معلـــــــــــــــــــــــم...

//www.bargozideha.com/static/portal/92/926543-306984.jpg

تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

82f0b52ade80cbaba27965aaedc99e84.gifنقاش نقشهاي نكو!82f0b52ade80cbaba27965aaedc99e84.gif

قلم دردست مي گيري وبر لوح دلم نقش ها مي زني از بهترين ياد ها و نام ها. نقشي از آب نقشي از گل محمدي، از پدر، از مادر، ازآبي آسمان و نقشي ماندگار از خدا.

با قلمداني خالي از دانايي به مكتبت مي آيم و تو توشه هاي فراواني از قلم و علم و ادب و سوال و جواب و دانستن، بدرقه ام مي كني. مهربان تر از خود دايه اي ديده اي اين گونه با سخاوت و سخن شناس و دل آگاه؟

اينجاست كه معني اين كلام مشهور را بهتر مي فهمم كه:
«اگر به جاي اسلحه،با معلم به جنگ دنيا مي رفتيم، همه دشمنان نابود مي شدند.»

رساترين فرياد، فرياد توست كه بر بام جان ها آواز مي دهي و كام پروانه ها سرشار مي شود از حقيقت و جام درختان سيراب از طراوت و جان متعلمان لبريز از تازگي ،بازي گوي و ميدان و عاطفه و كتاب.

زمزمه تو مقدس ترين ترانه است در گوش پيچك هاي عاشق تا گرم و سبز و سيراب از منبر صنوبر هاي استوار بالا روند تا جايي كه با دستان خويش يك تكه آفتاب بردارند و براي هميشه نور در كوله بار نهند.

و من تو را مي بينم كه با وسواس و دغدغه تمام اين عبورِ سرشار را مي پايي.


وقتي كشتي عمر انساني از مسير مدرسه عبور مي كند دستان تو لبريز از فانوس مي شوند و از امواج سهمگين ايام، عبورش مي دهي و چون نسيمي كه كشتي را به سمت ساحل سعادت و خجستگي هدايت مي كند بر بلنداي كلمه مي ايستي و «ديدارآشنا» را مژده اش مي دهي.
تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures   الفبا به دستم دادي تا ديو ناداني را در جمرات سياهي و تباهي سنگ زنم وبراي عبور از گذر گاه پيچ در پيچ ترديد، تا رسيدن به سعادتگاه يقين، ريسماني از جنس كلام آويختي تا به اعتمادِ تمام آن را چنگ زنم. احرام انديشه بر تنم پوشاندي تا در تكرار صفا و مروه ي زندگي به روزمرگي نرسم و در حريم فكر و معنا، تاريكْ راه هاي مقصد ابديت را به پاكي هر چه تمام تر در نوردم و از چشمه سار كلام و كلمه سيرابم كردي تا از مسيرآسمانيِ نور و روشني برنگردم.

چه آرام بر منبر سخن تكيه مي زني تا شهابِ ثاقبِ قلم را به سمت اهريمن سكون وپستي و رخوت نشانه كني و جواهر كلامت را بر سطحي از تاريكي پاشاندي تا معرفت بگستراني رنگ، رنگ. و بهار هديه كني، بي درنگ.

بنگر به ستاره كه بتازد سپس ديو چون زرّ گدازنده كه بر قير چكانيْش ماهتابي از جنس كلمه در سياهْ موسمِ جهل و خامي بر كتانِ تنيده بر ذهن ها تاباندي تا طفل پاك آدميت را از اين قنداقه عَفَن رهايي بخشي و ما را كه در امتداد شب ناداني در حركت بوديم، تا رسيدن به صيح اميد و روشني هدايت كني.

صبح عافيت را به چشم نمي ديديم اگر دست گيري تو در شام سياه بي دانشي همراهي مان نمي كرد.

تو بهار مكرري كه با حضور حيات بخش خويش زمستان ناداني را پايان مي دهي. به سخن كه مي ايستي پنجره اي از اميد به رويم مي گشايي و آن دم كه در ميهماني آيينه ها شركتم دادي، مكارم اخلاق را تعارفم كردي. تو در تكرار الفباي زندگي آنقدر اصرار ورزيدي كه قامت شب فرو شکست و آبِ حيات در كوير انديشه هاي مخاطبان به فوران ايستاد.

دستم را گرفتی ،پرهیزم داشتی از مشق سیاه ناتوانی و ناکامی و مشق ادب آموختییم و چه با حوصله و مدارا و متانت از کوچه های سرد جهالت عبورم دادی...

 نوشته هایی بسیار زیبا از جاوید عزیز وبلاگ قاصدک

http://javid-sh2000.blogfa.com
تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

ای معلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم...
معلم شعر شیرین شعرای شهر شادی را در گوش مرزهای محبت زمزمه کرده.او که در سخت ترین لحظات زندگی،سرود سرسبزی را در وجود سرو  سروده.معلم دل را دانا کرده و دنیا را به دست دانش آموزان گره  زده.معلم آواز عاشقان عالم را در آیینه خیالشان نمایان کرده و به آن روح  بخشیده.معلم جهان را جاودانه کرده و رنگ سیاه را از دفتر دل پاک نموده و جوهری به رنگ سپید به آن زده است.

ای معلم،می خواهم با تو سخن بگویم که با تمام توانایی ات تارهای وجودم را به صدا در آوردی و خواندن غزل با خدا بودن را به من آموختی.دست هایت را می بوسم و فرشی از گل هایی به هفت رنگی رنگین کمان در زیر پاهایت می اندازم.سوی چشمانت را به نور چلچراغ روشن می کنم،قدومت را روی سرم جا می دهم و لبانت را آذین می بندم تا بگویم بهار دلم با تو شکوفه زد و خزان زندگی ام با تو بی رنگ شد.

ای معلم،امروز می خواهم برای همگان بگویم تو که بودی و چگونه بودی و چگونه آموختی؟می خواهم بگویم که چگونه آزاده بودن را توشه راهم کردی و جوهر وجودم را آکنده از مهر نمودی و به من گفتی همیشه به یاد خدا باشم تا دنیایم را لبریز از شادی ببینم و از کفر و کذب دوری کنم.

ای معلم می خواهم چشمانم را به چشمه چشمان مهربانت بدوزم.اگر به عشق دیدار تو نبود ،هرگز از خواب بیدار نمی شدم.دوستت دارم.

(نوشته ای از هانیه رحمانی،آموزشگاه تربیت)


تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

سلام بر تو اي شمع فروزان زندگي،اي گشاينده ي درهاي روشنايي؛اي كه با مهر كلامت معني زندگي كردن راآموختي و با دستان پرمهرت مهرباني را در وجودم شكوفا كردي ،ای كه با نگاهت وا‍‍‍‍‍ژه ي محبت و دوست داشتن را معنا  بخشدي.

به چه مانندت كنم؟به شبنم كه صبحگاهان بر روي برگ هاي لطيف گل مي نشيند و نشاط مي بخشد؟به باران كه چه پاك و بي ريا بر زمين خشكيده مي بارد شايد جاني دوباره بدان بخشد؟يا به جويبار پاك و زلال؟

اي معلم!تو ترنم ترانه ي پروازي و كبوتران دانايي در بالهايشان تو را زمزمه مي كنند.تو بودی كه انگشتان ناتوانم را قلم گرفتن آموختي و تمام لحظه هايم را از تحصيل لبريز كردي...

تویی که هر بامداد آهنگ تپش مي كني تا نشاط سحر و صلابت پرواز پرندگان را در چشم پرفروغ شاگردانت به تماشا بنشيني و در انتهاي دلت نيت خدايي شدن مي كني  وآنگاه عطر حضور خدا را در كلاس در مي يابي.

كلاس به واسطه ي حضور تو متبرك مي شود...برترين طواف تو سعي ميان شاگرد و تخته سياه است و اين طواف زيباترين لحظه هاي زندگيت را مي سازد.محراب تو كلاس درس است آنجا كه معبديست راستين براي رسيدن به افق هاي دور خدايي شدن.

آري تو به حقيقت معلمي و وارث رسالت انبياي با كرامت.روزت مبارك

(نوشته اي از نسترن نيكبخت،آموزشگاه نجمه)

تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

معلم ای که نفس هایت زندگی ام را طراوت می بخشد و ساحل نگاهت دلم راآرامش،حرفهایت چون جواهر بر صندوقچه ی ذهنم به یادگار می ماند و پرنده ی ذهنت نامه رسان عشق و محبت است

ای که صفای روحی و صبوریت به قامت سرو ،دلت به صافی آینه و دستانت یاری گر راه های دشوار زندگی ام است با چشمانم می بینم که چون شمع می سوزی و با گوش هایم می شنوم که صدایت آرام آرام رسم دوستی را در گوشم زمزمه می کند،با قلبم حس می کنم که تپش ثانیه ها را آرام کرده ای که با گچ و تخته روزهای درس را برایم خاطره ای جاودانه می کنی

ای که با خنده هایت کوله باری از غم را از دوشم بر می داری ...ای پنجره ی رو به دریای من ،من با حافظ و سعدی و مولوی تو به "قصه ی تکرار آرش "پای می نهم و با "راز موفقیت "وارد خانه ی "زن پارسا"می شوم و با "آداب زندگانی"انس می گیرم و با "شازده کوچولو"ی تو به "تماشای بهار" می رسم

ای که مهرت از خورشید تابان هم تابان تر است ...من با ضرب و حساب تو قضیه ی تالس را درک می کنم و با مساحت و حجم تو زمین را می شناسم

دفترچه ی خاطرات زندگی را با تو شناختم و می دانم که با تو آن را به پایان می رسانم

ای ساحل در سکوت مانده ی پرهیاهو،ای معلم عزیزم!می دانم گوشه ای از سخنان گهربارت را با هدیه ی کوچک تبریک روزت جبران نمی توانم بکنم اما از اعماق وجودم از ته قلبم می گویم:دوستت دارم ...روزت مبارک

(نوشته ای از ملیحه اصغری،پایه سوم راهنمایی،آموزشگاه تربیت)

تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

جایی میخواهم برای فریاد زدن،جایی که انعکاسی باشد برای وقتی که می گویم دوستت دارم...دوستت دارم....تا صدایم به تو برسد...به تویی که مهربان بودن را به من آموختی،تویی که با صدای دلنشینت شربت دانش را به من نوشاندی

تو که همانند باغبانی با دست های مهربانت گل ها را می نوازی و بوی خوش عطر لباست هایت هنوز در فضای ذهنم به یادگار مانده

هنوز به یاد دارم روزهایی را که با رویاهایم همراه می شدی  و تا افق های دور پرواز می کردیم و با ابرها درد دل می نمودیم،روزهایی را که با ما سرود مهربانی می خواندی و می آموختی مزه ی منظره ها ،بوی صداها و طعم دیدارها را

تو خورشید دیگری بودی در قلب کوچکم تا با انوار طلایی اش قلبم را نورانی کند

چه صبح هایی که به شوق دیدار تو از خواب برخاستم و آسمان نیز پر می شد از آواز گل  وآفتاب... و پاک می شد از نفس پنجره ها و بوی خواب و همه و همه از شوق دیدار تو بود...

حال دست های کوچکم را به سوی تو دراز کرده ام تا با هم همراه شویم

روزت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــارک

(نوشته ای از محدثه دوستی،پایه سوم راهنمایی،آموزشگاه تربیت)


تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

خداوند نخستين معلم انسان است كه آنچه را نمي دانست به او آموخت.پيامبران بزرگ الهي از سوي خدا رسالت تزكيه و تعليم داشتند و معلم نيز اين گونه ادامه دهنده راه آنان شد.معلمي كه به شاگردانش بال پرواز داد و چراغ بينش؛پاي رفتن دادو چشم بصيرت.

ونيك ميدانيم كه استاد مطهري يكي از اين معلمان وارسته بود كه نامش بر تارك روز معلم مي درخشد.او كه عمري را سوخت تا در برابر ما مشعلي برافروزد و چراغ راهمان باشد.در علم و عمل بي مانند بود و به آن چه  باور داشت،آن چنان پاي بند بود كه جان بر سر آن نهاد.سخنش از عمق جان بود و گفتارش ريشه در اعتقادات ناب او داشت.

آن چه مي نوشت،از سر درد و سوز بود و احساس تعهد،آن چه مي گفت چشمه زلالي بود كه از متن معارف دين و دستاوردهاي قرآن و عترت مي جوشيد و براستي كه او الگويي شد براي همه ي ما، الگوي خداباوري،مردم دوستي،دينداري،اخلاص در عمل و حب اهل بيت و ...

اينك ما مانده ايم و چشمه ي زلال ياد او و آثار جاودانه و ماندگارش.بياييد با درك افكارش،با مطالعه ي آثارش و با زنده نگه داشتن  يادش،در گسترش فرهنگ ناب ايراني و اسلامي سهيم باشيم.روحش شاد و يادش گرامي باد.

(نوشته ای از مریم ذوقی،پایه سوم راهنمایی،آموزشگاه نجمه)

تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

با یاد معلم شهیداستاد مرتضی مطهری روز معلم را گرامی می داریم


مطالب مشابه :


جملات و اشعار بزرگان در مورد دوست و دوستي به ترتيب حروف الفبا

جملات و اشعار بزرگان در مورد دوست و دوستي به ترتيب حروف «در عالم چیزی والاتر از محبت نمی




261 موضوع انشا

261 موضوع انشا در عفو لذّتي است كه درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد




دوستی با مردم دانا نکوست

مختلفی است که برای همه اقشار در هر سن و تحصیلات مورد استفاده و دوستي با در پایان از




امتحان انشا و نگارش پایه سوم راهنمایی

""زنگ انشا"" درخت دوستي. 12- در مورد يكي از موضوعات زير انشايي بنويسيد.




معلـــــــــــــــــــــــم...

""زنگ انشا"" در ضيافت خيال ما، الگوي خداباوري،مردم دوستي،دينداري،اخلاص در عمل و




موضوع انشا’:حیوان دوستی نزد ایرانیان است وبس

حيوان دوستي نزد يادمه وقتي اين انشا رو تو كلاس خوندم ما هر روز در مورد حيوانات




انشاء در باره پدر و مادر

انشاء در باره نكنيم و با دوستاني كه در نظر آنها خوب است دوستي كنيم و چيزي كه ما مي




برچسب :