پست دهم رمان تاوان بوسه های تو
فواد و شمیم هم جزئ آخرین مهمونا بودند کلی خودم و به فحش گرفتم چرا کارگری و برای پذیرایی نگرفتم و خودم هم به عنوان میزبان و هم به عنوان پیش خدمت مشغول بودم هر چند کاری نبود ولی از اینکه می دیدم شمیم و سلاله فرنود دوره کرده اند خون خونم و می خوردند فواد از لحظه ورود کنار نشسته بود سینی حاوی شربت و به سمتش گرفتم فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد سینی و روی اپن گذاشتم موسیقی ملایمی در حال پخش بود و شمیم در حالی که لباس دکلته آبی رنگی به تن داشت فرنود و کشون کشون به سمت مرکز سالن می برد...در حال انفجار بودم ...با قدمهای محکمی خودم و به گوشه ای که فواد نشسته بود رسوندم و کنارش نشستم...کار درستی نبود ولی فجیع تر از کار فرنود که نبود ؟ ؟
فرنود به نوعی که نمی تونستم احساسش و درک کنم اون وسط با شمیم مشغول بود ...نگاهم برای لحظه ای با سلاله تلاقی کرد خونسرد نگاهم می کرد از خونسردیش کلافه می شدم فواد از گوشه چشم نگاهم کرد و گفت : افتخار می دی ؟ ؟ ؟
تنها به تکون دادن سرم به چپ و راست اکتفا کردم...حاظر نبودم به خاطر فرنود بیش از این وجهه خودم خراب کنم ...برای لحظه ای فرنود مقابلم ایستاد و شمیم پشت به من می رقصید ...نگاهش برای لحظه ای توی نگاهم قفل شد...نگاهش به سمت فواد که بغل دستم نشسته بود سر خورد ...با غیض نه ...با حرص نه...با بهت نه...نوع دیگه ای نگاهم می کرد ...نوعی که باعث می شد بغض بدی به گلوم چنگ بزنه ...نگاهم و ازش گرفتم و بغضم و فروخوردم ! ! !بعد از تموم شدن آهنگ یکصدا از فرنود خواستند ادامه بده به نحو فجیعی احساس غریبی می کردم دختری که خودش و دینا معرفی کرده بود به همراه پسری نسبتا بلندی که خودش و بهنام معرفی کرده بود سلانه سلانه به سمتم اومدند دینا دستمو فشرد و گفت : شما چرا اینقدر پرت نشستی بیا بریم وسط ؟ ؟
به سردی گفتم : نه راحتم ! ! بهنام قدمی جلو تر ایستاد و گفت : تمام زحمتش به عهده شما بوده حداقل تو لذتش با فرنود سهیم باشید ! !فکری کردم دینا و بهنام و به فواد ترجیح می دادم سری تکون دادم و با لبخندی همراهیشون کردم اوایل سه نفری همدیگر و همراهی می کردیم اما دینا با فرزی کنار کشید و من و بهنام مشغول بودیم
زیاد مایل نبودیم و این از حرکاتم کاملا مشخص بود ! ! !با فاصله مقابلش می رقصیدم...به نوعی گارد گرفته بودم...بهنام هم چندان پسر هیز و پرویی نبود البته منکر شیطنتش نمی شدم ولی سگش به فواد می ارزید ! ! !بهنام دستش و به سمتم دراز کرد بی خیال دستش و گرفتم و چرخی زدم سینه به سینه فرنود شدم که مصادف شد با اتمام آهنگ و کف زدن یک صدای جمع ! ! !هنوز ساکت به هم زل زده بودیم که آهنگ بعدی شروع شد آهنگی که رقص از نوع دو نفری و عاشقانه رو می طلبید ! ! !
فرنود قدمی جلو اومد و دستم و گرفت و دست دیگه اش و دو کمرم حلقه کرد...به طوری که باز همه چیز و از یاد بردم...سلاله رو که لحظاتی پیش به نحو مشکوکی کنارش بود....شمیم و که تا چند دقیقه پیش هم پاش می رقصید...فواد و که با نگاه هیزش براندازم می کرد...حتی بهنامی که تا چند دقیقه پیش همراهم بود !
نگاه ملتمسانه ام و به نگاه خونسردش گره زدم...صادقانه نگاهش می کردم...صادقانه نگاهم می کرد....! دلم برای لحظه ای برای هر دومون سوخت ! ! احساس می کردم درون می لرزم...از درون زار می زنم و لبخند تصنعی به لب دارم! آخرین چرخمون مصادف شد با اتمام اهنگ و بلند شدن صدای تشویق چندباره جمع...فروریختم ! !فرنود هنوز دستش دور کمرم حلقه بود قطره اشکی که ناخودآگاه از گوشه چشمم لغزید و با انگشتهای مردونه اش میون راه گرفت ...حلقه دور کمرم تنگ تر شد...صورتش و جلوتر کشید...بوی عطرش غلیظ تر از قبل توی بینیم پیچید... سرم به دوران افتاد...پلکم بال بال می زد برای لحظه ای دنیا مقابلم تیره و تار شد و قبل از اونکه لبهای فرنود روی لبهام فرود بیاد نقش زمین شدم ! ! !با تکونهای آرومی گوشه چشمم و باز کردم صدایی از بین جمعیت رساتر از همه به گوش می رسید...با هر یغما یغما گفتنش دلم می لرزید ...چقدر قشنگ اسمم و ادا می کرد ! !برای لحظه ای حس کردم اسمی زیباتر از اسم خودم ..یغما تا به حال به زبونش جاری نشده به آرومی چشم باز کردم نگاهم به نگاه فرنود بود که تو آغوش گرمش فرورفته بودم انگار دنیا تهی بود از هرکسی فقط من بودم و فرنود..من و فرنود ؟ ؟ قابل جمع بستن بودیم ؟ ؟ نگاه نگرانش من و متوجه اطرافم کرد متوجه جمعی که اطرافمون حلقه زده بودند ! ! ! به آرومی تکونی به خودم دادم و نیم خیز شدم و در حالی که شقیقه هامو می فشردم در مقابل سوالهای پیای جمع فقط سری به نشونه مثبت تکون می دادم ! ! !فرنود در حالی که بلندم می کرد گفت : بهتری ؟؟ می خوای استراحت کنی ؟ ؟ ؟
هنوز گیج می زدم بد نبود ولی در اثر تلاقی نگاهم با نگاه سلاله منصرف شدم ! !برای لحظه ای صحنه ای که امروز از اون و فرنود دیده بودم به ذهنم هجوم آورد سری از روی عصبانیت تکون دادم و در حالی که لیوان آبی که دینا به سمتم گرفته بود و مشتاقانه می گرفتم گفتم :نه چیزی نیست...احتمالا فشارم افتاده ! !فرنود دستش و روی شونه ام گذاشت و به سمت مبل دونفره گوشه سالن هدایتم کرد خودم و روی مبل ول دادم و جرعه جرعه از مخلوط آب و قندم خوردم ! !سلاله کنارم نشست و با لحن تمسخر آمیزی گفت : اخی چی شدی ؟ ؟
با غیض به سمتش برگشتم فرنود بدون اینکه نگاهم کنه دستم و گرفت و گفت : برو استراحت کن ! !دستم و پس کشیدم و با تحکم گفتم : حالم خوبه ! ! !سلاله خندید و گفت : فرنود چی کارش داری افت فشار ناشی از ذوق زدگی بود ! !نفسمو پر صدا بیرون دادم و برای لحظه ای پلکهامو روی هم گذاشتم دلم می خواست یک کشیده نر و ماده خرجش می کردم دودقیقه که من زبون به دهن می گرفتم شاخ می شد ! لبامو روی هم فشار دادم و دوبار از آب قندم خوردم سلاله سری تکون داد و با شمیم به سمت فواد و دختری که کنارش ایستاده بود رفتند نگاهم و از فواد گرفتم فرنود هم به محض رفتن سلاله کنارم نشست و گفت : چرا نمی ری استراحت کنی ؟ ؟
به سمتش برگشتم و گفتم : برم میدون و خالی کنم ؟ ؟
با غیض گفت : برو استراحت کن ! !
-تا وقتی اون دختره این وسط جولون بده من کنار نمی کشم ! !با غیض گفت : من بیام ور دلت خیالت راحت می شه ؟ ؟
در حالی که به مهمونا اشاره می کردم گفتم : لابد این امین آبادی ها هم این وسط جفتک بندازند ؟ ؟
با حرص گفت : ذهنت خرابه یغما ! !
-از اثرات زندگی با توئه واگیر داشتی به منم سرایت کرد ! !آروم بازوم و گرفت و گفت : تا پسر خوبی هستم برو مثل یک دختر خوب تو اتاقت استراحت کن ! !ایستادم و به سمت دینا و بهنام که تنها غریبه های آشنای این جمع بودند رفتم ! ! بهنام لبخند زنان گفت : آب قنده رو خوردید جون گرفتیدا ؟ ؟
دینا زیر لب غرید و گفت : دست پخت خودم بود ! !بهنام با لبخندی گوشه لبش گفت : کم کم وقت شوهر کردنته باید فکر جهیزیه ات باشم ! !هر سه خندیدیم که نگاه خندانم با نگاه اخم آلود فرنود که کنار فواد گوشه سالن ایستاده بود تلاقی کرد ...از اینکه فرنود هنوز هم با اون اتفاقات با فواد کنار می یومد حس خوبی نداشتم...هر چند هنوز نمی دونست فواد قاتل بچه اشه نه من ..
مطالب مشابه :
چرا اسلام، روابط دختر و پسر را محدود کرده است؟
نوجوان 17 ساله مازنی که در نگاه نخت به نظر میرسد که برای نحوه ارتباط و معاشرت میان زن
یادنامه شهدای کلور (بخش اول)
دلیر مردان نوجوان و جوان و بزرگسالی که سینه جنگ یعنی دشمنه نخته بگی/ خواه که چه نخت نفت
ناعادلانه به قضاوتم ننشین ... 11
بیشتر تو نخت رفتم بیشتر ازت - رمان هایی هستند که صلح وامید ودوستی را چه کودک یا نوجوان
پست دهم رمان تاوان بوسه های تو
نه خانومی فقط رفتم تو نخت رمان هایی هستند که صلح وامید ودوستی را چه کودک یا نوجوان
رمان از این همه جا(8)
زیر آن لایه هاي رنگ روغن دختري نوجوان پنهان بود که هنوز اگه نه همه می رن تو نخت .
فیزیک سال اول دبیرستان
ومنبع های انرژی صحبت کنیم چهار- انرژی و شما بدن هر نوجوان فعال و در در آينه نخت
رمان تنهایم مگذار 2
از وقتی پا به این خانه گذاشتی توی نخت میفرستاد که تبهکار نوجوان را راهنمایی و با
گاف یک اهل حق (اخبار اهل حق)
و صـبـر امـور و سـقـام سـخـت مایـــت نـدکان صــراف بکر نخـت. تجاوز به یک دختر نوجوان
برچسب :
نخت نوجوان