طلاق و اثرات روحی و روانی آن بر کودکان و نوجوانان و نقش آن در گسترش بزه دیدگی

  طلاق و اثرات روحی و روانی آن بر کودکان و نوجوانان و نقش آن در گسترش بزه دیدگی

تالیف : دکتر علیر ضا حسنی  استادیار دانشکده حقوق دانشگاه ازاد اسلامی واحد دامغان


  در بین تمامی نهادها و سازمانها و تاسیسات اجتماعی، خانواده نقش و اهمیت به سزایی دارد. رشد و انحطاط هر قوم و ملتی تا حدود زیادی به خانواده مربوط است و هیچ جامعه­ای نمی­تواند ادعای سلامت کند، چنانچه از خانواده­های سالمی برخوردار نباشد و بدون تردید هیچ یک از آسیب­های اجتماعی نیست که جدای از تاثیر خانواده پدید آمده باشد. خانواده سنگ بنای هر جامعه بزرگ انسانی است و در استحکام روابط اجتماعی، رشد و تعالی یکایک اعضای جامعه نقش بنیادی دارد. تلاش در جهت استحکام خانواده و استوارسازی روابط درون این نظام، زمینه را برای سلامت اخلاقی و سعادت عمومی یک جامعه فراهم می­کند. هسته اولیه خانواده را ازدواج مشروع زن و مرد تشکیل می­دهد. ازدواج از نظر اسلام پیمانی مقدس است که از سوی پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار مورد توصیه بسیاری قرار گرفته است. رسول اکرم (ص) می­فرماید: «بنایی در اسلام پایه­گذاری نشده که نزد خدا محبوب­تر و گرامی­تر از ازدواج باشد».[1] یکی از بحران­های شایع عمده زندگی افراد متاهل طلاق است. در سایه طلاق، لطیف­ترین پیوند اجتماعی از هم گسیخته می­شود. شدیدترین مهرها، یعنی عشق و محبت­های عمیق از میان رفته و نادیده گرفته می­شود. فرزند طلاق ناخواسته درگیر تضادهایی می­گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار آمدن با آنها را، محرومیت فرزندان از سرپرستی مشترک پس از انحلال خانواده، او را از بسیاری از مواهب و مزایای خانوادگی محروم ساخته و گاه اثرات جبران ناپذیری روی فرزندان می­گذارد. طلاق پدیده­ای است که به لحاظ کمی و کیفی بر ساخت جمعیت اثر می­گذارد؛ زیرا تنها واحد مشروع و اساسی تولیدمثل، خانواده است که با وقوع طلاق از هم می­پاشد. طلاق اثرات اقتصادی نیز برای جامعه دربر خواهد داشت؛ زیرا تعادل روحی نیروی انسانی تولید و خدمات را در جامعه بر هم می­زند و منجر به بروز اثرات سهمگینی در حیات اقتصادی جامعه می­شود. طلاق تعادل انسان­ها را بر هم زده و آثار شومی در جامعه بر جای می­گذارد و منجر به کاهش انسجام و یکپارچگی اجتماعی می­شود و سنگ بنای اجتماع سالم را از هم می­گسلد. هیچ گاه مطالعه آسیب­شناسی اجتماعی و انحرافات اجتماعی بدون توجه به طلاق امکان­پذیر نیست. طلاق می­تواند موجب افزایش آسیب­های اجتماعی از قبیل اعتیاد، الکلیسم و سایر انحرافات جنسی شود. طلاق در یک جامعه به مثابه تزلزل اجتماعی و عدم ثبات جامعه است و می­تواند منجر به کم بها شدن خانواده و ارزش­های خانوادگی در آن شود. ترس از آینده، احساس گناه، احساس تنهایی، مشکلات روحی و روانی و جسمی، مشکل دوگانگی نقش مشکلات اقتصادی، انزوای اجتماعی و اختلال در هویت، کاهش فرصت­های ازدواج، کاهش رضایت از زندگی و گرایش ارتکاب به جرم و بزهکاری در زمره پیامدهای زیان­بار طلاق است. فقدان پدر و مادر، گذشته از مشکلات مادی که برای فرزندان ایجاد می­کند از جنبه تربیتی و عاطفی سخت­ترین ضربات و عمیق­ترین جراحات را بر روان و روح کودک وارد می­سازد. اگر آمار هولناک طلاق در ممالک دیگر جهان از جمله ایران را ببینیم، این نتیجه تلخ به دست می­آید که هزاران کودک که بایستی در سایه صمیمیت و مهر و محبت پدر و مادر به رشد طبیعی خود ادامه دهند در نتیجه طلاق در یک بحران اسفناک روحی و جسمی قرار گرفته­اند. کودکان در عین حال که می­خواهند از مهر و محبت پدر و مادر خود بهره­مند گردند مایل هستند مطمئن شوند که آنها نیز یکدیگر را دوست دارند و اما پس از طلاق این بنای فکری به کلی بر هم می­خورد و نه تنها از مهر و محبت یکی از آنها یا هر دو محروم می­شوند بلکه در ضمیر خویش اطمینان حاصل می­کنند که پدر و مادر از اول یکدیگر را دوست نداشته­اند. آگاهی از این حقیقت تلخ باعث می­شود که استنباط کلی کودک از زندگی، مهر، محبت و خلاصه پایه و اساس بنای روحی آنها متزلزل می­گردد و از این بالاتر زندگی زناشویی آینده خود آنها نیز در معرض مخاطره قرار می­گیرد. فرزندان طلاق، قربانی­اند؛ قربانی اشتباه پدر و مادری که بدون توجه به حق و حقوق او از هم جدا شده بودند و او حال در پی حقش است و می­خواهد آن را از اجتماع بگیرد، اما نمی­داند چگونه! برای همین دست به هر کاری از دزدی تا فروش مواد و ... می­زند. از آنجایی که این بچه­ها در محیطی غیراصولی تربیت می­شوند، به خاطر نبودن پدر و یا مادر، نظارت خانوادگی روی آنها کم می­باشد و یا هرگز وجود ندارد و در نتیجه، آنها با کمبودهای روحی و روانی و تربیتی مواجه شده و انحرافات اخلاقی در آنها زودتر شکل می­گیرد. البته در میان این بچه­ها تعدادی هم از این انحرافات در امان می­مانند. طلاق یعنی از بین رفتن قسمت بزرگی از زندگی بچه­ها، بچه­ای که پدر و مادرش از هم جدا می­شود، سرخورده شده و همیشه از این می­ترسد که مورد سرزنش و تحقیر دیگران قرار گیرد و همه او را به عنوان بچه­ای که درست تربیت نشده نگاه کنند. پس از ذکر این مقدمه، به طور خلاصه اثرات روحی و روانی طلاق بر کودکان و نوجوانان طلاق و تاثیر آن در گسترش بزه­دیدگی در جامعه مورد بررسی و کنکاش قرار می­دهیم. 1ـ تاثیر طلاق در گسترش بزهکاری در جامعه طلاق یک ضریب مثبت و عامل بسیار قوی برای ازدیاد تبهکاری است. طبق بررسی دکتر «اتین دوگریف» استاد مدرسه علوم جنایی لوون، یک نسبت مستقیم احتمالی بین عللی که موجب طلاق می­شود و تبهکاری بزرگسالان وجود دارد و یک نسبت قطعی بین این طلاق­ها و تبهکاری خردسالان نیز مورد تایید است. مثلا 80% کودکان تبهکار در کالیفرنیا فرزندان خانواده­هایی بوده­اند که بین پدر و مادرشان جدایی رخ داده بود. آقای «پی ناتل» تحت عنوان طلاق و تبهکاری می­نویسد: «از دیرباز به این طرف یک همبستگی مثبت بین طلاق و بزهکاری مورد تایید است؛ این تناسب به ویژه در دو کشور اروپایی انگلستان و سوئد به چشم می­خورد. تبهکاری در این دو کشور به موازات طلاق افزایش می­یابد». طلاق و از هم پاشیدگی خانوادگی در میان جمعیت کیفری شایع­تر و گسترده­تر از جمعیت کلی است و میزان طلاق معیاری برای سنجش تزلزل اجتماعی است. پرفسور «استفانی» و دیگر همکاران وی در پژوهش­هایی که در کشور فرانسه به عمل آورده­اند به این نتیجه رسیده­اند که 90% بزهکاران جوان چهارده تا بیست و پنج ساله از میان خانواده­های از هم پاشیده برخاسته­اند. پرفسور «لئوته» که در شناخت و ارزیابی عوامل جرم­زا بسیار سخت­گیر است، می­نویسد: «آمار و ارقام درباره ارزیابی نقش جرم­زایی خانواده­های نابسامان موجب گردیده که جرم­شناسان به قاطعیت آن اذعان نمایند و خانواده نابسامان را در گروه عوامل جرم­زا قرار دهند و حال آن که در روزگار ما به نظر می­رسد که از هم پاشیدگی خانواده­ها فقط در برخی از اشخاص متعلق به آنها موثر و واجد ویژگی­های جرم­زایی است که اولا در شخصیت آن افراد استعداد مجرمانه و آثار معین آن وجود داشته باشد و در ثانی این افراد از عوامل گوناگون ثمربخش خویشاوندان که آنان را در مسیر فضایل و ملکات اخلاقی رهنمون سازد و از منهیات و از سیئات باز دارد محروم مانده باشند. تحقیق آقایان «پی ناتل» «بلان» و «برتران» در محیط روستایی نشان می­دهد که 58% کودکانی که مورد معاینه­شان قرار گرفته­اند به خانواده­هایی از هم پاشیده تعلق داشته است. در مورد بزرگسالان، آمار آقای دکتر «لیون» نشان می­دهد که 52% جانیان و محکومان به اعمال شاقه و تبعیدی­ها از میان خانواده­های نابسامان برخاسته­اند. پرفسور «هویر» در مطالعاتی که روی چهارصد بزهکار صغیر در محیط شهری به عمل آورده به این نتیجه رسیده که 88% آنها متعلق به خانواده­های از هم گسیخته بوده­اند. تحقیقی که به وسیله «لوتونور» درباره چهارصد و بیست و دو نفر از جانیان محکوم به اعمال شاقه با چندین پیشینه کیفری که در زندان مرکزی «انزیشیم» به سر می­برند به عمل آمده معلوم گردیده که 81% تبهکاران با پیشینه مورد بحث، قسمتی از نوجوانی خود را در خانواده­های از هم پاشیده به سر برده­اند. «ورنه» در یک بررسی دیگر تاکید کرده است که 80% تبهکاران با سابقه از میان خانواده­های از هم گسیخته برخاسته­اند.[2] گفتار بالا و ارایه آمار، همگی بیانگر این امر است که طلاق و از هم پاشیدگی خانواده، نقش بسیار مهم و اساسی در ایجاد بزهکاری در کودکان ایفا می­کند. هنگامی که کانون گرم خانواده بر اثر تعارض بین زن و شوهر و جدال بین آنها آشفته و در نهایت از هم می­پاشد آثاری بسیار عمیق بر روان کودک به جا می­گذارد و در بسیاری از اوقات سالیان بعد به صورت عصیان جوانی و سرکشی از مقررات اجتماعی بروز می­کند. بررسی وضعیت بسیاری از جانیان خطرناک و سنگدل و مجرمان به عادت نشانگر آن است که این افراد در کودکی از نوازش مادری و محبت پدری محروم مانده و از این محرومیت رنج برده­اند. طلاق مستقیم یا غیر مستقیم منجر به بزهکاری کودکان این گونه خانواده­ها خواهد شد؛ چرا که وجدان اخلاقی و شخصیت فرزند به شدت تحت تاثیر شخصیت والدین است. کانون به ریخته خانواده که در آن، اتفاق و توافق والدین وجود ندارد عامل ایجاد اختلال­ها و نابهنجاری­های تقریبا غیرقابل درمان برای کودکان کم سن و سال خواهد بود و عواقب شوم آن در جوانی و بزرگسالی نیز محسوس خواهد بود. «دیوید ایبراهمسن» در این خصوص در کتاب «روان­شناسی کیفری» می­نویسد: «می­توان به آسانی درک کرد که یک محیط عصبی و پرفشار خانوادگی جلوی رشد احساسات کودکانه و استعدادهای سازنده­ای را که ممکن است کودک بالقوه دارا باشد می­گیرد، در محیطی که ناامنی ایجاد ناامنی می­کند. تمایلات ضد اجتماعی شدیدتر می­شود و کودکی که در چنین خانواده­ای پرورش یابد در مقابل فعالیت­های مجرمانه حساسیت پیدا خواهد کرد او سعی می­کند تا خطرات دردناک محرومیت­های اولیه خود را سرکوب کند. اما این سرکوبی به تظاهر آزاد پرخاشگری خصمانه، که بیشتر با اضطراب و گناه آمیخته است، منجر می­گردد و چون از لحاظ عاطفی آسیب دیده است، ممکن است بکوشد تا با فعلیت دادن به دشمن­های خود انتقام بگیرد. اغلب می­شنویم که خانواده­های از هم پاشیده و وضع بد اقتصادی سبب بروز فعالیت­های ضد اجتماعی و مجرمانه می­شود. من این مطلب را انکار نمی­کنم، اما بهتر است کاوش بیشتری کرده، ببینیم معمولا در خانواده­هایی که واجد این شرایط اجتماعی مرضی هستند چه می­گذرد، و به راستی ریشه و علت اساسی­تر رفتار ضد اجتماعی بزهکاری نوجوانان، بزهکاری بالغین و بسیاری دیگر از نابسامانی­های عاطفی و چیست؛ ریشه این ناراحتی­ها، نابجایی و نابسامانی عاطفی است که از تنش­های خانوادگی ناشی می­شود و به نوبه خود سبب نابسامانی بیشتر عاطفی می­گردد و به این ترتیب تشکیل یک «دایره­ی خبیثه» (دور و تسلسل) را می­دهد. زندگی نمی­تواند برای کودکی که احساسات پدر و مادرش همواره از عشق به تنفر و از امنیت به ناامنی تغییر می­یابد، معنی و مفهومی داشته باشد. این گونه پدر و مادرها آمادگی ندارند که نسبت به نیازهای فرزندان خود حساسیت داشته باشند و یا این نیازها را برآورده کنند و در صورتی که کودک حساسیت داشته در برابر این نوع محیط عاطفی به شکل مخالف واکنش نشان دهد، کاملا ممکن است که به بزهکاری نوجوانان و حیات مجرمانه به هنگام بلوغ کشیده شود».[3] 2ـ طلاق و نقش آن در بروز خشونت در کودکان استرس­ها و اختلافات روحی و روانی در پدران و مادران باعث ایجاد بحران­های عمیق روحی در فرزندان شده که این بحران­ها عامل بسیاری از عقده­های روانی یا بروز رفتارهای خشونت آمیز و خطرناک در آینده خواهد شد. طلاق نقش بسیار اساسی در تغییر روحیه و روان فرزندان ایفا می­کند و کودکان طلاق به مرور زمان با بروز حرکات احساسی و ترس و خشم و عدم تعادل روانی هنگام عصبانیت مواجه می­شوند؛ زیرا آنان رفتارهای خشونت آمیز پدر و مادر را در خانواده مشاهده کرده و تصور می­کنند که همواره واکنش­ها و رفتارهای آنان باید به صورت منفی و پرخاشگرانه باشد. کودکان طلاق خشم درونی خود را یا ابراز می­کنند و یا فرو می­خورند؛ بچه­هایی که خشم خود را فرو می­خورند در سنین بالاتر وقتی که قدرت و توانایی بیشتری از خود برای ابراز خشونت می­بینند در فرصتی مناسب اعمال خشونت آمیزی را آشکار می­کنند. 3ـ طلاق والدین عاملی برای زندگی مجردی فرزندان آنها. مهمترین دلیلی که سبب زندگی مجردی در نزد برخی از افراد می­شود با توجه به جنسیت و ویژگی­های شخصیتی و توانمندی­های اقتصادی و اجتماعی افراد متنوع و متعدد هستند؛ اما مهمترین آنها ترس از ازدواج است. دلایل گوناگون در این زمینه عبارت هستند از: 1ـ وجود بدبینی­های ناشی از مشاهده طلاق. 2ـ اختلافات و مشاجرات مستمر و خیانت­ها. 3ـ برخوردهای شدید فیزیکی در بین والدین. فرزندان طلاق از آنجا که هر روز شاهد درگیری­ها و تنش­های روانی بین پدر و مادر خود بوده­اند و در یک محیط پرتنش زندگی کودکی و یا نوجوانی خود را گذرانده­اند یک ذهنیت منفی از زندگی زناشویی دارند و چنین تصور می­کنند که بیشتر زندگی­های زناشویی دچار همین مشکلات می­باشد. بنابراین، همواره از ازدواج واهمه داشته و از آن گریزان هستند. آشکار و روشن است که ترس از ازدواج و در نتیجه، عدم تشکیل زندگی مشترک، آسیب­های فردی و اجتماعی گوناگونی بر این افراد وارد می­کند که از جمله آنها این است که بهداشت روانی و جسمانی این افراد را در معرض انواع آسیب­ها قرار می­دهد و مرتکب جرایم گوناگون می­شوند که از جمله می­توان به این جرایم اشاره کرد: انحرافات اخلاقی، برقراری روابط نامشروع، پیدایش بیماری­های خفیف و یا شدید جسمی و روانی که مسئولیت جامعه را در درمان آنها چندین برابر می­کند. 4ـ کمبود محبت در فرزندان طلاق باعث ایجاد عقده­های روانی می­گردد هیچ شک و تردیدی وجود ندارد که فرزند محتاج و تشنه محبت است و هیچ چیز دیگری نمی­تواند جایگزین مهر و محبت پدر و مادر گردد. بچه مشتاق نوازش پدر و تشنه دوستی و ناز مادر است و محبت­ها و نوازش­های پدر و مادر در رشد عاطفی و جسمانی کودک تاثیر به سزایی دارد و مسلماً محروم کردن بچه­ها از بوسه­های مادر و نوازش­های پدر موجب ایجاد عقده­های روانی در کودک خواهد شد. محرومیت­های عاطفی در پی خود بیماری­های روانی، کمپلکس­ها و حتی واکنش­های ضد اجتماعی در پی دارد. کودک محبت ندیده و روی زانوی پدر ننشسته، هنگامی بزرگ شد این کمبود را که تا عمق در وجود او ریشه دوانده و مانند سرطان هر لحظه گسترش می­یابد تا آنجا که همه­ی وجودش را در کام خود فرو می­برد کاملاً احساس می­کند؛ او هنگامی که برای خود مردمی شد و یا زنی گردید، از دیدن سعادت خانواده­ها و شنیدن خنده­های طربناک بچه­ها رنج می­برد، گویی آنها بوده­اند که شادی­های او را غصب کرده­اند. زندگی افرادی که دارای عقده­های روانی در جامعه می­باشند خطر بزرگی در پی دارد و هر آن امکان انفجار این بیماران وجود دارد، انفجاری که به یقین می­تواند حوادث شومی در پی داشته باشد. جدایی پدر و مادر از یکدیگر افزون بر موارد بالا که بدان اشاره شد، می­تواند عوارض روحی و روانی متعدد دیگری بر کودکان داشته باشد که به طور فهرست­وار به مواردی از آنها اشاره می­کنیم: 1ـ اسارت در زندان ناپدری یا نامادری. 2ـ ترس بدون دلیل. 3ـ بی­خوابی. 4ـ اضطراب و کم­رویی. 5ـ اختلال در تغذیه. 6ـ لکنت زبان. 7ـ تجاوز به دیگران. 8ـ عقب ماندگی درسی. 9ـ پناه بردن به مواد مخدر. 10ـ شکست در زندگی آینده. 11ـ شب ادراری. 12ـ انزواجویی و گوشه­نشینی. 13ـ احساس حقارت. 14ـ احساس ناکامی و شکست. موارد اشاره شده تنها گوشه­ای از عوارض طلاق روی کودکان می­باشد و مسلماً عوارض دیگری نیز در پی دارد که در این مجال جای بحث آن نمی­باشد. وظایف والدین در مقابل فرزندان در صورت طلاق با عنایت به عوارض شدید طلاق روی فرزندان و به جهت کاستن از این عوارض و جهت حفظ سلامت روح و عقل و حفظ تعادل روحی کودکان به والدین که به ناچار تن به جدایی می­دهند توصیه می­شود: یکم: نزد کودکان نسبت به شوهر یا همسر طلاق گرفته خویش، دست­کم در پاره­ای از مواقع هر چند برحسب ظاهر نرمش و انعطاف به خرج دهند و احساسات منفی خود را کنترل کنند و از همسر جدا شده بدگویی نکنند و فرزند خود را بر ضد او تحریک ننمایند. دوم: کودک را به عنوان حربه و سلاحی بر ضد همسر سابق خود و به منظور انتقام گرفتن از او مورد استفاده قرار ندهند؛ زیرا کودک بر اثر طلاق خواه­ناخواه بر زمین خورده و روحش به شدت آسیب دیده است و کودک را وسیله انتقام قرار دادن بیشتر او را زخمی می­کند. سوم: کودک را در بیشتر موارد، پدر و یا مادری را که از دست داده است را از ته قلب دوست دارد، بنابراین اگر او را در شرایطی قرار دهیم که نسبت به طرف مقابل نفرت و کینه داشته باشد پذیرفتن این نفرت اجباری و تحمیلی در مساله احساسات، شیوه زندگی، شخصیت برخورد با دیگران و حتی تحصیل و هوش وی اثرات ناگوار و مخرب به جای می­گذارد و حتی ممکن است پیش از هر کس دیگر نسبت به شخص خود و زندگی کینه و نفرت پیدا نماید. چهارم: پدر و مادر اگر چه از یکدیگر جدا شده­اند اما لازم است مانند سابق به وظایف پدر و مادر بودن خود عمل کنند. اجرای این دستور اگر چه در عمل دشوار است اما عاقلانه به سعادت فرزندان که هر پدر و مادری خواهان آن می­باشد لزوم عمل به آن را ایجاب می­کند و اسلام هم دستورهای اکیدی دارد و روانشناسان نیز این کار را به همه پدر و مادرانی که از یکدیگر جدا شده­اند توصیه می­کنند. چنانچه دکتر «لویس دسپرت» روانشناس مشهور در این زمینه می­گوید: «یک زن و شوهر ممکن است نتوانسته باشند زندگی زناشویی موفقی کسب کنند اما با تدبیر و از خودگذشتگی می­توانند به کسب یک طلاق موفق نایل شوند و این طلاق موفق، آینده فرزندان آنان را فراهم می­کند. زن و شوهر طلاق داده با نشان دادن گذشت، بزرگواری و فداکاری که در زندگی زناشویی فاقد آن بوده­اند، به خوبی می­توانند اثرات نامطلوب توفان بزرگ و سهمگین طلاق را از ذهن و ضمیر کودکان خود بزدایند و به این کار می­گویند «طلاق موفق».[4]  نتیجه همان گونه که در مقدمه مقاله نیز ذکر شد، خانواده یکی از اساسی­ترین و مهمترین نهادهای اجتماعی هر جامعه­ای می­باشد و اگر بر پایه صحیح و درست بنا شود و درست هدایت گردد ما شاهد جامعه­ای موفق و پویا و سرزنده خواهیم بود و برعکس، اگر به نهاد خانواده بی­توجهی شود و خانواده به صورت سست پایه­ریزی گردد، ما شاهد فروپاشی زودهنگام آن خواهیم بود و در نتیجه با جامعه متشنج و نگران، و ناامید روبرو خواهیم بود. اهمیت این نهاد مهم جامعه بر هیچ کس پوشیده نیست. بنابراین، دولت­ها و اندیشمندان جامعه می­بایست با توجه به اهمیت نهاد خانواده و تاثیر آن بر جامعه کوشش نمایند تا با ارایه و اتخاذ راه­حل­های دقیق و اصولی مراقبت نمایند تا خانواده براساس اصول درست پایه­ریزی شود و در هدایت آن مراقبت گردد تا خدای ناکرده ما شاهد فروپاشی آن و پیامدهای شوم این فروپاشی نباشیم. پیامد شوم جدایی روی فرزندان را به خانواده­ها یادآوری نماییم و نحوه برخورد عاطفی و روانی با این کودکان مظلوم را به پدر و مادری که به ناچار از هم جدا شده­اند، آموزش داده شود. آشکار است بسیاری از والدین که در آستانه جدایی هستند اگر با عوارض روحی و روانی طلاق روی فرزندان خود آگاهی پیدا نمایند در تصمیم خود تجدیدنظر خواهند نمود. و نکته پایانی آن که در و مادر گرامی! بیایید به فرزندانی بیندیشید که پس از جدایی شما، باید بدون تکیه گاه در جامعه­ای روان شوند که پر از ناملایمات و سختی­هاست و آن هنگام که آنها نیاز به یک همراه دارند خود را در این اقیانوس بزرگ، بی­پشت و پناه و تنها احساس می­کنند و باید بار تمام این مشکلات را به تنهایی به دوش بکشند و اگر برای رهایی از همه­ی مسایل و مشکلات زندگی زناشویی، طلاق را به عنوان آخرین راه برگزیده­اید، به آینده فرزندانتان نیز بیندیشید و نگذارید آنها در اثر این فاجعه به راه­های خلاف کشیده شوند. به امید روزی که ما دیگر شاهد طلاق و آوارگی کودکان نباشیم. [1] . امینی، ابراهیم، آیین همسرداری، انتشارات آسیا، تهران، 1346، ص 5. [2] . کی نیا، مهدی، مبانی جرم­شناسی، جلد دوم، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ 1369. [3] . روان­شناسی کیفری، تالیف دیوید ایبراهمسن، ترجمه دکتر پرویز صانعی، انتشارات گنج دانش، 1371. [4] .مقامی زنجانی، حسین، طلاق یا فاجعه انحلال خانواده، نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ چهارم.


مطالب مشابه :


مرکز آموزش علمی کاربردی دامغان به مرکز ملی و بین المللی ارتقاء یافت

اين وبلاگ به منظور اطلاع دانشجويان محترم از اوضاع دانشگاه رسول اکرم (ص) دامغان ضمن




کتابشناسی آثار فارسی در مورد پیامبر اعظم (ص)

1.ابعاد زندگانی اسوه بشریت حضرت رسول اکرم، جمعی از نویسندگان، دامغان، دانشگاه رسول اکرم، 1366.




این یک بزنگاه برای دامغان است، شاید یک پیچ تاریخی!

25 سال پیش و در زمان احداث دانشگاه رسول اکرم دانشگاه دامغان تنها باهدف پیشرفت شهرشان




حقوق کودک از دیدگاه دانشمندان بزرگ تعلیم وتربیت

وبلاگ دانشکده حقوق دانشگاه دامغان. ازسعادت آدمی فرزند صالح است وهمچنین رسول اکرم




طلاق و اثرات روحی و روانی آن بر کودکان و نوجوانان و نقش آن در گسترش بزه دیدگی

رسول اکرم (ص) می وبلاگ کارشناسی ارشد حقوق خصوصی دانشگاه آزاد دامغان جهت استفاده تمامی




برچسب :