نامه عاشقانه جدید


به نام کسی که جدایی را آفرید تا قدر با هم بودن را بدانیم   

سلام به کسی که تو دلم درخشید،نمیخوام مقدمه بچینم و برات حاشیه برم و میرم سر اصل حرفام،حرفایی که فک کنم شنیدنش برات خالی از لطف نباشه فکر کنم این آخرین نامه ای باشه که از طرف من به دستت میرسه،هر چند که شاید به حرفام،عشقم ، مهرم، محبتم، ودوس داشتننم وریشم بخندی اما اگه این حرفا رو نگم از بغضم میمیرم پس خوب بخون؛از این لحظه که داری این نامه رو میخونی به بعد این قرار آخرین قرار ما هست ومن واس همیشه میرم وبهت قول میدم که دیگه سراغتو نگیرم،باشه میرم اما هیچوقت به هیچکس نگو که ما قسمت هم نبودیم و خدا نخواست که ما به هم برسیم چون باعث این جدایی خودتی و نگو که همه میگفتن راه من و تو از هم جداست که خودت بهتر از هر کس دیگه ای میدونی که همه به رسیدن من و تو راضی بودن وبه عشق بین من و تو غبطه میخوردن این طور نیست؟؟؟تو که به این شهرخاموش قلبم سفر کردی و روشنش کردی نزار دیگه به سوی ظلمت کشیده بشم و ازت خواهش میکنم دستای گرمتو به دستای سردم هدیه کن و عاشقونه برگرد وقتی که تو رو ندارم راضی به مرگم و وقتی که تو حالمو اینجوری میبینی و تنهام میزاری و با رفتنت جای خنده هام که هرچند بسیار کمه رو با غصه واشک پر میکنی و وقتی میدونی که بدون نگاهت هرگز دردم تسکین نخواهد یافت و تنهام میزاری و دنیامو از هم میپاشی مطمئن باش هر طور که باشه رو این دل شکستم پا میزارم تا که مشکلم حل شه فقط اینو بدون که اگر چه بی وجودت و نبودن دستات و استشمام عطر وجودت میمیرم اما از روی اجبار و کاراری تو میرم و فقط به خدایی میسپارمت که خیلی ازش گله دارم و از حق خودم میگذرم.    خیلی سخته بعد ازاین همه مدت که بهت عشق ورزیدم بدونم که همه دوست دارم گفتنات دروغ بوده ولی باز تو چشمام نگاه کنی و بهم بگی که دوسم داری و عاشقمی ولی من که تا حالا عاشق اینجوری ندیدم باور کن خیلی سخته که وقتی به چشمای نامردت که تمام عشقم که همه دارائیم بود رو ازم دزدید و به جاش یه زخم همیشگی و یه نفرت جاودانه از تمام دخترا رو قلبم هدیه داد خیره بشم و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشم حس کنم که هنوزم دوست دارم؛ آره سخته که بهم بگی دوسم داری ولی نمیتونی از روی اجبار خانوادت باهام تو جادّه عشق قدم بزنی اما بدون اگه منو میخواستی میتونستی از خیلی چیزا مثل غرورت و تعصّب قبول کردن حرفای خانوادت بگذری منو یادت بیار من همون مجنونی هستم که یک روزی به خاطر آشنائی با تو هم که شده تو روی خانوادم وایسادم و غرور و احترامم رو به خاطرت پیش خانوادم زیر پام له کردم، آخه تو که تنهام گذاشتی و جای محبت جاهای پاهات رو روی قلبم حک کردی و جای هیچ فرصت دیگه ای رو واس برگشتنت نگذاشتی و همه پل های پشت سرت رو واس برگشتنت خراب کردی و وقتی تنها هدیه هایی که بهم دادی تنهایی و ناامیدی و گریه و انتظارهستش ازم چطوری انتظار بخشیدنت رو داری؟ عزیزم بین تو و روزای قبلیت خیلی فاصله افتاده و آسمانت به جای باران رحمت با رعدوبرق داره از من پذیرایی میکنه دیگه نه مهربونی نه واسم میخندی به هر دری هم که واس رسیدنمون میزنم روم میبندی دیگه از شعرای عاشقانه خبری نیست دیگه صحبت از سلام بهانه ای که هر روز صبح میگفتی خبری نیست و صحبت از خداحافظی سرد و هدیه دادن دست سردت به دستای گرممه،قرار بود تا آخرش کنار غرورم بمونی قرار بود توی بی کسی هام بیای و واس دلواپسی هام یه کاری کنی اما...چقدر بغض  کردم کنارم نبودی هزاربار دلم خواست ببارم نبودی خودت نیستی اما قلب و عکسات  رو به رومه و دارم به بغضی  که توی  گلوم میشکنه میخندم به خدا  اینقدر حرف دارم که نمیتونم یه نفره بگم پیر شدم از بس  حرفامو مثله آیینه ساده و بی آلایش  گفتم اما جز اینکه سرم دادبکشی و اشکمو در بیاری  با چیز دیگه ای  مواجه نشدم.    خیلی سخته جرات انجام هر کاری روبه امید اینکه یه دختری که اسمش یه روزی برام عزیزم و گلم بود و حس میکردم مثل کوه پشت سرم وایساده رو داشته باشم ولی وقتی که برگردم و پشتمو نگاه کنم ببینم یک عمر پشتم به درّه ای  بوده که تو این مدّت من نمیتونستم ببینمش  و بعد از مدّت ها که میبینمت اشک تو چشمام حلقه بزنه اما اشکام فقط برای خودم مهم باشه و بهم پشت کنی و پیش دوستات و اطرافیانت به روی خودت نیاری و بهم بخندی.    همه اونایی که ماجرای ما رو میدونن میگن باید با  یادت زندگی کنم و  هنوزم خیال کنم باهام هستی اما وقتی پیشم نیستی چطوری حس کنم که هستی؟ چطوری میشه فقدان نبودنت رو با یاد روزهایی که باهم بودیم پر کنم؟ میگن ناامید نشو آخه درد ناامیدی رو نکشیدن که بدونن دارم چی میکشم، چطوری دعاها و امید بهت رسیدن رو فراموش کنم و دعاهاموعوض کنم و به جای اینکه به خدا بگم کسی رو که دوست دارم  رو بهم برسون بگم اونو از یادم ببر و امیدم رو به ناامیدی تبدیل کن؟    عزیزم سخته که بعد این همه مدّت که احساسی رو که من بهت دارم که خیلی فراتر از وابستگی و دلبستن هستش رو انکار کنی و دلمو که نصفش اشکه و نصفش گله رو بشکنی، آره عزیزم سخته که بزرگ ترین  آرزوم بعد از جدایمون مرگ باشه ولی تو بتونی با یار نو رسیدت خیلی راحت و خوش زندگی کنی و بعدش کل ثروتم که عشقم بهت بود رو همراه کاخ آرزوهام آرزوهایی که حسرت اتفاق افتادناشو به دلم گذاشتی رو یک جا خراب کنی و منو زیر آوارتنهایی، فقر، محبّت و دوس داشتنت رها کنی و تا آخرعمرم بشینم و زار زار گریه کنم و هرشب که بخوام بخوابم طعم واقعی مرگ رو بچشم و تا پاسی از شب چشمام رو با قطرات اشکم واسه خواب همراهیش کنم و بعدش که خوابم برد خواب خوشی تو رو تو آغوش یکی دیگه ببینم اما صبح که چشمام رو باز کنم ببینم هنوز هم نمردم و ذلّت زنده بودنم رو همواره تحمل کنم و مجبور باشم که یک روز دیگه رو با خاطراتی که حالا دیگه همه چیزم شده شروع کنم و بدبخت بودنم رو در عین بدبختیم دوباره واسه خودم تداعی کنم.    خیلی سخته که همش دلم بخواد سرم رو به شونه هات که برام مثل دیواری بودن که مانع دیدن بقیه به جز خودم و خودت و همه مشکلات زندگیم میشد بزارم امّا تو اون لحظه این به فکرم برسه که این همون دیواری هستش که یک بار زیر آوار غرورش همه وجودم له شده و شب و روز و ساعت ها توی خیالم باهات حرف بزنم اما وقتی دیدمت هیچ چیزی جز سلام سلامی که خیلی حرفا رو از شنیدنش میتونی برای خودت معنی کنی بهت نتونم بگم و از کنارت رد بشم،آره سخته که زمانی که هر دومون میدونیم پنجشنبه ای درکار نیست و تو عشقمو روی شانه های فراموش کردنم و دل سپردن به قبرستان جدایی تشیع کنی و کسی نباشه که به بیکسیم فاتحه ای بخونه، به خدا سخته که از ترس اینکه مردم بهم بخندن و لقب دیونه بهم بدن نتونم درد دلم رو به کسی بگم و از بغضم که یک عمره باهاش  هم قطارم بترکم و دغ کنم. سخته که یادم بیاد تو همون کسی هستی که حتی با شنیدن اسمت اونقدر خوشحال میشدم که دلم میخواست داد بزنم که دوست دارم ولی حالا با دیدنت جز عذاب و اینکه نفرینت کنم هیچ چیز نصیبم نشه، باورکن سخته که وقتی پشتم بهته بغضم بگیره اما نتونم جلوی اطرافیانم گریه کنم اما از درد جدایی و دور بودنت نتونم جلوی اشکام رو بگیرم و دونه دونه قطرات اشک  گونه هامو خیس کنه اما مجبور باشم بخندم که به دلت نیافته و نفهمی که هنوزم دوست دارم، عزیزم درسته که دستات تو دستم بود اما دلت پیش یکی دیگه بود همون دستایی که وقتی من دعا میکردم خدایا این دستارو از هم جدا نکن و تو میگفتی آمین این طور نیست عشقم؟؟؟

من دعا کردم برای بازگشت         دست های  تو ولی  بالا نگشت

همیشه چشمات رو به من بود ولی قلبت پیش یکی دیگه بود یکی که امیدوارم مثل من که دوسم داشتی و از دستم دادی اونم از دست بدی  و از خدا گله کنی که چرا همه اونایی رو که دوس داشتی از دست دادی، مدام اشکات مال من بود و خنده هات مال دیگری و زمانی هم که پیشم میخندیدی فقط داشتی نقش اجرا میکردی که اون روی سکه دلت معلوم نباشه عزیزم دنیام مال تو بود اما افسوس که تو دنیای یکی دیگه بودی؛یادته بهم قول شرف دادی که بهم خیانت نمیکنی و تنهام نمیزاری؟؟؟ اما چه آسون تنهام گذاشتی واز من و دلم گذشتی و با یکی دیگه به طرف جاده ای قدم گذاشتی که خودتم نمیدونی باهاش به شقاوت میرسی یا خوشبختی، حالا قبول میکنی که سخته؟؟؟فقط میخوام بدونم اون وقت که غرور کسی  رو له میکنی، اون وقت  که درخت آرزوهای کسی را قطع میکنی اون وقت که شمع امید کسی رو خاموش میکنی اون وقت که بنده ای  رو نادیده  می انگاری اون وقت که حتی گوشاتو میگیری تا صدای شکستن و خرد شدن غرورم رو نشنوی اون وقت که خدا رو میبینی میخوام بدونم دستاتو به سوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟ من یکی رو میخوام که عاشقم باشه حرف اول و آخرش  مثل شقایق باشه مثل روزای آشناییمون نه مثل حالا نه مثل جدایی  ولی من باز میگم که  سخته شکوفا  شدن گل آرزوهامو که عزیزم توهستی رو توباغ دیگری  ببینم و هر روز تو خودم بشکنم ولحظه ای که برای همیشه باهات  خداحافظی میکنم درحالی که  مزه شوری اشکامو که چکه  چکه  کنان به دهنم رسیدن رو حس کنم  و اونوقت آروم زیر لب بگم «گل من باغچه نو مبارک»   

خدایا

خدایا گفتم خستم گفتی :لاتقنطوا من رحمة الله  (زمر/53)،گفتم هیچکی نمیدونه تو دلم چی میگذره گفتی:ان الله یحول بین المرء قلبه(انفال/26)،گفتم هیچکی رو ندارم گفتی:نحن اقرب الیه من حبل الورید(ق/16)،گفتم بدجوری دلم شکسته گفتی:انا فی القلوب المنکسره ( / )،گفتم فراموشم نکردی؟گفتی:فاذکرونی اذکرکم(بقره/152)،آخه کجایی پس،خودت میگی تو دلهای شکسته جا داری آخه کجایی پس خودت میگی بهم خیلی نزدیکی آخه کجایی پس؟دیگه هر چی کشیدم بستمه،خدایا من که از زندگی خیری ندیدم و همش شکنجه ها و در به دری و آوارگی هاش نصیبم شده چرا نمیزاری بمیرم؟آخه خدایا بعد از عمری روز و شب و روز عشق ورزیدن به جز خستگی و اینکه خواسته هام هیچوقت خواسته هات نبودن و نخواستی یه روز خوش ببینم چی برام مونده؟خدایا هر کی هم که ندونه تو که خوب میدونی هر لحظه از زندگیم عذاب زنده موندن و بیکسی و ذلت تنهایی هستش؛خدااااااا این همه آدم چرا فقط منو امتحان میکنی؟دیگه نه غرور برام مونده خدا نه آبرو آخه به چه جرمی تو دنیامو زیر و رو کردی ؟ به جرم عاشقی؟بابا به خداوندیت قسم تا حالا تو زندگیم یه روز خوش نداشتم دیگه بستمه تمومش کن  دیگه طاقت ندارم،اصلاًهر چی که به سرم میاد تقصیر تو هستش به هر کی دل بستم تو دلمو شکستی هرجا لانه ساختم خرابش کردی هرجا با دیدن کسی دلم آرامش  گرفت  تو اضطراب رو   به دلم انداختی نمیدونم شاید این کارو کردی تا غیر از خودت به کسی دل نبندم و به کسی امید نداشته باشم پس حالا که همه امیدم به تو هستش کمکم کن                                                                                                                                                     


مطالب مشابه :


رمان ایرانی و عاشقانه وسوسه

درباره وبلاگ. تو زندگی فقط عاشق خدا باش چون میدونی که یه روزی بهش می رسی




عكس خنده دار

این وبلاگ من دوست عزیزم فریدخت ساخیم.ما قصد داریم با این مطالب شما رو شاد کنیم و امید واریم




کد های زیبا سازی وبلاگ

شیروان روشن - کد های زیبا سازی وبلاگ - خط خطی های یه دهه هفتادی




نامه عاشقانه جدید

با سلام به وبلاگم خوش اومدین،من تو این وبلاگ با گردآوری مجموعه ای از نامه عاشقانه2013,




عکس های عاشقانه جدید 92

تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است عاشقانه, عاشقانه ها, عاشقانه2013, عاشقانه92.: Weblog Themes By Pichak:.




عكساي خوشمل از بوسه ي شيطاني

دریافتـــ کد موُس برآی وِبلآگ . کـ ـُ ـد هـ ـ ـآیِ قـ ـ ـآلِـ ـِ ـب




برچسب :