داستان ابجی فائزه
به نام اون مهربونی که منو عاشق تو کردوتوروعاشق دیگری
سلام من فایزه 19ساله از کرمانشاه میخوام داستان عشقی خودم با میلاد 25ساله
از Rرو به تحریر
دربیارم .همه چی از اردیبهشت سال 92شروع شد
خواننده
های عزیزمن تنها قصدم از نوشتن این خاطرات کسب تجربه وبالارفتن اگاهی
وتسکین دردشماست که خودم با خوندن اینطور داستانهایی کمی اروم شدم ودیدم
عوض شد که واقعا ادمایی وجود دارن که قلب های خیلی بزرگتری دارن ودردای
بزرگتری اگه اونا تحمل کردن با ذره ذره وجودشون چشیدن اون دردوکناراومدن
ونه
فراموش بلکه به نبودن دوای دردشون عادت کردن ویه اتشفشون خاموش وسرد
شدن
،پس ما هم میتونیم سخته ولی ممکنه ،یادمه یه جایی خوندم با عشق زمان
فراموش
میشه وواقعا درسته وبا زمان هم عشق ولی من زمانی که عاشق بودم یقیق
داشتم که تیکه ی اول این جمله درسته ولی تیکه دومش چون تجربه خودم بعد
گذشتن مدتها از اون رابطه عشقی بوده کمی درسته بهتره بگیم باعشق زمان
فراموش میشه وبازمان عشق اتشفشان میشه یعنی درصورتی عشق واقعا فراموش
میشه
که الزایمر بگیری خدای 7اسمون به حق تموم خوبیاش تمام عاشقاروبهم
برسونه
چون بی عشق میشه جسم فیزیکیت زنده باشه ولی درحقیقت خیلی وقته
مردی ، من
18ساله بودم وچون توکرمانشاه زندگی میکنیم وبرای عیدم به عید
دیدنی خونه
خاله ام نرفته بودیم من به اتفاق مادرم تصمیم گرفتیم بریم R وتا
دیدوبازدیداتموم شد از عید گذشت وفروردین هم تموم شد وچون خواهروبرادرم
مدرسه میرفتن ومشغله کاری پدرم فرصت پیش نمیومد با منومامانم بیان خونه
خاله
ام نزدیکای امتحانات خرداد بود که ده روز فرجه دادن برای امتحانا ما
رفتیم R(مخفف
حرف اول یکی از شهرستانای کرمانشاهه( شوهر خالمم مدتی برای
انجام کاری
منزل نبودن وقتی وارد Rشدیم خیلی اب وهوای خوبی بود درختای
سرسبزوبلند
هوای خنک نسیم ملایم عصربهاری دل انگیزی بود رفتیم مغازه یه
خرده خرید کردیمو
موقع برگشت یه زانتیای سفید دنبالم افتاد نمیدونم چرا
ولی فک کنم از من خوشش
اومده بود که چون سرنوشتمون با هم یکی نبود ما
رسیدیم خونه اونم رفت خیلی
خوشحال بودم بعد 18سال اولین بارم بود خونه
خالمو میدیدم اخه مسیرش دوره
مشغله زندگی توشهرای بزرگ وقت زیاد برای
مسافرت نمیزاره دیگه تقدیربراین شد
مادرم همیشه میگفت من دوسداشتم روانسر
زندگی کنم زمانی که ازدواج نکرده
بودن که موقعیتش نبوده خلاصه منو
دخترخالمم که همسن بودیم طبعا بیشتر میل
داشتم کنارش باشم تصمیم گرفتیم
باهم بریم بیرون صبح روز یعدش اموزشگاه زبان
کار داشت مام رفتیمو )از مخفف
اسم دخترخالم استفاده میکنم (D رفت داخل
اموزشگاه منم بیرونش دم در که یه
باجه نزدیکش بود وایسادم که بیاد یهو دیدم یه لند کروز مشکی دونفر
توشن
دست تکون میدن ومیخندن حالت حالگیری گفتم اینا خیلی سرکارگذاشتن
بذارمسخرشون کنم
منم دست تکون دادم دورزدن سه چهاربارمنم پشت به خیابون
منتظر اومدن Dبودم که اومد گفتم والا
قضیه این بوده گفت بیخیال ولشون کن
اینا کارگر ن معلومه ماشین دادن دستشون کاری انجام بدن
ابروتومیبرن شعورشون
درحد صفره منم هیچ نگفتم کنارپامون وایسادن محل ندادم رفتم اونام رفتن
روزبعد صبحش باز رفتیم بیرون موقع برگشت Dخالم بستنی مهمونم کرد داشتیم
میخوردیم دیدم یه
پاترول اومد اون دوتا کله پوک توشن دارن میخندن به ما
ردشدن اونجا بود که عاشق میلاد شدم به نام
عشق وقتی اسم عشق واقعی میاد بعد
عشق بنده وخداعشق دوانسان بهمه اون لحظه که از ماشین
پیاده شد عشق متولد
شد اون موقعم بعدها فهمیدم که تولندکروزه بغل دست راننده میلاد بوده خواست
بهم شماره بده خلاصه پاتروله که وایساد قسمت راننده که اقا fبود تودیدمن
نبود من روبه قسمتی بودم
که صندلی جلوی پاترول بغل دست راننده بودومیلاد
پیاده شد دیدمش قدبلند اندام لاغری داشت سبزه ام
بود براش دست تکون دادم
اونم دوتا دستشو برد بالا برام دست تکون داد دیگه برام مهم نبودحرف D
راسته
یا نه نمکیم بود میخواستمش توراه گفتم بهش علاقمند شدم Dگفت اینا احتمالن
راننده ای
کلفتی چیزی یکی از اافراد نامدار اینجان کاراشوانجام میدن اگرم
برفرض پسرای اقای eباشن فکر سو
استفادن وباهرکی باشن درخواست نامشروع دارن
واشتراکی با یه دخترونو منم دختروعقلم به گوشم
باورکردم رفتیم خونه بیخیال
شدم گفتم بی فایدس .منم خدا میدونه مثل دیدن یه فیلم فراموشش کردم
پدرم
تماس گرفت که فرداش برگردیم منم خسته بودم کمی استراحت کردم که غروب بریم
سوغاتی
بخریم صبح برگردیم کرمانشاه رفتیم مادرم وخالم جلوجلو رفتن ما پشت
سرشون دیدم یه ماکسیمای
نقره ای موقع که برمیگشتیم داشت روبرومون میادمنم
که نمیدونستم اونان غروبا چون هوا روبه
خاکستری میره ماشینم نقره ای بود
رنگ ماشین روی شیشه میوفته داخل ماشین قابل دید نیست
منم باحرفایی که Dرده
بود اگه اونام بودن فرارمیکردم رد شدن داخل پرانتز یه چیزی بگم مطمینم یقین
دارم منو میلاد این سرنوشت برامون نوشته شده بود که باهم باشیم وگرنه چرا
باید اون دخترمن باشم
چرا باید همزمان باهم بیرون بریم همزمان بهم
برخوردکنیم بدون هیچ اطلاعی چرا دخترخالم 18سال اون
مسیروطی کرده چشم
میلادونگرفته .من به این نتیجه رسیدم که اگه با میلاد اشنا شدم
لیاقتشوداشتم
بعضیا که حالا میفهمین کیومیگم توادامه داستان یه شکلات داشته
باشن جواب سلام ادمونمیدن پس
لیاقت ثروت وندارن یا خوشبختی ..خدا دونسته
که من اگه درکنار میلاد باشم انسانیت به غرورنمیفروشم
.خلاصه Dبرگشتیم گفت
باید بهم برسونمشون منم بارها اصرارکردم که حوصله ی دردسر ندارم ولی
گفت
قتل که نگفتم بکن چیزی نمیشه بذارتنها نباشی و...زنگ زد به دوست پسر
خدانشناسش که
ماروبهم برسونه مثلا بعدها فهمیدم Dخالم عاشق پسری توکرمانشاه
بود خواسته بود منوبه میلاد
برسونه که من مجبورباشم بیام میلادوببینم اونم
بیاد خونه ما عشقشو توکرمانشاه ببینه منه ساده .اون
دوست پسر Rهم مسخره
کنه .Dگفت شماره اقا f وبده اخه من مقصرنبودم چون نمیدونستم اسم
کدومشون
چیه فقط میلاد وتصویری میشناختم ،که بهش زنگ بزنه ببینه کدومشونه شمار
روگرفت
ودستام از یخای قطبم سرد تر بود گفت این شمارش بزنگ وگرنه من با
شماره ی خودم بزنگم m
خدانشناس ابرومومیبره فک میکنه با fدوستم منم گفتم این
گناه داره چرا بخاطرمن زندگیش خراب بشه
خودم تک انداختم اقا fزحمت کشیدن
تماس گرفتن خیلی انسان بزرگیه بخاطرهمین همیشه از
خوبی ازش یاد میکنم
.انچنان درک وشعور داشت با اینکه دوست میلاد بود چندین سال ازش
کوچیکتربود
از میلادم خیلی بالا تربود حس میکنم بایه مرد 35ساله عاقل بالغ حرف میزنم
.Dگفت این
پسر دوست پسر دختریه خیلی عاشقشه وازاین حرفا گناه داره
زندگیشونوخراب نکن نگو بعدها پی بردم
اقا fخیلی ثروتمنده این حسودیش شده من
باهاش حرف بزنم از خصوصیات مثبت منم خبرداشته گفته
اینا مال هم بشن سرمن
بی کلاهه خوشبختن ودوست پسرمن توکرمانشاه درحد این نیست وخودتون
دیگه بقیشو
حدس بزنین بعدشم گفته بود این با بغل دستی دوست بشه اگه من پسره
توکرمانشاه
سرکارم بذاره با این دوست بشم .منه ساده .گفتم این چه ادم خوبیه
تماس گرفتمو گفتم سلام همراه
اقا fگفتن بفرمایید گفتم والا حقیقتش من اون
دخترم نمیدونم اونیکی ازش خوشم میاد شمایید یا نه
چون به شکل میشناسمش نه
به اسم وشماره شما چه شکلی هستین اونم توضیح دادن اون نبود
منم بلافاصله
گفتم شما نیستین ایشونم گفتن دوستم میلاد خیلی ازشما خوشش اومده اینم شمارش
منم فهمیدم میلاده اونموقعه تولندکروزه اقآ fبود ریش داشت رفته بود شیش
تیغش کرده بودوبهش زنگ
زدم هردومون خیلی خوشحال بودیم علاقه رواز صدای
میلاد میتونستم تشخیص بدم .درضمن Dگفت با
میلادم خیلی خوبه باشی البته
اسمشونمیدونستیم گفت fخیلی ثروتمنده سرکاریه عشقی نیستولی
میلاد هم سطحش
پایینتره هم عشقیه منم برام مهم نبود چون شکل وقیافه ی میلاد بدلم نشسته
بود
دیگه بقیش مهم نبود خدا شاهده یه خونه ویه ماشین درحدپرایدم داشت الان
بچمونم دنیا اومده بود اخه
من اهل زندگی وخانوادم خلاصه توپارک منتظر میلاد
بودیم دیدم اومدم بیحال شدم دیدمش هنوزم به
عشق شیرین وفرهاد قسم که صورتش
توهمون لحظه یادمه رد شد یکی دوبار نگو اون mخدانشناس
نگومیلادومیشناسه
بدروغ گفت نمیشناسمش خیلی پست بود الان شاید بگین چرا اینطور میگه داغی
رودلم گذاشت شما که الان میخونین نفرین ولعنتش میکنین میلادوfبخاطر اینکه
پدراشون شراکت داشتن
دوستی سلام وعلیکی وتفریحی باهم داشتن اون mهم چون
دوست پسر Dبود خودشو به اون دوتا
چسبونده بود یه نانوایی داشتن بقران حیفه
نانوایی داشته باشن باید جاروکش بودن .همیشه اینو
بدونید ادمایی که عقده
این فکر اینن خودشونوثابت کنن ثابت غلط بین دیگران دخالت میکنن موش
میدوونن
مثل یه پسر 15ساله که میخوادبا یه سیگارکشیدن مردونگقشو ثابت کنه که خیلیم
غلطه
خلاصه mتوگوش fخونده بود بگن اول من گفتم fبعد دیدم نه گفتم میلاد
منم میلاد صدام روپخش بود
گفت راسته حقیقتوگفتم جلواونام گفتم دوست دارم
میلاد .خلاصه من سنم کم بود وگرنه باید میلاد
عقلش میرسید میگفت اینا
بیجنبه ان خطتوعوض کن هر حرفیم زدن فک کن تلویزیونه منم قطعا میگفتم
چشم
ولی خودم دلم پاک بود دل همه رومثل دل خودم میدیدم خلاصه شب شد میلاد زنگ
زد کلی حرف
زدیم اون شب شام کلانه یه نوع غذای محلیه کرمانشاهه دعوت شده
بودن خونه فامیلشون منم شب
منتظرش بودم تا برگرده ده مرتبه من تا سرکوچه
رفتم برگشتم اخه قراربود برگرده شب هموببینیم میلاد
مهندس مکانیک دانشگاه
ازاداسلامی کرمانشاه بود 4ترمش اونموقع مونده بود اگه اشتباه نکنم خدمتم
نرفته بود.باورتون میشه ازنهار تا صبحانه روز بعد هیچ نخوردم یادم رفته
بودازخوشحالی چیزی بخورم
شب میلاد موقع برگشت اومد توکوچه مادرش اینا
روپیاده کرد خداشاهده نمیدونستم ماکسه مال
خودشه گفتم لابد با fدوسته روش
نمیشه کم بیاره پیش من رفته ماشینشوقرض کرده شبم اومد بایه
پراید مشکی اومد
دوبار رد شد فورا Dدخالت دروغ گوه فلانه منم گفتم خب من دیگه میخوامش هرچی
هست مثل مرد پاشم شبم میلاد زنگ زد گفتم بهم دروغی نگفتی گفتم بذارمطمینش
کنم که پیادم
میخوامش بذار ماشین fپس بده اونم گفت دروغ نگفتم منم دیگه
ادامه ندادم ولی وقتی باهم حرف
میزدیم بهش گفته واسه زندگی میخوامش منظورم
این بودمن دختری نیستم که هوسبازباشم لحظه ای
تویاد کسی باشم ومهمترازهمه
دوسدارم بامن طوری رفتارکنی که دوسداری با خواهرت همچین رفتاری
بشه ولی اون
به خودش واحساسش اعتماد نداشت هوسبازبوددنیاش با دنیاس من فرق داشت اینقدر
بازنای بی صاحب رابطه داشت اوج لذتای زندگیو چشیده بود عشق ساده من براش
معنا نداشت کسی
که دوچرخه نداره براش یه دنیا دوچرخه بآرزشه وقتی ماشین
سوارشد دیگه دوچرخه سواری براش بی
ارزشه خلاصه صبحش قراربود ظهربرگردیم
وسایلارواماده کردیم با میلاد قرارگذاشتم کرمانشاه ببینمش
اخه شنبه ودوشنبه
وچهارشنبه کلاس داشت ما جمعه ظهرش میخواستیم برگردیم شنبه مدرسه بود
یهوDفهمید میلادماشین داره وسعش میرسه بهم علاقه داره الانم برم خونه
بخاطردانشگاه هفته ای 3بار
میتونیم هموببینیم گفت ای دل غافل دیدی
چیکارکردم بذارخودم دوستشون کردم خودمم جداشون کنم
چون میلادوفایزه خوشبختن
هم میلاد وسعش میرسه که چیزی مانع قرارگذاشتنشون نشه هم فایزم
مثل ضربان
قلب برای زندگی به میلاد وابستش ازطرف فایزه نمیتونم نفوذ کنم بذار ازطرف
میلاد نفوذ کنم
دست بذارم رونقطه ضعفش میلادم پسر دهن بینی بود هیچوقت حتی
برای چند لحظه به چیزی
فکروتامل نمیکرد چون از بچگی یادگرفته بودمشکلاتشوبا
پول حل کنه اونm با اینکه دوست mبودمیگفت
نمیشناسمش بعد Dوسایلاموجمع
کردیم بریم خونه بامادرم زنگ زد mیه حرفایی باهم زدن که میلاد
روش حساس بود
فکرشو بکن چرا باید اون حرف وبزنه منم گفتم نه ازمیلاد دفاع کردم ازاون
مرداس بگی
فلانی بدتومیخواد یا فلانی اون حرف وبهت زد خوب وبدخودشو بشناسه
منم جلوچشمD زنگ زدم به
میلادکه ثابت کنم حرفی که خودشو mزدن تهمت بوده
بجای اینکه بگه عزیزم اونا غلط کردن من ادمیم
اسمیم مشهورم توبامنی باید
بدونی هنرپیشه هام بهشون تهمت میزنن چه برسه بمن تو هرچی میگن
نشنیده بگیر
خودم هرچی گفتم اونوباورکن Dکه کنارم بود خجالت زده میشد میلاد عصبانی شد
الان
میام درخونه Dمنم ارومش کردم گفتم این نبوده میگفت باید شماره اون
ادموبدی برم درخونش منم
شماره خط خاموش خودمو دادم که بگم از ترس خاموشش
کرده با دله پر از غصه برگشتم توراه به
میلاداس دادم نوشتم میلاد توخودت
برام مهمی ودلموبرات جا گذاشتم توRجسمم داره برمیگرده
کرمانشاه خداحافظی
کردیموبرگشتم .قراربود فردا شنبه میلاد میاد دانشگاه من شیفت صبح بودم نرم
مدرسه بریم بیرون صبح شد .موقع برگشت Dاومد که دوست پسرشو توکرمانشاه ببینه
.شب به میلاد
اس دادم تا10تا 12 یهو گوشیش خاموش شد بی خدا حافظی صدبار
زنگ زدم بهش یهو روشن شد
گفتم کجا بودی گفت حمام گفتم میلاد از صدتا چنتا
دوسم داری گفت دویست تا شوکه شدم باورم
نمیشد گفتم الان میگه 20تا .خوابیدم
صبحا تا 11بیدارنمیشه مگه بره دانشگاه ساعت 12گوشیوبرداشت
گفتم چیشد
دانشگاهی بیام گفت نه حوصله نداشتم بیام منم نرفته بودم مدرسه بخاطرش خیلی
ناراحت شدن دوباره شروع کرد به ادامه دادن اون قضیه عصبانی شد دادمیکشید
گوشیو دادمDگفتم بیا
توعذرخواهی کن تموم بشه بره معذرت خواهی کرد ول نکرد
من بجاش عذرخواستم گفت توچرا ول نکرد
ولی قضیه چیزه دیگه بود خودش بعدها
اعتراف کرد که اگه من واقعا دوست داشتم حرف کسی برام مهم
نبود دنبال بهونه
میگشت پاش گیربود که دوراز مردوتگیه بگی یکیومیخوای ولی از زبون بعد بزنی
زیرشو
زشته میخواست تموم کنه اهل ثبات نبود مدام یه تصمیم میگرفت بعد
میلاد من مردم همین .یه مدت
بعد .... یک ماه حدودا ،خالم اومد کرمانشاه وcom
خاله
ام که اومدنوچند روزی موندن به اصرار وتماسای پی درپی D با خاله ام راه
افتادیم دوتایی هوای
بهاری دل انگیزی بود اسمون مملواز ابرای سفید که چند
دقیقه ای یبار جلوی تابش نور
خورشیدومیگرفتن نسیم ملایم وخنک درختای سبز پر
رنگ با گل های بنفشه که توچمنای پارکا کاشته
بودن چمنای سرسبزوباطراوت نفس
کشیدن بهت انرژی میداد دوست داشتم این رفتن که تهش دیدن
میلادم بود هیچ
وقت تموم نشه هرچی به خالم اصرارکردم با تاکسی بریم تا ترمینال قبول نکرد
ویکساعتی توایستگاه منتظر اومدن اتوبوس ترمینال بودیم اخه اتوبوس ترمینال
کاویانی یه دونس
ودیرپرمیشه ازترمینال کاویانی میشد به شهرستاناوشهرای
اطراف رفت بهمین دلیل بود کمتر کسی
بااتوبوس میرفت خلاصه یاد میلاد توذهن
وقلبم اون یک ساعت وبه یک دقیقه تبدیل کرد رسیدیم
سوارمینی بوسای Rشدیم
اونم یکساعتی طول کشید پر بشه پولا روحساب کردیم وحرکت کرد منوخالم
ته مینی
بوس نشسته بودیم خالم کنار پنجره بودمن کناردستش پنجرروباز کردیم هوای خنک
به صورتم
میخورد دلم پربوداز عشق وامید که قراره برم با میلاداشتی کنم
mدوست پسرDتوراه اس دادبهش اس
بده ازش معذرت بخواه قبول کرده باز باهم
باشین با اینکه هیچ گناهی نکرده بودم اس دادم منوببخش
ازت معذرت میخوام هیچ
جوابی نداد بعدها فهمیدم اون mخدانشناش رفته با اقا fحرف زده من به میلاد
پشت کنم برم با اون دوست بشم البته اقا fهم تاییدوبه mداده بود که قبوله
اگه اس بده به معذرت من
حاضرم باهاش باشم .شاید من برای میلاد هیچ اهمیتی
نداشتم ولی اون خیلی برای مهم بود غرورش
طرزفکرش دیدش شاید موافقت من
ودوست شدن با اقا fبرای میلاد چیزمهمی نبود ولی ممکن نیست
ادم به کسی که
یه زمانی گفته دوست دارم حتی برای یک ثانیه بی تفاوت باشه همون یک ثانیه
غرورش واحساسش خدشه ای وارد میشد من تا اخرعمرم نمیتونستم خودموازاین حس
وعذاب وجدان
رها وازادبدونم وکارمن باعث بشه میلاد دیدش به تمام دختراهمین
باشه مثل عشق اولش که ترکش کرد
یا بقیه ی دوست دختراش میلاد با ادمای گردن
کلفت رابطه داشت دخترایی هم که دوروبرش بودن
دانشگاه ازاداسلامی باهاشون
اشنا شده بود دخترایی که هیچ دردی توزندگی نداشتن طعم تلخ
وابستگی وخلا
عاطفی ونچشیدن با صدتا مثل میلاد وازاون بالاترشم ارتباط داشتن جای دوری
نرم
پسرعموپسرخاله وپسرداییاشون پس براشون فرقی نداشته میلاد باشه یا نباشه
ولی وضعیت احساس
من فرق داشت با تمام دنیا من قلبم مثل اسمون صاف وقدقلب
یه گنجشک بود که از بس معصوم وپاکه
کسی حتی نه به قصد شکار به قصد نوازش
بهش دست میزنه سریع قلبش میزنه وگاهی وقتا میمیره
روح واحساس من مثل برگ گل
رز ظریف ومثل شیشه شکننده بودبخاطر خاطره های بدی که از ارتباط با
اون
دخترا داشت ازهمه ی دخترا بیزارشده بود میگفت با دخترنباشی عصاب خوردیش
کمتره باورم
نمیشد بعدها باچک کردن حساب خطش فهمیدم ماهی شاید 20تومن حرف
میزد پس به قطع
نمیتونست با دختری باشه این حس به طورمنفی وارد مغزش شده
بود غرق شدن منوتودریا میدید ولی
حتی تکونم به خودش نمیدادنجاتم بده ادم
بدی نبودذاتا قلبش خیلی صاف ومهربون بود ولی یه روحیه ی
جنگنده وریاست طلب
وتنوع طلب داشت یادمه میگفت من تا 30سالگی ازدواج نمیکنم از اسارت متنفرم
دوسد دارم با دوستام باشم توعروسیا برقصمومشروب مصرف کنم الکلی نبود
اهل
تفریح وخوشگذرونی بود چشماش خیلی زیبا بودن چشمای درشت سیاهی داشت صلابتی
داشت
نمیشد توچشماش مستقیم نگاه کرد ابروای پهن مشکی که سایبون اون چشما
بودن به قدرچشماش
زیبا بودن که قلب سخت ترین دخترم به لرزه درمیاورد همیشه
مثل یه دریای طوفانی بود ولی خنده
بیشتراز عصبانیت به چهره ی نازنینش میومد
،نگو میلاد اون اس معذرت خواهی وجواب نداده فک کرده
اشتباه اومده خودش گفت
خلاصه پیاده شدیم ورفتیم خونه منو Dرفتیم بیرون هوا گرگ ومیشی بود
پالتوقرمزویه روسری سبز با یه شلوارابی اسمانی پوشیدم ورفتیم بیرون Dخالم
بین دوست پسر
کرمانشاهیش باهاش خوب نبود ازهم جداشدن افتاده بود به فکراقا
fمنم دلم براش میسوخت
ازرودلپاکی میگفتم شاید اس بدم بگم fبگم بیا رد
شو D ببیندش ازفکراون پسره دربیاد ادم خودخواهی
نبودم حتی قسم خورده بودم
به میلادبرسم اگه fنشد به پولدارترین فامیلشون که بهترم باشه
ازfمعرفیش کنم
خوشبخت بشه غافل ازاینکه یاد اون ضرب المثل افتادم یه ادم خسیسی بوده یه
همسایه داشته یه روز نمیدونم خواب میبینه چی میشه که قراره خدا دوتا گاو
بهش بده خسیسه میره
به درگاه خدا اه وناله خدا دلش میسوزه میگه بذار به
توام یکی میدم میگه خدا یا نه به من بده نه به
همسایم . رفتیم کافینت ویه
سی دی اهنگ از رورم گوشیم برای میلاد رایت کردم خواستم اهنگایی که
من به
عشق اون گوش میدم اونم گوش کنه اهنگ احساس شک گروه سون اهنگ طرفدار از
شادمهرعقیلی اهنگ معین از جداشدن نوشتی روتن خسته قلبم واز این اهنگا
100تایی میشد شانس
من برا روکامپیوتر رایتش کرده بود میلادحوصله ی این کارا
رونداشت درضمن ماشینم داشت رواون اگه
قراربود چیزی گوش بده میداد شبش بهش
زنگ زدم قطعش کرد خودش زنگ زد ثانیه شماره از ساعت رد
کرد قطع شد نمی دونم
اون موقع چش شده بودبرام درد دل میکرد می گفت حسود زیاد داره ومنم باورم
میشد ولی درحد حرف که مدتها بعد به یقین قلبی رسیدم که دوستاش این دقل
دوستان که میبینی
مگس اند گرد شیرینی دوروبودن حالا به غیر اقا fچون از
میلاد بالا تربود دلیلی نداشت بهش حسودی کنه
.میگفت ماشینموخط میندازن
وازاین جورحرفا ومنم هرچی قانعش کردم دوسش دارم انگار فیلم هندی
هست وقتی
نگاش میکنی توحسی تموم میشه یادت میره اونم میرفت توحس گوشی قطع میشد
یادش
میرفت وباز گوشی ودادم به دخترخالم ازش معذرت خواهی کردوقاعله ختم شد البته
فک میکردم
وگفتم میدونم برات مهم نیستموگفت نه خیلی مهمی کی گفته نیستی
میلاد یه خصوصیت خیلی بد
دیگه داشت عصبانی میشد هیچکس نمیتونست جلوشوبگیره
درلحظه تصمیم میگرفت مثلا میگفت برم
کوه اگه قراربود یکساعت دیگه بهمن
بیاد باید میرفت منصرف نمیشد بعدا یخ میزد اسکلتش ازحرف
خودش برنمیگشت
اظهارپشیمونیم نمیکرد هیچ وقت نتونستم بفهمم تومغزش چی میگذره
نمیتونستی
به حرفی که میزنه مطمین باشی نه به دوس داشتنش باورداشتی نه به دوست
نداشتنش
اب پاکی رودستت نمیریخت تماما ازعشقش کوروکرشده بودم غروبش رفت با
دوستاش گردش وساعت
ده بهم زنگ زد گفت اس وزنگ ندی دیرمیام وباردوستاممو
اونشب تا 2نیومد خونه منم از ساعت 10تا 2
شب نشستم براش یه Mبزرگ طراحی کردم
خیلی قشنگ بود از عشقش اونقدرلبریزبودم نمیدونستم
زمان چیه وقت شام
ونهارکیه غذا خوردن چیه خواب چیه صبح با چه ذوق وشوقی که تا نشه با سی دیه
که روش با ماژیک نوشتم یاد بادان روزگاران یاد باد این غزل ازحافظه که کل
شعر اشاره به این داره یاد اون
روزای جوونی که با دوستام وکسی که دوسش
داشتم منظورش شاخه نباته بودم کنار زاینده رودازاین
تعابیر من به میلاد
گفتم براش یه تیشرت کادوبگیرم اون قبول نکرد گفت من خودم خیلی ثروتمندم
نیازی
به لباس وکفش ندارم بباریم پارش میکنم منم گفتم پس سی دی واون نقاشی
گفت مشکلی نیست
وبا پراید مشکیش اخه دوماشین داشت وایساد کنار یه دریاچه
پارک از کنارم رد شد تامن بندازم
توماشینش به پیشنهاد من اخه چهره ی
مطرحی بود فکرشوبکن مهدوی کیا بخواد توکوچشون از دختری
کادوبگیره ممکن نبود
با اینکه با دخترخالم بودم اون تنهام گذاشت رفت منم انداختم تو ماشین
میلاد رفت
مطمینم بعد دیدن اون نقاشی کلی مسخرم کرده گفته ببین این دختر
چقدرساده وبی عقله من
نمیخوامش برام نقاشس کشیده بهش گفتم ببخشه که چیز با
ارزشی نبوده ومیدونم ممکنه اون
نقاشی وپاره کنه گفت این حرفا چیه میزنی مگه
بی احساسمو سی دی وگذاشت گوش کنه میگفت
چرا نمیخونه گفتم کامپیوتریه خیلی
حسرت خوردم دخترخالم بدون اینکه بگه زشته منو ول کرد اونجا اولا
میلاد ادمی
نبود که بخواد جار بزنه نیکول کیدمن که نبودم اون اگه میخواست ابراز وجود
کنه میگفت بیا
توماشین بدش بهم یه دورم بزنیم تا به دونفر نشونم بده بگه
این بامنه دخترخالم ادم حسودی بود
حسادت توخونش بود شاید ادم بدی نبود ولی
نمیتونست حسادتشوکنترل کنه اگه میخواست کسی ما
دوتا روبا میلاد نبینه
میتونست بره دوکوچه پایین تر نه بره خونه خلاصه دربانک میلاد بازمنودید گفت
صورتتوبرگردون ببینمت توکوچه وخیابونای اونجا بارها وبارها اونروز تا
نرفتم توخونه گوشیوبا میلاد قطع
نکردم با اینکه وضع مالیشم خوب بود هیچ وقت
سواستفاده نکردم همیشه از صد درصد 90درصد
زنگارومن به اون میزدم خلاصه شب
خیلی خوبی بود با خیال راحت خوابیدم میلاد فکرمیکرد الان
خوشحالم توخانه
خالم زجری میکشیدم یه زندونی توسلول انفرادی نکشه راه میرفتم متلک حرف نیش
دار طعنه کنایه برخورد سرد بخاطرمیلاد خودمومیزدم به اون راه من
ندیدمونشنیدم میگفتم بذار اجازه بدن
بیام خونشون ببینمش از غذا خوردن خبری
نبود نکه بگم بد بودن دستشونم دردنکنه بابت اون چندباری
که رفتم خونشون
بخاطردیدن میلاد ولی خالم فکرمیکردمن اومدم خونشون لم بدم تفریح کنم دوست
داشت سختم باشه دخترخالمم که دوست پسرش جوابش کرده بود همش تواین فکربود
نکنه من ومیلاد
بهم برسیم زجرم میداد منم انگار سیندرلا بودم توخونه زیردست
مادروخواهرناتنیم .میلادم ادمی نبود
بهش این چیزا روحالی کنم درک کنه توقع
نداشتم کاری برام بکنه یا منودعوت کنه خونشون حداقل گوش
کنه یا یه توجهی
بهم بکنه خستگیم دربره گفتم میلاد روزبعدش عصر با لباس کردی میام بیرون
نگام کن
گفت باشه من لباس کوردی نداشتم به دخترخالم گفتم گفت بهت نمیدم
درحالی که صد تا داشت گفتم
لباس خواهرت کوردی چه نداد رفت توانباری یه لباس
کوردی که قرمز بود یه ذرشم پاره بود ولی معلوم
نبودبهم داد منم باذوق
پوشیدم ولی مال خودش 500هزارقیمتش بود رفتم یهومیلاداومد منو دید گفت
فایزه
دیدمت یه لحظه گفتم کاش این شرایط نبودومیرفتم خواستگاریش اخه میلاد اهل
رفیق بازی وتفریح
بود اکثرا شهرای دیگه تفریح بود با دوستاش میگفت با اینکه
تک پسره وخانوادش نوه میخوان وتحت
فشاره ولی باز تا 30زن نمیگیره میخواد
ازادباشه منم رسیدن به میلاد ازادشدن ازقفس بودبرام تمام
زندگیم بود بعد
پاترول fازکنارمون رد شد میلاد فکرمیکرد من گفتم وعمدا ردشده درحالی که
پاترول fاون
روز دست پسرعموش بود.خلاصه رفتیم خونه دخترخالمم با این حرف
اتیش گرفت نگو زنگ زده به دوست
پسرش mگفته توباید میلادوفایزه روازهم جدا
کنی به این شرط با تو دوست میشمو دوباره زنت میشم
اونم گفته بود باشه رفته
بودهمش بدی وبدگفتن من که بعدها دوست پسرش mبمن زنگ زد برام همه
چیوتعریف کرد .تا اون روز....
مطالب مشابه :
منابع دروس عمومی و تخصصی آزمون تغییر رشته( بند ج) رشته های موجود در واحد بندرخمیر
منابع دوره فراگیر دروس عمومی و سایر رشته های دانشگاه پیام نور واحد پیام نور از صفحه
پیام های آسمانی : سوالات نوبت دوم
۱۷ نور آفتاب در چه شرایطی می تواند زمین و یا دیوار دانشگاه علوم پزشکی سروش روانسر
داستان ابجی فائزه
مادرم همیشه میگفت من دوسداشتم روانسر زندگی بیام میلادوببینم جلوی تابش نور
کتاب پیام آسمانی پایه هفتم
167- تفسیر نور قرائتی - 10 دانشگاه علوم پزشکی جهرم . سروش روانسر
داستان واقعی فائزه
مسافرت نمیزاره دیگه تقدیربراین شد مادرم همیشه میگفت من دوسداشتم روانسر بیام نور
کمال شعله روز Kamal Shalorus فایتر مطرح و ایرانی الاصل UFC" فرهاد حیدری
دانشگاه پیام نور. سروش روانسر. یعنی به دنیا بیام امروز فرداش می رم mma تمرین می کنم!
لبيك يا حسين
/ میشه دل تو بسوزه برام / نگام کنی که دوباره بیام / منو روانسر ترور شد; این دانشگاه پيام نور;
برچسب :
دانشگاه بیام نور روانسر