خطاناپذیری وحی
وحی در لغت
وحی در لغت به معانی مختلف آمده از جمله به معنای اشارت، کتابت، تعلیم بصورت پنهانی،سخن رمضی و پوشیده، الهام، پیام وهر چه با کلام یا نوشته یا پیغام و.. که جامع همه آنها انتقال مطلب است در ذهن مخاطب، به طور سریع و مخفی، به گونه ای که از دیگران پوشیده باشد.
راغب اصفهانی می نویسد:
وحی به معنای اشاره سریع است. و چون در معنای آنسرعت اخذ شده می گویند : امر وحی. وحی گاهی با کلام رمزانجام می گیرد، و گاهی با صدای بدون ترکیب، و گاهی با اشاره بعضی تز اعضای بدن و گاهی با نوشتن.[1]
محمد رشید رضا می نویسد: وحی عبارت است از اینکه آنچه را از دیگران پنهان می کنی به کسی بگویی...[2]
ابن فارس در مقائیس می نویسد: « وحی» یعنی تعلیم بصورت پنهان.[3]
كلمه وحى و مشتقات آن، همان گونه كه از سخنان لغت نويسان و واژه پردازان زبان عرب به دست مىآيد، داراى معانى مختلف و كاربردهاى متنوعى همچون «اشاره»، «الهام و در دل افكندن»، «نوشتن»، «رسالت و پيام»، «تفهيم و القاى پنهانى» و جز آن مىباشد.
واژه ياد شده گاه مصدر وحى يحي و حيا، و گاه اسم مصدر از اوحى يوحي ايحاء شمرده مىشود، ليكن گويا اتفاق بر اين است كه وحى و ايحاء هر دو به يك معنا مىباشند. همچنان كه اين نكته نيز مورد توجه ارباب لغت قرار گرفته كه جامع تمام معانى و كاربردهاى كلمه وحى همان «تفهيم و القاى سريع و نهانى» است. اين معناى مشترك در تمام مصاديق و كاربردها صدق مىكند، خواه القاى امرى تكوينى بر جمادات باشد و يا القاى امرى غريزى بر حيوانات، تفهيم خطورات فطرى و قلبى بر انسانهاى معمولى باشد، يا تفهيم پيام شريعت بر انبيا، خواه با اشاره باشد يا نوشتار سرّى. در تمام اين موارد به نحوى آن خصوصيت تفهيم و القاى سرّى و سريع نهفته است.[4]
وحی در اصطلاح
آنگونه که در معنای لغوی وحی وکاربردهای قرانی ان گفته شد ، راه را برای معنای اصطللاحی باز می کند؛ از این رو تعاریفی که از طرف مفسران و دانشمندان برای معنای وحی ایراد شده بتعدادی از آنها می پردازیم:
علامه طباطبائی در تعریف وحی می نویسد:
وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران، که درک آن جز برای آحادی از انسانها که مشمول عنایات الهی قرار گرفته اند میسور نیست.[5] و در ادامه می نویسد: وحی امری است خارق العاده، از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[6]
ابراهیم امینی می نویسد:
همه پیامبران راستین در طول تاریخ مدعی بودند که به طور موستقیم با خداوند متعال در ارتباط هستند، حقائقی را دریافت می کنند که دیگر انسانها از درک آنها عاجزند. فرشته وحی رابا چشم باطن مشاهده می کنند و صداهایی را می شنوند. از جانب خدا ماموریت دارند که پیامها و برنامه های او را به مردم برسانند و در ارشاد و راهنمای بندگان کوشش کنند. این ارتباط ویژه و مرموز در اسطلاح، وحی نامیده می شود.[7]
محمد رشید رضا می نویسد:
وحی نوعی عرفان است که شخص در نفس خودش آن را می یابد و یقین دارد از جانب خدا است، با واسطه باشد یا بدون واسطه.[8] از جمله تعاریف زیادی ارائه شده است ولی آنچه که از این تعاریف بدست می این است که وحی، ابزار و وسیله ای ویژه معریفتی است برای پیامبران که خداوند متعال آن را برای به کمال رساندن انسانها انتخاب نموده است. گاهی نویسنندگان از تحلیل و بررسی راطه میان معنای لغوی و اصطلاحی از دید کلام و فلسفه دین این تعریف را ارئه می دهند که: وحی در اصطلاح علم کلام و بلکه، فلسفه دین در قلمرو ادیانتوحیدی، اخس از مفهوم لغوی آن است، و مختص آن نوع معرفتی است که به صورت ویژه بر پیامبران حق القا می شود[9]. پس وحی رابطه مرموزی است بین خدا و پیامبرانش که انسانهای دیگر از درک آن عاجزند.
مفهوم خطا:
راغب اصفهانی: خطا: برگشتن و انحراف از یک سوی بسوی دیگر است[10].
ابن منظور می نویسد: خطَأ، آن چیزی که به آن اعتماد نمی شود. و اخطأ یخطیئُ، زمانی که سالک در راه و روش خود خطا کند عمدا یا سهوا. خطیئَ، زمانی گفته می شود که از روی عمدی باشد ولی اخطأ زمانی گفته می شود که از روی عمدی نباشد[11].
قاموس قران: خطأ: یعنی اشتباه. و در ادامه می نویسد: خطا و اشتباه سه قسم است.
1- آنکه کار نا شایست را از روی عمد و بی اعتنای انجام دهند.
2- آنکه کار شایسته ای اراده کند ولی خلاف آن واقع شود.
3- آنکه کا خلافی ااده کند و اشتباهاً کا خوبی ا انجام دهد[12].
پس آنگونه که از این معانی نیز به دست می آید این است که در انجام کاری، خطای یا اشتباهی در آن راه پیدا کند و آنگونه که مورد مقصود بوده به نتیجه نرسد.
شبهات مخالفان در مورد خطاپذیری وحی:
آنگونه که مشخص و روشن است این است مخالفان و دشمنان دین همیشه بر این بوده اند با ایجاد و طرح شبهه افکار دوری از دین را در ذهن مردم ایجاد کنند و به مقاسد پست خود پی ببرند. یکی از این افراد آقای سروش است که در زمینه وحی شبهه ای را مطرح کرده است. اما لازمه دیدگاه سروش در باب وحی این است که امکان راهیابی خطا در آن را بپذیریم. اگر شخصیت، حالات و دانش پیامبر در ارائه وحی دخالت دارد، چه دلیلی وجود دارد که وحی خطاناپذیر باشد؟! در صورتی میتوان خطاناپذیری وحی را پذیرفت که پیامبر مضمون پیام الهی را همراه با کلام الهی دریافت و بدون هیچگونه دخل و تصرفی آن را ابلاغ کند. به بیان دیگر شخصیت او َنه در ایجاد مضمون وحی و نه در صورتدهی به آن هیچگونه نقشی نداشته باشد. سروش برای آنکه خطاپذیری وحی و قرآن را مطرح کند، در ابتدا اشاره میکند که برخی از مفسران معاصر آیات قرآنی را بر دو دسته تقسیم کردهاند. یک دسته مربوط به صفات خدا، حیات پس از مرگ و امور عبادی است و دسته دوم مربوط به جهان و وقایع تاریخی است. در آیات دسته اول خطا راه ندارد، اما گزارش پیامبر درباره جهان و وقایع تاریخی میتواند خطاپذیر باشد. به بیان دیگر به گفته سروش برخی مفسران بر این عقیدهاند که پیامبر در مورد این امور به زبان زمان خویش سخن گفته است. اما سروش یک گام بلندتر برمیدارد؛ یعنی از نظر وی پیامبر نه به زبان زمان خویش که با دانش محدود خود سخن گفته است.
وی دیدگاه خود را چنین بیان میکند:
«من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمیکنم که پیامبر به زبان زمان خویش سخن گفته
باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقتاً به آنچه میگفته
باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمیکنم دانش او از دانش
مردم همعصرش درباره زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را
که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است و این نکته خدشهای هم به نبوت او وارد
نمیکند، چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ[13].»
اکبر راشدی نیا می
نویسد: مستشرقان قائل هستند که پیامبر، همة معارف قرآنی را به طور کلی از
دو منبع گرفته است: بخشی از آن را از همان محدودة جغرافیایی و زندگی
اجتماعی و دینی و فرهنگی جزیرة عرب مثل رفتار اعراب جاهلی، اشعار امیة بن
ابی الصلت و عقاید حنفأ، و بخش دیگر را از مصادر شفاهی و کتابهایی که از
یهودیت و مسیحیت و عقاید و آداب و سنن دیگر ملتها به دست پیامبر رسیده
بود، و از آنها به «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» یاد میکنند.
اساسیترین اشکالی که در تحقیقات و بررسیهای مستشرقان وجود دارد، نگرش غیر
عقلانی همراه تعصب به قرآن و اسلام است؛ از این رو، هیچ یک از اشکالات
آنها راههای صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و در هیچ مورد، مستندی تاریخی
که بتواند مدعایشان را اثبات کند، ارائه نکردهاند. به جرأت میتوان گفت
که بیشتر ادلة آنها چیزی جز خیالپردازی و توجیه آنچه خود اعتقاد دارند
نیست. آنان، جریان نامسلم تاریخی با پیش فرضهای خود باز سازی میکنند و آنرا
به هزاران شاهد قطعی و مسلم تاریخی را ترجیح میدهند[14].
وات در باره وحی می گوید: در بعضی از اشخاص نیروی است که آن را « تخیل خلاق » می گویند که نمونه های آن هنرمندان، شعرا و نویسندگان خلاق هستند. این اشاص آنچه دیگران حس می کنندولی نمی توانند بیان نمایند ( نقاشی، شعر، نمایش و داستان )، به شکل محسوس در می آورند. از نظر وات کارههای بزرگ (تخیل خلاق)، کلی و مطلق است و مبین احساسات و تمایلات تمام نسل به شمار می رود. البته همه آنها تخیلی نیستند؛ زیرا با مسئل واقعی و حقیقی سر و کار دارند، ولی آنان تخیلات را چه به صورت مصور و چه در قالب کلمات، برای بیان مطالبی به کار می برند که ورای فهم و عقل بشر است. انبیا و رهبران دینی ز از این دسته از صاحبان « تخیل خلاق» هستند[15]. البته شبهات زیادی در باره وحی کرده اند که هیچ کدام از آنان تاثیر گزار نبوده و نیست؛ چون خدای حکیم این قران را وحی نموده و حافظ آن است. «انا نحن نزلنا الذكروانا له لحافظون[16]»؛
اشاره ای بر کیفیت نزول وحی و حقیقت آن
یکی زا مسئل و مباحث مهم وحی، مسئله کیفیت نزول وحی و حقیقت آن بوده است در اینجا بطور خلاصه به کیفیت نزول وحی وبه حقیقت وحی اشاره می شود . آنطور که از آیات قران ، کتب و نوشته ها و از جمله روایات بدست می آید آن است که حقیقت وحی برای کسی آشکار و معلوم نبوده است. و روش قدما بر این بوده كه پس از دانستن معنى لفظى و وجودش، در صدد پى بردن به حقيقت آن برمىآمدند و چه بسا كه سالها به خيالبافى و لفاظى مىپرداختند، در آخر هم به نتيجهاى نمىرسيدند، ولى هر چه علوم پيش مىرود، بشر خود را از درك حقايق عاجزتر مىبيند، به حدى كه امروز ديگر كسى مدعى كشف حقيقت ماده محسوس هم كه آن را بديهى مىپنداشتند نمىشود، تا به مشكلات ديگر، به خصوص امور غيب برسد و همه توجه دانشمندان مصروف اوصاف و آثار است و از اين راه به نتايج معقول و محسوس مىرسند، نه پندارى و موهوم بنابراين بحث از حقيقت وحى و جبرئيل و روح و جنس و فصل جن و ملك و امثال اين امور غالبا به جايى نمىرسد. خداوند متعال می فرماید: وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً[17]
«از تو از روح مىپرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.» بسيارى از مفسران گفتهاند: مقصود از روح در اين آيه، همان فرشته حامل وحى است كه در قرآن مكرر از او ياد شده و روح القدس و روح الامين ناميده شده است. و چون آيات قبل و بعد اين آيه، راجع به قرآن و شفا و رحمت بودنش و هم مربوط به وحى است، تناسب آيات مقتضى است كه اين آيه نيز به همين موضوع مربوط باشد. خواه مقصود از روح مورد سؤال، فرشته وحى باشد، خواه خود وحى، چنانكه در آيات ديگرى از آن به نور و روح تعبير شده است. در هر حال به بشر جز دانش اندكى در اين موضوع ندادهاند؛ چون به نص قرآن غيب است[18].
در تفسیر نور می نویسد: كلمهى «روح»، 21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زير بكار رفته است
الف: روحى كه در كالبد انسان دميده شده است.
الف: «نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ»[19]
ب: وحى. «يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»[20]
ج: قرآن. «كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا[21][22]
علامه طباطبائ در تفسیر این آیه :وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا
می نویسد: كلمه" روح" به طورى كه در لغت معرفى شده به معناى مبدأ حيات است كه جاندار به وسيله آن قادر بر احساس و حركت ارادى مىشود و به لفظ" روح" هم ضمير مذكر بر مىگردد و هم مؤنث و چه بسا در استعمال اين كلمه جواز صادر شده كه مجاز در امورى كه به وسيله آنها آثار نيك و مطلوبى ظاهر مىشود اطلاق بكنند، چنان كه علم را حيات نفوس مىگويند چنانچه خداى تعالى هم فرمود:" أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ" كسى كه مرده بود زندهاش كرديم.[23] كه مقصود از آن زنده كردن، هدايت نمودن به سوى ايمان است، و در آيه شريفه" يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ" ملائكه با امر او روح را مىآورند.[24] هم از همين باب جمعى روح را به وحى تفسير كردهاند و همچنين آيه" وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا" و اينچنين روحى از امر خود را به تو وحى كرديم.[25] كه مراد از آن قرآن است كه آن نيز وحى است، و گفتهاند كه اگر خدا قرآن و وحى را روح ناميده از اين باب بوده كه نفوس مرده به وسيله آن حيات و زندگى مىيابند هم چنان كه روح معروف مايه حيات جسدهاى مرده است[26]. خداوند متعال در سوره تکویر نیز می فرماید: وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ.[27] یعنی « و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد.» که چیزی از آن را هز مردم دریغ دارد. در این آیه نیز وحی غیب نامیده شده است.
علامه طباطبائی می نویسد: كلمه" ضنين" صفت مشبهه از ماده" ضن" است، كه به معناى بخل است، مىفرمايد رسول خدا (ص) به هيچ چيز از آنچه به او وحى مىشود بخل نمىورزد، و چيزى را از كسى كتمان و پنهان نمىكند و تغيير و تبديل نمىدهد، و وحى را نه همهاش و نه بعضى از آن را به چيز ديگر تبديل نمىكند، بلكه همانطور كه به او تعليم داده به مردم تعليم مىدهد، وآنچه را مامور به تبليغش شده تبليغ مىكند.[28] آنگونه که از آیات قران و شواهد دیگر بدست می آید و روشن است این است که ادراکات عادی انسان از درک این حقیقت عاجز و ناتوان است. ولی وحی را اینگونه می توان توصیف کرد که وحی، درک خاصی است که با دیگر ادراکات تفاوت زیادی دارد، چون وحی نتیجه حس، عقل و غریزه نیست بلکه شعور ویژه ای است که ما از حقیقت آن آگاه نیستیم و خداوند آن را فقط در اخطیار پیامبران قرار داده است. به سخن دیگر وحی، شعور مرموزی است که با شعور فکری مشترک میان انسانها متفاوت است و در آن هیچ غلط و اشتباهی راه ندارد. آن کسی که مورد وحی قرار می گیرد، در هیچ شرائطی شک نمی کند و نیاز به مطالبه دلیل و برهان برای اثبات هم ندارد. پس اگر وحی غیر از این پنداشته شود، در این صورت «وحی» اکتسابی محصوب خواهد شد. در این صورت «وحی» از طریق نیروی فکری محسوب و به دست آمده است نه از عالم غیب شده باشد. اما آنچه که مشهور و از طرف دانشمندان مسلمان بیان شده این است که وحی حضوری است نه اکتسابی، که در ادامه بحث بر حضوری بودن وحی اشاره خواهد شد. چون حواس انسانی مادی و طبیعی است و وحی غیر طبیعی و ماورای طبیعی پس ما نمی توانیم بر حقیقت آن پی ببریم! و در نتیجه اینکه اگر ما نتوانیم حقیقت وحی را درک کنیم، که وحی مربوط به عالم ما ورای طبیعط است، نمی توانیم آن را انکار یا زیر سؤال ببریم. پس حقیقت وحی و کیفیت نزول آن بر قلب پیامبران الهی، هرگز برای ما معلوم نیست. ولی با توجه به آیات قران که می فرماید: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کریم[29] كه اين (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است ( جبرئيل امين) ما می توانیم این را درک کنیم که وحی قران کریم از نوع کلام و قول بوده است.
1-عصمت پیامبران
پیامبران الهی برخردار از ویژگیهای خاص هستند که یکی از این ویژگیها عصمت آنها است. اما آنچه در مورد معنای عصمت از کتب لغت بدست می آید این است: حفظ ، مصونیت و پاکدامنی از هر گونه خطا و اشتباه. ولی برای اثبات عصمت پیامبران از دو راه استفاده می شود؛ ادله عقلی و نقلی، از راه ادله عقلی با تدبر در آیات الهی این نتیجه به دست می رسد که اگر خدای متعال برای هدایت بشر کتابی را نازل کند باید آن را بر کسی نازل کند که از هر نوع خطا و گناه معصوم باشد! در غیر این صورت نقض با حکمت الهی پیش می آید. اگر گفتار پیامبر با رفتارش یکی نباشد، چگونه می تواند مردم را به راه راست دعوت کند و آنان را هدایت کند، پس لازم می آید پیامبران الهی معصوم باشند تا هدف الهی به مقصود برسد.
به عقیده شیعه همه ی پیامبران الهی از آغاز تولد تا پایان عمر از هر گناهی، خواه گناه کبیره و خواه گناه صغیره، معصومند و حتی از روی سهو و نسیان هم گناهی از ایشان سر نمی زند.[30] ولی در میان اهل سنت در این مورد اختلاف است.[31] ولی از نظر دلائل نقلی به یکی از ایات الهی اکتفا می کنیم؛ خداوند متعال می فرماید: وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَار . إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ [32]. و به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دستها(ى نيرومند) و چشمها(ى بينا!) ما آنها را با خلوص ويژهاى خالص كرديم، و آن يادآورى سراى آخرت بود! از این آیات الهی بدست می آید آنها حفظ شدگان الهی ازهر گناه و وسوسه شیطانی هستند. در آنجا که شیطان سوگند می خورد همه فرزندان آدم را گمراه خواهد کرد، ولی بندگان مخلص را استثنا می کند؛ آنگونه که می گوید: قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[33] . گفت: «به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها!
پس معلوم می شود که شیطان هیچ گاه نمی تواند در بندگان مخلص الهی وسوسه کند، و اگر می توانست در آنها نیز وسوسه می کرد. از اینگونه آیات معلوم می شود شیطان هیچ راهی برای فریب دادن پیامبران الهی ندارد و پیامبران الهی از هر گونه گناه، خطا و اشتباه مصون و معصوم هستند. آیة الله جوادی آملی در بیان عصمت پیامبر می گوید: از جمله مواردی که گواهی می دهد بر اینکه تمامی آنچه که در قران آمده حق و ثابت و صدق و راست است و اینکه رسول گیرامی که آن وحی را آورده نیز معصوم از خطا و خطیئه است.[34] و البته دلائل و شواهد زیادی برای اثبات عصمت پیامبران ارئه شده که از مجال این نوشته خارج می باشد.
2-عصمت فرشته وحی
با توجه به اینکه خطاناپزیری وحی از دو جهت مورد بحث قرار می گیرد، و از جهت دوم فرشته وحی است که ایا در رساندن وحی الهی معصوم بوده یا نه مورد شبهه قرار گرفته است. و در اینجا مصونیت فرشته وحی از خطا به اثبات می رسد که فرشته وحی هنگام دریافت وحی و پیام الهی و در رساندن آن به پیامبر مصون و معصوم بوده است. اما اوصاف مسلم فرشتگان حق ، عصمت و پاک دامنى ايشان است . بسيارى از دانشمندان ديـنـى در عـصـمـت ملائکه از تمامى گناهان ، اتفاق و هماهنگى دارند. اما صرف نظر از اين اتفاق ، دليل عقل و نقل ، مثبت مدعاى ماست. اما آنچه که روشن است این است فرشته وحی علاوه بر عصت دارای ویژگی های دیگری است که قران به آنها اشاره نموده است، از جمله امانتداری و مطیع بودن در برابر دستورات الهی.
خداوند متعال می فرماید: لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ .[35] و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمىكنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور كامل( اجرا مىنمايند! و در واقع نمی توانند بر اساس خواسته های خود عمل کنند و از دستورات الهی سرپیچی کنند. و در آیه دیگر که حاکی از موطیع بودن فرشتگان خبر می دهد می فماید: لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ.[36] هرگز در سخن بر او پيشى نمىگيرند; و (پيوسته) به فرمان او عمل مىكنند. از این آیه شریفه به روشنی مطیع بودن فرشته ها در برابر خدا فهمیده می شود. آنها نیز بنده خدا هستند آنگونه که از آیات قران کریم بدست می آید. در ایات دیگر از زبان خود فرشته وحی سخن گفته و می فرماید: وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا[37]. پس از تاخير وحى، جبرئيل به پيامبر عرض كرد:) ما جز بفرمان پروردگار تو، نازل نمىشويم; آنچه پيش روى ما، و پشت سر ما، و آنچه ميان اين دو مىباشد، همه از آن اوست; و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده (و نيست (!
پس فرشته وحی فقط به دستور و امر الهی امور را انجام می داده و از خود اختیاری نداشته است. هر چه خدا بر او فرمان داده، همان را بر اساس دستور الهی به پیامر (ص) ابلاغ می نمود، و دستورات الهی و پیامهای الهی را آنگونه که بوده به پیامبر می رساند و در تمام امور مطیع پروردگارش بوده. اما آیاتی که ناظر بر امانتداری فرشته وحی است، هر نوع خطا و اشتباه را از این فرشته وحی دور می دارد. در سوره تکویر می فرماید: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ . ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ . مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ[38] . كه اين (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است ( جبرئيل امين(.كه صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والائى دارد! در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امين است! در آیات الهی نیز برای فرشته وحی مقامات بالای ذکر شده است از جمله فرستاده خدا، صاحب احترام، قدرت و قوت، مقام و منزلت، و از همه مهمتر امین بودن او در نزد خدا می باشد. پس از اینگونه آیات به خوبی عصمت فرشته وحی ثابت می شود.
دلیل اول: (نقلی)
مصونیت وحی از خطا در ابعاد مختلف
آنگونه که واضح و روشن است یکی از ويژگىهاى وحى بر انبيا (ع)، مصونيت مطلقه از خطاست، پيامبر در دريافت وحى، نگه دارى آن و نيز تبيين و ابلاغ آن دچار خطا و اشتباه نمىشود، آنچه که از آیات متعددی قران بدست می آید و بیان شده مستلزم مصونيت وحى از خطا و اشتباه است، ولى در اينجا بر چند آيه كه بر مصونيت وحى از خطا، در همه ابعاد مثل: (عصمت پیامبران، عصمت در تلقی وحی و عصمت در حفظ و نگهداری وی ) دلالت دارد اشاره و به طور اجمال بررسى مى شود؛
خداوند متعال می فرماید:
عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا. إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا. لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[39].
داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد،
مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبيتى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد .
تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصار كرده است!»
علامه طباطبای در ذیل این آیه می نویسد: چون ضمير در جمله «بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» به رسول برمىگردد. عبارت فوق، كنايه از همه ابعاد است و منظور اين است كه فرشتگان الهى از جهات مختلف و به طور همه جانبه، رسول را احاطه مىكنند تا پاسدارى از وحى به طور صد در صد انجام گيرد و معارف خداوند بدون هيچگونه تأثيرپذيرى، از عوامل مختلف، به مردم برسد و بدين وسيله مأموريت پيامبر كه همان ابلاغ پيامهاى الهى است، عملى شود. محمود عبداللهی در این مورد علاوه می کند: مصداق غيب در آيه فوق به دليل سياق، وحى است. خداوند رسولان را با وحى و ارتباط ويژه از غيب مطلع مىكند و براى پاسدارى از آن نگهبانانى اعزام مىكند.[40]
روشن است كه تحقق چنين امرى يعنى رسيدن پيام واقعى بدون هيچگونه تأثيرپذيرى، مستلزم اين است كه وحى در مراحل سهگانه در ادامه بحث بر آنها اشاره خواهد شد صد در صد مصون از خطا و اشتباه می باشد.
الف: عصمت در تلقی وحی
با توجه به آیات قران کریم که در باره وحی سخن گفته و مطالبی را بیان کرده که بشر را از این گونه شبهات که (خطاپزیری وحی) پرداخته می شود، در امان نگه دارد. و این را بیان می کند که در در وحی و قران هیچ عاملی نمی تواند تأثیرگزار باشد.علاوه بر این عصمت پیامبر (ص) را در دریافت وحی ثابت می کند. خداوند متعال می فراید: وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[41] . به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مىشود. و از طرف دیگر معلوم می شود پیامبر هیچ نقشی و دخالتی در متن و الفاظ وحی نداشته است. و نیز از آیات دیگر استفاده می شود بعد وحی پیامبر حق هیچ گونه تغییری را در آیات الهی ندارد. با توجه به مفاد آیه ذکر شده می بینیم این آیه دلالت بر وحی مسقیم دارد.
علامه در تفسیر این آیه " وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ" می نویسد: كلمه" تلقيه" با كلمه" تلقين" تقريبا به يك معناست و اگر دو وصف" حكيم" و" عليم" را نكره آورد، هم به منظور تعظيم بود و هم تصريح كند به اينكه اين قرآن از ناحيه خداى تعالى است، تا خود حجتى باشد بر رسالت خاتم الانبياء (ص) ودر ادامه علاوه می کند، و اگر در ميان همه اسماى حسناى خدا دو نام شريف حكيم و عليم را ذكر كرده، براى آن بود كه دلالت كند بر اينكه نزول اين قرآن از ناحيه سرچشمه حكمت است، ديگر هيچ ناقضى نمىتواند آن را نقض كند و هيچ عامل وهنى نمىتواند آن را موهون سازد و نيز، از ناحيه منبع علم است، پس هيچ دروغى در اخبار آن نيست، و هيچ خطايى در قضاوتش راه ندارد[42]. این نکته نیز قابل تجه است که در آیه شریفه آمده «من لدن حکیم علیم» آنچه از طرف خدا بر رسولش نازل می شود در آن هیچ سهو، شبه و نسیان و از جمله راهی برای نفوذ شیطان ندارد. چون نمی توان بین خدا و پیامبر حجابیرا قائل شد تا شیطان در آن نفوذ کند یا خطای در آن دیده شود. یعنی چون انسان به مقام قرب الهی برسد که شیطان از آن مقام رانده شده، دیگر برای او هیچ اثر و وسوسه ای ندارد تا در وحی الهی وسوسه کند. اما اگر این شبه را مطرح کنند که وحی فقط از راه مسطقیم نبوده بلکه از طریق فرشته نیز بوده است، و در این گونه وحی (وحی از طریق فرشته) خطا راه دارد.
در جواب گفته می شود درست است که وحی در این گونه موارد از طریق فرشته و با واسطه است، اما خداوند متعال می فراید: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ. روح الامين آن را نازل كرده است... بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشى! از این آیه و آیات دیگر که در باره فرشته وحی سخن گفته او را امین نامیده است. پس وحی از طریق فرد امین به پیامبر نازل شده و بنابر این خود خداوند این فرشته را روح الامین می نامد؛ چون اگر در او فراموشی، جابجای و یا اینکه چیزی کم یا زیاد می شد، روح الامین نامیده نمی شد. خداوند متعال در آیه ای دیگر می فرماید: مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ. بِأَيْدِي سَفَرَةٍ. كِرَامٍ بَرَرَةٍ[43]. الواحى والاقدر و پاكيزه، به دست سفيرانى است، والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار !در آیات نیز خداوند به مقام والای فرشتگان اشاره می کند، از این عصمت فرشته وحی نیز ثابت می شود. پس علاوه بر این مقام تلقی و تنزل و در همه جا عصمت فرشته وحی ثابت است.
ب: عصمت در حفظ و نگهداری وحی
اینکه ثابت شد در تلقی وحی هیچ خطا و اشتباهی نبوده و پس از دريافت وحی نیز، پيامبر در نگهدارى پيام الهى دچار خطا، اشتباه و فراموشى نمی گردد، چنان كه خداوند متعال در سوره اعلی می فرماید: « سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى[44] » ما بزودى (قرآن را) بر تو مىخوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد، این آیه بر خصوص اين جهت دلالت دارد که پیامبر در حفظ و نگهداری وحی الهی صمت دارد.
علامه طباطبائی در تفسیر این آیه شریفه می نویسد: خداوند پیامبرش را وعده مىدهد به اينكه آن قدر وحى را برايش بخواند كه ديگر چيزى از آن را فراموش نكند[45]. (سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى) يعنى: بزودى بر تو قرائت قرآن را شروع مي كنيم پس آن را فراموش نكن.
ابن عبّاس گويد: هر گاه جبرئيل بر پيغمبر (ص) بوحى نازل ميشد پيغمبر از ترس اينكه مبادا فراموش كند ميخواند آيه را و هنوز جبرئيل از آخر ابلاغ وحى فارغ نشده كه پيغمبر (ص) از اوّل شروع ميكرد، پس چون اين آيه نازل شد، ديگر چيزى را فراموش نكرد[46].
از این آیه و اقوال ذکر شده به این نتیجه می شود رسید که حضرت رسول فهمید و از طرف خدا دریافت کرده به ردستی نگهداری می کند و سهو و نسیان در ذهن پیامبر معنا ندارد. و این ثباتی است برای عصمت پیامبر در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر که خود خداوند بر عهده گرفته است. پس از این آیه به این نتیجه می رسیم حفظ آیات الهی از طرف خدا است، و غیر از کسی نمی تواند در آن تصرف داشته باشد. در بعضی نوشته ها آمده، عدم دخالت عمدی پیامبران دو عامل داشت: نخست آنکه آنان از درجه بالای آگاهی برخوردار بودند و در نتیجه زشتی این کار رامی فهمیدند؛ و دوم اینکه آنان چنان اراده قوی ای داشتند که مغلوب شیطان و هوای نفس نمی شدند[47]. و عواملی زیاد است که دلالت می کند بر عصمت پیامبر در حفظ و نگهداری وحی الهی که ذکر همه آنها از محدوده این تحقیق خارج است.
ج: عصمت در ابلاغ و بیان وحی
آنگونه که در دو مرحله قبل مثل عصت در تلقی وحی و حفظ آن برای پیامبر ثابت شد، در این مرحله نیز دلائل عقلی و نقلی ارائه شده که در مرحله ابلاغ وحی نیز عصمت پیامبر ثابت می شود. انکه اگر خداوند متعال وحی را که برای هدایت بشر نازل می کند، حتما او را در اختیار کسی قرار می دهد فرد امین و مورد اطمنان باشد. علاوه بر این آیات قران نیز بر عصمت یامبر (ع) در این مرحله از هر گونه خطا، سهو و نسیان دلالت می کند.
خداوند متعال می فرماید: ما
ینطق عن الهوی. ان هوالا وحی یوحی[48].
و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوي! آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده
نيست! پس آنچه برای ما روشن می شود این است که تمام گفتار پیامبر اعم از آیات قران
و احادیث که برای بیان احکام الهی است، از هر گونه سهو و خطا مصون بوده است.
کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا (شوری52)
فاوحی الی عبده ما اوحی (نجم10)
و انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم (نمل 6)
در آیات فوق، خداوند خود را فاعل وحی به شمار آورده و قلب پیامبر را به عنوان محل دریافت وحی بیان میکند. پس آیات قرآنی همواره تاکید دارد که کلام پیامبر عین کلام خداست، یعنی کلام او عین وحی است: و در آن خطا و اشتباهی نیست، چون خود خداوند می فرماید در آن هیچ خطای نیست و نیز در نجم که می فرماید: و ما ینطق عنالهوی ان هوالا وحی یوحی(نجم 4 – 3)
یعنی سخن پیامبر عین سخن خداست. سخن پیامبر همان وحی است، نه آنکه آنچه خدا به او وحی کرده وی به صورت نطق و کلام خود درمیآورد. و در واقع آنچه بر زبان رسول خدا جاری می شود، کلامی الهی است، و از این کلام الهی نتیجه می گیریم که وحی الهی در دست پیامبر امین بوده که در آن هیچ خطا و اشتباه راه نداشته است. چون خود خداوند آن را کلام خود می نامد و اگر در آن خطای یا اشتباهی می شد خدا آن را بر خود نسبت نمی داد. اما آنچه که از این گفته ها نتیجه گرفته می شود و درست هم است این است؛ طبيعى است كه تحقق اين حقيقت كه خداوند بيان كرده است مستلزم آن است كه مصونيت قطعى در سه مرحلهاى كه در آيات قبل بيان گرديد، تضمين شده باشد، زيرا اگر در مرحله دريافت، پيام الهى دچار خطا گردد و يا در دوران نگهدارى و فاصله دريافت و ابلاغ، دچار اشتباه و نسيان شود و يا متأثر از شرايط اجتماعى و فرهنگى و حالات درونى خويش باشد و يا در مرحله تبيين و ابلاغ، شرايط روحى، بينشهاى شخصى و گرايشهاى اجتماعى عصر خويش، دريافتهاى او را تحت تاثير قرار دهد، نتيجه هر يك از اين امور، اين است كه آن چه را ارائه مىدهد وحى نباشد و اين قضيه كلى كه: «نيست آن چه او مىگويد مگر وحيى كه به او مىشود»، صادق نباشد[49]. ولی خدا حکیم است و تمام کارهایش بر اساس حکمت خود است.
و از طرف خود پیامبران حق این است که خودشان را برای آن قام والا یعنی عصمت آماده کرده اند، این ویژگی و فضایل دیگر نیز منحصر به حضرت محمد (ع) و سائر پیامبران می باشد که در تام مراحل تبلیغی و غیر تبلیغی از هر گونه خطا و اشتباه مصون باشند. و در نتیجه رسول خدا باید در اخذ و حفظ و ابلاغ وحی از هر نوع خطا و لغزش مصون و معصوم است.
دلیل دوم:(عقلی)
قاعده لطف:
یکی از دلائلی که دلالت می کند خطاناپذیری وحی، قاعده لطف است. خداوند می خواهد انسانها را به راه راست هدایت کند و تا در بهشت از جایگاه و مقام والا برخردار شوند. و بر این اساس است که پیامبرانی را برای راهنمائی بشر فرستاده است. البته همه اینها از الطاف الهی است که شامل حال بشر شده و میشود. و یکی از این الطاف الهی خطا ناپذیری وحی است که برای هدایت بشر از طرف خدا بر پیامبرش نازل شده است. آنگونه که در این زمینه بیان شده است: بر خداوند واجب است اسبابی را برای بندگانش فراهم کند تا آنان را به اطاعت خدا نزدیک و از معصیت و سرپیچی دور کند. چنین وجوبی که برخاسته از حکمت الهی است، اقتضا می کند که خداوند تمام مقدمات آن را تدارک ببیند، در غیر این صورت نقض غرض از تکلیف لازم می آید. بعثت انبیا و فرستادن شرایع جهت هدایت بندگان، اموری هستند کهزمینه اطاعت و بندگی را ایجاد می کند و باعث سعادت آنها می شود[50]. پس اگر هدایت و سعادت بشر از این راه باشد، راه خطا و اشطباه را در آن را چگونه می توان پذیرفت! آن خدای لطیف است، با لطف خود آن وحی را از خطا در امان نگه داشته تا بندگانش به سعادت جاودان برسند.
در کتاب روایات سهو النبی الاکم مطلبی را ارائه نمود عصمت انبیا را از نظ عقل به اثبات رسانده است؛ د این کتاب می نویسد: « ان حکم العقل القطعی و الصریح دال علی عصمت الانبیاء المطلقه، و أن الانبیاء و الرسل لابدّ أن یکونوا معصومین عن مطلق الذنب و الخطأ و السهو و النسیان، و کل ما ینافی العصمه المطلقه؛ لانّ یؤثر سلباً علی ثقة الناس بأنبیائهم فی ابلاغ الرساله[51].» در واقع یکی از راه های جلب توجه مردم و رساندن پیام الهی و ابلاغ وحی بر انسانها وابسته بر اعتماد انسانها است که اگر در پیامبر خطائ ا مشاهده کنند دیگر به گفتار پیامبر و صدق بودن سخنان او را نمی پزیرند.
دلیل سوم:(عقلی)
علم حضوری:
برای اینکه علم حوضوری بودن وحی را مورد برسی قرار دهیم بهتر است در مرحله اول به اقسام علم بپردازیم، و بدانیم فرق در میان علم حصولی و علم حضوری در چه مواردی است.
اقسام علم:
آنچه که از سوی حکما و اهل علم برای اقسام علم ارئه شده این است که علم بر دو قسم است: علم حضوری و حصولی.
علم حصولی را می توان اینگونه بیان کرد که آن از راه تجربه و بواسطه کسب و تحصیل علم برای انسان حاصل می شود.
ولی علم حضور آن علمی است که در نزد انسان حاضر است و نیازی برای کسب و اطلاعات ندارد. و گاهی علم حصولی و حضوری را این گونه بیان می کنند؛ علم یا بدون واسطه به ذات معلوم تعلق می گیرد که در این صورت خود وجود عینی معلوم ( و نه ماهیت آن ) برای عالم و مدرک منکشف می گیرد؛ و یا وجود خارجی مدرَک مورد آگاهی و شهود عالم قرار نمی گیرد بلکه مدرِک به وساطت چیزی که آئینه و نماینگر معلوم است و به اصطلاح مفهوم یا صورت ذهنی نامیده می شود آن را درک می کند. قسم اول را « علم حضوری » یا علم به وجود و قسم دوم را « علم حصولی » یا علم به ماهیت و مفهوم می نامند[52].
ارکان علم حصولی و حضوری:
با توجه به اینکه علم بر دو قسم حصولی و حضوری تقسیم می شود برای هر دوی این قسم ارکانی را ذکر کرده اند:
ارکان علم حصولی
در هر علم حصولی، سه عنصر دخالت دارند. با حذف هر کدام از این سه عنصر، معرفت حصولی تحقق نمی یابد.
1. ادراک کننده (عالم / مدرک)؛
2. واقعیت خارجی یا معلوم بالعرض؛
3. صورت ذهنی یا معلوم بالذات.
علت اینکه شی ء واقعیت خارجی را معلوم بالعرض و صورت ذهنی را معلوم بالذات گویند آن است که انسان با صورت های ذهنی خود سر و کار دارد و در درجه نخست، مفاهیم ذهنی خود را دریافت می کند و سپس از طریق آن ها حقایق خارجی را کشف می نماید و می شناسد و با آن ها تماس حاصل می نماید و از این رو، معلوم واقعی و حقیقی برای انسان، همان صورت های ذهنی اوست و حقایق خارجی، معلوم ثانی هستند و در رتبه دوم قرار دارند و به اصطلاح «معلوم بالعرض» می باشند. سه رکن علم حصولی همواره از همدیگر جدا هستند و رابطه انفصالی بین آن ها برقرار است.
ارکان علم حضوری
در علم حضوری، «معلوم» بدون وساطت صورت ذهنی، نزد انسان حاضر می شود و علم به صورت مستقیم و بدون واسطه واقعیت معلوم عالم می شود. در علم حصولی، سه رکن اساسی تحت عنوان «ذهن»، «صورت ذهنی» و «واقعیت خارجی» وجود دارند و بدون یکی از آن ها تحقق معرفت حصولی ممکن نیست. ولی در معرفت حضوری، دو و گاهی یک رکن برای تحقق امر شناخت و آگاهی کفایت می کند؛ چنان که در آگاهی ما نسبت به صورذهنی خود، تنها دو عنصر «عالم» و «علم» دخالت دارند و در اینجا علم و معلوم یک چیزند و شناخت ما از مفاهیم ذهنی خود در گرو صورت دیگری نیست، و گرنه آن وقت ما در هر شناختی به تصویرهای بی نهایت نیاز داشتیم تا یکی را به واسطه دیگری بشناسیم؛ یعنی ما در شناسایی صور ذهنی خود، به چیز دیگری نیازمند نیستیم. همچنین در قسم دیگر علم حضوری، مجموع سه عنصر را یک چیز تشکیل می دهند و عالم و معلوم و علم، امر واحدی می باشند؛ چنان که علم ما به خود این گونه است. به عبارت دیگر، در معرفت حضوری، بین عالم و معلوم و علم رابطه اتحادی و اتصالی برقرار است و این سه فقط در عالم مفاهیم قابل تفکیک هستند، ولی در عالم واقع، در حقیقت بیش از یک واقعیت وجود ندارد. و اگر در مقابل عالم، از معلومی به نام «صور ذهنی» نام برده می شود، رابطه آن ها از نوع وابستگی وجودی است؛ یعنی وجود یکی وابسته به وجود دیگری و فرع بر وجود اوست[53].
وحی و علم حضوری:
وحی همان از سنخ علم حضوری است و پیامبر یقین داشت که یافته او از سنخ علم حضوری و وحی است. ودر آن هیچ شک و شبهه نداشت که این وحی از راه علم حصولی و تجربه باشد.
معرفت وحیانی از سنخ علم حصولی نیست تا خطا در آن راه داشته باشد. بلکه از نوع علم حضوری است و پیامبر با تمام وجود و تمام مشاعر وحی را با روح ملکوتی خود خارج از حواس مادی در می یابد[54]. در واقع پیامر وحی را در درون خود درک و احساس می کرد، و این از راه تجربه نبوده تا در آن خطا و اشطباه داشته باشد؛ آیات قران نیز دلات دارد بر اینکه وحی از راه علم حضوری است نه از راه علم حصولی، در پانجای که می فرماید: و انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم (نمل 6)، فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ (بقره 97)، و آیات زیادی از قران کریم دلالت دارد بر اینکه وحی از طرف خدا بقلب مبارک پیامبر نازل شده است و آن حضرت هیچ حقی برای دخالت در وحی را نداشته است تا در آن خطا و اشطباه شده باشد.
دلیل چهارم:
اجماع و اتفاق مسلمانان
می توان گفت همه مسلمانان از صدر اسلام تاكنون
بر سر اين مسئله (خطاناپذيری وحی) اتفاق نظر دارند، مگر شمار اندكي از افراد غرض
ورز و گروهي غير مسلمان كه با تفكر مسلمانان ناآشنايند، و یا اینکه با تفکر
مسلمانان آشنای دارند لکن بای دشمنی و از روی لجاجت شبهاتی را بیان می کنند که
انسانها را از دین مبین الهی دور ساخته و به مقاصد پست خود برسند.
نمونه های قرانی و روای
الف: آیات قران
يكي از مهم ترين دلايل عصمت
پيامبر گرامي اسلام (ص) ضمانت الهي درحفظ وحي «در همه مراحل دريافت، حفظ و تبليغ»
و عصمت پيامبر (ص) است.
آنگونه که آيات ذيل همه دلالت بر اين موضوع :
1-«انا نحن نزلنا الذكروانا له لحافظون[55]»؛
ما قرآن را نازل كرديم; و ما بطور قطع
نگهدار آنيم!
2-«و ما ينطق عن الهوی¤ ان هو الا وحي يوحي[56]»؛و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد!
آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل
شده نيست!
3-«لاتحرك به لسانك لتعجل به¤ ان علينا جمعه و قرء انه...[57].
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن (
قرآن) حركت مده، چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست! پس هر گاه آن
را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن! سپس بيان و (توضيح) آن (نيز) بر عهده
ماست!
4. «ولو تقول علينا بعض الاقاويل¤ لاخذنا منه باليمين¤ ثم لقطعنا منه الوتين[58]»؛
اگر او سخني دروغ بر ما مي بست، ما او را به قدرت مي گرفتيم؛ سپس رگ قلبش را قطع
مي كرديم.
5. «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا¤ الا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين
يديه و من خلفه رصدا¤ ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصي كل
شيء عددا[59]»
مگر
رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد... تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را
ابلاغ كردهاند; و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصار كرده
است !
6. «ان عبادي ليس لك عليهم سلطان و كفي بربك وكيلام[60]»
خطاب به ابليس: اما بدان (تو هرگز سلطه اي بر بندگان من نخواهي يافت) وآنان هيچگاه
در دام تو گرفتار نمي شوند؛ همين قدر كافي است كه پروردگارت حافظ آنها باشد.
و آیات دیگ که دلالت
بر خطاناپذیی وحی دلالت می کند، بر این است که وحی الهی از هر لحاظ ( در تلقی، حفظ و ابلاغ آن ) از هر نوع خطا و
اشتباه در امان است. و از راه های متعدد و تهدی قران که اشاره کردن به تمامی این
همه مباحث از مجال این نوشته خارج است.
بنابربه این بحث در این حد اکتفا می کنیم.
ب:روایات
بهتر است در اینجا به چند نمونه از روایات که در باره وحی از زبان خود پیامبر اکرم(ص) و معصومین (ع) بدست ما رسیده ذکر نماییم؛ که همه شبهاتی را که در باره وحی بیان کرده اند این شبهات را به روشنی جواب داده باشد:
1- زراره عن ابی جعفر (ع) قال: «الانبیا علی خمسة انواع: منهم یسمع الصوت مثل صوت السلسله، فیعلم ما عنی عنه. و منهم من ینبّأ فی منامه مثل یوسف و ابراهیم. و منهم من یعاین، و منهم من ینکت فی قلبه و ینقر فی اذنه[61].» امام محمد باقر(ع) می فرماید: پیامبران پنج نوع بوده اند: بعضی از آنها صدای وحی راهمانند صدای زنجیر آهنین می شنیده اند، و بدین وسیله معانی و مطالب را دریافت می کرده اند؛ دسته دیگر در حال خواب بر آنها وحی می شده، مانند یوسف و ابراهیم؛ دسته دیگر فرشته وحی را مشاهده می کرده اند؛ گروه چهارم و پنجم کسانی هستند که حقائق علمی در قلب آنها یا در گوششان القا می شده است.
2- زراه عن ابی جعفر (ع) قال: قال سول الله (ص): «انا معاش الانبیاء تنام عیوننا و لاتنام قلوبنا، و نری من خلفنا کما نری من بین ایدینا[62].» رسول خدا (ص) فرمود: چشم ما به واب می رود ولی قلبمان همواره و در همه حال بیدار است، پشت سرمان را می بینیم چنان که پیش رو را مشاهده می کنیم.
3- در روایت دیگر آمده است: حارث از پیامبر (ص) سؤال کرد: چگونه وحی بر شما نازل می شود؟ فرمود: ( گاهی صدای را که شبیه صدای زنگ است می شنوم، و برایم شدید است. وقتی این حالت برطرف می شودآنچه را گفته در حافظه دارم. و گاهی فرشته وحی به صورت مردی برایم تمثل می شود و با من سخن می گوید. و آنچه آنچه راگفتههمه را ضبط می کنم[63].
4- امام علی (ع) می فرماید: “موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل شد، ایشان بر استری به نام “شهباء” سوار بودند وحی بر ایشان سنگینی کرد به طوری که حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد[64]. البته با توجه به روایات، حالات دیگری نیز از این قبیل برای پیامبر هنگام نزول وحی روی می داد که دیگران نیز شاهد آن بودند. برای اینکه این نوشته از حد معمول خود تجاوز نکند بحث را در اینجا به پایان می رسانیم.
نتیجه:
آنگونه که از آیات الهی، روایات و آنچه که عقل می پزیرد این است که قران کریم و هر کلمه آن از سوی پروردگا
مطالب مشابه :
معرفی کتاب المفردات فی غریب القرآن / راغب اصفهانی
ابوالقاسم حسين بن محمد بن مفضل راغب اصفهانی (م 502 ) مفردات الفاظ قرآن
دانلود کتاب المفردات في غريب القرآن (راغب اصفهانی)
دانلود کتاب المفردات في غريب القرآن (راغب اصفهانی) جهت دانلود روی لینک زیر کلیک نمایید.
بررسی تفسیر قرآن در آثار راغب اصفهانی از منظر زبانشناختی تخصصی
بررسی تفسیر قرآن در آثار راغب اصفهانی راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، المکتبة
مقاله:1419: بررسی عوامل و موانع شکرگزاری از دیدگاه قرآن
بررسی عوامل و موانع شکرگزاری از دیدگاه قرآن قرآن کریم، راغب اصفهانی (مفردات، ص461
فلسفه رفاه بیشتر کافران و گناهکاران- راه تشخیص استدراج
(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی (مفردات الفاظ قرآن؛ و نیز قرآن در آیه ۱۷۸
مقاله:1380: نقش و آثار تغافل
(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 609، «غفل») (مفردات الفاظ قرآن کریم)
راغب اصفهانی از راسخون
راغب اصفهانی فى غریب القرآن» یا «مفردات الفاظ القرآن»؛ «افانین قرآن، دعا
خطاناپذیری وحی
راغب اصفهانی: 15- مفردات الفاظ، قران، راغب اصفهانی، دار السامیه، بیروت ، چاپ اول
برچسب :
مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی