كپي برابر اصل , گزارشي از پژوهشكده رويان
كپي برابر اصل , گزارشي از پژوهشكده رويان
انگار خواست خدا بود، گزارشي كه سهچهار ماه قبل گرفته شده آنقدر منتظر بماند تا چنين شرايطي فراهم شود، بعد منتشر گردد. با اينكه «پژوهشكده رويان» كه مركز تحقيقات علوم سلولي و ناباروري جهاد دانشگاهي است در سال 1370 فعاليت خود را آغازكرده، ولي به جرات ميتوان گفت تا قبل از پخش سريال «ساعت شني» تنها عده قليلي از زوجهاي نابارور و خانوادههايشان از پيشرفتهاي اخير علوم سلولي و ژنتيك مطلع بودند و پيش از پخش مصاحبه BBC از وضعيت فعلي «رويانا» عده بسياربسيار اندكي، جايي براي اين افتخار ملي در حافظهشان داشتند! در آستانه آغاز مطرح كردن روشهاي جديد ناباروري، جالب است بدانيد تولد «رويانا»، بره شكلاتي رنگ ايراني، مرحله بسيار پيشرفتهتري از دانش و توانايي محققان در زمينه علوم ژنتيك است.
اين
گوسفند شبيهسازي شده از تكثير يك سلول غيرجنسي نر به وجود آمده است و از
لحاظ ظاهري كاملا شبيه موجود دهنده سلول (والد) ميباشد. «رويانا» و
«پدرش» دقيقا مصداق ضربالمثل «سيبي هستند كه از وسط دو نيم شده باشد»
هستند.بسياري از مردم خيال ميكنند علم شبيهسازي، صرفا به مثابه يك
دستگاه زيراكس عمل ميكند كه ميتوان مقداري اندوخته ژنتيكي را از يك طرف
به آن داد و از طرف ديگر، يك فتوكپي با همان اندوخته ژنتيكي تحويل گرفت.
شبيهسازي در اذهان عمومي، تداعي كننده ساختن همزاد يك موجود است. اگر چه
در حال حاضر، آزمايشات اين علم روي انسان، غيراخلاقي و غيرقانوني ميباشد
و هدف از به دنيا آوردن موجودات شبيهسازي شده فقط وفقط اثبات تئوري
«فتوكپي، برابر اصل است» نبوده اما محققان، چنان سرعت خارقالعادهاي را
در پيمودن پلههاي ترقي، در پيش گرفتهاند كه شايد در سالهاي نزديك به
تحقق پيوستن اين آرزوي بشري، چندان هم دور از ذهن نباشد! دكتر محمدحسين
نصراصفهاني سرپرست تيم تحقيقاتي رويانا دانشمند جوان و خوشرويي است كه
در سال 1981 به منظور ادامه تحصيل وارد كشور انگليس شد.
او هم در
زمان كودكي مثل تمام پسربچهها دوستداشت خلبان شود اما علاقهاش به علوم
نو، جديد و كاربردي سبب شده كه به سراغ ليسانس بيولوژي و آناتومي انساني و
دكتراي رشته توليدنسل برود. با وجودي كه او هم مثل بسياري از محققان ديگر
ميتوانست با شرايط بسيار ايدهآلي در انگليس به كار خود ادامه دهد، آن هم
در سالهاي پس از جنگ تحميلي، به ايران بازگشت و در شرايطي كه به گفته
خودش امكانات و بودجه در حد صفر بود چند سال پس از بازگشت به كمك مرحوم
دكتركاظمي، در پژوهشكده رويان مشغول به كار شد. يكي از دغدغههاي دكتر
نصر، درمان ناباروري در انسان است كه البته ايشان اين هدف را نيز به
موازات كارهاي آزمايشگاهي خود دنبال ميكند.
تقدير و تشكر
چنين
مرسوم نيست كه در مطلع گزارش يا مصاحبهاي، از مقام مصاحبه شونده تقدير و
تشكر به عمل آيد زيرا لقمهاي كه صاف و مستقيم ابتياع شود، به مذاق
خبرنگار جماعت نميسازد! اصلا اگر ما لقمه را چند بار برخلاف جهت حركت
عقربههاي ساعت دور سرمان نچرخانيم تا به دهان برسانيم، بهمان نميچسبد.
انگار به همين خاطر هم وقتي با پژوهشكده رويان اصفهان تماس گرفتيم تا
احوال رويانا را جويا شويم و صغري كبري بچينيم كه «اين روزها ملالي نيست
جز غم دوري او» تا دل ارباب علم به رحم آيد و اسباب گفتگو فراهم شود؛ اصلا
و ابدا انتظار آغوش باز و استقبال و اينجور مسائل را نداشتيم! علي الخصوص
وقتي با پيگيريهاي صميمانه و دوستانه خانم منشي مواجه شديم، دو به شك
شديم كه مبادا طرفمان را اشتباه گرفتهايم و سركاريم؟! اما پرسنل مجموعه
رويان اصفهان و جناب آقاي «دكتر محمدحسين نصراصفهاني» به ما ثابت كردند كه
عالم بيعمل نيستند و روحيه دانشپژوهي و بشردوستي در تار وپود وجودشان
رسوخ كرده است. دلمان نيامد اين گزارش را بدون تقدير و تشكر از آنها، شروع
كنيم.
سفر به نصف جهان
در
نگاه اول، ساختمان پژوهشكده رويان را نميشود از ساختمانهاي دور و برش
تشخيص داد. بنايي با روكار آجر سه سانت، در كوچهاي معمولي. تنها اختلاف
ظاهري آن با بقيه بافت كوچه، تابلوي بسيار كوچكي است كه خيلي ريز روي آن
نوشته: «پژوهشكده رويان». ولي اين فقط مقوله «مو» است و «پيچش مو» چيز
ديگري است! مسلما اين ساختمان، يك مكان معمولي نيست. جايي است كه عدهاي
پژوهشگر جوان و شيفته دانش دور هم جمع شدهاند، آزمايشگاه و دفتر كاري را
دست و پا كرده و زير آسمان آبي نصف جهان، فعاليتهايي را به نتيجه
رساندهاند كه تمام جهان را مات و مبهوت به نظاره نشانده است. بعد از
گذشتن از حياط مجموعه، قبل از ورود به ساختمان دو چيز توجهمان را به خودش
جلب كرد: يكي، جاكفشي فلزي بزرگي كه سمت چپمان قرار داشت و مملو از كفش و
دمپايي بود. ما هم مجبور بوديم براي ورود به آزمايشگاه، كفشهايمان را از
پا درآوريم و دمپايي بپوشيم. حالا شما ميتوانيد قيافه ما را تصور كنيد كه
با جورابهاي گلدار رنگي و يك جفت دمپايي كه چهار پنج شماره براي پايمان
بزرگ بود و به شدت لخلخ مينمود چه شكلي شده بوديم!
دومين
چيزي كه نظرمان را به خودش جلب كرد، تابلوي اعلاناتي بود كه در سمت
راستمان قرار داشت و نامهها و اخبار و بريدههايي از جرايد كه به رويانا
و موسسه رويان مربوط ميشد را روي آن چسبانده بودند. درهم و بدون سوا
كردن. نامه يك دختر اصفهاني را كه نوشته بود:« در همسايگي پژوهشكده زندگي
ميكند ولي از وجود موجودي به نام رويانا مطلع نبوده»، روزنامه ديواري يك
دبستان پسرانه را كه با خط درشت كنار عكس رويانا تيتر زده بودند: «جيگرتو
بخورم!» (هرچند كه من فكر ميكنم شايد رويانا تنها گوسفندي باشد كه آدم
دلش نيايد جگرش را نوش جان كند!) و...و...و...
زندگي گوسفندي
چند
وقت پيش، كتابي را ديدم تحت عنوان «بياييد گوسفند نباشيم» كه راهكارهايي
را براي جلوگيري از تبديل زندگي آدميزاد به نوعي زندگي گوسفندي، شرح داده
بود. اما باور كنيد كه فقط خدا بايد شانس بدهد! به نظر شما «رويانا» كه
گوسفند است، شكوه و گلايهاي از زندگي گوسفندياش ميتواند داشته باشد؟!
نميدانيد چه مصيبتي كشيديم و پايمان تا كجا توي گل فرو رفت و چه بلاهايي
سر دوربينمان آمد تا توانستيم چند تا عكس از آقا بگيريم!
...
بعد از اينكه محققان پژوهشكده رويان،سلولي را از بافت غضروف گوش يك
گوسفند نر نژاد افشاري گرفتند، آن را درون سلول تخمك يك گوسفند ماده كه
سابقه درخشاني در وضع حمل و شرايط باروري داشت گذاشتند، آنها هسته سلول
تخمك را درآوردند و هسته سلو ل غيرجنسي نر را به جايش گذاشتند. نتيجه كار،
يك سلول نر غيرجنسي شد كه سيتوپلاسم آن داراي مواد غذايي بود. بعد از طي
روشهاي پيچيده آزمايشگاهي سلول حاصل، تكثير(كلون) شد و هنگامي كه به
اندازه معيني رسيد كه بشود نام «جنين»را روي آن گذاشت با يك عمل جراحي
داخل رحم همان گوسفند ماده جاي گرفت.
طول دوران بارداري طبيعي
گوسفند، بين 145 تا 150 روز است اما بايد در خاطر داشت كه جنينهاي
شبيهسازي شده، جفتي به وجود ميآورند كه قدري با حالت طبيعي تفاوت دارد
ودر نتيجه ممكن است در امر خونرساني و تغذيه جنين، مشكلاتي پديد آيد و يا
ارتباط بدن مادر و جنين، زودتر از زمان مقرر قطع شود. با اين حال در
مردادماه سال 1384 هجري خورشيدي، نخستين بره شبيهسازي شده ايراني تا روز
صدو چهل و سوم بارداري دوام آورد و تنها دو سه روز زودتر از موعد و
بالاجبار با روش سزارين به دنيا آمد.
از قرار معلوم، به دليل
ناآشنا بودن دانشمندان با نحوه برخورد با چنين شرايطي، او زياد دوام
نياورد و ساعتي پس از تولد، در پي اختلالات تنفسي از بين رفت.
اما
تمام اينها شرايطي را فراهم آورد كه همه چيز براي تولد دومين بره
(رويانا) در ساعت 30 دقيقه بامداد روز هشتم مهر ماه سال 1385، مهيا شود.
به گفته دكتر نصراصفهاني، رويانا 4 روز زودتر از موعد به دنيا آمد و يك
تيم دامپزشكي مجرب از تهران به اصفهان آمده بودند و حتي يك پزشك اصفهاني
فوقتخصص اطفال (دكتر ايرانپور) نيز داوطلبانه، با تعدادي از دستگاهها و
تجهيزات پزشكياش، در جمع محققان حاضر بوده است.وقتي از دكتر نصر درباره
احساسش در لحظه تولد رويانا پرسيديم، وي جواب داد:«از بس نگران بوديم،
احساسات فراموش شده بود! وقتي بره به دنيا آمد همه صلوات فرستاند و نذر و
نياز كردند كه زنده بماند!» جالب است بدانيد كه پدر دكتر نصر، نذر كرده
بود براي سلامتي رويانا چند تا گوسفند قرباني كند!
نام
اصلي روياناRoyana Royan-SHA-C2 است كه قسمت اول آن از نام پژوهشكده رويان
جهاد دانشگاهي گرفته شده، Sh مخفف Sheep به معناي گوسفند است، A اول حرف
نژاد افشاري است و C2 هم به معناي دومين گوسفند كلون شده ميباشد. اما اسم
شناسنامهايش هرچه باشد، توي خانه رويانا صدايش ميكنند!
اگر
چه آقايان دكتر سيدمرتضي حسيني (دامپزشك)، دكتر محسن فروزانفر، مهدي
حاجيان (كارشناس ارشد زيستشناسي جانوري) و خانمها عابدي و مولوي
(كارشناس زيستشناسي)، حاجحيدري (پرستار ويژه اطفال بيمارستان امير)؛ تيم
دكتر نصر را تشكيل ميدادند اما رئيس پروژه رويانا، عقيده داشت:«تيم ما
شامل هر ايراني بود كه ما را دعا كرد و قلبش براي به سرانجام رسيدن كار
ميتپيد»
بعد از به دنيا آمدن حيوانات، مايعي روي بدنشان است كه
گويا مادر حيوان علاقه وافري به ليسيدن آن دارد . در همين مرحله است كه
احساسات مادر و فرزندي قلنبه ميشود و مهر مادري گل ميكند. اما به اين
خاطر كه رويانا با عمل سرازين به دنيا آمد و پژوهشگران، او را با پارچه
تميز كردند تا ترگل ورگل شود و مادرش هم چند ساعتي بيهوش بود، در لحظه
رويايي مادر و فرزند، صحنههايي رخ داده بود شبيه ملودرامهاي فيلم هندي!
رويانا و مادرش همديگر را نميشناختند و با هم غريبي ميكردند. پژوهشگران،
آنها را در اتاقي دربسته گذاشتند تا شايد با هم كنار بيايند اما وقتي
نتيجهاي نداشت، بره كوچك با شير گوسفندي ديگري از طريق شيشه و پستانك
تغذيه شد و بعد از سه ماه زندگي توي آزمايشگاه همراه مادرش به گله منتقل
شد.
البته گوسفند مادر به خاطر عمل سزارين و احتمال بروز عفونت،
تحت آنتيبيوتيكتراپي بوده و انتظار ميرفت در صورت استفاده از شير مادر
احتمال انتقال تركيبات دارويي و آنتيبيوتيكها به بره باشد....داشتم از
زندگي گوسفندي حرف ميزدم،آنقدر حرف توي حرف آمد كه رشته كلام خرد و
خاكشير شد!به محض ورود ما به آزمايشگاه، دكتر نصر هماهنگ كرده بودند كه به
اتفاق يكي از كارشناسان و راننده به محل گله برويم. با ماشين شخصي خود
آقاي دكتر! فكر ميكنم حدود بيست دقيقه، نيمساعتي توي راه بوديم. در طول
مسير، كارشناسي كه همراهمان بود حرفهاي بامزهاي درباره رويانا زد كه
خيلي دلمان ميخواست ضبطشان كنيم تا دقيقتر يادمان بماند ولي چه ميشود
كه اين ضبط صوت، هنوز كه هنوز است در هزاره سوم، آدمها را بدجوري
ميترساند! جناب كارشناس ميگفتند روزهايي كه رويانا توي آزمايشگاه
بود،به هر كجا كه دلش ميخواست سرك ميكشيد و به جاي اينكه الفاظي با
مضمون «گوسفند!» «برو بيرون» و ساير ليچارهاي موجود در زبان فارسي را
بشنود، با قربان صدقه حاضرين مواجه شد. تازه اين نكته شايد نقطه عطفي در
زندگي گوسفندها باشد كه بالاخره يكيشان به آرزوي خود رسيد و روي صندلي
جلوي ماشين نشست!
وقتي
از وعده وعيدهايي كه براي جفتگيري رويانا در پاييز داده شده بود جويا
شديم، گفت:« درا بتداي انتشار اين خبر، خيلي از خبرگزاريها و روزنامهها
جملاتي نوشتند كه رويانا فعلا قصد ازدواج ندارد، ميخواهد ادامه تحصيل
بدهد و...كه حاوي طنز صرف بود و جنبه علمي كار را كمرنگ ميكرد. سرپرست
تيم هم كه عقيده داشت با يك مقوله علمي نبايد زياد شوخي كرد و جديت آن را
زير سوال برد، تصميم گرفت در اين رابطه سكوت كند و ديگر خبري را منتشر
نسازد!»
ولي نمي دانم چرا وقتي آدم درباره يك پديده علمي، يك
دستاورد افتخارآميز ملي كه حالا يك گوسفند است چيزهايي را ميخواند،
اطلاعاتي را جمعآوري ميكند و خودش را از نزديك ميبيند كه روابط
عمومياش كمي از ساير گوسفندهاي گله بالاتر است، واقعا اين حس به آدم دست
ميدهد كه اين گوسفند بايد با بقيه گوسفندها فرق كند و واقعا بايد قصد
ادامه تحصيل داشته باشد!
در
وهله اول، هضم اين قضيه سخت بود كه رويانا به همراه قوم و خويشش و به
چوپاني سه برادر افغاني، يك زندگي خيلي معمولي در گله دارد. براي ما كه
چند روز پس از سالروز تولد رويانا خودمان را به اصفهان رسانديم خيلي
دردناك بود كه جشن تولد او را از دست دادهايم... ولي دردناكتر اين بود
ما كه هريپاتر و يانگوم را اينقدر تحويل ميگيريم، كه هيچ جشني براي
تولد رويانا در سالروز يك سالگياش نگرفتيم البته دكترنصر مقارن شدن روز
تولد رويانا با شبهاي عزيز قدر را يكي از دلايل اين امر بيان كرد و در
ادامه افزود: « تولد رويانا يك مانور بود. ما فقط ميخواستيم به خود باوري
برسيم.
كارهاي اصلي پس از تولد اوست و ما مشغول چيدن سنگ بناهاي
ديگر هستيم». مسلما كه حرف ايشان درست است اما شايد بد نباشد گاهي از
اوقات درباره خيلي چيزها كمي شلوغكاري كنيم! به گفته يكي از دكترهاي
جواني كه روي پروژه توليد گاوترانس ژنيك كار ميكرد: «وقتي من ميبينم
خيليها رويانا را نميشناسند، ناراحت ميشوم و به اين فكر ميكنم كه
كوتاهي از جانب چه كسي است؟»
گاوترانس ژنيكي كه به مدد خداوند،
محققان مشغول توليد آن هستند قرار است يكي از فاكتورهاي اساسي درمان سكته
(جلوگيري از انعقاد خون و باز كردن لخته) را در شيرش داشته باشد.
شايد تا همين چند سال پيش، تنها عدهاي از دامپروران كه زندگيشان از زادو ولد گاو و گوسفندهايشان ميگذشت، از به دنيا آمدن يك بره سالم ذوق ميكردند.
اما وقتي آدم با خودش چرتكه مياندازد و دو دو تا ، چهارتا ميكند كه در تمام دنيا تنها 20 كشور هستند كه دانش همانندسازي را دارند و فقط يك گوسفند كلون شده ديگر قبل از رويانا (به نام دالي) زندگي ميكرده است و هيچ كشوري در خاورميانه نتوانسته نتيجه عيني تحقيقات سلولي خود را در زمينه همانندسازي ببيند، اين رگ عرق ملي آدم باد ميكند و ميشود اين هوا! آنوقت است كه با خيال راحت ميشود ايمان آورد به مغز ايراني و به تلاش و پشتكارش و دست مريزاد گفت. البته همان طور كه قبلا هم گفتيم هدف پروژه شبيهسازي اين نبود كه فقط گوسفندي به تعداد گوسفندان اضافه شود.
بلكه هدف دستيابي به تكنولوژي شبيهسازي به عنوان يك ابزار دانش و فنآوري است. شبيهسازي درماني يكي از شاخههاي شبيهسازي است كه هدف آن توليد سلولهايي با توانايي توليد عصب يا ساير سلولهاي تمايزيافته مشابه خود فرد است كه مشكلات و عوارض پيوند را ايجاد نميكند و يا بسياري از اهداف ديگر.
به هر حال اميدواريم به زودي در اين صفحه خبرهاي خوش ديگري را از كلكسيون افتخارات علمي هموطنانمان به اطلاعتان برسانيم.
مطالب مشابه :
جزوه خاكشير (خاكشي)
ذوالفنون - جزوه خاكشير (خاكشي) - جرعه هايي از آب حيات علوم مختلف - ذوالفنون
انواع بيمارى ودرمان آن
75 گرم خاكشير را در مقدار كافى عطار نژاد- محمد تقى- حاجى شريفى- عطار اصفهانى
كپي برابر اصل , گزارشي از پژوهشكده رويان
نامه يك دختر اصفهاني را كه آمد كه رشته كلام خرد و خاكشير شد!به محض ورود ما به
بیاین با هم بخندیم
خدا مياد تهران، يه پرشيا ميبينه، ميزنه شيشه ماشين رو خورد و خاكشير اصفهاني دير
برچسب :
خاكشير اصفهاني