عاطفه فقط ۱۶ سال داشت
آخرين روز شهريور ۱۳۶۶، بیبی راعیِ پابهماه، با شکم بسيار بزرگ، فرزندی به زمين میگذارد که نامش را عاطفه میگذارند. پدر عاطفه میگويد: «بچه اگر يک ساعت ديگر نمیآمد، خودش و مادرش سر زا میرفتند.»
میرفتند. میرفتند و فرصت نمیيافتند ۱۶ سال دخترکی را کشانکشان به دنبال زندگی بياورند تا امروز، و امروز شهرتی شوم و مرگی بديمن را با طناب دار بر گردنش بياويزند.
روزنامهها نوشتند: «عاطفه سهاله ۲۲ ساله به جرم فساد و فحشا اعدام شد.» اما روزنامهها راست نگفته بودند. اين را عمه عاطفه میگويد و اشک را از گوشه چشمانش پاک میکند.
پرسش اول
خبر آمده بود دختر ۲۲ سالهای بر دار رفت به جرم فحشا و فروش تن. اما آنچه اين خبر را از زير دندانقروچه خبرنگاران به صفحههای وبسايتها و روزنامهها کشاند اين شايعه بود که دختری که در روز ۲۵ مرداد ۱۳۸۳ در محله نارنجباغ نکا طناب دار بر گردنش گره خورد نه عاطفه سهاله ۲۲ ساله که عاطفه سهاله ۱۶ ساله بود.
شايعه نکا را پشت سر گذاشت، در تهران گشت و از آنجا راه جادههای پرنشيب خبر را در جهان به پيش گرفت.
اما کسی هم نپرسيد، در وانفسای اينهمه جرم و اينهمه مجازات، چرا شايعه فقط پيرامون عاطفه چرخيده است و نه زن و دختر ديگری؟! و شک به اين پرسشِ نخستين بود که مرا راهی مازندران و شهر نکا کرد.
شهرستان نکا در اين چند سال گذشته دو بار در «خبر شدن» از ديگر شهرها پيشی گرفته است. بار اول خبر از سيلی بود که نکا را تا نيمه در آب فرو برد و اين بار خبری که مرا در گرمای اواخر مرداد راهی اين ديار کرد، خبر چگونگی اعدام يک دختر. و چه بدطينت بودند هر دو خبر.
نکا
نزديک به ۴۰ دقيقه که از ساری فاصله بگيری به نکا میرسی؛ شهری که در عين برخوردار بودن از بکرترين طبيعت موجود بسيار فقيرانه در دو سوی خيابان درازی خوابيده است که اين سوی شهر را به سوی ديگر وصل میکند.
ساعت نزديک ۱۱ به نکا میرسم.
پرسان پرسان میروم و از هر که بيش از يک لحظه بر من متمرکز میشود سؤال میکنم.
مردی با شک وراندازم میکند. میپرسد از کجا آمدهام و چرا. توضيح میدهم. کافی نيست. میگويد چرا مرگ دختری فاسد مرا تا به اينجا کشانده است. لحنش سرزنشبار است. نمیفهمم نسبت به من يا عاطفه. دوباره میپرسد و هر بار تلختر: «از يک دختر... میخواهيد چهرهای معصوم نشان دهيد؟ و...» حالا لحنش آشناتر است. واژههايی مثل شما مطبوعاتیها، جنجالسازی و... معلوم میکند که تلخیاش از کجاست. برايش توضيح میدهم که من به دنبال حقيقت آمدهام و اينجا حقيقت در واقعيت پنهان است و نمیدانم واقعيت چيست. نه به دنبال اثبات معصوميت کسی آمدهام و نه به دنبال جنجالم. عاطفه از ديد قانون گناهکار بود و مجازات شد. اما من آمدهام تا بدانم آيا مجازات اين جرم «مرگ» بود.
مرد نگاهم میکند و رامتر و آرامتر جوابم را میدهد. وقتی به اين سؤال میرسم، «اينکه میگويند عاطفه از نظر عقلی مشکل داشت راست است؟» میخندد و میگويد: «مشکل که داشت. شيت بود.» و مرد کنار دستم توضيح میدهد: «شيت يعنی شيرين عقل، به عبارت عاميانهتر يعنی خل و چل.»
نارنجباغ
نارنجباغ همان محلی است که تا چهار ماه پيش عاطفه در آن زندگی میکرد. از خودم میپرسم آيا مرگ هم با عاطفه از اين محل رفته است؟ مرگی که در تمام اين سالها در کوچه باغهای نارنجباغ در پرهيبت يک زندگی سياهتر قدم زده است، مرگی که هر روز و شب دروازة چوبی سبزرنگ اين خانه را کوفته تا نانی و زهرماری بر سفرة بیرنگ و روی عاطفه و بلوغ لگامگسيختهاش بگذارد؟ نارنجباغ را تا در چوبی سبزرنگ دنبال میکنم.
هم امروز اگر شما بر اين در بکوبيد، شايد کسی به دقالباب شما پاسخی ندهد. بدنامی و بیآبرويی بهانة خوبی است برای کوچ کردن، حتی اگر يک قرن از عمر پدربزرگی گذشته باشد.
بالای در چوبی سبزرنگ اين خانه دو پارچة سياه حکايت از عزاداری مادربزرگ و يکی از بستگان عاطفه دارد. در میزنم و داخل میشوم.
خانواده
«نمیدانم چند نفر جمع شده بودند، شايد هزار نفری میشدند. ما شبِ قبل از اعدام عاطفه را نديديم. فقط وقتی میبردندش به سمت دار، به ما فرصتی دادند تا با او خداحافظی کنيم.»
عاطفه چه میگفت؟
گفت: «اگر مرا ببخشند تا عمر دارم به چشم هيچ نامحرمی نگاه نمیکنم.»
بعد هم با صدای بلند رو به مردم گفت: «مرا ببخشيد.»
و او را بردند.
يکی از بستگان عاطفه روبهروی من در حياط خانه نشسته است و اين ماجرا را برايم تعريف میکند؛ حياطی نيمهمخروبه که دو اتاق آجریِ انتهای آن روزی خانة عاطفه بوده که با پدربزرگ نود و اندی ساله و مادربزرگش زندگی میکرده است. پسری روی زمين خوابيده که از شدت اعتياد حتی قادر به باز کردن چشمانش نيست.
وسايل خانه را تقريباً جمع کردهاند. از کوچ بهخاطر بدنامی حرف میزنند، به مقصدی که ترجيح میدهند عنوان نشود.
عاطفه چند سال داشت؟
۱۶ سال.
چطور میشود ثابت کرد؟
شناسنامهاش هست.
پيش کی؟
پدرش میداند.
پدرش کجاست؟
نمیدانيم، هرچند وقت يک بار پيدايش میشود. خانه و جای مشخصی ندارد. همهچيز پيش اوست.
چه میکند؟
لباس دستِ دوم میخرد و میفروشد. کار و جای مشخصی ندارد. دورهگرد است.
و بقیة خانواده؟
عاطفه ۵ ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند، بیبی راعی ازدواج کرد و چند ماه بعد در تصادف مرد. خانوادة عاطفه، قبل از سال ۷۰ و قبل از جدايی پدر و مادر، از مازندران به مشهد رفتند و آنجا زندگی کردند. يک خواهر دارد که فاطمه است و يک برادر که محمدعلی. جواد هم خيلی سال پيش توی رودخانه غرق شد. عاطفه و خواهرش، وقتی پدرشان لباسهای کهنه را به مازندران میبرد، مشهد پيش زنی افغانی که همسايهشان بود میماندند. (البته بعداً محمدعلی، برادر بزرگ عاطفه خبر از دو مرکز بهزيستی در مشهد میدهد که عاطفه مدتی در آنها بهسر برده بود.) بعد آمدند نکا پيش پدربزرگ و مادربزرگ که تنها نباشند.
اما مردی نود و اندی ساله و زنی زير هفتاد سال، چگونه میتوانند خلائی را که عاطفه را به قهقرا میبرد پر کنند؟
او ادامه میدهد:
فقير بودند، خيلی فقير. کسی هم حريف عاطفه نبود. همه میگفتند عقل حسابی ندارد. خيلی بددهن بود. نمیشد با او دهن به دهن شد. داد و بيداد میکرد. ناسزا میگفت. اما در عين حال مهربان بود. پدربزرگ و مادربزرگش را او جمع میکرد. همة کارهای خانه با عاطفه بود. مثل کارگر کار میکرد.
عقل درست و حسابی نداشت، يعنی چه؟ میتوانی توضيح بدهی چهکار میکرد؟
مثلا ً اگر در خيابان کسی به او حرف میزد، وسط خيابان اردنگیاش میزد و فحش میداد. بلند میخنديد و کارهايی میکرد که معمولا ً ديگران نمیکنند.
عاطفه شب آخر چه میگفت؟
ما عاطفه را شبِ قبل از اعدامش نديديم. هيچکس در خانواده او را شب قبل از اعدام نديد. فقط روز اعدام و چند دقيقه قبل از اينکه به سمت دار ببرندش فرصت کرديم با او خداحافظی کنيم.
يعنی شب پيش از اعدام هيچکدام او را نديديد؟
نه.
حتی پدرش؟
پدرش که روز اعدام هم نبود.
پاسخ اين سؤال را بعدها از صفرعلی سهاله میگيرم. او میگويد شب اعدامِ عاطفه در کورة آجرپزی مشغول کار بوده و اصلا ً از اعدام دخترش خبردار نشده است.
روز اعدام چه اتفاقی افتاد؟
جمعيت زيادی آمده بود. عاطفه رو به آنها داد زد و بخشش خواست. وقتی به سمت دار میرفت بلند بلند العفو العفو میگفت.
وقتی قاضی رضايی آخرين مرحلة اعدام را اجرا میکرد، يک مرد بين جمعيت غش کرد و افتاد. بعد فهميديم که فوت کرد. اسمش موسی بود.
چرا فوت کرد؟
نمیدانم، شايد برای اينکه عاطفه کمسن و سال بود، ناراحت شده بود يا ترسيده بود. خيلی از مردم ناراحت شدند. درست است که عاطفه خيلی اشتباه کرده بود، گناه کرده بود، ولی همهاش از سر نفهمی بود.
بيرون خانه عدهای جمعاند. آنها ديدهاند که غريبهای به خانة سهالهها وارد شده است. از پسر معتادی که درون خانه افتاده است باخبرند. به مردی که پدرانه از دوباره برگشتن به داخل خانه بازم میدارد میگويم: «اگر از برابر عاطفه هم با همين دلسوزی(!) رد نمیشديد، شايد الان در گورستان نخوابيده بود.»
مدارک
جواز دفن عاطفه میگويد او متولد ۱۳۶۱ ]يعنی ۲۲ ساله[ است. پدرش شناسنامة خود را مقابلم میگذارد. در آن نوشته شده عاطفه سهاله متولد ۳۰ شهريور ۱۳۶۶ ]۱۶ ساله[. اين ادعا با گواهی خلاصة رونوشت فوت سازمان ثبت احوال به شمارة (۳۴۸۶۳۵ ۹/ف) که روز فوت را ۲۵ مرداد ۱۳۸۳ عنوان کرده و نيز فتوکپی شناسنامة عاطفه ثابت میشود. يک هفته است از سفر به نکا برگشتهام. صفرعلی سهاله به تهران و به ديدنم آمده، با انبوه کاغذهای تاشدهای در يک نايلون سياه. آنها برای دادخواهی آمدهاند. محمدعلی، برادر عاطفه، نيز با صفرعلی است و وقتی به ميان حرف پدرش میپرد تا توضيحات او را کامل کند، با واکنش تند پدر مواجه میشود. صفرعلی میخواهد همهچيز را خودش تعريف کند. او حتی کارنامههای دورة دبستان عاطفه را با خودش آورده است.
قصة دربهدری اين خانواده، از سال ۷۲، حتی پيش از آن، شروع میشود. از قول صفرعلی میشنويم. او سرگذشت دختری را میگويد که بیمحبت مادر و بیمراقبت پدر، در فقر و نکبت، تولدش را به مرگش نزديک کرده است.
آقای سهاله، عاطفه گاهی اوقات دچار ديوانگی میشد يا کارهای غيرعادی از او سر میزد؟
مرد مدرکی مقابلم میگذارد و با لهجة غليظ مازندرانی جوابم را میدهد، طوری که بهسختی حرفهايش را متوجه میشدم و به همين علت هر سؤال را چند بار تکرار میکنم تا از جوابهايش مطمئن شوم:
حرف ما هم اين است. عاطفه برای اعتراض به حکم اولش در زندان نوشته که جنون دارد. چرا به اين مسئله رسيدگی نشد؟
شما خودتان هم دليلی برای جنون ادواری عاطفه داريد؟
بله، ما استشهاد محلی داريم که مردم آن را امضا کردهاند و در آن نوشته عاطفه عقل سالم نداشت.
نامة تايپشدهای را روبهرويم باز میکند که عاطفه در تاريخ ۳/۳/۱۳۸۳ آن را امضا کرده است.
اين نامه اعتراض عاطفه به حکم نخستين دادگاه مبنی بر اعدام اوست. در بخشی از اين نامه آمده است: «اينجانب در کودکی شاهد اختلافات والدينم در زندگی بودهام. در همان عنفوان کودکی مادرم از پدرم طلاق گرفت و در اثر سانحة تصادف (بعداً در خانة بخت دومش) به ديار ابدی شتافت. برادرم نيز شش ماه بعد از آن در اثر غرق شدن در رودخانه دار فانی را وداع گفت. اينجانب و خواهرم در مشهد توسط يک افغانی بزرگ شديم و در زمان بلوغ به صورت سالم به خانوادهام که سرپرستی آن با پدربزرگ و مادربزرگ است تحويل داده شدم. مدارک پزشکی ]موجود[ است که ثابت میکند عصب و روان ضعيفی دارم و در دقايقی از شبانهروز مختل مشاعر میگردم که هرگونه عمل مثبت يا منفی ممکن است از اينجانب بروز کند.»
نامة عاطفه چنين ادامه میيابد: «همة اهالی محل میدانند که ثبات روانی ندارم. آيا جنونی که بعضاً ادواری است و اينجانب را دربرمیگيرد و در آن لحظات مجنون میشوم نمیتواند مانع تصميمگيری عقلانیام شود؟»
عاطفه در پايان اين اعتراضنامه، ضمن تقاضای بخشش، از محضر قانون خواسته است ادعايش را با شهادت گواهان محلی و تست پزشکی ثابت کند.
گواهان نکايی
قاضی پرونده در حکم وی اعلام کرده نامة تعدادی از اهالی نارنجباغ نکا که نسبت به اعمال منافی عفت عاطفه اعتراض
داشتهاند عامل دستگيری او بوده است. عدهای ديگر از اهالی نکا نيز در نامة ديگری، با ۴۳ امضا، در تاريخ ۲ خرداد ۱۳۸۳ نوشتهاند:
«اينجانبان از اهالی خيابان راهآهن نکا (نواب صفوی) که از معتمدين شهرستان نکا هستيم، اطلاع کافی داريم که عاطفه سهاله، دختر صفرعلی، از عقل کم دارد و دارای بيماری روان میباشد.
مراتب جهت جلوگيری از پيگرد قانونی به اطلاع میرسد.»
همچنين شهادتنامة ديگری به امضای ۴۴ تن از اهالی نکا رسيده است که در تاريخ ۲۵ مرداد ۱۳۸۳ (بعد از اعدام عاطفه) اخذ شده و در آن ساکنان نارنجباغ و بستگان و آشنايان عاطفه به داشتن جنون ادواری و اختلال مشاعر وی شهادت دادهاند.
شادی صدر، حقوقدانی که وکالت صفرعلی سهاله را برای شکايت از حکم اجراشدة عاطفه پذيرفته، در اين باره چنين توضيح میدهد: «به استناد شهادت برخی از مردم نکا مبنی بر جنون ادواری عاطفه و به استناد شهادت مکتوب خودش در اين باره، بهقاعده بايد از او تست پزشکی گرفته میشد و نتيجة اين تحقيق پزشکی در حکم میآمد، درحالیکه حکم عاطفه فاقد نتايج معاينة پزشکی است.»
به گفتة شادی صدر، اقرارکننده بايد با صحت و سلامت کامل عقلانی و با اختيار و اراده خود اقرار کند وگرنه اقرار او به لحاظ قانونی قابل توجيه نيست و از آنجا که ادعای زنا در مورد عاطفه با اقرار شخص او ثابت شده، بیتوجهی به ادعای جنون وی جای تأمل و تحقيق دارد.
وی با تأکيد بر اينکه تشخيص جنون ادواری کار يک مرجع قانونی پزشکی است میگويد: «ما درصدديم بدانيم که عاطفه تا چه حد آزادی و اختيار داشته و تا چه حد شرايط برای اخذ اقرار درست بوده است؟»
۱۸ سالگی
کنوانسيون جهانی حقوق کودک که مجلس شورای اسلامی در اسفند ۱۳۷۲ با امضای آن، طبق مادة ۹ قانون مدنی، ملزم به رعايت مفادش شد، در بند الف مادة ۳۷ تصريح میکند: «مجازات اعدام را نمیتوان در مورد کودک زير ۱۸ سال اعمال کرد.»
مادة ۹ قانون مدنی نيز میگويد: «مقررات عهودی که برطبق قانون اساسی بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده باشد در حکم قانون است.»
اما ايران هنگام الحاق به اين کنوانسيون پيششرط مغاير نبودن مفاد آن با شرع اسلام را قرار داده است و شايد به همين دليل است که شيرين عبادی، حقوقدان، اعدام افراد زير ۱۸ سال را جرم و عمل خلاف قانون نمیداند. او در تحليل اين گفتة خود میگويد: «مسئلهای که در جوامع بينالمللی همواره مورد بحث است و دولت ايران نيز به آن متهم میشود صدور حکم اعدام برای افراد کمتر از ۱۸ سال است که در اين زمينه اعتراضی به قوة قضاييه وارد نيست، زيرا قوة قضاييه جز اجرای قانون کار ديگری نمیتواند و حق ندارد انجام دهد.»
وی همچنين انتقاد را متوجه مسئوليت کيفری موجود در قوانين مدونشده میداند. اما اضافه میکند: «البته شيوة دادرسی در دادگاههای اطفال اين است که با رانت با کودکان برخورد میکنند و برای آنها مجازات جايگزين اعمال میکنند، اما متأسفانه چون اين مجازاتهای جايگزين در قانون پايگاهی ندارد، به تمامی در دادگاه تجديدنظر يا در اجرای احکام شکسته میشود.»۱
عبادی مجازات جايگزين را وقتی معتبر میداند که به دستگاه قانونی کشور وارد شود.
اما نکتهای که شيرين عبادی به آن اشاره کرده يعنی «با رانت برخورد کردن در دادرسی دادگاههای اطفال» نکتهای قابل تأمل است.
در کنار شمارة دادنامهای که عاطفه در آن به اعدام محکوم شده، تاريخ ۳/۳/۱۳۸۳ ثبت شده است. تاريخ رسيدگی به تجديدنظرخواهی اين حکم ۱۳/۴/۱۳۸۳ يعنی ۱ ماه و ۱۰ روز پس از صدور حکم اول است و رونوشت فوت او تاريخ ۲۵/۵/۱۳۸۳ را نشان میدهد. يعنی دادرسی عاطفه فقط ۲ ماه و ۲۲ روز به درازا کشيده است و اگرچه حکم عاطفه طبق قانون (نه عرف قضايی) میتوانسته اجرا شود، سؤال اين است که: اگر تجديدنظرکنندگان در ديوان عالی کشور از سن واقعی عاطفه (يعنی ۱۶ ساله بودن او) مطلع میبودند، در نحوة رسيدگی به پروندة او شيوة ديگری در پيش نمیگرفتند؟ رئيس مرکز مطالعات راهبردی و توسعة قضايی با تقديم لايحة دادگاه اطفال به دولت از حذف شدن مجازات اعدام و حبس ابد برای افراد زير ۱۸ سال در آيندهای نزديک خبر میدهد و تصريح میکند: «بايد سعی شود اطفال کمتر به دستگاه قضايی ارجاع داده شوند.» دکتر عليرضا جمشيدی چنين قانونی را با شرع اسلام و نيز با علوم جديد منطبق میداند و تأکيد میکند: «نبايد جوانان خود را به سمت کيفر دادن سوق دهيم بلکه بايد به امور آنها با سرعت و عدالت غيررسمی رسيدگی کنيم، چرا که در آيندة آنها بسيار مؤثر خواهد بود.»۲
گرچه لايحة مذکور هنوز به صورت قانون درنيامده است، انتشار محتوای اين لايحه در رسانهها بهويژه اينکه دربارة مجازات اعدام و حبس ابد افراد زير ۱۸ سال، فتاوی مراجع عظام ازجمله آيتالله نوریهمدانی، آيتالله مکارمشيرازی و آيتالله هاشمیشاهرودی اخذ شده، بهطور معمول شيوة دادرسی دادگاههای اطفال را با تخفيف، مراعات و نرمش همراه میکند.
شادی صدر، وکيل صفرعلی سهاله، در پاسخ به اين سؤال که چرا حکم اعدام عاطفه با اين سرعت به اجرا درآمد میگويد: «پدر عاطفه و خانوادهاش نيز نسبت به حکم اجراشدة عاطفه اعتراض دارند. بهنظر میرسد اعدام عاطفه بدون طی شدن تمام راهها برای تجديدنظرخواهی اتفاق افتاد و حالا تنها راه ما شکايت از حکم اجراشده به دادگاه عالی انتظامی قضات است. زيرا ما احتمال میدهيم قاضی اشتباه کرده باشد.»
شادی صدر در توضيح اين مطلب میگويد: «رویة موجود قضايی معمولا ً اينطور است که اجرای حکم افراد زير ۱۸ سال را تا بعد از ۱۸ سالگی آنها به تعويق میاندازند. ما فکر میکنيم که اگر قضات ديوان عالی کشور از اين موضوع مطلع میبودند در تجديدنظرخواهی عاطفه بیتأثير نبود. ضمن اينکه گزارشی از معاينة پزشکی عاطفه برای اثبات عدم جنون ادواری وی در حکم ديده نمیشود. اين مسائل جنبههای مختلف اعتراض خانوادة عاطفه است.»
طبق مادة ۹۰ قانون مجازات اسلامی، «هرگاه زن يا مردی چند بار زنا کند و، بعد از هر بار، حد بر او جاری شود، در مرتبة چهارم کشته میشود.» وکيل خانوادة سهاله دربارة احکام قبلی عاطفه، که در واقع طبق قانون فوق علت اصلی اعدام او بود، میگويد: «تحقيقات ما دربارة پروندههای قبلی عاطفه و احکام صادرشده دربارة او شروع شده است.»
وی در پاسخ به اين سؤال که محکوميتهای عاطفه بنا بر اقرار شخصی وی بوده و او دربارة جنون ادواری خود نيز اقرار داشته، میگويد: «اقرار شخص مجنون فاقد اعتبار حقوقی است، ولی تشخيص جنون ادواری کار يک فرد عادی نيست و يک مرجع پزشکی قانونی بايد آن را ثابت کند. حالا سؤال ما اين است که اگر اين مراحل طی شده چرا نتيجة بررسی در حکم نيامده و اگر طی نشده، دليل آن چه بوده است.»
۳۰۰ ضربه شلاق در کمتر از يک سال
احکام پيشين عاطفه که طبق آنها به حد جلد (يکصد ضربه تازيانه) محکوم شده در تاريخهای ۲۷/۱۰/۱۳۸۰ (در ۱۴ سالگی)، ۲۵/۱۲/۱۳۸۰ (دو ماه بعد از حد اول) و ۲۰/۶/۱۳۸۱ (در ۱۵ سالگی و ۶ ماه بعد از دومين حکم) به اجرا درآمدهاند.
همين متن را مرور کنيم: دختر ۱۴ سالهای در فاصلة کمتر از يک سال، سه بار و هر بار صد تازيانه شلاق میخورد به جرم فساد و زنای غيرمحصنه.
پرسشهايی ذهنم را خراش میدهد: چند تازيانه جامعهای را که يک دختر ۱۴ ساله را به فحشا میکشاند مجازات کرده است؟ چه شرايطی برای تغيير وضعيت خانوادگی و اجتماعی عاطفه ايجاد شده است؟ آيا قانون برای دخترکی به نام عاطفه، ۱۴ ساله، فقط هنگام مجازات معنا يافته است؟
خراشهای ذهنم زياد میشود و عکسی از نظرم میگذرد که روزنامة ايران بعد از اعدام عاطفه چاپ کرد. عکس مربوط به سال ۷۹ بود، زمانی که عاطفه نخستين محکوميتهای خود را طی میکرد، و دختری که به دوربين خيره شده بود نشان نمیداد که کودکی ۱۳ ساله است!
ساير متهمان
در خبرها آمده بود که عاطفه، علاوه بر اقدام به زنای غيرمحصنه و فساد، عامل فحشا و گمراهی دختر جوان ديگری به
نام فاطمه نيز بوده است. صفرعلی سهاله در اين باره میگويد: «چگونه دختر من باعث فساد کسی شده که سابقة کيفری او و جرمهايی که پيش از اين مرتکب شده از سابقة کيفری عاطفه بيشتر است!
طبق اقرار فاطمه، آن دو در زندان بهشهر با هم آشنا شدند. يک دختر بیگناه که دختر من باعث انحراف اخلاقی او شده در زندان بهشهر چه میکرد؟!»
روزی که عاطفه دستگير شد، فاطمه را در پارک نکا گرفتند. او گفت که شبْ پيش عاطفه بوده است. صبح آن روز عاطفه در خانه تنها بود. مادربزرگش به شهر ديگری نزد دخترش رفته و پدربزرگش (نعمت سهاله) نيز از خانه خارج شده بود.
صفرعلی براساس گفتههای عاطفه میگويد: «او داشت برای غذا برنج میشست، آمدند، در زدند و او را بردند. گفتند افراد محل استشهادنامة بدون امضا جمع کردهاند که عاطفه در محل فساد میکند.»
عمة عاطفه درحالیکه چشمان خيسش را پاک میکند در اين باره میگويد: «خانم، نامة بیامضا نمیتواند از سر غرضورزی باشد؟»
از صفرعلی دربارة مردی که به اقرار عاطفه با او رابطة نامشروع داشته میپرسم: «او يک تاکسی آبی دارد و در يک آژانس تلفنی کار میکرد. حالا سراغش را ندارم.
علی د. مردی است که به اقرار عاطفه با او رابطة نامشروع داشته است. او متهم رديف سوم اين پرونده بعد از عاطفه و فاطمه است که به همين علت، طبق مادة ۶۳۷ قانون مجازات اسلامی، به ۹۵ ضربه شلاق تعزيری محکوم شد. علی د. طبق اقرار عاطفه مرتباً با او رابطة نامشروع داشته و بابت آن به عاطفه پول میداده. در حکم ديوان عالی کشور اين توضيح به نقل از عاطفه آمده است: «او هر دفعه مبلغ ۱۰، ۱۵، ۲۰ هزار تومان به اينجانب داده است. علی د. دو نوبت ديگر در همين رابطه دستگير شد و چون منکر بود، او را آزاد کردند.» فراموش نکنيم که حکم عاطفه بنا بر اقرار وی پس از دستگيری بوده است. متهمان رديف چهارم و پنجم يعنی قربانعلی د. و علی ذ. نيز به ۹۵ ضربه شلاق تعزيری محکوم شدند.
از مجموع متهمان، عاطفه و علی به احکام خود اعتراض و درخواست تجديدنظر کردند.
درخواست تجديدنظر عاطفه سهاله موجب نقض دادنامه نشد و، با اين جمله که «لذا دادنامه در خصوص خانم عاطفه سهاله ابرام میگردد»، عاطفه به طناب دار سپرده شد. اما در مورد ساير محکومان در حکم ديوان عالی کشور آمده است: «در مورد ساير محکوم عليهم به لحاظ اينکه يا اعتراض نکردهاند يا خارج از صلاحيت ديوان است، فعلا ً اين شعبه (شعبة ۳۲ ديوان عالی کشور) مواجه با تکليف نيست.»
علم قاضی
اقرار تنها دليل اثبات جرم عاطفه نبوده است، زيرا طبق آنچه در حکم بدوی و تجديدنظر وی تصريح شده، علم قاضی نيز در اين باره حاصل و براساس آن حکم اعدام صادر شده است: «نظر به اينکه متهم جزئيات موضوع و نحوة ارتباط و کيفيت عمل را دقيقاً بيان داشته، علاوه بر اقرار ]اربعه[ موجب علم نيز میگردد... (شعبة ۳۲ ديوان عالی کشور ـ شمارة تجديدنظر ۲/۹۳۷۸ـ۳۲)»
استناد به علم قاضی که براساس توضيح و تشريح متهم حاصل آمده ازجمله مواردی است که وکيل صفرعلی سهاله در تنظيم دادخواست خود و ارائة آن به دادسرای عالی انتظامی قضات غيرقانونی قلمداد کرده است.
شادی صدر در اين باره میگويد: «علم قاضی در زمرة "راههای ثبوت زنا" در فصل دوم کتاب دوم قانون مجازات اسلامی نيامده و اساساً جزء ادلة اثبات جرم زنا محسوب نمیشود و قاضی محترم بلاوجه به آن استناد کرده است. در واقع تنها دليل اثبات زنا اقرار متهم بوده است که با فاصلههای بسيار کمی در چهار جلسة متوالی دادرسی اخذ شده است.»
تلخ، حتی پس از مرگ
صفرعلی با پيراهن سياه روبهرويم نشسته است، کارنامههای عاطفه را تا میکند و داخل نايلون سياه میگذارد. به نمرة ۲۰ عاطفه نگاه ديگری میکنم، نمرة ورزش، کلاس پنجم. معدل او از ۱۶/۱۷ در اول دبستان به ۶/۱۱ در کلاس پنجم رسيد. اما نمرة انضباطش از ۱۷ پايينتر نيامد. میپرسم:
وکيل تسخيریاش چه میگفت؟
]نگاهم میکند.[ «من وکيل دخترم را نديدم. خودم هم پول نداشتم برايش وکيل بگيرم.»
راست است که قبر عاطفه دستکاری شده بود؟
ما رسم داريم وقتی مرده را دفن میکنيم، تا بعد از مراسم سوم و هفتم، سر خاکش نمیرويم. وقتی بعد از سوم رفتيم سر خاک عاطفه، ديديم قبرش دستکاری شده و معلوم است روی آن را کندهاند. خبر داديم. گفتند بررسی میکنند. بعد به ما گفتند با دستگاه بررسی کردند، جسد داخل قبر و سالم بود.
يعنی شما داخل قبر را نديديد؟
ما که نمیتوانستيم قبر را باز کنيم. آنها هم با دستگاه بررسی کردند، گفتند جنازه سالم است.
چرا قبر عاطفه را دستکاری کرده بودند.
چه بگويم؟!...
حرف آخر صفرعلی، مثل صدای زنگ، واژههايی را که برای بستن گزارش به دنبالشان میگردم، درهم میريزد. اين گزارش میتواند پايان يک پرونده باشد. میتواند آغاز پروندة ديگری باشد. اين گزارش میتواند همينجا تمام شود يا شروع شود. مرگ دختری ۱۶ ساله به جرم زندگی در سياهترين پستوی يک خيابانِ شبگرفته آغاز است يا پايان؟ صفرعلی میگويد: «چه بگويم؟!»
من هم همين را مینويسم.
پینوشتها
۱) مصاحبه با شيرين عبادی، خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، سرويس فقه و حقوق، ۱۳/۶/۱۳۸۳.
۲) مصاحبه با عليرضا جمشيدی، خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، سرويس فقه و حقوق، ۵/۷/۱۳۸۲
مطالب مشابه :
نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی
وبلاگ دفتر اسناد رسمی 4 سبزوار - نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی - سردفتر: غلامرضا لندرانی
چگونه یک استشهادیه محلی بنویسیم؟
طغراجه - چگونه یک استشهادیه محلی بنویسیم؟ - نوشتن مطالب اجتماعی فرهنگی وتاریخی - طغراجه
دوستان سلام :متن توبه نامه جهت تقدیم به دادگاه بدین شرح خالی ازلطف نیست.
۲-استشهادنامه محلی مبنی برسرزنش وی یا تصدیق اطرافیان مجرم به ثبوت توبه .
استراتژيهاي مذاكره - شكستن سد «نه» هشدار دهید، اما تهدید نکنید
پنگان - استراتژيهاي مذاكره - شكستن سد «نه» هشدار دهید، اما تهدید نکنید - مدیریت بازاریابی
بررسی قانون افراز و املاك مشاع (مصوب 22/8/1357 )
باشد ، در صورتی كه مورد تقاضای یك یا چند شریك باشد با واحد ثبتی محلی استشهادنامه
عاطفه فقط ۱۶ سال داشت
نارنجباغ همان محلی است که تا چهار ماه گفتند افراد محل استشهادنامة بدون امضا جمع کرده
تات
، ایرانیانِ محلیِ ترکستان سلطانعلی تات در صَفر 1005، استشهادنامة رعایا و مالکان
معنی روان اشعار ادبیات پیش دانشگاهی عمومی ( دبیرستان عترت)
19 – وقتی که کاوه همه ی استشهادنامه ی ضحاک را فوراً محلّی که دریشان و مرشدان در آن
برچسب :
استشهادنامه محلی