جزوه درسی 3
فساد در عرصه ي اخلاق
شاه
فساد جنسي از مظاهر بارز مفاسد فرهنگي رژيم پهلوي به خصوص پهلوي دوم محسوب مي شود. علاقه ي شديد و عجيب شاه به مسائل جنسي از زمان نوجواني وي نمود يافت. از مصاديق اوليهي جنسي شاه، مي توان به زماني كه وي در مدرسه لوروزه سوئيس مشغول به تحصيل بود، اشاره كرد. فردوست، همكلاسي و دوست محمدرضا، در اين باره در كتاب خاطرات خود آورده است: در مدرسه لوروزه حدود چهل نفر مستخدمه كار مي كردند كه در ميان آن ها يكي از همه زيباتر و جذاب تر بود و حدود 22 سال داشت و توجه محمدرضا را جلب كرده بود. پس محمدرضا از پرون خواست كه او را به اتاقش بياورد. اين جريان ادامه داشت تا روزي كه محمدرضا مرا به اتاقش خواست. من هم رفتم و در اتاق او همان مستخدمه را ديدم كه ناراحت بود و گريه مي كرد. محمدرضا به من گفت كه با اين خانم تماس جنسي داشتم و ايشان حالا مي گويد كه آبستن شده است. من به آن خانم گفتم: «بسيار خوب. شما هر مبلغي كه فكر مي كنيد براي يك سال بيكاري و براي عمل كورتاژ نزد بهترين دكترها، به نحوي كه كوچكترين خطري نداشته باشد، لازم است حساب كنيد و در عدد 3 ضرب كنيد و بگوييد چقدر مي شود. دختر كمي فكر كرد و گفت: «5000 فرانك». به هر ترتيبي بود اين پول را تهيه كرديم و به آن دختر داديم و مسئله خاتمه پيدا كرد.» پس از بازگشت محمدرضا از سوئيس با هماهنگي رضاشاه و به منظور جلوگيري از هرزگي محمدرضا، زن جواني به نام فيروزه وارد دربار شد و به عنوان رفيقهي وليعهد انجام وظيفه مي كرد.
دربارهي خصوصيات زنبارگي محمدرضا، ماروين زونيس در كتاب خود آورده است:
«شاه در برخورد با زنان به تنهايي، با نزاكت و حتي شيرين زبان بود؛ اما او يك زنبارهي معروف نيز بود، گفته مي شود كه ملكه فوزيه از بابت مسائل عشقي مدام او خشمگين بود و ملكه ثريا به دفعات او را تهديد كرد كه اگر به زنبارگي خود در محافل خصوصي ادامه دهد، از او جدا خواهد شد. همهي اين شواهد گوياي آن است كه شاه هيچگاه از ماجراي جنسي غيررسمي خود دست برنداشته است.»
محمدرضا پس از ازدواج با فوزيه نيز دست از هوسرانيهاي جنسي خود برنداشت و پس از انجام امور روزانهي خود، تمام شب به دنبال شكار دختران و زنان جوان بود. در اين بين، روابط زناشويي فوزيه و محمدرضا نيز به سردي گراييد و فوزيه در يكي از محافل شبانهي كاخ اختصاصي شمس پهلوي، به علت بي تفاوتي شوهرش نسبت به خود پي برد. در اين ميهماني، فوزيه براي اولين بار دختران و زنان جوان و زيبايي را كه عضو خانوادهي سلطنتي نبودند، ملاقات كرد و ديد كه محمدرضا يكي پس از ديگري با آنها مي رقصد و با حالتي شهواني در مقابل چشم او، آن ها را در آغوش مي فشارد. در اين زمان محمدرضا معشوقهاي با نام خانوادگي ديوسالار پيدا كرده بود كه مرتب به خانهي دختر رفت و آمد مي كرد. ماجراي اين رابطه را ارنست پرون به اطلاع فوزيه رساند كه «شوهرت رفيقه گرفته و به شما خيانت مي كند و براي اينكه ادعاي من ثابت شود؛ بايد شخصا بياييد و ماجرا را ببينيد.»
پرون كه روز و ساعت مراجعهي محمدرضا و نشاني منزل و حتي اتاق محل ملاقات آن دو را دقيقا مي دانست با كمك يكي از دوستانش، فوزيه را به حوالي خانهي ديوسالار برد و زماني كه محمدرضا مجبور به ترك خانهي آن دختر شد، فوزيه شاهد آن بود. كم كم روابط محمدرضا و فوزيه به سردي گراييد و زماني كه خبر روابط نامشروع فوزيه با تقي امامي در كاخ پيچيد، اختلافات شاه و فوزيه به شدت افزايش يافت كه عاقبت به جدايي انجاميد.
در كش و قوس جدايي محمدرضا و فوزيه، شاه با دلالي فرودست با دختري هفده ساله به نام پروين غفاري آشنا شد كه شاه را سخت مجذوب خود كرده بود. شاه پس از دعوت اين دختر به كاخ سلطنتي و ابراز علاقه به او، وي را بي حيثيت كرد و براي ديدارهاي بعدي با وي برنامهي خاصي را ترتيب داد. پروين غفاري در كتاب خاطرات خود آورده است: «پس از آنكه در اولين ديدار مورد پسند او (محمدرضا) واقع شدم، از سوي كاخ دعوت شدم. پس از شام و نوشيدن مقدار زيادي مشروب شاه... . من هر هفته سه روز را در كنار شه هستم، شنبه، دوشنبه و چهارشنبه.» غفاري زنبارگي و هرزگي را از خصوصيات بارز شاه عنوان مي كند و ادامه مي دهد: «محمدرضا در تمام بزم هاي شبانه با دريدگي به زنان و دختران چشم مي دوخت و به بهانههاي مختلف سعي مي كرد با آن ها تنها باشد و يا آنان را به رقص دعوت كند.».
در بخش ديگري از كتاب خاطرات پروين غفاري آمده است: « در تهران آن روزگار شايع بود كه براي شب هاي تنهايي او (محمدرضا) دختراني زيبا را شكار مي كردند و به دربار مي بردند. حتي نام دختري به نام فرانچيسكا در ليست معشوقههاي شاه بود.»
تاج الملوك، مادر محمدرضا نيز در خصوص مسائل جنسي فرزندش ديدگاههاي جالبي داشت:
«سپهبد ايادي هميشه به من اطمينان مي داد كه بيماري هاي محمدرضا به خاطر شيطنت هاي زياد او ضعف قوهي جنسي است! خدا لعنت كند اسدالله علم را كه بساط شيطنت را براي محمدرضا فراهم مي كرد و باعث تحليل رفتن قواي پسرم مي شد. به هر حال پسرم شاه بود و اگر شاه از شاه بودنش لذت نبرد و شاهي نكند چه بكند؟»
فساد اخلاقي و بي بندوباري جنسي زماني در يك نظام سياسي به نهايت مي رسد كه مقامات لشكري براي دريافت درجه و نشان از شاه، زنان و دختران خود را به ا و پيشكش مي كنند. در اين خصوص ملكهي مادر در خاطرات خود آورده است كه:
«اينها (امراي ارتش) وقتي از من نتيجه نمي گرفتند، خودشان به سراغ راههاي ديگري مي رفتند. مثلا متوسل به آقاي دولو مي شدند و يا متوسل به زن و دختر خود مي شدند... خيلي امثال عباس پشگل بودند كه درجههايشان را زنانشان يا دخترانشان از محمدرضا گدايي مي كردند... اسدالله علم هم... واسطهي آشنايي محمدرضا با دختران و زنان رجال و امراي ارتش مي شد.»
شاه در سال 1329 با ثريا بختياري ازدواج كرد كه براي وي حاصلي نداشت و دودمان پهلوي همچنان بدون وارث ماند، لذا اين وصلت نيز پس از هفت سال به متاركه انجاميد. با جدايي شاه از ثريا، هرزگي جنسي شاه ابعاد تازهاي به خود گرفت.
عياشيها و خوشگذرانيهاي محمدرضا حدوحصري نداشت و هوسرانيهاي او تا سر حد جنون پيش رفت. براي جلب نظر او گروهي از خوشخدمتهاي دربار از لندن، پاريس، بروكسل، ژنو، مونيخ، آمستردام، اسلو و كپنهاگ براي او زن ميآوردند.
اين زنان جزو زيباترين و معروف ترين زنان اروپا بودند كه با شبكهي مجهز زن رساني وارد مي شدند. اين زنان از قماش زن هاي طبقات بالا يا ملكههاي زيبايي و ستارههاي تازه كار و هنرپيشههايي چون: ايوون دوكارلو، سيلوانا مانگانو، جين ترني، مارتين كارول، لاناترنر و... بودند. حسين فردوست كه خود يكي از دلالان زن براي محمدرضا بود، در خاطرات خود دربارهي مسافرت به آمريكا همراه با شاه آورده است:
«من دو نفر را به محمدرضا معرفي كردم. يكي «گريس كلي» بود كه در آن زمان آرتيست تئاتر بود و دو بار با او ملاقات و محمدرضا به وي يك سري جواهر به ارزش حدود يك ميليون دلار داد... نفر دوم يك دختر آمريكايي 19 ساله و ملكهي زيبايي جهان بود... چندبار با محمدرضا ملاقات كرد و به او نيز يك سري جواهر داد كه حدود يك ميليون دلار ارزش داشت.»
گيتي خطير معروف ترين معشوقهي شاه در دوره ي بين جدايي از ثريا و ازدواج با فرح بود. گيتي از اقوام شاه بود كه در ميهماني هاي دربار حضور داشت، وي كه يك زن مطلقه بود، در آستانه ازدواج شاه و فرح با دريافت «حدود يك ميليون تومان پول نقد و همين حدود جواهر... راهي رم شد.». شاه كه هموراه پذيراي زنان فاسد داخلي و خارجي بود، در سال 1337 وقتي كه يكي از هنرپيشگان زن آلماني براي اجراي برنامههاي هنري به ايران آمده بود، به دعوت شاه به كاخ سلطنتي رفت و در ازاي يك شب كه در كنار محمدرضا گذرانده بود، مبلغ هفتاد و پنج هزار مارك از شاه پول دريافت كرده بود.
محمدرضا قبل از ازدواج رسمي با فرح با زنان زيادي در ارتباط بود كه رفيقههاي يك شبه يا چند شبهي او بودند. اين زنان از سوي خواهران، برادران و ساير اطرافيانش براي خوشخدمتي و كسب منافع بيشتر به شاه معرفي مي شدند. پس از ازدواج با فرح، زنبارگي محمدرضا دو چندان شد. در شبنشينيهاي دربار، وقتي زنان و دختران زيبا به وسيلهي شمس يا اشرف به وي معرفي مي شدند، محمدرضا اصلا اهميت نمي داد كه زن موردنظر او شوهردار است و شوهرش نيز در آنجا حضور دارد، «هروقت از زن شوهرداري خوشش مي آمد، در حضور شوهر آن زن از زيبايي همسرش تعريف مي كرد و علاقهي خود را نشان مي داد و در آخر هم مي گفت اگر شما شوهر نداشتيد، حتما يك شام خصوص دعوتتان مي كردم». مردان حاضر در مراسم كه زنانشان مورد توجه شاه قرار مي گرفت، كه اغلب از رجال سياسي و نظامي كشور بودند، براي حفظ پست و سمت خود مجبور بودند همسران خود را حتي براي يك شب هم كه شده به شاه پيشكش كنند. بسياري از سران نظامي دورهي پهلوي دوم «درجه هايشان را زنانشان يا دخترانشان از محمدرضا گدايي مي كردند.»
بي بندوباري جنسي شاه حد و مرزي نداشت. يك بار خوانندهي معروف كشور تركيه به نام «برنا اگلي»از سوي رحيمعلي خرم به ايران دعوت شد تا در كابارهي او به اجراي برنامه بپردازد. وقتي كه خبر زيبايي اين خوانندهي ترك به شاه رسيد، وي رانندهاش را براي آوردن او به كاخ، به كاباره فرستاد، كه با مقاومت اگلي روبه رو شد؛ اما خرم به زور كتك وي را روانهي كاخ سلطنتي كرد و شاه وي را مورد آزار و اذيت جنسي قرار داد. با فرار خوانندهي ترك از كاخ سلطنتي، موضوع از سفارت تركيه پيگيري، اما از سوي دربار تكذيب شد. در نهايت با دخالت ساواك و اهداي چندين قاليچهي نفيس، مقداري جواهرات و پول نقد به خوانندهي ترك، وي تعهد كرد كه موضوع را فراموش كند.
«آنژ» يكي از دختران مؤسسهي مادام كلود بود كه به شاه معرفي شد. وقتي كه وي وارد تهران شد، مورد استقبال يكي از كارمندان وزارت امور خارجه قرار گرفت و در هتل هيلتون ساكن شد. طي سه روز آداب و نحوهي رفتار با شاه به وي آموزش داده شد. وقتي كه شاه آنژ را ديد به قدري از وي خوشش آمد كه او را به مدت شش ماه در تهران نگه داشتند، هرچند وي پس از اين مدت با اصرار به كشور خود بازگشت.
به اعتقاد فالاچي اگر شاهي وجود داشته باشد كه از او هميشه در رابطه با زنان صحبت شده، شخص محمدرضا بوده است. اما مينو صميمي بر اين باور بود كه شاه طبعي بسيار خوشگذران و عياش داشت كه حتي از ارضا كمترين هوس خود غفلت نمي كرد.
فريدون هويدا در كتاب خاطرات خود دربارهي هوسرانيهاي شاه و دلالي اسدالله علم براي خوشگذراني ارباب خود، از يك زن ساكن آمريكا سخن به ميان آورده كه چون مورد توجه محمدرضا قرار گرفته بود، از سوي علم براي شركت در يك ميهماني به خانهاش دعوت شد. پس از آنكه علم اين زن را به اتاق پذيرايي خلوت راهنمايي كرد، شاه وارد اتاق شد؛ اما درخواست ارتباط جنسي او، با مخالفت زن آمريكايي مواجه شد.
مسافرت هاي شاه به سوئيس كه در زمستان هر سال براي تفريح و اسكي انجام مي شد، خالي از مفاسد جنسي نبود. در اين مسافرت ها، فرح به ويلاي «سوورنا» كه متعلق به خود شاه بود، مي رفت و محمدرضا براي عياشي در هتل «سوورنا» اقامت مي كرد. در اين اقامت هاي هميشه يك زن زيباي موطلايي از مؤسسهي مادام كلود در پاريس براي ملاقات با شاه به سوئيس پرواز مي كرد. در زمان اقامت شاه در سوئيس، مطبوعات اروپايي، مطالب متعددي را دربارهي عياشيهاي شاه منتشر مي كردند. يكي از تيترهاي اين روزنامهها، اين جمله بود: «شاه عاشق «آن مارگرت» ستارهي معروف سينماي سوئد و آمريكا شده است.»
در يكي از سفرهاي محمدرضا به ايتاليا كه براي شركت در فستيوال ونيز رفته بود، شاه از فرماندار ونيز براي خوشگذراني آن شب خود درخواست زن كرد كه اين تقاضا با بهت و حيرت فرماندار همراه بود. وقتي اين خبر به جوليو آندرئوتي رسيد، اين تقاضاي شاه را عاري از نشانههاي نجيبزادگي دانست.
هرزگي و بوالهوسي محمدرضا هيچ محدوديتي نداشت و هيچ چيز نمي توانست مانع آن شود تا جايي كه وي يكبار ضمن پرواز با هليكوپتر بر فراز اصفهان، به دختر يكي از وزيران دست درازي كرد. بي پروايي عشقي شاه به حدي بود كه يكي از معشوقههاي وي صورتحساب خياط خود را به سفارت ايران در پاريس فرستاده بود.
رفت و آمد زنان و دختران هرزه كه تعداد آنها به صد تن مي رسيد، در دربار به قدري عادي بود كه به بخشي از سبك زندگي پهلوي دوم تبديل شده بود و اين نشان از زنبارگي مفرط شاه داشت. در ميان اين زنان و دختران همه تيپ زني مشاهده مي شد، از زناني كه از سوي اطرافيان شاه معرفي شده بودند، دختران تلفني مادام كلود در پاريس، هنرپيشگان اروپايي و آمريكايي تا «ماريا اشنايدر» ستارهي نوجوان فيلم هاي سكسي و حتي دختر صاحب سينما ايران در تهران كه يك ارمني بود.
در سال 1351 زمزمه هايي حاكي از عاشق شدن شاه در دربار پيچيد. معشوقه، يك دختر نوزده سالهي ايراني به نام گيلدا بود. گيلدا دختر زيبايي بود كه موهاي يكدست طلايي داشت. محمدرضا وي را به دربار آورده بود و حتي قصد داشت با وي ازدواج كند. اختلاف فرح و محمدرضا بر سر اين موضوع تا بدانجا پيش رفت كه اين دو تصميم به جدايي از يكديگر گرفتند، اما با پا در مياني تاج الملوك، شاه و ملكه توافق كردند كه «من بعد با هم كاري نداشته باشند، يعني رسما و اسماً زن و شوهر باشند و فرح هم حفظ ظاهر كند و همچنان به عنوان ملكه مادر وليعهد باقي بماند، اما او راه خودش را برود و محمدرضا هم راه خودش را» شاه پس از مدتي كه گيلدا را در كنار خود داشت، از وي دل زده شد و او را به محمد خاتمي، شوهر فاطمه پهلوي و فرمانده نيروي هوايي ارتش، واگذار كرد.
عاشق پيشگي شاه هيچ پاياني نداشت و هر روز دل به زن جديدي مي بست، البته وي از انجام هرگونه هزينهاي هرچند سرسامآور، براي دستيابي به زن مورد علاقهاش دريغ نمي كرد. محمدرضا مدتي هم عاشق «سوفيا لورن» شد و حتي وي را به ايران دعوت كرد كه او نپذيرفت، اما شاه دستور داد كه فرح گونههاي خود را به شكل گونههاي سوفيا لورن جراحي نمايد.
يكي ديگر از افتضاحات جنسي محمدرضا، ارتباط او با پرستار دخترش ليلا بود كه خبر اين ارتباط به مطبوعات اروپا كشيده شد. اين پرستار كه يك دختر سوئيسي بود كه مورد توجه شاه قرار گرفت و روابط پنهاني آن دو از پرده بيرون افتاد. شاه حتي تا آخرين لحظات عمر، دست از هرزگي و زنبارگي بر نداشت و در اواخر زندگياش نسبت به زنان حريص تر هم شده بود. در اين خصوص احمدعلي انصاري در كتاب خاطرات خود آورده است: «شاه تا زماني كه حالش به وخامت گراييد هنوز هم روحيهي زنبازي خود را حفظ كرد.»
فرح
فرح ديبا پس از مرگ پدرش- كه يك فرد نظامي از اهالي تبريز بود- به همراه مادرش عازم تهران شد و تحت سرپرستي دايي خودف محمدعلي قطبي قرار گرفت.
دوران تحصيل فرح در تهران در مدارس تحت تعليم و سرپرستي راهبههاي مسيحي طي شد. زماني كه وي به سن هيجده سالگي رسيد، به همراه پسر دايي خود، رضا قطبي براي ادامهي تحصيل به فرانسه رفت. توان مالي خانوادهي فرح در حد و اندازهاي نبود كه بتواند به پرداخت هزينههاي تحصيل وي ادامه دهد، لذا فرح از فرط استيصال براي دريافت كمك مالي به سراغ ارشير زاهدي در ويلاي حصارك وي رفت كه اين ديدار موجبات ازدواج وي با محمدرضا را فراهم نمود.
از آنجا كه فرح در فرانسه تحصيل كرده بود، همانند آنان بيبندوباري و ولنگار بار آمده بود و زماني كه وارد دربار شد؛ به تقليد از فرهنگ فرانسوي مجالس رقص و طرب بهراه مي انداخت و به همراه دوستانش به عنوان رقص، حركات سقيف انجام مي داد و دائم در بغل اين و آن بود. فرح در خصوص آزادي زنان ديدگاه ويژهاي داشت. وي مي گفت: تا زماني كه زنان آزادي جنسي نداشته باشند، هيچ نوع آزادي واقعي نخواهند داشت. فرح زنان شوهردار را تشويق به داشتن رفيق و معشوق مي كرد و تلاش زيادي كرد تا آزادي جنسي را در بين زنان جامعه ترويج كند. زناني كه در اطراف فرح جمع شده بودند، اكثراً شوهردار بودند، اما هيچ گاه داشتن دوست پسر و معشوق را از همسران خود پنهان نمي كردند.. يكي از اين زنان شخصي بود به نام ليلي امير ارجمند (جهانآرا) كه از دوستان دورهي دبيرستان و دانشگاه فرح محسوب مي شد. ليلي پس از ازدواج فرح با شاه به دربار راه يافت و از طرف فرح، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را در قبضهي خود گرفت. ملكهي مادر در توصيف برخي از تفكرات ليلي امير ارجمند در كتاب خاطرات خود آورده است: «اين زن (ليلي) افكار مخصوصي داشت كه در هيچ آدمي نبود. مثلا مي گفت، آدمها اگر در حضور هم معاشقه و مغازله و زناشويي كنند، لذتش دوصد چندان مي شود و خودش هميشه مجالس چند نفره راه مي انداخت و گاهي كه مرد كم مي آورند، از همين خدمهي دربار صدا مي كردند و ميبردند داخل محفل خودشان. اعتقاد زن و شوهري را خلاف عادت انسان و يك عمل خرافي و نشانهي عقب ماندگي مي دانست و مي گفت: وقتي مردها مي توانند چند زن و معشوقه داشته باشند، چرا ما زنها نتوانيم؟»
تاجالملوك در ادامهي توصيفات خود از خصوصيات اخلاقي و رفتاري ليلي اميرارجمند گفته است: « اين خانم نمونهي يك زن بيبندوبار و آزاد از هر نوع قيد و بند بود. كاخ را ملك شخصي خود مي دانست و گاهي اوقات ده پانزده زن از كاركنان دربار و نديمهها و خدمه و دوستانش را لخت مي كرد و در استخر كاخ بدون هيچگونه پوششي (لخت مادرزاد) شنا مي كردند.» ليلي زماني كه در برابر اين عمل خود مورد اعتراض سرپرست خدمهي كاخهاي سلطنتي قرار گرفت كه چرا اين عمل خود جلوي چشم باغبانها و كارگران كاخ انجام ميدهد؟ پاسخ داد بگذار نگاه كنند براي سوي چشمشان خوب است» فريده ديبا هم از فساد اخلاقي و بيپروايي جنسي ليلي اميرارجمند ابراز نارضايتي مي كند، به خصوصي زماني كه وي در سواحل نوشهر و كيش در مقابل ديدگان تعداد زيادي از محافظين و نگهبانان بدون هيچ گونه پوششي به شنا مي پرداخت. ليلي صميمي ترين دوست فرح بود كه در اكثر اوقات همراه هم بودند. بين اين دو يك ارتباط متقابل وجود داشت؛ به اين معني كه ليلي در پوشش و آرايش خود را شبيه فرح مي كرد و فرح نيز در بيبندوباري و افسار گسيختگي جنسي خود را به ليلي نزديك مي كرد. در اين خصوص علي شهبازي در كتاب خود آورده است: «اين خانم از دوستان ملكه، فرح ديبا بود و خيلي از كارهاي آن ها مثل هم بود. مثلا در وقاحت و بيشرمي كاملا شبيه هم بودند. از اينكه جلوي مردم لخت قدم بزنند، لذت مي بردند.»
كريم پاشا بهادري فرد ديگري از حلقهي دوستان فرح در فرانسه بود كه روابط بسيار نزديك و صميمانهاي بين آن دو برقرار شده بود. فرح در بدو ورود به پاريس با او آشنا شد و به سبب اينكه اوقات زيادي را باهم سپري مي كردند، كريم از فرح خواستگاري كرد كه مورد موافقت فرح قرار گرفت. كار تا به آنجا رسيد كه طي برگزاري جشن كوچكي و بدون اطلاع خانواده، رسما نامزدي خود را بين دوستانشان اعلام كردند. پس از خواستگاري محمدرضا از فرح، قضيهي نامزدي با كريم هم منتفي شد، اما علاقهي موجود بين آن دو سبب گرديد كه فرح پس از اينكه ملكهي ايران شد و دفتر ويژهاي را براي خود تأسيس كرد، كريم پاشا بهادري را به سمت رئيس دفتر مخصوص ملكه منصوب كرد تا همواره در كنار يكديگر باشند. در جريان اعتراض فرح به حضور گيلدا آزاد (طلا) در دربار، محمدرضا با خونسردي به فرح گفت كه تو هم كريم پاشا بهادري را در دفتر كارت داري! در حقيقت شاه با اين جمله به فرح فهماند كه از روابط جنسي او مطلع است و فرح كه خود روابط نامشروع دارد، نمي تواند از او به خاطر داشتن همين روابط انتقاد كند.
فريدون جوادي كي ديگر از دوستان ايام تحصيل فرح در فرانسه بود كه بلافاصله پس از فرح وارد دربار شد. روابط غير اخلاقي جوادي و فرح از مسائل علني دربار پهلوي دوم بود كه همه از ان اطلاع داشتند و به يك مسئلهي عادي در كاخ سلطنتي تبديل شده بود. در مورد روابط نامشروع جوادي و فرح در كتاب خاطرات تاجالملوك آمده است:
«... اما فرح متأسفانه رعايت آبرو و پنهانكاري را نمي كرد. و عمدا و عالما كاري مي كرد كه به محمدرضا لطمه بخورد. يك روز آقاي صاحب اختيار... گفت: قربانت گردم، آيا درست است كه شهبانوي مملكت دوست پسر داشته باشد و او را با خود به داخل كاخ بياورد؟ البته ما مي دانستيم كه فرح با فريدون جوادي قاطي شده است؛ اما نه اينكه او را به كاخ بياورد! خودم فرح را خواستم و به او نهيب زدم كه زنيكهي گدازاده خجالت نميكشي اين قبيل كارها را جلوي چشم كاركنان دربار انجام مي دهي؟ فرح گفت، درست گفته اند شاه مي بخشد، شيخ عليخان نمي بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت بايد به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختيار پايين تنهام را دارم.»
روابط غيراخلاقي فرح و جوادي چنان به حالت افراط رسيده بود كه حتي در زماني كه براي تفريح به مكاني همچون شكارگاه مي رفتند، از اين روابط غافل نبودند. در يكي از اين برنامهها كه در شكارگاه خجير در منطقهي جاجرود اتفاق افتاد، فرح و جوادي در حال معاشقه با يكديگر به وسيلهي يكي از سربازان گارد مشاهده مي شوند. سرباز ضمن تعريف ماجرا براي مافوق خود، ميگويد: «ما خيال مي كرديم كه از يك زن عفيفه نگهباني مي كنيم و نمي دانستيم كه اين طور مسائلي هم در ميان استۀ» هر چند آن موقع كسي جرأت علني نمودن قضيه را نداشت و ناچاراً سرباز گارد را ضمن تهديد، از گارد اخراج مي كند و براي اينكه دهانش براي هميشه بسته بماند، مغازه اي را به اضافهي سرمايه براي كسب و كار به او دادند.
در زمينهي لاقيدي و لاابالي گري فرح در محافل و مجالس عموميف در كتاب خاطرات پرويز راجي آمده است:
« در يكي از گردهمايي هاي انستيتو بينالمللي اسپن، زماني كه اردشير زاهدي پس از اظهار ارادت و جان نثاري نسبت به شاه، دولت ايران را به بيلياقتي متهم ساخت، مورد اعتراض فرح قرار گرفت. «زاهدي بلافاصله پس از شنيدن اين حرف از جايش برخاست. به كنار شهبانو آمد، موي دم اسبي او را كنار زد و پشت گردنش را بوسيد!»
ماجراهاي غير اخلاقي فرح صرفا به اشخاص ايراني محدود نمي شد، بلكه وي در هر فرصتي كه به دست مي آورد، به ايجاد ارتباطات عاشقانه با افراد خارجي اقدام مي كرد. «بژورن مايرولد» يك دانشجوي نروژي بود كه فرح در كافهي محله لاتن پاريس با وي آشنا شد. اين آشنايي موجب پديد آمدن عشقي آتشين بين آن دو شد كه در مدت كوتاهي از لاس زدنهاي پاك! به رد و بدل نمودن بوسههاي عاشقانه تبديل شد. اين ارتباط تا زمان نامزدي فرح با محمدرضا ادامه داشت. هرچند فرح در بازگشت به فرانسه در ديدار با بژورن از وي خواست تا دوستيشان هرطور كه هست در قلبهايشان باقي بماند. فرح در سفرهاي تفريحي خارج از كشور هم اصول اخلاقي، شأن و جايگاه را رعايت نمي كرد و با هر فرد بي سر و پايي روابط عاشقانه برقرار مي كرد. در يكي از سفرهاي فرح به سوئيس كه در زمستان هر سال انجام مي شد، وي در حال معاشقه با مربي اسكياش كه يك نجار سوئيسي بود ديده شد.
اشرف
روابط جنسي پنهان و آشكار اشرف، وي را در صدر مجلس عيش و عشرت خانواده و دربار پهلوي جاي داده است. اشرف علاقهي مفرطي به مردان داشت و علاقهمند بود با هر مردي كه مورد پسندش واقع مي شد، رابطه جنسي برقرار كند.
اشرف دربارهي معاشرت با مردان مي گويد: «اين احساس غيرعادي به من دست داده بود كه درحضور مردان بيشتر احساس راحتي و آسايش مي كنم. حقيت آن است كه من هنوز هم همين حالت را دارم و معاشرت با مردان را بر زنان ترجيح مي دهم.»
اشرف زن هوسراني بود كه به يك يا چند مرد قناعت نمي كرد؛ بلكه علاقهمند بود كه از هر تيپ و گروهي از طبقات مختلف جامعه دوستاني داشته باشد تا در فرصت مناسب ضمن استفاده از آنان، خود را در اختيار اين افراد قرار دهد. معشوقهاي اشرف شامل اشخاصي از هنرپيشگان، ديپلماتها، بلندپايگان نظامي و سياسي كشور، قهرمانان ورزشي، بازرگانان، جاهلهاي خياباني و حتي دلالان محبت بودند كه هريك در ارضاي هوسهاي سيري ناپذير اين زن سهمي داشتند. اشرف از همان دوران نوجواني علاقهمند به ايجاد روابط جنسي با مردان بود كه شايد اولين مورد آن مربوط به ارتباط وي با عليشاه، مهتر و مربي اسبهاي سلطنتي دربار رود كه توسط رضاشاه كشف شد. پس از آنكه اشرف به اجبار پدرش با علي قوام ازدواج كرد، عاشق پيشگي وي نمايان شد و روابط وي با مهرپور آغاز شد. اشرف، خود در اين باره مي گويد: «هرچند ازدواج كرده بودم، هنوز هم با عشق و شورمندي و تمام آن احساساتي كه به شاعران و تصنيفسازان و دختران جوان الهام مي بخشيد، بيگانه بودم. فقط از يك چيز خبر داشتم و آن كشش و ميزان احساسات من به مهرپور بود.» اشرف زماني كه با مهرپور روابط عاشقانه برقرار كرد، متوجه شد كه شديداً به هوشنگ، برادر مهرپور علاقه مند شده است، لذا در اندك زماني روابط جنسي خود را متوجه هوشنگ كرد، اين روابط در حالي است كه وي داراي شوهر رسمي بود. اشرف در مورد عشق جديد خود اظهار مي دارد:
«... مجذوب هيكل بلند و برازندهي هوشنگ، جذابيت دلپذير و بيش از حد او و آگاهي و باريك بيني او شده بودم كه اين همه را در سالهايي كه در انگلستان به مدرسه مي رفت؛ بدست آورده بود. مي دانستم كه در اين مرد عاشق تفريح و عاشق زندگي، نخستين عشقم را پيدا كردهام. حالا با اين عشق چه كار بايد بكنم، برايم معمايي شده بود.»
اشرف به بيماري ميگرن مبتلا بود، اما به جاي استفاده از دارو، آرامش اعصاب خود را از طريق ارتباط جنسي با دوستان مردش به دست مي آورد. وقتي كه از اشرف سؤال مي شد كه چرا اينقدر با مردها روابط جنسي دارد، در جواب مي گفت، «چون ميگرن دارم». اشرف براي گذراندن شبهاي خود برنامههاي خاصي داشت. معروف بود كه اشرف هر شب پس از پايان بزمهايي كه در كاخ خود ترتيب مي دادف تا صبح با سه مرد مختلف به سر مي برد و اين ارادهي او بود كه تعيين مي كرد چه مردي بايستي شكارش باشد. موضوع همخوابگي اشرف با استالين از موضوعات مورد علاقهي وي بود كه هروقت در نوشيدن مشروب افراط مي كرد، اين قضيه را بي محابا در حضور افراد تعريف و از مردانگي استالين تمجيد مي كرد، ضمن اينكه هميشه با غرور و افتخار مي گفت: «استالين مردي كه آلماننازي را تسخير كرد؛ در برابر من تسليم شد.» اشرف بدون هيچ گونه ملاحظه اي به محض اينكه فردي از نظر قيافه و يا هيكل مورد توجهش قرار مي گرفت، فرد موردنظر را دعوت به برقراري رابطه مي كرد. در يكي از ميهمانيهاي سازمان شاهنشاهي كه در همدان برگزار شده بود. يكي از حضار كه خيلي زيبا و قوي هيكل بود؛ مورد توجه اشرف قرار گرفت و در حين برگزاري جشن آن شخص به وسيلهي يكي از نزديكان اشرف براي يك ملاقات خصوصي با والاحضرت شاهدخت احضار گرديد.
يكي از خصوصيات بارز اشرف در برابر كساني كه با آنها رابطه داشت اين بود كه، اين افراد تا زماني كه تحت تسلط و انقياد اشرف قرار داشتند؛ مي توانستند از امكانات سياسي و اقتصادي اشرفت بهرهمند باشند، اما وقتي كه تصميم به خودمختاري مي گرفتند و در برابر خواسته هاي اشرف تمكين نمي كردند، به دستور اشرف از بين مي رفتند. يكي از اين افراد لئون پالانچيان بود كه با پشتيباني اشرف توانسته بود در فعاليت هاي اقتصادي مختلف از جمله راهاندازي خط هواپيمايي مستقل خصوصي و به دست گرفتن مقاطعه كاري پروژههاي راهسازي، موفق شود. پالانچيان كه شديداً مورد توجه اشرف قرار داشت، پس از شكوفايي كارش تصميم به استقلال گرفت، فشار اشرف از طريق ساواك نيز نتيجه بخش نشد، لذا پس از آنكه پالانچيان به اظهار عشق و علاقهي اشرف بي توجهي كرد به دستور اشرف، سر به نيست شد.
پرويز راجي نيز از اشخاصي بود كه مورد توجه اشرف قرار گرفتت و اشرف شديداً عاشق او شده بود. راجي به واسطهي همين علاقهي اشرف در جواني پلههاي ترقي را به يكباره پيمود و در سنين حدود 35 سالگي همواره مشاغل مهمي داشت و آخرين آن سفير ايران در انگلستان بود.
علاقهي اشرف به راجي در حدي بود كه به ساواك دستور داده بود تا تمام ارتباطات و رفتارهاي راجي را تحت نظر داشته باشند و مرتباً به وي گزارش دهند. «هدف اشرف اين بود كه مطلع شود كه آيا راجي با زن ديگري هم رابطه دارد يا نه و اگر دارد آن زنها كه هستند و چه صحبتهايي مي كنند و عكسهايشان را ببيند.» زماني كه راجي سفير ايران در انگليس شد، اشرف هفتهاي يك بار براي ملاقات با وي به لندن مي رفت. بدبختي شوهران اشرف اين بود كه پس از ازدواج، اشرف از قيافهشان بي زار مي شد و تحمل ديدنشان را نداشت. پس از جدايي اشرف از علي قوام، اشرف عاشق اشخاص متعددي شد و نهايتاً با احمد شفيق مصري ازدواج كرد، اما پس از مدتي از او هم جدا شد. اشرف در هام زمان در سفري كه به پاريس داشت عاشق فردي به نام مهدي بوشهري شد كه بيست سال از خودش جوانتر بود، اما در مدت كمتر از يك سال از وي نيز بيزار شد. زماني كه مهدي بوشهري در بازگشت از يكي از سفرهاي تجاري خود، بدون اجازهي اشرف وارد اتا خوابش شد، در حالي كه اشرف با يكي از مردان مورد علاقهاش خلوت كرده بود، مورد غضب اشرف قرار گرفت و پس از آن از ورود وي به كاخ شاهدخت جلوگيري به عمل آمد.
حسين فردوست در كتاب خاطرات خود درباره ي مفاسد جنسي اشرف در خارج از كشور آورده است:
«در زمان فوزيه، مدتي اشرف معشوقه ي تقي امامي شد. در مسافرت به مصر مدتي با ملك فاروق بود. در سال 1332-1331 كه در پاريس بودم و به ديدار اشرف مي رفتم، مي ديدم كه با 3مرد رفيق است. 2 نفر اهل پاريس بودند و ديگر افسري جوان و اهل يوگسلاوي بود. ... در پاريس اشرف از مادر و خواهرش جدا شده و براي خود اتاق جداگانهاي گرفته بود. من هرگاه به ديدارش مي رفتم، يكي از اين 3 مرد را در اتاقش ميديدم. مثلا ساعت 9 صبح به ديدار اشرف مي رفتم و مي ديدم كه يك مرد گردن كلفت با لباس خواب در اتاق است و اشرف در تختخواب است و خميازه مي كشد... دفعهي ديگر مي رفتم و مي ديدم كه پسر بلند قد و خوش تيپ فرانسوي با لباس خواب در دستشويي است و دست و رويش را مي شود و مشخص است كه شب آنجا بوده»
يكي از افسران ارتش ايران كه در سالها آغازين حكومت پهلوي دوم به عنوان محافظ اشرف به انجام وظيفه پرداخته بود در خصوص اشرف گفته است «اشرف با اينكه زن احمد شفيق مصري بود... هركسي را كه گيرش مي آمد مورد استفادهي شهواني قرار مي داد؛ زن ناپاكي بود... در آنجا (دربار) اخلاق و كثافت كاريهاي او را ديدم، به او خيلي بدبين شدم كه اين چه مملكتي است كه ما كساني را كه نعوذبالله مثل خدا مي دانستيم، پرستش مي كرديم، چه فرمان شاه و چه فرمان يزدان (مي گفتيم): شاه اين است؟ خواهرش اين است؟ بسيار زن فاسدي بود. يك نوع مرض جنسي داشت، با يك مرد، دو مرد كفايت نمي كرد.»
به جرأت مي توان گفت كه تعداد مرداني كه اشرف با آنان روابط عاشقانه و جنسي داشت قابل شمارش نيست؛ اما تعدادي از معروفترين و سرشناسترين آنان عبارت بودند از: برادران تيمور تاش؛ علي رزمآرا؛ تقي امامي؛ ملك فاروق؛ غلامحسين جهانشاني (وزير بازرگاني كابينهي علم)؛ ذوالفقار علي بوتو (نخست وزير و وزير امور خارجهي اسبق پاكستان)؛ پرويز راجي؛ منوچهر اقبال؛ ابوالحسن ابتهاج؛ تيمور بختيار؛ حسنعلي منصور؛ عبدالحسين هژير؛ خسرو هدايت (نمايندهي مجلس و سفير)؛ احمد دهقان (نمايندهي مجلس و مدير مجله تهران مصور)؛ عبدالرضا انصاري (وزير كشور و مدير عامل سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي)؛ايرج وحيدي (وزير نيرو)؛ لئون پالانچيان؛ بهروز وثوقي (هنرپيشهي سينما) و ...
درباريان
فساد جنسي در دربار پهلوي به يك موضوع كاملاً عادي تبديل شده بود . درباريان به تقليد از شاه خود را از هرگونه قيد و بندي در ايجاد روابط جنسي آزاد مي ديدند و در عين حال هيچ كس معترض آنان نيز نمي شد. تاجالملوك، مادر محمدرضا شاه كه پس از مرگ رضاشاه همانند يك دختر نوجوان درباري، دوست پسرهاي متعددي را براي خود انتخاب كرده بود، علاقهي شديدي به مرداني با ويژگي هاي خاص داشت. بزمهاي رقص و آواز يكي از علاقهمندي هاي اين زن كهنسال بود. علاقهي ديگر وي ارتباط و مصاحبت با مردان قوي هيكل بود. ذبيحالله ملك پور و رحيمعلي خرم دو نقر از مرداني بودند كه مورد توجه تاجالملوك قرار داشتند. تاجالملوك علاوه بر مصاحبت آزادانه و حتي شنا در استخر با اين مردان كه در كاخ انجام مي شد، براي اينكه در ايجاد ارتباط جنسي با آنان بتواند راحت تر عمل نمايد، يك خانهي اختصاصي در شهر براي خود تدارك ديده بود. ملكهي مادر به ارتباط با زنان نيز علاقه مند بود.
در اين خصوص پروين غفاري در كتاب خاطرات خود گفته است: «در دربار معروف بود كه مادر شاه با آن پيري به دو چيز بيش از همه علاقه مند است: «زن و قمار». آري او همجنس باز بود و رابطهي او با زني به نام احترام صاحبديواني كه خالهي زن امير اسدالله علم و معروف به «اتي خانم» بود و زن زيبايي به شمار مي رفت، آن چنان آشكار بود كه نيازي به پرده پوشي نداشت.»
شمس پهلوي، خواهر بزرگ محمدرضا از دين اسلام برگشته و به مسيحيت گرويده بود. وي پس از جدايي از همسر اول خود، فريدون جم، عاشق پسرخالهي ويلونزن خود با نام عزتالله مين باشيان شد و با وي ازدواج كرد. شمس نيز در ارتباط با مردان از سليقهي خاصي پيروي مي كرد، به اين معنا كه به مردان تنومند، خوش اندام و زيبارو گرايش داشت. شمس همچنين علاقه مند به رفاقت با چهرههاي سرشناس و مشهور دنيا بود. زماني كه پروفسور برنارد به ايران آمد، شمس وي را به كاخ خود برده و چند روزي پيش خود نگه داشت.
فاطمه پهلوي، خواهر ناتني شاه پس از مرگ شوهرش به بندوباري جنسي كشيده شد و مردان زيادي به رغم آنكه فاطمه تا دو برابر آن ها سن داشت با وي در ارتباط بودند. يكي از اين مردان رضا قطبي بود كه ارتباط وي با فاطمه مشكلاتي را در زندگي برايش فراهم آورد.
برادران شاه نيز از قافلهي مفاسد جنسي عقب نماندند. زماني كه محمودرضا پهلوي مدتي در هتل هيلتون سكونت كرد، زنان زيادي به اتاق وي رفت و آمد مي كردند.
غلامرضا پهلوي برادر ديگر شاه نيز علاقهي زيادي به هرزگي داشت و به اين منظور هيچ فرصتي را از دست نمي داد. پروين غفاري دربارهي نحوهي اولين ارتباط غيراخلاقي خود با غلامرضا در خاطرات خود گفته است:« غلامرضا برادر شاه پيغام داد كه مايل است مرا ببيند، من نيز دعوتش را قبول كردم و به باغ او رفتم. با هم به درون اتاق بزرگ و مبله و شيكي رفتيم. روي ميز انواع اغديه و اشربه به چشم مي خورد و از منقل كنار پشتي دود بلند مي شد... در نگاهش تمنا موج مي زد، اما معلوم بود كه ميخواهد اول چيزي بگويد... همين طور كه فكر مي كرد، ديدم غلامرضا گيلاسي ديگر برايم مشروب برايم ريخت و جعبهي سيگارش را نيز به طرفم گرفت. محتويات گيلاس را به درون گلويم سرازير كردم و به غلامرضا گفتم كه مي تواند يك بست ترياك برايم بچسباند. چشمانش خنديد و به سرعت دست به كار شد. آن شب در كنار او ماندم.» پس از اين ماجرا، غلامرضا به يكي از مردان بيشماري تبديل شد كه غفاري با آنان در ارتباط بود و بخشي از زندگي اين زن را در قبال ارتباط جنسي تأمين مي كرد.
حميدرضا پهلوي برادر ديگر شاه بود كه مفاسد جنسي وي گاهي موجبات دردسر براي دربار مي شد. وي كه در اولين ازدواج خود با شكست مواجه شده بود، زندگي بي قاعدهاش بيش از بيش به ابتذال كشيده شد. وي كه مشتري پروپا قرص دانسينگها و كاباره ها بود؛ با زنان هرزهي زيادي آشنا شده بود. در يكي از كابارههاي تهران با زني به نام هما خامهاي معاشرت مي كرد. اين زن يكي از فواحش رسمي تهران و از معركه گردانان مجالس عيش و عشرت در تهران بود. هما خامهاي كه به علت زيبايي در سن 12 سالگي از جادهي عفت خارج شده بود؛ مورد توجه حميدرضا قرار گرفت و به غنوان سومين شوهر با وي ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج يك فرزند پسر و يك فرزند دختر بود كه اين دو پس از متاركهي حميدرضا و هما و نيز ازدواج حميدرضا با خواهر هما، به سوئيس اعزام؛ اما در آنجا دچار مشكلات و ناهنجاريهاي اخلاقي شدند.
در جريان يكي از ارتباطات جنسي حميدرضا با دختري به نام فلوي اين دختر باردار مي شود پيشنهاد حميدرضا براي كورتاژ نيز از سوي فلور رد مي شود. در نتيجه حميدرضا با همدستي اطرافيان خود به خانهي فلور مي رود و او را به قتل مي رساند.
شهناز پهلوي دختر بزرگ محمدرضا از فوزيه، در خصوص مسائل جنسي همانند پدرش بسيار تنوع طلب بود، زيرا در زمان كوتاهيف ازدواجهاي متعددي را انجام داده بود. شهناز در يكي از ارتباطات غير اخلاقي خود سخت عاشق شخصي به نام خسرو جهانباني شد، اما با مخالفت محمدرضا مواجه شد. اسدالله علم در خاطرات خود در اين باره گفته است: «موضوع ازدواج والا حضرت شاهدخت شهناز با خسرو جهانباني را به عرض شاه رساندم. شاه فرمودند: اجازه دادم.چاره نيست. مي گويند شهناز آبستن هم هست! من از قيافهي شاه خيلي متأثر شدم. ولي به روي خود نياوردم و تصميم گرفتم هرچه زودتر كارها را رو به راه كنم. فقط پرسيدم: عقد در كجا باشد؟ فرمودند در سفارت ما در پاريس.»
شهرام پهلوي نيا، پسر اشرف پهلوي، همانند مادرش در ارتكاب به مفاسد جنسي اشتهاي فراواني داشت. افسار گسيختگي جنسي شهرا پهلوي نيا به قدري بود كه عوامل خود را به خيابانهاي شهر مي فرستاد تا دختران نوجوان و زيبا را به زور به كاخ او بياورند تا وي به آن دختران تجاوز كند. تعداد دختراني كه به اين ترتيب وارد كاخ شهرام شدند و ديگر روي بازگشت به خانه و خانوادهي خو را نداشتند زياد بود. اين دختران پس از آنكه مدتي در حضور آنان در كاخ شهرام مي گذشت و وي از تجاوز جنسي به آنان خسته مي شد، آن ها را با عناوين گوناگوني همچون خدمتكار، ماشين نويس و غيره به استخدام كاخ در ميآورد، اما در واقع اين دختران بردگان جنسي شهرام بودند و علاوه بر او، در ميهمانيهاي وي و اشرف، مجبور به تمكين از خواستههاي نامشروع ميهمانان نيز بودند. يكي از ابتكارات شهرام كه در سال1355 در تهران مد شد، يك نوع ميهماني جديد به نام «كليد پارتي» بود. طي اين ميهماني كه براي اولين بار با حضور تعداد زيادي از وزرا، نمايندگان مجلس، رؤساي ادارات، سرمايه داران و هنرمندان در هتل ميامي برگزار شد، ميهمانان پس از يك پذيرايي استثنايي، در آخر شب هركدام همسرانشان را به يكي از اتاقهاي هتل مي فرستادند؛ سپس همهي كليدهاي اتاقها را روي هم مي ريختند و به هم مي زدند تا كسي نتواند كليد اتاق مربوط به زن خود را پيدا كند. پس از آن به هريك از مدعوين چشم بند مي زدند و به طور شانسي دست در كليدها مي بردند و هركس يك كليد برميداشت و به اتاقي كه شمارهي آن روي كليد بود ميرفت و با زني كه در آن اتاق منتظر شانس خود بود، هم بستر مي شد. به هر حال ابتكار اين مجلس شيطاني كه به وسيلهي شهرام پهلوي نيا ارائه شده بود، هر هفته در يكي از هتلهاي مجلل تهران و با حضور وابستگان و سران رژيم و همسرانشان انجام مي شد.
اسدالله علم از اشخاص ذينفوذ دربار پهلوي دوم بود كه سالها در مقام وزارت دربار، كنترل كامل دربار محمدرضا را در دست داشت و محرم اسرار شاه بود. محمدرضا هرگاه تمايل پيدا مي كرد، علم از داخل يا خارج از كشور براي او زن پيدا ميكرد و بدين ترتيب مجالس همخوابگي شاه را با هزينههاي گزاف مي داد. در خصوص دلالي و مشاورهي جنسي علم براي شاه همهي درباريان متفقالقول بودند. ملكهي مادر در اين مورد گفته است: «خدا لعنت كند علم را كه بساط شيطنت براي محمدرضا درست مي كرد و باعث تحليل رفتن قوهي پسرم مي شد.». فريده ديبا نيز معتقد بود كه علم از مشاوران جنسي محمدرضا بود. كتاب خاطرات علمف مملو از خاطرات ارتباطات جنسي وي با معشوقههايش و نيز ترتيب دادن شاه با زنان و دختران هرزه است. «امروز صبح با دو دختر خوشگل به اسبسواري رفتم هر دو بسيار زيبا بودند؛ ولي جاي معشوق مرا نمي گيرند. حوالي ساعت11 شاه با هليكوپتر وارد شد، ظاهراً براي ديدن دو كره اسبي كه از انگلستان وارد كرده بوديم؛اما در حقيقت بيشتر مشتاق بود به خانم ها معرفي بشودۀ» علم علاقهي زيادي به اسبسواري با معشوقههايش داشت كه در بخشهايي از خاطرات خود به آن اشاره كرده استو علم دربارهي ماجراجويي كه در يكي از ديدارها با معشوقهاش اتفاق افتاد، گفته است: «امشب اتفاق عجيب و نامنتظرهاي رخ داد به دليلي كه بر من مشخص نيست؛ معشوقم لپ مرا گاز گرفت كه خون افتاد. وقتي با اين زخم آشكار به خانه برگشتم، مجبور شدم فيالبداهه جعل كنم كه سگم مرا گاز گرفته است.» علم در بخش ديگري از خاطرات خود رقابت درباريان براي ارائهي زنان زيبا به شاه را اينگونه بيان مي كند: «شاه دستور داد به ايكس يادآوري كنم كه هربار با زني تماس مي گيرد، به دولو گزارش بدهد و نه مستقيماً به خود او. معني اين پيام را درك نكردم و او در توضيح گفت: « مي داني آدمهاي ايكس براي جلب نظر من بيش از حد خودشخدمتي مي كنند و در مواقعي براي انجام خدمات غيراخلاقيشان با هم رقابت مي كنند كه امتياز بيشتري بگيرند.» برآورده كردن اميال جنسي براي علم به قدري با اهميت بود كه حتي برخي از مواقع امور مملكتي را فداي آن ميكرد: «وقتي از خانه بيرون آمدم هوا به حدي عالي بود كه تصميم گرفتم ملاقاتم را با سفراي جديد فرانسه و مغرب به امروز بعدازظهر موكول كنم و در عوض به ديدار رفيقهي ايرانيام بشتابم. خيال داشتم فقط براي نوشيدن فنجاني قهوه بمانم؛ اما وقتي كنار هم نشستيم، اوضاع به نحو غيرمنتظرهاي بر وفق مراد شد.»
زماني كه علم از پيري خود در نزد شاه گلايه مي كند، محمدرضا هم در پاسخ مي گويد: «خود من هم وضعم بهتر نيست، چون در چند روز گذشته با هيچ زني طرف نشده ام. ظاهرا داريم پير مي شويم.» علم در بخشهايي ديگر از كتاب خاطرات خود، ماجراي دختر سادهاي را كه وي براي شاه آورده بود بيان مي كند كه چگونه وي را با شاه اشتباه گرفته بود، «علناً مرا به جاي شاه گرفت، تعظيم غرايي كرد و بعد هم خودش را انداخت در بغل من... نمي دانستم با چه زباني به او بگويم من شاه نيستم.» ماجراي ديگري كه علم در خاطرات خود به آن اشاره كرده است، زماني بود كه معشوقهي سوئدي محمدرضا در اثر خوردن چغاله بادام دل درد گرفته بود، اما درباريان اشتباهاً دكتر را براي معشوقهي فرانسوي علم برده بودند.
درباريان پهلوي دوم علاقهي زيادي به مسائل جنسي و همچنين تقويت اين بعد از وجود خود داشتند و در اين راه از انجام هيچ هزينهاي دريغ نمي كردند. مينو صميمي زماني كه به عنوان كارمند در سفارت ايران در سوئيس مشغول كار بود؛ از سيل درخواستهاي ريز و درشت درباريان خبر داده است كه بايستي از سوي سفارتخانه تهيه و براي آنان ارسال مي شد. صميمي در كتاب خاطرات خود به يكي از سفارشان درباريان اين گونه اشاره مي كند: «يك بار سرپرست اصطبل سلطنتي در تهران از ما خواست برايش مقداري گياه «جين سينگ» كه شنيده بود براي تقويت قوهي باء مؤثر است، تهيه كنيم و ماهم البته اين گياه را به قيمت گزاف خريديم و برايش فرستاديم. ولي بعد از مدتي گويي كه اكثر درباريان از ضعف قوهي جنسي در رنج باشند... از تهران سيل تقاضا براي (جين سينگ) به طرف سفارتخانه سرازير شد، و ما هم ناچار با صرف هزينهاي هنگفت مقدار زيادي از اين گياه را خريديم تا به تهران ارسال كنيم. ليكن اين بار به خاطر حجم زياد آن مجبور شديم در عوض استفاده از كيفهاي مخصوص پست سياسي، محمولهي «جين سينگ» را با هواپيماي باربري به تهران بفرستيم تا مورد استفادهي مردان درباري قرار گيرد.»
امير عباس هويدا يكي ديگر از نزديكان و محارم پهلوي دوم بود كه توجه ويژهاي به مسائل جنسي داشت. وي كه مي دانست شاه از معاشرت با زنهاي زيبا، به خصوص زنان اروپايي، بسيار لذت مي برد، براي چاپلوسي، يكي از نزديكان خود را مأمور تدارك و آوردن زنان زيبا براي شاه كرد، تا بتواند جايگاه خود را نزد محمدرضا تقويت كند. اطرافيان هويدا نيز در فساد جنسي دست كمي از خود او نداشتند. دو تن از نزديكان هويدا، غلامرضا كيانپور معروف به «شاپور خوشگله» و ناصر گلسرخي از وزراي دولت وي، از نوازندگان و همجنسبازان معروف خيابان لالهزار بودند. در خيابان لالهزار يك بار و رستوران تنگ و تاريك
مطالب مشابه :
جزوه درسی 3
در بخش ديگري از كتاب خاطرات پروين غفاري آمده پروين غفاري دربارهي نحوهي اولين ارتباط
بیماری محمد رضا شاه و اطرافیان!
پروين غفاري در اين كتاب نشان ميدهد كه شاه چقدر وي خاطرات خود را به شكل رمانتيك به نام
دومين نوشتهام درباره پروين غفاري (منتشرشده در سايت تاريخ شفاهي)
علی شیرازی - دومين نوشتهام درباره پروين غفاري (منتشرشده در سايت تاريخ شفاهي) - - علی شیرازی
هوسرانیهای شاه؛ از رابطه با محارم تا درخواست بدکاره از موسسات اروپایی
پروين غفاري، «۱۶ـ۱۷ ساله، مو پروين غفاري پس از پيروزي انقلاب اسلامي خاطرات خود را
خاندان فاسد
پروين غفاري در خاطرات خود با کلامي که وقاحت و حماقت از آن ميبارد مينويسد:
خاطرات ، نوع ارزشمندی از منابع ( 2)
تهران، پروين، 1370. 319 ص، مصور. - سيف پورفاطمي، نصرالله. - غفّاري، هادي. خاطرات هادي غفّاري.
معرفی منابع تاریخ ایران
تاريخ نگارستان/ قاضى احمد بن محمد غفارى پروين حكمت. 42 خاطرات ديوان بيگى/ ميرزا حسين
برچسب :
خاطرات پروين غفاري