29 سال تدريس در يك مدرسه روستايي آقا معلم را خسته نكرده است

خبرگزاري فارس: داوود مهابادي 29 سال است كه در دبستان مولوي روستاي سعدآباد در كسوت آموزگار و مديرآموزگار خاطره‌ها در سينه دارد اما اين روزها غصه‌دار جدايي است؛ به مانند درختي مي‌ماند كه در خاك دانش ريشه دوانده است و اكنون، تبر بازنشستگي به جان ريشه‌هايش افتاده است.


دبستان مولوي روستاي سعدآباد، يك حياط بزرگ دارد و دور تا دورش پر از درخت است؛ درختاني كه آقا معلم وقتي 29 سال پيش پا به درون مدرسه كاه‌گلي و چوبي آنجا گذاشت، براي نگهداري‌شان بسيار تلاش كرد. 

وقتي وارد حياط مدرسه مي‌شويد، درست سمت راست ساختمان مدرسه، يك درخت توت كهنسال قرار دارد كه به گفته آقا معلم، اين درخت پر از خاطره است، خاطره‌اي از علم و دانش‌، شور و شوق دانش‌آموزان براي آموختن و معلماني كه خستگي به وجودشان راهي ندارد. 

يك پاغچه بزرگ نيز در سمت راست ساختمان مدرسه قرار دارد و معلمان و دانش‌آموزان مدرسه در آن، سبزيجات كاشته‌اند و به زيبايي مدرسه صدچندان افزوده‌اند. 

ساختمان مدرسه از يك راهروي كوچك تشكيل شده است كه به 5 "در " ختم مي‌شود. 3 كلاس درس، دفتر مدرسه و اتاقك كوچكي كه آبدارخانه مدرسه است؛ كلاس اولي‌ها در يك كلاس هستند اما دانش‌آموزان پايه‌هاي ديگر در دو كلاس باقي مانده‌ ساماندهي شده‌اند. كلاس دومي‌ها و پنجمي‌ها با هم و كلاس سومي‌ها و چهارمي‌ها نيز با هم درس مي‌خوانند. 

اينجا دانش‌آموزان دختر و پسر دبستاني در كنار هم تحصيل مي‌كنند البته با توجه به اينكه تعداد دانش‌آموزان دختر كمتر است، آنها روي صندلي‌ها تك نفره مي‌نشينند. 

* مردي كه 29 سال در يك مدرسه مانده است 

شايد به گفتن آسان باشد اما در حقيقت آسان نيست؛ بايد به 29 سال پيش برگشت يعني سال 1361؛ وقتي جواني 20 ساله در كسوت يك معلم جوان قدم به درون مدرسه روستاي سعد آباد گذاشت و شد معلم كلاس اولي‌هاي آن دبستان. 

آن روز، حدود 10 دانش‌آموز داشت و در كنار آنها تكرار كرد "مشق آموختن را " و تنها به يك چيز ‌انديشيد و آن هم سربلند بيرون آمدن از آزموني كه خود برگزيده بود. 

در كنار ديگر معلمان در روستا ماند و عشق معلمي آنچنان در تار و پودش ريشه دوانيد كه تا 29 سال ماندگارش كرد؛ اين روزها تنها دغدغه‌اش "پايان اين خوشي‌هاست " و مي‌ترسد، مي‌ترسد از اينكه نتواند با بازنشستگي‌اش، جدايي از دانش‌آموزانش را تاب آورد. 

شايد هم هراسي ندارد بلكه غصه‌دار است، غصه جدايي از ريشه‌اش؛ چونان درختي مي‌ماند كه در خاك دانش ريشه دوانده است و اكنون، تبر بازنشستگي به جان ريشه‌هايش افتاده است. 

* از دانش‌آموزان ديروز تا مسئولان امروز 

«سال 61 براي اولين بار به مدرسه روستاي سعد آباد آمدم، در آن موقع تردد در مسيرها اينقدر سهل و آسان نبود چرا كه اكثر مسيرها بدون آسفالت بود و وسيله نقليه مناسب علي‌الخصوص در فصل زمستان و بارش‌هاي سنگين برف و باران پيدا نمي‌شد اما چون من روستازاده بودم به اين اوضاع عادت داشتم و بسيار خوشحال بودم كه محل خدمتم در يك روستا است و مي‌توان دين خودم را به روستا و روستايي ادا كنم؛ آن روزها پدرم كه نگران رفت و آمد من بود، يك موتور برايم خريد تا بتوانم راحت‌تر مسير پيشواي ورامين تا روستاي سعدآباد را طي كنم». 

اين جملات را داوود مهابادي مي‌گويد؛ معلمي كه 29 سال پيش به مدرسه مولوي روستاي سعدآباد آمده است و امروز بگونه‌اي از آن روزها ياد مي‌كند كه انگار همين ديروز گام به درون مدرسه گذاشته است. 

به ميز مديريتش در مدرسه اشاره مي‌كند و ادامه مي‌دهد: من در اين سال‌ها كه در اين مدرسه حضور داشتم، 5 سال معلم بودم و مابقي آن را مديرآموزگار هستم اما شايد سرجمع 25 دقيقه هم پشت اين ميز نبوده باشم. هميشه در رفت و آمد هستم. 

از درون كشو ميز، چندين قطعه عكس در مي‌آورد و نشان مي‌دهد؛ قطرات اشك در چشمانش جمع مي‌شود و با صداي بغض آلود از روزهاي خوش بودن با دانش‌آموزانش مي‌گويد؛ از آنها كه براي خودشان كسي شدند و از آنها عمر زندگي‌شان آنقدر نبود كه باشند و بتوانند براي خودشان كسي شوند. 

از درون كمد مدرسه، كاردستي‌ها دانش‌آموزان را در مي‌آورد و نشان مي‌دهد؛ كاردستي‌هايي كه رنگ و بوي دانش‌آموزي دارد و در ميان آنها ماكت خانه كعبه، چشم‌ها را نوازش مي‌كند. 

آقاي مهابادي مي‌گويد كه در اين مدرسه از سال 1337 پرونده تحصيلي وجود دارد و مدرسه در گذشته، كاه‌گلي و چوبي بوده است. 

وقتي از شيطنت دانش‌آموزان مدرسه صحبت مي‌كند با خنده‌اي پر معنا مي‌گويد «بعضي وقت‌ها و بيشتر آن قديم‌ها كه كم تجربه بودم براي حفظ نظم كلاس بر سر بچه‌ها داد مي‌زدم اما اهل تنبيه بدني نبودم چرا كه اين كار را به خصوص در مقطع ابتدايي، بي‌رحمانه مي‌دانم». 

* آقا اجازه! 

«آقا اجازه! درس نمي دهيد؟» اين را مهران مي‌گويد كه جلوي "در " دفتر ايستاده است‌ و نگاه پدرانه آقاي مهابادي، پاسخ دهنده‌اش است؛ «تا چند دقيقه ديگر مي‌آيم». 

آقاي مهابادي با آن چهره دلنشين و آرامش خاص معلمي‌اش، در كلاس جذبه خاصي دارد؛ او معلم دانش‌آموزان كلاس دومي و پنجمي است كه در يك كلاس درس مي‌خوانند. 

روي تخته سياه مدرسه كلمه «معلم» را مي‌نويسد و از آن، تصوير شمعي را مي‌سازد و به دانش‌آموزانش مي‌گويد «شمع مي‌سوزد و آب مي‌شود تا فضا را نوراني كند؛ معلم نيز حاصل زندگي‌اش، شاگردان باسواد و تحصيل كرده‌اش است كه آينده كشور را مي‌سازند». 

* يادگاري دانش‌آموزان از معلم مهربانشان 

دانش‌آموزان مدرسه آقاي مهابادي را خيلي دوست دارند؛ مجتبي حسيني دانش‌آموز كلاس پنجمي بيان مي‌كند «دلم مي‌خواهد هميشه كلاس پنجمي بماند تا معلمم هميشه آقاي مهابادي باشد البته به شرطي كه مردود نشوم». 

مهرشاد گراوند، دانش‌آموز كلاس دوم دبستاني مي‌گويد «من دعا كردم كه معلمم تا پايان مدرسه، آقاي مهابادي باشد». 

اين جملات دانش‌آموزان نشان از مهر و محبتي مي‌دهد كه از معلمشان در قلب‌هاي پاكشان به يادگاري دارند و اكنون در روياي كودكي‌شان، دوست ندارند او را از دست دهند. 

* معلمي در خانه! 

آقاي مهابادي، دو پسر و يك دختر دارد؛ فاطمه دختر كوچك آقاي مهابادي دانش‌آموز دبستاني است و با تخته كوچكي كه در خانه دارد، به تبعيت از پدر معلمش، به دانش‌آموزان خيالي‌اش درس مي‌دهد. 

آقاي مهابادي وقت زيادي را صرف مدرسه مي‌كند چرا كه اين روزها در كنار تدريس و مديريت در روستاي سعدآباد، در روستاي ديگري، در شيفت دوم درس مي‌دهد اما احساس خستگي نمي‌كند چرا كه عاشق دانش‌آموزان و لحظات بودن در كنار آنهاست. 

*روايت رئيس آموزش و پرورش شهرستان پيشوا از آقاي مهابادي 

شمس‌الله كارخانه رئيس آموزش و پرورش پيشوا درباره داوود مهابادي مي‌گويد«29 سال در يك مدرسه بودن، كار كمي نيست و حكايت از عشق ايشان به اين شغل دارد؛ مسلماً جاي جاي آن مدرسه براي او خاطره است و ما درصدد آن هستيم كه خاطرات اين معلم را جمع آوري كنيم». 

* آيا بايد با اين همه عشق خداحافظي كرد؟ 

آقا مهابادي وقتي به ياد بازنشستگي‌اش مي‌افتد، غمگين مي‌شود و بيان مي‌كند «اگر بگذارند بعد از بازنشستگي در اين مدرسه مي‌مانم؛ واقعاً دلم نمي‌آيد از اينجا بروم، انگار تكه از وجودم اينجاست». 

جاي سؤال است، با اين همه عشق، آيا بعد از بازنشستگي، آقاي مهابادي و معلماني چون او بايد با تكه‌اي از وجودشان خداحافظي كنند؟ 


مطالب مشابه :


29 سال تدريس در يك مدرسه روستايي آقا معلم را خسته نكرده است

بانک مقالات و تحقیقات آموزشی - فرهنگی - 29 سال تدريس در يك مدرسه روستايي آقا معلم را خسته




کلاس 4 ساله ها(گل لاله)

سوره فيل " ابرهه" رو انجام داديم و بچه ها دور ماكت كعبه مي چرخيدن و داستان رو كاردستي.




ویژه نامه الکترونیکی «با کاروان حج» منتشر شد.

بر روي پردِه كعبِه چه نوشته شده آموزش كاردستي . آموزش كار دستي 1 . اريگامي(كاغذ و تا)




غدیر نیاز

ღ دانش آموزی از کاشان ღ - غدیر نیاز - من نازنین فاطمه مرادی و کلاس هشتم هستم - ღ دانش




زندگينامه حضرت مهدي(ع)

چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) » اولين سايت تخصصي كاردستي در




اوريگامي - نرم افزار و برنامه براي ساخت انواع كاردستيهاي كاغذي ، شكلك هاي كاغذيOriFun Lite

كعبـــه ي دل (غــــــزل) ˙· • ღخاکســــ ساخت انواع كاردستي هاي




ثبت نام جديد مسؤولان فرهنگي هتل‌هاي عمره آغاز شد

حج من، سرمايه من - ثبت نام جديد مسؤولان فرهنگي هتل‌هاي عمره آغاز شد - لحظه هاي ناب در سرزمين




شنيده مي‌شود از آسمان صدايي كه ...

و زير سايه آن كعبه اعتكاف




روش تدریس ریاضی اول ابتدایی

بازي با چين هها ؛ الگوسازي ؛ پازل هاي دوبعدي و سه بعدي كاردستي. ماه خورشيد خانه كعبه




ثواب صلــــــــوات

سايت تخصصي كاردستي در من داخل كعبه شدم ودعايي به خاطرم نيامد جز صلوات بر محمد.




برچسب :