موفقیت

ترس از دیدگاه بزرگان



پاكدامني در زن مانند شجاعت در مرد است؛ من از مرد ترسو آنگونه متنفرم كه از زن نانجيب.((ناپلئون بناپارت))


کسي که از شكست مي ترسد، حتما شکست خواهد خورد.((ناپلئون بناپارت))


ترس همچون چوبي لاي چرخ زندگي است.((استانل جونز))


آنكه به خرد توانا شد، ترس برايش نامفهوم است.((اُرد بزرگ)) 


تقدير، ارباب مردان ترسو است و برده مردان شجاع.((بزرگمهر))


آدم ترسو اگر مجبور به شجاعت شد، گستاخي و ديوانگي مي كند.((حجازي)) 


آن كه از داشتن دشمن مي ترسد، هرگز دوست حقيقي نخواهد داشت.((هزلت))


آدم شجاع يك بار مي ميرد، اما ترسو هزار بار.((الين چانك))


عشق، ترس را دور مي سازد، همچنان كه نور، ظلمت را.((اشو)) 


براي غلبه بر ترس بايد ترس را احساس كنيد و با اين حال، دست به كار شويد.((جان ماكسول))


تنها راه براي درهم شكستن ترس آن است كه با ترس خود روبرو شويد و به آن كاري كه از آن مي ترسيد، اقدام كنيد.((جان ماكسول))


ماجراجو و خطرناك باشيد، با روزگار به مقابله برخيزيد و ترس به خود راه ندهيد؛ زيرا هر چه پيش آيد خوش آيد.((وينستون چرچيل))


انسان، هر زمان از پيشامدِ آينده درباره ي خود انديشيد و از آن، بيم و هراس در خاطرش نِشاند، آن خطر، زودتر او را تعقيب مي كند.((ابوعلي سينا))


از دشمن خود يكبار بترس و از دوست خود هزار بار.((چارلي چاپلين))


اگر توجه مان را به چيزي جلب كنيم كه از آن وحشت داريم، به يقين همان بلايي كه از آن مي ترسيم، بر سرمان مي آيد.((آنتوني رابينز))


بزرگترين اشتباهي كه كسي مرتكب مي شود، ترسيدن هميشگي از اشتباه كردن است.((هوپارد))


آنچه ترس را برمي‌انگيزد، ناشناخته‌هاست.((كريستين بوبن)) 


عشق به هدف، پادزهر ترس و نگراني است.((؟))


انساني كه اميد و آرزويش از حدود زندگاني شخصي فراتر رفته باشد مانند انساني كه آرزوهايش محدود باشد در معرض ترس نيست.((برتراند راسل))



تنها راه غلبه بر ترس، روبرو شدن با آن است. ما در بيشتر موارد به سمت حوادثي كشيده مي شويم كه از رويارو شدن با آنها وحشت داريم...اين، روش زندگي براي تشويق ما انسانها به رشد كردن است.((آندرو متيوز))


در دنيا فقط بايد از يك چيز ترسيد و آن [ خود ] ترس است.((ناپلئون بناپارت))


اشخاصي هستند كه هميشه در بيم از دست دادن ثروت خود زندگي مي كنند و جز اين بيم، بهره اي از مالشان نمي برند.((ايوال)) 


سربازی که می ترسد ، جان خود و دیگر سربازان را به خطر می افکند . حکیم ارد بزرگ



تنها راه غلبه بر ترس روبرو شدن با آن است. ما غالبا به طرف حوادثی کشیده می شویم که از رویارو شدن با آنها وحشت داریم.بنابراین اگر از تنهایی بترسید تنهایی را برای خود به ارمغان می آورید. اگر از بدهکار بودن بترسید به احتمال زیاد با تمام زیر و بم آن آشنا خواهید شد. اگر از دستپاچگی و پریشان حالی واهمه داشته باشید همان را تجربه خواهیدکرد. این، روش زندگی برای تشویق ما انسانها به رشد کردن است.پس قبل اینکه مسئله ایکه از آن میترسید به سراغتان بیاید خودتان باشهامت ودلیری به سراغ  آن بروید . آندرو متیوز


گر توجه مان را به چیزی جلب کنیم که از آن وحشت داریم ، بطور قطع همان بلائی را که از آن می ترسیم ، به سرمان می آید . آنتونی رابینز 


بزرگترین اشتباهی که کسی مرتکب می شود , این است که دائم از اشتباه کردن بترسد . آلبرت هوبارد


آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است . حکیم ارد بزرگ


از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است. نادر شاه افشار


گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد. حکیم ارد بزرگ


چاره ترس روبرو شدن با چیز ترس آور و تماشای آن است . روتر فورد


آنکه از دشمن داشتن می ترسد ، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت . هزلت


از دشمن خودت یکبار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین


کسی که از مرگ می ترسد از زندگی لذت نتواند برد. اسپانیولی


از مخالفتها نترسید. بادبادک فقط وقتی می تواند بالا رود که با باد مخالف مواجه شود.چرچیل

                                                                                                         


به همان کاری دست بزنید که از آن می ترسید. بدین ترتیب مرگ ترس قطعی خواهد شد. امرسون

                                                                                                         


هر زمان كه با شرايط منفي و نااميد كننده رويرو مي‌شويد، در پي نابود كردن سرچشمه و ترس‌هاي ناشي از آن باشيد، پيدايش كنيد و شاهد نتيجه‌ي درخشان كار باشيد.((استيو چندلر))


2170717otrbom1ff6.gif

64702_536.jpg64702_536.jpg


خبرآنلاین
خبرآنلاین
کد مطلب: ۲۸۳۴۴۸ | تاريخ: ۱۳۹۲/۱/۲ | ساعت: ۱۱:۵ | سرویس خبری: اقتصاد - بازرگانی

رمز و رازهای اسدالله عسگراولادی

 برای تاجر

 

موفق شدن/ پسرم توصیه هایم را

 گوش داد و از

من جلو زد/ در صادرات خشکبار

 اجتهاد دارم/

 

 انگلیسی بلدم25


اسدالله عسگراولادی ، تاجر کهنه کار ایرانی در روزهای آخر سال 1391 مهمان کافه خبر بود و به سوالات کاربران خبرآنلاین پاسخ داد.

محمد هیراد حاتمی: به طور شخصی تجربه شده که برخی از مصاحبه ها آنقدر برای خبرنگار جذاب از آب در می آید که دیگر مصاحبه شونده تمایل چندانی برای شرح ما وقع در اشاره گفت و گو ندارد و علاقه دارد هرچه سریع تر مخاطبان آن را بخوانند. فقط چند جمله کوتاه برای معرفی موقعیت مکانی- زمانی گفت و گو کفایت می کند. گفت و گو با اسدالله عسگراولادی در « کافه خبر » در میان همین گفت و گو هاست. جذابیت آن هم شاید بیشتر از این جهت باشد که این بار مصاحبه کنندگان واقعی با اسدالله عسگراولادی مردم و شهروندانی بودند که با درج نظر در انتهای خبر حضور او در « کافه خبر » از رمز و راز ثروتمند شدن، تاجر موفق بودن، نحوه زندگی شخصی او و ... پرسیده بودند. اسدالله عسگراولادی که این روزها ریاست اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین را بر عهده دارد به خبرآنلاین آمد و تمامی سوال های مردم را شنید و پاسخ هایی به شرح زیر داد. آنچه در ادامه خواهید خواند متن کامل این گفت و گو است که با همراهی مجید رضا حریری، نایب رییس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین صورت پذیرفت.

یک گفت و گویی حدودا 3 سال پیش با همدیگر داشتیم و شما عنوان کردید از شما 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. بر این اساس در رسانه های مختلف جا افتاد که شما به اذعان خودتان هفتمین ثروتمند ایران هستید. هنوز هم اعتقاد دارید 5 ، 6 نفر ثروتمند تر از شما در اقتصاد ایران هستند؟


من در اتاق بازرگانی تهران گفتم که از من 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. در کشور 5 تا 6 هزار نفر از من ثروتمند تر هستند. من اصلاح می کنم. در اتاق بازرگانی 5، 6 نفر از من دارایی شان بیشتر است.


یعنی قبول ندارید در میان افراد ثروتمند هستید؟

من اصلا ثروتمند نیستم. من یک تاجر کوچکی هستم. در حد خودم و در اندازه یک تاجر کوچک به نیاز دیگران احتیاجی ندارم وگرنه اصلا ثروتمند نیستم. من چیز اضافی ندارم. من نه سرمایه کلان دارم و نه ثروتمند هستم. آن صحبت من هم این بود که در اتاق بازرگانی تهران5، 6 نفر هستند که از من ثروتمند تر هستند. ولی در کشور 5، 6 میلیون از من ثروتمند تر هستند.
این رقمی که می گویید کمی غیر واقعی نیست؟
من یک تاجر کوچک هستم. نه سرمایه دار و نه یک سرمایه گذار بزرگ هستم. من یک تاجر صادر کننده خشکبار هستم.


همین مگر کم است؟


مگر سر تا پای خشکبار چیست؟ من 56 سال است که صادر کننده خشکبار هستم. در تمام 56 سال هم فقط خشکبار صادر کرده ام. نه واردات انجام داده ام، نه با بانک ها ارتباطی گرفته ام، اعتباری نگرفته ام و با دولت هم کار نکردم. من تاجر بی نیازی هستم.
جدای از بحث ثروتمندی شما ، نکته ای که شما را نسبت به تعداد زیادی از تجار جلوه می دهد ماندگاری شما در عرصه تجارت است. این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟ ماندگاری دو، سه علت دارد که خودم آنها را می گویم. دلیل نخست ماندگاری این است که من همیشه در تمامی کارها خداوند را ناظر بر اعمالم می دانم. به حقوق دیگران احترام می گذارم. هیچ وقت هم با دولت معامله نداشته ام. کلمه «رانت » که می گویند یعنی چی؟ «رانت » یعنی یک طرف باید ملت باشد و طرف دیگر فرد است. نماینده ملت قاعدتا دولت است. بر این اساس « رانت » آن کسی است که با دولتی ها کار می کند. من در هیچ مناقصه و مزایده دولتی شرکت نکردم و نمی کنم. در نتیجه من ماندگار شدم. با صداقت هم می گویم کم دروغ می گویم.

 
جمله قشنگی گفتید. کم دروغ می گویید؟


نمی توانم بگویم هیچ دروغی نمی گم. برای اینکه ممکن است جمله ای بگویم در لا به لای آن خدای نکرده کلمه ای درست نگفته باشم. جایی هم که دروغ مصلحت آمیز وجود دارد. در تجارت هم هرگز دروغ نمی گویم.


پس در زندگی تان کم دروغ می گویید اما در تجارت تان اصلا دروغ نمی گویید؟

بله. چون واقعا گاهی اوقات آدم می خواهد مصلحت اندیشی کند. این هست.
راز موفقیت و ثروتمند شدن چگونه است؟
راز موفقیت، با راز ثروتمند شدن دو موضوع مختلف است. من دوباره تاکید می کنم که ثروتمند نیستم. موفق هستم.


چرا شما اینقدر تاکید دارید که ثروتمند نیستید؟


برای اینکه نیستم.


مگر ثروتمند بودن بد است؟


نه بد نیست. من خودم ثروت را ارزش می دانم. من خودم را ثروتمند نشان می دهم اما ثروتمند نیستم. ثروتمند یعنی فردی که دارایی انباشه داشته باشد. من که دارایی انباشته ندارم.


دارایی انباشته را چه چیزی تعریف می کنید؟


دارایی انباشته یعنی اینکه صدها برابر از حد نیاز، فردی پول داشته باشد. در بانک صاحب سرمایه است. بر این اساس ثرتمند فردی است که ثروت انباشته دارد و از حد نیاز خود و خانواده اش زیاد تر انباشته کرده است. این انباشته کردن هم یا به طور سپرده یا به شکل مستغلات و صور مختلف است. من هیچ کدام از این ها نیستم. من در هیچ بانکی چه در داخل و چه در خارج سهام ندارم، در هیچ بانکی سپرده ندارم. من از این نظر ثروتمند هستم که به اندازه نیاز، به کسی نیاز ندارم. هیچ وقت از کسی قرض نمی گیرم. از هیچ بانکی وام نمی گیرم. در سرمایه گذاری های نسیه یا سرمایه گذاری های کاذب شرکت نمی کنم. در بورس ها نیستم. پس من ثروتمند نیستم. افرادی ثروتمند هستند که در اینجاها هستند. من خودم را مستغنی می دانم و نه ثروتمند. کسب خودم فقط خشکبار است. در راس خشکبار هم چهار قلم کالا است. این چهار قلم کالا شامل پسته، بادام، زیره و خرما است. من بعضی وقت ها می گویم صادر کننده زیره ام یا در مواردی گفته می شود من سلطان زیره ام باعث تعجب می شود. من شصت سال است در کار صادرات «زیره» هستم. دنیا من را با نام کسی که « زیره » را می شناسد، مجتهد آن است و بازار آن را می فهمد، می شناسد.


در صادرات زیره اجتهاد دارید؟


در صادرات خشکبار اجتهاد دارم که « زیره » هم یکی است. من در صادرات پسته اجتهاد دارم. من اسم ام زمانی سلطان پسته بود، حالا هم سلطان پسته می گویند. می گویند، من هم ناراحت نیستم.


سلطان خشکبار که بهتر است؟


سلطان خشکبار بگویند. چرا؟ چون من در تمامی کنفرانس های بین المللی خشکبار حضور دارم. پس خشکبار را می شناسم. تجارت من است و در آن ضرر نمی کنم. من تمام دفاتر سال هایی که تجارت کردم را دارم. یک وقت دارایی بیاید به آن نشان می دهم. از سال نخست که 1336 است موجود است. یک سال ضرر ندارم.


سوال همین جاست. چرا؟

 برای اینکه ریسک نکردم. روی پای خودم ایستادم. خودکفا بودم. در همین حد اسم من ثروتمند است. نه به آن معنای ثروتمندی که رایج است.
اشاره کردم که ماندگاری مهم است.

در سال های گذشته چندین نفر با ثروت های میلیاردی به عرصه های مختلف – به طور پر رنگ ورزش- وارد شده اند اما پس از مدتی محو شده اند. این رفت و آمد را چگونه تحلیل می کنید؟

 
این افراد می آیند و می روند. ما می مانیم. این ها عقبه نداشتند. از کجا آمدند؟ بعد هم ریسک می کنند. ریسک خطر دارد. همانطور که ریسک یک دوره ای منفعت دارد قطعا دوره ای هم نابودی دارد. کی در تجارت شکست می خورد؟ فردی که طمع کرد. طمع، بزرگترین آفت تجارت است. دومین آفت تجارت هم این است که مال مردم را برای خود بدانید. شما می روید صد میلیون تومان یا یک میلیارد تومان از یک بانک وام می گیرید و با آن شروع به کار کردن می کنید. خیال می کنید این پول برای خودتان است. ساعت که تیک تیک می کند شما برای آن پول بهره بدهید. یعنی یک شریک بیخودی برای خودتان درست کرده اید. هر چه در می آورید باید نصف آن را به بانک پرداخت کنید. این موضوع سبب می شود در یک فرصت هایی فرد ثروتمند شود اما چون طمع می کند و ریسک می کند دوباره نابود می شود. افرادی که اینگونه وارد تجارت می شوند همینگونه هم می روند. چه کسی را مشاهده کردید که اینگونه وارد شده باشد و پنجاه سال در عرصه تجارت مانده باشد.
حتی برخی از آنها دو سال هم دوام نیاوردند و در حال حاضر نام آنها را در میان بدهکاران بزرگ بانکی مشاهده می کنیم؟

بیشترین زمان ماندگاری شان چه قدر است؟


4 تا 5 سال. من تا 10 سال هم دوام شان را دیدم. می روند یک کارخانه ای درست می کنند. کارخانه خوب است و می چرخد اما فرد طمع می کند و وام می گیرد تا کار های دیگر کند. این ها در عرصه تجارت نابود می شوند. نمی توانند بمانند چرا که برنامه ریزی در کارشان نیست. طمع زمانی می کنند. در صادرات ما هم هست. یک عده ای برای خاطر ارز می آیند صادرات می کنند. چند وقتی ارز بالا می رود این افراد پول دار می شوند. تا اینکه مقداری قیمت ارز کاهش پیدا می کند هم نابود می شوند. ماندن من برای همین است.
همان تعریفی که از ثروتمند در ذهن تان دارید را چگونه به دست آوردید؟ چگونه موفق شدید؟
زودتر از دیگران در مسائل تجاری، مطلع شدم. زود تر از دیگران تصمیم گرفتم. وقتی تصمیم گرفتم هم بدون درنگ، تصمیم خودم را عمل کردم. من این سه جمله را از پای ساختمان راکفلر بزرگ به خاطر دارم. من حدود 60 سال پیش که تقریبا 17 سال داشتم به نیویورک رفتم.یک ساختمانی آنجا با نام « امپایر استیت » وجود دارد. زمانیکه من به نیویورک رفتم تازه این ساختمان ساخته شده بود. آن راکفلر بزرگ که پدربزرگ این راکفلر ها است ساخته بود؛ اسمش جان راکفلر اول بود. مجسمه او را به اندازه ای بزرگ پای ساختمان « امپایر استیت » گذاشته بودند و سه جمله هم زیر آن نوشته بودند.

نوشته بود که من جان راکفلر اول که این توفیق ها را پیدا کردم به این دلایل است: « زود تر از دیگران مطلع شدم، زود تر از دیگران تصمیم گرفتم، تصمیم گرفتم هم عمل کردم. » رمز توفیق من در تجارت همین سه جمله است که در حدود 17 سالگی در آنجا آموختم. سعی کردم اگر می خواهم صادرات سیب کنم، نخست سیب را بشناسم و مسائل مربوط به آن را زود تر از دیگران بفهمم و مطلع شوم. یعنی وقتی می خواهم سیب صادر کنم باید مشاهده کنم اوضاع آن در دنیا چگونه است. این مطلع شدن به مفهوم رانت اطلاعاتی نیست بلکه بر اساس دانش و بینش است. وقتی مطلع شدم هم باید سریع با دقت و با مطالعه تصمیم بگیرم. وقتی تصمیم گرفتم « دو دلی»، « درنگ » و « صبر کنم ببینم فردا چه می شود » را باید کنار گذاشت. یکی دیگر از رموز من این است که هر وقت هیچ کس کالایی نمی خرد، من می خرم و هر وقت همه دارند می خرند، من کنار می نشینم و یواش یواش جنس ها را می فروشم. یک نکته دیگر هم بگویم و آنهم اینکه گنجشک روی درخت برای آسمان هاست. نباید فریب گنجشک روی درخت را خورد. تا بخواهید بگیریدش می پرد و می رود. این هم یک فلسفه ای دارد. من چون تجارت زیره می کردم یک سفری دوباره در سن 27 سالگی به نیویورک رفتم. یک خریدار « زیره » داشتم. بزرگ ترین خریدار ادویه دنیا در آن زمان بود که از من « زیره » می خرید. یک ساختمان 40 طبقه داشت که برای خودش بود. در طبقه 38 ام نشسته بود. من خودم را به همان طبقه 38 رساندم. به منشی های او گفتم من می خواهم مدیر شان را ببینیم. از من سوال کردند: « تو کی هستی؟ » خودم را معرفی کردم و منشی به من گفت: « وقت گرفتی؟ » پاسخ من منفی بود. منشی در واکنش به پاسخ منفی من برای 46 روز بعد دیگر به من نوبت داد. گفتم: « من امروز آمدم و فردا صبح هم می خواهم بروم. » منشی گفت: « ما نمی توانیم به شما وقت بدهیم. » من هم در جواب گفتم که می نشینم وقتی که مدیر صدایش زد به او بگوید همچین فردی از ایران آمده و قصد ملاقات دارد. منشی رفت و به او گفت که من نشستم. مشاهده کردم که همان خریدار بزرگ خشکبار آمد و من را به داخل اتاق برد. از همه چیز صحبت کردیم.


زبان انگلیسی بلد هستید؟

 
انگلیسی بلدم. خوبش هم بلد هستم. سخنرانی انگلیسی هم می کنم. تا اندازه رفع نیاز می دانم. بیشتر از حد یک تاجر می دانم.


از آن جهت پرسیدم که چگونه با شرکای تجاری خود ارتباط بر قرار می کنید. به ادامه داستان بر گردیم. داشتید تعریف می کردید که با آن خریدار بزرگ خشکبار جهان از هر دری صحبت کردید؟


رفتم و صحبت مان که تمام شد خواستم خداحافظی کنم اما او از من خواست تا ناهار مهمانش باشم. گفتم به یک شرط می مانم و آنهم اینکه یک نصیحت مرا کند. در اجابت این خواسته من گفت: « گنجشک روی درخت مال آسمان هاست ». من اول نفهمیدم چه می گوید اما نتوانستم بگویم که متوجه نشدم. می خواستم نشان دهم که آدم با هوشی هستم و همه چیز را می فهم ام. به همین علت گفتم که فهمیدم اما توضیح بیشتری بدهد. گفت: «من و تو کارمان تجارت ادویه هستیم و با سلف فروشی سر و کار داریم. سلف هم در تجارت اینگونه است که تاجر می رود و برای یکسال کالا را می فروشد. به هوای اینکه مردم می آیند می خرند. این گنجشک روی درخت است و مال آسمان هاست. تو می فروشی و بازار ترقی می کند و می ری بخری که نمی تونی بخری. این بال می زند و می رود. برای تو نیست. تا کالایی در انبارت نیامده نفروش. »


یعنی سلف فروشی نکن؟

 بله. سلف بخر اما سلف ات را نفروش. به من گفت: اگر سلف بخری ، ضرر آن ده درصد است اما سلف بقروشی ضرر آن 200 درصد است. » بعد هم توضیحاتی داد که برای من قانع کننده بود. این را همیشه دارم. من هیچ وقت کالای نداشته را نمی فروشم. من اگر پسته در انبار نداشته باشم نمی فروشم. چرا که گنجشک روی درخت مال آسمان هاست. من پیشنهاد می کنم در کار های تجارتی سعی کنید سلف نفروشید. اگر کارخانه دارید و مجبور هستید که محصولات کارخانه را برای یک سال بفروشید، باید جوری برنامه ریزی کنید که بتوانید بخرید. اگر ریسک کنید و مواد اولیه نداشته باشید و بفروشید گیر خواهید کرد. بازار سلف برای قمار باز ها خوب است. آن تجاری که می بینید می آیند و می روند همین است. طمع در سلف است. سلف مثل وام بانکی 40 درصدی است. به طور مثال شما گرفتار می شوید و به بانک مراجعه می کنید و پول به شما نمی دهند. الان در بازار 38 تا 40 درصد نزول می دهند. کی این نزول را می گیرد؟ همان طمع کار های گرفتار شده این نزول را می گیرند. به هوای اینکه بدهی را می دهند و مازاد را می روم خرید می کنم و استفاده می کنم. اینطور نیست. در باغ سبز بیخود است.

 
همین تکنیک ها را دارید که به قول آقای حریری در بازار های جهانی برای معرفی شما از کلمه « شعده بازی » استفاده می کنند. قبول دارید؟

 
این شعده بازی اصصلاحی است که یک فرد ایتالیایی درباره من به کار گرفت. در جلسه ای بودیم یک کسی برگشت و به طور مثال گفت: آمار کشمش دنیا 462 هزار تن است. » بلند شدم و رو به پینو گالکانی اعتراض کردم و گفتم: « پینو! این آقا ما را حساب نکرد. » گفت: « چرا ؟ » در پاسخ گفتم که 462 هزار تن برای دنیاست منهای ایران که 147 هزار تن است. تاکید کردم که 462 هزار تن باید به 147 هزار تن اضافه شود. همه هاج مانده بودند که من این آمار را چگونه در ذهنم جمع زدم. آن فرد بلند شد و از من عذر خواهی کرد. به دلیل همین موارد بود که از لفظ « شعده بازی » برای من در عرصه تجارت استفاده کرد.


پس یک سری هوشمندی هایی هم تجارت احتیاج دارد؟


من تجارت را برای خودم ترجمه کردم. « ت » اول تجربه است. باید در عرصه تجارت تجربه داشت. « ج » معادل جرات و جسارت است. « الف » اعتماد به نفس است. یعنی وقتی تصمیم گرفتیم اجرا کنیم. « ر » رحمت و رافت نسبت به خریدار و فروشنده است. در تجارت نمی توان اخم کرد. « ت » آخر هم توکل به خداست. این ها را که کنار همدیگر قرار دهیم همان تجارت می شود.


چه می شود که یک فردی تاجر می شود و می تواند در عرصه های جهانی کار کند؟


بد قولی نمی کند. برای رفتن در بازار دنیا اولین حرف این است که « خریدی، خریدی/ فروختی، فروختی » اگر خریدی و بازار تنزل کرد نگویی نمی خوام. وقتی یک سیب در انبار است و شما آن را فروختید دیگر به شما تعلق ندارد. برای آن فردی است که آن را خریده است. نفوذ در بازار جهانی همین است که خوش قول باشید. یعنی اگر روی قول تان ایستادید در بازار جهانی جای دارید. خیلی از طرف های تجاری من در دنیا برای من در اتاقی توی خانه شان جا نماز درست می کردند که آقای عسگراولادی می خواهد به خانه ما می آید قرار است نماز بخواند. رسم نیست اما تمامی طرف های تجاری من حتما یک ناهار یا یک شام من را در خانه هایشان مهمان کردند. از آنجاییکه اکثر سفر هایم را هم با همسرم می روم اصرار دارند که حتما یک شام یا ناهار به منزل شان بروم. یک شریک تجاری که پنجاه سال است با او ارتباط دارم هر دفعه به منزلش در پاریس می روم به خاطر من می رود و از قصابی مسلمانان گوشت حلال می خرد. چرا؟ برای اینکه خوش قول هستم. رابطه تجاری در عرصه جهانی فقط با خوش قولی تضمین می شود.

شما به نوعی حافظه تاریخی اقتصاد ایران به شمار می آیید. بحران های زیادی را تجربه کردید. به طور خلاصه آن را مرور می کنید؟


من پنج بحران بزرگ سیاسی- اقتصادی و را مشاهده کردم. من بحرام جنگ جهانی دوم را دیدم. من رضا شاه را از نزدیک دیدم. در سال 1319 به دماوند آمد. کلاس اول بودم که به دماوند آمد. سرپاس مختار رییس شهربانی بود. آمده بود باغ مختار و شب آنجا مانده بود. من رضا شاه را همان جا دیدم. من بحران جنگ جهانی دوم را از سال 1321 تا سال 1325 مشاهده کردم. من نانی که خاک اره در آن می ریختند را دیدم. من بحران ملی شدن نفت را دیدم. دلار 3 تومان و دوزار یادم هست. وقتی در سال 1331 بحران شد دلار 14 تومان شد. باز 7 تومان شد و 40 سال در همین حد 7 تومان باقی ماند. من بحران نیکسون را دیدم. نیکسون وقتی رفت در سخنرانی اش گفت: بچه های مدرسه را در صف آورده بودند. بچه ها را می توان به صف آورد ولی نمی شود به آنها گفت که بخند یا اخم کرد. » من این ها را یادم هست. اسم این هم بحران دکتر امینی- نیکسون بود. بعد وارد فاز بعدی شدیم که در سال 1351 برای ما بحران اقتصادی به وجود آمد. بحرانی که رژیم شاهنشاشی نتوانست آن را مهار کند. انقلاب اسلامی ما یک انقلاب مذهبی بود که ریشه در نابسمانی های اقتصادی هم داشت. بعد از انقلاب هم من به اتاق بازرگانی آمدم. من نماینده حضرت امام در اتاق بازرگانی بودم. حضرت امام سه دستور به ما داد: مشکل تولید را حل کنید، مشکل بیکاری را حل کنید، با خارجی ها هم به جز رژیم صهیونیستی و آمریکا مراوده داشته باشیم. » حضرت امام هشت نفر نماینده در اتاق بازرگانی داشت. مصطفی عالی نسب، علاء میر محمد صادقی، علی حاج طرخانی، ابوالفضل کرد احمدی، علی اکبرپور شهامی ، علینقی خاموشی و من نمایندگان حضرت امام در اتاق بازرگانی بودیم. از این هشت نفر، سه نفر زنده این و پنج نفر هم فوت کرده اند. من هشتاد سال دارم. در انقلاب هم بحران جنگ ایران و عراق را دیدم که بحران سختی بود و موفق شدیم. می دانید در جنگ هزار میلیارد تومان از خانه های مردم به جبهه ها آمد.
تا اینکه به بحران اخیر اقتصادی جهانی رسیدیم.

وضعیت اقتصاد ایران پس از بحران جهانی به یکباره چه شد؟


آقای دکتر احمدی نژاد در دولت نهم خوب عمل کرد. در دور دوم دچار تحریم شدیم که باید پیش بینی می کردیم. ما تحریم ها را دور زدیم. ما کشور ثروتمندی هستیم. ما بیش از 120 میلیون تن محصول کشاورزی داریم. ما 500 میلیارد تن ذخیره معدن داریم که 500 میلیون تن آن در حال بهره برداری است. صنایع ما پس از انقلاب رشد بالایی کرده است. کارخانه های ما در منطقه سرآمد است. درست است برخی از ماشین ها باید عوض شود. یا اینکه تولید سیمان ما نزدیک 30 میلیون تن است. تیم اقتصادی دولت باید پیش بینی لازم را برای بحران نکرد.


اگر نخواهیم وارد بحث های کلان اقتصادی شویم یکی از کاربران خبرآنلاین از شما پرسیده که از پول هایی که دارید خرج افراد ندار هم می کنید؟

 
شعار من این است. هر چه در می آرم 20 درصدش را وجوهات شرعی می دهم. 20 درصد را خرج خانواده می کنم. 20 درصد هم انفاق می کنم. این انفاق شامل مسجد، بیمارستان، مدرسه، فقرا و ... می شود. 20 درصد آن هم پس انداز می کنم.

 یکی دیگر گفته بود اگر جای شما قرار داشت موسسه ای ایجاد می کرد تا کسی با شکم گشنه نخوابد. این موضوع را شدنی می دانید؟


اولا همچین چیزی نیست. من در حال حاضر بنیاد خیریه حساس را در شرف تاسیس دارم. می خواهم تمام کار های خیرم را در بنیاد خیریه حساس جمع کنم. من و آقای شمس داریم این کار را می کنیم. در وصیت نامه ام هم نوشته ام که بچه هایم پیگیری کنند. بنیاد خیریه حساس سه هدف دارد. اینکه کسی گرسنه نخوابد ضامن گرسنه خوابیدن مردم دولت است. باید برای مردم شغل ایجاد کرد. تهران 12 میلیون نفر جمعیت دارد. اینکه چه تعداد گرسنه من نمی دانم اما وظیفه دولت است که شغل ایجاد کند. اینکه من با یارانه نقدی مخالف هستم این است که می گویم به جای یارانه نقدی برای مردم شغل ایجاد شود تا بیکاری از بین برود. من در حال حاضر 150 تا 200 نفر زیر پوشش جهزیه امداد دارم. نمی خواهم این موارد را بگویم.

من فقط می خواستم به این موضوع اشاره کنید که اساسا با خیریه می توان فقر را از بین برد؟


ما وظیفه خیریه ای داریم. امداد راهگشای رفع فقر نیست. امداد باید بیاید شغل ایجاد کند. من اعتقاد دارم یک آدم بیکار اگر از خودش 50 تا 60 هزار تومان پول با کار کردن به دست بیاورد بهتر از این است که دولت بیاید 200 هزار تومان پول به فرد یارانه بدهد. من برای جوانانی که صبح نمی دادند کجا بروند نگران هستم. به همه کسانی که حرف های مرا می شنوند می گویم که وقتی مرحوم رجایی رییس جمهوری بود کشور 36 میلیون جمعیت داشت. مرحوم رجایی گفت کابینه من 36 میلیونی است. رجایی 30 سال پیش شهید شده است. در حال حاضر که کشور 74 میلیون نفر است. اگر بخواهیم حساب کنیم 40 میلیون آدم بین 1 تا 30 سال داریم. این 40 میلیون نفر را اگر تفکیک کنید از 1 تا 15 ساله ها 15 میلیون نفر است. از 25 تا 30 سال هم حدود 10 میلیون نفر هستند. این فاصله 16 تا 25 ساله حدود 20 میلیون نفر هستند. برای این عدد باید شغل ایجاد کرد. تعدادی از آنها دارند در دانشگاه درس می خوانند. وقتی از دانشگاه ها بیرون می آیند کار می خواهند. ما به سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم. پس آقای دکتر احمدی نژاد خوب من، دولت بزرگوار من سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم.


چند تا فرزند دارید؟


5 تا فرزند دارم. سه تا دختر و سه تا پسر دارم.


هیچ کدام تاجر نشدند؟

 
دو پسر و یک داماد من تاجر هستند.


کمک شان می کنید؟


کمک لازم ندارند. آنها به من کمک می کنند. خدا کمک شان کرده است. از فکر من استفاده کردند. الان امیر علی دو بار بهترین صادر کننده کشور شده است.


جای شما را کم کم می گیرد؟


گرفته است. در پسته از من جلو افتاده است.


نقدی که به شما هست اینکه تجارت سنتی می کنید. در رابطه با فرزندان تان هم این موضوع وجود دارد؟


بچه ها علمی هستند. من توصیه کردم به روز باشند.


یک سوال تکراری و آنهم اینکه واقعا علم بهتر است یا ثروت؟

 
این سوال همیشه هست. من معتقدم علم بهتر است. به شرط اینکه از علم برای به دست آوردن ثروت هم استفاده کرد. علم باید ابزار تولید ثروت برای کشور و جامعه باشد. کشور نیاز به ثروت دارد. یک ضرب المثل قدیمی است که می گوید « به احوال آن کسی باید گریست که دخلش بود نوزده، خرج بیست.»  این موضوع مهمی است. یعنی در زندگی اجتماعی و شخصی باید درآمد بیش از هزینه باشد. پس از علم باید برای تولید ثروت استفاده کرد.
 

عکس ها: لیلا افشار

 3939


لينک مطلب: http://www.khabaronline.ir/detail/283448






نحوه تفکر انسان های فقیر و ثروتمند

آدم های ثروتمند معتقدند: من زندگی خویش را می سازم. آدم های فقیر معتقدند: زندگی من تصادفی پیش می رود.
75943_130.jpg
کار برای زندگی:


1- آدم های ثروتمند معتقدند: من زندگی خویش را می سازم. آدم های فقیر معتقدند: زندگی من تصادفی پیش می رود.

2- آدم های ثروتمند بر روی فرصت ها تمرکز می کنند. آدم های فقیر بر روی موانع تمرکز می کنند.

3- آدم های ثروتمند، افراد موفق و ثروتمند را ستایش می کنند. آدم های فقیر از آدم های ثروتمند بیزار و متنفرند.

4- آدم های ثروتمند با آدم های مثبت و موفق معاشرت می کنند. آدم های فقیر با آدم های منفی و شکست خورده معاشرت می کنند.

5- آدم های ثروتمند ترجیح می دهند تا بر اساس دستاوردها به آنها پول پرداخت شود. آدم های فقیر ترجیح می دهند تا بر اساس زمان به آنها پول پرداخت شود.

6- ثروتمندان پول و سلامتی را با هم می خواهند. فقیران می پرسند که پول یا سلامتی؟

7- آدم های ثروتمند برخلاف ترسی که دارند دست به عمل می زنند. آدم های فقیر به ترس اجازه می دهند که متوقفشان کند.

8- آدم های ثروتمند همیشه در حال رشد کردن و یاد گرفتن هستند. آدم های فقیر فکر می کنند که همه موارد را می دانند.


2170717otrbom1ff6.gif رازهای موفقیت رابرت کیوساکی کارآفرین موفق

6 توصیه هوشمندانه پدرخوانده من برای پولدار شدن

1- فرد پولدار برای پول، کار نمی کند.  فقرا و طبقه متوسط برای پول، کار می کنند؛ اما در مورد ثروتمندان این گونه نیست، بلکه پول است که برای آنها کار می کند.

2- امور مالی را بیاموزید. شما باید فرق میان بدهی و دارایی را بدانید. دارایی، در جیب شما پول می گذارد و بدهی، جیب شما را خالی می کند. ثروتمندان، تفاوت میان این دو را به خوبی می دانند.

3- به کسب و کار خودتان بیندیشید. برای اینکه از لحاظ مالی احساس امنیت کنید، باید کسب و کار خودتان را راه بیندازید که این کسب و کار هم از دارایی های شما حاصل می شود. در واقع ثروتمندان بیشتر به دارایی اهمیت می دهند در حالی که بی پول ها و طبقه متوسط به درآمد.

4- تاریخ مالیات ها: قوانین مالیاتی در آمریکا شرایط بسیاری را برای پس اندازکردن و معاف شدن از پرداخت همه مالیات مهیا کرده است. با این حال بسیاری از این شرایط اطلاعی ندارند و در واقع بیشتر این ثروتمندان هستند که از جزییات قوانین مالیاتی خبر دارند. در بسیاری از دیگر کشورها نیز قوانین مالیاتی به همین شکل هستند. پس برای ثروتمندشدن، شناخت قوانین مالیاتی و آگاهی از سرگذشت آنها ضروری است.

5- ثروتمندان، پول سازند. فرصت های بزرگ معمولا نه به وسیله چشمان شما که به وسیله ذهن شما دیده می شوند. بسیاری از مردم هرگز پولدار نمی شوند تنها به این خاطر که فرصت های مالی پیش روی خود را تشخیص نداده اند. ثروتمندان همان قدر که در خلق فرصت ها تبحر دارند، در شناخت آنها نیز خبره هستند.

6- برای آموختن کار کنید، نه برای پول درآوردن. برای اینکه موفق شوید، باید بیاموزید که چگونه جریان نقدینگی، سیستم و افراد را مدیریت کنید. حضور در نیروی دریایی، رهبری را به من آموخت و کار در بخش فروش شرکت زیراکس به من اصول فروش را فروخت. همه این ویژگی ها در موفقیت من تاثیرگذار بودند. دنبال شغلی باشید که توانایی شما در مدیریت جریان نقدی، سیستم ها و افراد را افزایش دهد، نه اینکه تنها برای شما حقوق آخر ماه داشته باشد.


lines19.gif


* مردم کم درامد و اقشار میانی , برای پول کار می کنند اما برای پولدارها , پول است که برای آنها  کار می کند .

 

* اکثر مردم به دلیل ترس و حرص در چرخه زندگی گرفتار می شوند . چرخه ای که شامل بیدار شدن , سرکار رفتن , بیدار شدن , سرکار رفتن , پرداخت مخارج و ... است .

 

* اکثر مردم , تمام عمرشان را به دلیل احساس ترس به دنبال شغل ثابت , کسب حقوق , افزایش درآمد و امنیت کاری می گردند .

 

* پولدارها دارایی می اندوزند , حال آنکه بی پول ها و اقشار متوسط , بدهی می اندوزند و به اشتباه تصور می کنند که دارایی است .

 

* شانس به ذهن خلاق روی می آورد .

 

* مشکل اصلی ترس نیست , بلکه چگونگی مقابله با ترس است , مخصوصا ترس از دست دادن پول .


* بازنده ها از شکست ناامید می شوند و برنده ها الهام میگیرند .


برگرفته از : http://oboor.persianblog.ir/post/245            


lines19.gif

پدر بی پول          در مقایسه          با پدر پولدار

من برای پول کار می کنم پول برای من کار میکند
عشق به پول ریشه همه شرارت ها است فقدان پول , ریشه همه شرارت ها است
نمی توانم از عهده مخارج برآیم چگونه میتوانم از عهده مخارج برآیم
من علاقه ای به پول ندارم و هرگز ثروتمند نخواهم شد پول قدرت است و من مرد ثروتمندی هستم
در مورد مسایل مالی با احتیاط رفتار کن و از ریسک کردن بپرهیز یاد بگیر که چگونه با پول ریسک کنی
به خاطر داشتن فرزند , نمی توانم پولدار شوم به خاطر فرزندانم باید پولدار شوم
تنها تحصیلات عالیه دانشگاهی , لازم است برخورد از دانش مالی به اندازه تحصیلات دانشگاهی , اهمیت دارد
خوب درس بخوان تا یک شرکت خوب برای کار کردن پیدا کنی خوب درس بخوان تا بتوانی یک شرکت خوب , درست کنی








مطالب مشابه :


نان محلی اصفهان

نرم بمونه میذاریم توی یک پارچه و بعد در نایلون شیرینی پزی و کلاس اولی




آشپزی همراه با کودکان

آموزش آشپزی شیرینی پزی و انواع دسرسوپ بیرون از خانه و در کلاسُ درس (اصفهان) طرز تهیه




موفقیت

شیرینی پزی بیش از23 سال در زمینه شیرینی پزی از سال 69 مشغول اصفهان انواع




عکس هنرجویان کلاس سوم کودکیاری (درس فعالیت های پیش از دبستان )

و هنرجویان عزیز این رشته میتوانند سوالات خود را ارسال نموده تا در شیرینی پزی; کلاس




نقش فعالیتهای علمی در کودکان

خود را ارسال نموده تا در اسرع وقت به و شیرینی پزی; علمی در کودکان کلاس




خبرهای مدرسه

بازدید از سازمان ها، ارگان ها و نمایشگاه های تشکیل شده در اصفهان در کلاس های علمی و




برچسب :