روانشناسی باورهای دینی

 

يك كتاب در يك مقاله (09382180121)

موضوع روان‏شناسى دين و باورهاى دينى در كتابهاى فارسى، موضوعى جديد است، معرفى اين كتاب براى علاقه‏مندان گامى است‏به جلو،... ولى قبل از مطالعه اين مقاله توجه به دو نكته ضرورى است.

1. اين مقاله به هيچ‏وجه بى‏نيازى از اصل كتاب را حاصل نمى‏كند، چه اينكه فقط گوشه‏هايى و اشاراتى از آن است.

2. پژوهشها و تحقيقاتى كه در اين كتاب آمده است، مربوط به اديان مسيحيت و يهوديت است، و فقط در بعضى نكات كلى با اسلام مشترك است ولذا نيازمند يك نقد و بررسى با توجه به فرهنگ اسلامى است كه به يارى خداوند اين كار را انجام خواهيم داد.

روانشناسى باورهاى دينى

محمد كاويانى - عضو پژوهشكده حوزه و دانشگاه

مقدمه

اين كتاب در سال 1987 توسط ال.بى.براون در دپارتمان روانشناسى در يكى از دانشگاه‏هاى استراليا تنظيم شده و توسط انتشارات آكادميك آى.ان.سى، چاپ و منتشر شده است. اگرچه كتابهاى جديدترى در زمينه دين و روانشناسى تاليف و منتشر شده است، ولى هيچكدام در خصوص موضوع «روانشناسى باورهاى دينى‏» بحث نكرده‏اند. بلكه به مباحثى بسيار فراتر و وسيع‏تر توجه كرده‏اند كه به جاى خود بسيار ارزشمند است.

اين كتاب كه در ارتباط با مطالعات تجربى در باب باور دينى و زمينه‏هاى درك آنها نوشته شده، حاوى مقدمه و ده فصل مى‏باشد كه با سامانى منطقى تنظيم شده است. مؤلف فصل اول را به عنوان مقدمه و فصل دهم را به عنوان نتايج نام‏گذارى كرده و اين فاصله را با ترتيبى مناسب و نسبتا منطقى پر كرده است. در فصل دوم به بعضى از مباحث نظرى و عقلى مربوط به روانشناسى دين مى‏پردازد و در فصل سوم با اشاره به روى‏آورد تجربى به دين، به مباحث‏خودش رنگ و بوى تجربى بيشترى مى‏دهد و در فصل چهارم به‏طور كامل داده‏هاى تجربى و شيوه‏هاى سنجش در علوم اجتماعى را به خدمت‏سنجش دين درمى‏آورد. وى در فصل پنجم به تطبيق ساختار دين با ساختارهاى شناخته شده روانشناسى مى‏پردازد و فصل ششم را به ابعاد مختلف دين و انسجام يا عدم انسجام آنها اختصاص مى‏دهد و در فصلهاى بعدى بيشتر به مباحثى مى‏پردازد كه با مسايل اجتماعى و زندگى روزمره انسانها مربوط است; مثل جايگاه دين، فاكتورهاى اجتماعى، نگرش‏هاى دينى و رفتار، كاربرد دين، جهت‏گيرى دينى، باورمندى و بى‏باورى، نسبت‏باور و معرفت، ارزش و نگرش، و آمادگى و پذيرش دينى. اين كتاب با ساختار و محتوايى كه دارد براى محققانى كه در زمينه‏هاى دين و روانشناسى مطالعات تطبيقى دارند، كتابى است ارزشمند.

عموما تحليل‏هاى ما از مفهوم خدا، همانطور كه تحت‏تاثير مباحث الهياتى واقع است، از مباحث روانشناختى نيز تاثير مى‏پذيرد. روانشناسى چنان جايگاهى براى خود باز كرده است كه گويى تبديل شده است‏به يك مجموعه هنر، علم، درمان، دين، اخلاق، سبك زندگى، فلسفه و مكتب فكرى گروس (1988). ويتز (1977) كتابى نوشت‏به نام «روانشناسى به عنوان دين‏».

اگرچه قطعا در مورد قدرت روانشناسى و به ويژه در وابستگى آن به ايده‏هاى فرويد، اغراق شده است ولى از آن سوى نمى‏شود گفت روانشناسى در موضوعات دينى هيچ دخالتى ندارد. چه اينكه تلاشهاى افراد متعددى از جمله گردون آلپورت، آندره گودين، جيمز.اى.دايتز، ريچارد گورساچ، نيوتن مالونى و برنارد اسپيلكا و... به نوعى روانشناسى را در دين دخيل دانسته‏اند.

فصل اول: مقدمه كتاب

مؤلف در اين فصل به بررسى محتويات دين، تئورى‏ها، يا تبيين‏هاى آزموده شده در آن و روش اجراى آن آزمونها پرداخته و با اشاره به تاريخچه مطالعات روانشناسى دين مى‏گويد روانشناسى دين، از متدها، مفاهيم و تئوريهاى روانشناسى استفاده مى‏كند تا روشن سازد كه دين از چه طرقى با زندگى دين‏پذيران و دين‏باوران جفت و جور مى‏شود و هدف نهايى اين مطالعات، داشتن يك پيشگويى خوب از اين تاثير و تاثرات است. ولى البته اين، كار آسانى نيست. چه‏بسا تئوريهايى كه در اين راه، گرفتار ارجاع و تحويل مفاهيم دينى شده و در نهايت از ارائه يك روانشناسى دينى عذر خواستند.

در عين حال، بعضى روانشناسان مثل ويليام جيمز كه قبلا به مطالعه دين پرداخته بودند، نه از طريق نظريه‏پردازى، بلكه به صورت طبيعى، و از روى عواطف و شناخت‏هاى خود به سوى دين ميل كردند و تجربه‏هاى دينى خود و ديگران را بيان كردند. البته اين امر فقط ناشى از نقش اجتماعى دين نبود، بلكه حالتهاى روانشناختى خود آنان نيز سهم بسيارى در آن داشت.

مؤلف سپس نگاهى به تمايز بين روانشناسى دين و روانشناسى دينى مى‏اندازد. او مى‏گويد تلاش جديد در روانشناسى دين بر اين است كه معلوم سازد چگونه دين با زندگى‏هاى افراد آميخته مى‏شود; چگونه باور و عمل، دو متغير دينى غير هم‏ارز هستند. در اين خصوص بين تئورى‏هاى اوليه و تحقيقات انجام شده همواره كشمكش وجود داشته است. حل اين كشمكش به اين است كه گستره شكل‏گيرى و همايندى آن دو در سنجش دين، كاملا از هم تفكيك شود. اين كار را بايد با استفاده از تمام شيوه‏هاى روانشناسى اجتماعى و شخصيت انجام داد. اكنون در اينكه بهترين تفسير از دين چيست، احتياط بيشترى صورت مى‏پذيرد: بعضى كسانى كه از موضع يك مشاهده‏گر، به نگرشها، تجربيات و كنشهاى دينى نگاه مى‏كنند، دين را پديده‏اى يك بعدى تلقى مى‏كنند، اما برعكس، كسانى مايلند كه دين را داراى ابعاد متعدد بدانند.

فصل دوم: فراتر از مطالعات اوليه

در ابتدا از قول گلاك و هاموند نقل مى‏كند كه از نيمه قرن نوزدهم، و در خلال دهه‏هاى اوليه قرن بيستم، تعداد بسيارى از دانشمندان علوم اجتماعى، مطالعات مشتركى داشته‏اند كه اكنون در ادراك پديده‏هاى دينى، براى ما به عنوان مطالعات اوليه تلقى مى‏شوند. كافى است‏به مطالب ماركس، فرويد، دوركيم، وبر، جيمز، نايبر و مالينوسكى نگاه كنيم تا متوجه شويم كه چه محصولات پربارى ارائه شده است.

سپس متذكر مى‏شود كه اگرچه نظريه‏هاى اوليه دين، بر اساس داده‏هاى كنترل شده نبوده است، ولى بر اساس تركيب همان داده‏هاى اوليه بود كه زندگى اجتماعى در قرن نوزدهم رشد يافت. در اين راستا، به جملاتى از آلپورت، كاپز، كلارك، هيك و ديگران استشهاد كرده كه قابل توجه است. او مى‏گويد على‏رغم تغييراتى كه در بافت‏هاى اجتماعى ما ايجاد شده، هنوز در انجام مطالعات وسيع روى سنت‏هاى دينى مسيحيت، محدوديت داريم.

مطالعات بيت، هالاهمى (1974) در مورد فراز و نشيب روانشناسى دين در بين سالهاى 1880 و 1930، نشان مى‏دهد كه رهبران اوليه اين حركت افرادى مثل جيمز، هال، لئوبا، استاربك، پرات و كانكلين بوده‏اند. همين حركت از سال 1930 به بعد نيز در قالب مطالعات روانشناسى اجتماعى و شخصيت، به ويژه در ضمن مباحث نگرش‏هاى اجتماعى و رشد مذهبى توسط جى.دبليو.آلپورت استمرار يافت. او به مطالعه نگرشهاى دينى، دين و پيشداورى، و تفاوتهاى فردى در جهت‏گيرى‏هاى دينى وشخصيت، پرداخت و در سال 1950، آنرا تحت عنوان «فرد و دين او» منتشر كرد. در سال 1961 «انجمن مطالعات علمى در باب دين‏» نشريه‏اى را به نام «مجله مطالعات علمى در باب دين‏» منتشر كرد و در اولين شماره‏اش در يادداشت‏سردبير تاكيد كرد كه مطالعات و ارزيابى تجربيات، تكاليف، باورها، سازمانها و اهداف دينى را از ديدگاه و با روشهاى روانشناختى و علوم اقتصادى انجام خواهند داد.

در خلال اين مطالعات، به موضوعاتى مثل چيستى دين، دينى بودن، نظام‏مندى باورها و... پرداختند. مثلا پرسشنامه‏اى در باب چيستى دين ساختند و به اعضاى انجمن و بعضى دانشمندان ديگر دادند و همينطور از مردم عادى نيز اطلاعاتى بدست آوردند. و از اين طريق به‏طور تجربى به معانى متعددى از دين دست‏يافتند. بعضى، دين را چندساحتى و بعضى داراى فقط يك ساحت دانستند، بعضى گفتند 11 بعد دارد و بعضى گفتند 23 مؤلفه دارد و.... در يك مطالعه‏اى از 60 دانشجوى روانشناسى خواستند كه همه موضوعات خاص و عامى را كه مى‏شناسند و به دين مربوط مى‏شود بنويسند. در مجموع 560 موضوع را به دست آوردند.

به هر حال، دين در تابه داغ تحليل‏هاى تجربى - و به ويژه روانشناسى - قرار گرفته، انتقاداتى متوجه آن شد، از آنجا كه روانشناسى دين اساسا در چارچوب يهودى - مسيحى بوجود آمده است، يك جهت‏گيرى رو به تزايدى را به سوى ارجاع و تحويل داده‏هاى دين مشاهده مى‏كنيم، دستاوردهاى مورد انتظار از روانشناسى دين، زمانى روشنتر شد كه شالوده‏هاى اصلى دين از قبيل شناخت‏يا باور، تجربه و عمل، تاثيرات و استلزامات آن ديگر فعاليت‏ها و... را توانستيم به‏طور متمايز مورد بررسى قرار دهيم.

البته در عين حال بايد اعتراف كنيم كه دستاوردها و نظام‏هاى روانشناختى ما از دين، ممكن است‏بى‏روح‏تر از آن باشد كه كاركردهاى سياسى دين در سياستهاى داخلى و خارجى را، به خوبى تحليل و بررسى كند. دين‏باوران و باورها و شخصيت آنان از چنان قوت و نيروى ارزشى‏اى برخوردار است كه شايد براى ارزيابى آن لازم باشد از فرايندهاى عينى و قابل مشاهده‏تر و همين‏طور از روشهاى كلامى خود گزارش‏گرانه دين‏باوران استفاده كنيم.

فصل سوم: هويت‏يابى متغيرهاى دينى

هويت‏يابى متغيرهاى دينى، كارى آسان و سرراست نيست مگر در سطح قضاوت‏هاى اجتماعى و ارزيابى‏ها و گله و شكايت‏هاى عاميانه دينداران از يكديگر، در عين حال اين متغيرها به ناچار بايد قابليت و تحمل تحليلهاى تجربى را داشته باشند، چرا كه از اين طريق است كه دستاوردها و زمينه‏هاى ديگر اجتماعى، روانشناختى و مذهبى، معنى پيدا مى‏كند.

در اين خصوص، تحقيقات با شناسايى و توصيف بعضى پديده‏ها، آغاز شد. براى اين شناسايى و توصيف، به مفاهيم، تكنيك‏هاى اندازه‏گيرى و يك الگوى نظرى نياز داشتيم. متدهاى روانشناختى از زمان وونت گسترش يافت و باعث‏شد كه داده‏هاى ذهنى و كيفى در باب واكنش‏ها و فرايندهاى هشيار، قابل كميت‏يابى باشند. اين متدها و نظريه‏ها، با موفقيت آزمون شده‏اند، اما بيشتر تئورى‏هاى مربوط به دين و آزمونهاى پيشگويى‏كننده مربوط به امور دينى، هنوز يك ايده‏آل ذهنى بوده و قانع‏كننده نيست.

در وراى تئورى‏هاى نظام‏مند، تبيين‏هاى متعدد ديگرى نيز راجع به امور دينى وجود دارد كه ناشى از فهم عرفى افراد جامعه است. مرورى بر آثار روانشناسى دين به خوبى نشان مى‏دهد كه اين تبيين‏هاى بى‏پايه و سطحى، بسيار آسيب‏پذير بوده است (گودين، 1962; كلاوس نر، 1970; دايتز، 1969; فلاكول، 1977; كاپز و ديگران، 1976الف) و فقط حدود يك سوم از مقالاتى كه از سال 1950 چاپ شده‏اند، مبتنى بر داده‏هاى نظام‏مند تجربى بوده‏اند.

روشهاى تجربى‏اى كه به مطالعه دين مى‏پرداختند، تعداد اندكى نبوده‏اند. فلاكول (1977) بيست رويكرد متمايز را فهرست كرده است از پرسشنامه گرفته تا مصاحبه و بيوگرافى‏ها و تحليل محتوى و روشهاى فرا فكنى و مقياسهاى مشاهده‏اى و....

با اين حال، هنوز پيشداورى‏ها و تعصبهايى عليه سنجش تجربى در مطالعات دينى وجود دارد چون اين سنجش باعث از بين رفتن ابهام و راز آلودگى دين مى‏شود. دريافت اين نكته نيز مهم است كه تبيين‏هاى دينى و علمى چگونه باهم تعامل مى‏كنند، لازم است اين دو قلمرو را بتوانيم تفكيك كنيم، ممكن است‏بعضى معتقد باشند كه هر تجربه دينى، واحد و منحصر به فرد است. ولى ما در صورت امكان، بايد براى آن تببين‏هاى روانشناختى و اجتماعى داشته باشيم. مهم است كه بدانيم چگونه چنين چيزى ممكن مى‏شود و ادراك در كجا متمركز است و چگونه مى‏توان به آن دست‏يافت.

در نهايت‏بايد بپذيريم كه كاربردى كردن مطالعات، خواه بر روى مسايل تجربى و پسين باشد يا بر روى مسائل غيرتجربى و پيشين، تنها از راه فرايندهاى علمى ممكن نيست; زيرا بينش و شهود نيز از نظر دينى به عنوان يك منبع شناخت پذيرفته شده‏اند.

فصل چهارم: سنجش دين

هر دينى از طريق سنتها، اجتماعيات، اصول اعتقادى، مناسك و دستورات عملى خودش انسجام و وحدت مى‏يابد. از آنجا كه اين ابعاد متعدد دين كاملا با هم مرتبط بوده، يك كل نظام‏مند را مى‏سازند، سنجش دين را مشكل و پيچيده كرده‏اند.

در مباحث‏سنجش دين، يك نزاع پنهان بين روشهاى سنتى و روشهاى جديد تجربى وجود دارد. اين نزاع را در جاهاى مختلفى از اين فصل مى‏شود ملاحظه كرد، روشهاى سنتى بيش از اينكه كاشف باشند حالتى تفسيرى داشته‏اند. سنت و رسم، معمولا تحليلى شبيه روان‏تحليل‏گرى داشته و به ديگر تئوريهاى كلينيكى در باب دين، چندان اعتنايى نكرده است.

بعضى از قديمى‏ترين رويكردها، روى تعداد افراد گروهها، و مقدار زمان حضور آنها در كليسا و تعداد كودكان و بزرگسالان كه غسل تعميد داده مى‏شوند و رفتار آنها در كليسا متمركز مى‏شدند و متدهاى اصلى آنها در جمع‏آورى اطلاعات براى سنجش دين، بر مشاهده رفتارهاى مربوطه يا فراخواندن واكنش‏هاى افراد نسبت‏به موضوعات دينى در خود گزارش‏گريها، مبتنى بوده است.

هر كدام از اين رويكردها، تاريخى طولانى پشت‏سر دارند و به ويژه هر كدام، داده‏هاى ساده آمارى را به كار گرفته‏اند تا حمايتى مستمر از دين مورد نظر خود داشته باشند. بعضى از دين سنجى‏ها، محدود شده است‏به چند باور معين، تكرار نماز و دعا، مقدار كمكهاى اقتصادى دين‏باوران به افراد ديگر، و تعداد مقالات و كتابهايى كه چاپ كرده‏اند.

در نقطه مقابل، ارجاع و تحويل‏گران و غيرمعتقدان كه موضوعات دينى را همانند ديگر موضوعات روانشناسى اجتماعى مى‏پندارند و هيچ تعصب دينى ندارند، اصرار مى‏كنند كه اعتقادات دينى در درون خود، گرفتار نوعى غيرعقلانيت و بيمارى‏زايى است و بر فرايندهاى روان‏تحليل‏گرانه پيشين، كه چندان آزمون‏پذير نيستند متمركز است و همان‏گونه كه ما نمى‏دانيم چه تعداد از كليساروندگان و دين‏باوران، از طريق دين، گرفتار بيمارى‏هاى روانى شده‏اند، به همان صورت هم نمى‏دانيم كه چه تعداد از آنها توسط دين به سلامت و رهايى از مشكلات رسيده‏اند. اينان تاكيد مى‏كنند همانگونه كه در نقاشى و شعر و اقسام ديگر هنر، يك سرى تخيلات خلاق وجود دارد، در دين نيز همان عناصر رؤيايى و زيبايى‏شناختى حضور دارند كه گاهى باعث ابهام و حتى تناقض مى‏شوند.

به بيان ديگر، هر مطالعه علمى از دين به يكى از دو صورت زير بايد اجرا شود. يا بايد بر حسب اصطلاحات سازمانى، شخصيتى، روانشناختى و... و پذيرش روشهاى مناسبى كه به دنبال كمى‏سازى تعهدات و باورهاى دينى است، گام برداشته و به مطالعه دين بپردازيم و يا بايد با ارجاع به بعضى مفاهيم انتزاعى دين به موضوعات ويژه‏اى مثل كتاب مقدس، كليسا، خدا و... بپردازيم.

در راستاى مطالعات نوع اول بايد گفت تقريبا تمام روشهايى كه توسط روانشناسان اجتماعى براى كمى‏سازى ايجاد شده‏اند، در مطالعات مربوط به باورها، معارف، نگرشها، اعمال، و تجربيات دينى نيز مورد استفاده قرار گرفته‏اند و حال آنكه همه آنها از اعتبار كافى برخوردار نبوده‏اند.

اين متدها به منظور پيشبرد مطالعات در موضوعات دين و دين‏باوران و شناختن تفاوت‏ها بين گروه‏هاى دينى و غيردينى، در اين حيطه وارد شده‏اند و البته انتظار مى‏رفت كه به تناسب اين موضوعات مورد بازبينى و نقد و بررسى قرار گيرند. ولى هنوز به اندازه كافى، اين كار انجام نشده است. مفاهيم، متدها، و حتى فرضيه‏ها، نقاط قوت ظاهرى خود را خيلى خوب حفظ كرده‏اند و در كنار شهود و فهم عرفى، به رسميت‏شناخته شده‏اند.

يكى از سنتهاى تجربى محكم در روانشناسى دين كه توسط تورستون، بال و پر داده شد و استحكام بيشترى يافت عبارت بود از به كارگيرى سايكوفيزيك به عنوان يك الگوى سنجش نگرش. البته اين كار قبلا توسط استاربيوك (1897) از طريق مطالعات پرسشنامه‏اى در باب نوكيشى انجام شده بود و در زمان خودش يك پديده مهمى بود. در سال 1896، لئوبا پرسشنامه‏اى براى مطالعات نوكيشى چاپ كرده بود و در كنارش از مصاحبه نيز بهره مى‏جست.

مطالعات زمينه‏يابى نيز مورد توجه بوده است. موفقيت مطالعات زمينه‏يابى، قبل از هر چيز، متوقف است‏بر كيفيت و ويژگى پرسشها و نمونه‏هايى كه مورد سؤال واقع مى‏شوند. مقياس‏هاى تورستون (1929) و ليكرت (1932) مربوط به سنجش نگرشها هستند و لذا در سنجش نگرشهاى دينى نيز مورد استفاده قرار گرفته‏اند.

رابينسون و شيور (1973) در سنجش دين، مقياسهاى متعددى را مورد توجه قرار دادند و در موضوعاتى مثل درست‏آيينى، بنيادگرايى، نگرشهاى مربوط به كليسا، كتاب مقدس، و مفاهيم خدا، آنها را بكار گرفته و فقط بعضى از آن مقياسها را معتبر دانستند. باست و ديگران (1981) يك مقياس را براى متمايز ساختن و تشخيص دادن مسيحى و غيرمسيحى، تنظيم كردند، كه بر اين فرضيات استوار بود كه كتاب مقدس و به ويژه عهد جديد به عنوان مرجعى براى باورها و نگرشها است. آنها اين مقياس را كه باورمند و بى‏باور را از هم تميز مى‏داد به نام مقياس شفرد ناميدند. هر آيتم از آن به متنى، از كتاب مقدس بازمى‏گردد.

بعضى از اين آيتم‏ها به باورها مربوط است مثل اينكه من باور دارم كه مى‏توانم خدا را در زندگى شخصى‏ام داشته باشم، من به خاطر اعتماد به عيسى مسيح، داراى زندگى ابدى خواهم بود. بعضى نيز به رفتارها مربوط مى‏شود، مثل اينكه من از اينكه با مسيحيان باشم لذت مى‏برم، رفتار و گفتارم در خدمت آموزشهاى مسيح است و... البته اين پرسشنامه‏ها نيز بسته به اينكه از سؤالات باز يا بسته استفاده كرده باشند، محدوديت‏هاى خاص خود را دارند.

در ميان موضوعات دينى، بعضى بيشتر از بقيه مورد توجه و تحقيق قرار گرفته‏اند. به‏طور مثال براون، و لاو (1951)، مقياسى ساختند كه به موضوعاتى مثل كتاب مقدس، خلقت، خدا، زندگى پس از مرگ، تولد حضرت عيسى، تثليث، رستگارى، بهشت و جهنم و حشر دوباره مى‏پرداخت. مارتين و وستى (1959) به موضوعات كتاب مقدس، بهشت، شخص حضرت مسيح و زندگى پس از مرگ پرداختند. لنسكى (1961) به موضوعات خدا، حضرت عيسى، زندگى پس از مرگ پرداختند.

فصل پنجم: ساختارهاى دين

بحثهاى مستمرى به‏طور متمركز، راجع به ماهيت و ويژگى‏هاى دين و مؤلفه‏ها و ساختارهاى زيرين آنها انجام شده است. گلاك و استارك (1965) ساختارهاى دينى متعددى را تحت عناوين باور، عمل (مراسم مذهبى و عبادات)، تجربه، معارف و نتايج و پيامدهاى دينى و تاثيرات روزانه آن، نام بردند. آنان تاكيد كردند كه باور دينى بر يك برداشت چند بعدى از دين متمركز است.

نى‏نيان اسمارت (1969) همين ابعاد را تحت عناوين اعتقادى، تخيلى (اسطوره‏اى)، اخلاقى، عبادى و تجربى نام برد و بعد اجتماعى را نيز اضافه كرد و در واكنش به بعضى نظريات ديگر گفت اديان فقط باور نيستند، بلكه داراى سازمانها و محتواى اجتماعى نيز هستند.

كلايتون و گلادن (1969) نيز ادعاى يك بعدى بودن دين را زير سؤال بردند، آنها مقياسى ساختند كه پنج‏بعد اصلى دين را سنجش كند. نتيجه تحليل عوامل پاسخهاى بدست آمده از آن مقياس، آنها را به اين نتيجه رساند كه دين يك بعدى نيست، بلكه ابعاد مختلفى دارد، منتهى مفهوم باور در بين آنها نقش محورى و كليدى دارد و بقيه نسبت‏به آن، فرع هستند.

مؤلف در انتهاى فصل، ساختارهاى دين و كيفيت تعامل آنها با يكديگر از ديدگاه خودش را به صورت يك نظام به هم پيوسته به تصوير مى‏كشد و آن را در قالب يك شكل به نمايش مى‏گذارد. در اين نظام، ساختارهاى اصلى دين، يك مثلث را تشكيل مى‏دهند. شناختها و باورمندى و بى‏باورى در يك راس مثلث و نگرش‏ها و ارزشيابى‏ها در راس دوم و مناسك و تكاليف عملى در راس سوم مثلث قرار مى‏گيرند. از تعامل شناختها و باورها، با نگرشها و ارزشيابى‏ها، اعتقادات سنتى و بنيادى دين حاصل مى‏شوند; و از تعامل نگرشها و ارزشيابى‏ها با مناسك، توصيه‏ها و دستورالعمل‏هاى زندگى حاصل مى‏شود و از تعامل مناسك با شناختها و باورها، ديدگاه‏هاى هستى‏شناختى دين حاصل مى‏شود. (شكل 1)

شكل 1: نظام‏مندى ساختارهاى دين از نظر مؤلف اين شكل هم از ديدگاه ناظر بيرونى پذيرفته است و هم از ديدگاه ناظر درونى، منتهى ناظر بيرونى ارزشيابى و تشخيص ضعيف‏ترى از آن دارد. بر اين اساس هر كدام از اين رئوس و اضلاع را مى‏شود در قالب ساختارهاى روانشناختى بررسى كرد. در ساخت‏دهى روانشناختى به اين مفاهيم نيز رويكردهاى متفاوتى وجود دارد. گاهى فقط به دنبال بررسى پاسخهاى ساده بله / خير، موافق / مخالف، و باور / عدم باور بودند ولى رويكرد كنونى اين است كه پاسخهاى متنوع‏ترى را مورد توجه قرار دهند.

اين رويكرد، در ابتدا در روش افتراق معنايى اسگود ظهور يافت. اين الگو مقياس‏هاى يك پاسخى (يك گزينه‏اى) را به پاسخهاى دوگانه ارزشى مثل خوب / بد، استعدادى مثل قوى / ضعيف، و فعاليت مثل فعال / منفعل و... توسعه داد (اسگود و ديگران، 1957). اگرچه فرايند افتراق معنايى اسگود براى سنجش معانى و مدلولهاى مطابقى واژه‏ها بود، ولى به‏طور وسيعى در مطالعه دين به كار گرفته شد، به ويژه در جهت مفهومى‏سازى يا تعقلى‏سازى خدايى كه افراد به آن اعتقاد دارند، و اين، نسبت‏به كارهاى اوليه، پيشرفت‏خوبى محسوب مى‏شد.

هارمز (1944) از طريق مطالعه نقاشى‏هاى بچه‏ها به مطالعه مفهوم خدا در نظر آنها پرداخت. او اين نقاشى‏ها را در مراحل مختلف رشدى از سطح افسانه و تخيل تا نظام‏مندى انتزاعى، رديف كرد. محققين ديگرى مثل گارساچ (1968)، نلسون (1971)، استفنسون (1953)، اسپيلكا و ديگران (1964) نيز در مورد مفهوم خدا در نظر افراد جامعه تحقيق كردند و نتايجى بدست آوردند، و مفهوم «خدا» را با مفاهيم جزئى‏ترى مثل مطلق بودن، معبود بودن و پاداش‏دهنده بودن و...، معرفى كردند.

فصل ششم: ادراك ساحت‏هاى دين

اگرچه بيشتر تبيين‏هاى روانشناختى از دين، مربوط به مكاتب و گرايشات خاص روانشناسى است، ولى مباحث و قواعد عمومى روانشناسى نيز در اين جهت‏به كار گرفته شده، چرا كه تقريبا تمام آنچه در دين هست‏به نحوى با ديگر باورها و نگرشها و رفتارهاى افراد مرتبط است (مالونى، 1977). تبيين‏هاى روانشناختى از دين، معمولا مستلزم انگيزه‏هايى شبيه خود جستجوگرى، احساس بيچارگى، ترس، و كنجكاوى‏هاى‏شناختى بوده است. افزون بر اين، وابستگى مذهبى، فوايد ثانويه‏اى مانند برطرف كردن تنهايى و انزوا نيز دارد.

روانشناسانى كه علاقه‏مند به مطالعه دين بوده‏اند، اكنون پس از 75 سال مطالعه، با انبوهى از داده‏هاى توصيفى و همبستگى مواجه هستند، ولى نظريه‏هاى اميدواركننده‏اى كه چگونگى تفكر، احساس، و عمل افراد نسبت‏به دين را تبيين كنند كم بوده‏اند (باتسون، 1977).

تصوير ضمنى‏اى كه از نظريه‏هاى سنتى و تبيين‏هاى عمومى از دين، به ويژه مسيحيت‏حاصل شده است، نتيجه مطالعات دينى و مراحل رشد آن مطالعات بوده است. در هر يك از اين مراحل، فرضياتى در مورد شكل مناسب و قابل دفاع از دين و كيفيت جريان آن در زندگى روزمره وجود داشته است: فرويد، فوئرباخ و ماركس، هر كدام در اين زمينه سخنانى داشته‏اند. برات (1920) در كتابش به نام هشيارى دينى، دين را هم از حيث اجتماعى و هم از حيث فردى بررسى كرده. در نظر او دو بعد اجتماعى و فردى دين‏به شدت ارتباط ذهن و بدن بر اساس توازى‏گرايى، به هم مرتبط هستند.

مؤلف، نظريه‏هاى متعدد ديگرى از مايرز، لايب نيتز، تايلر، و ديگران نيز نقل مى‏كند و در آخر نتيجه مى‏گيرد كه هر دين با ديدگاه خاصى كه نسبت‏به علوم انسانى و دين دارد، به تبيين‏هاى تفصيلى خودش مى‏پردازد. ولى بعيد است تبيين واحدى يافت‏شود كه تمام پديدارشناسى دين را در خود جاى دهد. در اين راستا، به اشكال مختلف به بررسى بعضى ديدگاه‏ها درباره دين پرداخته است. به‏طور مثال سه ديدگاه روانشناختى از دين را با يك ديدگاه الهياتى از دين به مقايسه گذاشته و آن را در جدولى خلاصه كرده و نمايش مى‏دهد.

ديدگاه-پوزيتيويسم‏رفتارى-هماهنگى‏فردى،اجتماعى-پديدارشناسى‏انسان‏گرايانه-الهيات‏مسيحى

دين به عنوان-امرى بيرونى (يا آسيب‏شناختى) - سنت - امر متعالى - وحى

انسان به عنوان - ماشين - رضايت اجتماعى - امرى واحد (بى‏نظير) - موجودى آزاد

شناخت‏شناسى‏روانشناختى - علل - هنجارها - تجربه - دعا و زندگى در جامعه

روش - انتزاع - توصيف - درون‏نگرى - مشاركت و تعقل

داده‏ها - رفتار - فعاليت اجتماعى - هشيارى - متون و ايمان

هدف - پيش‏بينى و كنترل - تبيين - تفسير - حصول ادراك

با تاكيد بر - قانون و حقوق - انسجام - انديشه‏گرى - كمال

نماينده ديدگاه - دالالاپ (1946) - آلپورت (1950) - اشترانك (1962) - ويلز (1976)

مركزيت - محمد - مسيح - بودا - يهوه

علاوه بر آنچه در جدول آمده ده نظريه تركيبى ديگر را نيز توضيح مى‏دهند هر كدام از اين نظريه‏ها، با تركيب ديدگاههاى مختلفى به بررسى دين مى‏پردازند. مثلا الگوى آلپورت (1950) الگوى اجتماعى - شخصيتى است كه در كتاب «فرد و دين او» به آن اشاره كرده است. روانشناسى پديدارشناختى و انسان‏گرايى و وجودى نيز در اين خصوص نظريه‏پردازى كرده‏اند.

نظريه‏پردازان اوليه، با نوعى بلندپروازى، به اين مطلب مى‏پرداختند كه چرا باورهاى دينى باقى مانده‏اند و چگونه مى‏شود آنها را گسترش داد، ولى ديدگاههاى بعدى به آثار تكميلى دين و وابستگى‏هاى دينى بر حسب جنس، سن، طبقه اجتماعى، و جهت‏گيرى دينى، پرداختند(روف،1972). اين‏ديدگاه‏ها، باورمندان دينى را، گروههايى به هم پيوسته و در بعضى ويژگيها، مشترك مى‏دانند، اگر چه تعهد همه آنها به يك اندازه نيست و هر تفسيرى ممكن است‏براى بعضى پرمعنى و براى بعضى بى‏معنى باشد.

از آنجا كه نظام‏هاى باور دينى، به قالب‏بندى دستورات زندگى اجتماعى نيز مى‏پردازد، لذا به‏طور مستقيم با چارچوب‏ها و نظام‏هاى ارزشى - نگرشى ديگر و سبك زندگى و استلزامات اجتماعى آن برخورد دارند. گريلى، (1972) معتقد است كه عموميت و پذيرش وسيع دين، حاكى از ضرورت آن است. نخبگان فراوانى بوده‏اند كه دين را رد مى‏كرده‏اند ولى باز دين با قوت تمام در توده‏ها دوام آورده است. آنهايى كه رد مى‏كردند نيز بر اين گمان بوده‏اند كه در تحقيقات و جستجوهاى خود، جانشين‏هاى مناسبى براى زيبايى و روشنى‏هاى دين، در حيطه‏هاى هنر، ادبيات، و علم يافته‏اند (بك و بورك، 1971).

ريچاردسون (1985) معتقد است كه پذيرش يك دين و شرايط آنرا، در دو سطح جداگانه بايد بحث كرد. الف - اينكه افرادى از همان ابتداى اجتماعى شدن در دوران طفوليت، يك باورمندى دينى را از طريق جامعه، بدست مى‏آورند و اين را در بزرگ‏سالى نيز حفظ مى‏كنند. ب - اينكه افرادى در بزرگسالى، يك نهضت جديد دينى را مى‏پذيرند و توسط آن دين تغيير يافته و دوباره اجتماعى مى‏شوند. فراوانى نوع دوم به نسبت‏بسيار كم است. توده مردم، باورهاى دينى خود را به‏طور سطحى حفظ مى‏كنند ولى براى بررسى افراد نوع دوم نيز ضرورت دارد كه به تاريخچه زندگى شخصى، پويايى روانشناختى، تاثيرات مستقيم سنت‏هاى دينى، و دستاوردهاى اجتماعى و معنوى او در اين تغيير، توجه كافى داشته باشيم.

فصل هفتم: شاخص‏هاى دين

شاخص‏هاى كاركرد دين، بايد با معيارهاى فهم عرفى از دين و استلزامات آن سنجيده شود. بايد ديد توده‏هاى مردم چه برداشتى از باور، وابستگى دينى، تكليف و تجربه دينى دارند و در رويارويى با متغيرهاى فردى، اجتماعى، و مؤسسه‏اى، چه انتظاراتى دارند و چه حدس‏هايى مى‏زنند.

اين فصل با استفاده از مطالعات روانشناختى و جامعه‏شناختى از دين، به اين موضوعات مى‏پردازد. مطالعات روانشناختى، دين را به كار مى‏گيرد تا جايگاه دين را در سازمان روانى انسان تبيين كند. مطالعات جامعه‏شناختى و روانشناسى اجتماعى به كار گرفته مى‏شوند تا عوامل اجتماعى دين و ديندارى نشان داده شوند در همين راستا نگرش‏ها، رفتارها، باورها، ارزشها، و مفاهيم دينى به عنوان شاخص‏هاى مختلف، مورد بررسى قرار گرفته، فوايد و پيامدهاى عملى دين در زندگى روزمره نشان داده مى‏شود. ما از باب نمونه، فقط به بعضى مطالب اين فصل اشاره مى‏كنيم.

اگرچه جامعه‏شناسان و روانشناسان، از داده‏هاى اوليه همانندى در مورد دين استفاده كرده‏اند، ولى تحليلها و نظريه‏هاى آنها متفاوت بوده است. جامعه‏شناسان با دين و جامعه‏اى سر و كار دارند كه مسلط بر فرد است و فرد فقط يك عضو آن است (گلاك و استارك، 1965)، در حاليكه روانشناسان بر خود فرد و حالات و احساسات درونى او نسبت‏به دين توجه دارند و به بررسى آن مى‏پردازند (آلپورت، 1950).

كاربرد منظم روش‏هاى زمينه‏يابى در دهه 1920 و انجام زمينه‏يابى‏هاى محلى و ملى در مورد اعمال، باورها، و نگرش‏هاى دينى، كه اكنون بخشى از زندگى اجتماعى غربى شده است، يك نرخ پايه مناسبترى نسبت‏به قبل را فراهم كرد.

يك مطالعه مقايسه‏اى در نمونه‏هايى از ايالات متحده در سال 1952 و 1965، انجام و تحت عنوان «ما به چه چيزى باور داريم‏» منتشر شد. آنها بيشتر با ديدگاه فردى و روانشناختى مطالعه مى‏كردند و دستاوردهاى ارزشمندى نيز داشتند. مارتى و ديگران (1968) پنچ دستاورد عمده را برشمردند. اولين نتيجه اين بود كه در بين مسيحيان آمريكا، تغيير اعتقادات دينى، يا كاهش فعاليت‏هاى دينى، خيلى كم به چشم مى‏خورد، برعكس در يهوديان آمريكا، اين پديده فراوان بود.

مطالعات جامعه‏شناختى فراوانى نيز انجام شده است. در مطالعات راجع به سوابق اجتماعى افراد، معلوم شده است كه بيشتر مردان و جوانان و آنان كه تحصيلات عاليه داشته‏اند، در سرشماريها، خود را بدون وابستگى دينى معرفى كرده‏اند. البته بايد فرق گذاشت‏بين افراد بدون وابستگى دينى، با آنها كه نسبت‏به دين بى‏تفاوت هستند و آنها كه در بى‏دينى خود فعال هستند و در واقع مخالفت عملى با دين دارند.

ورنان طى مطالعات خود نتيجه گرفت آنان كه وابستگى دينى ندارند، با آنها كه وابستگى دينى دارند از حيث رفتار اجتماعى، پيشداورى، امنيت‏خاطر، اضطراب، و داورى‏هاى جنگى و نظامى، با هم چندان تفاوت ندارند، بنابراين از نظر ورنان اگر دين را به عنوان يك سازمان تفسير كنيم، نظريه‏پردازى درباره كاركردهاى آن، مستلزم تفسيرهايى ناموجه است.

اگرچه در مطالعات زمينه‏يابى، پاسخ به سؤالات منفرد، اعتبار درونى ندارد و كم فايده است، ولى پاسخ‏هاى دينى كمتر اين اشكال را دارند. چون سؤال منفرد در موضوعات دينى با اعمال دينى، هويت اجتماعى، باورها، نگرش‏ها، احساسات، و تجربيات دينى فرد نيز پاسخ داده مى‏شود. پاسخ به اين سوال‏ها مربوط مى‏شود به حالات درونى انسان به عنوان يك متغير در بين موضوعات متعدد دينى يا اجتماعى، پديده‏هاى ديگر (از جمله افراد، موقعيت‏ها، سنت‏ها، اعتقادات، و گروه‏ها)، و پاسخهاى رفتارى، عاطفى و شناختى و توجهاتى كه به اينها مى‏شود.

استرومن و ديگران (1972)، به مطالعه 5000 نفر از دين باوران در سنين 15 تا 65 سال پرداختند. اين مطالعه، شايد جامع‏ترين مطالعات در باب باورها، ارزش‏ها، نگرش‏ها و رفتارهاى دينى در يك گروه تا آن زمان بوده باشند. اولين نتيجه‏اى كه آنها گرفتند اين بود كه سن، شغل، سطح تحصيلات، جنس يا موقعيت مالى در پيش‏بينى باورها يا ارزشهاى يك باورمند دينى از طريق نگرشها و رفتار، نقش كمى دارند، يا اصلا نقش ندارند.

ويلز(1984) طى مطالعات خود دريافت افرادى كه به يك كليسا وابسته‏اند و ارتباط مستمر دارند، بيمارى‏هاى كمترى نسبت‏به ديگران دارند و اين تفاوت، ربطى هم به كدام كليسا يا زمان يا مكان ندارد. براى تبيين اين پديده، وجوه متعددى متصور بود. افرادى كه مى‏توانند به كليسا بروند، مى‏توانند براى تقويت و هدايت‏خود دعا كنند، در كمك به فقيران و ناتوان‏ها مشاركت كنند، ديگران را ببينند و در فعاليت‏هاى منظم و احترام‏آميز وارد شوند و كارهاى لذت بخش و مورد علاقه خود را انجام دهند و بسيارى از وجوه ديگر.

فصل هشتم: باورمندى و بى‏باورى دينى

باورمندى و بى‏باورى دينى، دو حالت و فرايند روانى بوده كه در وجود افراد، حلقه ارتباطى هستند از يك سو با اصول اعتقادات خاص سنتى و از سوى ديگر با تجربيات واقعى زندگى، البته واقعيات زندگى را از طريق نگرش‏ها، ارزش‏ها، و معارف تحت تاثير قرار مى‏دهند.

در آراء و انتزاعات روانشناختى، واژه باور انصراف به باور دينى دارد. شايد به اين خاطر كه بيشترين و آشكارترين قلمروهاى كاربردش در دين است. و از طريق سنت، ايدئولوژى، و ديگر عوامل شخصى و اجتماعى، نيز همين معنى تقويت مى‏شود. باورهاى دينى و ديگر باورهاى ما در زمينه جهان هستى، به خوبى تثبيت‏شده‏اند و خيلى به ندرت و با احتياط تمام، گاهى مورد سؤال واقع مى‏شوند.

آن چنان كه استوارت هامپشير (1959) گفته است، باورها يك زمينه عموما غيرقابل تغييرى را براى فكر و مشاهده فعال ايجاد مى‏كنند. ما ممكن است‏باور به خدايى كه واقعا موجود است نداشته باشيم و ممكن است‏به سانتاكلوز كه واقعا وجود ندارد باور داشته باشيم. باورها تحت فشار واقعيت‏ها نيستند. آن چنان كه يك نمونه خون را مى‏شود آزمايش و نتايج آن را تحليل كرد، باورها را نمى‏شود آزمايش كرد. اگر دو نفر يك رمان را بخوانند و يكى آن را حقيقت و ديگرى افسانه بپندارند. هر دو شواهدى براى خود در آن مى‏يابند. همانطور كه هيوم نيز اين مطلب را در سال (1775) بيان كرد.

در مورد باورهاى دينى، نظريات مختلفى وجود داشته است. بعضى مبتنى بر جزم‏گرايى يا اقتدارگرايى يا محافظ كارانه بوده است. شايع‏ترين نظريه‏هاى روانشناختى كه براى تفسير باورهاى دينى ارائه شده‏اند، به ديدگاههاى روانشناسى-شناختى باز مى‏گردند. اين ديدگاهها معتقدند ما در تلاشيم تا ادراكى جامع و در هم تنيده از جهان هستى داشته باشيم و بر حسب تئورى‏هاى شخصيتى يا بالينى، تلاش مى‏كنيم تا باورهاى دينى با نيازهاى عاطفى مان سازگار باشد يا حتى پشتيبانى شود.

نظريه ديگرى كه به نام نظريه كوه آتشفشان شناخته شده، فرايندهاى ناهشيار و مكانيزم‏هاى دفاعى را حاكم بر فرافكنى‏هاى افراد و بخش بخش‏سازى وجود انسان مى‏داند، و اين فرافكنى‏ها و بخش بخش‏سازى‏ها را در دين نيز حاكم مى‏داند و به وفور مى‏يابد.

نظريه‏اى ديگر مبتنى است‏بر اينكه تاثيرات اجتماعى و زمينه‏ها و قرائن محيط تربيتى در ايجاد و حمايت‏باورها، و به ويژه باورهاى دينى، سهمى بسيار زياد دارد. به عبارت ساده‏تر اين نظريه مبتنى بر يادگيرى‏هاى اجتماعى است. البته بايد توجه داشت كه باور به عنوان يك حالت روانى در رديف افكار، آرزوها، ترس‏ها، اميدها، تصميمات و هدف‏ها قرار مى‏گيرد; نه در رديف فعاليت‏يا واكنش‏هاى اجتماعى. باورها را از شكل ظاهرى ابراز آنها نيز مى‏شود تشخيص داد. مثل «من بر اين باورم كه...» يا «نظر من در مورد مسيح اين است كه...» يا «به نظر شما فلان موضوع چگونه است؟» و....(ماتئو). هر كسى باورهاى بى‏شمارى در مورد خود و جهان اطرافش و همينطور اعتقادات دينى‏اش دارد ولى باور يا عدم باور در مورد خدا، هسته اصلى دين را تشكيل مى‏دهد.

گالوپ پل به‏طور مكرر در سطح بين‏المللى و هربار در يك مليت، سؤالات خاصى را مى‏پرسيد. او معيارهاى دينى بودن را از نظر آنها بدست مى‏آورد. مول (1985) نيز در استراليا در مورد باورهاى دينى مطالعه كرد، بر اساس نظر اعضاى كليساى ارتودوكس و همينطور باورهاى شخصى افراد، و همينطور باورهاى عمومى و حتى آنها كه سكولار بودند، باور به خدا، اصلى‏ترين باورها و هسته اصلى دين بود و رفتن به كليسا و دعاهاى روزانه به ترتيب در رده‏هاى بعدى قرار داشتند.

آبلسون (1973) سعى كرد بين نظام باورها و نظام معرفت، كاملا تفكيك قائل شود. او معتقد بود كه در نظام باورها، ممكن است‏بين عناصر متعدد، تطابق وجود نداشته باشد. در نظام باورها، سعى نمى‏كنند وجود و عدم يك ماهيت‏خاص را به خوبى تبيين كنند، بلكه اغلب به دنبال ارائه دنيايى ايده‏آل با خصايص عالى هستند كه شديدا بر ارزيابى‏هاى عاطفى و ارزشى مبتنى است، در حاليكه نظام معرفتى كاملا برعكس است و تلاش مى‏كند سازگارى كامل را حاصل كند و هيچ ارزيابى عاطفى و ارزشى نداشته باشد.

فيش بين و ريون (1962)، بين نگرش‏ها و باورها، اينگونه تمايز قايل شدند كه در نگرش، ارزشگذارى‏ها و محتويات درونى عاطفى و احساسى، بيشتر است ولى در باور، احتمال دقت و ديگر ابعادشناختى بيشتر است. آنها مى‏گويند كه قياس‏هاى معنايى كه مضر/ مفيد، احمقانه/ عاقلانه را مى‏سنجند، مربوط به نگرش‏ها هستند. در حاليكه مقياس‏هايى كه ممكن/ ناممكن، محتمل/ نامحتمل، و صحيح/ و ناصحيح را مى‏سنجند، مربوط به باورها مى‏شوند. به عبارت ديگر در نگرش، بعد عاطفى قوى‏تر است و در باور، بعدشناختى.

فصل نهم: آمادگى و پذيرش دينى

اين فصل راجع به كيفيت دين‏آموزى و دين‏پذيرى افراد است و به مراحل رشد انسانى و ارتباط آن با ايمان و مراحل رشد ايمان، پرداخته است. سخنانى نيز راجع به ظرفيت درونى انسان و دين خود جوش و همينطور راجع به تربيت دينى و ترديد دينى و كيفيت تغيير دينى دارد، و به بعضى مفاهيم مثل مفهوم خدا، توجه بيشترى كرده است.

انسان به هيچ وجه از فرايندهاى باور، شك، و انكار خالى نيست. پاسكال معتقد است كه باور و شك و انكار، براى انسان مثل دويدن و مسابقه دادن براى اسب است، و همه ما به استثناى كودكان در خود مانده، باورهاى اوليه‏مان را با آنچه مى‏شنويم شروع مى‏كنيم.

الكايند (1971)، تغييرات بحرانى در تجربه دينى را توصيف مى‏كند، مطالعات قبلى در اين زمينه را مرورى كرده و بر اساس مراحل رشدى كه پياژه مطرح كرده بود، مراحلى را براى دين‏آموزى و شكل‏هاى ادراك دينى و تغييرات متوالى آن و كيفيت آموزش موضوعات كتاب مقدس ارائه كرده است. او يادآور مى‏شود كه مطالعات مربوط به رشد ادراك دينى كه با استانداردهاى امروزى انجام شده باشند زياد نيستند. تمركز بر اين موضوع، يك تقابلى را به همراه دارد، تقابل بين دين بى‏اختيار و خود به خودى و بين نياز به آموزش انديشمندانه دين.

جى استانلى هال (1904) رشد دينى را به عنوان مرور مختصرى از تاريخچه انسانى دانست، او گفت‏بشر از يك مرحله جاندار پندارى شروع كرده و از مراحل اسطوره‏سازى، چند خداپندارى، گذشته و اكنون به مراحل اخلاقى و معنوى نايل شده است.

شايد گسترده‏ترين مرحله‏بندى‏ها در امور دينى و مراحل ايمان به عنوان روانشناسى رشد و معنى‏جويى انسان، همان مرحله‏بندى‏هاى فولر (1981) باشد. او مراحل رشد ايمان را به شش مرحله تقسيم كرده است. 1. مرحله پيش مفهومى و پيش زبانى (تا 7 سالگى)، 2. ايمان اسطوره‏اى - تحت‏اللفظى (11 - 7 سالگى)، 3. ايمان سمبليك - قراردادى و... و 6 - ايمان جهانى شده و عموميت‏يافته، فولر اين سلسله مراتب و مراحل ايمان را پس از سالهاى متمادى مشاوره و با توجه عميق به تئورى‏هاى‏شناختى، عاطفى و اخلاقى پياژه و اريكسون و كلبرگ ارائه داد.

يكى از مهمترين موضوعات در پذيرش و آمادگى دينى; موضوع خداست كه در فصل‏هاى قبل هم اشاراتى به مباحث آن شد. موضوع ديگرى كه به آن توجه شده است، عبارت است از ظرفيت‏هاى درونى براى پذيرش دينى، معمولا كودكان از همان سالهاى اوليه زندگى به‏طور مستقيم راجع به موضوعات دينى مثل خدا، بهشت و جهنم و... اشتغال ذهنى دارند.

لاورنس (1965)، در مورد اين پرسش‏هاى مستقيم كودكان تحقيق كرد. او از گروهى والدين كه سؤالات مكرر بچه‏ها را ضبط مى‏كردند كمك گرفت. تحليل محتواى سؤالات دينى كه از 87 كودك 12 - 7 ساله جمع‏آورى شده بود، نشان داد كه 6/35 درصد از آنها با سؤال اصلى و اساسى راجع به ماهيت الوهيت و خدايى روبرو هستند. 28 درصد از آنها با موضوع عذاب و مرگ و 22 درصد راجع به كليسا و 13 درصد راجع به موضوعات ماوراء طبيعت، درگيرى ذهنى و سؤال دارند. مطالعات ديگرى نيز در اين خصوص، توسط فرانسيس (1979)، گلدمن (1964)، لوكيس (1961)، دونالدسون (1978) و ديگران انجام شده كه به نتايج‏بعضى از آنها اشاره كرده است.

فصل دهم: نتايج

اگرچه باور دينى، به عنوان يك جهت‏گيرى دينى شناخته مى‏شود ولى لازم است توجه كنيم كه باورها از يك سو به سنت‏ها و اعتقادات زيرين خود مربوط مى‏شوند و از سوى ديگر به رفتار و تجربياتى كه آنها را عينيت مى‏بخشند. مؤلف معتقد است كه زنان مسن‏ترها، كم سن و سال‏ها، و تحصيل نكرده‏ها بيشترين گروه‏هاى دينى را تشكيل مى‏دهند و اگرچه اغلب، دين را يك عامل محافظه كارى اجتماعى مى‏داند ولى به نظر او تاثير دين در زندگى كسانى كه آنرا به عنوان جزئى از زندگى خود مى‏پذيرند، بسيار عميق‏تر است.

دين مشتمل بر آرزوها، اميدها، هوس‏ها (خيالات)، و تمركز بر تعامل و روابط اجتماعى است. اگرچه بسيارى از منتقدان، تئورى‏هاى روانشناسى و جامعه‏شناسى را به كار گرفته‏اند تا دين را بى‏اعتبار كنند، ولى متقابلا، حاميان دين نيز ديدگاه‏هاى مختلفى را به كار گرفته‏اند تا يك الهيات امروزى ايجاد كنند (اچ، اى ويليامز، پل تيليچ). از تحقيقى در بريتانيا معلوم شد كه 90 درصد مردم مى‏گويند كه به خدا باور دارند، در حالى كه فقط حدود 33 درصد مدعى نوعى تجربه دينى هستند، و فقط 10 درصد آنها، حداقل سالى يكمرتبه به كليسا مى‏روند.

دين در بين باورمندان دينى، نوعى حمايت اجتماعى نسبت‏به يكديگر ايجاد كرده است. استارك وگلاك (1968) دريافتند كه 75 درصد از افراد مورد سؤال، گفته‏اند كه حداقل سه دوست از بهترين و اولين دوستان آنها، هم دين آنها هستند، البته در كنار اينها، دين يك سرى معضلاتى را نيز در خود دارد. اين معضلات به خاطر معانى‏اى است كه بين افسانه/ واقعيت، حقيقت/ توهم، و زندگى/ مرگ، واقع مى‏شوند. رانسى من (1983) مى‏گويد ما بايد ادراكات اوليه خوش خط و خال دينى را به آزمون بگذاريم. او طى تحقيقى از افراد خواست تا هر نوع باور غير معقول دينى و همينطور معقول‏ترين رفتار دينى‏اى را كه در هر كسى سراغ دارندبيان كنند. مؤلف در اين راستا به تقسيم باورها از سوى روكيچ (1960) به باورهاى اوليه و ثانويه اشاره مى‏كند و ذكرى از احساس‏گرايى لاورنس (1928) به ميان مى‏آورد.

از آنجا كه براى يافتن مغز و لب هر دين، بايد از سه طريق: 1. نظام اعتقادى 2.اعمال و مناسك 3 - افراد پيرو آن دين، عمل كرد، لذا براى ارائه يك الگوى روانشناختى از دين و تاثيرات آن نيز بايد در سه جهت كار، كرد. 1. نظام اعتقادى و ساختارهاى آموزشى و تربيتى آن، كه در واقع ريشه‏هاى روانشناختى آن الگو به حساب مى‏آيند. 2.مؤلفه‏هاى روانشناختى كه از سوى مذهب ارائه شده است و لازم است‏بر حسب اصطلاحات‏شناختى، عاطفى، يا اجتماعى بررسى شوند. 3. در نهايت لازم است‏به ميوه‏ها و آثار يا پيامدهاى عينى آن ريشه‏ها و مؤلفه‏ها در افراد و جامعه نيز توجه شود، مثلا آيا باورمندان به آن دين خودراى و مستبد هستند؟، ذهنى باز يا بسته دارند؟، دين آنها، عملى و بي


مطالب مشابه :


انواع آزمون های روانشناسی به همراه جزئیات آنها

پرسشنامه كيفيت پرسشنامة نظام باورها. 15 ماده. بزرگسالان. ارزیابی باورها و




دانلود و تهیه و ارائه پرسشنامه و آزمونهای مختلف

مشاوره انجام پایان نامه پروپوزال مقاله - دانلود و تهیه و ارائه پرسشنامه و آزمونهای مختلف




عنوان مقاله: بررسي اثرات باورهاي مذهبي بر گرايش به راه اندازي يک کسب و کار جديد

در اين راستا با استفاده از روش تحقيق آميخته، که شامل پرسشنامه و نظام دروني باورها را




روانشناسی باورهای دینی

مثلا پرسشنامه‏اى در باب چيستى دين ساختند در نظام باورها، سعى نمى‏كنند وجود و عدم يك




پرسشنامه

پرسشنامه هاي بسته وجه نمايانگر باورها، عقايد يا 7- نظام دستمزدهای این




پایان نامه مواد مخدر

نمره ای بود که فرد در پرسشنامه چند نظام مورد بررسی ها شاغل انتظارات و باورها .




باورها و رفتارهای مراقبتی از نوزاد در میان مردم ترکمن

دانش پرستاری: از کلاس درس تا جامعه - باورها و رفتارهای مراقبتی از نوزاد در میان مردم ترکمن




برچسب :