خرد کیش ابراهیم؛حجت الاسلام،مدرس دانشگاه، ریاضی دان و پژوهشگر مشهدی
نباید برای شاگرد قیافه گرفت وبلاگی برای استاد شهرآراآنلاین: زمان انتشار : 12:58 1392/08/04
استاد ابراهیم خردکیش، دانشجوی دکترای ریاضی وبا تحصیلات حوزوی خارج فقه و اصول از حوزه علمیه مشهد مقدس است. این مصاحبه در خانه آقای خردکیش انجام شد.
به گزارش گروه اجتماعی شهرآراآنلاین،
خیابان توس 69 مکانی نزدیک به خارج از مشهد! خودش میگوید، از مرکز شهر
دور است و کمی برای نماز و درس و تبلیغ اذیت میشود. مریضی تمام وجوش را
گرفته بود و توان صحبت کردن نداشت. اما به قول خودش «اخلاق حکم میکند که
قول دادم و باید سر قول باشم» و سر قولش ماند. چون بیشتر درباره فضای موجود
فرهنگی در حوزه و دانشگاه حرف زدیم، خیلی وقت نشد درباره خود استاد و
فعالیتهایش صحبت کنیم. اما همینقدر بدانید که دکترای ریاضی و تحصیلات
حوزوی، خارج فقه و اصول حوزه علمیه
مشهد مقدس، ارزیاب گروههای معارف دانشگاههای کشور با روش DEAدرحال
اجرا زیر نظرنهاد معظم رهبری، پژوهشگر برتر حوزه علمیه خراسان در سال 87،
مبلغ برتر اهل قلم دفتر تبلیغات اسلامی در سال 88، نخبه فرهنگی حوزه علمیه
خراسان در سال 89، امام جماعت نمونه مساجد خراسان در سال 80-81 بوده است.
اینها فقط گوشه ای از عملکرد ایشان بود!
فکر میکنم شما بهعنوان یک شخصیت حوزوی و دانشگاهی دردسرهای بیشتری را
تحمل کردهاید. آخر ما شنیدهایم کسی که میرفت حوزه دیگر نمیگذاشتند
دانشگاه برود. شما هم چنین وضعیتی داشتید؟
درد عشقی کشیدهام که مپرس/زهر هجری چشیدهام که مپرس( بهبه میگوییم!)
ابتدا عید غدیر را به شما و دوستان روزنامهتان تبریک میگویم. راستش من
بهخصوص در دوره لیسانس دردسرهای زیادی کشیدم که حکایت آن خودش یک رمان
تراژدی میشود. برخی استادان ریاضی حضور دانشجویی آنهم در کسوت روحانی را
برنمیتافتند و آبزیرکاهانه کارشکنی میکردند تا من خسته شوم و ببُرم و
بگذارم بروم.
این کارشکنیها مدل خاصی داشت؟
یک بار در یکی از کلاسها استاد صریحا به بچهها گفت: امام زمانی(عج)
وجود ندارد! من هم وارد مجادله شدم و جوابش را دادم. جالب است بدانید با
اینکه من 9قضیه گردنکلفت ریاضی را بهعنوان پروژه تدریس میکردم، اما او
من را از این درس ان
داخت! حتی میدیدم بعضی از استادان در آن دوره از بعضی خانمها درخواست
نامشروع میکردند، ولی من میرفتم و امر به معروف میکردم و آنها نیز تمام
زور خودشان را علیه من میزدند. آخرش نذر کردم پنج بار پیاده بروم حرم
امام رضا(ع) تا شر اینها از سرم کم شود که خداروشکر کم شد.
از طرف حوزه مشکلی نداشتید؟
چرا. برخی سروران حوزوی من برایشان این سؤال مطرح شده بود که چرا من
دانشگاه میروم و مشکلاتی هم برایم به وجود آمد که با حمایتهای بیدریغ
حاج آقا علیاکبر الهیخراسانی رفع شد. البته در این راه عنایت حاج آقا
حسینیقائنات و آیتا... نورمحمد نظری هم خیلی راهگشا بود.
نیاز یک حوزوی به ریاضیات چیست؟ درس دین چه ارتباطی با ریاضی آن هم در مقطع دکتری دارد؟
اگر جواب این سؤال من را میخواهید ملموستر ببینید، به مقدمه
پایاننامه من مراجعه یا به کتاب یازده رساله فارسی علامه حسنزاده یا به
مناظره امام هشتم با هارون در این باب، یا به این حدیث که میفرماید: «اِما
علمت ان الدین کله حساب» یا به فرمایشات امام رضا(ع) درخصوص هندسه مراجعه
کنید. جالب است بدانید که خداوند یکی از اقوام بنیاسرائیل را بهخاطر
تمسخر ریاضی و ریاضیدانان عذاب کرد. عالم هستی براساس ریاضیات است. حتی
شهید ثانی در کتاب معروفش «منیت المرید» به طلاب ریاضی و هندسه تعلیم
میدهد. اصلا منطق دروس حوزوی، نوعی منطق ریاضیات است و خیلی چیزهای
دیگر...
قبل از مصاحبه گفته بودید برای این کار به کسی قول دادید. ماجرای این قول چه بود؟
در بندر انزلی(حاج آقای خردکشی از 5سالگی تا15سالگی در بندر انزلی زندگی
میکردند) زیارتگاهی است به نام بیبیحوریه(س) که من در طفولیت موذن و
مکبر آن مسجد و زیارتگاه بودم. فکر میکنم 10 یا 11سال داشتم. آن موقع
دوستی داشتم به نام اص
غر محمودی حمامی که 16-17سال داشت و خیلی خدایی و آسمانی بود و
مناجاتهای آتشناکی داشت. ایشان طلبه بود و بهصورت جهشی ریاضی خوانده بود.
او در شلمچه تخریبچی بود و همان جا هم شهید شد. به او قول دادم که راهش
را تا آخرین قطره خونم ادامه خواهم داد و « لو بلغ ما بلغ» و پای قولم تا
آخر ایستادم.
از دوران دبیرستان و راهنمایی خودتان بگویید؟
من در تهران متولد شدم. در چهارپنجسالگی به همراه خانواده به بندر
انزلی رفتم و حدود 10سال بعد دوباره به تهران بازگشتیم. سال اول دبیرستان
رشته ریاضیفیزیک در دبیرستان فردوسی بندرانزلی و سه سال دیگر را در مدرسه
یاسر تهران بودم. من همان موقعها هم امام جماعت بودم! یعنی؛ از ابتدایی تا
دبیرستان. سال سوم راهنمایی بودم که در کنار برادرم شیخ مهیار خردکیش درس
حوزه را شروع کردم و ایشان قاضی بودند. خیلی مهربان و دلسوز انقلاب بودند.
واقعا مردم دوستش داشتند. من سال سوم راهنمایی بهطور موازی به طور رسمی
وارد مدرسه علمیه پنجتن آل عبای تهران شدم. فاصله دبیرستان تا حوزه حدود
500متر بود. این خودش هم از الطاف الهی بود. شاگرد ممتاز بودم. همه اینها
از برکت قرآن بود. مادرم همیشه به من توصیه میکرد حرفهای آقای جوادیآملی
را رها نکن. حرفهایش مثل دُر گرانبهایی است. از همان زمان تا حالا کتب
تفاسیر ایشان و صدای این بزرگوار مثل زنگ توی گوشم
زنگ میزند.
شما از آن روحانیهایی هستید که سربازی رفتید یا معافیت گرفتید؟
نخیر(لبخند میزند و جلوتر میآید) بنده در سال 74 از نظام وظیفه تهران
دفترچه اعزام به خدمت گرفتم و در تاریخ 18/7/74 به طور رسمی به خدمت وظیفه
در پادگان مشکینشهر شهید پیرزاده اردبیل درآمدم و بعد هم در شهر ری و سپس
اسلامشهر سرباز بودم. درضمن معافیت روحانیون مانند معافیت دانشجویان از
نوع تحصیلی است. این واقعا اشتباه است که فکر میکنند طلاب از سربازی
معافند. آنان عمری سربازند، ولی کمتر
دیده میشود!
فکر میکنید چرا مدارس علمیه میگفتند دانشگاه نروید؟
فکر میکنم اگر حوزه به طلبهای چنین بگوید، از روی دلسوزی است؛ یعنی
فکر میکنند شاید قوای علمی پراکنده شود، ولی هزار و یک محاسن این کار به
چشم نمیآید. بههرحال عدهای باید تابوشکنی کنند و صفشکن باشند و این
حرفهای بیهوده را به خاطر اسلام به تن بخرند.
میتوانید واضح بگویید؟ دقیقا منظورتان چیست؟
گاهی اوقات دوستیها از نوع خالهخرسه است و حرکت عظیم جهانی و وضعیت
سایر مبلغان و استفاده از ابزار روز بهکلی مغفول مانده است.
اینکه یک جایی گفته بودید که روحانی و طلبه نباید کار خشن بکند وباید مثل یک پدر باشد نه یک قاضی یعنی چه؟
به نظر شخص من بهتر است روحانی برای مردم پدر، مهربان و تکیهگاه باشد.
مانند علمای سلفی و شغل پلیس، مچگیری و برخورد و شلاق و حبس نداشته
باشد(آن هم در این وضعیت که دشمن با تمام قوا علیه روحانیت- اسلام- انقلاب-
فقه- فقاهت و ولیفقیه گارد گرفته و درصدد تخریب است) در این زمان قاضی
شدن روحانی ملبس فکر نکنم به صلاح انقلاب باشد.
چرا بعضی از استادان مبنای خود را بهخصوص در کلاس بر خرابکردن دانشجو
میبینند؟ یک جورهایی میخواهند بگویند تو چیزی بلد نیستی، پس ساکت شو و
حرف نزن! این تفکر بعضی استادان چگونه ایجاد میشود؟
اگر استادی چنین کاری بکند، بیتردید از هوای نفس خویش پیروی کرده است،
ولی این دلیل نمیشود که تعمیم دهیم و بگوییم استادان اینگونهاند، شاید
واقعا دانشجویی خالی از محتوا و علم باشد؛ به هر اشتباه و غلط و اراجیف وی
که نباید لبیک گفت و بر خطا مهر تأیید زد. گاهی اوقات در مقابل انحراف باید
گارد گرفت، اما مؤدبانه مثل استاد شهید مرتضی مطهری.
شما خودتان تا حالا شده استادی را نقد کنید و بعد نتیجه خوبی بگیرید؟
بله. آنقدر استاد باتقوی دیدهام که در مقابل حق تسلیماند که نگوونپرس. بعضی از آنان با
این حقمداری مرا عبد و مرید خودشان کردهاند و هنوز ارتباط حسنه شاگرد و استاد برقرار است.
ببخشید این را میگویم، ولی احساس میکنم در خود حوزه علمیه یا دانشگاه
هم صدای واحدی بیرون نمیآید. البته آنها هم اختلاف سلیقه دارند و این
طبیعی است و جریان علمی هم همین را میخواهد. اما گاهی دودستگیها آن هم از
نوع غیرعلمیاش در بعضی جریانات دیده میشود. خب اینها به مردم و
دانشجوها انتقال داده میشود و بعد هم به سرکلاسها میآید. واکنش شما به
این دست از مشکلات چه بوده است؟
توصیه اکید من به دانشجویانم، حفظ حرمت و شأن و جایگاه همه مراجع عظام
تقلید بوده و میگویم، در مقابل حضرات مراجع من نظر نمیدهم. حکایت من این
شعر است:
جایی که عقاب پر بریزد/ از پشه لاغری چه خیزد؟ این از مراجع! بهتر است همه چشمشان به دهان رهبری باشد و ولایتمدار باشند، اما درباره سلایق، همان توصیه مقام معظم رهبری درخصوص حضرت آیتا... میرزا جوادآقا را یادآور میشوم که با اینکه مخالف عرفان و فلسفه بود، اماحامی انقلاب و امام بود و با کهولت سن، به جبهه تشریف می بردند. استاد صفایی حائری دارد: من آن افکار بلند فلاسفه را تکفیر نمیکنم، لکن هرچه از غیر خانه اهل بیت(ع) بیرون آید، مورد تأیید نیست. اختلاف فلاسفه و متکلمان ریشه در تاریخ دارد.
شما با دانشجوها خیلی ارتباط دارید.این ارتباط خوب چگونه بهوجود آمده است؟
من از زمانی که هنوز محاسنم کامل در نیامده بود، با لباس روحانیت با
جوانان و دانشجویان سروکله میزدم. اینکه میگویید موفق شدم، دلیل دارد.
اولش اینکه من راه و روش مرحوم برادرم را پیش گرفته بودم. در این ارتباط
احترام متقابل خیلی مهم است. به خصوص با جوانان، بعدش این همه تعصب نداشته
باشی، فضای فکری آنها را درک کنی، من در این میان از تجارب سربازی و زندگی
در تهران و به خصوص جوان بودن خودم هم استفاده کردم. شما با جوان باید
دوست باشی و صبر پیشه کنی.
میدانید که دانشجوها با هر حرفی و حدیثی قانع نمیشوند و دلیلهای خاص خودشان را میآورند. جواب آنها را چگونه میدهید؟
دانشجو نماد آزاداندیشی، حریت، انتقاد و آرمانگرایی است. ببینید قرآن
میگوید: «فقولا له قولا لینا» باید به لطافت حرف زد. زور جواب نمیدهد.
تعصب کور جواب نمیدهد. جواب غیرعلمی و غیرآکادمیک و آبدوغ خیاری
قانعکننده نیست. جواب باید متقن و علمی باشد. شک نکنید اینگونه باشد،
آنها هم قانع میشوند.
حالا آمدیم و قانع نشد؟ تکلیف استاد چیست؟
ببینید دیگر این دانشجو یا خودش را به خواب زده و عناد دارد یا اینکه
بیسواد است که به نظر من باید در همان بحث و تحلیلی که در کلاس صورت
میگیرد، دستش رو شود. بیشتر دانشجویان ما از حق دفاع میکنند و اگر ببینند
کسی بر ناحق پافشاری می
کند، با او برخورد میکنند. درضمن مگر استاد باید جواب تمام سؤالات را
بداند؟ وقتی نمیداند یا اینکه دانشجوی دیگری حرف درستی را زده باشد، باید
با شهامت و شجاعت تمام بلند بگوید، «حق با شماست.»
این کارهای فرهنگی که شما با دانشجوها انجام میدهید چقدر جذابیت دارد
که این همه کشش ایجاد کرده است؟ این را از آن رو میگویم که سطح توقعات
دانشجویان خیلی بالا رفته و با هر چیزی قانع نمیشوند.
رفاقت، رفاقت و رفاقت. جواب همین است. اگر شاگرد با استاد همنشین شد و
با هم حرف زدند، استاد به عیادت شاگرد مریضش برود، شاگرد بال درمیآورد.
اگر استاد برای شاگرد وام تهیه کند، اگر به مراسم عزا و عروسی او برود،
اگر بتواند برایش جهیزیه جور کند، حتی من دیدم استاد عاقد شاگردانش است. خب
وقتی شاگرد این چیزها را ببیند، شمع وجود استادش میشود. اصلا اعتبار مالی
و کمک اقتصادی را کنار بگذار، همین رفتوآمدها و به فکربودنها چنان جذبه و
کششی دارد که نگو و نپرس. دانشجویان ما وجدان دارند و تفاوت را کاملا
احساس میکنند. یک کلام بگویم؛ نباید برای شاگرد قیافه گرفت.
برایم جالب است بدانم که شما وقتی ریاضیات درس میدهید، دانشجوها چه میگویند؟ واکنششان را چگونه و با چه حرفهایی نشان میدهند؟
میگویند، استاد ما درس معارف نداریم، اشتباه آمدید! بعضیها هم
دلقکبازی درمیآورند. ولی همین که شروع میکنیم به ریاضی درسدادن، همان
دلقکها ساکت میشوند و سایرین هم بهتزده نگاه میکنند. بعد از 10دقیقه یخ
کلاس میشکند. شروع میکنند به سؤالکردن. انواع و اقسام سؤالات را از ما
می پرسند. مثلا یکبار یکی از دانشجویان سؤال کرد: وای خدای من چه جالب!
استاد شما زمان دانشجویی با لباس میرفتید سر کلاس؟ عرض کردم: نه پس عریان
میرفتم! یا حتی میگفتند: شما نسبتی با غیاثالدین جمشید کاشانی و خیام و
اینها ندارید و من هم جواب میدادم که بنده ممدشون هستم! همه میخندیدند.
چرا در دانشگاهها فضای گفتمان قحط است! دانشجو با این همه انرژی و کلهباد کرده کجا برود حرفهایش را بزند؟ این کرسیهای آزاداندیشی کجای دانشگاهها اجرا میشود؟ حتی شنیده بودم مسئولان دانشگاهی برای اینکه جو دانشگاه سالم بماند و کسی دست از پا خطا نکند، آنها را میبرند اردو و آنجا دورهمی ترتیب یک بحث را میدهند.
چند سالی میشود که با همکاری سازمان تبلیغات اسلامی «گفتمان» در دانشگا
هها راه افتاده است و حقیر یکی از استادان گفتمان هستم و بارها به
دانشگاههای مختلف برای گفتمان رفتهام، ولی قبول دارم که در این سطح کافی
نیست. شاید هم مسئولان فکر میکنند در این گفتمانها عدهای پیدا شوند و
افکار را متشنج کنند و قصدشان بیشتر تفریح است. شاید هم از حقیقت میترسند و
برای دانشجو احترام قائل نیستند و آنها را نادان فرض میکنند. همان طور
که بعضی از افراد طلاب را نادان فرض میکنند و خود را عقل کل! آنها هیچ
صدا و انتقادی را برنمیتابند و موزیانه برای حقگو مانع میتراشند تا او
را از «حیز انتفاع» ساقط کنند.
میدانید که وجه منتقد دانشجو بر تمام وجوه او غلبه میکند. شما با
انتقادات تند دانشجویان چگونه برخورد میکنید؟ میخواهم بدانم نقد افکار
منتقد باید چطور باشد؟
اینطور نیست دانشجویان با هم فرق میکنند. بعضیها تفاوت ماهوی با هم
دارند. در این زمینه از اخلاق عظیم حضرت استاد حجتالاسلام والمسلمین دکتر
سید
محمدتقی قبولیدرافشان استمداد میطلبم و به وی تأسی میکنم. ایشان
واقعا در مقابل پرخاش و تندی دانشجو کوه صبر هستند و چموشترین دانشجو را
با حسنخلق رام میکنند و تحملشان بسیار زیاد است.
نظرتان درباره تفکیک جنسیتی در دانشگاه چیست؟
در جواب این سؤال باید بگویم: یک نفر ظرف ماستی را برد لب دریا و گفت:
اگر این را بریزم توی دریا دوغ میشود، میدانم نمیشود، ولی اگر بشود چی
میشود!(میخندیم) دانشجویان به «روحانیان» اعتماد دارند
نظرتان درباره فروختن« بلیت استخر» بهعنوان کار فرهنگی مهم در دانشگاهها چیست؟!
اگر فقط صرفا این باشد که خوب مضحک است، ولی به هر حال این هم یکی از
روشهاست؛ البته این را هم مدنظر داشته باشید که برخی مردم عزیزمان به همه
چیز انتقاد دارند، با همه چیز مخالفند. صرفا دوست دارند مخالف باشند، چه
درست چه غلط، سازشان مخالف کوک شده است.
چند سالی است که کاروانهای کربلا و عمره دانشجویی راه افتاده و به نظر
خودم اتفاق خیلی مهمی است. میخواهم از حسوحال خودتان بگویید. فرق بین
کاروان دانشجویی و یک کاروان عادی چیست؟ آنجا چه اتفاقی میافتد که این همه
مشتاق رفتنش هستند؟
کاروانهای دانشجویی حالوهوای دیگری دارد. شاید یک دلیل جوان بودن همه
کاروان باشد که فضای خاصی را ایجاد میکند. در برخی از اینگونه مسافرتها
تحولات روحی عجیبی برای عدهای از دانشجویان رخ داده است و حتی باید
زمینه و تمهید آن بیشتر فراهم شود و هزینه به کمترین حد برسد و دانشجویانی
که از خانواده دینی و دوستان خوب محروم بودهاند، چنین مسافرتهایی را
تجربه کنند، معنویت را خودشان بچشند و لمس کنند. شاید دیگر چنین فرصتی تا
آخر عمر برای بعضی از آنها پیش نیاید.
چند درصد از دانشجوها مشکلات شخصی خودشان را با شما مطرح میکنند و شما در پاسخ به آنها چقدر موفق بودهاید؟
از الطاف خداوند بزرگ این است که دانشجویان بحمدا... به روحانی اعتماد
دارند و با وجودجنگ نرم دشمن هنوز روحانیت در بین دانشجویان پایگاه عمیقی
دارد و این آبرو از خون شهیدانیمثل آیتا... مطهری، آیتا... دکتر مفتح،
آیتا... دکتر بهشتی و دکتر باهنر است که آبروی حوزه در دانشگاه بودند.
بهتر است این سؤال را از دانشجویانم بپرسید. مشک آن است که ببوید، نه آنکه
عطار بگوید! مراجعات فراوانی دارم و من هم تمام سعی خویش را برای برآوردن
حاجات و کمک به آنان بدون هیچ چشمداشت به کار بستهام.
نمیدانم این حرف من چقدر درست است، ولی میخواهم مطرحش کنم. به نظر
میرسد که مرجعیت روحانیان(بهمعنای رجوع کردن به عالم دینی) بهخصوص در
بین قشر جوان و دانشجو برای سؤال کردن در حوزه دین کمرنگتر شده. این
چقدر درست است؟
بههرحال نظر شما بسیار محترم، ولی صددرصد اشتباه است! گویند خانه
مورچه ای آب گرفته بود، فریاد میزد: آی دنیا را آب برد. یک مثال نقض کافی
است که موجود است فرض خلاف باطل حکم ثابت است.
شما با سؤالهای اعتقادی دانشجویان چگونه برخورد میکنید؟ به نظرم ی
کی از سختترین جوابها آن هم به دانشجو همین سؤالهای اعتقادی باشد.
این سؤال تکراری است. روشهای پاسخگویی را قبلا عرض کردم ولی به هرحال
گاهی با استدلال نقلی گاهی با استدلال عقلی پاسخ میدهم. گاهی با نگاه
دروندینی، گاهی با نگاه بروندینی. به نظر من کتب کلامی ما برای پاسخ به
سؤالات اعتقادا
ت کفایت میکند.
نهایت نگاه فرهنگی شما کجاست؟ شما میخواهید به کجا برسید؟ به هر حال هرکسی برای خودش نقشه راهی دارد.
الف)جامه عمل پوشاندن به اهداف توحیدی انبیا
ب)جامه عمل پوشاندن به افکار خمینی کبیر(ره)
ج)رسیدن و رساندن به رشد که بالاتر از عدالت است
د)یاری و یاورسازی برای معصوم(ع) و امام زمان(عج)
هـ)احیای نفسما برای وحدت فقط« شعر» می گوییم اما عمل نمی کنیم
نظرتان درباره فیلم رسوایی چیست؟
هرچه باشد از فیلم قبلی که برای روحانیت ساختند و روحانیت را به نام آن
«فیلم» در کوچه و خیابان صدا میزدند و مسخره میکردند، بهتر است. علمای
شیعه هزار و 400سال زحمت کشیدند و بعد این آقا با یک فیلم همه را بههم
ریخت. من ش
نیدم حتی با این لقب به مراجع و علمای بزرگ شیعه هم
توهین میکردند. تا حدودی میتوانم بگویم که این فیلم نوعی تبرئه خیل عظیم
سلسله جلیله روحانیت شیعه بود.
فکر میکنم شما یکی از سرسختترین موافقان مبحث وحدت حوزه و دانشگاه
هستید. برای رسیدن به این مهم چه اقدامات و ملزوماتی نیاز است؟
همینطور است باید رئوس ثمانیه این وحدت تبین شود؛ هدفش، غایتش، فایده
اش، موضوعش، راهکارش و... ولی این مهم تاکنون به صورت
شعار باقیمانده و گامی جدی برداشته نشده است؛ البته نهاد رهبری در
دانشگاهها حرکتهایی را آغاز کرده که کافی نیست.
عده کمی از حوزویان هنوز در این مقوله موضع دارند. با اینکه خودشان از
خبرگان؟ مدرک کارشناسی ارشد فرضی گرفتهاند و دنبال دکترای دانشگاهی هستند
یا خودشان تدریس در دانشگاه دارند یا مثلا عضو هیئتعلمی هستند، وحدت را
نفی میکنند و با طلاب دانشجو رفتار سخیف دارند؛ بهخاطر یک چیزهای واهی
جلوی فعالیت یک طلبه کوشا را میگیرند و اینقدر نمیدانند تا بفهمند
احترام طلاب با غرض نیست و در هر فرصتی ضربهای به آنان میزنند تا جلوی
سرعت آنان را بگیرند یا مثلا آنان را نزد دیگران تخریب وجهه میکنند، با
تمسخر لباده و ریش و عمامه و منبر رفتن طلاب جوان مگر مشکل حل میشود؟
متاسفانه بعضی از این افراد با افکار مسموم و نفاق در پستهای کلیدی سالها
در حال جولان هستند و تاختوتاز میکنند و زیرآب نخبگان را میزنند و
گزارشهای دروغمیدهند.
مبحثی وجود دارد به نام «وضعیت موجود و وضعیت مطلوب»، به نظر میرسد
بعضی مسئولان و روحانیان ما هنگام صحبت کردن و نظریهدادن بدون توجه به
وضعیت موجود جامعه نگاه آرمانگرایی دارند و مدام از وضعیت مطلوب صحبت
میکنند که با چیزی که ما در کف خیابان میبینیم، زمین تا اسمان مغایرت
دارد. به نظر میرسد برخی مدیران و مسئولان ما فقط از راه گزارشها و پنجره
ماشینشان نظر میدهند توجهی به وضعیت موجود ندارند. اینگونه صحبت کردن
بیاعتمادی به وجود میآورد. مگر نه اینکه آنها باید در بین مردم باشند.
این نگاه را چگونه ارزیابی میکنید؟
جانا سخن از زبان ما میگویی! مرحبا بناصرنا! حضرت علی(ع) در نامه 53ن
هجالبلاغه خطاب به مالک میفرماید: اگر پست و مقام عقل
تو را گرفت، نگاهی به سلطنت خدا کن در همین زمینه روایتی داریم که
میگوید: آخرین چیزی که از قلب مومن خارج میشود، حب پست و مقام است.
پس تا زمانی که یک مسئول پشت میز است، عقربه فکرش درست کار نمیکند و
گوشش به این حرفها بدهکار نیست. باید فاصله بگیرد تا بفهمد(ما من عام الا و
قد خص) خداوند آخر و عاقبت همه ما را ختم بهخیر فرماید.
انشاءا... خداوند روحیات مسئولان و اخلاص آنها را به سالهای اوائل
انقلاب برگرداند؛ گرچه خیلی از مسئولان، نماز شبخوان و مخلصند، اما این
کافی نیست. خداوند به همه خدمتگزارانی که صدیق هستند، جزای خیر عنایت
فرماید.
مطالب مشابه :
شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم
شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم حضور شخص فرهنگی در زمان تحویل آموزش وپرورش کیش 77
شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم
شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم حضور شخص فرهنگی در زمان تحویل آموزش وپرورش کیش 77
آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور
دروازه سامان خیابان پیروزی مجتمع ادارات خانه معلم کیش. 4430026. 0764 در اين وبلاگ
آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور
سیری در سخن دروازه سامان خیابان پیروزی مجتمع ادارات خانه معلم آموزش وپرورش کیش. 77.
بر فراز جزیره زیبای کیش (فیلم)
( یک معلم ) - بر فراز بر فراز جزیره زیبای کیش (فیلم مورد نظر خود را -با درج آدرس آن در قسمت
خرد کیش ابراهیم؛حجت الاسلام،مدرس دانشگاه، ریاضی دان و پژوهشگر مشهدی
كشكولْ معلم. آموزشي و پرورشی(نمونه سئوال،تست و این مصاحبه در خانه آقای خردکیش انجام شد.
آدرس و شماره تلفن مراکز آموزشی - رفاهی فرهنگیان (خانه معلم)
دروازه سامان خیابان پیروزی مجتمع ادارات خانه معلم آموزش وپرورش کیش: 77:
نشانی خانه های معلم و مراکز اسکان
نشانی خانه های معلم و وپرورش کیش به ایجاد خانه معلم در مشهد
برچسب :
خانه معلم در کیش