« معماری زمینه گرا »
« معماری زمینه گرا »
اگر زمینه را ، مشتمل بر داشته های فرهنگی یک منطقه نیز بدانیم می توانیم به اشتراکاتی در تعریف بوم و زمینه برسیم .بدین منظور بهتر است ابتدا نیم نگاهی به تعاریف معماری زمینه گرا داشت و سپس به بررسی تطبیقی آن با معماری زمینه گرا پرداخت .
برای بحث درمورد معماری زمینه گرا بهتر است که از تعریف زمینه و عناصر شکل دهندۀ آن شروع نماییم . زمینه را معمولاً در مقیاسهای متفاوت با توجه به وسعت و حجم و میزان پوشش دهی بنای معماری به افراد یک حوزه تعریف مینمایند . مثلاً زمینه ای که بنایی همچون یک بیمارستان در آن واقع شده است با زمینه ای که بنایی همچون کودکستان در آن واقع است با یکدیگر تفاوت می نمایند ، گرچه شاید هر دو در یک سایت واقع شده باشند .
زمینه را میتوان شامل توپوگرافی محل ، وضعیت پوشش گیاهی ، بافت شهری شامل میزان تراکم بناها ، خیابان ها و پیاده روها و نسبت آنها با یکدیگر، جنس مصالح ، ترکیب بندی مصالح ، همجواری بناها با یکدیگر ، جغرافیای منطقه ، میزان ترافیک شهری ، حضور حیوانات و موجودات زیستی دیگر ، میزان جمعیت انسانی و . . . دانست . اگر زمینۀ یک بیمارستان را بنا به وسعت خدمات دهی آن تعریف نماییم ، بدیهی است که کیفیت و وسعت زمینۀ آن با یک کودکستان که دارای وسعت خدمات دهی کوچک تری است متفاوت میباشد . با این توصیف اگر زمینه را context در معماری بنامیم ، با توجه به موقعیت و دید ناظر است که زمینه های گوناگون برای وی قابل مشاهده میباشد . روشن است که در مناطقی با توپوگرافی دارای پستی و بلندی زیاد همچون اغلب شهرهای مناطق کوهستانی، زمینه میتواند طیف وسیعی از مناظر بصری از پلان و دید پرنده گرفته تا نما و دید ناظر تغییر نماید ، در صورتیکه شاید این تغییرات در شهرهایی با توپوگرافی نسبتاً هموار بسیار متفاوت باشد . در این شهرها همچون شهرهای کویری عمدتاً نمای بناها میتواند زمینه باشد .
با این تحلیل ، روشن است که خط آسمان مهم به نظر میرسد ، در صورتیکه در شهرهای کوهستانی علاوه بر خط آسمان ، بسته به دید ناظر ، خط زمین و نوع اتصال به زمین برای بنا مهم میباشد . با حضور در طبقات فوقانی یک آسمانخراش ، تعریف زمینه ، محدودیتها و روابط آن با هر بنای خاص متفاوت ازحضور در مثلاً طبقۀ همکف یک گالری نمایش اتومبیل میباشد . ممکن است تصور نماییم که زمینه را اقلیم منطقه و یا خرد اقلیمها تعریف مینمایند ، مثلاً عنوان کنیم که بنایی که بایستی در اقلیم گرم و خشک واقع شود باید متفاوت از بنایی باشد که در اقلیم معتدل و مرطوب طراحی میشود . ممکن است رنگ و جنس مصالح را تعریف کنندۀ زمینه بدانیم که باز هم در اقلیمهای مختلف بناهای متفاوت را تعریف خواهیم نمود . حال فرض کنید که در اقلیم گرم و خشک با مصالح به کار رفته در همان اقلیم ( مثلاً آجر و خشت و کاهگل و . . . ) نمای بنایی را احداث نماییم ، اما در درون بنا و کیفیت روابط فضایی درون بنا را بر اساس اقلیم دیگری همچون اقلیم گرم و مرطوب طراحی و اجرا نماییم .حال سوال این است که میزان درجۀ در زمینه بودن این بنا در این اقلیم چقدر است ؟ به نوعی میخواهیم بگوییم که معماری زمینه گرا قائدتاً بایستی بسی فراتر از نماها و جنس مصالح بکار رفته در یک بنا باشد . تصور اینکه با حفظ فرم بناهای نو در چارچوب فرم های منطقه میتوان زمینه را حفظ نمود تا حدود زیادی اشتباه میباشد .
روابط فرهنگی و اجتماعی و سیستم اقتصادی یک شهر تا حدود زیادی میتواند در تعریف زمینه موثر باشد . به عنوان مثال در فرهنگهایی که ارتفاع سقف را برای حس حضور و آرامش بلند میگیرند ، تفاوت بسیار زیادی با فرهنگهایی که برای همان حس و احترام و آرامش ارتفاع کوتاه فضا مناسبتر و قابل قبول تر است ، وجود دارد . تفاوت کالبدی این دو گونه بناخودتعریف کنندۀ بخشی از زمینه میباشد .
گذشته از این عناصر بایستی به زمینه به عنوان نوعی از تاریخ نیز نگاه کرد . زمینه را نه به عنوان عاملی ایستا و در زمان ، بلکه بایستی به عنوان عاملی پویا و متغیر و سیال در نظر گرفت . به نوعی زمینۀ معماری زمینه گرا خود متغیر و متحرک است . و بدین جهت نمیتوان بنای معماری را که متن( text ) نام دارد را در زمینه ای متغیر و سیال و در حال تحرک ، به صورت ایستا طراحی نمود ، زمینه ای که خود گذشته از چهرۀ طبیعی و بکر زمین که در اکثر مناطق انسان نشین ( مثلاً شهرها ) مدام در حال بازسازی و تغییر است . هر بنایی که ساخته میشود خود به عنوان بخشی از زمینه مطرح میگردد وبه عنوان بخشی از زمینه برای بنای بعد از خود زمینه سازی میکند .
تاریخ زمینه در مورد بناهای معماری ، تاریخ حیات معماری و شهرسازی میباشد . مهم تر از ساخت وتغییر بناها در یک سایت چه چیزی میتواند تعریف کنندۀ زمینه باشد و اساسی تر آنکه چه ویژگیهایی یا شاخصی میتواند در برتری یک زمینه جهت ساماندهی وتعیین حدود یک بنای معماری وجود داشته باشد . شاید عنوان کنید مثلاً تطابق با اقلیم . به عنوان نمونه خواهیم گفت که بانک ملی بازرگانی در جدۀ عربستان کار گروه S.O.M باوجود تطابق و سازگاری با اقلیم به نوعی به لحاظ فرمی وحجمی هیچگونه سازگاری با زمینه ندارد ، بلکه حتی تضادهایی با فرم و سایت منطقه دارد .
ارتباط یک بنا به همان شکل که با کف وزمین دارای تعریف و مشخصات تعریف کنندۀ خاص خود میباشد در پیوند وارتباط با آسمان نیز ویژگیهای خاص خود را دارا میباشد . ترکیب وتلفیق بنا با آسمان یا به عبارتی بهتر عجین شدن بنا با آسمان به همان میزان مهم و جذاب میباشد که ترکیب بنا با زمین . نوع و شکل ارتباط بنا با زمین و آسمان بیانگر میزان توجه و اهمیت بنا به حداقل بخشهایی از بوم میباشد . اما بایستی خاطر نشان ساخت که خط آسمان هر بنا در موقعیت های گوناگون شبانه روز و فصول مختلف سال و میزان آلایندگی های جوی و شرایط جوی به طور کل،حال و هوای مخصوص به خود را میگیرد .پس به نوعی زمینۀ آن بنا در تلفیق با آسمان نیز نهایتاً دگرگون میگردد و یا به عبارتی متغیر است . مجموعاً تا اینجا میتوان گفت که زمینه ، بسترهایی را جهت طراحی بناهای نوین و نهایتاً رویکرد سنتی به معماری مهیا میکند .
رجوع و بازگشت به معماری گذشته با ویژگیهایی چون جنس مصالح ، رنگ آنها و فرم بناها میتواند به طور کامل در برگیرندۀ معماری زمینه گرا گردد . متن یا بنای معماری زمانی بنای معماری شمرده میشود که داستان خود را بازگو کند ، سرسپردگی به زمینه نه ناشی از تعامل با آن بلکه ناشی از ضعف در بنا است ، و البته این همه نه به معنای رویارویی متن با زمینه است ، بلکه منظور این است که برای متن بودن و متن شدن بایستی متن بود در بستر زمینه . تعامل با زمینه ، نه به معنای الغا و امحای متن است ونه به معنای ستیز وتضاد با آن . تلقی اینکه بنای معماری بایستی در تضاد و ستیز با زمینه باشد تا آنگاه بتواند خود را و شخصیت خود را معرفی نماید نیز برداشتی افراطی و یکطرفانه محسوب میگردد . ارتباط با زمینه مثلاً در نمونه بناهایی که خود را در پیوند با شبکۀارتباطی ( پیاده رو و کوچه های اطراف ) بنا قرار میدهند عامل بسیار مثبت و ارزنده ای به شمار میرود . اینکه یک بنا بتواند با بناهای اطراف خود و سایت موجود در آن ارتباطی واقعی و نه صوری و کاذب ( مثلاً فقط رنگ ظاهری مصالح ) برقرار نماید . از ویژگیهای معماری زمینه گرا میتوان به همساز شدن بناها با ساختمانهای پیرامونشان اشاره کرد ، همچنین میتوان به مقیاس انسانی ویا حداقل خرد کردن بناهای عظیم به قطعات ریزتر برای حفظ مقیاس انسانی ، استفاده از مصالح بومی سایت ، عدم استفاده از مصالح نوین همچون شیشه در قطعات بزرگ و فولاد ، استفاده از روشهای صنایع دستی و بومی برای اجرای جزئیات در بنا ، ریشه داشتن فرم بنا در سنتهای موجود در سایت و نتیجتاً عدم استفاده از فرمهای انتزاعی اشاره نمود .
شاید عمده ترین چالش در مباحث معماری زمینه گرا میزان بوم گرایی و محلی بودن معماری در تقابل با جهانی گرایی باشد . عموماً تاکید برمعماری زمینه گرا از آنجا ناشی میشود که بنا ها و بافت شهری یا منطقه در کل ، پذیرش و یا تطابق و همزیستی با دیگر بناها را ندارند ، به عبارتی یکدستی و سیطرۀ مطلق یک شیوۀ ساخت و یک شیوۀ بنا و یک فرم ، مجال را برای همزیستی با دیگر بناها تنگ و کم رنگ مینماید .
بهره گیری از آب ، سنگ ، باد ، نور خورشید ، سایۀ ابرها ، درخت و هر آنچه که در طبیعت سایت وجود دارد ، قابلیت ممتاز یک معمار توانا میباشد ، اما بایستی به خاطر داشت که عرضۀ بنایی نو با فرم خاص خود در عین برآورده نمودن نیازهای عملکردی بهره برداران یک بنا است که معماری را خلق مینماید . البته در این بین بایستی به بناهایی نیز اشاره نمود که خود نه در پی برآوردن عملکردی خاص بلکه صرفاً به عنوان مجموعه ای از روابط احجام و بازی های سایه روشن نور و رنگها و . . . بوجود می آیندکه خود فی نفسه هدف شمرده میشوند.
وابستگی های فرهنگی – اجتماعی هر بوم از خصلتهای اساسی معماری زمینه گرا میباشد . شاخص بررسی بناها در اینگونه از معماری نه شاخص هایی جهانی و جهانشمول ، بلکه شاخصهایی بومی و منطقه گرا محسوب میشود ، اما مشکل از آنجا ناشی میشود که بخش عمده ای از همین معماری زمینه گرا دارای ایرادات اساسی است که در طول تاریخ فقط تکرار وبازتولید گردیده اند که به تدریج به اعماق نهادهای فرهنگی – زیستی انسانها رسوخ کرده و پایدار گردیده اند ، اما شاخصهای روابط اجتماعی انسانها با یکدیگر حکایت از آن دارد که با وسعت ارتباطات و بهره گیری از فرهنگهای گوناگون نه تنها معماری ضعیف نمیگردد بلکه تقویت نیز میگردد . توانایی معماری زمینه گرا در برآورده نمودن نیازهای انسانی در ابعاد گوناگون میتواند به عنوان یکی از شاخصه های مهم در بررسی معماری زمینه گرا باشد . با این تعاریف از معماری زمینه گرا می توان گفت که معماری زمینه گرا ،بیشتر متوجه مشخصات فیزیکی یک منطقه است .ویژگی هایی چون توپوگرافی،خط آسمان،مصالح ،رنگ و بافت.
اما معماری بومی علاوه بر توجه به ویژگی های ذکر شده در معماری زمینه گرا ، به شخصیت بوم نیز نظر دارد .اگر معماری زمینه گرا در پی رسیده به بنایی برخواسته از ویژگی های فیزیکی سایت است ،معماری بومی علاوه بر احترم به ویژگی های فیزیکی ، شخصیت پردازی بومی بنا را نیز از وظایف خود می داند و هدف را خلق ساختمانی از جنس بوم و با شخصیت بومی می داند .
مطالب مشابه :
«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش چهارم)
زمینه گرایی در معماری و شهرسازی «مریل گینس» (1980) زمینه را در معماری تحت سه موضوع کلی
«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش اول)
مطالعاتی که در سال 1390 در خصوص زمینه گرایی در معماری انجام دادم حاصلش گزارش مفصلی شد که تصمیم
« معماری زمینه گرا »
و محلی بودن معماری در تقابل با جهانی گرایی های ذکر شده در معماری زمینه
«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش دوم)
و مرتبط با موضوع «زمینه گرایی در معماری و به زمینه گرایی معماری توجه ویژه
کنفرانس ملی روشهای نوین طراحی و ساخت در معماری زمینه گرا - نویسنده : مسعود جوادی
طراحی با کامپیوتر و زمینه گرایی در معماری روشهای نوین درطراحی رویکرد زمینه گرایی
«زمینه گرایی» (contextualism) (بخش یازدهم)
معماری در این حالت ما را با رشد نظری هایی همچون «منطقه گرایی» و «زمینه گرایی» توجه به
معماری ایران(3)
سنت های معماری گیلان الف) طبیعت گرایی: زمینه ها و عمق هنرمعماری این بوم را در بنیان طبیعت
معماری فولدینگ
در معماری باروک ، سبک های معماری فولدینگ در مقیاس شهری در جایی بین زمینه گرایی و بیان
آرمان گرایی در معماری تزیینی ایران
آرمان گرایی در معماری دارد، می نوشتند و با نقش و نگارهایی بر زمینه گچ، چوب، کاشی
پسا نوگرایی (قسمت اول-زمینه ها)
در معماری جديد تأكيد بر خطوط منحنی ، امور غيرقابل پيشبينی ، تزئين و 1- زمینه گرایی
برچسب :
زمینه گرایی در معماری