26به دنبال هم
سرمو انداختم پایین و به شکمم خیره شدم سه ماه گذشته بود دستمو گذاشتم روشو گفتم:مامان جونم بابات الان
میرسه خیلی وقت بود شاممو درست کرده بودم اما چرا امشب بهراد دیر کرده طول و عرض پذیراایی رو چند بار طی
کردم واااای
صدای زنگ در خونه بلند شد به سرعت به سمت در دویدم درو باز کردم با دیدن بهراد دستمو گذاشتم رو
دهنم که صدایجیغمو خفه کنم دستشو گرفته بود به پهلوش چاقو خرده بود کمکش کردم و اوردمش
داخل:بهراااد؟بهرادد چیشده؟تورو خدا حرف بزن
نفس نفس میزد:هییس هییسسس ا..اوا.. پاشو حاضرر شو
با چشمای اشکیم بهش نگاه کردم: دستتو بردار ببینم با توام
سعی کرد اروم باشه:لازم نیست کاری که.. گف..تمو...ب..کن
تند تند سر تکون دادم رفتم سمت تلفن شماره ی ارسامو گرفتم صداش تو گوشی پیچید:جانم ابجیه
گلم ؟بغضم ترکیید:الوووو ارس....اااام تووورووو خدا بیا من نمیدونم باید چی کااار کنم(با جیغ)
دادش بلند شد:اوااا چی شده؟اوااااا
میرم بیمارستان الزهرا بیا ارساااااام جون مامان سریع بیا
منتظر جواب نشدم تلفنو قطع کردم وسریع حاضر شدم بهراد بلند شد و دستشو گذاشت رو شونه م با
هزارر بدبختی خودمو به اسانسور رسوندم در ماشینو باز کردم و کمکش کردم بشینه پشت فرمون به
سرعت نور گاز میدادم دیدم
چشاش بستس داد زدم بهرااد بهرااااااااد تورو خداااا و همونطور با گریه فریاد زدم: یااا علی خودتتتت کمک
کن سریع پارک کردم و دویدم سمت نگهبانیی :اقااا اقااا توروو خدااا کمک کنییین توروو خدااا شوهررمم
جیغایی که میکشیدم دست خودم نبود بهرادو گذاشتن رو برانکارد و با سرعت رفتن منم دنبالشون
میدویدم دکتر نگهم داشت شما اینجا باشین
_با چشمای اشکیم بهش التماس کردم:نه نهه منم باید باشم
ارسام از دوور اومدد:او اوا چی شده ابجیی؟
پریدم بغلش:ارسااام بهراااد چاقو خورده تورو خدا بگو بزارن برم تو .تورو خدا و با التماس بهش نگاه کردم
_ههییس ارووم باش به فکر این بچه باش اروم اروم بیا بشین اینجا
روی صندلی که اشاره کرده بود نشستم لیوان ابی طرفم گرفت بخور ابجی دو تا قلوپ اب خوردم دکتر
اومد بیرون رفتم سمتش:چی شد دکتر؟
_شما همسرشونین؟
_بله بله
_چیزی نبود چند تا بخیه میخواد که دارن انجام میدن
نفس عمیقی کشیدم زیر لب گفتم:خدایا شکرت ممنونم
دکتر از ما دور شد ارسام اومد سمتم:اروم شدی؟
نگاش کردم:به مامان اینا چی گفتی؟
_هیچی گفتم یکی از بچه ها زنگ زده کارم داره
_مرسی ارسام
دوباره شوخیش گل کرد زل زد به شکمم:عزیز دل دایی چه طورهه؟بعد اخم کرد و گفت:به خواهر زاده م
میرسی یا نه؟ها ؟ها؟
_ااا ارسام تو بروو خونه منم با بهراد..
_لازم نکرده با هم میریم
دکتر اومد بیرون:خانوم اگه میخوایین میتونین ببینینشون
به سرعت به سمت اتاق رفتیم بهراد چشاش باز بود با دیدنم لبخندی زد رفتم سمتش و دستشو
گرفتم:بهتری؟
سری تکون داد
ارساام داد زد:چاکر اقا بهراد
بهراد:اا اواا اقا ارساامو چرا انداختی تو زحمت
ارساام:نه داش خیالی نیست یه داماد که بیشتر نداریم
رو به ارسام گفتم:ارساام میری تسویه کنی؟
_ای به چسم و از اتاق خارج شد با اشک به بهراد نگاه کردم ناخوداگاه سرمو گذاشتم رو سینه ش>کیا بودمن
بهراد چی شدی؟هانن ؟چرا جوابب نمیدی؟بهرااد اگه طوریت میشد من چه خاکی میریختم رو سرم؟
_هییسس ارووم حالا که زنده م ارووم باش کمکم کن بلند شم
با کمکم بلند شد ارسام اومد :انجام دادم اجیی ااا تو بیا کنار من کمک میکنم تو جلو تر برو ماشینو روشن کن
جلوتر رفتم و ماشینو روشن کردم ارسام با بهراد اومدن بیرون اروم بهرادو نشوند رو صندلیه جلو رو به من کردو
گفت:ابجی کاری نداری؟
_لبخندی زدم نه ممنونم که اومدی سلام برسون
_چاکر ابجی رو به بهراد کردو گفت:یا علی
دنده رو عوض کردم و به راه افتادم اهنگ ملایمی گذاشتم تا اروم شم
داری می گذری از من ، داری رد می شی آسون
حرفی برات ندارم ، بغضمو کردی پنهون
اشکامو در میاری ولی انگار نه انگار
دستامو بگیر تو دستات برای آخرین بار
یه لحظه چشماتو ببند ، شاید منو یادت بیاد
همون که بهش گفتی یه روز ، جای تو هیچ کس نمیاد
این شعر عاشقونه نیست ، یه التماس خوب من
غرور رو گریه می کنم ، نشکن منو ، پسم نزن
چند بار باید به چشم تو بشکنم ، آروم بگیری
بگو چقدر گریه کنم تا دیگه از پیشم نری
بگو چقدر اشک بریزم تا منو تنها نذاری
دارم به چشمات باج می دم تا تو بگی دوسم داری
اما من هنوز دوست دارم بدون. ، اگه حتی قلبتو پس بگیری
اگه مثل امروزم بهم بگی نمی خوام تو رو ، می تونی که بری
هنوزم چشماتو می پرستمو ، بی تو هر لحظه رو درگیر توام
تو خیالم دستاتو می گیرمو ، بازم احساس می کنم پیش توام
یه لحظه چشماتو ببند ، شاید منو یادت بیاد
همون که بهش گفتی یه روز ، جای تو هیچ کس نمیاد
این شعر عاشقونه نیست ، یه التماس خوب من
غرور رو گریه می کنم ، نشکن منو ، پسم نزن
چند بار باید به چشم تو بشکنم ، آروم بگیری
بگو چقدر گریه کنم تا دیگه از پیشم نری
بگو چقدر اشک بریزم تا منو تنها نذاری
دارم به چشمات باج می دم تا تو بگی دوسم داری
در خونه رو باز کردم و هردو داخل شدیم تصمیم گرفتم سوال پیچش نکنم تا یه موقع مناسب روی تخت دراز کشید
اروم چشاشو بست رفتم کنارش دراز کشیدم و با هزار فکر به خواب رفتم
مطالب مشابه :
رمان دستان پر التماس - 2
- رمان دستان پر التماس - 2 - - . سلام به همه ی دوستایی که به رمان علاقه دارن
شکلک دلشسکتگی و التماس
دنیای رمان - شکلک دلشسکتگی و التماس - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های
دانلود رمان خودکشی عاشقانه لعنتی
دنیای رمان - دانلود رمان خودکشی عاشقانه لعنتی - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان
دانلود رمان تکیه گاهم باش (جاوا ،آندروید،تبلت و pdf)
دنیای کتاب الکترونیکی،جاوا ،آندرویدوpdf - دانلود رمان تکیه گاهم باش (جاوا ،آندروید،تبلت و pdf
رمان نوشناز
دانلود رمان های ایرانی،خارجی تو چشماي مشکيش التماس بيداد مي کرد منم دلم سوخت ديگه
دانلود رمان دنیا همان یک لحظه بود | Artmis69 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)
برچسبها: دانلود رمان دنیا همان یک لحظه بود برای گوشی و 184 - رمان دستان پر التماس
26به دنبال هم
رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل _با چشمای اشکیم بهش التماس کردم:نه نهه منم باید
دانلود رمان همه سهم دنیا رو ازم بگیر (در تمنای توام ۲) | رویا رستمی کاربر نودهشتیا
برچسبها: دانلود رمان همه سهم دنیا رو ازم بگیر برای گوشی و 184 - رمان دستان پر التماس.
برچسب :
دانلود رمان التماس