خلاصه داستان رستم و سهراب


%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D9%87_%D8%AF%D8

خلاصه نويسي داستان رزم رستم و سهراب:

روزي رستم براي شكار به نزديكي مرز توران مي‌رود، پس از شكار به خواب مي‌رود. رخش كه در مرغزار رها مشغول چرا بوده، توسط چندسوار ترك به سختي گرفتار مي‌شود. رستم پس از بيداري از رخش اثري جز رد پاي او نمي‌بيند. رد پاي رخش را دنبال مي‌كند به سمنگان مي‌رسد. خبر رسيدن رستم به سمنگان سبب مي‌شود بزرگان و ناموران شهر به استقبال او بيايند. رستم ايشان را تهديد مي‌كند، چنانچه رخش را به او بازنگردانند، سر بسياري را از تن جدا خواهد كرد. شاه سمنگان از او دعوت مي‌كند شبي را در بارگاه او بگذراند تا صبح رخش را براي او پيدا كنند. رستم با خشنودي مي‌پذيرد.

در بارگاه شاه سمنگان رستم با تهمينه روبرو مي‌شود و تهمينه عاشق رستم مي‌شود و از او مي‌خواهد كه با او ازدواج كند. رستم به او مي‌گويد كه؛ من اهل ايران هستم و اگر هم با تو ازدواج كنم نمي‌توانم در سمنگان بمانم و بايد به ديارم ايران بازگردم. هر شرطي مي‌گذارد تهمينه قبول مي‌كند، در نهايت رستم توسط موبدي از شاه سمنگان خواستگاري مي‌كند و سه ماه بعد از ازدواج در سمنگان مي‌ماند. سپس قصد برگشت به ايران را مي‌كند و هنگام برگشتن به تهمينه مهره‌اي را بعنوان يادگاري مي‌دهد و مي‌گويد چنانچه فرزندشان دختر بود اين مهره را به گيسوي او ببندد و چنانچه پسر بود به بازو او؛ پس از آن رستم روانه ايران مي‌شود و اين راز را با كسي در ميان نمي‌گذارد.

پس از چندي كه سهراب، جواني تنومند نسبت به همسالان خود شده است، نشان پدر خود را از مادر مي‌پرسد. مادر حقيقت را به او مي‌گويد و مهره نشان پدر را بر بازوي او مي‌بندد و به او هشدار مي‌دهد كه افراسياب دشمن رستم از اين راز نبايد با آگاه گردد. سهراب كه آوازه پدر خود را مي‌شنود، تصميم مي‌گيرد كه ابتدا به ايران حمله كند و پدرش را بجاي كاووس شاه بر تخت بنشاند و پس از آن به توران برود و افراسياب را سرنگون سازد.

افراسياب با حيله با عنوان كمك به سهراب لشكري را به سرداري «هومان و بارمان» به ياري او مي‌فرستد و به آنان سفارش مي‌كند كه نگذارند سهراب، رستم را بشناسد. سهراب به ايران حمله‌ور مي‌شود و كاووس شاه، رستم را به ياري مي‌طلبد، رستم و سهرب باهم روبرو مي‌شوند. سهراب از ظاهر او حدس مي‌زند كه شايد او رستم باشد ولي رستم نام و نسب خود را از او پنهان مي‌كند. در نبرد اول سهراب بر رستم چيره مي‌شود و مي‌خواهد كه او را از پاي درآورد ولي رستم با نيرنگ به او مي‌گويد كه رسم آنان اين است كه در دومين نبرد پيروز، حريف را از پاي در‌مي‌آورند.

سهراب، رستم را رها مي‌كند و رستم كه از دست سهراب رها شده بود به كنار رود رفته و آبي به دست و صورت خود مي‌زند و از خدا مي‌خواهد كه به او كمك نمايد، غافل از اينكه چه سرنوشتي براي او رغم خورده است.

در نبرد بعدي رستم، سهراب را به زمين مي‌زند و بدون اينكه صبر كند، شمشير تيزش را همچون رعد بر سينه سهراب فرود آورده و سينه‌اش را مي‌شكافد. سهراب به او مي‌گويد كه اگر ماهي شوي و به درياها پناه بري، اگر ستاره شوي و به آسمان فرار كني، پدرم رستم تو را پيدا مي‌كند و انتقام من را از تو مي‌گيرد. رستم مي‌گويد: اگر پدر تو رستم است آيا از او نشاني داري، سهراب در جواب سوال او مي‌گويد كه لباس رزمم را در بياور و به مهره‌اي كه در بازويم است نگاه كن، با ديدن بازوبند سهراب رستم از حال مي‌رود و همين كه به خود مي‌آيد دادوفرياد مي‌كند.

رستم براي نجات سهراب فردي را مي‌فرستد تا از كاووس شاه ايران نوشدارويي بياورد، ولي شاه ايران به دليل كينه‌اش نسبت به رستم، به پيك مي‌گويد كه نوشدارو را دير به او برسان تا كار از كار بگذرد. وقتي نوشدارو مي‌رسد كه ديگر سهراب دار فاني را وداع گفته است.

غمنامه رستم و سهراب اتفاق مي‌افتد، چون رستم بايد يگانه باشد و قدرتمداران تاب دو نمونه مانند رستم را ندارند، چه كاووس شاه ايران كه رستم به او خدمات بسيار كرده است (هم اوست كه از رساندن نوشدارو و براي التيام زخم سهراب امتناع مي‌كند) و چه شاه توران كه از رستم لطمه خورده‌است. سهراب كه از پشت رستم است، ويژگي‌هاي او را دارد، حتي اسبي كه مي‌تواند به او سواري دهد، اسبي است كه از پشت رخش (اسب رستم) به دنيا آمده است.

بنابراين تزوير و زور قدرتمداران به همراه خامي و بلندپروازي سهراب و غرور رستم كه نام خود را براي فرزندش فاش نمي‌كند، به فاجعه دامن مي‌زند كه به پايان غم‌انگيز خود برسد.

96495217084602565541.png منبع: داوودآنلاين


مطالب مشابه :


متن کامل شعر رستم و سهراب

www.amirabiri.blogfa.com - متن کامل شعر رستم و سهراب - - www.amirabiri.blogfa.com




خلاصه داستان رستم و سهراب

شعر و ادبیات و فرض كنيم رستم و سهراب مطابق برنامة سهراب بر ايران و توران فرمان




خلاصه داستان رستم و سهراب

عكس شعر عاشقانه. عكس خلاصه نويسي داستان ر زم رستم و سهراب:




خلاصه داستان رستم و سهراب

جنگ تن به تن مابین رستم و سهراب در می‌گیرند.




رزم رستم و سهراب

رزم رستم و سهراب هفت برگ شعر نبرد دو پهلوان آغاز می شود و رستم شکست می




رستم و سهراب

اگر رستـم و سـهراب در زمان ما می زیستنـد؟؟؟!!!! ؟؟؟ شعر طنز, شعر طنز رستم




رستم و سهراب...( شعر طنز)

چنین گفت رســتم به سهـــراب یل. که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل. مکن تیز و نازک ، دو




رستم و سهراب

امیدوارم برای درس رستم و سهراب، با بچه‌های آن کلاس هم‌کاری کنید. شعر معاصر سخن




!نبرد رُسي و سُهي

نبرد رستم و سهراب به روايت گرد آفريد!! درین شعـــــــــر بلند عاشقــــــــــانه




رستم و سهراب

با درود.در این پست براتون داستان رستم و سهراب رو از شاهنامه انتخاب کردم.اینبار و شعر آهنگ




برچسب :