خلاصه قسمت چهلم سریال جواهری در قصر
سلام به خطر غیبتم معذرت می خوام اما امروز خلاصه ی قسمت ۴۰ رو براتون آماده کردم یعنی ۴ هفته قبل از پخش تلویزیون اگر عکسی باز نشد روی عکس کلیک راست کنید سپس گزینه show picture رو بزنید تابعد......
اونها ما رو اینجا ول کردند و در رفتند
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
اونها دهکده رو رها کردند
در حالی که افراد سالمی مثل ما رو
هم در اینجا رها کردند
اون مرد با پزشک دربار، همدسته و داره
سعی میکنه تا از شر همگی ما خلاص بشه
نه، اینطور نیست. این دستور خود پادشاه
بوده و هیچ گریزی از اون نبود
فرمان پادشاه؟ غیر قابل اجتناب؟
یه نگاه به اطراف بنداز!
افراد سالمی هستند که در اینجا باقی موندند...
بله، برای مراقبت از بیماران!
فرمان پادشاه چیه؟
اینکه همه ما رو بکشند!
چنین دستوری به چه دردی میخوره؟
دیگه کافیه، بیایید این احمق رو بکشیم!
يانگوم وارد صحنه مي شود :آقایون! آقایون!
لطفا یک لحظه به من گوش بدید!
اگر حرف تو درست باشه،چه ضرورتی داره که
دیگران به خاطر اون کشته بشن؟
آیا فقط به این دلیل که این موضوع برای تو
دردناکه، دیگران هم باید چنین درد و رنجی رو حس کنند؟
اون چی داره میگه؟
تو داری میگی که این فقط ما هستیم که باید بمیریم؟
آقایون! شما نخواهید مرد!
!شما نخواهید مرد! به هیچ وجه
تعداد بیماران از پزشکان خیلی بیشتره...
!پس چه جوری ما زنده میمونیم؟
!من یک پزشک زن هستم
!یک پزشک زن
یکه پزشک زن از قصر
من شما رو درمان میکنم! من تصمیم دارم این کار رو انجام بدم
!ما برای نجات شما به اینجا اومدیم
!ما شما رو درمان خواهیم کرد! به ما اعتماد کنید
آقایون، ما شما رو رها نمیکنیم
!ما هرگز بیماران رو ترک نمیکنیم
!بنابراین خواهش میکنم به درمانگاه برگردید
!ما شما رو ترک نمیکنیم
!به ما اعتماد کنید! به ما اعتماد کنید
من داروهایی دارم که از شهر نزدیک اینجا با خودم آوردم
بنابراین خواهش میکنم که اول بیماران پیر
و کودکان رو سریعاً...
.به درمانگاه منتقل کنید
!لطفا همه به ما گوش بدین! عجله کنید
بیایین بریم به درمانگاه
يانگوم و افسر مين براي تهيه دارو با هم صحبت مي کنند ولي افسر مين بايد براي تهيه دارو به خارج از دهکده برود
افسر مين : من باید عمیقتر فکر میکردم...
اگرچه به نظر میرسید که این فرمانی غیرقابل اجتناب بوده...
این مردم هم به هر حال اعضای همین ملت هستند
ما باید در جدا کردن افراد سالم و بیمار
دقت و احتیاط بیشتری به خرج میدادیم...
و حداقل یک برنامه درمانی کوچک
رو برای اونها در نظر میگرفتیم
من هم به شما کمک میکنم
يانگوم : ولی شما فقط اجودان مدیر ارشد هستید
اگر شما اینجا بمانید...
افسر مين : این وظیفه منه که به افرادی که در رنج هستند کمک کنم
يانگوم : پس...لطفا بفهمید(بدونید) که آیا در شهر دارویی موجود هست یا نه؟
مخصوصا انبار خانههای بزرک
يانگوم مي خواهد به معالجه بيماران بپردازد ولي همان تعداد داروي اندکي که دارد هم ، توسط يکي از اهالي دزديده مي شود .
افسر مين بار ديگر مورد هجوم اهالي قرار مي گيرد و بار ديگر يانگوم وارد صحنه مي وشد :
این لعنتی ما رو فریب داده!
ما نمیتونیم به اون اعتماد کنیم!
این واقعیت نداره!
اون چنین کاری نمیکنه!
صاحب منصبهای دربار ، همه مثل هم هستند!
اونها مردم رو مثل سگها و خوکها فریب میدن
اون داروها رو بده به ما!
اون به دروغ گفت! اون دروغ گفت
که به ما دارو میده!
پس شما مایلید که به خاطر جدال بر سر ..
همین چند تا قرصی که داریم کشته بشید؟
شما باید به من و این افسر اعتماد کنید
تا بتونید زنده بمونید
ما نمیتونیم به اون اعتماد کنیم!
اون درباره دارو به ما دروغ گفت!
داروها رو بده به ما!
تمومش کنید، با همتون هستم!
اگر به این رفتارتون ادامه بدین من
نمیتونم هیچ دارویی بهتون بدم!
فقط چند تا قرص برامون باقی مونده
و چیزی هم برای خوردن نداریم
اگر میخواهیم زنده بمونیم، باید اون رو
بفرستیم بیرون تا برامون دارو گیر بیاره
اینطوی میتونیم زنده بمونیم!
اینطوری میتونیم امید داشته باشیم!
خوب فکر کنید. چه کسی میتونه به سادگی...
از اینجا بره بیرون و برامون دارو بیاره؟
اون کیه؟
فقط این صاحب منصب که اینجاست میتونه.
میفهمید؟
حالا میخواهید چه کار کنید؟بازهم میخواهید همینطور به جنگ و دعوا ادامه بدین و شاهد مرگ خودتون باشید؟یا این صاحب منصب رو به خارج از اینجا بفرستید و امیدوار باشید؟باشه، اون یک روز وقت داره... فقط یک روز
اگر اون با خودش تا فردا دارو نیاره...
...این پزشک زن میمیره .
حالا برو!
اون لعنتی ما رو فریب داد
پس ما همه میمیریم!
اون رو توی انبار زندانی کنید!
بله، اون رو توی انبار زندانی کنید!
تا وقتی که اون افسر برگرده!
با دستای خودم اون زن رو میکشم!
آتش! آتش!
اون افسر لعنتی! حتما اون دستور داده که وقتی دهکده رو ترک کرد.....
دهکده رو آتش بزنن
چه انسان شریری!
ما باید بیمارها رو جابجا کنیم
يانگوم زنداني مي شود در حالي که آتش تمام دهکده را فرا گرفته و هنوز از افسر مين خبري نيست .
يانگوم به ياد مرگ همراه با مظلوميت مادرش و بانو هن مي افتد . گويا با يادآوري اين رنج ها تسکين مي يابد .
افسر مين باز مي گردد . اما با آتش سوزي دهکده مواجه مي شود . افسر مين نگران يانگوم است
اين نگراني در حرکات ، لحن گفتار و چهره ي او کاملا مشخص است . همه جا را بدنبال يانگوم مي گردد .
تا اينکه او را مي يابد .
افسر مين : بانو سو! بانو سو!
بانو سو! بانو سو!
بانو سو! بانو سو!
بانو سو بیدار بشین! بانو سو بیدار شین!
بانو سو! شما نباید اینطوری برید
بانو سو! شما نباید اینطوری ما رو ترک کنید
بانو سو بیدار بشین!
بانو سو آیا بیدار هستید؟
بانو سو، من هستم. آیا دارید بیدار میشوید؟
افسر مين : چطور ممکن بود که برنگردم...
در حالی که میدونستم در قلب شما ارزشمند هستم
من فهمیدم که شما تلاش کردید تا جان من را نجات بدید
پس چطور میتونستم برنگردم؟
يانگوم : از شما به خاطر برگشتنتان،متشکرم
از شما به خاطر برگشتنتان متشکرم،آقا ...
آقا...
کپی برداری فقط با ذکر منبع
مطالب مشابه :
خلاصه قسمت 54 ( آخر ) جواهری در قصر
( آخر ) جواهری در قصر جواهری در قصر! دانلود کلیپ چویی در قسمت آخر سریال و
سانسور های قسمت 39 سریال جواهری در قصر
سانسور های قسمت 39 سریال جواهری در ( آخر ) جواهری در قصر بکشد؟قسمت 46 دانلود تمامی
خلاصه قسمت چهلم سریال جواهری در قصر
خلاصه قسمت چهلم سریال جواهری در قصر قسمت 54 ( آخر ) جواهری در جواهری در قصر! دانلود
دانلود کلیپ سانسور شده قسمت 41 جواهری در قصر
دانلود کلیپ سانسور شده قسمت 41 جواهری در قصر قسمت 46 دانلود در قسمت آخر سریال
خلاصه قسمت سی و هفتم سریال جواهری در قصر
( آخر ) جواهری در قصر جواهری در قصر! دانلود کلیپ چویی در قسمت آخر سریال و
خلاصه قسمت49 سریال جواهری در قصر
خلاصه قسمت49 سریال جواهری در قصر قسمت 54 ( آخر ) جواهری در جواهری در قصر! دانلود کلیپ
دانلود آخرین قسمت فیلم جواهری در قصر، به شکل dvd و با کیفیت dvd
شما می بایست هر سه قسمت را ابتدا دانلود کنید و پس آلبوم اورجینال موسیقی سریال جواهری در قصر
خلاصه قسمت 51 سریال جواهری در قصر
خلاصه قسمت 51 سریال جواهری در ( آخر ) جواهری در قصر را بکشد؟قسمت 46 دانلود تمامی
برچسب :
دانلود قسمت آخر سریال جواهری در قصر