شعر فارسی از جنگ قلعه علا در وصف خدا کرم خان
از جنگ سال ۱۳۱۵خداکرم خان بهمئی با دولت پهلوی اول اشعاری توسط ملای مکتب داری به نام کربلایی محمد علی رفیعی کرایی سروده است که قسمتی از آن اشعار این گونه است :
کنون بشنوید از نبرد علا زکردار مردان خان طلا
به شون بچه اردو چه شد تار و مار زهنگ نظامی بر آمد دمار
بغلتید به خون امنیه چهل سوار نظام و سیاره نمودند فرار
کشید جنگ بر سوی دشت علا بخواست جنگجویان خود خان طلا
بگفتا به پيش است جنگي دگر به مردي ببايست بنديم كمر
كنون كوفت بايد سر مارا تباه كرد سرهنگ و سردار را
نبايد كه بدهيم به دشمن امان به غفلت نبخشيم بر او توان
كه دشمن به ما هر گهي يافت دست به يك حمله بر ما بيارد شكست
كنون كه بر او شده كار تنگ توانائيش سست گشته به جنگ
نبايد كه گرديم در جنگ سست به فن نبرد اين بود نادرست
آيا شير مردان و جنگ آوران دليران و كند آوران ويلان
به جنگ و ستيزيم اينك به شاه كه شاه دارد افزون قوا و سپاه
چه فرمان دهد او سپاهي گران زهر سوي بدين خاك گردد روان
دليران جنگي هزاران هزار نمايند با ما همه كار زار
يلان ، شير مردان دشمن شكن بكف جان نهيم و بپوشيم كفن
كه روز نبرد است و هنگام جنگ نماند به دوران زما نام ننگ
بماند نبردي زما يادگار شود پاس در دفتر روزگار
فرستيم كاظم رود در علا علائي كه گرديد دام بلا
رود پيش سرهنگ و گويد چنين كه با ما كند زين سپس جنگ و كين
چه گرديد سرهنگ به او دوست يار به دوستي به سرهنگ بر آريم دمار
كشد چون يلي زود سرهنگ را از آن پس بگيريم ما هنگ را
كمر بست كاظم برفت در علا به هنگ اندرون شد به نام خدا
به همراه پور يل شهندر گو تيز تك زهره ي شير در
به كرنش دو در پيش سرهنگ نشست دو داشتند هر يك قمه اي به دست
چو سرگرم بودند در گفتگو براهيم ناگاه گرفتش گلو
دو مرد دلاور بر او تاختند كفن بهر او بسترش ساختند
چه شد كشته سرهنگ اندر خفا شليك تفنگان بشد بر هوا
كه زين پس بود دوره ي خان طلا نماند ز دشمن كس اندر علا
ازآن سوي چون خان بيافت آگهي كه بنمود سرهنگ جان را تهي
شتابان بيارست يك انجمن بخواست زود مردان دشمن شكن
بدانها بگفتا يلان دلير دگر باره پيش آمده جنگ شير
بمردي دگر باره تازان شويد براين رزمگه جنگ سازان شويد
چه شيري بتازيد بر دشمنان كه امروز باشد نبرد يلان
بمردي همه جنگ آراستند تفنگ و فشنگها زخان خواستند
بداد خان بر آنان تفنگ و فشنگ روان گشت مردان جنگي به جنگ
چه گل محمد و گويي ، نامدار وليخون و كهيار دشمن شكار
مجيد و نجف و پور ريحان شير مراد خون و هادي يلان دلير
چه جعفر ، چه كاظم چه شير فرض الله كه بر تير بالون بزد در هوا
علي يار و محمد و قنبر علي كه كس همچو آنان نبيند يلي
شكستند و كشتند شيران مست ستون نظامي به يكجا شكست
تن دشمنان جمله آمد به تب ستون گشته تسليم به يك روز و شب
مطالب مشابه :
میان دو خر بهر جو جنگ شد
میان دو خر بهر جو جنگ شد لگد زد یکی دیگری شير از گزارشات سوسك لذت مي برد و از او خواست
توضیح درس دوم ادبیات فارسی سال سوم ( رزم رستم و اسفندیار)
پير: رستم جوان: اسفنديار دو شير: استعاره از رستم و جنگ و مردي فروختن:
شعر فارسی از جنگ قلعه علا در وصف خدا کرم خان
آيا شير مردان و جنگ آوران دو مرد دلاور بر او تاختند
جنگ خيبر
بازوان قوى و گردن نيرومند دارم و در ميدان نبرد همانند شير بيشه همان سال ، جنگ بين دو
نماد شير و گاو و اثر آن در تفكرباستان
سرنات - نماد شير و گاو و اثر آن در تفكرباستان - گزیده خبرهای فرهنگی و هنری ایران و جهان
برچسب :
جنگ دو شير