موسیقی در اشعار حافظ
موسیقی در اشعار حافظ
نوشته دکتر حمید عسگری
منبع: موسسه فرهنگی ادب و دانش
حافظ در معماری سخن پارسی چنان استادانه عناصری همچون شوریدگی عاشقانه، حیرت عارفانه، صلابت حکیمانه و رندی عالمانه را درهم آمیخته که سحرانگیز کلامش از هر نظرگاه، جلوهی ویژهای پیدا کرده است، وشاید همین شخصیت اندیشگی چند بُعدی اوست که رنگین کمانی از علایق و سلایق را ساکن آسمان لاجوردی خیال منظوم او کرده است.
التفات حافظ به موسیقی فقط به خاطر آمیزش تاریخی و پیوند شگفتانگیز شعر با موسیقی نبوده است، بلکه از آنجا که موسیقی هنری حکیمانه و حکمتی هنرمندانه است، بدیهی است که به گستردگی در زلال کلام حافظ موج بزند و از ارکان دانش و بینش او در بنای چهلستون غزل پارسی محسوب گردد.
این مختصر تلاشی برای بررسی حضور موسیقی در ذهن زیبای حافظ است ودر سه محور عرضه میگردد: الف) تجلی دانش موسیقی ب) کاربرد اصطلاحات موسیقی ج) موسیقی شعر
1) برخی معتقدند که گزینش تخلص «حافظ» نشانگر قران زِ بَر خواندن او میباشد، گو اینکه صوت خوش او - که بارها خود از آن یاد کرده است - مقام تلاوتگری او را تثبیت میکند، اما اجرای چهارده روایت متفاوت یقینا با آگاهی از امکانات دستگاههای موسیقی بوده است. در فرهنگ غیاث اللغات برابر واژه حافظ، چنین نوشته است: «فارسیان به معنای مطرب و قوّال آرند»، و شاید همین مسئله و برخی شواهد تاریخی دیگر، دکتر باستانی پاریزی را بر آن داشته است که بر شهرت موسیقی دانی و خوانندگی حافظ اصرار ورزد. محمد رضایی نیزمیگوید: «در روزگار زندگی حافظ شیرازی، کسانی که موسیقی میدانسته اند و همراه با نواختن سازهای موسیقی، به صورت فی البداهه شعر میسرودند و برای همگان میخواندهاند، «حافظ» لقب داشتند و حافظ شیرازی نیز علاوه بر اینکه شعر خوب میسرود، یک موسیقیدان بود.» این محقق عقیده دارد که 99 درصد اشعار حافظ با موسیقی ارتباط دارند.
پس میتوان نتیجه گرفت که دانش موسیقی در افکار حافظ هم در روند آفرینش یک شعر موثر بوده و هم در نحوهی بیان و عرضهی دلپذیر تر آن. البته حافظ موسیقیدان، تا کنون برای ما ناشناخته مانده است، اما تبلور دانش موسیقی در اشعاری که سروده چنان است که به واسطهی آنها میتوان از سویی دیگر راه به سمت دنیای موسیقیایی او گشود، و این هدف اصلی مقالهی حاضر است.
ب) اصطلاحات موسیقی در اشعار حافظکاربرد گستردهی اصطلاحات موسیقی و نام سازها در زبان حافظ، نشانهی موزیکال بودن ذهن مترنم اوست! و فقط از حکیمی موسیقیشناس انتظار میرود:
1) کاربرد فراگیر اصطلاحاتی همچون: پرده، بم، زیر، دستان، نغمه، نوا، قول، مقام، راه، فرود، ضرب، اصفهان، عراق و...
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد
2) ذکر نام سازهایی چون دف، چنگ، رباب، عود، نای، طبل، ناقوس، کرنا و...
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
گل وجود من آغشتهی گلاب و نبید من که شبها ره تقوی زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
(قاسم طالب زاده معتقد است که حافظ بیش از هفتاد واژه موسیقایی را در موارد گوناگون به کار برده است.)
موسیقی شعر مقولهی نسبتا جدیدی در ادبیات فارسی است و شاید امروزه قدری آگاهانهتر به این مبحث مینگرند، اما خیال موزون شاعران در فصول مختلف تاریخ ادبیات همواره کلام شان را لبریز از این صنعت ظریف کرده است. موضوع موسیقی شعر نخستین بار از سوی استاد شفیعی کدکنی مورد تحقیق عمیق واقع گردید. ایشان موسیقی شعر را به چهار مبحث تقسیم کردند: الف) موسیقی بیرونی(وزن عروضی)، ب) موسیقی کناری(قافیه و ردیف)، ج) موسیقی درونی(همخوانی مصوتها و صامتها و... )، د) موسیقی معنوی (هماهنگیهای درونی یک مصراع یا چند مصراع، همانند مراعات نظیر، تضاد و...)
1) موسیقی بیرونی(وزن عروضی)
مقولهی وزن یا ریتم (ضرباهنگ) بیانگر پیوند دیرینهی شعر و موسیقی است. به نظر میرسد که گاهی شعرا تحت تاثیر ریتم موجود در طبیعت پیرامون آدمیبودهاند، و گاه موسیقیدانها به تبعیت از وزن عروضی ریتم متناسب را یافتهاند. در هر صورت در هم تنیدگی این دو مقوله این نظریه را پیش میآورد که شاعر و موسیقیدان موفق باید به هر دو تسلط داشته باشد.
یکی از رازهای دلنشینی اشعار حافظ انتخاب وزن عروضی متناسب میباشد که از شناخت عمیق او از مقولهی ریتم در موسیقی خبر میدهد. برای نمونه، به کاربرد ریتمهایی مانند 8/6 اشاره مینماییم که طبیعتی غالبا شادی آور دارند، و در شعر نیز با اوزان ضربی مانند مفتعلن مفاعلن منطبق میباشند:
حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند تاب بنفشه میدهد طرّهی مشکسای تو
پردهی غنچه میدرد خندهی دلگشای تو
البته ریتم 8/6 همیشه شادی آور نیست و چنانچه اصطلاحا سنگین اجرا گردد، حتی میتواند تاثیری کاملا معکوس بدهد، مانند وزن عروضی فاعلاتن، فعلاتن، فعلاتن، فع لن (با ترکیبات متنوع آن):
من که از آتش دل چون خُم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
بلبلی خون دلی خورد و گُلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
(بحث درباره اوزان اشعار حافظ - و یا حداقل رایج ترین آنها- مفصل است و فرصتی جداگانه میطلبد که امیدوارم در آینده فراهم گردد!)
2) موسیقی کناری(قافیه و ردیف)
قافیه و ردیف که در پایان ابیات ظاهر میشوند، همانند فرود (کادانس) در انتهای جملات یک قطعه موسیقی میباشند که باعث ایجاد نقطهای برای انسجام یک فکر میگردند و در عین حال درنگی میآفرینند که به نوعی به آماده سازی ذهن برای شنیدن ابیات بعدی کمک میکند. تازگی، غیر منتظره بودن و پیوند بدیع کادانسها، قوافی و ردیفها، اتحاد معنایی کل اثر را در زمینه ذهن بکر هنرمند شکوفا میسازند.
برای مثال در این غزل:
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
قافیهها و ردیف چنین میباشند: جام ما، کام ما، مدام ما، خرام ما، دوام ما، حرام ما، زمام ما، پیام ما، نام ما، دام ما، قوام ما. که آشکارا، زیبایی پیوند معنایی بین خود این کلمات، منجر به ساخت سی و سه پلی از مفهوم روی رود خروشان معانی این غزل میگردد.
در موسیقی فرودهای متفاوتی دیده میشود، همانند: ناقص، فریبنده و تام. به همین صورت در شعر نیز گاهی معنای ردیف در بیت آخر با ابیات قبلی و همچنین ابیات موقوف المعانی با سایر ابیات متفاوت است.
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
در این غزل واژهی «برخاست» ردیف گرفته شده است، اما تکرار یکنواختی ندارد و معانی رنگارنگی از آن در ذهن نقش میبندد، همانند: پرداخت، رخت بر بست، بلند شد، وزید، برپا شد، ابراز وجود کرد و آغاز شد، که در نتیجه به عمیق تر شدن لایههای مفهومی تابلوی واژگانی هر مصراع و در نتیجه کل غزل می انجامد.
3) موسیقی درونی
(همخوانی مصوتها و صامتها، و... )
موسیقی درونی جلوههای گوناگونی دارد که در این مجال فقط بهیکی از رایج ترین اقسام آن یعنی موسیقی حروف (آواها) اشاره میکنیم.
موسیقی حروف (آواها)، حسی است که به نوعی از شنیدن آنها ایجاد میشود و به عبارت دیگر اصطلاحا به نوع صدا دهی یک حرف(آوا) گفته میشود که در شباهت با رخدادهای محیط صوتی پیرامون ما، رنگ میپذیرد و شخصیت مییابد و مانند صفت، جانشین اسم شده نقش او را میپذیرد، برای مثال، زبانشناسان آوای «ش» را از آواهای سایشی میدانند و آنرا به ریزش آب با فشار از سوراخی تنگ تشبیه میکنند که خود موجب ایجاد آرامش میگردد. به این جهت موسیقی حرف (آوای) «ش» بار گرم و عاطفی دارد.
به موسیقی آوای «ش» که در ذهن حافظ پژواکی گرم داشته است گوش فرا دهیم:
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکر خای تو خوش
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
به موسیقی آوای «خ» و خصوصا ترکیب آن با «آ» - که هجای «خا»، معکوس «آخ»، را میسازد - و به ایجاد نوعی آه و افسوس میانجامد گوش کنیم:
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا زِ خال تو خاکم شود عبیرآمیز!
به موسیقی آوای «ق» که تداعی کنندهی نوعی سرو صدا و شلوغی است دقت کنیم:
طاق و رواق مدرسه و قیل و قال علم
در راه جام و ساقی مَه رو نهادهایم
به موسیقی آوای «م» که کسالت بارانه، تمام بیت را به باتلاقی فرو میبرد گوش فرا دهیم:
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملامت علما هم ز علم بی عمل است
4) موسیقی معنوی
(هماهنگیهای درونی)
هارمونی (هماهنگی) درونی یک یا چند مصراع میباشد که بر تقارنها و تضادها بنا شده است. نمودی از موسیقی معنوی را میتوان در صنایع معنوی شعر همانند مراعات نظیر، ایهام، تضاد و... یافت.
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
از یک سو تضادی که بین «سیراب» و «به خون تشنه» وجود دارد و از سوی دیگر تناسبی که عنصر رنگ در لعل و خون ایجاد کرده است، حس بدیعی پدید آورده و موجب آفرینش زیبایی گردیده است.
دکتر درّه دادجو فهرستی از تعابیر زیبا و بدیع حافظ را دسته بندی نموده است که به دو نمونه اشاره میکنیم:
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینهی حافظ هنوز پر ز صداست
- فضای سینه حافظ پر میشود، بارها، از صدای دوست:
- جمع ترکیبات زیبا و بدیع: شاه وش، ماه رخ و زهره جبین:
یارب آن شاه وشِ ماهُ رخِ زهره جبین
درّ یکتای که و گوهر یکدانه کیست؟
هنر موهبتی الهی است که الهام گونه از خیال و ذهن آدمی میگذرد و هنر مند کسی است که قادر به تصویر کردن مکاشفات این عروج روحی با ابزارهای بیانی خاص میباشد. اقسام هنر و قالبهای گوناگون، صورتهایی هستند که ماهیت یکسانی دارند! از این روی گونههای مختلف هنری از انتزاعی ترینشان مانند موسیقی گرفته تا سایر هنرها همانند نقاشی، شعر و... در روند آفرینشی مشابهی بوجود میآیند. پس شگفتآور نیست که در تاریخ هنر تاثیر و تاثر تئوریک و متدیک هنرها بر یکدیگر بسیار آشکار باشد. (مثلا واژه رنگ آمیزی از نقاشی به موسیقی و شعر راه پیدا کرده و واژهیهارمونی از موسیقی به نقاشی و شعر و... ) به ویژه هنگامیکه صاحب هنر، آشنا به هنرهای گوناگون باشد، بدون شک درک اثر او بدون تحلیل زوایای مختلف ممکن نیست و این مطلب در مورد حافظ به عنوان یک شاعر موسیقیدان واقعیت دارد.
عبور آهنگین از ساحت خیال منظوم حافظ، معانی را رقصان، ذهن را مترنم و لحظهها را موزون میگرداند، پس، لحظههاتان همیشه طربناک باد!
- دیوان حافظ، به تدوین دکتر سلیم نیساری.
- موسیقی شعر، نوشتهی دکتر شفیعی کدکنی
- ذهن و زبان حافظ، نوشتهی بهاءالدین خرمشاهی
- موسیقی شعر حافظ، نوشتهی دکتر درّه دادجو.
- پیوند شعر و موسیقی آوازی، نوشتهی حسین دهلوی
مطالب مشابه :
شعر و معماری
به بزرگاني چون فردوسي،سعدي،حافظ این گونه ای است از تزکیب شعر و معماری. شعر در
حافظ و معماری
آمیختگی هنر و عملکرد در معماری به اوج حافظ در خیلی از اشعار خویش شعر خود را به شعر تر
حرکت در معماری و شعر
در شعر و معماری چگونه مطرح می شود حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ.
شعر و معماری
شعر و معماری چون فردوسي،سعدي،حافظ با این معنی عمیق در معماری نیز دیده می شود
شعر و معماری قسمت اول
سخن را در شعر فارسی به نهایت زیبایی رسانیده انمد و شاعرانی چون حافظ در زبان شعر و معماری
حافظ
یا رب به که شاید گفت این نکته که در حافظ شب هجران شد بوی خوش طراحی معماری ودکوراسیون
قياسي ميان شعر حافظ و مسجد شيخ لطف الله
اين ايهام در شعر حافظ از كجا سر چشمه مي اخبار معماری
مقاله ای بسیار جالب در مورد ... معماری قاجار.
این گرایشهای متفاوت و بعضا متضاد در معماری و حافظ و دیگر بلند در ادبیات از بطن شعر و
موسیقی در اشعار حافظ
حافظ در معماری سخن مانند 8/6 اشاره مینماییم که طبیعتی غالبا شادی آور دارند، و در شعر نیز
برچسب :
معماری در شعر حافظ