گفت ‌و گو با بهزاد فراهانی

بهزاد فراهانی: آرزو دارم نقش خسرو روزبه را بازی کنم

بهزاد فراهانی در سال ۱۳۲۳ در یک خانواده دهقانی، در یکی از روستاهای فراهان به‌دنیا آمد. مادر او که ازخوانین آن روستا بود با شعر و هنر انس و الفت داشت و پدرش که از صدای خوبی بهره‌‌مند بود، از شهادت‌خوان‌های برجسته‌ی فراهان به‌شمار می‌آمد و به همین دلیل بهزاد‌فراهانی از شش سالگی شروع به تعزیه‌خوانی کرد.

در پنج سالگی به مکتب‌خانه روستا رفت و در سن هشت سالگی به تهران مهاجرت و از کلاس سوم دبستان در تهران تحصیل را ادامه داد.

از آن‌جایی که تعزیه‌خوانی را بسیار دوست می‌داشت، در سن چهارده سالگی توسط «بهمن مفید» به گروه هنری «غلامحسین‌خان ‌مفید» معرفی شد. او در این گروه شاگرد «بیژن مفید» بود.

بهزاد فراهانی در سن هفده سالگی جزو هنرمندان حرفه‌ای رادیو (در داستان‌های شب) به‌شمار می‌آمد.
در سن بیست سالگی در رادیو کارگردانی می‌کرد و در بیست‌و دو سالگی به عنوان بهترین درام‌نویس داستان شب شناخته شد.

در تئاتر کار را با «شاهین سرکیسیان» که از بنیانگذارن تئاتر مدرن ایران بود آغاز کرد. بهزاد فراهانی پس از درگذشت شاهین سرکیسیان به گروه هنرهای ملی و گروه‌های دانشجویی که بیشتر کار سیاسی می‌کردند پیوست.


از سال هزاروسیصد و چهل و یک به بعد، زمانی‌که کار در تلویزیون به صورت مستقیم روی آنتن می‌رفت، در تلویزیون تئاتر اجرا می‌کرد.

در سال هزار‌و‌سیصد‌و‌چهل‌و‌هفت، در گروه هنر ملی در کنار عباس جوانمرد، بهرام بیضایی، علی حاتمی، بیژن مفید، نصرت پرتوی و ... درام‌نویسی را آغاز کرد. او در زمینه درام‌نویسی خود را بیشتر مدیون عباس جوانمرد می‌داند.

در درگیری‌های سیاسی، گروه هنرهای ملی را ترک کرد و به تدریس پنجاه، شصت نفر از بچه‌های جنوب شهر مشغول به کار شد که شاگردان وی از جمله پرویز پرستویی، عبدالرضا اکبری، کریم اکبری مبارکه، مهدی میامی، محمود جعفری و ... بودند. نام این گروه، «گروه تئاتر کوچ» بوده که هنوز هم کار با این گروه ادامه دارد.

بهزاد فراهانی در سال ۱۳۴۸ وارد عرصه سینما شد که علاوه بر ایفای نقش، فیلمنامه نیز می‌نوشت. در سال هزاروسیصد و پنجاه و دو به فرانسه رفت و تآتر ملی فرانسه را در استرانسبورگ تمام کرد. او علاوه بر پنجاه، شصت اثری که برای سینما، رادیو، تلویزیون وتئاتر نوشته کار ترجمه نیز کرده است.

بهزاد فراهانی عضو شورای عالی خانه هنرمندان، عضو شورای عالی خانه تئاتر و رئیس انجمن نمایشنامه‌نویسان و همچنین مسئول انجمن بازیگران ایران می‌باشد.

فرصتی دست داد تا با این هنرمند پیشکسوت به گفت‌وگو بنشینم و با او درباره‌ فعالیت‌های هنری‌اش در عرصه‌های مختلف، همچنین درباره‌ی خانواده هنرمندش صحبت کنیم.

Download it Here!

شما که در شاخه‌های مختلف هنری فعالیت داشته‌اید، خودتان را در کدام رشته موفق‌تر می‌بینید؟

تعریف من از موفقیت، با تعریف عام کمی متفاوت است. این‌که آدم در کدام بخش بیشتر کارکرده و بیشتر مورد عنایت مردم قرار گرفته باشد، اگر معیار این هست که طبیعتا در تلویزیون. ولی خودم، درونا عاشق تئاتر هستم، شیفته‌ی تئاتر هستم و هیچ‌کدام از هنرها را به آن ترجیح نمی‌دهم.

منتهی یکی از آرزوهای بزرگ ما این است که یک سالن کوچک در یکی از ده‌کوره‌ها یا یکی از شهرستان‌های کوچک داشته باشیم، بدون دغدغه‌ و در واقع ممیزی ِشدید و این‌ها بتوانیم یک عده آدم را باز جمع کنیم، باز مثل همیشه کار تئاتر خودمان را بکنیم و دل بسپاریم به لحظه‌های قشنگ تمرینات و اجراهامان.

خب، این‌که میسّر نیست. حالا که این میسّر نیست، مجبوریم که مثل یک پرنده روی هر یک از این شاخه‌ها بپریم و هرجا که می‌شود ترانه‌ای سر کنیم.

نزدیک به سی‌و دوسال است که من در تمام دانشگاه‌های هنر این مملکت داشته‌هایم را به جوان‌ها منتقل می‌کنم، ضمن این‌که در بخش درام‌نویسی به دلیل ارزشی که برایم قائل هستند تقریبا در سطح کشور، از استان‌ها، شهرستان‌ها، روستاها برایم متن می‌فرستند. من می‌خوانم، تصحیح می‌کنم، پیشنهاد می‌دهم، یادداشت می‌نویسم و برای‌شان می‌فرستم.

Behzad-Farahani1.jpgبهزاد فراهانی/ عکس‌ها از مینو صابری

غیر از کارهای هنری شما شغل دیگری نداشته‌اید؟

من کارمند صدا و سیما هستم و در دانشگاه صدا و سیما کار می‌کنم.

آخر کسی که شما را نشناسد و نگاهی از دور به شما داشته باشد فکر می‌کند از نظامی‌های دوره‌ی رضا شاه هستید با این هیبتی که دارید!

اتفاقا فکر می‌کنم من یکی از طنازان خیلی شناخته شده‌ی جامعه هنری هستم. متاسفانه شاید به‌خاطر این هست که در این مملکت، تا یک نفر، رُلی را خوب بازی می‌کند، بقیه‌ی رُل‌هاش همه از آن رنگ هستند.

نه کلا" هیبت خودتان را می‌گویم.

نه، اوتوریته‌ی من اگر هم زیاد سنگین باشد، سنگینی آن بیشتر بر روی زن‌ام هست، روی دختر همسایه هم حتی نمی‌توانم اتوریته‌م را زیاد إعمال کنم.

اما یک چیز هست. به دلیل این‌که همیشه در زندگی‌ام با کار یا پیکار اجتماعی درگیر بوده‌ام، هیچ پدیده‌ای را به شوخی نمی‌گیرم.

یعنی با مسائل برخورد جدی می‌کنم. ضمن این‌که چون همیشه در تشکیلات هنری حضور داشته‌ام از سندیکای سابق هنرمندان تا دیگر تشکّل‌های هنری در ایران، این است که کمی این احساس برای بعضی از کسانی‌که از دور من را تماشا می‌کنند دست می‌دهد.

ولی یک چیز را اذعان می‌کنم بر مبنای حرف شما، که یکی از آرزوهای من این است که نقش «خسرو روزبه» را بازی کنم.

برویم سراغ کارهای رادیویی‌تان، آیا آن زمان که شما در داستان‌های شب رادیو مشغول فعالیت بودید پخش زنده بود؟

نه داستان‌های شب پخش زنده نمی‌شد، ولی کارهای دیگری بود که پخش زنده می‌شد. جُنگ‌هایی بود که زنده پخش می‌شد و من اجرا کننده‌اش بودم و کارهای دیگر. اما بعد از این که دیگر شمّ سیاسی‌ام نیرومند شد و موضع‌گیری‌های سیاسی‌ام کمی تند شد، یعنی از سال‌های چهل‌و‌هشت، چهل‌و‌نه، بعد از جنبش چریکی این مملکت دیگر زیاد خوش نداشتند که میکروفون آزادی را در اختیارم بگذارند.

واقعیت این است که من عدالت اجتماعی و دموکراسی را بسیار دوست دارم و دلبسته‌اش هستم. بهتر است این‌طور بگویم اصلا" برای آن زندگی می‌کنم. عدالت اجتماعی را جزو خواست‌‌های تاریخی هر انسانی و هر ملتی می‌دانم به همین دلیل هم خوشحالی‌ام در این است که هرگز هنرمند بی‌تعهد و بی‌دیدگاهی نبوده‌ام.

خب طبیعی است که در کشوری که تضاد طبقاتی زیاد هست و مواضع فرق می‌کند ما مورد تهاجم قرار می‌گیریم.

در زمان آن بیدادگر (به قول بعضی‌ها) ما هرگز آرام و راحت نبودیم. چه از نظر کارهای هنری و چه از جهات دیگر. در این دوران هم من اذیت می‌شوم، این یک واقعیت است. شاید منافع دولت وقت ایجاب می‌کند که آثار ما بیشتر در کشو بماند تا کار شود.

در تئاتر من شخصا مشکل دارم به دلایل عدیده‌ای که هست. آن‌ها هم به روشنی می‌گویند که آقا این چوبی است که خودت به تنه‌ی خودت می‌زنی، به دلیل نگاهت، موضع گیری‌هات و این‌گونه مسائل.

من به‌هیچ عنوان اعتقاد ندارم که هنرمند می‌تواند وسیله تبلیغ و ترویج قرار بگیرد و اگر معروفیتی در من هست این ودیعه‌ای است به امانت گذاشته پیش من، از طرف مردم. به همین دلیل خرج کردن‌اش برای هر کسی کار آسانی نیست.


باید در جایی خرج شود که حتما در آن منافع مردم وجود داشته باشد و اگر در جایی خرج شود که منافع مردم زیر ضرب برود من اسم آن را می‌گذارم خیانت یک هنرمند. به همین دلیل هم، مشکلاتی شامل ما می‌شود.

من یادم می‌آید سال‌ها پیش در جایی خواندم شما گفته بودید «رادیو مثل زن‌بابا است»، از روزی که دارم با رادیو همکاری می‌کنم گاه به این جمله شما فکر می‌کنم که چرا؟

من نویسندگی را در کنار محمود دولت آبادی آغاز کردم و یکی از نویسندگانی هستم که وقتی در رادیو کار کردم به یک اشتهار و محبوبیت ملی رسیدم.

Behzad-Farahani2.jpg

من برای یک داستان شب نزدیک دویست و پنجاه هزار نامه از شنوندگان دریافت کردم. ولی خب، این پدیده باعث شد که آن‌چنان نشئه‌ای من را گرفت که از بسیاری چیزها غافل شدم. مثل این‌که، هیچ‌یک از آثارم را چاپ نکردم. بیشتر آثاری که می‌توانست به‌صورت رمان و قصه‌های کوتاه در بیاید و برای من یک شهرت ماندگار و یک حرمت بایسته به ارمغان بیاورد.

این‌ها همه را در رادیو گذاشتم و به جای این که الآن یک تقوایی باشم یا یک بیضایی باشم، یک بازیگر ساده‌ای شدم، نمی‌دانم یا حالا یا غیر‌ساده.


این که می‌گویم رادیو مثل زن‌بابا می‌ماند دقیقا همین است. تو فرزند هستی، ولی فرزند کاملی نیستی.

خب حالا اگر اجازه بفرمایید سراغی از دختر خانم‌های بازیگرتان بگیریم.

من جز این دو دختر خانم که نام‌شان در یادها هست فرزندان دیگری هم دارم. پسرم آذرخش موزیسین خیلی بزرگی است.

پسرخوانده‌ای دارم که او را می‌شناسید، آقای اردشیر رستمی که شهریار را بازی کرد. نقاش، طراح، شاعر، مترجم و متفکری است برای خودش. می‌ماند دختر بزرگم، فرزند ارشدم شقایق.

انسان بسیار فرهیخته‌ای هست، بسیار دوست‌داشتنی، از متفکرینی است که مسئله‌ی اشراق و عرفان را دوست دارد، و دل سپرده‌ی آن راه است.


لوطی‌گری‌های خودش را دارد، عیّاری‌های خودش را دارد. جزو آن دسته از هنرمندانی است که اگر ناری در دستش باشد حتما اول دیگری را در می‌یابد.

در مورد دختر کوچکم، در واقع این اعجوبه‌ی دهه اخیر سینما و تآتر ایران. به هر حال بین هر ملتی، هر از چند سالی موجودی رخ نشان می‌دهد که تفاوت‌هایی دارد، ارزش‌هایی در آن نهفته هست، مثلا" در رشته آواز شجریان دیده می‌شود، در رشته نقاشی، قندریز در دهه چهل رخ نشان می‌دهد یا در شعر عرفانی ِ ناب سپهری، یا امروز آدمی مثل ابتهاج.


من فکر می‌کنم در عرصه بازیگری هم این یک پدیده‌ای است متعلق به ملت ایران که گل‌شیفته است. دختری است که با سن بسیار کمی که دارد دایره و گستره مطالعاتش بسیار وسیع است. شفافیتی در انسانیت‌اش هست که هرگز هیچ بند و بسط و گیر و داری، در شخصیت‌اش، در انتخاب آدم‌ها نیست. همه آدم‌ها را یکسان می‌پذیرد و دوست می‌دارد.

فکر نمی‌کنم کسی شنیده باشد که پشت سر کسی جز به تعریف کار دیگری کرده باشد. استعدادش روی صحنه فوق‌العاده است. ایست، نگاه، خلاقیت، گرمای سخن و گرمای انتقال احساس در او فوق‌العاده است.

همراه و همدل خوبی دارد، شوهرش مرد باسوادی هست. فلسفه را در آکسفورد خوانده، دوره‌های تحقیقی و تحلیلی را در هند گذرانده. متعلق به یک خانواده فرهیخته هست، آقای دکتر مهدوی و همسر فرانسوی‌اش.

همه این‌ها و از همه مهم‌تر مادرش که می‌دانید دکترای هنر دارد از فرانسه، نقاش خوبی هست، از بازیگرهای قدیمی ایران است. شاگرد بیضایی، جوانمرد، کرم رضایی و... بوده. سال‌ها در کنارش بوده‌ام و با هم کار کردیم.

همه این‌ها باعث شده که این هنرمند خوب ایران (گل شیفته) توانسته در هر خانه‌ای آشیانی داشته باشد من مطمئن هستم که اگر روزگار بر مدار بچرخد ما صاحب یک، گرتا گاربوی تازه خواهیم بود. یک آرتیست خوبی که ممکن است نتواند قد قمرالملوک وزیری بشود ولی مطمئنا" قد گل‌شیفته فراهانی خواهد شد.

شما فیلم اخیرشان را دیده‌اید؟

بله.

از دید شما بازی گل‌شیفته در آن فیلم، با فیلم‌هایی که در ایران بازی کرده از نظر حس و تکنیک برابری می‌کرد؟

این فیلم بیش از پنج، شش سکانس‌اش به پیشنهاد خود گل‌شیفته حذف شد. کارگردان بزرگ جهان، آقای ریدلی اسکات با دل پذیرفته که این کار را بکند به همین دلیل بازی گل‌شیفته در این فیلم برخوردار از توانایی‌های کامل گل‌شیفته نیست، ولی دو پارتنری که در مقابلش بازی کرده‌اند، اذعان کرده‌اند که استعداد درخشانی در این بانو نهفته هست.

نه، به هیچ‌عنوان بازی‌اش قابل مقایسه با کارهایی که در ایران کرده، نیست. ولی من مطمئن هستم که جایگاه خودش را به دست خواهد آورد برای این‌که از همه توانایی‌هاش در سینمای جهان و در قافله بازیگر جهانی جای خودش را پیدا کند.

از برنامه‌های آینده‌شان می شود بفرمایید؟ آیا پیشنهادی به ایشان شده است؟

خیلی دقیق خبر ندارم ولی می‌دانم که دستش خالی نیست، چه در فرانسه و چه در امریکا.

صدای شما به گوش هموطنان‌مان در سراسر دنیا می‌رسد. اگر پیغام خاصی دارید بفرمایید.

من درود می‌فرستم به همه عزیزانی که در قافله‌ی هنر مشغول کار هستند و دل‌باخته‌ی آوای جمعی ما در کل هستی هستند و آرزو می‌کنم که خیلی بی‌خبر نباشند از آن‌چه که در این مملکت اتفاق می‌افتد و ما هنرمندان با آن درگیر هستیم.

من فقط یک چیزی را می‌دانم و آن این است که دورانی که ما در آن کار می‌کنیم، دورانی است که در تحلیل‌ها و کالبد شکافی‌های ما نسبت به شخصیت و اثر، بسیار یاری‌گر است.



مطالب مشابه :


همه زنان شاه

همه زنان شاه كه در این سن ازدواج كنی ، از باشند و فقط دوست باشند ، و سپس




من همون رنگین کمونم...

اما همه ی دوستان هم سن و سال من، تقریبا نوستالژی دوست داشتم متن شعر رویا شاه




تولد سلطان عاشقانه ها

با سن فاصله داشتیم!بد مبارک داداش علی خیلی دوست داریم همه شاه علی (بوم سفیدی




مهران رنجبر

مهران رنجبر هستم، ۳۰ سال سن دارم و شهرام شاه‌حسینی دوست بود من را و حضرت علی




عقاب وحدت

صمیمیت و وحدت بالای بین جوانان چنان جوی ایجاد نمود که تیم روزبه روز از علی تاج الدینی




گفت ‌و گو با بهزاد فراهانی

از آن‌جایی که تعزیه‌خوانی را بسیار دوست می‌داشت، در سن علی حاتمی رضا شاه هستید با




درگیری لفظی بین یغما گلرویی و روزبه بمانی

از من خواسته شده يادداشتي بنويسم درمورد همكاري دوستِ ترانه‌سرايم روزبه سن و سال‌دار




وقتی به سن تو بودم . . .

وقتی به سن تو بودم . . . دکتر علی رویا شاه حسین




برچسب :