شعرهای روی سنگ قبر چند تن از بزرگان

شعرهای روی سنگ قبر چند تن از بزرگان

متن سنگ قبر پروین اعتصامی:

اینکه خاک سیه اش بالین است 
اختر چرخ ادب پروین است

گرچه جز تلخی ازایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است


متن سنگ قبر فروغ فرخزاد :
مناز نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی
واز نهایت شب حرفمی زنم 
اگر به خانه من آمدی برای من

ای مهربان چراغ بیارویک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

متن سنگ قبر کوروش کبیر:
ای انسانهر که باشی واز هر جا که بیایی

میدانم خواهی آمد

من کوروشم که برای پارسیها این دولت وسیع را بنا نهادم

بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر 

متن سنگ قبر فریدون مشیری:

سفر تنرا تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب با درختان بنشین

متن سنگ قبر فردین:

بر تربت پاکتبنشینم غمناک
کوهی زهنر خفته بینم در خاک
از روح بزرگ هنریت فردین
شایدمددی به ما رسد از افلاک 

متن سنگ قبر بابک بیات: 
سکوت سرشاراز ناگفته هاست

متن سنگ قبر خسرو شکیبایی:

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد

متن سنگ قبر حافظ:

بر سر تربت ماچون گذری همتی خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

متن سنگ قبر شاپور:

قلبم پر جمعیتترین شهر دنیاست...... 
متن سنگ قبر سهراب سپهری:
به سراغمن اگر می آیید
نرم وآهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من 
متن سنگ قبر اسکندر مقدونی:
اکنون گور او را بس است
آنکه جهان اورا کافی نبود 
متن سنگ قبر نیوتن:

طبیعت وقوانین طبیعت در تاریکی نهان بود

خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید.....

وهمه روشن شد
متن سنگ قبر لودولف کولن(ریاضی دان)


3.14156235358979323 8462633862279088 
متن سنگ قبر ویرجینیا وولف(نویسنده): 
در برابرت خود را پر میکنم از فرار نکردن

ای مرگ

وقتی که من مردم:

من را در تابوتی سیاه بگذارید تا همگان بدانند زندگی سیاهی داشتم
چشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند هنوز هم چشم به راه هستم
دستانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند به خیلی چیز ها دست نیافتم
دهانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند حرف هایی بر لبانم خشکیده اما به لب نیاوردم...

الا ای رهگذر منگر چنین بیگانه بر گورم

چه میخواهی چه میجویی در این کاشانه ی عورم

چسان گویم چه میجویی حدیث قلب رنجورم

از خوابیدن

در زیر سنگ و خاک و خون خوردن

نمی دانی چه میدانی که اخر چیست منظورم؟

تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم

کجا میخواستم مردم حقیقت کرد مجبورم

فتادم در شب ظلمت به قعر خاک پوسیدم

ز بس کی با لب محنت زمین فقر بوسیدم

همان دهری که با پستی بسندان کوفت دندانم

به جرم اینکه انسان بودم و میگفتم انسانم

کنون ای رهگذر

در قلب این سرمای سرگردان

به جای گریه بر قبرم بکش با خون دل دستی

که تنها قسمتش زنجیر بود از عالم هستی

به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی

که تا بیرون کشم از قعر ظلمت

نعش آزادی !!


*************************************


سلام........

این قبر اگر چه تاریک است

اگر چه سنگی سیاه بر پیشانی دارد

اگر چه وقتی واردش می شوی دلت می گیرد

اگر چه چشمان زیبایت را می آزارد

اگر چه .........

اما آنکه دلش در این قبر آرمیده دوستتان دارد

و اکر یک شب نوشته هایتان را نخواند

دلش برایتان تنگ می شود 
بر روی سنگ قبرم ننویسید نامش ( ) بود بنویسید نامش دیوانه بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید که عاشق بود بنویسید اخلاقش بچه گانه بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید که چه رنجهایی را تحمل کرد بنویسید دروغگو بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید در جوانی مرد بنویسید پیر شده بود پیر جوانی

بر روی سنگ قبرم ننویسید تنها بود بنویسید بهترین دوستش تنهایی بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید عشق در وجود او نبود بنویسید وجود او عشق بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید عاشق باران بود بنویسید باران موثر ترین داروی او بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید که کم تحمل بود بنویسید مشکلاتش بیش از اندازه بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید روزای آخر غمگین بود بنویسید شاد بود مرگش فرا رسیده بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید از دوری یار مرد بنویسید از عشق یار مرد

بر روی سنگ قبرم ننویسید که روز تولدش مرد بنویسید که هرگز متولد نشد

************

بنویسید بعد مرگم روی سنگ

آنکه اینجا در زیر این سنگ هم آغوش با خاک شده

عاشقی دل خسته بود

عاشقی که عشقش را هیچ گاه فراموش نکرد

عاشقی که عاشق او بود...

بنویسید بعد از مرگم روی سنگ

آن که خاک را نقاب چهره اش کرده

عاشق کسی بود که او را از بحر غم نجات داده

و فرشته ی نجاتش تنها او را یک دوست می دید نه یک معشوق...


************

سنگ قبرم را نميسازد کسي

مانده ام در کوچه هاي بي کسي

بهترين دوستم مرا از ياد برد

سوختم خاکسترم را باد برد


************

بنویسید بعد مرگم روی سنگ * با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

اینکه اینجا خفته در این گور سرد * بودنش را هیچ کس باور نکرد


************

چندان بخورم شراب کاین بوی شراب

آید ز تراب چون روم زیر تراب

گر بر سر خـاک من رسد مخموری

از بوی شراب من شود مست و خراب


************


بر حاشیه برگ شقایق بنویسید

گل تاب فشار در و دیوار ندارد


************
چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن

رخم را بوسه ده کاکنون همانم


************

چو رخت خویش بر بستم از این خاك همه گفتن با ما اشنا بود

ولیكن كس ندانست این مسافر چه كفت و با كه گفت و از كجا بود


************


مرغ دل پر میند تا زین قفس بیرون شود جان بجان امد توانش تا دمی مجنون شود

کس نداند حال این پروانه دلسوخته در بر شمع وجود دوست اخر چون شود


************


بر سنگ مزارم بنویسید آشفته وسرد و خاموش

همه دنیا كرده اند مرا فراموش فراموش


************

نیه باخرسان منم کیمی - من باخاردم سنین کیمی - یاتاجاقسان منم کیمی - باخاجاقلار سنین کیمی!

( روی قبرم بنویسید!)


************


تا بودم ای رفیق ندانستی که کیستم

روزی به سراغ حال من آمدی که نیستم


************

هذا جنایه ابی و ما جنیت ابدا

(این جنایه پدرم است و من هرگز جنایت نکردم)


************


اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان ، چراغ بیار

و یگ دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!


************


مردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم

مردن آن است که از خاطر تو با همه خاطره ها محو شوم


************

چون مرده شوم خاک مرا گم سازید

احوال مــرا عبرت مــردم سازید

خاک تن من به باده آغشته کنید

وز کـالبدم خشت سر خم سازید


************

جوان ناکام شادروان جنت مکان خلد آشیان

************


افسرده دلی خسته در این خلوت خاموش

او زاده غمهای جهان بود گشت فراموش


************
بر سنگ مزارم بنویسید که بیدار نبود

او خفته به خاک از غم بسیار نبود

بر سنگ مزارم بنویسید که هنگام سفر

عاشق شده و در تب دیدار نبود

آنگاه که در گور نهادند مرا

همه دانند به جز قسمت و اجبار نبود


************

گلی بودم چه وقت چیدنم بود جوان بودم چه وقت چیدنم بود

************

برسنگ قبرم بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شكسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر كه سراپا شكسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاك بود چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید كل عمر پشت دری كه باز نمی شد نشسته بود


************

وقتی که خاکم می کنن ، بهش بگین پیشم نیاد
بگید که رفت مسافرت ، بگین شماره ای نداد

یه جور بگین که آخرش ، از حرفاتون هول نکنه
طاقت ندارم ببینم ، به قبر من نگاه کنه

دونه به دونه عکسا مو بردارید آتیش بزنید
هر چی که خاطره دارم ، برید و از بیخ بکنید

نذارید از اسم منم یه کلمه جا بمونه
نمی خوام هیچ وقت تنمو ، توی گورم بلرزونه

برو آتیش به قلب من نزن ، بذار نگاهت از یادم بره
بذار واسه همیشه قلب من ، چال بشه با من کلی خاطره

************

وصیت نامه ی عشق

مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در

طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد

دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست

داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند

همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا

بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب

بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد


************

یك چند به كودكی ، به استاد شدیم
یك چند ز استادی خود شاد شدیم !
پایان سخن شنو كه ما را چه رسید
از خاك برآمدیم و بر باد شدیم !!


***********

فاتحه ای چو آمدی بر سر ی خسته ای بخوان

لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان

آنکه به پرسش آمدو فاتحه خواند و میرود

گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان ....


گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است

می چین آن گلی که به عالم نمونه است

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد

پر و بال ما ببستند و در قفس گشودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد


دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد

تیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد

شعله شمع به آرامی و مظلومی سوخت

داغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد


آدمی را غم همین بس

نام با کام از کف دهد

ورنه

انسان و جاده

عهد دیرین رجعت بسته اند...
\/\/\/
رفتی ز دیده و داغت به دل ماست هنوز

هر کجا می نگرم روی تو پیاست هنوز

آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو

  نام نیکت همه جا ورد زبانست هنوز
\/\/\/\/
قسم به جامعه ای پاکی که از مهرت به تن دارم

فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم
\/\/\/\/**\/\/\/\/**
رفت آن یار داغ و صد اندوه

به دل داغدار یار نهاد

ما پس ز ماندگان قافله ایم

او به منزل رسید و بار نهاد

\/\/\/\/**\/\/\/\/
تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود

غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک بتنگ آمده بود

بار بر بست و بگردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم

وز پیش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد

دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن

در گلستان وصالش نچیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

کای دریغا بوداعش نرسیدیم و برفت

خرم آن روز کزین غمکده پرواز کنم
از پس مرگ حیاتی دگر آغاز کنم

باغ جان پر گل و من خسته به زندان تنم
 زندگی یابم اگر پنجره ای باز کنم

مُردن از شما آغاز نشده؛ بشما نیز پایان نخواهد یافت. این دوست شما به سفر می رفت؛ اکنون پندارید که به یکی از سفرها رفته، اگر او باز نگردد شما به سوی او خواهید رفت.

دل نوشته های آغاز هر غمی جستوجوگر صبری است که خداوند منان عطا بخش آن است.

تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود

غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است

  می چین آن گلی که به عالم نمونه است
\/\/\/\/**\/\/\/\
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد

پر و بال ما ببستند و در قفس گشودند

  چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
\/\/\/\/**\/\/\/\/**
دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد

تیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد

شعله شمع به آرامی و مظلومی سوخت

  داغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد

آدمی را غم همین بس

نام با کام از کف دهد

ورنه

انسان و جاده

عهد دیرین رجعت بسته اند..
\/\/\/\/**\/\/\/\/**\/\/\/
رفتی ز دیده و داغت به دل ماست هنوز

هر کجا می نگرم روی تو پیاست هنوز

آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو

  نام نیکت همه جا ورد زبانست هنوز
\/\/\/\/**\/\/\/\/
قسم به جامعه ای پاکی که از مهرت به تن دارم

فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم

\/\/\/\/**\/\/\/\/*
رفت آن یار داغ و صد اندوه

به دل داغدار یار نهاد

ما پس ز ماندگان قافله ایم

  او به منزل رسید و بار نهاد

\/\/\/\/**\/\/\/\/**
تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود

غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود


تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چوهست
نه در آن وقت که اقبال شکست
**********************************

چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید
خاک تن من به باده آغشته کنید
وز کالبدم خشت سر خم سازید
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه ی زنده کش مرده پرست
تا هست می کّشندش به خاری به جفا
تا مُرد می برندش به عزت سر دست
**********************************
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود
اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائمااز اشک شسته بود
برسنگ قبر من بنویسید این درخت
عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود
برسنگ قبر من بنویسید کل عمر
پشت دری که باز نمیشد نشسته بود
**********************************
که آشفته ولی خفته در این خلوت خاموش
آنجا بنویسید که او زاده ی غم بود و زغمهای جهان گشت فراموش
**********************************
در این دنیای بی حاصل چرا مغرور می گردی

سلیمان گر شوی آخر خوراک مور می گردی
**********************************
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدد
ره ین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
**********************************
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیكر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیك به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
**********************************

گور نوشته جبران خلیل جبران

همچون شما زنده ام در بر شما ایستاده ام دیدگان خود را ببندید وپیرامون را بنگرید مرا در برابر خویش خواهید دید.

I am alive like you and I am standing beside you close your eyes and look around you will see me in front of you.

**********************************
هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما
**********************************
مرغ شب خوابید و من از گریه بیدارم هنوز گر چه رفتی از برم مشتاق دیدارم هنوز
گر چه رفتی ز برم حسرت روی تو نرف در این خانه به امید تو باز است هنوز
**********************************
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خوردست غم دل یا سم
انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن میترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت.......
**********************************
مادرم فردا که زهرا پا به محشر می نهد
در صف خدمت گزارانش تورا جا می دهد
باز آنجا هم مرام مادری را پیشه گیر
جان مولا پیش زهرا دست مارا هم بگیر
**********************************
" ای جهان اینجا جهانی خفته است / زیر این خاک آسمانی خفته است "

سنگ نوشته ی پدربزرگم:

" ای که بر ما بگذری دامن کشان / از سر اخلاص الحمدی بخوان "
 ********
* پدرم دیده به سویت نگران است هنوز
*

* غم نا دیدن تو بار گران است هنوز
*

* آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
*

* نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز

الا ، ای رهگذر کز راه یاری
قدم بر تربت ما می گذاری
در اینجا ، شاهدی غمناک خفته است
رهی در سینه این خاک خفته است
فرو خفته چو گل با سینه چاک
فروزان آتشی در سینه خاک
بنه مرهم زاشکی داغ ما را
بزن آبی بر این آتش خدا را
به شبها شمع بزم افروز بودیم
که از روشندلی چون روز بودیم
کنون شمع مزاری نیست ما را
چراغ شام تاری نیست ما را
ز سوز سینه با ما همرهی کن
چو بینی عاشقی یاد رهی کن


مطالب مشابه :


اشعار روی سنگ قبر

شعر روی سنگ قبر + نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۳ساعت 21:42 توسط آ حسینی | چقدر




شعر :

شعر سنگ قبر. بودم که چون تو مادری دارم کجا دیگر توانم دید روی شادمانی را. شعر سنگ قبر




شعر روی سنگ قبر ها

نگاهی به قبرستان ظهیرالدوله نوشته های روی سنگ قبر فروغ فرخ زاد: کل نفس ذائقه الموت




ربائئ های پدر مادر فرزند وانواع گوناگون شعر سنگ قبر و مطالب نوشتنی روی قبر

ربائئ های پدر مادر فرزند وانواع گوناگون شعر سنگ قبر و دید روی شادمانی را. شعر سنگ




انواع قبر

سنگ قبر ساز ها چند شعر با مضامين مربوط به وفات و مرگ در بنویسید بعد مرگم روی سنگ




اشعار روی سنگ قبر شخصیت های معروف

اشعار روی سنگ قبر شخصیت های متن سنگ قبر فرانک سیناترا(بازیگر و




شعرهای روی سنگ قبر چند تن از بزرگان

شعرهای روی سنگ قبر چند تن از بزرگان متن سنگ قبر پروین اعتصامی: اینکه خاک سیه اش بالین است




شعر سنگ قبر حضرت عباس(علیه السلام)

شعر سنگ قبر حضرت عباس(علیه السلام) شعر نوشته شده روی سنگ قبر موضوع: حضرت عباس(علیه




مزار داشی شعرلری( شعر های سنگ مزار - ترکی)

مزار داشی شعرلری( شعر های سنگ مزار سنگ قبر: سالSal (سنگ مسطحی که بر روی قبر گذاشته می شود)




تورکجه شعرلر، مزار داشی اوستونه ( اشعار ترکی روی سنگ قبر )

تورکجه شعرلر، مزار داشی اوستونه ( اشعار ترکی روی سنگ قبر ) اشعار سنگ قبر, شعر ترکی سنگ




برچسب :