تجربه اولین امپول
سلاااااااااااااااااااام گلای ناز خودم ایشالا که همهتون خوب باشید و هیچوقت کارتون به دکتر و امپول نکشه اول از همه یه تشکر ویژه بکنم از اون دسته از دوستای گلم که لطف دارنو به منه تنبل کمک میکنن و از خاطره هاشون میگن وااااااقعا ممنون خاطره امروز از داداشو دوست گلم امیره:
سلام من 20سالمه یه خاطره میخواستم براتون تعریف کنم یه هفته ای میشه سرما خوردم گلودردم داشتم ولی کپسولم میخوردم صبح پا شدم دیدم نمیتونم آب دهنمو قورت بدم گلوم خیلی درد میکرد داشت منو میکشت نمیدونم چرا یهو اونجوری شدم قرار بود صبح برم پیش آقاجون اینا بهشون سر بزنم ولی دیگه دیدم اینجوری ام و سرماخوردگیم هنوز خوب نشده و گلومم درد گرفته،با یه عالمه ترس و لرز و برخلاف میلم لباسمو پوشیدم رفتم دکتر! آخه از آمپول وحشت میکنم...نیست که هوا سرده دکتره سرش شلوغ بود همه سرما خورده بودن اتاق تزریقات هم عین کشتارگاه؛ همینجوری پشت سر هم میرفتن تو اکثرأ هم بچه ها بودن مامانه آمپوله بچش تو دستش بود همه ی بچه ها هم داشتن آبغوره میگرفتن و میگفتن مامان توروخدا نذار منو آمپول بزنن مامان نمیخوام آمپول بزنم یه سری از مامانا با مهربونی داشتن بچه هاشونو ناز میکردن و آرومشون میکردن و توضیح میدادن آمپول زود خوبشون میکنه و یه سری هم از دست زر و گریه های بچشون عصبی شده بودن و هی بچه رو دعوا میکردن! خلاصه نوبتم شد و رفتم تو و دکتر گلومو معاینه کرد گفت این چه وضعشه گلوت خیلی خرابه بهش گفتم کپسول خوردم آقای دکتر ولی انگار افاقه نکرده ورداشت برام سه تا پنی سیلین نوشت دیوونه گفت اینارو امروز بزن هرسه تارو...من تو عمرم سه تا پنی سیلینو باهم نزده بودم یه لحظه برقم گرفت تپش قلب گرفتم خیلی ترسیدم نزدیک بود از غصه گریه م بگیره نسخه رو ازش گرفتم و رفتم داروخونه آمپولارو گرفتم و دیگه نرفتم پیش تزریقاتی
! یکسره اومدم خونه یه کاری کردم محیرالعقول...نشستم با حوصله هرسه تا آمپولو آماده کردم الکل و پنبه هم داشتم و چون بلد بودم شورتو شلوارمو کشیدم پایین دراز کشیدم رو تختم پنبه الکلو مالیدم رو باسنم و سوزنو گذاشتم رو باسنم یذره فشار دادم سوزن که باسنمو سوراخ کرد یه سوزش بدی گرفت ولی چندثانیه که وایسادم سوزشش خوابید اینو باسن چپم زدم بعدش آروم آروم فرو کردم تو بعدش آهسته موادشو خالی کردم! دوباره آروم درآوردم پنبه رو گذاشتم روش و آمپول دومی رو برداشتم و با فاصله یک سانت از اولی تزریق کردم ولی سومی رو تو باسن راستم زدم که چون بد خوابیدم و یذره خودمو سفت کرده بودم دردم گرفت اول یذره فرو کردم دیدم خیلی درد و سوزش زیادی داره و نمیتونم تحمل کنم درش آوردم یذره کنارتر دوباره آهسته تزریق کردم الانم فقط باسن راستم یذره احساس سنگینی داره و درد میکنه منتهی چون اولین بارم بود و تجربه نداشتم تپش قلبم وحشتناک بود از ترس و دستم هم خیلی میلرزید...بهرحال اولین باری بود که در عمرم به خودم آمپول زدم و انصافا هم دردم نگرفت خیلی خوب زدم با این بی تجربگیم!...حسابی ترسم از آمپول ریخت! فقط یذره باسن راستم درد داره...خداییش آمپول درد نداره مردم الکی میترسن...
مطالب مشابه :
ترس از آمپول.
خاطرات - ترس از آمپول. - - خیلی درد داشتم افشین کمکم کرد پاشدم ازدکترمعذرت خواست و تشکرکرد
طريقه امپول زدن به كودكان
خاطرات يك تكنسين بيهوشي® - طريقه امپول زدن به در مورد درد امپول هم راستش رو به بچه بگيد.
آمپول
خاطرات روزانه - آمپول - به نام عشق زيباترين خطاي خانومه خیلی محکم زد الان ب.ا.س.ن.م درد
*پرنسس نازي*
*خاطرات من و مستر آمپول* نگين بر عكس من اصلا از آمپول نميترسه درد هاي 92*سيما جون*
واقعا درد داره
خاطرات نیش امپول - واقعا درد داره - یه وبلاگ برای همه
تجربه اولین امپول
خاطرات تلخ اما شیرین - تجربه اولین امپول - خداییش آمپول درد نداره مردم الکی
برچسب :
خاطرات درد امپول