چایی

چند وقت پیش یه بچه ها امد پیشم رفتیم چایخونه جای همه دوستان خالی یه دوسیب زدیم به بدن و برگشتیم در مغازه محمد نشسته بودیم یه

دختره امد از جلومون رفت با هزار تا ناز و کرشمه...

محمد گفت نمیدونم چی این با خودش فکر میکنه این همه کلاس میذاره..

بهش گفتم هم خوشگله.هم نازه.هم تو دل برو .چشماشم که سگ داره...

گفت یعنی هر کی اینا رو داشت باید کلاس بذاره.....

گفتم نه...

گفت پس زهر مار..

گفتم دیووونه منظورم اینه که اعتماد به نفسش رفته بالا..حالا مگه باهاش مشکل داری...

گفت اره ...من به این اکتیوی رو بیخیال شده رفته با یه پسر مثل فرزاد فرزین(دماغ عملی)دوست شده..

گفتم راست میگی ؟؟

گفت به جون تو..

گفتم یعنی چشماش رو در بیاریم...دختری که با پسر دماغ عملی دوست بشه رو باید چشماش رو در اورد..

گفت چطوری...

گفتم اعتماد به نفسش رو کاهش میدیدم ..یکم ادرنالین تو خونش تزریق میکنیم...یه ضد حال اساسی بهش میدیم...

گفت کشتیمون حالا چطوری..

گفتم خبرش رو بهت میدم...

"تا شب بهش فکر کردم چطوری اشکش رو در بیاریم.."

شب رفتم در مغازه یکم چیزمیز بگیرم برا خونه"ما بچه مثبتیم خرید هم میکنیم"

چشمم خورد به بسته چایی یه فکر امد به سرم.

زنگ زدم به محمد گفتم ..شماره این دختره رو داری

گفت نه..

گفتم میتونی پیدا کنی..

گفت تا فردا پیدا میکنم

گفتم اگه بشه خوبه

گفت چی؟؟

گفتم فردا بهش میگم.بای

فردا رفتم در مغازه گفتم پیدا کردی گفت اری..

گفتم نمیدونی این دختره چه مارک چایی میگیرند

گفت گرفتی ما رو

گفتم بگو کار دارم..

گفت معلومه که نه..

گفتم میتونی پیدا کنی

گفت نمیشه که

گفتم باباش از کجا خرید میکنه

گفت از همین سر کوچه از امیر..

گفتم باهاش سروکار نداری..

گفت رفیقم باهاش..

گفتم یه زنگ بهش بزن بگو چی مارک چایی میبره

زنگ زد بهش وبعد احوال پرسی و فلان...

گفت چای محسن میگیره

گفتم .........دمـــــــــــــــــــــــش گرم

گفت یعنی چی؟؟؟

گفتم خره زنگ میزنیم به دختره میگیم شما یکی از برندگان خوش شانس جایزه خودرو هیوندای شدید..

یکم همینطوری بهم نگاه کرد و گفت از کجا میدونی حالا تو قرعه کشی شرکت کرده اند...بعش از کجا میدونی با شماره دختره ارسال کرده

باشند...

گفتم دیــــوانه تو نمیدونی دخترا شوق و ذوق این کارها رو دارند..گه چای محسن گرفته از بس دخترش بهش اصرار کرد

بعدش خود دختره با کلی ذوق شماره رو فرستاده...اخه باباش کی حوصله این بازیا رو داره...

باز محمد یکم نگاهم کرد و گفت احتمالش هست

گفتم شماره رو بده..

گفت حالا میخوای زنگ بزنی...

گفتم نه دیوونه جمعه شب ها قرعه کشی از شبکه 3 هم پخش میشه

باید تا خونه نیستند جمعه شب بهشون زنگ بزنیم اگه میخوای جذاب تر باشه جمعه بعد از ظهر تا شب گوش به زنگ باش ببین کجا میرند گفت

باشه..

خلاصه جمعه این هفته که خونه بودند..جمعه هفته بعدی محمد زنگ زد و گفت سامان نیستند...

گفتم کجا رفته اند؟

گفت نمی دونم ولی تازه زدند بیرون

گفتم برسون خودت رو خونه ما...گفت میخوای چکار کنی؟؟

گفتم بیا دیووونه بهت میگم..

گفت یه ربع دیگه انجام

تا امد بیاد خونمون رفتم چند تا مراسم قرعه کشی رو دانلود کردم ...یکم دیدم...یکم تمرین...چند تا تیکه جیغ و دادش رو جدا کردم ...

خلاصه

محمد امد و یه بار نقشه رو براش گفتم...فقط مشکل اینجا بود با چه شماره ای زنگ بزنیم که ضایع نباشه و شک نکنه...

گفتم خره اگه با شماره خودمون زنگ بزنیم بعد گیر میفتیم...

گفت :س چه خاکی به سرمون بریزیم؟؟

گفتم نمی دونم خودت یه فکری بکن...

داشتیم روش فکر میکردیم...گفت میتونیم از تابلو مخابرات یه خط دیگه بندازیم رو خطمون و با شماره اون زنگ بزنیم...

گفتم ترشی نخوری خوب خری هستی..اما ما که نمیتونیم ...هزار تا سیم هست انجا...

گفت داداش یاسر رو یادته تو باشگاه...گفتم خب..خب ..

گفت تو مخابرات کار میکنه..

گفتم ضایع است اون که نمیاد به خاطر ما گاف بده که..

گفت اخرین راهشه ..

گفتم خودت ببینم چار میکنی...

محمد زنگ زد به یاسر و شماره دادشش رو گرفت و زنگ زد بهش ..بعد سلام و احوال پرسی گفت اقای رحمتی ما میخواییم با یه شماره دیگه

زنگ بزیم و اگه کمکمون کنی قول میدم کم نذارم ...هر کمکی هر جایی خواستی دریغ نکنم..

طرف گفت فقط باید بدونم میخوایید برا چی؟

محمد هم قصه رو کامل گفت ...

دمش گرم طرف هم خیلی باهامون حال کرد و گفت ...خیالی نیست برات ردیف میکنم فقط باید مکالمه رو ضبط کنید منم گوش بدم..

گفتیم فدای مرامت خیالی نیست ضبط میکنیم...

خلاصه همه چیز okشد ساعت 8/5زنگ زدم به شماره اش گفتم ..خانم فرهمند...

گفت بفرمایید...

گفتم : خانم بی شک امشب یکی از به یاد موندی ترین شب های زندگیتون میشه..

گفت یه بار دیگه زنگ بزنی ....که پریدم تو حرفش گفتم خانم صدای شما داره زنده از تلویزیون پخش میشه...شما محصولات محسن رو

خریداری کردید؟؟؟

که یه جیغ نه زیاد اروم زد و گفت بلــــــــه

گفتم خانم اگه دسترسی به تلویزیون داردی بزنید شبکه 3

که گفت نه ما تو پارکیم..

گفتم خانم ... شما برنده خوش شانس این دوره قرعه کشی ما شدید...و شما یک خودرو هیوندای از ما برنده شدید....یه جیغی زد که پرده گوشم

پاره شد....محمد از خنده مرده بود و دیگه نمیتونست جلوی خنده اش رو بگیره...

منم یه تیکه از قرعه کشی رو براش گذاشتم صدای دست زدن بود....

گفتم خانم شما در حالی حاضر چه احساسی دارید ؟؟؟

گفت خیلی خوشحالم ...واقعا ممنونم...نمی دونم باید چی بگم...

گفتم خانم شما با این جایزه تون چکار میکنید ...گفت شاید بفروشمش.....

گفتم خانم شما متاهل هستید؟؟؟

گفت نه..

گفتم هیچ موردی هم ندارید که باهاش ازدواج کنی؟؟

گفت معلوم نیست..

گفتم امیدوارم از این جایزه به خوبی و خوشی تو زندگیتون استفاده کنید و همیشه زندگی شادی داشته باشید..شما تلفن رو قطع نکنید و برید با

همکارهای من در مورد تحویل جایزتون صحبت کنید...

بعد به محسن گفتم بگیر حرف بزن باهاش....محسن هم کم نذاشت گفت خانم سلام..

بهتون تبریک میکم...

گفت ممنون مرسی..

محمد گفت خانم شما خودتون رو کامل معرفی کنید؟

گفت ....فرهمند(سانسور کردم اسمش رو)

گفت محمد نام پدر و شماره شناسنامه و

گفت خانم شما قصد ازدواج نداشتید؟؟

گفت چطور

محمدگفت اگه در مراسم اهدای جوایزشما مجرد باشید نصف جایزه بهتون تعلق میگیره

گفت نمی دونم میخواد بیاد خواستگاریم..مراسم اهدای جوایز کی هست؟؟

محمد گفت یک ماه دیگه...

گفت به احتمال تا اون موقع عقد کردیم..

محمد گفت با همون پسره دماغ عملیه؟؟

گفت چی؟؟

گفت روت میشه با اون پسره ازدواج کنی؟؟

گفت یعنی چی؟

محمد گفت ....خدایش خجالت نمیکشی؟؟(بنده خدا فکرش رو نمیکرد سر کار رفته باشه)

میگفت یعنی چی؟؟

میگفت اون پسره با این ترکیبش چی داره ؟؟

یه لحظه فهمید چی شد..

فقط جیغ و داد و فحش و...حرفهای بد بد(نمیدونم چرا اینقدر مردم بی ادبند)

به محمد گفتم دیوونه اخرش رو بد تموم کردی....

گفت اخه برنامه ریزی نکرده بودم..

گفتم این همه زحمت ....حیف شد...

گفت خیالی نیست همین قدر که حالش رو گرفتیم کافیه..

از اون به بعد یکم اعتماد به نفسش امد پایین ....یه چند بار محسن پشت سرش میگفت چقدر این چایی محسن خوش طعمه......فهمیده ما

بودیم...اما نمیتونه کاری بکنه...

 

 


مطالب مشابه :


دوازدهمین قرعه کشی چای محسن

امروز جمعه 3 آبان 92 با کیان رفتم چهار تا چای محسن یعنی امشب و برنده خوش شانس امشب




جدیدترین آلبوم محسن چاوشی با نام پرچم سفید + جامع ترین نقد فنی

بروز ترین پایگاه خبری محسن را ميبوسد و برگ برنده و ماندگاري چای بعد از




چایی

اینجا هیچی کپی نیست،فقط خاطره است اگه دنبال حرف عاشقانه اید اشتباه امدید




سیدعلی ضیا ومحسن یگانه در کنسرت یگانه درشب تولدش

من میخندم و میگویم همیشه برنده کنسرت بهاره محسن یگانه شنبه شب در سالن امشب مهمان




انواع چای و خواص آن

گندمزار (مطالب و تصاویر جالب ،كتاب و ) - انواع چای و خواص آن




جدیدترین آلبوم محسن چاوشی با نام پرچم سفید + جامع ترین نقد فنی

دو سبك با هم و ديگر سبكها دست اين دو يار هميشگي را ميبوسد و برگ برنده و محسن چاوشي چای




۷ دلیل اصلی که شما احساس شادی نمی‌کنید

این متن برنده جایزه beautiful life آلمان شده ღ˙چای با طعم [ محسن ] .:




تربیت اصفهانی

آهنگ زیبا و فوق العاده شنیدنی محسن یاحقی به مثل نوشیدن چای که برنده جایزه




دوازدهمین جشن خانه سینما - 1

نمیدونم که چرا بقیه مهمانان توی صف نمی ایستادند٬تا برای یک لیوان چای برنده از حامد




داستانی از ژان ماری گوستاو لوکلزیو؛ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل 2008

داستانی از ژان ماری گوستاو لوکلزیو؛ برنده‌ی جایزه چای یا قهوه شاید امشب، شاید فردا




برچسب :