بررسي جايگاه و تأثير سمفوني رنگ و نور در معماري پسامدرن كتابخانه ها
بررسي جايگاه و تأثير سمفوني رنگ و نور در معماري پسامدرن كتابخانه ها
سميه سادات آخشيك[1]
اگر فلسفه روح زمان و معماري، كالبد زمان است، با عوض شدن روح زمان كالبد زمان هم عوض ميشود.
چكيده[2]
جستجو در اسرار و عناصر معماري كهن، ما را معترف به گسست ناپذيري انسان، طبيعت و عرفان ميسازد و چنين است كه مردم و معماران كهن با رويكردهاي سنجيده به طبيعت احترام گذاشته و آنرا مورد مداقه قرار داده و خردمندانه با طبيعت زيسته و در معماري خود بهكار گرفتهاند و هر تماشاگري با گذر از كنار آن بي هيچگونه مقاومتي، جذب مغناطيس نيرومند آن خواهد شد. الگوي متقارن پيچيده هندسي رنگ و نور، تركيب تزيينات چوبي و شيشههاي رنگي، كاربرد آنها و تأثيرپذيريشان در معماري موجب شده است كه بناها به ارگانيسم زندهاي تبديل شوند. از آنجايي كه نور مورد استفاده در معماري كهن، تركيبي از رنگ ساخته شده است بنابراين بايد گفت كه اين اثر رنگ است كه حيات را معنا مي بخشد و عنصري بس تاثيرگذار بر زيست مي باشد. كتابخانهها نيز ميتوانند با تأثير پذيري از نقش رنگ در معماري و استفاده از صفتهاي تغيير پذير رنگها (فام، درخشندگي و پرمايگي) با توجه به اثرات روانشاختي آنها به فضاي كتابخانهها معناي ديگري بخشيده و اين فضاها را در صبحگاهان با نورافشاني رنگ آبي در پيش از طلوع خورشيد، سايه هاي زرد در ميان روز، سبز در مناظر و سرخ در غروب خورشيد حياتي دوباره بخشند. در اين مقاله سعي شده است تأثير پذيري انسان پسامدرن از جادوي رنگ و نور در معماري با الهام پذيري از معماري كهن مورد بررسي قرار گيرد و به ضرورت بهكارگيري تركيبي كارآمد، هوشمندانه ومتناسب از رنگها در طراحي داخلي كتابخانهها پرداخته شود. در پايان، بررسي مختصري از وضعيت بهكارگيري رنگها در معماريهاي كنوني كتابخانهها ارائه گرديده است.
كليدواژههاي موضوعي:معماري كتابخانه، معماري پسامدرن، رنگ، نور
مقدمه
معماري به عنوان اجتماعيترين هنر بشري مرتبط با فضاي اطراف انسان،عبارت است از علم و هنر و شكل بخشي به فضاي زيست انسان. بهعبارت ديگر، معماري بهوجود آورنده فضايي است كه انسان را از عوامل طبيعي مصون ميدارد و فعاليتهاي زندگي فردي و اجتماعي وي را در بر گرفته و به نيازهاي مادي و معنوي وي پاسخ ميگويد. براساس مطالعات، بهطوركلي براي معماري سه بخش اصلي قائل مي شوند. اگر كسي توانست اين سه بخش را به خوبي به انجام برساند، در معماري مي تواند موفقيت خوبي كسب نمايد؛ تفكر درست، خط كشيدن درست و انتقال درست سه بخش عمده معماري مناسب بهحساب ميآيند. تا زمانيكه مباني نظري مشخصي نداشته باشيم و آن را نتوانيم درست تعريف كنيم، تفكر درست حاصل نمي شود و تا زماني كه بخشي از زمان و تلاشمان را براي معماري و آن هم درست فهميدن آن و درست ايده دادن نداشته باشيم، خط كشيدن درستي در كار نيست و اين قسمت سوم داراي بخشي اكتسابي است كه بايد جستجوكرد و ياد گرفت.
جذبه معماريهاي كهن ما را وادار ميكند كه به گسست ناپذيري انسان، طبيعت و عرفان اعتقاد ورزيم. مردم و معماران گذشته، از زمانهاي دور با رويكردهايي سنجيده به طبيعت احترام گذاشته و آن را مورد مداقه قرار داده و خردمندانه با طبيعت زيستهاند. خلق عناصر معماري در اكثر آثار باستاني در ازمنه گذشته، حاصل عشق و تمايل به ارتباط هم زيستانه با طبيعت بوده است و اين چنين بود كه گرايش هاي عرفاني در هنر معماري گذشته به وفور مشاهده ميشود. يافت اسرار طبيعت و آميزش آن با خلاقيت و نوآوري توانسته است سازه هايي بس افسونگر در معماري بيافريند و اين همه در پناه همبستگي انسان و طبيعت و خلق هنر عرفاني است و بايد چنين گفت كه معماراني كه تركيب هاي رنگ و باد را در معماري خود آميختهاند شاگردان لئوناردو داوينچي هستند كه با كلامي دانته وار گفته بود " هنر بايد با طبيعت سازگار باشد". حفظ وفاداري به طبيعت، در بسياري از راهبردهاي منتهي به خلاقيت معماري تأثير گذاشته است. خاصه اينكه اين نوع ديدگاه به طبيعت و حفظ وفاداري نسبت به اسلوب طراحي معماري كهن در نگرش معماري پسامدرن بيش از پيش مورد عنايت است. بنابراين، آنچه در باب معماري فضاهاي كتابخانههاي امروز مطرح است اين است كه ميتوان به مدد اين نگرش و با تأثير پذيري از طبيعت در بهكارگيري رنگ و نور به معماري كتابخانهها رنگ و بويي خاص بخشيد و كاربران و مراجعان اين مراكز را جهت بهرهمندي بيشتر از كتابخانهها ترغيب نمود و فضايي مطلوب را كه برگرفته از طبيعت دروني ايشان و در عين حال مطابق با معيارها و ضوابط علمي و بر پايه مطالعات روانشناختي و جامعه شناختي است طراحي نمود. از اينرو اين مقاله بر آن است تا ضمن نگاهي مختصر به مباحث معماري پسامدرن و درونمايهها و پارادايمهاي حاكم بر اين نگرش، به بررسي اثرات رنگ و نور در معماري پسامدرن فضاهاي كتابخانهاي بپردازد و ضمن ارائه نمونههايي از اين معماريها، هريك از اين عوامل و بهكارگيري مطلوب آنها را در معماري مراكز كتابخانهاي تحليل نمايد.
نظريه هاي پسامدرن در معماري
نظريههاي پسامدرن در معماري، برخاسته از ديدگاههاي پسامدرن است كه تأثيرات شگرفي بر معماري و بهويژه معماري مدرن نهاده و آن را متحول ساخته است. در انديشه معماران پسامدرن، سبك به صورت دوگانهاي به وجود ميآيد و داراي ظاهري عامهپسند و طرفدار عقايد جمع است. معماران اين دوره كه ديگرمعماري مدرن را كارآمد و آرماني نمييابند، با رجعت به گذشته و تاريخ معماري،نشانههايي را از آنها در معماري خود مورد استفاده قرار ميدهند[3].
معماري پسامدرن، سه ويژگي مهم دارد:
اول اينكه ايدهي معماري بين المللي را رد ميكند و به زمينهگرايي در معماري اعتقاد دارد. از نظر ونچوري[4] ساختمانها نميتوانند همه داراي يك فرم و فلسفه باشند و بايد در طراحي معماري به خصوصيات فرهنگي، اجتماعي، شرايط اقليمي، ويژگيهاي شهري و حتي نحوهي زندگي روزمرهي اهالي و عادات آنها توجه كرد. دومين ويژگي پيرامون مسالهي تزيينات در معماري مطرح ميشود: ونده رو[5] از پيشگامان معماري مدرن، در مورد استفاده از تزيينات در ساختمانها شعار "كمتر بيشتر است" يا (less is more) را مطرح كرد ولي ونچوري در پاسخ به اين شعار مي گويد "كمتر كسل كننده است “(less is bore). از نظر پست مدرنيست ها، معماري تنها تكنيك و تكنولوژي نيست بلكه مسائل بسيار پيچيده و متضادي در ساختمان وجود دارد كه نميتوان آنها را ناديده گرفت و يا حذف كرد. سومين ويژگي كه چارلز جنكز[6] در كتاب خود يادآور ميشود: "ساختمان پست مدرن داراي دوگانگي در قواعد و مفاهيم است يكي براي قشر روشنفكر و ديگري براي عامهي مردم[7]".
در آغاز اين بحث، گذري كوتاه بر مفهوم پسامدرن خواهيم داشت و در ادامه عوامل پارادايمها و درونمايههاي شكل دهنده اين نگرش را بهطور كلي و پس از آن در معماري شرح خواهيم داد.
تفكر پسامدرن و خاستگاههاي آن
پسامدرنيسم، اصطلاحي است كه در زمينههاي مختلف معاني متعدد دارد. كلمه مدرن از واژه لاتين Modernus به معناي «از هم اكنون» ميباشد. پسامدرن را بايد براساس پارادوكس آينده (Post) و پيشين (Mode) درك كرد.
پسامدرنيسم يعني پذيرفتن چيزي فراتر از واژه يا به بيان دقيقتر، مجموعه عقايد پيچيدهاي است كه به عنوان حيطهاي از مطالعات آكادميك و در قالب واژه هايي چون فرانوين گرايي، فراتجدد گرايي، پسانوين گرايي و فرا صنعتي نيز مطرح گرديده است ( عباس زاده، 1386، ص 5).
آنچه مسلم است اين است كه توصيف پسامدرنيسم دشوار به نظر ميرسد، زيرا مفهومي است كه در انواع گستردهاي از حيطههاي موضوعي و مطالعاتي از قبيل هنر، معماري، موسيقي، فيلم، ادبيات، جامعهشناسي، ارتباطات، مد، تكنولوژي و غيره نمايان شده است (كلاجز،83). بهطور خلاصه، ميتوان پسامدرنيسم را پيكره پيچيده و در هم تنيده و متنوعي از انديشهها، آرا و نظرياتي دانست كه در اواخر دهه ۱۹۶۰ ميلادي سر برآورد و جهتي ساختار شكنانه داشت.
در قلمرو معماري، طراحان پسامدرن بر اين عقيده هستند كه بهراحتي ميتوان تاريخ را دور زد و تاريخ معماري را به شيوههايي اصيل، تازه و بديع مجدداً به هم پيوند زد. پسامدرن اصولا تلفيق گزينشي هر سنت با سياق پيش از خود مي باشد؛ هم ادامه مدرنيسم است و هم فراتر رفتن از آن.
پسا مدرنيسم در سراسر اروپا و ايالات متحده به ويژه در محافل آكادميك و در ميان دانشگاهيان، معماران، هنرمندان و حتي مجريان برنامهها و تبليغات و رسانههاي گروهي و مطبوعات اشاعه و گسترش يافت. واژه پسامدرن گفتمانهاي فراوان و متعددي را در پي داشته است، روندي كه همچنان ادامه دارد. هابرماس معتقد است كه كاربرد "پسا" بيشتر تداوم جرياني را ثابت مي كند، نه پايانش را. در اين تفكر، تاًكيد بر وجه محلي يا بومي در مقابل قطب بندي جهاني و فردي، عيني و ذهني پيشي ميگيرد. در تفكر پسامدرن، هنر صرفاً يك تجربه زيبا شناختي نيست، بلكه روش شناخت جهان است. هنر دردنياي پسامدرن نه تعلق به چارچوب ارجاعي و معيار داوري خاصي است و نه به پروژه يا اتوپياي خاصي تعلق دارد. از مهمترين مضامين پسامدرنيته ميتوان به موارد زيراشاره نمود:
۱- ترديد در اين باره كه هرگونه حقيقت انساني، بازنمايي عيني و سادهاي از واقعيت است.
۲- توجه و تأكيد بر نحوه كاربرد زبان از سوي جوامع براي ساختن واقعيات مورد نظر خود، اينكه جوامع چگونه از زبان براي ايجاد واقعيات استفاده ميكنند.
۳ - ترجيح دادن يا اولويت قائل شدن براي بومي، محلي، عيني و اخص در برابر، جهاني، انتزاعي و اعم.
۴- تجديد علاقه يا توجه دوباره به روايت داستان و داستان سرايي.
۵ - پذيرش اين نكته كه توصيف هاي متعدد و متفاوت از واقعيت را همواره نميتوان به شيوهاي قطعي و نهايي، يعني عيني و غير انساني، در برابر يا عليه يكديگر بهكار گرفت.
۶ - تمايل به پذيرش و قبول چيزها آنگونه كه در سطح و ظواهر قرار دارند، بهجاي جستجو.
اكثر اين مضامين با هم جور بوده و مناسب هم بهنظر رسند، ولي با اين وجود، وضعيت پسامدرن از نوعي تنش يا آشفتگي خاصي برخوردار است، از يك سو تمايل به سمت تجزيه، پراكندگي و افتراق و از سوي ديگر جستجو براي يافتن چارچوبهاي وسيعتري براي مفاهيم است.
پارادايمهاي نظري تعيين كننده پسامدرنيسم
پسامدرنيسم عموماً حاكي از وفور پارادايمهاي نظري و چارچوبهاي ايدئولوژيكي است كه بحثهاي درونمايهاي را سازمان ميدهند. به جهت بهرهگيري از ايدههاي پسامدرنيسم در معماري كتابخانهها لازم است گذاري كوتاه بر اين پارادايمها داشته باشيم. اين پارادايمها عبارتند از: پديدارشناسي، زيبايي شناسي امر متعالي، نظريه زبان شناسي، ماركسيسم و فمنيسم (نسبيت، 1386):
- پديدارشناسي
پديدارشناسي موجب رويكردي پسا مدرن به مكان، چشم انداز و فن ساخت در معماري شده است و با مورد توجه قرار دادن كنش متقابل ميان كالبد و محيط اطراف آن به تفكري فلسفي تبديل شده است. پديدارشناسي در معماري مستلزم توجهي عميق به چگونگي ساخته شدن چيزهاست.
- زيبايي شناسي امر متعالي
زيبايي شناسي همانند پديدارشناسي، پارادايمي فلسفي است كه به خلق و دريافت اثر هنري ميپردازد. امر متعالي، مقوله منحصر بهفرد و مهم زيبايي شناسي در درون پسامدرن است. امر متعالي به علت نقشي كه به مثابه بيان خاص مدرنيته دارد، مقوله زيباشناختي مهم و در شرف ظهور دوران پسامدرن را شكل ميدهد.
- نظريه زبان شناسي
در اين پارادايم، توجهي دوباره و همزمان به معنا و نمادگرايي در معماري مدنظر است. معماران به مطالعه اين موضوع پرداختهاند كه معنا چگونه در زبان انتقال مييابد و چگونه از طريق "همانندي زبان شناختي" اي كه با معماري دارد، دانش زبان شناسي را بهكار ميبندد. مسأله مورد توجه در اين پارادايم اين است كه معماري، همچون زبان، تا چه حد قراردادي است و آيا افراد خارج از حوزه معماري ميتوانند درك كنند كه قراردادهاي آن چگونه معنا را بهوجود ميآورند يا خير. از نقطه نظر زبان شناختي، و در چالش با عملكردگرايي مدرن به مثابه تعيين كننده فرم، اين بحث مطرح شد كه ابژههاي معمارانه فاقد هرگونه معناي ذاتي و دروني اند اما ميتوانند معنا را از طريق قراردادهاي فرهنگي، بسط و گسترش دهند. نظريه زبان شناسي پارادايمي مهم در تجزيه و تحليل دغدغههاي عمومي پسامدرن يعني خلق و دريافت معنا است.
- ماركسيسيم
پارادايم ماركسيستي، پارادايم تأثيرگذاري است كه در مطالعه معماري دوران پسامدرن، بهخصوص در ارزيابي مجدد شهر و نهادهاي آن بهكار گرفته شده است. نظريه پردازان ماركسيست، با بازنگري همه جانبه موضوعات سياسي،از نقد شهري پسامدرن حمايت ميكنند.
- فمنيسم
در اين پارادايم، رويكردهاي انتقادي كه خواهان برابري، شموليت و نفي تعصب اند تحت عنوان "انتقاد از ديگري" مباحث معماري و ديگر هنرها را از صرف زمينههاي شكلي بهسوي زمينههاي فرهنگي، تاريخي و اخلاقي سوق دادهاند. نقد فمنيستي معماري بر آن است تا نظريه و عمل را در واقعيت اجتماعي- سياسي بهكار گيرد.
معماري پسامدرن
به معماري پسامدرن، معماري پاپ Popular Architecture يا معماري مردمي هم ميگويند، چون در اين نوع معماري از احجام و تزيينات و رنگهاي عامه پسند و جالب توجه براي سطح درك عموم استفاده ميشود.
درونمايههاي پسامدرن معماري
حداقل شش مورد از برجستهترين درونمايههاي عامي را كه شاكله نظريههاي پسامدرن معماري هستند ميتوان برشمرد:
- درونمايه اول: تاريخ و تاريخگرايي
تاريخ و تاريخگرايي كه در بحث پسامدرن مطرح است، متضمن دو نكته است:
1- رويكردي كه متوجه سنتهاي گذشته است
2- كنش هنري كاربرد فرمهاي تاريخي
معماران تاريخگراي پسامدرن، عناصر كلاسيك يا ديگر سبكهاي گذشته را در اعمال هنرمندانهاي چون بازسازي اصيل و واقعي بهكار ميبرند و اين امر، آشكارا نشان ميدهد كه فرمهاي تاريخي، به علت تداعيها و معاني كه واجد آن هستند، براي افراد معاصر ارجمند و با ارزش ميباشند.
- درونمايه دوم: معنا
معنا در معماري، حاصل شرايط و مقتضيات خلق و ايجاد آن است و اين امر دلالت بر آن دارد كه آنچه براي معماري امري بيرئني و فرعي است (آنچه بهراحتي ميتوان مجموعه عملكردهايش ناميد) ، اهميتي حياتي داردو نقش معماران پسامدرن، تغيير شكل آرمان و تبديل آن به يك مدل فيزيكي است.
- درونمايه سوم: مكان
در ديدگاه معماري پسامدرن، معماري در ظاهر و بهگونهاي نمادين، بر نيروهاي طبيعت فائق آمده است تا سرپناهي را ايجاد كند و جايگاه بشر در جهان طبيعي، هنوز هم يكي از كاركردها و وظايف معماري است. وظيفه ديگر معماري، آشكار كردن طبيعت با قرار دادن و بهره گرفتن از چشم انداز است.
-درونمايه چهارم: نظريه شهري
در دهه 1960، بازسازي شهري و ملاحظات حاد مدرن، بافت شهري را شكافته و غير قابل شناخت كرده بود. معماران كه طي چهل سال بيشتر بر خلق ساختمانهاي عيني و شيء گونه متمركز بودند، متوجه شدند كه هيچ بستر و زمينهاي براي درك و فهم اين ابژهها و جود ندارد. سه ديدگاه پسامدرن شهري عبارتند از زمينه گرايي، توده گرايي و الگوي شهر معاصر جهاني.
-درونمايه پنجم: برنامههاي سياسي و اخلاقي
توجه و ملاحظاتي كه نظريهپردازان معماري به سوالات متنوع سياسي و اخلاقي داشتهاند، در نقد شهري پسامدرن بازتاب داشته است. در دل چنين بحثي، اين موضوع نهفته است كه معماري بهعنوان يك رشته و نظام بايد چه نقشي را در جامعه ايفا كند. نقش اجتماعي معماري اغلب مبتني بر امكانات و اخلاقياتي است كه يك ديدگاه مستقل واجد آن است. وجه ديگري كه نظريه پسامدرن به آن توجه دارد، مربوط به تعهد در قلمرو سياسي است. اين امر اشكال متنوعي بهخود ميگيرد از جمله احياء نقش رفاه اجتماعي از طريق معماري، تلاش در راستاي بهبود محيط و كيفيت زندگي، حمايت از حقوق بشر و التزام به مسائل شهري.
-درونمايه ششم: كالبد
مدرنيسم با كالبد و طبيعت كه هر دو ساختاري انداموار هستند، رابطهاي ستيزهجويانه داشته است. يكي ديگي از وجوه احياگرانه پسامدرن معماري، تمركز و تأكيد بركالبد طبيعي به مثابه مكان و محل معماري است.
عوامل تعيين كننده فرم ساختمان در معماري پسامدرن
در معماري پسامدرن، عواملي كه فرم ساختمان بر مبناي آنها شكل ميگيرد عبارتند از:
۱- خصوصيات فرهنگي، اجتماعي، تاريخي و اقتصادي افراد كه از ساختمان استفاده ميكنند.
۲- خصوصيات شهري مانند: خيابان، ميدان، كوچه، مغازه .
۳- شرايط اقليمي مانند: رطوبت، سرما، گرما، جنگل، صحرا .
۴- نحوه زندگي روزمره اهالي ساختمان، نيازهاي آنها و پيش زمينههاي ذهني آنان.
سمفوني رنگ ها در معماري
به گمان بسياري از پژوهندگان، كمتر مردمي در جهان به اندازهي ايرانيان به كيفيات رنگ و اثرات آن هوشياري و آشنايي داشتهاند. رنگ آميزي از دوران پيش از تاريخ در ايران رواج داشته و در ادوار بعدي در هنر و فنون نساجي، معماري و كاشيكاري به نقطه اوج خويش رسيده است. كاربرد رنگ قرمز در تمدن سيلك مربوط به هزاره هاي پنجم پيش از ميلاد و انواع رنگ در دوره هاي بعدي، نمايانگر پيشينگي و پيوستگي تاريخچه رنگ و رنگ آميزي در ايران است.
تماشاگران پرسان، چون بر كرانه پر رمز بافت معماريهاي قديم كه در آنها از رنگ و نور استفاده كرده باشند گام بردارند، بي هيچ گونه مقاومتي، جذب مغناطيس نيرومند آن خواهند شد و شيفتهوار در اندرون سحر آن اسير شده و گويي آنكه اين تكه از عالم خاك، ارثيهاي ماورايي است كه خدايگان در زمين چون آتش پرومته اي جاي گذاشته اند و سالياني است كه فروزان بوده و اكنون با تمام خستگي و بي مهري، هنوز شراره هاي آن طنازي ميكنند (نبي پور،1383).
از نمونههاي مورد بررسي اين نوع معماريها مي توان به معماري رنگ و باد و نور در ساختماهاي قديمي بندر زيباي بوشهر اشاره نمود كه با توجه به فرسودگي بناها، اما با درخشش رنگ هاي متنوع در معماري اين نوع ساختمانها توجه هر بيننده اي را به خود جلب ميكند. استفاده از رنگ براي ايجاد تقارن و هم آهنگي در تاريخ هنر ايران، وجهي ديگر از تاريحچه تقارن گرايي و زيباجويي را در اين سرزمين تشكيل ميداده است.
استفاده از رنگ ها در درمان و بهبود بيماري هاي روحي و جسمي، همواره مورد توجه درمانگران بوده است. امروزه با تابش 60 دقيقه اي نور با رنگ زرد، التهابات روده اي و گوارشي، با تابش 60 دقيقه اي رنگ آبي، آبسه ها را و با تابش 30 دقيقه اي سه بار در روز موضعي رنگ سبز، التهابات مفاصل درمان مي كنند. از اين رو مي بينيم كه معماران پسامدرن، با آفرينش هاي هنري خود در مجموعه بافت، نه تنها روح، احساس، هيجان، بلكه سلامت كالبدي ساكنين را فراهم آورده بودند و به يك زبان، چون خالقي بي همتا، با چرخش انگشتان هنرمند خود، جاودانه هايي آفريده اند كه چون روياي بيداري رخ نمايي ميكنند.
تاثير رنگ ها در فضا
غايت و هدف همه مجاهدت هاي هنري بيرون كشيدن و استخلاص ماهيت و سرشت معنوي فرم و رنگ و آزادي آنها از زندان دنياي مادي است. رنگ زندگي است زيرا جهان بدون رنگ برايمان مرده جلوه ميكند، رنگها ايده آغازين و ثمره نور اصلي بدون رنگ هستند و مقابل آنها تاريكي بدون رنگ است. رنگ يكي از عناصري است كه در كنار نور، بافت، فرم و شكل بر ادراك بصري افراد از محيط تأثير ميگذارد، اما در عين حال شايد بيشتر از هر مقوله ديگري در طراحي با آن بهصورت تصادفي برخورد ميشود. رنگ، ابزار مهمي در جهت هدايت و القاء حالات رواني خاص به افراد و جوامع است. رنگ به كاهش خستگي و برانگيختن چشم كمك ميكند. رنگها زمينه متنوعي از تضادها را در ساعات مختلف روز پديد آورده و در هر ساعت، سايه روشنهاي جديدي را بهوجود ميآورند و فضا را متنوع و سرزنده ميكنند. ضمن اينكه با استفاده از رنگ ميتوان به فضا يكپارچگي و وحدت بخشيد يا آن را متمايز و قابل شناسايي نمود.
واقعيت و اثر روحي- رواني رنگ، همان چيزي است كه آن را اثر رنگ ميناميم. عامل رنگ و اثر رنگ فقط در مورد چند مايگيهاي هماهنگ قابل انطباق هستند. در تمامي موارد ديگر، عامليت رنگ تبديل به يك اثر جديد ميشود (سيد صدر،1380). نكتهاي كه نبايد آن را از نظر دور داشت اين است كه اثر فضايي رنگها داراي عوامل گوناگوني ميباشد. نيرو و قدرت رنگها در مورد عمق آنها در خود رنگ نهفته است. اين خصوصيات در تاريكي و روشني، سردي و گرمي، درجه اشباع و يا ميزان وسعت سطوح رنگها جلوه ميكند. همچنين تأثير هر رنگ، با موقعيت نسبي آن با رنگهاي همراه تعيين ميشود. يك رنگ بايد با توجه به رنگهاي محيط اطرافش بهكار رود.
مطالعات روانشناسان در زمينه تأثير رنگ و نور بر ادراك انسان از فضا و زمان حاكي از تأثير رنگ بر حس وزن (سبكي و سنگيني)، دما (گرمي و سردي)، فاصله (دوري و نزديكي) و ابعاد (بزرگي و كوچكي) است. حتي مقياس زمان نيز در فضاهاي داراي رنگهاي مختلف، متفاوت است و مجموعه اين عوامل باعث ميشود تا صرفنظر از ساير عوامل محيطي و خصوصيات فضايي، دو فضاي يكسان با تركيبات رنگي مختلف، تأثيرات كاملاً متفاوتي را بر ادراك انسان بگذارند (محمدي و شكيبا منش، 1384).
رنگ ها نيروها و انرژي هاي درخشنده اي هستند كه چه بهطور آگاه و چه ناخود آگاه روي ما اثر مثبت و منفي خواهند داشت. هنرمنداني كه شيشه هاي رنگين خلق مي كنند از رنگ براي خلق چنان محيطي معنوي و اسرار آميز استفاده مي كنند كه انديشه هاي پرستش كنندگان را بر دوش شاهين معنويت به پرواز درمي آورند.
يكي از ملاحظات روانشناختي رنگ كه در كاربرد هنري آن اهميت دارد، بررسي تأثير متقابل رنگ ها است. جلوه يا اثر هر رنگ در جوار رنگ ديگر تغيير مي كند. هر رنگ نسبت به ديگري ميزان تيرگي يا روشني ذاتي اش را مي نماياند. معكوس كردن اين ترتيب طبيعي، ناسازگاري رنگي به بار مي آورد.
هر رنگ داراي سه صفت يا سه بُعد ديداري مستقلا تغيير پذير است: فام، درخشندگي و پرمايگي
فام، صفتي از رنگ است كه جايگاه آن را در سلسله ي رنگي ( از قرمز تا بنفش) – معادل با نور طول موج هاي مختلف در طيف مرئي – مشخص مي كند. قرمز، زرد و آبي را فام هاي اوليه مي نامند و چون مبناي ساير فام ها هستند، رنگ هاي اصلي نيز نام گرفته اند. فام هاي ثانويه عبارتند از: نارنجي، سبز و بنفش كه كه از اختلاط مقادير مساوي از دو فام اوليه حاصل مي شوند. فام هاي ثالثه از اختلاط فام هاي اوليه و ثانويه به دست مي آيند: زرد- نارنجي( پرتقالي)، قرمز- بنفش ( ارغواني)، بنفش- آبي ( لاجوردي)، آبي- سبز (فيروزه اي)، سبز- زرد (مغز پسته اي) . دوازده فام نامبرده را با ترتيبي معين در چرخه ي رنگ، نشان مي دهند . در چرخه ي رنگ، فام هاي ثانويه و ثالثه اي كه بين يك زوج فام اوليه جاي گرفته اند، داراي روابط خويشاوندي هستند و در كنار هم ساده ترين هماهنگي رنگي را پديد مي آورند. ماداميكه اين رنگ ها با رنگ هاي خالص سفيد و سياه تركيب شوند، تعداد بي شماري از رنگ ها و سايه هاي مختلف را ايجاد مي نمايند. رنگهاي درخشان به تنهايي جذاب هستند اما اگر در يك الگو يا رديفي منظم قرارگيرند از نظر بصري تاثير بيشتري خواهند داشت. اين نوع آرايش يك ساختار ساده را بر اين رنگ ها حاكم مي كند و در نتيجه يك مفهوم و يا نوعي نظم را وراي حضور محض رنگ ها منتقل خواهد كرد. پديده هاي بصري، معنوي و رواني در حيطه رنگ و هنرهاي رنگ روابط مشترك زيادي دارند وقتي كه موضوعي در نظر مشترك گرفته شد. طرح بايد از اين موضوع اوليه و حاكم بر كار، پيروي نمايد. اگر رنگ مهمترين وسيله بيان حالت و مفهوم باشد، تركيب رنگ بايد از سطوح رنگ شوع شود و اين سطوح، خطوط را مشخص خواهند كرد. كسي كه اول خطوط را رسم مي كند و بعد رنگ را بدان مي افزايد هرگز نخواهد توانست يك اثر رنگي خوب و واضح به تصوير بكشد. رنگ ها، ابعاد و جهات مخصوص به خود را دارند و سطوح را به شيوه خود ترسيم مي كنند. تطابق و تناسب هر رنگ با شكل مربوط به خود مستلزم همانندي و توازن است. اگر رنگها و شكل ها در بيان مفاهيم و حالات توافق داشته باشند، اثرات آن دو چندان خواهد بود.
مطالعه پيرامون احساس رنگ دقيقاً با اثرات رنگ در طبيعت آغاز مي شود. بدين معني كه در اين مطالعه، تاثير حسي حاصله از اشياء رنگين روي حس بينائي خود را بررسي مي كنيم. همانطور كه قبلاً اشاره شد، بررسي تأثير متقابلروانشناختي رنگها در كاربرد هنري رنگ اهميت بهسزايي دارد واستفاده متناسب از هر رنگمي تواند كاربرد ويژه اي در طراحي داخليداشته باشد. شكوه و جلوه هر رنگ دركنار رنگ ديگر، اثرواقعي خود را نشان مي دهد و هر رنگ نسبت به رنگ ديگر ميزانتيرگي ياروشني اش بهتر نمايان مي شود. تغيير دادن اين ترتيب طبيعي، ناهماهنگيرنگ ها را به دنبال دارد و استفاده از اين تركيب ناسازگار، مي تواند تغييراتزياديدر دكوراسيون داخلي به وجود آورد.
درخشندگيكهدومين صفت رنگ است ، درجه نسبي تيرگي و روشني را مشخص مي كند.اغلب نقاشان اصطلاحرنگسايه را نيز در همين معنا به كار مي برند ومعمولاً درخشندگي رنگهاي فام دار رادر قياس با رنگهاي بي فام ميسنجند. در چرخه رنگ، زرد بيشترين درخشندگي (معادلخاكستري روشننزديك به سفيد) و بنفش كمترين درخشندگي (معادل خاكستري تيره نزديك بهسياه) را دارد. پرمايگي(اشباع)، سومين صفت رنگ است و ميزان خلوص فام را مشخصمي كند (گاهواژه شدت را نيز در اين مورد به كار مي برند). فام هاي چرخه رنگ صددرصد خالص اند، ولي در طبيعت بندرت مي توان فام خالصي يافت. رنگ هاي درخشان بهتنهاييجذاب هستند، اما اگر در يك الگو يا رديفي منظم قرارگيرند ازنظر بصري تاثير بيشتريخواهند داشت. استفاده از ايننوع آرايش يك ساختار ساده را بر رنگها حاكم مي كندو در نتيجه يكمفهوم يا نوعي نظم خاص را وراي حضور محض رنگ ها منتقل خواهد كرد.
بديهي است آگاهي از تأثير رواني رنگ ها و بهره مندي مناسب از آنها در دكوراسيون و رنگ آميزي فضاي كتابخانه ها (البته با توجه به نوع كتابخانه مانند آموزشگاهي، بيمارستاني، و مانند اينها) مي تواند به خلق فضايي مناسب براي مراجعان و ترغيب آنها به استفاده از فضاي كتابخانه كمك نمايد.استفاده متناسب از رنگ در ديوارها و پيش زمينه هاي روشن تاثير زيادي در محيطبهوجود مي آورد. رنگهاي سرد مي تواند كاهش مختصري در دماي بدن ايجادكنند و رنگ هايگرم باعث مختصر افزايش دماي بدن ميشوند. به لحاظ بصري، رنگ گرم پيش مي آيد و رنگسرد پس مي نشيند. استفاده از پنجره ها و مبلمان با زمينه رنگ مطلوب و سايز متوسطتاثير بسزايي در دكوراسيونداخلي دارد. همچنين مبلمان و پنجره هايي با سايز بزرگباعث مي شود كهرنگ آنها با يكديگر مخلوط شود و از لحاظ تاثير گذاري بر محيط غالبخواهند شد و ثبات از بين خواهد رفت و نوعي تكان بصري ايجاد ميشود. بنابراينبامبلمان و پنجره هاي متوسط و با رنگي متعادل و متوسط خواهيم توانستتركيببندي باثباتي داشته باشيم.
معماري پسامدرن كتابخانهها
در كمپوزيسون و كنار هم نشاندن رنگها در معماري پسا مدرن كتابخانه ها بايد توجه داشت كه رنگ، در واكنش خواننده نسبت به محيط بصري اثر ميگذارد؛ هرچند در يك محدوده قابل قبول، تأثير مستقيمي بر كارايي چشم ندارد. همانطور كه پرتو (1386) اشاره داشته است، برخي از رنگها براي مقاصدي مانند مطالعه قابل قبول نيستند. عامل كمپوزيسيون در رنگ، به معناي كنار هم قرار دادن دو يا چند رنگ است بهنحوي كه حالت و مفهوم معين و مشخصي را بيان كنند. انتخاب رنگها، مكان و جهات آنها در كمپوزيسيون بههمراه وسعت و تناسبات و تضادهاي آنها، همگي عوامل قاطع و تعيين كنندهاي در بيان مفهوم رنگ ميباشند (سيد صدر،1380). توازن در رنگ آميزي، يكي از مهمترين اهداف كمپوزيسيون است.
كتابخانه عمومي سنت آنتونيو، ايالت تگزاس
انتخاب رنگ در بخشهاي مختلف يك كتابخانه، ميبايد براساس مقصودي باشد كه براي بيان آن در فضاي مورد نظر بهكار ميبريم. نكته اساسي اين است كه اثر رنگ با درنظر گرفتن موقعيت نسبي آن به همراه و در كنار رنگهاي ديگر تعيين ميشود و يك رنگ، همواره در ارتباط با رنگهاي اطراف خود ديده ميشود. بنابراين، جايگزين نمودن و جهت رنگها نسبت به يكديگر در كمپوزيسيون تصويري از يك فضاي كتابخانهاي، اهميت دارند. رنگ آبي در سقف، كف، سمت راست و چپ فضا، حالات گوناگوني را ايجاد ميكند: رنگ آبي در كف، سنگين و در سقف فضا، سبك است. قرمز پر رنگ در سقف فضا مانند وزنهاي سنگين است ولي در كف فضا، حالت شناور و سبكي مجذوب كنندهاي دارد. در جدول شماره 1، ضمن ارائه تقسيم بندي رنگها، بارزترين خصوصيات آنها نيز به اختصار آورده شده است.
جدول شماره يك – انتخاب انواع رنگ ها و خصوصيات آنها
رنگ هاي اصلي رنگ خصوصيات رنگ
آبي نشان دهنده آرامش كامل است. نمايانگر حقيقت و اعتماد، تسليم و فداكاري و مظهر ابديت و نشانه سنت و ارزشهاي پايدار است.
سبز نشان دهنده اراده در انجام كار، پشتكار و استقامت، ثبات عقيده و خودآگاهي است. اين رنگ تسكين دهنده و آرامش بخش و تداعيگر طبيعت است و غالباً بهمنظور كمك به رفع بحرانهاي روحي مورد استفاده قرار ميگيرد.
قرمز نشان دهنده نيروي حيات و تمام شكلهاي ميل و اشتياق است. اين رنگ به معناي بهدست آوردن نتايج مورد نظر و كسب كاميابي است.
زرد نشان دهنده شادماني زود گذر، توسعه طلبي، سهل انگاشتن و انبساط خاطر است. اين رنگ در دراز مدت ميتواند تأثيرات ناهنجاري بر ذهن نهاده و باعث بروز اغتشاش و آشفتگي ذهني گردد مگر آنكه در كنار رنگ مكمل خود يعني بنفش قرار گيرد
رنگ هاي فرعي بنفش داراي جنبه تسخيري و سلطهگرانه رنگ قرمز و تسليم متين رنگ آبي و ظهور به صورت همانندسازي و بي تصميمي است. اين رنگ تعمق و باطن انديشي را افزوني ميبخشد و همراه با مكملهاي خود (رنگهاي طيف زرد) بهخوبي عمل ميكند.
قهوهاي نشان دهنده امنيت اجتماعي و نياز به آسايش جسماني و خشنودي است. پوشاندن سطح وسيعي از محيط با اين رنگ ميتواند فضاي سنگيني در محيط ايجاد كند و حتي موجب افسردگي شود.
سياه نشان دهنده پوچي، ترك علاقه، رفتار عجولانه و غير عاقلانه است. مناسب ترين رنگ براي كوچك جلوه دادن محيط است. اين رنگ داراي انرژي غليظ و سنگين است و محيط را ايستا و منفي جلوه ميدهد.
خاكستري نشان دهنده احتياط است و در تضاد با رنگهاي ملايم و روشن براي بهوجود آوردن محيطي خنثي و فاقد جلب كنندگي تحميلي مناسب است.
نور در معماري
زيبايي كه به چشم ميآيد از پرتو نور و روشنايي است و گرنه در تاريكي، زيبايي مفهومي ندارد. نور و روشنايي چه ظاهري و چه عرفاني باعث مي شود كه زيبايي به چشم آيد و رنگ و ساير زيباييهاي شيء جلوه كند. بنابراين بحث نور و پرداختن به آن مي تواند در مباحث زيباييشناسي و هنر جايگاه ويژه اي داشته باشد.
از جمله علوم و هنرهايي كه ميتوان به نقش نور در آن ها اشاره داشت، هنر معماري است كه بحث مفصلي را در زمينه روند بهرهگيري از نور طبيعي به خود اختصاص ميدهد. ابزار و وسايل روشنايي نيز به عنوان عواملي كه تأمين كنندهي نور مصنوعي هستند، مطرح ميباشند. در هنر معماري، نور يكي از اجزايي است كه كنار عناصر و مفاهيم ديگر از قبيل ساختار، نظم فضايي، مصالح، رنگ و غيره مطرح ميشود. معماري بازي هنرمندانه دقيق و خيره كننده مجموعهاي از اجسام ساخته شده در زير نور است[8].
هر فضا با نور دو چهره مييابد، روز و شب كه با تغيير مقدار نور، ايندو با هم پيوند مييابند. نور موضوعي است كه در هر دوره زماني، احساس و مفهومي خاص به معماري و زندگي داده است. نور ميتواند به عناوين مختلفي براي القاء مفهوم و هدفي مورد استفاده قرار گيرد، به عنوان مثال ميتوان با ايجاد يك روزن و هدايت نور به موضوعي باعث تاكيد در آن موضوع شويم و يا با استفاده از حركتهاي ملايم و نرم نور يك حس روحاني را به فضا بدهيم (همان).
از مهمترين مشخصههاي نور طبيعي، توالي و دگرگوني آن در طول روز است كه باعث حركت و تغيير حالت در ساعات مختلف ميشود. نور اولين پديده در جهان است كه از طريق رنگها روح و طبيعت زنده جهان را برايمان آشكار ميسازد. رنگ و نور همواره در قالب بخشهايي اساسي از حيات ما بر بروي كره خاكي مطرح بودهاند (محمودي؛ شكيبا منش، 1384). هرچند انسان دوران مدرنيته از هدايت نور و رنگ به فضاهاي زندگي خويش دوري جسته و در اتمسفري از آلودگي نور و رنگ زندگي ميكند، اما در فلسفه معماري پسامدرن، بازگشتي دوباره به جاري نمودن حيات بخش نور و رنگ به اندرون بناها حاصل آمده است. انسان در صبحگاهان با نور افشاني رنگ آبي در پيش از طلوع خورشيد، سايههاي زرد در ميان روز، سبز در مناظر و سرخ فامي در غروب خورشيد روبرو ميشود و انگار رنگها با چرخش زمين به دور خورشيد، هر لحظه زنده ميمانند و گوهر حيات را نقاشي ميكنند و انسان در چنين طبيعتي، بودن را احساس ميكند. از اين روست كه انسان پسامدرن نيز به جادوي رنگ و نور پي برده و خواستار دوباره آن در هارمونيهاي بلوك و آهن زيستگاه خود شده است (نبي پور، 1385).
تأثير نور
وابستگي بشر به نور و روشنايي انكار ناپذير است. نور تأثير مستقيمي بر روح و روان انسان دارد. محققان عقيده دارند همان طور كه به تغذيه سالم براي جسم خود ميانديشيم بايد نور كافي و مناسبي را هم براي روحمان فراهم كنيم. به اين ترتيب مانعي براي بسياري از اثرات ناخوشايند بر روح و روانمان ايجاد خواهيم كرد. اين تأثير تنها به ميزان نور بستگي ندارد بلكه نوع نور محيط نيز از جمله مواردي است كه مي بايست مورد توجه قرار گيرد. به عنوان مثال نورهاي سفيد و آبي هر چند به ميزان كافي در محيط پراكنده شوند ولي حس نااميدي و افسردگي را در شخص القا ميكنند.
نورپردازي يك محيط ميتوان عامل ايجاد احساسات گوناگوني همچون آرامش، شعف، شادي، افسردگي، ترس، اضطراب، عصبانيت و احساسات ديگري مانند اينها باشد. از اين رو است كه انسان در يك مكان با نوعي نورپردازي احساس شادماني ميكند و در همان محيط با گونهاي ديگر از نورپردازي غمگين و محزون ميشود.
اثرات ناشي از نور بر ساختار اشيا نيز درخور توجه است. نور ابزاري كارآمد است كه به وسيله آن به بسياري از اهداف بصري مورد نظر خود ميتوانيم دست يابيم. به اين صورت كه مثلاً با يك نور و يا تركيبي از چند نوع نورپردازي مصنوعي هدفمند ميتوان قسمت هايي از يك شي را برجسته و ديگر نقاط آن را فرو رفته جلوه داد. البته بديهي است تمام اين تغييرات تنها حقه هاي بصري تلقي ميشود ولي تأثير آن به حدي است كه گويي جسم، تغيير ساختاري داده است.
نور در فضاهاي كتابخانهاي
همان طور كه نور به لحاظ ديداري در تغيير ساختار ظاهري اشيا موثر است، در تغيير شرايط ظاهري محيط و ويژگيهاي معماري آن نيز ميتواند نقش بهسزايي داشته باشد. برخي از اين تغييرات به نقل از "تأثير نور در معماري" (1388) آورده شدهاند:
الف - تغيير وسعت محيط: ميتوان به وسيله نور، فضايي را وسيعتر و يا كوچكتر نمايش داد. براي اين منظور، كافي است نورپردازيها را بر روي ديوارها و كنجهاي محيط انجام داد. به اين ترتيب اطراف محيط روشنتر از مركز شده و بزرگ تر جلوه ميكند. حال آنكه به عنوان مثال اگر در نورپردازي يك سالن مطالعه تنها به منبع نور زايي براي روشن كردن منطقهاي كوچك در محدوده ميزهاي مطالعه بسنده كنيم، دامنه ديد افراد محدود شده و در نتيجه فضا ممكن است حتي كوچك تر از آنچه هست به نظر ميآيد.
ب- تغيير مسير ديد: گاهي ممكن است براي پنهان ساختن مشكلي ساختاري در بخشي از فضاي كتابخانه و يا هر هدف ديگر دكوراسيوني تصميم بگيريم قسمتي از فضا در همان وهله اول ورود مورد توجه مراجعه كننده قرار نگيرد. براي اين منظور دو ابزار مهم وجود دارد:
۱- كاربرد نور
۲- كاربرد رنگ
اگرچه در ميان اين دو ابزار، كاربرد رنگ پايدارتر است ولي ممكن است با توجه به هدف مورد نظر عدم جلب توجه و تغيير مسير ديداري مقطعي باشد و تنها مدتي اين شرايط در محيط ايجاد شود.
ج- تأثير نور بر رنگ محيط: نور يكي از عوامل تغيير دهنده و اساساً هويت دهنده رنگ است. يك رنگ در معرض نورهاي رنگي مختلف جلوههاي گوناگوني را دارد. اين موضوع حتي در مورد شدتهاي متفاوت از يك نور نيز صدق ميكند. به همين منظور، در يك پروژه طراحي دكوراسيوني خوب، انتخاب رنگ اشيا و سطوح محيط ميبايست همزمان با در نظر گرفتن نور انتخابي و زواياي تابش آن صورت گيرد. رنگهاي روشن، نور را منعكس و رنگ هاي تيره آن را جذب ميكنند. البته لازم به ذكر است ميزان جذب و انعكاس هر يك از آنها رابطه مستقيمي با رنگ و حتي بافت سطح نيز دارد. به اين ترتيب نورها به صورت رنگي ساطع ميشوند. در نتيجه اثرات آنها بر روي سطوح و لوازم مختلف با هم متفاوت خواهد بود به عنوان مثال تابش نور قرمز بر روي سطوح و اشيايي به رنگهاي مختلف، از هر يك رنگي خاص را به نمايش ميگذارد. از اين خصوصيت نورپردازي در معماري داخلي فضاهاي كتابخانهاي ميتوان بسيار استفاده نمود.
د- نور عامل تفكيك كننده فضا: به عوامل دكوراسيوني- كاربردي تفكيك كننده فضا نور را نيز بايد افزود. البته اين جداسازي به لحاظ ظاهري بوده و تركيب ساختاري واقعي براي منفك كردن فضاها از هم وجود ندارد ولي انتخاب يك تركيب نورپردازي مناسب يك فضاي بزرگ را ميتوان به فضاهايي با كاراييهاي مختلف تقسيم كرد. به عنوان مثال در يك سالن بزرگ در يك كتابخانه، با انتخاب نورپردازهاي مصنوعي مختلفي كه هر كدام جهت انجام كاري خاص نوري مناسب را از خود ساطع ميكنند، ميتوان سالن مطالعه و فضاي استراحت مناسب و محيطي دلپذير براي مراجعان فراهم نمود. البته وجود تجهيزات مناسب و كاربردي براي تكميل اين پروژههاي نوري جايگاه ويژه خود را دارا است و نبايد از نظر دور نگهداشته شوند.
نكته قابل توجه اينكه موارد ياد شده در فوق تنها بخشي از كاربردهاي هدفمند نور در معماري داخلي كتابخانهها هستند و مهمتر آنكه با توجه به تنوع موجود در نورپردازيهاي مصنوعي، اغلب مانورهاي نوري و اثرات ناشي از آنها توسط نورهاي مصنوعي انجام پذير است. حال آنكه ورود و نوع تابش نور طبيعي خورشيد چندان قابل كنترل نبوده و بيشتر به ويژگي گذرگاههاي آن يعني همان پنجرهها در ساختمان بستگي دارد (همان).
علاوه بر تأثيرهايي كه نور در ساعات مختلف روز و با كيفيات متفاوت خود بر روي رنگها ميگذارد، ميتوان از خاصيت تركيب نور با رنگ استفاده كرد. در طراحي فضاهاي كتابخانهاي نور طبيعي را ميتوان برحسب اختلاف كيفي وكاربري فضاي مورد نظر مورد توجه قرار داد. مفاهيمي از قبيل اندازه، موقعيت، شكل، تعداد نورگيرها و پنجرهها، مواد پوشاننده سطح، بافت رنگ و تعديل نمودن قبل و بعد و نيز در طول ورود نور به كتابخانه، همگي مربوط به بحث نور بهعنوان يك ايده طراحي هستند علاوه بر اينكه نور طبيعي ميتواند سازه، هندسه، سلسله مراتب و ارتباط واحدها و سيركولاسيون (رفت و آمد) به فضاي مورد استفاده را نيز تقويت نمايد.
مطالب مشابه :
تغییرات منابع ارشد وزارت بهداشت
فارغ التحصيلان مقاطع كارشناسي يا بالاتر رشته هاي معماري فضاهاي درماني و بيمارستاني
نشریات فارسی -آذرماه 89
مديريت فضاهاي عمومي و سبز معماري ايراني طراحي فضاهاي سازگار بيمارستاني براي کودکان
تازه های کتابخانه دی ماه 91
آزمايشگاه معماري کامپيوتر راهنماي طراحي استاندارد فضاهاي بيمارستاني: عليرضايي،
پدافند غير عامل در معماري راهكاري جهت كاهش خطرپذيري در برابر سوانح
• تامين فضاهاي بيمارستاني زيرزميني مقاوم در برابر • پلان معماري و روابط فضاهاي
طراحي بيمارستان يا يك ترم دردسر
به نظر من فضاهاي بيمارستاني جديد توي ايران خوبه فقط بدي كه توي ۴.۵ تا اخبار و حواشي معماري
برنامه حوادث غير مترقبه بيمارستاني و سامانه فرماندهي حادثه بيمارستان
نياز به پرسنل بيمارستاني بيشتر براي درمان - در طراحي معماري ، فضاهاي عملكردي بايد بطور
مدیریت خدمات بهداشتی درمانی
نياز به پرسنل بيمارستاني o فضاهاي - شناسايي و ايمن سازي ساير عناصر معماري و
بررسي جايگاه و تأثير سمفوني رنگ و نور در معماري پسامدرن كتابخانه ها
عمران و معماری و شهر سازی - بررسي جايگاه و تأثير سمفوني رنگ و نور در معماري پسامدرن كتابخانه
برچسب :
معماري فضاهاي بيمارستاني