گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را)
قصیدهٔ شمارهٔ ۶
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیرهسری را
بری دان از افعال چرخ برین را
نشاید ز دانا نکوهش بری را
همی تا کند پیشه، عادت همی کن
جهان مر جفا را، تو مر صابری را
هم امروز از پشت بارت بیفگن
میفگن به فردا مر این داوری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
به چهره شدن چون پری کی توانی؟
به افعال ماننده شو مر پری را
بدیدی به نوروز گشته به صحرا
به عیوق ماننده لالهٔ طری را
اگر لاله پر نور شد چون ستاره
چرا زو نپذرفت صورت گری را؟
تو با هوش و رای از نکو محضران چون
همی برنگیری نکو محضری را؟
نگه کن که ماند همی نرگس نو
ز بس سیم و زر تاج اسکندری را
درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کلهٔ قیصری را
سپیدار ماندهاست بیهیچ چیزی
ازیرا که بگزید او کم بری را
اگر تو از آموختنسر بتابی
نجوید سر تو همی سروری را
بسوزند چوب درختان بیبر
سزا خود همین است مر بیبری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
نگر نشمری، ای برادر، گزافه
به دانش دبیری و نه شاعری را
که این پیشهها است نیکو نهاده
مر الفغدن نعمت ایدری را
دگرگونه راهی و علمی است دیگر
مرالفغدن راحت آن سری را
بلی این و آن هر دو نطق است لیکن
نماند همی سحر پیغمبری را
چو کبگ دری باز مرغ است لیکن
خطر نیست با باز کبگ دری را
پیمبر بدان داد مر علم حق را
که شایسته دیدش مر این مهتری را
به هارون ما داد موسی قرآن را
نبودهاست دستی بران سامری را
تو را خط قید علوم است و، خاطر
چو زنجیر مر مرکب لشکری را
تو با قید بی اسپ پیش سواران
نباشی سزاوار جز چاکری را
ازین گشتهای، گر بدانی تو، بنده
شه شگنی و میر مازندری را
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را
تو برپائی آنجا که مطرب نشیند
سزد گر ببری زیان جری را
صفت چند گوئی به شمشاد و لاله
رخ چون مه و زلفک عنبری را؟
به علم و به گوهر کنی مدحت آن را
که مایه است مر جهل و بد گوهری را
به نظم اندر آری دروغی طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را
پسنده است با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را؟
من آنم که در پایخوگاننریزم
مر این قیمتی در لفظ دری را
تو را ره نمایم که چنبر کرا کن
به سجده مر این قامت عرعری را
کسی را برد سجده دانا که یزدان
گزیدهستش از خلق مر رهبری را
کسی را که بسترد آثار عدلش
ز روی زمین صورت جائری را
امام زمانه که هرگز نرانده است
بر شیعتش سامری ساحری را
نه ریبی بجز حکمتش مردمی را
نه عیبی بجز همتش برتری را
چو با عدل در صدر خواهی نشسته
نشانده در انگشتری مشتری را
بشو زی امامی که خط پدرش است
به تعویذ خیرات مر خیبری را
ببین گرت باید که بینی به ظاهر
ازو صورت و سیرت حیدری را
نیارد نظر کرد زی نور علمش
که در دست چشم خرد ظاهری را
اگر ظاهری مردمی را بجستی
به طاعت، برون کردی از سر خری را
ولیکن بقر نیستی سوی دانا
اگر جویدی حکمت باقری را
مرا همچو خود خر همی چون شمارد؟
چه ماند همی غل مر انگشتری را؟
نبیند که پیشش همی نظم و نثرم
چو دیبا کند کاغذ دفتری را؟
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی
یکی گشته با عنصری بحتری را
http://ganjoor.net/naserkhosro/divann/ghaside-naser/ منبع
مطالب مشابه :
ادبیات ترکمنی در سده های 18 و 19 میلادی
اگرچه جنبه های پندآمیز اشعار تصوفی برای عامه مردم بسیار مفید بود، ولی در این دوره عقایدی
گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را)
اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را) - منتخبی
برترین اشعار
اشـــعـــار نــغـز از صــاحـبــان مـغــز - برترین اشعار -
گلی از گلزار معرفت
او در همان آوان کودکی به خوانش شعر علاقمند بود و بیشتر به اشعار تصوفی و کلیات اشعار
رويكردهاي پنج گانه درخيام شناسي
ديگر در اشعار ايشان مي دختر رز نبود، بلكه شراب عشق الهي بود كه روان هاي پاك را تابناك مي
شعر طنزی راجع به مبارزه با بد حجابی
بچه شمالی - شعر طنزی راجع به مبارزه با بد حجابی - غربت را نبايد در شهری غريب يا در گم شدن لحظه
شعر در وصف امام علی
گالری اشعار داستان و حکایت زندگی نامه علمای
تعریف شعر از دیدگاه دانشمندان غربی و اسلامی
و اشعار ایشان شعار عرفانی تصوفی مطابق به موازین اسلامی میباشد. اشعار از شعرای معاصر
برچسب :
اشعار تصوفی