یک روز بارانی
دیروز مراقبت جلسه امتحان زبان فارسی با من بود.دبیرمربوطه سوالا رو مرور میکرد:
1-نشانه را تعریف کنید.
2-…..
3-…….
4-یک روز بارانی را در 4 سطر توصیف کنید.
بچه ها 4 سطر یعنی 4 خط !!!!
………..
ومن داشتم به این فکر میکردم که چرا وقتی داشت سوالات رو طراحی میکرد ننوشت یک روز بارانی را در 4 خط توصیف کنید؟؟؟؟
مگه نه اینکه پاسداشت زبان فارسی برای اون باید از دیگران مهمتر باشه؟
بعدش فکر کردم خودم سر جلسه هستم و یاد یه غروب بارونی افتادم.
از همون بارونای سیل اسای معروف اهواز خودمون.
اون روز عصر زنگ تعطیلی مدرسه که به صدا در اومد بارون شروع شد و به 15 دقیقه هم نرسید که تمام شهر به کارون پیوست.(پیوندشون مبارک!!!)
بگدریم که بعد از چه مدت و با چه درد سری به سر خیابون خونه مون رسیدم،اما اونجا دیگه تا 30 سانتیمتر بالای زانو توی اب میرفتم.روی سکوی پیاده رو ایستاده بودم و فکر میکردم چطور برم توی این اب؟؟؟!!!!
خدا بهش خیر بده!یه اقایی که معلوم بود حواسش به این صحنه بوده وافکار منو هم خوب خونده بود اومد وگفت: تا فردا که نمیتونی بایستی و نگاه کنی به اب اخرش باید تصمیم بگیری و پاتو بذاری توش.!!!!
نگاش کردم و چون خیلی راست میگفت رفتم پایین.یادم اومد که اینجا هر چند مترش یه چاله هم هست به مرحمت شهرداری محترم.با تردید قدم برمیداشتم که یهو جلوی چشم همه غیب نشم. به خونه که نزدیکتر شدم بردارزادمودیدم که همیشه صبح تا شب تو کوچه پلاس بود.با خوشحالی و احساس قهرمان بودن خاصی فریاد زد:عمه هیچ نگران نباش من تمام چاله های اینجا رو مثل کف دست میشناسم.وایسا الان میام نجاتت میدم!!!!
رسیدیم خونه دیدم یه گروه تفحص هم تشکیل شدن که دنبال من بگردن.اون شب خبر رسید که سر خیابون سیم پایه برق که توی اب افتاده بوده باعث شده که یه عابر در اثر برق گرفتگی کشته بشه.
منم از 2متری همونجا رد شده بودم ،ممکن بود این اتفاق برای منم بیافته اما ……… خدا خواست بازم به من فرصت بده.اون همیشه امیدواره که من یه روزی ادم بشم.(کاش بشم)
صبح فردا خانوم همسایه اومده بود دم در که یادم نیست چی لازم داشت.اخه خونشون کامل رفته بود توی اب .از اون حوالی فقط خونه ما و چند تای دیگه که موقع بازسازی اورده بودنشون بالا توی اب نبود.با لبخند نگاهی به فلفلای سبز و قرمزی که مثل ماهیهای کوچولو روی اب شناور بودن کرد و گفت:اینا فلفلای یخچال ماست!!!
وگفت که البوم عکسای عروسیش توی اب کاملا از بین رفته.
فروشنده سوپر اونطرف خیابون هم به اهالی این طرف خیابون مژده میداد که هرچی لازم دارین بگین براتون پرت کنم!!!
به خواهرم گفتم:واقعا راست میگن که اب روشناییه.این جماعت زندگیشون زیر ابه اما همین ارامشی که توی اب هست باعث شده همه با لبخند دورهم جمع بشن.
به نظر شما این ماجرا که من تا تونستم خلاصش کردم رو میشه در 4 سطر که یعنی 4 خط جاداد؟
بارونو دوست دارم هنوز چون تورو یادم میاره
مطالب مشابه :
یک روز بارانی
4-یک روز بارانی را در 4 سطر توصیف که دنبال من بگردن.اون شب خبر رسید که سر خیابون سیم
توصیف آسمان شب
ادبیات - توصیف آسمان شب - مطالب مقدمه: شبی بارانی است . آسمان غمگین تر از همیشه می بارد.
موضوع انشا پیشنهادی برای استفاده همکاران دوره راهنمایی
یک شب مهتابی را توصیف کنید 4) مسافرت در یک روز بارانی 5) در مطب پزشک 20 ) توصیف خود یا
موضوعات پیشنهادی انشا برای استفاده در مدارس
40- یک روز بارانی را توصیف کنید . 41- خاطره ای از دوران تحصیل خود بنویسید .
توصیف یک روز بارانی:
توصیف یک روز بارانی: و تا خانه دویدم.یکی از بهترین شب های زندگی ام آن شب زیبای بارانی بود.
توصیف زیبای ملاصدرا
روزای،بارانی - توصیف زیبای ملاصدرا - - و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
درس های انشا/ اوّل راهنمایی
3- توصیف شاعرانه ی یک شب روشن ومهتابی . 4- چرا میهنم را دوست 9- یک روز بارانی را توصیف کنید .
توصیف هایی زیبا از کتاب داستان های کوتاه آمریکای لاتین
توصیف هایی زیبا از کتاب داستان های کوتاه توصیف هوای بارانی در همین داستان: شب هول انگیزی
موضوعات انشا
شب یلدا خاطره یک روز بارانی پاییزی را توصیف کنید . خاطره یک مسافرت دسته جمعی را بنویسید .
انشای سوم و دوم راهنمایی/کتاب قدیم/الیاس امیرحسنی
7-آسمان پر ستاره را دریک شب مهتابی توصیف کنید . قطره ی بارانی از آسمان چکید.
برچسب :
توصیف شب بارانی