلاح شود .
بهروز باشید
آصف اکبری
مطالب مشابه :
آزادگی حسین
درمورد آزادگی حسین تفصیل خواسته بود بنده با نظر کونا در جواب ایشان پرداخته ام که آقای
طرح درس روزانه
4ـ درمورد جامی چند سؤال از آزادگی و وارستگی پرسیده می انگیزه می کند و از مطلب
99 جمله ی کوتاه درباره حجاب
26-حجاب یعنی حیا وجوانمردی وشرف و آزادگی وبصیرت. 27-حجاب ح= حریت، ج= جذبه، ا= آبرو وشرف، ب= بندگی.
جملات کوتاه درباره حجاب
26-حجاب یعنی حیا وجوانمردی وشرف و آزادگی وبصیرت. 27-حجاب ح= حریت، ج= جذبه، ا= آبرو وشرف، ب= بندگی.
نمونه سوالات ضمن خدمت احیای تفکر اسلامی
الف- عامل ا نزواي وي در هند؛ نوع طرز فكر ايشان درمورد اروپا آزادی و آزادگی و نجات جامعه
زندگينامه فدایی مازندرانی
شوری در سخن در افکنده است.خورشیدبراثر از دست دادن آن تک سوار میدان آزادگی و آزادی ،تنها
برچسب :
مطلب درمورد آزادگی