بینش جامعه شناختی به مثابه نقد هنری

بینش جامعه شناختی به مثابه نقد هنری

انتشار یافته در تاریخ: 22 خرداد, 1389 - 21:07منتشر شده توسط: نعمت الله فاضلی arts.jpg


متن حاضر چند از کلاس جامعه شناسی هنر و ادبیات نگارنده در بهمن 1388 است. با تشکر از دانشجویانی که آن را ضبط و سپس پیاده و آماده کردند، آن را برای استفاده علاقه مندان در اینجا قرار می دهم.

هدف از بحث این جلسه بیان بینش جامعه شناختی در زمینه شناخت و نقد هنر و ادبیات است. تلاش می کنیم تا مفاهیم جامعه، فرهنگ و شخصیت را به عنوان مفاهیم کلیدی در بینش جامعه شناختی به هنرها و ادبیات توضیح دهیم.

قبل از اینکه بینش جامعه شناختی نسبت به هنرها و ادبیات را توضیح دهیم لازم است اشاره ای به هدف از آموزش جامعه شناسی هنرها و ادبیات و مشکلات آن داشته باشیم. سپس بحث خود را با توضیح چیستی بینش جامعه شناسانه به هنرها و ادبیات ادامه می دهیم.

چالش های آموزش جامعه شناسی هنرها و ادبیات در ایران

آموزش جامعه شناسی هنر و ادبیات چیزی متفاوت از خود جامعه شناسی هنرها و ادبیات است. بدین معنا که جامعه شناسی هنر و ادبیات به مثابه نوعی دانش بین رشته ای می باشد که در طی یک قرن اخیر در علوم اجتماعی شکل گرفته و توسعه یافته است؛ اما، آموزش جامعه شناسی هنر و ادبیات بیش از آنکه درصدد تولید دانش و نقد دانش تولید شده باشد، درصدد ایجاد پیوند بین دانشجویان جوان با حوزه ی نمادین هنر ها و ادبیات است. یا به عبارت دیگرتلاشی است برای انتقال و ایجاد مجموعه ای از قابلیت ها، مهارت های شناختی ارتباطی و عاطفی در دانشجویان در زمینه ی درک هنرها و ادبیات.

نمی توان بدون در نظر گرفتن موانع و مشکلات جامعه شناسی هنرها و ادبیات در ایران آن را آموزش داد. این مشکلات بدین شرح اند:

الف) فقر منابع و متون آموزشی: در دانشگاههای ایران دانشجویان این درس را به عنوان درس اختیاری آن هم به اندازه 2 واحد می گذرانند و استادان دانشگاه کمتر به انجام تحقیقات و تولید متون برای آموزش جامعه شناسی هنرها و ادبیات اقدام کرده اند. اگرچه طی سالهای اخیر تعداد معتنابهی کتاب های کلاسیک در زمینه جامعه شناسی ادبیات به فارسی ترجمه شده است.

ب) پائین بودن سرمایه فرهنگی اساتید و دانشجویان علوم اجتماعی در ایران در زمینه آشنائی و علاقه با هنرها و ادبیات: طی سه دهه اخیر تعداد دانشجویان در ایران به 30 برابر افزایش یافته است اما زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی لازم برای آموزش این دانشجویان متناسب با میزان رشد کمی تعداد آنها توسعه نیافته است یکی از این زیرساخت های فرهنگی عبارت است از: تحول فرهنگی در نهادهای موثر در جامعه پذیری؛ یعنی، دانشجویان برای اینکه بتوانند در زمینه فراگیری علوم جدی باشند باید ارزش ها، باورها، هنجارها و عادت های لازم در زمینه علوم و رشته های دانشگاهی را از کودکی در خانواده و مدرسه فراگیرند. لزوم این امر در رشته های علوم انسانی و اجتماعی و به خصوص در زمینه جامعه شناسی هنرها و ادبیات بیشتر است؛ زیرا، هنرها و ادبیات بیش از اینکه مساله ای تجاری و اقتصادی باشد با ذوق و سلیقه افراد سر و کار دارد. کسانی می توانند در زمینه جامعه شناسی هنرها و ادبیات با علاقه و عشق کار نمایند که عشق به هنرها و ادبیات در وجودشان شکل گرفته باشد.

ج) آموزش جامعه شناسی به طور کلی در جامعه و ساختارهای اجتماعی- سیاسی دموکراتیک و آزاد ممکن است: جامعه شناسی دانشی انتقادی است که به اشکال گوناگون به شالوده شکنی از مناسبات قدرت و صورت های مختلف نابرابری و سرکوب و هر شکلی از استثمار می پردازد. در دانشگاههای ایران با در نظر گرفتن محدودیت های سیاسی و ایدئولوژیک به سختی می توان در کلاس درس بینش انتقادی جامعه شناسانه را به دانشجویان آموزش داد و این امر در زمینه هنرها و ادبیات که تعامل بسیار نزدیک با مناسبات قدرت دارد دشوارتر است.

د) هنرها و ادبیات در ایران همواره با چالش های جدی مواجه بوده اند: از این منظر اگر هنرها را به دو دسته تقسیم کنیم مردم ایران صرفاً آن دسته از هنرها را می پذیرند که برای آنها ارزش ابزاری یا کاربردی دارند برای مثال قلم زنی، فرش بافی، صنایع دستی، معماری، تعزیه خوانی، موسیقی های سنتی و ... که برای تامین نیاز های مادی و ضروریات زندگی هستند و به آن هنرهائی که امروزه به نام هنرهای زیبا ( FINE ARTS ) می نامند روی خوش نشان نمی دهند یا حتی مطرود می شوند به خاطر اینکه با فرهنگ بومی و ارزش های مذهبی تناقض دارد. برای مثال می توان به سینما، تئاتر، مجمسه سازی، نقاشی، موسیقی مدرن اشاره کرد.

جامعه شناسی هنر

جامعه‌شناسي شاخه‌هاي مختلفي دارد. هر کدام گوشه‌اي از زندگي آدمی را در كانون توجه خود قرار مي‌دهند. این دانش با طرح پرسش‌هاي انتقادی براي ما اطلاع و آگاهي رهایی بخش و مفید توليد می كند. دانشي است كه رسالت آن شناخت انسان و جامعه است. گسترش و توسعه جامعه‌شناسي باعث شده است كه در دو قرن گذشته با تراكم و انباشت مطالعات، شاخه‌هاي گوناگون این علم ایجاد شود. جامعه شناسی هنر پاره ای از جامعه شناسی فرهنگ است.

"جامعه‌شناسي فرهنگ"يكي از شاخه‌هاي جامعه شناسی است که به مطالعه "نظام نمادين معناها"مانند دين، فلسفه، هنر می پردازد. جامعه‌شناسي هنرها و ادبيات تلاش مي‌كند بخش فعاليت بشر را در قالب هنر زير نفوذ خود قرار دهد. اگر انسان نتواند ذهن خود را فعال كند و امور و رخدادها و حوادثي را كه با آن سروكار دارد انتزاع، تجريد و معنادار و آن را به امري زيبا تبديل كند، فرق مهمي با گوسفند ندارد! جامعه شناسی هنر نوعی چشم انداز یا زاویه دید برای نقد هنر و آثار هنری است. از اینرو باید از آن به مثابه شیوه ای خاص برای نقد یاد کرد.

سطوح تحلیل در جامعه شناسی هنر و ادبیات

در جامعه شناسی هنر ها و ادبیات دو سطح تحلیل داریم سطح اول، تبیین جامعه شناسی هنر یا «نظریه جامعه شناختی هنر» است. در این سطح، جامعه شناس ماهیت اجتماعی فعالیت زیبائی شناسانه هنر را تبیین و تشریح می کند. از این نگاه، هنر نوعی فعالیت اجتماعی است که شامل شعر گوئی، داستان سرائی، مجسمه سازی، فیلم و نمایش نامه نویسی، معماری و انواع دیگر هنر ها می شود. جامعه شناسی این سوال را مطرح می کند که هنر به مثابه نوعی فعالیت فکری چه پیوند ها و مناسباتی با جامعه و فرهنگ دارد؟ و کنش هنری را که در شاخه های مختلف جریان پیدا می کند چگونه می تواند با عوامل اجتماعی یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ تبیین نمود. این حوزه شامل چند بخش است: جامعه شناسی شعر، رمان، موسیقی، فیلم، معماری، ادبیات و سایر هنرها هر کدام از این دیدگاه یک نظریه خاص را دارند. مثلاً ما می توانیم این سوال را مطرح کنیم که زمینه اجتماعی شعر چیست؟ چرا بشر شعر می سراید؟ شعر به صورت کلی( نه شعر فارسی، انگلیسی، عربی). این شعر سرودن چه مناسباتی با جامعه دارد؟ نظریه جامعه شناسی شعر می خواهد به صورت نوعی یک تبیین جامعه شناسانه از اینکه چرا افراد شعر می گویند ارائه دهد. نظریه جامعه شناسانه شعر می خواهد دیدگاه عامیانه را به چالش بکشد. شعر گفتن ارتباط نزدیکی دارد با ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. نظریه جامعه شناسانه هنر بدیلی برای نظریه زیبائی شناسانه هنر است یرا در نظریه زیبائی شناسانه هنر علت کنش خلاقانه هنری را در اجتماع نمی بیند و در چیز دیگری جست و جو می کند. این ها سطح اول تبیین است که هنرها را به صورت کلی و نوعی تبیین می کند. نظریه جامعه شناسی هنر می خواهد بگوید هنر یک تولید اجتماعی است؛ یعنی در یک فرآیند اجتماعی شکل می گیرد. سطح اول خیلی نظری، مفهومی و فلسفی است.

اگر از سطح اول که بحث پیچیده ای است و بیشتر مربوط به انسان شناسی هنر است تا جامعه شناسی هنر بگذریم در سطح دوم ما با هنر ها سرو کار داریم نه با هنر. یعنی در زندگی واقعی یا با شعر سرو کار داریم یا با مجسمه سازی یا با موسیقی یا تئاتر و سینما. پس هنر یک مفهوم انتزاعی است. هنر یک مفهومی است که ما به مجموعه ی وسیعی از فعالیت های خلاقه ی آدمیان که انجام شده اطلاق می کنیم. در واقیت چیزی به نام هنر نداریم؛ بلکه، هنرها داریم. برای همین جامعه شناسی می خواهد هست های هنری را مطالعه کند و سر و کارش با واقعیت هاست. در عمل با هنرها سر و کار دارد و ادبیات. جامعه شناسی در سطح دوم به جامعه شناسی هنرها تقسیم می شود و هنرها همواره در یک بستر اجتماعی معین وجود دارند. هنرها مکان مند و زمان مند هستند: جامعه شناسی شعر فارسی، فیلم هندی، معماری ایران، سینمای هالیوود و ..... خلاصه، سر و کار جامعه شناسی هنر ها و ادبیات با یک ژانر ادبی و هنری در یک سرزمین و زمان معیّن است.

معنای اجتماعی هنر

هنر یکی از راه ها ما برای خوشبختی است زیرا ما از طریق هنر دو فعالیت اصلی و بنیادی زندگی را انجام می دهیم. این دو عبارت است از "معنادارساختن زندگی"و "مسئله مند کردن"آن. انسان ناطق و انديشمند است و با حيوانات فرق دارد. حيوانات نسبت به فعاليت‌هايي كه انجام مي‌دهند "موضع انفعالي" و غریزیدارند، اما انسان نمي‌تواند موضع منفعلانه و صرف غریزی داشته باشد؛ زيرا داراي نيروي عقل و انديشه است و مي‌تواند سؤال و پرسش از چيستي و چرايي امور کند و از طریق بازانديشي در تجربه‌هايش آدمي "موضع‌گيري فعال"داشته باشد.

هنر یکی از راه های مداخله انسان در عالم و فعال بودن انسان است. انسان حیوان هنرمند است. انسان به طور خودآگاه و ناخودآگاه زندگي خود را بازنمايي مي‌كند و از طريق بازنمايي آن‌ها را معنادار مي‌كند. هنر تلاش انسان به عنوان معنادار ساختن طبيعت بي‌جان، اشياء و حوادث است. انسان از لحظه تولد خود برای معنا دادن فعاليت‌هايش تلاش مي‌كند. انسان از طریق دادن نوعی معناي عاطفي و احساسي مانند اینکه باب طبع من است يا نيست، و از طريق "ارزشيابي كردن"اين جهان و آن جهان، زشت است يا زيبا، مفيد است يا نيست، ما به كارها و تجربه‌هاي معنا می دهیم. هنر و هنرها پاره‌اي از فرآيند سؤال كردن ما است.

ما از طريق هنرها مانند موسيقي، شعر، تئاتر، سينما، مجسمه‌سازي، هنرهاي تجسمي به بازنمايي احساسات، عواطف و خواست‌ها و به طور كلي هويت خود مي‌پردازيم. ما از طريق فيلم، تئاتر، تلويزيون، رمان، بناهاي معماري و ديگر هنرها همواره آن برداشت و تلقي خودمان از انسان و جامعه به نحوه خودآگاهانه و ناخودآگاه بيان مي‌كنيم و از اين طريق مي‌توان گفت هنرها به مشابه نظام دلالت همواره مجموعه‌اي از دلالت‌هاي اجتماعي را در خود دارند. به طور مثال ما وقتي به كليسا نگاه مي‌كنيم اولين برداشت ما اين است كه كل بنا، يك بناي مذهبي است و از طريق اين بنا نوع مذهب را مي‌توان تشخيص داد. كليساي كاتوليك كليساي مجلل و باشكوه، در حالي كه كليساي پروتستان ساده است و از اين رو بناي مذهبي به مشابه يك متن انباشته‌ از نشانه‌هايي است كه ما مي‌خواهيم كه چه گروه اجتماعي به اين بناي مذهبي رجوع مي‌كنند. اين‌ها ساده‌ترين مفهومي است كه از بناي معمارانه مي‌گيريم.

بنابراين ادبيات و هنر، نوعی "زبان انديشيدن"است كه ما از طريق اين "نظام زباني"به بازنمايي واقعيت اجتماعي و سياسي، فرهنگي مي‌پردازيم. "زبان هنر"امكان و فرصت انديشيدن براي تحليل كردن و فهميدن لايه‌هاي آشكار و پنهان واقعيات سياسي، فرهنگي، اجتماعي است.سؤالي كه مطرح مي‌شود اين است كه آيا ما مي‌توانيم تكنولوژي را به عنوان اثر هنري بخوانيم؟ ما در زندگي روزمره خودمان چيزهايي را به كار مي‌گيريم که خيلي زيبا هستند. ولي ما آنها را "اثر هنري"نمي‌خوانيم، مانند جاروبرقي. علي‌رغم زيبايي‌هايش ما به عنوان تابلوی هنری آن را به دیوار منزل مان آويزان نمي‌كنيم زيرا در حيطه هنر قرار نمي‌گيرد. جاروبرقی هر قدر زیبا باشد "ابزار كار" است نه اثر هنری. بنابراين هر موضوعي را زيبا نمي‌گويند. براي همين است كه قالي‌بافي علي‌رغم همان زيبايي‌هايش به عنوان يك صنعت ياد مي‌شود چون با هدف و كاركرد خاصي توليد مي‌شود. و البته موضوع بسیار پیچیده است. شاید جامعه شناسی هنر برای تبیین این پیچیدگی ها در فهم هنر و غیر هنر شکل گرفته است.

چشم انداز نقد جامعه شناختی هنر

در ابتدا نگاهی به مفهوم چشم انداز می اندازیم زیرا نقد جامعه شناسانه به هنرها و ادبیات چیز جز نوعی «چشم انداز» برای شناخت هنرها و ادبیات نیست. چشم انداز چیزی است که جامعه و دوره و زمانه به ما می دهد. میشل فوکو تعبیر «رژیم حقیقت» یا"إپیستِمه" و توماس کوهن در کتاب «ساختار انقلابات علمی» آن را «انگاره نظری» یا "پارادایم" نامگذاری می کنند. هر دوره ای چشم اندازهای خاص خود را شکل می دهد، مانند چشم انداز قرون وسطایی، یا چشم اندازهای قرن بیستم و امروزی یا قرن بیست و یکم. چشم انداز غالب امروزی در هنرها و ادبیات، «چشم انداز اجتماعی» است. نقد جامعه شناختی نیز پاره از این چشم انداز است.

در قرون میانه، یعنی از سال ها 500 تا 1500 میلادی ،چشم انداز دینی و متافیزیکی رژیم حقیقت یا انگاره نظری غالب بود. در نتیجه معیارهای غالب نقد هنری، عمدتا معیار دینی بود. معیار سنجش یک اثر یا موضوع هنری این بود که نسبت به معیارهای دینی و متافیزیکی خاص مانند مسیحی، اثر هنری جه معنائی دارد. در این دوره نهادهای دینی مانند کلیسا بر تمام وجوه اقتصادی, سیاسی، فرهنگی انسان غربی سیطره داشت. از دوره رنسانس به بعد یعنی از سال های 1500 میلادی به تدریج این معیار تغییر کرد و معیار دین در کنار معیارهای دیگر در کشف معنای اثر و موضوع هنری مطرح شد. کورش صفوی در کتاب «از زبان شناسی به ادبیات» (جلد دوم) تاریخچه مطالعات ادبی وانواع نقد در جهان اسلام، غرب و ایران را به تفکیک با زبانی ساده و خواندنی بیان می نماید و غلبه معیارهای دینی در نقد هنری و ادبی را به تفصیل توضیح می دهند.

یکی از مبانی نقد دینی در هنرها در قرون میانه، نوع خاص توجه به «ابژه هنری» است. در این دیدگاه تفکر مسیحی می گفت:" خود اُبژه هم باید زیبا باشد." مثلاً ابژه یا موضوع آثار هنری باید زندگی یک پیامبر، مجسمه یک قدیس یا ارزش های اخلاقی معین باشد. از اینرو موضوع اغلب آثار هنری و ادبی نیز مسائل اخلاقی، امور و اشیاء مقدس و چیزهای پسندیده بود. برای به اشعار شاعران، مجسمه ها و نقاشی های این دوران چیزهای زیبا هستند. امروزه هم افرادی که تفکر دینی دارند وارث این تفکر از قرون وسطی هستند.

از دوره رنسانس به بعد و بخصوص از قرن نوزدهم تاکنون تحول بزرگی در ابژه هنری و ادبی می بینیم تا جایی که در دنیای امروز اغلب هنرها و ادبیات بر بازنمائی زشتی استوار است. دیدِرو و بُودلر پیشگامان این ایده اند که اُبژه ها نباید لزوماً زیبا باشند.

امروزه اُبژه های ادبی و هنری لزوماً زیبا نیستند، بلکه آن چیزی که زیبائی را خلق می کند نفس هنر است. برای مثال، نقّاشی معروف وَنگوگ به نام "یک جفت پوتین".ابژه این اثر هنری یک جفت پوتین سربازی مندرس و کهنه است که کارگران معدن در اواخر قرن 19 آن را به پا می کردند. چکمه چیز مهمی نیست؛ بلکه، این ونگوک است که آن را می بیند و آن را به یک اثر هنری تبدیل می کند. تعبیر عامیانه "چشات قشنگ می بینه" ناظر به همین مطلب است. به تعبیری، زیبائی در نگاه توست نه در آنچه می بینی. یعنی مهم توانائی ماست که چگونه فرم و قالبی را ابداع می کنیم تا از یک امر پیش پا افتاده و کثیف، امر زیبا درست کنیم.

شاهکارهای سینمای دنیا بر روی موضوعاتی چون سکس، خشونت، فقر، خیانت، بزهکاری و ... ساخته شده است. برای مثال فیلم "زاغه نشین ملیونر" که جوایز اُسکار را گرفت، روایت زندگی نوجوان فقیرنشین بدبخت است که در محله فقیرنشینی در هند زندگی می کند. در این فیلم می بینیم که انسانهای بزهکار و جنایکار از بچه ها سوء استفاده می کنند. و هم چنین فیلم داستان تصادفی بودن زندگی است؛ که شانس می تواند یکی را بدبخت و دیگری را خوشبخت کند.

این اُبژه ها در این فیلم زیبا زشتند. به همین دلیل"اُمبِرتو إکو" کتابی به نام "تاریخ زشتی" دارد. او در این کتاب می گوید برای اینکه شما بخواهید زیبائی را بدانید باید تاریخ زشتی را هم بدانید و اتفاقاً تاریخ زشتی مهم تر از تاریخ زیبائی است. این اُبژه های زشت بودند که زیبائی های هنر را به وجود آوردند.

ارزشها و معیارهای زیبائی شناسانه هنری، امری عمومی است و لزوما امر تخصصی نیست. در واقع، نوعی سلیقه و ذائقه عمومی است. عامه مردم هم متناسب با ارزش ها و معیارهای دوران خود تا حدودی ارزش های زیبایی شناختی نهفته در آثار هنری و ادبی را تشخصی می دهند. این معیار زیبائی شناختی از درون به هنر نگاه می کند یعنی از زاویه تکنیک و فن.

تحلیل هائی نیز وجود دارند که از جنبه بیرونی به امر هنری نگاه می کنند؛ یعنی، با توجه به جامعه، فرهنگ، تاریخ، علوم و فلسفه ها. در این تحلیل ها ذوق ادبی و هنری مورد توجه قرار نمی گیرند. مثلاً بر اساس ساخت اجتماعی یا شخصیت هنرمند و اینکه شخصیت پایه در جامعه چه تاثیری بر روی آثار هنری یک دوره گذاشته است. در واقع، از لحاظ جامعه شناختی، معیارهای ذوقی در سنجش اثر هنری اهمیتی ندارد. ممکن است یکی از اشعار مولوی از لحاظ ذوقی در سطح پائینی باشد، ولی از لحاظ جامعه شناختی در سطح بالائی باشد. این مطلب در مورد رمان های عامه پسند که اغلب از لحاظ معیارهای درونی و ذوقی رتبه قابل توجهی نداند ولی از لحاظ معیارهای بیرونی از جمله معیارهای جامعه شناختی قابل توجه اند، در واقع چون مخاطب دارند، تاثیر گذارند.

توجه کردن به پیوندهای هنر و جهان بیرون هنر، توجه ای عمدتاً مدرن است. فضای نقد و ارزیابی با تولید هنر رابطه ارگانیک دارد. درست است که معیارهای جامعه شناختی بیرونی اند اما این معیارها می خواهند درباره رویه هایی حرف بزنند که درونی اند. از اینرو، لازمه نقد تسلط کامل بر موضوع است. شما نمی توانید جامعه شناس ادبیات شوید بدون اینکه قواعد تولید شعر را بدانید. به همین دلیل منتقدان بزرگ، اغلب خودشان آفرینشگران هنری و ادبی هم بوده اند. افرادی مانند ریموند ویلیامز خودش شش رمان دارد و رمان نویس بزرگی است؛ یا آرنولد که خودش شاعر است. کسی مانند دکتر شفیعی کدکنی هم شاعر است هم بزرگترین منتقد شعر در تاریخ ایران.

نقد جامعه شناختی هنرها و ادبیات

جامعه شناسی هنر و ادبیات نوعی نقد، تفسیر، تجزیه و تحلیل کردن است. همان طور که گفتیم تجزیه و تحلیل کردن همواره به چیزی به نام چشم انداز یا بینش نیاز دارد. اگر بخواهیم چیزی را نقد کنیم همواره نیازمند نوعی بینش هستیم. بدون آن چشم انداز، هیچ کس نمی تواند چیزی را نقد کند. مارکسیسم، پسا استعمارگرایی، فمنیسم، نو تاریخی گری، بینش اسلام گرایی یا بنیاد گرایی یا روانکاوی هر کدام نوعی بینش هستند. جامعه شناسی هم نوعی بینش برای نقد کردن است. انسان عادی هم زمانی که فیلمی را می بیند، آن را تجزیه و تحلیل می کند و چشم اندازی دارد. اما نقد انسان عادی با «منتقد هنری» یا جامعه شناس متفاوت است. یکی از فرق های انسان عادی با منتقد در این است که فرد عادی نسبت به چشم انداز خود در نقد اثری که تحلیل می کند، خود آگاهی و روش ندارد؛ ولی منتقد وقتی ارزیابی و تحلیل می کند، می داند که چه دارد می گوید، چون بینش و روش معین دارد و از یک چشم انداز خاص بحث می کند.

تمام آثار هنری (فیلم،رمان،شعر،تئاتر و...) همواره این قابلیت را دارند که از چشم اندازهای گوناگون تجزیه و تحلیل شوند. از اینرو، چیزی که نقد را برجسته می کند، اثر هنری که نقد می شود نیست، بلکه آن چشم انداز یا بینش است که در نقد اهمیت دارد. ما می توانیم یک تابلو نقاشی را از نظر روانکاوی یا مارکسیستی یا هر چشم اندازی دیگری نقد کنیم. مثلا فیلمی را ار زاویه های مختلف مانند سازه های فیلم، دکوراسیون، جلوه های ویژه، دیالوگ، صدا برداری، فیلم نامه، کار کارگردانی و دیگر مولفه های سازنده فیلم، تجزیه و تحلیل تکنیکی یا فنی یا سینمایی کنیم. در نهایت ممکن است به این نتیجه برسیم که فیلم از نظر هنری، خوب یا بد است. همچنین ممکن است در نقد آن فیلم، آن را از نظر نوع ارتباطش با جامعه بسنجیم و تجزیه و تحلیل کنیم؛ این که این فیلم از نظر بازنمایی چگونه است و چه چیزهایی را چگونه بازنما می سازد. در اینجا برای پاسخ به این پرسش ها ما به بینش و نقد جامعه شناختی نیاز داریم.

از اینرو بطور کلی، جامعه شناسی بینشی است که می خواهد به ما کمک کند به تجزیه و تحلیل و تفسیر یک پدیده، موضوع، ژانر، سبک، مضمون، اثر یا هر چیز هنری و پیوندهای ممکن و موجود آن با جامعه و فرهنگ بپردازیم.

وقتی می گوییم جامعه شناسی به مثابه شیوه ی نقد، این شیوه یا عینک به ما اجازه می دهد چیزهای معینی را درباره هنر و آثار هنری ببینیم. وقتی از این عینک به اثر یا ژانر یا درون مایه ی یک اثر نگاه می کنیم، نکات و چیز هایی را می توانیم ببینیم که از دیدگاهی دیگر، چیزهای دیگری را می بینیم. مثلا" از دید روانکاوی نمی توانیم چیزهایی که از دید تاریخی می بینیم، مشاهده کنیم. یا اگر عینک تاریخ را بزنیم، چیزهای دیگری را می بینیم که با عینک روان کاوی نمی بینیم. از اینرو، اگر بخواهیم چشم انداز یا عینک جامعه شناسی را به دقت بشناسیم، باید تا حدودی سایر عینک ها را نیز بشناسیم و بدانیم مثلا" نقد تاریخی، فلسفی، زیبایی شناسی و سایر دیدگاه ها چه ویژگی هایی دارند. در اینجا برخی ویژگی های بینش جامعه شناختی در شناخت هنرها و ادبیات را بیان می کنیم.

اصلی ترین ویژگی بینش جامعه شناسانه این است که جامعه شنا سی این تصور را که هنر و ادبیات صرفا توسط شاعر یا هنرمند خلق شده، نمی پذیرد. بلکه این بینش نشان می دهد موضوعات، ژانرها، مضامین و آثار هنری و ادبی محصول «تولید اجتماعی» است، و هنرمند یکی از عوامل دخیل در فرایند تولید آن اثر یا ژانر، یا مسئله است. از نظر جامعه شناسی، تولید اثر هنری یک فرآیند اجتماعی است که مجموعه ای از عوامل در آن دخالت دارند.فرآیند تولید اجتماعی اثر یعنی همان شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که اثر هنری در آن خلق یا تولید می شود. مثلا اگر انقلاب اسلامی در این رخ نداده بود بسیاری از آثار هنری مربوط به انقلاب اسلامی مانند فیلم «کتاب قانون» یا «اخراجی ها» هرگز ساخته نمی شد.

البته این سخن به معنای این نیست که هنرمند همیشه تابع حکومت یا ایدئولوژی رسمی و مسلط سیاسی است. در اغلب مواقع هنرمند می خواهد نقش میانجی بین مردم و حکومت را بازی کند. هنرمند اغلب فاصله بین خود و حکومت و همچنین مردم حفظ می کند. او وی می خواهد به عنوان وجدان جمعی جامعه از ارزشها و اصولی دفاع کند که به اکثریت مردم تعلق دارد و در عین حال می خواهد کمک کند که جامعه از وضعی که هست گامی به جلو حرکت کند. به همین دلیل آثار هنری پیشرو معمولا با زمان خودشان تفاوت دارند. از اینرو هنرمندان بزرگ اغلب در زمان خودشان تحقیر می شوند و در نسلهای بعد که جامعه به جلو می آید، می فهمد که اینها هنرمندان بزرگی بوده اند. فردوسی نتوانست پاداش مناسب شاهکارش را دریافت کند و حافظ نیم قرن بعد از حیاتش اشتهار پیدا کرد. همچنین بسیاری از هنرمندان بزرگ زمان ما در سده اخیر کسی مثل فرخی یزدی یا بسیاری از شاعران و نویسندگان دوران مشروطه اعدام یا تنبیه و زندانی شدند و در زمان حیات شان با سختی های بسیار روبرو بودند. ولی امروزه مجسمه هایشان را می سازند و احترام زیادی برای آنها قائل اند. بسیاری از هنرمندان که در زمان حال هستند در سالهای بعد در واقع جایگاه خودشان را پیدا می کنند. همیشه همینطور بوده است. چون اندیشمند آن فاصله را با جامعه ی خودش دارد. البته این فاصله به معنای بیگانگی با جامعه نیست. این فاصله، تلاشی است که هنرمند در جایگاه خودش می کند تا جامعه را از وضعی که هست حرکت دهد و دنبال دگرگون و اصلاح کردن است. از اینرو، هنرمند پیشرو یا متعالی همیشه فاصله ای با مردم و جامعه را دارد .

جهان های هنر

آثار هنري و ادبي بازنماي تجربه اجتماعي بشر هستند، نهادها، مناسبات، فرآيندها، تحولات و به طور كلي پديده‌هاي اجتماعي به صورت‌هاي گوناگون در آثار هنري اعم از شعر و ادبيات تا هنرهاي تجسمي منعكس مي‌شوند و با توجه به اين واقعيت ما مي‌توانيم هنگام مطالعه آثار ادبي بسياري از مسائل و رخدادهاي اجتماعي را در آن ببينيم. يكي از بررسي‌هاي و نقدهاي جامعه شناسی هنر بررسي "جهان‌هاي هنر"يا "جامعه‌هاي هنري"است.

جهان هنر در نگاه اوليه ممكن است جهانی كاملاً غير مادي و محدود و معطوف به وجوه زيباشناختي هنرها به چشم آيد اما اگر به جوانب مختلف يك فعاليت هنري توجه كنيم مي‌بينيم جهان هنر يك جهان زيباشناختي نيست بلكه جهان هنر مجموعه‌اي از نيروها و عوامل مختلف نيروي انساني است و هنرمندان تنها يكي از اجزاء تشكيل‌دهنده‌ هنر هستند.

در جهان شعر شاعران حرف اول را مي‌زنند ولي از نظر جامعه‌شناسانه مي‌خواهيم به جهان شعر نگاه كنيم مي‌فهميم شاعران به علاوه چندين گروه اجتماعي با هم هستند كه جهان شعر را تشكيل مي‌دهند.

گروه دوم در جهان شعر، خوانندگان و گروه سوم توزيع‌كنندگان شعرند، آن‌هايي كه كتاب‌هاي شعر را چاپ مي‌كنند و به بازار عرضه مي‌كنند. گروه چهارم كساني هستند كه محفل‌هاي شعرخواني يا توزيع شعر را ممكن مي‌كنند، مثلاً فرهنگسراها، برگزاركنندگان انجمن ادبي و هنري، صاحبان رسانه‌ها (مطبوعات، تلويزيون، راديوها) و صاحبان دنياي مجازي.در جهان هنري و ادبي هر كدام از اين گروه‌ها اجتماعي را تشكيل مي‌دهند.

مثل همه گروه‌هاي انساني مجموعه‌اي از الگوهاي فرهنگي، ارزش‌ها باورها و نظام معنايي بر آنان حاكم است و در اين گروه‌ها رقابت، كسب قدرت، سلوله پيدا كردن و به جستجوي خواسته‌هاي مادي و غيرمادي بر آنان حاكم است در جهان شعر چنين گروه‌هاي انساني در آن حاكم است و خود شاعران به عنوان يك گروه انساني فرهنگ و زير فرهنگ جامعه شاعران را تشكيل مي‌دهند.

اين خرده فرهنگ شاعران يعني اين كه بهرحال بين شاعران مناسباتي حاكم است و با اين مناسبات شاعران ايراني را با شاعران فرانسه و... مقايسه مي‌كنيم و آن موقع به ويژگي‌ها و تحولات خرده فرهنگ مي‌رسيم مطالعه ويژگي آنان فقط معطوف به وجوه مادي آنان مي‌شود. همان‌طور كه مي‌دانيم جهان هنرها جهان زيباشناسي نيست جهان حقه‌بازي نيز هست.

فقط جهان اقتصاد نيست، بلكه جهان سياسي نيز هست. مؤسسات و نهادهاي سنتي يا نهادهاي مدني (انجمن‌هاي ادبي و هنري) بسيار بر چگونگي توسعه هنر و تحولات يك هنر تأثير مي‌گذارند.

مثل نقش دولت. دولت‌ها سعي مي‌كند از طريق نهادهاي هنري شكل‌هاي از هنر را بسط و گسترش دهد و يا مي‌توانند جلوي توسعه يك سري از هنرها را بگيرند. مانند رقص با موازين ديني و سياسي جمهوري اسلامي سازگار نيست و به طور نهادي محدود شده است. دخالت دولت در هنر تابع نوع ايدئولوژي و فلسفه سياسي است.

در جوامع توسعه‌يافته و دموكراتيك‌تر، دخالت دولت غيرمستقيم و محدود به توسعه خدمات و امكانات هنری است. اما در كشورهاي كمتر غير دموكراتيك، دخالت دولت عريان‌تر، مستقيم‌تر و معطوف به تعيين محتواي هنرهاست. هنر به حاشيه‌ها مي‌پردازد. براي همين است كه دولت‌ها به هنر حساسند.

معمولاً دولت‌هاي كمتر دموكراتيك براي آفرينش‌هاي هنري كنترل سياسي دارند. در جهان هنر گروه و اجتماعيان هنرمندان داريم كه در آن بحث و رقابت بين هنرمندان، اتحاد استراتژيك بين گروه‌هاي هنري و... مطرح مي‌شود. نكته اساسي كه در محفل‌هاي هنري بايد توجه كرد اين است كه هنر در جامعه توسعه‌يافته و دموكراتيك پيوند عظيمي با بازار دارد و بازار به يك معنا نظام عرضه و تقاضاي كالاهاي هنري است. در جوامع کمتر دمکراتیک امروزی , هنر با دولت ها بیشتر سروکار دارد تا بازار.يكي ديگر از حوزه‌هاي نقد، نقد مخاطبان هنر است.

جامعه

جورج لوکاش می گوید رمان یک ژانر ادبی است که محصول دوران مدرن است. یعنی رمان هیچگاه در فرون وسطی یا قبل از آن نمی تواند به وجود آید. اما حماسه متعلق به اوایل قرون وسطی یعنی 1000 سال پیش است.چون رمان با ارزش های غرب گرایانه واقتصاد آزاد جور در می آید و چون لازمه ی رمان این است که مردم سواد داشته باشند و صنعت چاپ باشد و انسانها دوست داشته باشند خودشان را بیان کنند. چون رمان زندگی نامه ی یک قهرمان است، زندگی نامه به نوعی تحقق و بازنمای فردیت انسانها است و در رمان ها با مشکلاتت برخورد می کنیم که خودمان در زندگی شهری با آن درگیر هستیم. پس رمان محصول رشد طبقه ی متوسط است که در شهر زندگی می کند و ارزشهای فردی برایش مهم است و در یک اقتصاد آزاد سیر می کند. رمان ژانر ادبی محصول این جامعه است. اما در جامعه ی فئودالی یا ارباب-رعیتی و پیشا صنعتی که ارزشهای جمع گرایانه غالب است و فردیت مهم نیست حماسه اهمیت دارد. از اینرو، حماسه ها متعلق به 1000 سال پیش هستند. حماسه ژانر ادبی برای بیان و بازنمایی هویت های جمعی و کلیت های کلان اجتماعی و تاریخی است.

شاهنامه زمانی سروده می شود که احیای زبان فارسی و دفاع از زبان فارسی در مقابل زبان عربی فی نفسه معنادار و مهم است. چون زبان فارسی بزرگترین چیزی است که هویت ایرانی می تواند در آن قرار گیرد. در حماسه ی اسطوره ای شاهنامه، قهرمانش رستم است. او به قوای جسمانی خود متکی است. زیرا شاهنامه در دوره ای سروده می شود که عصر کشاورزی است نه دانش و اطلاعات. در این عصر نیروی بازو و ماهیچه مهم است؛ و عصری که خانواده در آن اهمیت دارد. از اینرو، حماسه هایی مثل گیل گمش یا حماسه های دیگر برآیند یک اقتصاد کشاورزی و جامعه ای خانواده محور و با ارزشهای متافیزیکی است.

فرهنگ

فرهنگ چه تاثیری بر هنرها و ادبیات می گذارد؟ فرهنگ همان ارزشها و ذهنیتهاست. هر جامعه ای اعتقادات (یعنی چیزهایی که به نوعی ذهنیت یا ناخودآگاه آدمها را شکل می دهد) معینی دارد. هر جامعه ای یک جهان شناسی دارد که ممکن است در ناخودآگاه انسان باشد، تصوری از نیکی و بدی در ذهن همه ی ما است. مثلا وقتی یک ایرانی فیلم هندی می بیند در جاهایی احساس می کنیم که با فیلم ارتباط بهتری برقرار می کنیم. چون فرهنگ هندی و ایرانی همخانواده هستند و آن مرزهای فرهنگی که در هندوستان است به عنوان شرق با الگوهای فرهنگی موجود در ایران مشترکاتی دارد. در قرون گذشته یعنی قبل از قرن هفدهم برای حدود دو قرن زبان رسمی هندوستان، فارسی بود. به همین دلیل برخی از شاعران ایرانی در دوران صفوی به هندوستان مهاجرت کردند و سبک هندی را در آنجا تشکیل دادند. همچنین تاج محل که بزرگترین بنای تاریخی و هنری هندوستان است، تحت تاثیر معماری ایرانی است. این تبادلات و مشترکات فرهنگی زمینه ای فراهم کرده است که امروز وقتی فیلم، نقاشی یا موسیقی هندی را می بینیم و می شنویم می توانیم بین خودمان با آن مجموعه ارتباط برقرار کنیم و رمزهایی را که در فیلم است رمزگشایی کنیم. مثلا در فرهنگ هندی نوعی دفاع از مظلوم و حمایت از انسانهای فقیر در جامعه حاکم است. فرهنگ ایرانی نیز همینطور است. و همیشه فقر و ظلم و ستم در جامعه ایرانی غالب بوده است. ما هیچگاه جامعه یا طبقه ی اشرافی مسلط مثل کشورهای غربی نداشته ایم. از اینرو در جامعه ما ارزشهای طبقه ی فقیر به صورت ارزشهای غالب درآمده است. هرکس بتواند به بازتولید این ارزشها بپردازد مورد حمایت جامعه قرار می گیرد و تایید می شود. از اینرو، در فرهنگ ایرانی آدمها حتی اگر خوشبخت و موفق باشند نمی توانند حس خوشبختی شان را بن نحو علنی ابراز کنند بلکه باید به نحوی موفقیتشان را بپوشانند. اما اگر در جامعه ابراز بدبختی کنیم به ما پاداش می دهند، با ما دلسوزی می کنند و با ما کنار می آیند، به ما احترام می گذارند و ما را می پذیرند. درست برعکس فرهنگ امریکایی. چون امریکا یک قاره ی ثروتمند بوده و در جامعه فراوانی است و ارزش های فردگرایانه در آن غالب است، موفقیت در آنجا ارزش غالب است. وقتی آدمها از موفقیتهایشان صحبت می کنند، تشویق می شوند.

این ویژگی های فرهنگی را اگر درست بپنداریم، می توانیم بازنمای آنها را در هنرها و ادبیات نیز مشاهده کنیم. مثلا، در ایران فیلم هایی که بتوانند به نوعی قهرمانش بازنمای سختی های زندگی باشد بیشتر پذیرفته می شود. تقریبا بسیاری از فیلم های عامه پسند قبل و بعد از انقلاب در ایران اینگونه بود و هست. در این فیلم ها، فقیرترین افراد جامعه را به عنوان قهرمان معرفی می کردند و ارزشها و سبک زندگی و باورهای آنان را بازنما می نمایند. مردم از این فیلمها لذت می بردند. اگر هم در فیلم ثروتمندی است، آدم خائن، دزد، بی ایمان و بی بند وبار است. موفقیت مظنون است و مثلا ثروتی است که با مال مردم خوردن و چپاول بدست آمده است..

جامعه ای که ارزش های غالب آن این است که انسان قناعت پیشه می کند و ساده زندگی می کند نمی تواند هنری تولید کند که موضوع آن ستایش ثروت و موفقیت دنیوی باشد. ارزش غالب در جامعه ی غربی موفقیت و در جامعه ی ما چیزهای دیگری است. این امر در می توان در تفاوت آشکار بین فیلم های آمریکایی و ایرانی مشاهده کرد.

شخصیت

در رمان ها، فیلم ها یا اشعار و یا هر اثر هنری دیگر به هر حال انسان حضور دارد و هنر ممکن است راجع به اشیاء صحبت کند ولی در پایان برای انسان و درباره ی انسان است. به همین دلیل مسئله ی شخصیت در شناخت هنرها و ادبیات بسیار اهمیت دارد.

در هنر دو تلقی از شخصیت می توان داشت :

1- شخصیت روان شناختی که شخصیت را یک عامل فردی و کاملا منحصر به فرد می داند

2- یک طبقه ی روان شناختی اجتماعی یعنی شخصیت را به مثابه ی یک الگوی مشترک جمعی در یک زندگی جمعی می داند. شخصیت بنیادین---> یعنی ویژگی های مشترک بین افراد یک گروه (شخصیت های ایده آل)

شخصیت پایه به انسانها وابسته نیست بلکه به فرآیندهای اجتماعی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی وابسته است. تیپ شخصیت ایرانی دیگر محصول من فردی نیست، بلکه محصول ساختارهای اجتماعی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی است. هنگام تجزیه و تحلیل یک اثر یا سبک یا پدیده ی مورد بررسی با کدام تیپ ایده آل شخصیتی هماهنگی و تناسب دارد و از طریق تجزیه و تحلیل فیلم در واقع حلقه ی پیوند بین جامعه و اثر را می توانیم پیدا کنیم.


مطالب مشابه :


معرفی کتاب: تجزیه و تحلیل ده اثر از پنجاه سال معماری معاصر ایران

تحلیل ، نقد ، بررسی ، شاهکارهای معماری تجزیه و تحلیل ده معماری را نقد کرد و با




لیست کامل کتب معماری

تجزیه و تحلیل و نقد شاهکارهای معماری / راجر اچ . لوکوربوزیه : تجزیه و تحلیل فرم / جفری اچ .




منابع مطالعاتی درس معماری 5 (طراحی مجموعه مسکونی)

تهران و تحلیل از زمان و معماری کتاب 76 تجزیه و تحلیل و نقد




نقشه هاي يك پرو‍ژه

شاهکارهای معماری نقاشی و رنگ در معماری نقد پروژه انسان طبیعت معماری پروژه تحلیل




کانسپت چیست؟ چگونی طراحی معماری را شروع کنم؟

شناخت و تحلیل ای برای مطالعه و نقد و دیدن آثار شاهکارهای معماری جهان




بینش جامعه شناختی به مثابه نقد هنری

نمایش نامه نویسی، معماری و انواع نقد و ارزیابی با نقد، تفسیر، تجزیه و تحلیل




,دانلود پایان نامه بیمارستان ,دانلود رایگان پایان نامه بیمارستان ,دانلود پایان نامه بیمارستان دیاگر

شاهکارهای معماری ( اقلیم ، پروپزال و تجزیه و تحلیل و مطالعات پاورپوینت نقد و تحلیل




معرفی مختصر گرایشهای معماری در تحصیلات تکمیلی کارشناسی ارشد ناپیوسته

مجموعه مطالب معماری و حوزه معماری را به درستی تحلیل و ارزیابی کرده ، اطلاعات




برچسب :