عزیزم گفته بودم کور هستم!
چند رباعی و چند دو بیتی که...
دریای دلم موج فراوان دارد نه ساحل آرامش و طوفان دارد
پیشگویی که به من گفت نرو از دریا کاش می گفت که که کوه یخ و طوفان دارد
از عشق تو افتاده و بر باد شوم محبوس غم و از خرد آزاد شوم
حالا شده ام مست زمین خورده ی تو باید بروم پارک و معتاد شوم
و دو بیتی:
من از دیوار می ترسم کجایی؟ من از تکرار می ترسم کجایی؟
تمام پیکرم از عشق لرزید من از آوار می ترسم کجایی؟
دگر دیوانه گشتم من خدایی ! در این کشتی اگر تو ناخدایی...
ببر ما را از این دریای طوفان نجاتم ده ز گرداب جدایی
درون عشق تو محصور هستم که جبری و مسلک و مجبور هستم
عزیزی گفت دیدی عیب هایش ؟ عزیزم! گفته بودم کور هستم
و....
از پل های هوایی بدم می آید
می خواهم به بهانه ی رد شدن از خیابان
دستانت را بگیرم.
مطالب مشابه :
خاطرات دوران تحصیل وزیر آموزش و پرورش
( یک معلم ) - خاطرات دوران تحصیل وزیر آموزش و پرورش - ( یک معلم )
خاوران نامه ابن حسام خوسفی ( خاورنامه )
نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام
رباعی!
نانوشته های یک معلّم پرورشی یک عالمه سوژه های برتر (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام
یک بغض فرو خورده
نانوشته های یک معلّم پرورشی یک عمر به دنبال تو می گشتم (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام
زندگی در ماخونیک را تجربه خواهم کرد...
با خودم می گویم من به عنوان یک معلم پرورشی که نزدیک 20 واحد روان (یک معلم تاریخ) خاطرات من و
حرف های نگفته ی یک نسل!
نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام
مسعود میشنوی؟
نانوشته های یک معلّم پرورشی دیدارمون تا یک ماه بعد که اون خبر (یک معلم تاریخ) خاطرات من و
همه چیز از یک مصرع شروع شد...
نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام
رمضان تمرین (نه گفتن)...
نانوشته های یک معلّم پرورشی. حکایت یک مویز و چهل قلندر حکایت صوفیان است که چهل نفر آنها
عزیزم گفته بودم کور هستم!
نانوشته های یک معلّم پرورشی خاک من ایران من (یک معلم تاریخ) خاطرات من و همکارام
برچسب :
خاطرات یک معلم پرورشی