بررسی مدیریت سود و انعطاف‌پذیری حسابداری

مدیریت سود را می‌‏توان از دو منظر انعقاد قرارداد و گزارشگری مالی، مورد بحث قرار داد. از نظر گزارشگری مالی، مدیران ممکن است، به وسیله مدیریت سود، بر ارزش بازار سهام شرکت خود تاثیر بگذارند. از منظر انعقاد قرارداد، مدیریت سود، راهی کم هزینه برای حمایت شرکت در مقابل نتایج غیر قابل پیش‌بینی مقررات در زمینه قراردادهاست. در هر دو منظر مدیریت سود باعث ایجاد انگیزه می‌شود.

در این مقاله هدف اصلی پاسخ به دو سوال است. در خصوص سوال اول می‌خواهیم بررسی کنیم که تا چه حد مدیریت امکان دارد در سال‏های نزدیک به پایان زنجیره سود تحت فشار بیشتر برای استفاده از مدیریت سود باشد. به عبارتی مدیریت در سال‏های پایانی زنجیره سود شرکت، چقدر سود را مدیریت می‏کند؟ پاسخ این سوال نشان می‌دهد که آیا سود سال‏های پایانی زنجیره سود بیشتر مدیریت شده است یا خیر که به طور حتم دانستن چنین موضوعی برای سهامداران و سرمایه گذاران بسیار مفید خواهد بود.

در خصوص سوال دوم رابطه بین انعطاف‌پذیری حسابداری و مدیریت سود بررسی می‏شود. به عبارتی هدف ما پاسخ به این سوال است که آیا امکان دارد پایان زنجیره سود شرکت‌ها یا به عبارتی وقفه در گزارش سود شرکت‌ها ناشی از عدم انعطاف‌پذیری حسابداری باشد.

در شرکت‌هایی که به طور مستمر در حال گزارش کردن سود هستند این مطلب که چه ميزان از این سود واقعی است و چه مقدار آن مدیریت شده است مورد علاقه سرمایه‌گذاران و حسابرسان است. مدیریت سود واقعی به عنوان تلاش‏هایی که توسط مدیریت به منظور پاسخ به شرایط اقتصادی انجام می‏‏پذیرد، تفسیر می‌‏شود. مدیریت سود ساختگی، نوعی دست کاری حسابداری و استفاده از اصول و قوانین حسابداری است که توسط مدیریت برای کنترل سود طبق نظر دلخواهشان انجام می‏شود و به طور مصنوعی، تغییر پذیری جریان سود را مدیریت می‌کند. شواهد نشان می‌دهند که مدیران انگیزه‌هایی براي رسیدن به سطح مشخصی از سود (سود هدف) یا فراتر رفتن از آن را دارند. ولی اینکه در انجام این کار تا چه اندازه می‌توانند به مدیریت سود اتکا کنند، مساله‌ای است که هنوز با ابهام همراه است. مدیران حرفه‌ای و تدوین کنندگان استانداردهای حسابداری و مقررات افشای شرکتی، ادعا می‌کنند که رسیدن به سود هدف از این طریق، مشکل است. مطابق با این دیدگاه، رسیدن و یا فراتر رفتن از سود هدف می‌تواند، دلیلی برای به‌کارگیری مدیریت سود در شرکت‌ها باشد. در این رابطه جنسن (2005) نشان داد که مدیرانی که به آستانه‌های سود دست می‌یابند؛ احتمالا درگیر مدیریت سود شده اند. او اعتقاد دارد که دستکاری سود یک روش گسترده برای رسیدن به ارقام پیش‌بینی شده مدیران و نتایج موردانتظار بازار سرمایه بوده است. او همچنین ثابت کرد که در دو دهه اخیر، در حدود یک سوم شرکت‌ها، به دلیل تجاوز از اصول پذیرفته شده حسابداری، ناگزیر به تجدید ارائه ارقام مالی شده‌اند.

در مقاله حاضر، رفتار مدیران طی سال‏هایی که مدیریت سود را اعمال می‌کنند بررسی می‌شود. به عبارتی، میزان مدیریت سود که توسط مدیران طی زنجیره سودشان اعمال می‏شود بررسی می‌شود. زنجیره سود به سال‌هایی اطلاق می‌شود که شرکت طی آنها سود گزارش می‌کند. به‌نظر می‌رسد که مدیران از مدیریت سود افزاینده برای گزارش سود به‌صورت یک الگوی با نرخ رشد مثبت طی سال‌های عمر واحد اقتصادی استفاده می‌کنند. در اصطلاح، مدیر، گزارش سود خالص را در قالب یک زنجیره افزایشی سود گنجانده است که شکست این زنجیره، منجر به ایجاد هزینه‌هایی از قبیل از دست دادن شهرت و اعتبار و کاهش مقبولیت شرکت در بازار سرمایه می‌شود. شکست زنجيره سود به اين معني است كه در اثر انباشت اقلام تعهدي در صورت‌هاي مالي و مانده حساب‌ها، مدير، ديگر قادر به استفاده از اقلام تعهدي اختياري به منظور بیش نمایی سود نباشد.

انگیزه‌ها و فرصت‌های مدیران به منظور مدیریت سود ناشی از انعطاف‌پذیری رویه‌های اختیاری حسابداری است. به عبارت دیگر، این انعطاف‌پذیری به مدیران امکان می‌دهد که رویه‌های حسابداری را به منظور رسیدن به آستانه‌های سود، انتخاب کنند. بارتون و اسمیکو(2002) ثابت كردند كه وقفه در زنجیره سود شرکت‌ها در بيشتر اوقات ناشی از کم شدن انعطاف‌پذیری حسابداری است. اين محققين نشان دادند كه در طول سال‌هاي متمادي، آثار ناشي از مديريت سود در صورت‌هاي مالي شركت‌ها انباشته مي شود و مديران ديگر نمي‌توانند از رويه‌هاي اختياري حسابداري تعهدي به منظور مديريت سود استفاده كنند. اقلام تعهدی در صورت حساب سود و زیان در نهایت به ترازنامه منتقل می‌شوند و در قالب خالص دارایی عملیاتی باقی می‌مانند تا زمانی که به مصرف برسند یا به وجه نقد تبدیل شوند.

انگیزه اصلی مقاله حاضر بررسی این مساله است که مدیریت افزاینده سودهای گزارش شده در گذشته چه تاثیری بر انعطاف‌پذیری سیستم حسابداری شرکت‌ها دارد و نقش محدود شدن انعطاف‌پذیری حسابداری در شکست زنجیره سود شرکت‌ها چیست. همچنین، رفتار مدیریت سود در ارتباط با شکست زنجیره سود شرکت‌ها بررسی شده است و بطور مشخص درگیر شدن مدیران در مدیریت سود به منظور اجتناب از شکست زنجیره سود، مورد توجه قرار گرفته است.

مدیریت سود و انعطاف‌پذیری

حسابداری و سود شرکت

دچو و اسکینر(2002) به بررسی رفتار مدیریت سود در شرکت‌هایی که دارای محرک‌های قوی برای شکستن الگوی زنجیره سود شرکت هستند پرداختند اما نتیجه تحقیق آنها بیانگر این مطلب نبود که تا چه حد و در چه زمانی مدیران تمایل به شکستن زنجیره سود شرکت دارند.

جنسن(2005) بیان می‌کند مدیرانی که به طور پیوسته به اهداف از پیش تعیین شده سود دست می‌یابند، باید از مدیریت سود استفاده کرده باشند. او بیان می‌کند که تنها راه مدیریت برای رسیدن به اهداف سود این است که اعداد را به گونه‌ای نمایش دهند که عدم اطمینان ذاتی موجود در تجارت خود را بپوشاند.

تان و همكاران(2007) به بررسی دلایل استفاده مدیران از مدیریت سود پرداخته است. او در پژوهش خود بیان می‏کندکه تعدادی از مدیران قوانین حسابداری موجود (اصول پذیرفته شده حسابداری) را به گونه‌ای خاص و به نحوی که مد نظر آنهاست، تعبیر می‌کنند و از اين طريق، سود گزارش شده را دستكاري مي كنند. در این پژوهش نتیجه گیری شده است كه به دلایل متفاوت از جمله افزایش قیمت بازار سهام، افزایش پاداش مدیریت و امنیت شغلی مدیر و کاهش هزینه سرمایه، مدیران را ترغيب به استفاده از مدیریت سود مي كند.

پالارموس و سچولز(2010) به رابطه مدیریت سود با قوانین و استانداردها در اندونزی پرداخت. نتیجه پژوهش او

بیان کننده این مطلب بود که مدیریت سود در شرکت‌های مورد مطالعه او تحت تاثیر قوانین حسابداری و حسابرسی انجام شده نیستند.

مشايخي و ديگران (١٣٨٤) نقش اقلام اختياري در مديريت سود شركت‌هاي پذيرفته شده‌ در بورس اوراق بهادار تهران را مورد بررسي قرار دادند و به اين نتيجه دست يافتند كه در شركت‌هاي مورد مطالعه اين تحقيق مديريت سود اعمال شده است و مديران اين شركت‌ها به هنگام كاهش وجه نقد حاصل از عمليات كه بيانگر عملكرد ضعيف واحد تجاري بوده است به منظور جبران اين موضوع اقدام به افزايش سود از طريق افزايش اقلام تعهدي اختياري كرده است.

ونوس و ديگران (١٣٨٥) به بررسي هموارسازي سود در بورس اوراق بهادار تهران با استفاده از استاندارد شماره ١٥ حسابداري سرمايه‌گذاري‌ها (كه روش‌هاي مختلفي براي ارزيابي سرمايه‌گذاري‌ها را مجاز دانسته است)، پرداختند. نتايج اين پژوهش حاكي از اين است كه هر چند اين ابزار به‌طور گسترده استفاده نشده است؛ اما در شركت‌هايي كه سود حاصل از فروش سرمايه‌گذاري گزارش كرده‌اند رفتار هموارسازي مشاهده شده است.

شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه مدیران شرکت‌های دارای زنجیره سود، انگیزه‌هایی برای درگیر شدن در مدیریت سود و اجتناب از شکست زنجیره سود شرکت، به هر طریق ممکن دارند. برای مثال، بیتی و همکاران(2002) دریافتند که شرکت‌های دارای زنجیره سود طولانی، در دوره‌های متعددی، افزایش سود ناچیزی را گزارش كرده‌اند. این محققین استدلال کردند که این افزایش‌های ناچیز، ناشی از تمایل این مدیران برای حفظ زنجیره سود، بوده است. ریچاردسون و همکاران(2002) ثابت کردند که شرکت‌هایی که بیشترین تجدید ارائه را در صورت‌های مالی خود داشته‌‌اند؛ شرکت‌هایی بوده‌اند که زنجیره افزایشی سود طولانی‌تری داشته‌اند. این تحقیقات، شواهدی را در خصوص ویژگی‌های شرکت‌های دارای زنجیره سود و تمایل مدیران به حفظ این زنجیره نشان می‌دهد. آنچه که کمتر به آن توجه شده است، این است که مدیریت سود افزاینده شرکت‌ها، تا چه اندازه ناشی از تمایلات آنها برای تداوم و بقای زنجیره سود بوده و آنها چه تلاش‌هایی براي اجتناب از شکست زنجیره سود انجام می‌دهند. در این رابطه شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه، مدیران رفتارهایی از خود نشان می‌دهند که ثابت می‌کند آنها به‌طور نسبی از زمان شکست زنجیره سود اطلاع دارند. بر این اساس، به‌نظر می‌رسد که شرکت‌ها در سال‌های قبل از شکست زنجیره سود، به طور بالقوه در مدیریت سود افزاینده درگیر می‌شوند.

استفاده از مدیریت سود باعث می‌شود هم خالص دارایی عملیاتی دوره و هم سود دوره متاثر شود. بنابراین اگر مدیران در هر دوره بر پایه خوش بینی و قضاوت خود مدیریت سود را انجام دهند و قادر نباشند تاثیر دوره‌های گذشته را در این دوره تعدیل كنند امکان دارد باعث شود به جایی برسند که به علت ماهیت بازگشتی اقلام تعهدی دیگر قادر نباشند طبق استانداردهای لازم سود خود و وضعیت شرکت را در حد قابل قبول نگه دارند. در نتیجه، مدیریت افزاینده سود نمی‌تواند پایدار باشد و به‌کارگیری مداوم این روش، منجر به شکست زنجیره سود می‌شود. بارتون و اسکیمو(2002) در تحقیقی استدلال كردند که شرکت‌های با نسبت بالاتر خالص دارایی‌های عملیاتی به فروش، انعطاف‌پذیری حسابداری کمتری برای دستکاری سود دارند. هدف آنها بررسی این امر بود که چرا برخی از شرکت‌ها، موفق به تحقق ارقام پیش‌بینی شده نمی‌شوند. آنها فرض کردند که احتمالا این شرکت‌ها، توانایی مدیریت سود افزاینده را از دست داده اند و از نسبت دارایی‌های عملیاتی به فروش، به‌عنوان معیاری مدیریت سود گذشته و میزان انعطاف‌پذیری باقیمانده در سیستم حسابداری شرکت برای ادامه روند افزاینده سود، استفاده کردند. نتایج آنها نشان داد که احتمال رسیدن به اهداف سود در شرکت‌های با نسبت دارایی‌های عملیاتی به فروش بالاتر، کمتر از سایر شرکت‌هاست. بر این‌ اساس، به نظر می‌رسد که کاهش سطح انعطاف‌پذیری حسابداری شرکت‌ها، رفتارهای مدیریت سود آنها را محدودتر می‌کند و آنها را به سوی نقطه شکست زنجیره سود هدایت می‌كند.

 

انعطاف‌پذیری حسابداری و روش اندازه‌گیری آن

تمامی شرکت‌ها، مقداری انعطاف‌پذیری نهفته در اصول و رویه‌های حسابداری را در اختیار دارند که می‌توانند از آن به منظور منحرف كردن سود گزارش شده استفاده کنند. بارتون و اسکینر (2002) ادعا کردند که گزارشگری مالی مبتنی بر اصول پذیرفته شده حسابداری، سطح مدیریت سود افزاینده را محدود می‌کند. زیرا مدیریت سود افزاینده منجر به بیش نمایی سود و در نتیجه بیش نمایی دارایی‌ها در ترازنامه شده و این آثار به‌صورت تجمعی در ترازنامه انباشته می‌شود. بارتون و اسکیمو از نسبت دارایی‌های عملیاتی به فروش به منظور سنجش مدیریت سود گذشته استفاده کردند و ادعا کردند که چنانچه مدیر، به طور مکرر، سود گزارش شده را منحرف كند؛ این نسبت یک روند رشد را تجربه می‌کند. در این رابطه، یانگ(2011) استدلال كرد که از آنجایی که نسبت دارایی‌های عملیاتی به فروش، یک معیار کارآیی و بهره‌وری شرکت نیز محسوب می‌شود؛ تغییرات کارآیی شرکت، موجب ایجاد اختلالاتی در این معیار می‌شود. به منظور رفع این مشکل، یانگ(2011) از نسبت سرمایه در گردش دارایی‌های عملیاتی به فروش، استفاده كرد. معيار نسبت سرمایه در گردش دارایی‌های عملیاتی به فروش، سطح مديريت سود اعمال شده در سال‌هاي گذشته را نشان مي دهد. مقادیر بالاتر، منعکس کننده انعطاف‌پذيري حسابداري محدودتر براي به کارگیری مديريت سود است. بنابراین، کل رابطه در 1- ضرب شده است تا مقادیر حاصله منعکس‌کننده سطح انعطاف‌پذیری حسابداری برای هر سال-شرکت باشند. رابطه يادشده، دارایی‌های عملیاتی را به دو جزء جاری و غیرجاری تفکیک می‌كند. شواهد نشان می‌دهد که اجزای اقلام تعهدی نسبت به اقلام تعهدی کل، توانایی بیشتری برای تبیین سطح مدیریت سود دارند (برای مثال تحقیق دیفوند و جیامبالو، 1994). تفکیک دارایی‌های عملیاتی به اجزای آن به پیروی از این شواهد است و در این راستا اویانگ (2011) نشان داد که قدرت آزمون‌های آماری پس از تفکیک این اقلام، افزایش یافته است.

 

شکست زنجیره سود

مطابق با تعریف اویانگ (2011) شکست زنجیره سود، رویدادی است که در اثر آن شرکت قادر به ادامه روند افزایشی در سودخالص گزارش شده نباشد. از نظر بارتون و همکاران (2002) ناتوانی شرکت در حفظ نرخ رشد سود، احتمالا ناشی از محدودیت‌هایی است که در اثر کاهش انعطاف‌پذیری حسابداری، به‌وجود می‌آید. به پیروی از این تحقیقات، براي سنجش شکست زنجیره سود، تغییرات دوره‌ای سود خالص محاسبه و دوره‌هایی که این تغییرات منفی بوده‌اند؛ به عنوان دوره رویداد شکست زنجیره سود تلقی می‌شوند.

 

شیوه برآورد سطح مدیریت سود

براي برآورد سطح مدیریت سود از مدل تعدیل شده جونز که توسط کوتاری و همکاران (2005) ارائه و آزمون شده است؛ استفاده می‌شود. این روش مبتنی بر برآورد اقلام تعهدی و تفکیک آن به اجزای اختیاری و غیراختیاری در چند مرحله است که جزء اختیاری اقلام تعهدی، منعکس‌کننده سطح مدیریت سود است.

 

نتیجه‌گیری

در این مقاله، رفتارهای مدیریت سود شرکت‌ها به لحاظ پیروی آنها از یک الگوی افزایشی در سود گزارش شده و به‌طور خاص بر دوره‌های شکست زنجیره سود، بررسی شد. نتایج نشان داد که مدیران شرکت‌ها در پاسخ به احتمال شکست زنجیره سود شرکت و به منظور اجتناب از آن، درگیر مدیریت سود شده‌اند. این یافته‌ها با نتایج پژوهش بارتون و اسکیمو(2002) و اوانگ (2011) سازگار است. زیرا این محققین نیز به نتایج مشابهی در پژوهش‌های جداگانه‌ای دست یافته اند. این نتایج حاکی از این هستند که

1) احتمالا مدیران شرکت‌های نمونه آماری از زمان احتمالی شکست زنجیره سود اطلاع داشته‌اند و مطابق با پیش‌بینی این رویداد، اقدامات احتیاطی را در قالب به کارگیری بیشتر اقلام تعهدی اختیاری انجام داده‌اند.

2) پیروی از یک الگوی زنجیره سود افزایشی، امری است که ممکن، است در کوتاه‌مدت منافع شرکت را در بازار سرمایه حفظ كند ولی از آنجا که این الگو، در نهایت شکسته می‌شود؛ احتمال سقوط یکباره قیمت سهام در زمان شکست این زنجیره، منافع شرکت را به شدت تهدید می‌کند.

همچنین در این پژوهش، دلیل عدم توانایی مدیران برای ادامه روند افزایش سود گزارش شده، مطابق با مبنای نظری بارتون و اسکیمو(2002)، مورد توجه قرار گرفت و بطور خاص، فرض شد که کاهش انعطاف‌پذیری حسابداری ناشی از مدیریت سود افزاینده در سال‌های گذشته، توانایی مدیران در ادامه روند مدیریت سود را محدود و در نهایت، منجر به شکست زنجیره سود می‌شود. برخلاف این پیش‌بینی، نتایج نشان داد که انعطاف‌پذیری حسابداری بیشتر، احتمال شکست زنجیره سود را افزایش می‌دهد. این یافته با نتایج تحقیق اویانگ(2011) سازگار است، زیرا این محقق نیز، به نتایج موردانتظار در ارتباط با تاثیر انعطاف‌پذیری حسابداری بر رویداد شکست زنجیره سود، دست نیافت. در این رابطه، به‌نظر می‌رسد، مدیران شرکت‌های بررسی شده از انعطاف‌پذیری حسابداری به منظور کم نمایی سود استفاده کرده اند. به‌عبارت دیگر، آنها سعی کرده‌اند که رویه‌هایی را در گزارشگری مالی پیگیری كنند که منجر به کاهش سود گزارش شده باشد. چنین رویکردی در میان شرکت‌های بررسی شده می‌تواند ناشی از انگیزه‌های مدیران این شرکت‌ها به منظور فرار مالیاتی و اجتناب از توزیع مجدد منافع حاصل از عملیات شرکت باشد.


مطالب مشابه :


نمونه قرارداد حسابرسی مالیاتی

نمونه قرارداد حسابرسی سرمایه‌گذاری مشترک فرصتهای سودآور با مدیریت خطر پذیری




سرمایه گذاری و ریسک

می تواند نمونه هایی از سرمایه در واقع درجه ریسك پذیری در سرمایه نمونه قرارداد




قراردادهای مشارکت در تولید نفت

ü انعطاف پذیری قرارداد و برای نمونه در قرارداد شد، در قرارداد سرمایه




بررسی مدیریت سود و انعطاف‌پذیری حسابداری

مدیریت سود را می‌‏توان از دو منظر انعقاد قرارداد و و سرمایه نمونه آماری




استاندارد های مبتنی بر اصول و قواعد در مورد حسابداری اجاره

واحد سرمایه‌پذیر، شرکت مقایسه‌پذیری و قرارداد اجاره، می




انواع قرارداد پیمانکاری

نمونه قرارداد حسابرسی سرمایه‌گذاری مشترک فرصتهای سودآور با مدیریت خطر پذیری




استانداردهای مبتنی بر اصول و قواعد در مورد حسابداری اجاره

الوصول، نمونه‌ای از قواعد مقایسه‌پذیری و سرمایه‌گذارن به




آتی سهام؛ قرارداد پوشش ریسک

با توجه به اینکه سرمایه‌گذاران که تحلیل‌پذیری قرارداد آتی نمونه‏های دیگر




سرمايه‌های سرگردان و معادله حسابداری

سهام عادی نوعی ابزار سرمایه‌گذاری نمونه قرارداد فرصتهای سودآور با مدیریت خطر پذیری




برچسب :