تفاوت حلم و صبر
پرسش : از صفات الهي حليم و صبور و صابر هست . سوالم اينه که چه تفاوتي بين حلم و صبر هست و ايا اين صفات درجاتي داره ؟
پاسخ :
حلم : (حلیم) از اسماء حسنى و صيغه مبالغه است و معنى آن در باره خدا چنانكه طبرسى ذيل آيه 225 بقره گويد: مهلت دهنده است وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ:
خدا چاره ساز و مهلت دهنده است، بگناهكاران مهلت ميدهد و در عذاب آنها
عجله نميكند. نا گفته نماند مهلت دادن يكنوع بردبارى است. پس خدا حليم است
يعنى در عقوبت عجله و در هر نادانى بنده، غضب نميكند.
حليم مجموعا 15 بار در قرآن شريف استعمال شده، 11 بار در باره خداوند و چهار بار در باره ابراهيم، اسمعيل، و شعيب.(1)
علامه
طباطبایی در المیزان ، طبرسی در مجمع البیان ، تفسیر نمونه و ... حلیم
بودن خدا اینگونه معنا شده است:خداى سبحان حليم است، یعنی در مؤاخذه و
عقوبت جفاكاران و ستمکاران عجله نمىكند به آنها مهلت می دهد با اینکه
توانایی و قدرت بر مواخذه دارد.(2)
صبر : صبر ؛ خويشتن دارى و حبس نفس است بر چيزيكه شرع و عقل تقاضا ميكند، يا از چيزيكه شرع و عقل از آن نهى ميكند.(3)
خداوند
متعال در قرآن ، صفات صبار ، صبور و صابر را به خودش نسبت نداده است (
به بیان دیگر این صفات در قرآن از صفات الهی شمرده نشده اند) ولی خداوند
کسانی که دارای این صفات باشند را ستوده است.
اما در روایات و دعاهایی که از حضرات معصومین به ما رسیده اند صفات صبار و صبور از صفات الهی شمرده شده اند. به عنوان نمونه در دعای جوشن کبیر می خوانیم :
57 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا عَفُوُّ يَا غَفُورُ يَا صَبُورُ يَا شَكُورُ يَا رَءُوفُ يَا عَطُوفُ يَا مَسْئُولُ يَا وَدُودُ يَا سُبُّوحُ يَا قُدُّوسُ
65 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا سَتَّارُ يَا غَفَّارُ يَا قَهَّارُ يَا جَبَّارُ يَا صَبَّارُ
لسان
العرب در تفاوت دو صفت حلیم و صبور می گوید: صبر: في أَسماء الله تعالى:
الصَّبُور تعالى و تقدَّس، هو الذي لا يُعاجِل العُصاة بالانْتقامِ، و
هو من أَبنية المُبالَغة، و معناه قَرِيب من مَعْنَى الحَلِيم، و الفرْق
بينهما أَن المُذنِب لا يأْمَنُ العُقوبة في صِفَة الصَّبُور كما
يأْمَنُها في صِفَة الحَلِيم.
صبور کسی است که در انتقام گرفتن از نافرمانان عجله نمی ورزد. کلمه صبور از
صيغه های مبالغه (يعني بسيار صبرکننده) به شمار می رود. و معنای آن به
معناي حليم نزديک است. فرق بين صبور و حليم آن است که انسان گناهکار در سايه صفت صبر الهی ايمن از مجازات نيست، ولی در سايه صفت حلم در امان و سلامتی است.(4)
نکته :
عده ای از متکلمین حلم را به معنای عفو گرفته اند و گفته اند خداوند
حلیم است یعنی از عقوبت کار گناهکاران می گذرد و انتقام نمی گیرد. ظاهرا
تفاوتی که لسان العرب مطرح کرده است با توجه به این دیدگاه است.به این
دیدگاه اشکالاتی وارد شده است که طرح آن ها در اینجا ضرورتی ندارد.
نتیجه : در مورد خداوند حلم و صبر تفاوتی ندارند.
اما در مورد انسان دایره صبر اعم از حلم است. زیرا حلم یعنی عجله نکردن و
به تاخیر انداختن مجازات و عقوبت ستمکاران تا وقت معلوم با این که همان
لحظه توانایی بر انتقام دارد.
اما خیلی از اوقات انسان توانایی و قدرت انتقام ندارد و مجبور به صبر کردن است.
همچنین صبر دارای اقسام مختلفی است از جمله صبر در طاعت ، صبر در معصیت ، صبر در مصیبت و ....
پس در مورد انسان صبر اعم از حلم است و در خداوند صبر مساوی حلم است.
-------
1.قاموس قرآن، ج2، ص: 169-168.
2. ترجمه الميزان، ج2، ص 597؛ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص 315. و ...
3. قاموس قرآن، ج4، ص: 105.
4. لسان العرب، ج4، ص: 437.
لسان العرب در تفاوت دو صفت حلیم و صبور می گوید:
صبر: في أَسماء الله تعالى: الصَّبُور تعالى و تقدَّس، هو الذي لا يُعاجِل
العُصاة بالانْتقامِ، و هو من أَبنية المُبالَغة، و معناه قَرِيب من
مَعْنَى الحَلِيم، و الفرْق بينهما أَن المُذنِب لا يأْمَنُ العُقوبة في
صِفَة الصَّبُور كما يأْمَنُها في صِفَة الحَلِيم.
صبور کسی است که در انتقام گرفتن از نافرمانان عجله نمی ورزد. کلمه صبور از
صيغه های مبالغه (يعني بسيار صبرکننده) به شمار می رود. و معنای آن به
معناي حليم نزديک است. فرق بين صبور و حليم آن است که انسان گناهکار در سايه صفت صبر الهی ايمن از مجازات نيست، ولی در سايه صفت حلم در امان و سلامتی است.
لسان العرب، ج4، ص: 437.
نکته :
عده ای از متکلمین حلم را به معنای عفو گرفته اند و گفته اند خداوند حلیم
است یعنی از عقوبت کار گناهکاران می گذرد و انتقام نمی گیرد. ظاهرا
تفاوتی که لسان العرب مطرح کرده است با توجه به این دیدگاه است.
به این دیدگاه اشکالاتی وارد شده است که طرح آن ها ضرورتی ندارد.
صبر
صبر ؛ خويشتن دارى و حبس نفس است بر چيزيكه شرع و عقل تقاضا ميكند، يا از چيزيكه شرع و عقل از آن نهى ميكند.
قاموس قرآن، ج4، ص: 105.
خداوند متعال در قرآن ، صفات صبار ، صبور و صابر را به خودش نسبت نداده است
( به بیان دیگر این صفات در قرآن از صفات الهی شمرده نشده اند) ولی
خداوند کسانی که دارای این صفات باشند را ستوده است.
اما در روایات و دعاهایی که از حضرات معصومین به ما رسیده اند صفات صبار و صبور از صفات الهی شمرده شده اند. به عنوان نمونه در دعای جوشن کبیر می خوانیم :
57 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا عَفُوُّ يَا غَفُورُ يَا صَبُورُ يَا شَكُورُ يَا رَءُوفُ يَا عَطُوفُ يَا مَسْئُولُ يَا وَدُودُ يَا سُبُّوحُ يَا قُدُّوسُ
65 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا سَتَّارُ يَا غَفَّارُ يَا قَهَّارُ يَا جَبَّارُ يَا صَبَّارُ يَا بَارُّ يَا مُخْتَارُ يَا فَتَّاحُ يَا نَفَّاحُ يَا مُرْتَاحُ
حلم
(حلیم) از اسماء حسنى و صيغه مبالغه است و معنى آن در باره خدا چنانكه طبرسى ذيل آيه 225 بقره گويد: مهلت دهنده است وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ:
خدا چاره ساز و مهلت دهنده است، بگناهكاران مهلت ميدهد و در عذاب آنها
عجله نميكند. نا گفته نماند مهلت دادن يكنوع بردبارى است. پس خدا حليم است
يعنى در عقوبت عجله و در هر نادانى بنده، غضب نميكند.
حليم مجموعا 15 بار در قرآن شريف استعمال شده، 11 بار در باره خداوند و چهار بار در باره ابراهيم، اسمعيل، و شعيب.
قاموس قرآن، ج2، ص: 169-168.
علامه طباطبایی در المیزان ، طبرسی در مجمع البیان ، تفسیر نمونه و ... حلیم بودن خدا اینگونه معنا شده است:
خداى سبحان حليم است، یعنی در مؤاخذه و عقوبت جفاكاران و ستمکاران عجله
نمىكند به آنها مهلت می دهد با اینکه توانایی و قدرت بر مواخذه دارد.
ترجمه الميزان، ج2، ص 597؛ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص 315. و ...
معمولا در فارسی حلم وصبر را یکجور معنا می کنندو معمولا هردو را با لفظ بردباری ترجمه می کنند ولی به نظر می آید این دو کلمه که در احادیت وسخنان دینی به وفور تکرار شده اند ودر قرآن نیز آمده اند دارای تفاوت معنایی باشندبه این شکل که:
۱-صبر یک نوع بردباری بدون برنامه ریزی است وفقط بردباری است ولی حلم صبری همراه با برنامه ریزی ونقشه کشیدن است تا آن بردباری سریع به نتیجه برسد .
۲-صبر مدت دار نیست وممکن است دهها سال طول بکشد ولی حلم مدت کمتری ادامه دارد وحلیم با نقشه کشی وطراحی می خواهد از وضع فعلی خلاص شود.
۳-صابر در صبر ممکن است دنبال اجر آخرتی باشد ولی حلیم هم به دنبال پاداش در این دنیا وهم پاداش ذر آخرت است.
۴-حلم بیشتر توسط آدمهای دارای علم صورت می گیرد وصبر به عموم مردم تعلق دارد .
۵-صبر در زمانهای حساس هنگام رسیدن به گناه ومصیبت وپایداری برعبادت صورت می گیرد وامری شخصی ممکن است باشد ولی حلم ممکن است امری مربوط به عموم جامعه باشد.
۶-صبر حالتی تدافعی است وحلم صبر تهاجمی است.یعنی حلیم به دنبال راهی برای غلبه است.
۷-آدم صبور ممکن است در معرض تهدید دشمن باشد ولی حلیم در معرض تهدید فعلی نباشد.
در نهایت خدا عالم است.
مقايسه «حلم» و «صبر»
يکي از معاني که به نظر مي رسد به کلمه بردباري نزديک باشد، کلمه صبر و صابر است کلمه صبر با مشتقاتش، 103 بار در 45 سوره قرآن کريم، آمده است. جالب اين است که در قرآن کريم، کلمه صبر و صابر به عنوان صفت الهي به کار نرفته است. حضرت حق در موارد گوناگوني از صبر و صابران در قرآن کريم سخن به ميان آورده و آن را ستوده است، ولي در هيچ کدام، خود را به عنوان صابر و يا صبور و يا صبار نستوده است.
صبر يعني چه؟ «صبر» را مقابل «جزع» معنا کرده اند.(1) جزع به معناي بي تابي است. کتاب لسان العرب، صبور را از اسماي الهي مي داند و چنين معنا مي کند:
صبور کسي است که در انتقام گرفتن از نافرمانان عجله نمي ورزد. کلمه صبور از صيغه هاي مبالغه (يعني بسيار صبرکننده) به شمار مي رود. و معناي آن به معناي حليم نزديک است. فرق بين صبور و حليم آن است که انسان گناهکار در سايه صفت صبر الهي ايمن از مجازات نيست، ولي در سايه صفت حلم در امان و سلامتي است.(2)
کتاب لسان العرب ذيل ماده «صبر» از جوهري نقل مي کند:
الصبر حبس النفس عند الجزع. نگه داشتن نفس هنگام جزع (بي تابي) را صبر گويند. بنابراين، در معناي صبر، نوعي حبس و نگه داشتن نفس وجود دارد. روزه را هم «صبر» ناميده اند؛ زيرا درآن، نفس از خوردن و آشاميدن و نکاح حبس مي شود.
کتاب مجمع البحرين، صبر را «حبس النفس عن اظهار الجزع» معنا مي کند.(3)
«صبر» يکي از صفات مهم شيعيان برشمرده شده است. در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است:
ما اهل صبر هستيم، ولي شيعيان ما از ما صابرترند؛ زيرا ما بر آنچه مي دانيم، صبر مي کنيم، ولي شيعيان ما بر آنچه نمي دانند، صبر مي کنند.(4)
در کتاب مفردات الفاظ القرآن، صبر به معناي حبس کردن نفس از آنچه مقتضاي عقل و شرع باشد، آمده است.
کلمه صبار به عنوان يکي از اسماي حضرت حق در ضمن دعا آمده است:(5)
اللهم اني اسألک يا ستار يا غفار يا قهار يا جبار يا صبار يا بار يا مختار يا فتاح.
در دعاي جوشن کبير هم صبار ذکر شده است. در کتاب المقام الاسني (6) چنين آمده است:
«اللهم اني اسألک باسمک يا صبار يا صبور...».
ابتدا اسماي الهي را برشمرده و هر کدام را معنا کرده است. سپس براساس حروف الفبا، دعاهايي را ذکر مي کند که در آنها، اسم هاي الهي با توجه به همان حرف بيان شده است.(7)
ما هم صبور را نزديک حليم مي دانيم و فرق اين دو را در اين مي بنيم که عاصيان و نافرمانان در سايه صفت صبور از عقوبت ايمن نيستند، ولي در سايه صفت «حلم» از عقوبت الهي در امان و سلامت هستند.(8)
پي نوشت ها:
1- الصبر: نقيض الجزع، کتاب العين، ج 7، ص 115.2- لسان العرب، ج 4، ص 437. در کتاب مجمع البحرين، ج 3، ص 361 هم صبور را از اسماي الهي معرفي مي کند وتفاوت بين صبور و حليم را همان مطلبي بيان مي کند که از لسان العرب نقل کرديم.
3- مجمع البحرين، ج 3، ص 357.
4- همان، ذيل ماده «صبر» عن الصادق عليه السلام: نحن صبر و شيعتنا أصبر منا، و ذلک أنا صبرنا علي ما نعلم و صبروا علي ما لايعلمون.
5- بحارالانوار، ج 91، ص 392.
6- ابراهيم بن علي عاملي کفعمي، المقام الاسني، قم، مؤسسه قائم آل محمد صلي الله عليه و آله، 1412 ه.ق.
7- همان، ص 92، الصاد...، ص 92.
8- همان. ص 65.
درس خارج فقه حضرت آيت الله مکارم
86/12/22
بسم الله الرحمن الرحیم
76 ـ مسأله 65 (من إستقر عليه الحج و...)
«حديث اخلاقى: كظم غيظ»
متن حديث:
قال الصادق(عليه السلام): ما من قطرة أحبّ إلى الله من قطرة دمع في سواد الليل يقطرها العبد مخافة من اللّه لا يريد بها غيره وما من جرعة يتجرّعها العبد أحبّ إلى اللّه عزّوجل من جرعة غيظ يتجرّعها عند تردّدها في قلبه إمّا بصبر وإمّا بحلم.[1]
ترجمه حديث:
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
هيچ قطره اى محبوبتر از قطره اشكى كه بنده اى از خوف خدا و در مقام توبه از گناه مى ريزد نيست و هيچ جرعه اى محبوب تر از آن جرعه غيظ و خشمى نيست كه بنده به هنگام خشم با صبر و حلم در قلب خويش فرو مى برد.
شرح حديث:
در روايات غالباً خشم به جرعه آب تلخ تشبيه شده است كه اگر شخص خشمگين آن را فرو برد مشكلى پيش نمى آيد ولى اگر بيرون بريزد آتش از آن به پا مى شود. فرق صبر و حلم كه در روايت آمده اين است كه صبر يعنى واقعاً دندان بر جگر بگذارد ولى حلم به اين معناست كه سعه صدر دارد و به راحتى آن را تحمل مى كند.
اگر پرونده هاى جنايى، طلاقها، قهرها و جدايى ها، مشكلات فاميلى و خانوادگى و مشكلات مملكت مطالعه شود ملاحظه مى شود كه شخص در حال غضب، كارى كرده و راه برگشت را بسته است. شخص عصبانى حاكميّت عقل را از دست مى دهد و حالت عصبانيت مثل وقتى است كه بر حيوان چموشى سوار شده و مهار آن هم پاره شده است كه بالاخره او را در پرتگاهى به زمين خواهد زد.
بايد از تصميمات در حال غضب ترسيد چرا كه هيچ وقت انسان نمى تواند در موقع غضب درست تصميم بگيرد و اغلب تصميم ها در حال غضب اشتباه است و به همين جهت گفته مى شود كه در حال غضب نه تصميم و نه عكس العمل. در حال عصبانيت از انسان سخنان و حركاتى صادر مى شود كه قابل جبران نيست.
و اين كه در اسلام طلاق رجعى گذاشته شده براى اين است كه زن و شوهرى كه با عصبانيت از هم جدا شده اند در يك جا باشند تا بلكه پشيمان شده و از تصميمى كه در حال غضب گرفته اند برگردند.
مسألة 65: من استقرّ عليه الحج وتمكّن من ادائه ليس له أن يحجّ عن غيره تبرعّاً أو بالإجارة وكذا ليس له أن يتطوّع به فلو خالف ففي صحته اشكال بل لا يبعد البطلان من غير فرق بين علمه بوجوبه عليه وعدمه ولو لم يتمكن منه صح عن الغير ولو آجر نفسه مع تمكن حج نفسه بطلتْ الإجارة وإن كان جاهلا بوجوبه عليه.
عنوان مسأله:
اين مسأله داراى سه فرع و فرع اوّل در اين است كه كسى كه حج بر او مستقر است و توان اداى آن را دارد، نمى تواند از جانب ديگرى حج بجاى آورد نه تبرعاً و نه با اجاره، و حجّ مستحبّى هم نمى تواند بجاى آورد كه اين حكم تكليفى است و امّا از نظر وضعى اگر چنين شخصى اجير شود و يا تبرّعاً بجاى ديگرى حج بجا آورد در صحّت اين حج اشكال است و حكم به بطلان بعيد نيست و فرقى نمى كند كه عالم باشد كه حج بر او واجب بوده يا نه و حتّى اگر نمى داند واجب الحج شده باز هم از طرف ديگرى حج بجاى آورد باطل است.
اقوال:
مرحوم صاحب عروه و محشّين عروه در عين اين كه واجب مى دانند كه حج را بايد بجاى آورد ولى اگر اين شخص نيابت كند حج او را باطل نمى دانند.
مرحوم صاحب عروه در مسأله 110 مى فرمايد:
من استقرّ عليه الحج وتمكّن من ادائه ليس له أن يحجّ عن غيره تبرعاً أو بإجارة وكذا ليس له أن يحج تطوعاً ولو خالف فالمشهور البطلان بل ادّعى بعضهم عدم الخلاف فيه (بطلان) وبعضهم الإجماع عليه (بطلان) ولكن عن سيّد المدارك التردّد في البطلان ومقتضى القاعدة الصّحة وإن كان عاصياً في ترك ما وجب عليه (حكم تكليفى حرمت و حكم وضعى صحّت است)
بسيارى از محشّين عروه هم با صاحب عروه موافقند.
مرحوم صاحب جواهر مى فرمايد:
من وجب عليه حجّة الاسلام وكان متمكّناً منها لا يحجّ عن غيره تبرّعاً أو بإجارة.[2]
مرحوم صاحب جواهر در حكم وضعى به صاحب مدارك ايراد مى كند و عمده دليل را روايات مى داند در حالى كه قواعد اقتضاى صحّت دارد.
مرحوم شيخ طوسى در كتاب خلاف اقوال را عامّه بيان كرده و مى فرمايد:
كسى كه قادر بر حج است، جايز نيست از طرف ديگرى حج بجاى آورد و در ادامه از ثورى (از فقهاى عامّه) نقل مى كند كه حرام است ولى از مالك و ابوحنيفه جواز را نقل مى كند، پس عامّه هم بعضى قائل به جواز و بعضى قائل به عدم جوازند.
جواز در كلام مالك و ابوحنيفه احتمال دارد جواز وضعى و احتمال دارد جواز تكليفى باشد. شافعى مى گويد جايز است كسى كه به عهده او حج است از جانب ديگرى حج بجاى آورد يا براى خودش حج استحبابى بجا آورد و همه به حجة الاسلام خودش تبديل مى شود.
جمع بندى اقوال:
مسأله ذات اقوال است. از نظر حكم تكليفى همه اصحاب ما قائلند كه جايز نيست ولى در ميان اهل سنّت ابوحنيفه و مالك اجازه مى دهند و از نظر حكم وضعى سه قول است: بعضى باطل و بعضى صحيح و به عنوان نيابت مى دانند و شافعى مى گويد صحيح است و قصد نيابت براى خودش تبديل مى شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] وسائل، ج 8، ح 7 و 6، باب 114 از أبواب آداب العشرة.
[2] ج 17، ص 328.
درس خارج فقه حضرت آيت الله مکارم
86/12/22
بسم الله الرحمن الرحیم
76 ـ مسأله 65 (من إستقر عليه الحج و...)
«حديث اخلاقى: كظم غيظ»
متن حديث:
قال الصادق(عليه السلام): ما من قطرة أحبّ إلى الله من قطرة دمع في سواد الليل يقطرها العبد مخافة من اللّه لا يريد بها غيره وما من جرعة يتجرّعها العبد أحبّ إلى اللّه عزّوجل من جرعة غيظ يتجرّعها عند تردّدها في قلبه إمّا بصبر وإمّا بحلم.[1]
ترجمه حديث:
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
هيچ قطره اى محبوبتر از قطره اشكى كه بنده اى از خوف خدا و در مقام توبه از گناه مى ريزد نيست و هيچ جرعه اى محبوب تر از آن جرعه غيظ و خشمى نيست كه بنده به هنگام خشم با صبر و حلم در قلب خويش فرو مى برد.
شرح حديث:
در روايات غالباً خشم به جرعه آب تلخ تشبيه شده است كه اگر شخص خشمگين آن را فرو برد مشكلى پيش نمى آيد ولى اگر بيرون بريزد آتش از آن به پا مى شود. فرق صبر و حلم كه در روايت آمده اين است كه صبر يعنى واقعاً دندان بر جگر بگذارد ولى حلم به اين معناست كه سعه صدر دارد و به راحتى آن را تحمل مى كند.
اگر پرونده هاى جنايى، طلاقها، قهرها و جدايى ها، مشكلات فاميلى و خانوادگى و مشكلات مملكت مطالعه شود ملاحظه مى شود كه شخص در حال غضب، كارى كرده و راه برگشت را بسته است. شخص عصبانى حاكميّت عقل را از دست مى دهد و حالت عصبانيت مثل وقتى است كه بر حيوان چموشى سوار شده و مهار آن هم پاره شده است كه بالاخره او را در پرتگاهى به زمين خواهد زد.
بايد از تصميمات در حال غضب ترسيد چرا كه هيچ وقت انسان نمى تواند در موقع غضب درست تصميم بگيرد و اغلب تصميم ها در حال غضب اشتباه است و به همين جهت گفته مى شود كه در حال غضب نه تصميم و نه عكس العمل. در حال عصبانيت از انسان سخنان و حركاتى صادر مى شود كه قابل جبران نيست.
و اين كه در اسلام طلاق رجعى گذاشته شده براى اين است كه زن و شوهرى كه با عصبانيت از هم جدا شده اند در يك جا باشند تا بلكه پشيمان شده و از تصميمى كه در حال غضب گرفته اند برگردند.
مسألة 65: من استقرّ عليه الحج وتمكّن من ادائه ليس له أن يحجّ عن غيره تبرعّاً أو بالإجارة وكذا ليس له أن يتطوّع به فلو خالف ففي صحته اشكال بل لا يبعد البطلان من غير فرق بين علمه بوجوبه عليه وعدمه ولو لم يتمكن منه صح عن الغير ولو آجر نفسه مع تمكن حج نفسه بطلتْ الإجارة وإن كان جاهلا بوجوبه عليه.
عنوان مسأله:
اين مسأله داراى سه فرع و فرع اوّل در اين است كه كسى كه حج بر او مستقر است و توان اداى آن را دارد، نمى تواند از جانب ديگرى حج بجاى آورد نه تبرعاً و نه با اجاره، و حجّ مستحبّى هم نمى تواند بجاى آورد كه اين حكم تكليفى است و امّا از نظر وضعى اگر چنين شخصى اجير شود و يا تبرّعاً بجاى ديگرى حج بجا آورد در صحّت اين حج اشكال است و حكم به بطلان بعيد نيست و فرقى نمى كند كه عالم باشد كه حج بر او واجب بوده يا نه و حتّى اگر نمى داند واجب الحج شده باز هم از طرف ديگرى حج بجاى آورد باطل است.
اقوال:
مرحوم صاحب عروه و محشّين عروه در عين اين كه واجب مى دانند كه حج را بايد بجاى آورد ولى اگر اين شخص نيابت كند حج او را باطل نمى دانند.
مرحوم صاحب عروه در مسأله 110 مى فرمايد:
من استقرّ عليه الحج وتمكّن من ادائه ليس له أن يحجّ عن غيره تبرعاً أو بإجارة وكذا ليس له أن يحج تطوعاً ولو خالف فالمشهور البطلان بل ادّعى بعضهم عدم الخلاف فيه (بطلان) وبعضهم الإجماع عليه (بطلان) ولكن عن سيّد المدارك التردّد في البطلان ومقتضى القاعدة الصّحة وإن كان عاصياً في ترك ما وجب عليه (حكم تكليفى حرمت و حكم وضعى صحّت است)
بسيارى از محشّين عروه هم با صاحب عروه موافقند.
مرحوم صاحب جواهر مى فرمايد:
من وجب عليه حجّة الاسلام وكان متمكّناً منها لا يحجّ عن غيره تبرّعاً أو بإجارة.[2]
مرحوم صاحب جواهر در حكم وضعى به صاحب مدارك ايراد مى كند و عمده دليل را روايات مى داند در حالى كه قواعد اقتضاى صحّت دارد.
مرحوم شيخ طوسى در كتاب خلاف اقوال را عامّه بيان كرده و مى فرمايد:
كسى كه قادر بر حج است، جايز نيست از طرف ديگرى حج بجاى آورد و در ادامه از ثورى (از فقهاى عامّه) نقل مى كند كه حرام است ولى از مالك و ابوحنيفه جواز را نقل مى كند، پس عامّه هم بعضى قائل به جواز و بعضى قائل به عدم جوازند.
جواز در كلام مالك و ابوحنيفه احتمال دارد جواز وضعى و احتمال دارد جواز تكليفى باشد. شافعى مى گويد جايز است كسى كه به عهده او حج است از جانب ديگرى حج بجاى آورد يا براى خودش حج استحبابى بجا آورد و همه به حجة الاسلام خودش تبديل مى شود.
جمع بندى اقوال:
مسأله ذات اقوال است. از نظر حكم تكليفى همه اصحاب ما قائلند كه جايز نيست ولى در ميان اهل سنّت ابوحنيفه و مالك اجازه مى دهند و از نظر حكم وضعى سه قول است: بعضى باطل و بعضى صحيح و به عنوان نيابت مى دانند و شافعى مى گويد صحيح است و قصد نيابت براى خودش تبديل مى شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] وسائل، ج 8، ح 7 و 6، باب 114 از أبواب آداب العشرة.
[2] ج 17، ص 328.
مطالب مشابه :
تناقضات ناصر پورپیرار - بخش چهارم ( لباس پادشاهان ساسانی )
حق و صبر - پاسخ به ناصر ستون پیامهای خوانندگان وب لاگ حق وصبر يکشنبه 9 مهر1385 ساعت: 23:4.
نقد مقاله حق وصبر ( يادداشتي درباره تغيير نام نام خلیج فارس به "خلیج اسلام" )
شهر محمدرسول الله صلي الله عليه وسلم - نقد مقاله حق وصبر ( يادداشتي درباره تغيير نام نام خلیج
نقش ماهواره درپیشرفت وتخریب فرد وجامعه
مگر اینکه ایمان وعمل صالح وتوسل به حق وصبر داشته
حشر غلامان علی با علی
اهل حق آتش بیگی آن حضرت علي آنقدر زحمت كشيد ه وجهاد کرده و حدود ۲۵ سال سکوت وصبر نموده است
حق وباطل وشاخصه های آن
محلاتی ها - حق وباطل وشاخصه های آن - السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین - محلاتی ها
تفاوت حلم و صبر
معمولا در فارسی حلم وصبر را یکجور معنا می کنندو حضرت حق در موارد گوناگوني از صبر و
برچسب :
حق وصبر