روانشناسی باورهای دینی
|
يك كتاب در يك مقاله (09382180121)
موضوع روانشناسى دين و باورهاى دينى در كتابهاى فارسى، موضوعى جديد است، معرفى اين كتاب براى علاقهمندان گامى استبه جلو،... ولى قبل از مطالعه اين مقاله توجه به دو نكته ضرورى است.
1. اين مقاله به هيچوجه بىنيازى از اصل كتاب را حاصل نمىكند، چه اينكه فقط گوشههايى و اشاراتى از آن است.
2. پژوهشها و تحقيقاتى كه در اين كتاب آمده است، مربوط به اديان مسيحيت و يهوديت است، و فقط در بعضى نكات كلى با اسلام مشترك است ولذا نيازمند يك نقد و بررسى با توجه به فرهنگ اسلامى است كه به يارى خداوند اين كار را انجام خواهيم داد.
روانشناسى باورهاى دينى
محمد كاويانى - عضو پژوهشكده حوزه و دانشگاه
مقدمه
اين كتاب در سال 1987 توسط ال.بى.براون در دپارتمان روانشناسى در يكى از دانشگاههاى استراليا تنظيم شده و توسط انتشارات آكادميك آى.ان.سى، چاپ و منتشر شده است. اگرچه كتابهاى جديدترى در زمينه دين و روانشناسى تاليف و منتشر شده است، ولى هيچكدام در خصوص موضوع «روانشناسى باورهاى دينى» بحث نكردهاند. بلكه به مباحثى بسيار فراتر و وسيعتر توجه كردهاند كه به جاى خود بسيار ارزشمند است.
اين كتاب كه در ارتباط با مطالعات تجربى در باب باور دينى و زمينههاى درك آنها نوشته شده، حاوى مقدمه و ده فصل مىباشد كه با سامانى منطقى تنظيم شده است. مؤلف فصل اول را به عنوان مقدمه و فصل دهم را به عنوان نتايج نامگذارى كرده و اين فاصله را با ترتيبى مناسب و نسبتا منطقى پر كرده است. در فصل دوم به بعضى از مباحث نظرى و عقلى مربوط به روانشناسى دين مىپردازد و در فصل سوم با اشاره به روىآورد تجربى به دين، به مباحثخودش رنگ و بوى تجربى بيشترى مىدهد و در فصل چهارم بهطور كامل دادههاى تجربى و شيوههاى سنجش در علوم اجتماعى را به خدمتسنجش دين درمىآورد. وى در فصل پنجم به تطبيق ساختار دين با ساختارهاى شناخته شده روانشناسى مىپردازد و فصل ششم را به ابعاد مختلف دين و انسجام يا عدم انسجام آنها اختصاص مىدهد و در فصلهاى بعدى بيشتر به مباحثى مىپردازد كه با مسايل اجتماعى و زندگى روزمره انسانها مربوط است; مثل جايگاه دين، فاكتورهاى اجتماعى، نگرشهاى دينى و رفتار، كاربرد دين، جهتگيرى دينى، باورمندى و بىباورى، نسبتباور و معرفت، ارزش و نگرش، و آمادگى و پذيرش دينى. اين كتاب با ساختار و محتوايى كه دارد براى محققانى كه در زمينههاى دين و روانشناسى مطالعات تطبيقى دارند، كتابى است ارزشمند.
عموما تحليلهاى ما از مفهوم خدا، همانطور كه تحتتاثير مباحث الهياتى واقع است، از مباحث روانشناختى نيز تاثير مىپذيرد. روانشناسى چنان جايگاهى براى خود باز كرده است كه گويى تبديل شده استبه يك مجموعه هنر، علم، درمان، دين، اخلاق، سبك زندگى، فلسفه و مكتب فكرى گروس (1988). ويتز (1977) كتابى نوشتبه نام «روانشناسى به عنوان دين».
اگرچه قطعا در مورد قدرت روانشناسى و به ويژه در وابستگى آن به ايدههاى فرويد، اغراق شده است ولى از آن سوى نمىشود گفت روانشناسى در موضوعات دينى هيچ دخالتى ندارد. چه اينكه تلاشهاى افراد متعددى از جمله گردون آلپورت، آندره گودين، جيمز.اى.دايتز، ريچارد گورساچ، نيوتن مالونى و برنارد اسپيلكا و... به نوعى روانشناسى را در دين دخيل دانستهاند.
فصل اول: مقدمه كتاب
مؤلف در اين فصل به بررسى محتويات دين، تئورىها، يا تبيينهاى آزموده شده در آن و روش اجراى آن آزمونها پرداخته و با اشاره به تاريخچه مطالعات روانشناسى دين مىگويد روانشناسى دين، از متدها، مفاهيم و تئوريهاى روانشناسى استفاده مىكند تا روشن سازد كه دين از چه طرقى با زندگى دينپذيران و دينباوران جفت و جور مىشود و هدف نهايى اين مطالعات، داشتن يك پيشگويى خوب از اين تاثير و تاثرات است. ولى البته اين، كار آسانى نيست. چهبسا تئوريهايى كه در اين راه، گرفتار ارجاع و تحويل مفاهيم دينى شده و در نهايت از ارائه يك روانشناسى دينى عذر خواستند.
در عين حال، بعضى روانشناسان مثل ويليام جيمز كه قبلا به مطالعه دين پرداخته بودند، نه از طريق نظريهپردازى، بلكه به صورت طبيعى، و از روى عواطف و شناختهاى خود به سوى دين ميل كردند و تجربههاى دينى خود و ديگران را بيان كردند. البته اين امر فقط ناشى از نقش اجتماعى دين نبود، بلكه حالتهاى روانشناختى خود آنان نيز سهم بسيارى در آن داشت.
مؤلف سپس نگاهى به تمايز بين روانشناسى دين و روانشناسى دينى مىاندازد. او مىگويد تلاش جديد در روانشناسى دين بر اين است كه معلوم سازد چگونه دين با زندگىهاى افراد آميخته مىشود; چگونه باور و عمل، دو متغير دينى غير همارز هستند. در اين خصوص بين تئورىهاى اوليه و تحقيقات انجام شده همواره كشمكش وجود داشته است. حل اين كشمكش به اين است كه گستره شكلگيرى و همايندى آن دو در سنجش دين، كاملا از هم تفكيك شود. اين كار را بايد با استفاده از تمام شيوههاى روانشناسى اجتماعى و شخصيت انجام داد. اكنون در اينكه بهترين تفسير از دين چيست، احتياط بيشترى صورت مىپذيرد: بعضى كسانى كه از موضع يك مشاهدهگر، به نگرشها، تجربيات و كنشهاى دينى نگاه مىكنند، دين را پديدهاى يك بعدى تلقى مىكنند، اما برعكس، كسانى مايلند كه دين را داراى ابعاد متعدد بدانند.
فصل دوم: فراتر از مطالعات اوليه
در ابتدا از قول گلاك و هاموند نقل مىكند كه از نيمه قرن نوزدهم، و در خلال دهههاى اوليه قرن بيستم، تعداد بسيارى از دانشمندان علوم اجتماعى، مطالعات مشتركى داشتهاند كه اكنون در ادراك پديدههاى دينى، براى ما به عنوان مطالعات اوليه تلقى مىشوند. كافى استبه مطالب ماركس، فرويد، دوركيم، وبر، جيمز، نايبر و مالينوسكى نگاه كنيم تا متوجه شويم كه چه محصولات پربارى ارائه شده است.
سپس متذكر مىشود كه اگرچه نظريههاى اوليه دين، بر اساس دادههاى كنترل شده نبوده است، ولى بر اساس تركيب همان دادههاى اوليه بود كه زندگى اجتماعى در قرن نوزدهم رشد يافت. در اين راستا، به جملاتى از آلپورت، كاپز، كلارك، هيك و ديگران استشهاد كرده كه قابل توجه است. او مىگويد علىرغم تغييراتى كه در بافتهاى اجتماعى ما ايجاد شده، هنوز در انجام مطالعات وسيع روى سنتهاى دينى مسيحيت، محدوديت داريم.
مطالعات بيت، هالاهمى (1974) در مورد فراز و نشيب روانشناسى دين در بين سالهاى 1880 و 1930، نشان مىدهد كه رهبران اوليه اين حركت افرادى مثل جيمز، هال، لئوبا، استاربك، پرات و كانكلين بودهاند. همين حركت از سال 1930 به بعد نيز در قالب مطالعات روانشناسى اجتماعى و شخصيت، به ويژه در ضمن مباحث نگرشهاى اجتماعى و رشد مذهبى توسط جى.دبليو.آلپورت استمرار يافت. او به مطالعه نگرشهاى دينى، دين و پيشداورى، و تفاوتهاى فردى در جهتگيرىهاى دينى وشخصيت، پرداخت و در سال 1950، آنرا تحت عنوان «فرد و دين او» منتشر كرد. در سال 1961 «انجمن مطالعات علمى در باب دين» نشريهاى را به نام «مجله مطالعات علمى در باب دين» منتشر كرد و در اولين شمارهاش در يادداشتسردبير تاكيد كرد كه مطالعات و ارزيابى تجربيات، تكاليف، باورها، سازمانها و اهداف دينى را از ديدگاه و با روشهاى روانشناختى و علوم اقتصادى انجام خواهند داد.
در خلال اين مطالعات، به موضوعاتى مثل چيستى دين، دينى بودن، نظاممندى باورها و... پرداختند. مثلا پرسشنامهاى در باب چيستى دين ساختند و به اعضاى انجمن و بعضى دانشمندان ديگر دادند و همينطور از مردم عادى نيز اطلاعاتى بدست آوردند. و از اين طريق بهطور تجربى به معانى متعددى از دين دستيافتند. بعضى، دين را چندساحتى و بعضى داراى فقط يك ساحت دانستند، بعضى گفتند 11 بعد دارد و بعضى گفتند 23 مؤلفه دارد و.... در يك مطالعهاى از 60 دانشجوى روانشناسى خواستند كه همه موضوعات خاص و عامى را كه مىشناسند و به دين مربوط مىشود بنويسند. در مجموع 560 موضوع را به دست آوردند.
به هر حال، دين در تابه داغ تحليلهاى تجربى - و به ويژه روانشناسى - قرار گرفته، انتقاداتى متوجه آن شد، از آنجا كه روانشناسى دين اساسا در چارچوب يهودى - مسيحى بوجود آمده است، يك جهتگيرى رو به تزايدى را به سوى ارجاع و تحويل دادههاى دين مشاهده مىكنيم، دستاوردهاى مورد انتظار از روانشناسى دين، زمانى روشنتر شد كه شالودههاى اصلى دين از قبيل شناختيا باور، تجربه و عمل، تاثيرات و استلزامات آن ديگر فعاليتها و... را توانستيم بهطور متمايز مورد بررسى قرار دهيم.
البته در عين حال بايد اعتراف كنيم كه دستاوردها و نظامهاى روانشناختى ما از دين، ممكن استبىروحتر از آن باشد كه كاركردهاى سياسى دين در سياستهاى داخلى و خارجى را، به خوبى تحليل و بررسى كند. دينباوران و باورها و شخصيت آنان از چنان قوت و نيروى ارزشىاى برخوردار است كه شايد براى ارزيابى آن لازم باشد از فرايندهاى عينى و قابل مشاهدهتر و همينطور از روشهاى كلامى خود گزارشگرانه دينباوران استفاده كنيم.
فصل سوم: هويتيابى متغيرهاى دينى
هويتيابى متغيرهاى دينى، كارى آسان و سرراست نيست مگر در سطح قضاوتهاى اجتماعى و ارزيابىها و گله و شكايتهاى عاميانه دينداران از يكديگر، در عين حال اين متغيرها به ناچار بايد قابليت و تحمل تحليلهاى تجربى را داشته باشند، چرا كه از اين طريق است كه دستاوردها و زمينههاى ديگر اجتماعى، روانشناختى و مذهبى، معنى پيدا مىكند.
در اين خصوص، تحقيقات با شناسايى و توصيف بعضى پديدهها، آغاز شد. براى اين شناسايى و توصيف، به مفاهيم، تكنيكهاى اندازهگيرى و يك الگوى نظرى نياز داشتيم. متدهاى روانشناختى از زمان وونت گسترش يافت و باعثشد كه دادههاى ذهنى و كيفى در باب واكنشها و فرايندهاى هشيار، قابل كميتيابى باشند. اين متدها و نظريهها، با موفقيت آزمون شدهاند، اما بيشتر تئورىهاى مربوط به دين و آزمونهاى پيشگويىكننده مربوط به امور دينى، هنوز يك ايدهآل ذهنى بوده و قانعكننده نيست.
در وراى تئورىهاى نظاممند، تبيينهاى متعدد ديگرى نيز راجع به امور دينى وجود دارد كه ناشى از فهم عرفى افراد جامعه است. مرورى بر آثار روانشناسى دين به خوبى نشان مىدهد كه اين تبيينهاى بىپايه و سطحى، بسيار آسيبپذير بوده است (گودين، 1962; كلاوس نر، 1970; دايتز، 1969; فلاكول، 1977; كاپز و ديگران، 1976الف) و فقط حدود يك سوم از مقالاتى كه از سال 1950 چاپ شدهاند، مبتنى بر دادههاى نظاممند تجربى بودهاند.
روشهاى تجربىاى كه به مطالعه دين مىپرداختند، تعداد اندكى نبودهاند. فلاكول (1977) بيست رويكرد متمايز را فهرست كرده است از پرسشنامه گرفته تا مصاحبه و بيوگرافىها و تحليل محتوى و روشهاى فرا فكنى و مقياسهاى مشاهدهاى و....
با اين حال، هنوز پيشداورىها و تعصبهايى عليه سنجش تجربى در مطالعات دينى وجود دارد چون اين سنجش باعث از بين رفتن ابهام و راز آلودگى دين مىشود. دريافت اين نكته نيز مهم است كه تبيينهاى دينى و علمى چگونه باهم تعامل مىكنند، لازم است اين دو قلمرو را بتوانيم تفكيك كنيم، ممكن استبعضى معتقد باشند كه هر تجربه دينى، واحد و منحصر به فرد است. ولى ما در صورت امكان، بايد براى آن تببينهاى روانشناختى و اجتماعى داشته باشيم. مهم است كه بدانيم چگونه چنين چيزى ممكن مىشود و ادراك در كجا متمركز است و چگونه مىتوان به آن دستيافت.
در نهايتبايد بپذيريم كه كاربردى كردن مطالعات، خواه بر روى مسايل تجربى و پسين باشد يا بر روى مسائل غيرتجربى و پيشين، تنها از راه فرايندهاى علمى ممكن نيست; زيرا بينش و شهود نيز از نظر دينى به عنوان يك منبع شناخت پذيرفته شدهاند.
فصل چهارم: سنجش دين
هر دينى از طريق سنتها، اجتماعيات، اصول اعتقادى، مناسك و دستورات عملى خودش انسجام و وحدت مىيابد. از آنجا كه اين ابعاد متعدد دين كاملا با هم مرتبط بوده، يك كل نظاممند را مىسازند، سنجش دين را مشكل و پيچيده كردهاند.
در مباحثسنجش دين، يك نزاع پنهان بين روشهاى سنتى و روشهاى جديد تجربى وجود دارد. اين نزاع را در جاهاى مختلفى از اين فصل مىشود ملاحظه كرد، روشهاى سنتى بيش از اينكه كاشف باشند حالتى تفسيرى داشتهاند. سنت و رسم، معمولا تحليلى شبيه روانتحليلگرى داشته و به ديگر تئوريهاى كلينيكى در باب دين، چندان اعتنايى نكرده است.
بعضى از قديمىترين رويكردها، روى تعداد افراد گروهها، و مقدار زمان حضور آنها در كليسا و تعداد كودكان و بزرگسالان كه غسل تعميد داده مىشوند و رفتار آنها در كليسا متمركز مىشدند و متدهاى اصلى آنها در جمعآورى اطلاعات براى سنجش دين، بر مشاهده رفتارهاى مربوطه يا فراخواندن واكنشهاى افراد نسبتبه موضوعات دينى در خود گزارشگريها، مبتنى بوده است.
هر كدام از اين رويكردها، تاريخى طولانى پشتسر دارند و به ويژه هر كدام، دادههاى ساده آمارى را به كار گرفتهاند تا حمايتى مستمر از دين مورد نظر خود داشته باشند. بعضى از دين سنجىها، محدود شده استبه چند باور معين، تكرار نماز و دعا، مقدار كمكهاى اقتصادى دينباوران به افراد ديگر، و تعداد مقالات و كتابهايى كه چاپ كردهاند.
در نقطه مقابل، ارجاع و تحويلگران و غيرمعتقدان كه موضوعات دينى را همانند ديگر موضوعات روانشناسى اجتماعى مىپندارند و هيچ تعصب دينى ندارند، اصرار مىكنند كه اعتقادات دينى در درون خود، گرفتار نوعى غيرعقلانيت و بيمارىزايى است و بر فرايندهاى روانتحليلگرانه پيشين، كه چندان آزمونپذير نيستند متمركز است و همانگونه كه ما نمىدانيم چه تعداد از كليساروندگان و دينباوران، از طريق دين، گرفتار بيمارىهاى روانى شدهاند، به همان صورت هم نمىدانيم كه چه تعداد از آنها توسط دين به سلامت و رهايى از مشكلات رسيدهاند. اينان تاكيد مىكنند همانگونه كه در نقاشى و شعر و اقسام ديگر هنر، يك سرى تخيلات خلاق وجود دارد، در دين نيز همان عناصر رؤيايى و زيبايىشناختى حضور دارند كه گاهى باعث ابهام و حتى تناقض مىشوند.
به بيان ديگر، هر مطالعه علمى از دين به يكى از دو صورت زير بايد اجرا شود. يا بايد بر حسب اصطلاحات سازمانى، شخصيتى، روانشناختى و... و پذيرش روشهاى مناسبى كه به دنبال كمىسازى تعهدات و باورهاى دينى است، گام برداشته و به مطالعه دين بپردازيم و يا بايد با ارجاع به بعضى مفاهيم انتزاعى دين به موضوعات ويژهاى مثل كتاب مقدس، كليسا، خدا و... بپردازيم.
در راستاى مطالعات نوع اول بايد گفت تقريبا تمام روشهايى كه توسط روانشناسان اجتماعى براى كمىسازى ايجاد شدهاند، در مطالعات مربوط به باورها، معارف، نگرشها، اعمال، و تجربيات دينى نيز مورد استفاده قرار گرفتهاند و حال آنكه همه آنها از اعتبار كافى برخوردار نبودهاند.
اين متدها به منظور پيشبرد مطالعات در موضوعات دين و دينباوران و شناختن تفاوتها بين گروههاى دينى و غيردينى، در اين حيطه وارد شدهاند و البته انتظار مىرفت كه به تناسب اين موضوعات مورد بازبينى و نقد و بررسى قرار گيرند. ولى هنوز به اندازه كافى، اين كار انجام نشده است. مفاهيم، متدها، و حتى فرضيهها، نقاط قوت ظاهرى خود را خيلى خوب حفظ كردهاند و در كنار شهود و فهم عرفى، به رسميتشناخته شدهاند.
يكى از سنتهاى تجربى محكم در روانشناسى دين كه توسط تورستون، بال و پر داده شد و استحكام بيشترى يافت عبارت بود از به كارگيرى سايكوفيزيك به عنوان يك الگوى سنجش نگرش. البته اين كار قبلا توسط استاربيوك (1897) از طريق مطالعات پرسشنامهاى در باب نوكيشى انجام شده بود و در زمان خودش يك پديده مهمى بود. در سال 1896، لئوبا پرسشنامهاى براى مطالعات نوكيشى چاپ كرده بود و در كنارش از مصاحبه نيز بهره مىجست.
مطالعات زمينهيابى نيز مورد توجه بوده است. موفقيت مطالعات زمينهيابى، قبل از هر چيز، متوقف استبر كيفيت و ويژگى پرسشها و نمونههايى كه مورد سؤال واقع مىشوند. مقياسهاى تورستون (1929) و ليكرت (1932) مربوط به سنجش نگرشها هستند و لذا در سنجش نگرشهاى دينى نيز مورد استفاده قرار گرفتهاند.
رابينسون و شيور (1973) در سنجش دين، مقياسهاى متعددى را مورد توجه قرار دادند و در موضوعاتى مثل درستآيينى، بنيادگرايى، نگرشهاى مربوط به كليسا، كتاب مقدس، و مفاهيم خدا، آنها را بكار گرفته و فقط بعضى از آن مقياسها را معتبر دانستند. باست و ديگران (1981) يك مقياس را براى متمايز ساختن و تشخيص دادن مسيحى و غيرمسيحى، تنظيم كردند، كه بر اين فرضيات استوار بود كه كتاب مقدس و به ويژه عهد جديد به عنوان مرجعى براى باورها و نگرشها است. آنها اين مقياس را كه باورمند و بىباور را از هم تميز مىداد به نام مقياس شفرد ناميدند. هر آيتم از آن به متنى، از كتاب مقدس بازمىگردد.
بعضى از اين آيتمها به باورها مربوط است مثل اينكه من باور دارم كه مىتوانم خدا را در زندگى شخصىام داشته باشم، من به خاطر اعتماد به عيسى مسيح، داراى زندگى ابدى خواهم بود. بعضى نيز به رفتارها مربوط مىشود، مثل اينكه من از اينكه با مسيحيان باشم لذت مىبرم، رفتار و گفتارم در خدمت آموزشهاى مسيح است و... البته اين پرسشنامهها نيز بسته به اينكه از سؤالات باز يا بسته استفاده كرده باشند، محدوديتهاى خاص خود را دارند.
در ميان موضوعات دينى، بعضى بيشتر از بقيه مورد توجه و تحقيق قرار گرفتهاند. بهطور مثال براون، و لاو (1951)، مقياسى ساختند كه به موضوعاتى مثل كتاب مقدس، خلقت، خدا، زندگى پس از مرگ، تولد حضرت عيسى، تثليث، رستگارى، بهشت و جهنم و حشر دوباره مىپرداخت. مارتين و وستى (1959) به موضوعات كتاب مقدس، بهشت، شخص حضرت مسيح و زندگى پس از مرگ پرداختند. لنسكى (1961) به موضوعات خدا، حضرت عيسى، زندگى پس از مرگ پرداختند.
فصل پنجم: ساختارهاى دين
بحثهاى مستمرى بهطور متمركز، راجع به ماهيت و ويژگىهاى دين و مؤلفهها و ساختارهاى زيرين آنها انجام شده است. گلاك و استارك (1965) ساختارهاى دينى متعددى را تحت عناوين باور، عمل (مراسم مذهبى و عبادات)، تجربه، معارف و نتايج و پيامدهاى دينى و تاثيرات روزانه آن، نام بردند. آنان تاكيد كردند كه باور دينى بر يك برداشت چند بعدى از دين متمركز است.
نىنيان اسمارت (1969) همين ابعاد را تحت عناوين اعتقادى، تخيلى (اسطورهاى)، اخلاقى، عبادى و تجربى نام برد و بعد اجتماعى را نيز اضافه كرد و در واكنش به بعضى نظريات ديگر گفت اديان فقط باور نيستند، بلكه داراى سازمانها و محتواى اجتماعى نيز هستند.
كلايتون و گلادن (1969) نيز ادعاى يك بعدى بودن دين را زير سؤال بردند، آنها مقياسى ساختند كه پنجبعد اصلى دين را سنجش كند. نتيجه تحليل عوامل پاسخهاى بدست آمده از آن مقياس، آنها را به اين نتيجه رساند كه دين يك بعدى نيست، بلكه ابعاد مختلفى دارد، منتهى مفهوم باور در بين آنها نقش محورى و كليدى دارد و بقيه نسبتبه آن، فرع هستند.
مؤلف در انتهاى فصل، ساختارهاى دين و كيفيت تعامل آنها با يكديگر از ديدگاه خودش را به صورت يك نظام به هم پيوسته به تصوير مىكشد و آن را در قالب يك شكل به نمايش مىگذارد. در اين نظام، ساختارهاى اصلى دين، يك مثلث را تشكيل مىدهند. شناختها و باورمندى و بىباورى در يك راس مثلث و نگرشها و ارزشيابىها در راس دوم و مناسك و تكاليف عملى در راس سوم مثلث قرار مىگيرند. از تعامل شناختها و باورها، با نگرشها و ارزشيابىها، اعتقادات سنتى و بنيادى دين حاصل مىشوند; و از تعامل نگرشها و ارزشيابىها با مناسك، توصيهها و دستورالعملهاى زندگى حاصل مىشود و از تعامل مناسك با شناختها و باورها، ديدگاههاى هستىشناختى دين حاصل مىشود. (شكل 1)
شكل 1: نظاممندى ساختارهاى دين از نظر مؤلف اين شكل هم از ديدگاه ناظر بيرونى پذيرفته است و هم از ديدگاه ناظر درونى، منتهى ناظر بيرونى ارزشيابى و تشخيص ضعيفترى از آن دارد. بر اين اساس هر كدام از اين رئوس و اضلاع را مىشود در قالب ساختارهاى روانشناختى بررسى كرد. در ساختدهى روانشناختى به اين مفاهيم نيز رويكردهاى متفاوتى وجود دارد. گاهى فقط به دنبال بررسى پاسخهاى ساده بله / خير، موافق / مخالف، و باور / عدم باور بودند ولى رويكرد كنونى اين است كه پاسخهاى متنوعترى را مورد توجه قرار دهند.
اين رويكرد، در ابتدا در روش افتراق معنايى اسگود ظهور يافت. اين الگو مقياسهاى يك پاسخى (يك گزينهاى) را به پاسخهاى دوگانه ارزشى مثل خوب / بد، استعدادى مثل قوى / ضعيف، و فعاليت مثل فعال / منفعل و... توسعه داد (اسگود و ديگران، 1957). اگرچه فرايند افتراق معنايى اسگود براى سنجش معانى و مدلولهاى مطابقى واژهها بود، ولى بهطور وسيعى در مطالعه دين به كار گرفته شد، به ويژه در جهت مفهومىسازى يا تعقلىسازى خدايى كه افراد به آن اعتقاد دارند، و اين، نسبتبه كارهاى اوليه، پيشرفتخوبى محسوب مىشد.
هارمز (1944) از طريق مطالعه نقاشىهاى بچهها به مطالعه مفهوم خدا در نظر آنها پرداخت. او اين نقاشىها را در مراحل مختلف رشدى از سطح افسانه و تخيل تا نظاممندى انتزاعى، رديف كرد. محققين ديگرى مثل گارساچ (1968)، نلسون (1971)، استفنسون (1953)، اسپيلكا و ديگران (1964) نيز در مورد مفهوم خدا در نظر افراد جامعه تحقيق كردند و نتايجى بدست آوردند، و مفهوم «خدا» را با مفاهيم جزئىترى مثل مطلق بودن، معبود بودن و پاداشدهنده بودن و...، معرفى كردند.
فصل ششم: ادراك ساحتهاى دين
اگرچه بيشتر تبيينهاى روانشناختى از دين، مربوط به مكاتب و گرايشات خاص روانشناسى است، ولى مباحث و قواعد عمومى روانشناسى نيز در اين جهتبه كار گرفته شده، چرا كه تقريبا تمام آنچه در دين هستبه نحوى با ديگر باورها و نگرشها و رفتارهاى افراد مرتبط است (مالونى، 1977). تبيينهاى روانشناختى از دين، معمولا مستلزم انگيزههايى شبيه خود جستجوگرى، احساس بيچارگى، ترس، و كنجكاوىهاىشناختى بوده است. افزون بر اين، وابستگى مذهبى، فوايد ثانويهاى مانند برطرف كردن تنهايى و انزوا نيز دارد.
روانشناسانى كه علاقهمند به مطالعه دين بودهاند، اكنون پس از 75 سال مطالعه، با انبوهى از دادههاى توصيفى و همبستگى مواجه هستند، ولى نظريههاى اميدواركنندهاى كه چگونگى تفكر، احساس، و عمل افراد نسبتبه دين را تبيين كنند كم بودهاند (باتسون، 1977).
تصوير ضمنىاى كه از نظريههاى سنتى و تبيينهاى عمومى از دين، به ويژه مسيحيتحاصل شده است، نتيجه مطالعات دينى و مراحل رشد آن مطالعات بوده است. در هر يك از اين مراحل، فرضياتى در مورد شكل مناسب و قابل دفاع از دين و كيفيت جريان آن در زندگى روزمره وجود داشته است: فرويد، فوئرباخ و ماركس، هر كدام در اين زمينه سخنانى داشتهاند. برات (1920) در كتابش به نام هشيارى دينى، دين را هم از حيث اجتماعى و هم از حيث فردى بررسى كرده. در نظر او دو بعد اجتماعى و فردى دينبه شدت ارتباط ذهن و بدن بر اساس توازىگرايى، به هم مرتبط هستند.
مؤلف، نظريههاى متعدد ديگرى از مايرز، لايب نيتز، تايلر، و ديگران نيز نقل مىكند و در آخر نتيجه مىگيرد كه هر دين با ديدگاه خاصى كه نسبتبه علوم انسانى و دين دارد، به تبيينهاى تفصيلى خودش مىپردازد. ولى بعيد است تبيين واحدى يافتشود كه تمام پديدارشناسى دين را در خود جاى دهد. در اين راستا، به اشكال مختلف به بررسى بعضى ديدگاهها درباره دين پرداخته است. بهطور مثال سه ديدگاه روانشناختى از دين را با يك ديدگاه الهياتى از دين به مقايسه گذاشته و آن را در جدولى خلاصه كرده و نمايش مىدهد.
ديدگاه-پوزيتيويسمرفتارى-هماهنگىفردى،اجتماعى-پديدارشناسىانسانگرايانه-الهياتمسيحى
دين به عنوان-امرى بيرونى (يا آسيبشناختى) - سنت - امر متعالى - وحى
انسان به عنوان - ماشين - رضايت اجتماعى - امرى واحد (بىنظير) - موجودى آزاد
شناختشناسىروانشناختى - علل - هنجارها - تجربه - دعا و زندگى در جامعه
روش - انتزاع - توصيف - دروننگرى - مشاركت و تعقل
دادهها - رفتار - فعاليت اجتماعى - هشيارى - متون و ايمان
هدف - پيشبينى و كنترل - تبيين - تفسير - حصول ادراك
با تاكيد بر - قانون و حقوق - انسجام - انديشهگرى - كمال
نماينده ديدگاه - دالالاپ (1946) - آلپورت (1950) - اشترانك (1962) - ويلز (1976)
مركزيت - محمد - مسيح - بودا - يهوه
علاوه بر آنچه در جدول آمده ده نظريه تركيبى ديگر را نيز توضيح مىدهند هر كدام از اين نظريهها، با تركيب ديدگاههاى مختلفى به بررسى دين مىپردازند. مثلا الگوى آلپورت (1950) الگوى اجتماعى - شخصيتى است كه در كتاب «فرد و دين او» به آن اشاره كرده است. روانشناسى پديدارشناختى و انسانگرايى و وجودى نيز در اين خصوص نظريهپردازى كردهاند.
نظريهپردازان اوليه، با نوعى بلندپروازى، به اين مطلب مىپرداختند كه چرا باورهاى دينى باقى ماندهاند و چگونه مىشود آنها را گسترش داد، ولى ديدگاههاى بعدى به آثار تكميلى دين و وابستگىهاى دينى بر حسب جنس، سن، طبقه اجتماعى، و جهتگيرى دينى، پرداختند(روف،1972). اينديدگاهها، باورمندان دينى را، گروههايى به هم پيوسته و در بعضى ويژگيها، مشترك مىدانند، اگر چه تعهد همه آنها به يك اندازه نيست و هر تفسيرى ممكن استبراى بعضى پرمعنى و براى بعضى بىمعنى باشد.
از آنجا كه نظامهاى باور دينى، به قالببندى دستورات زندگى اجتماعى نيز مىپردازد، لذا بهطور مستقيم با چارچوبها و نظامهاى ارزشى - نگرشى ديگر و سبك زندگى و استلزامات اجتماعى آن برخورد دارند. گريلى، (1972) معتقد است كه عموميت و پذيرش وسيع دين، حاكى از ضرورت آن است. نخبگان فراوانى بودهاند كه دين را رد مىكردهاند ولى باز دين با قوت تمام در تودهها دوام آورده است. آنهايى كه رد مىكردند نيز بر اين گمان بودهاند كه در تحقيقات و جستجوهاى خود، جانشينهاى مناسبى براى زيبايى و روشنىهاى دين، در حيطههاى هنر، ادبيات، و علم يافتهاند (بك و بورك، 1971).
ريچاردسون (1985) معتقد است كه پذيرش يك دين و شرايط آنرا، در دو سطح جداگانه بايد بحث كرد. الف - اينكه افرادى از همان ابتداى اجتماعى شدن در دوران طفوليت، يك باورمندى دينى را از طريق جامعه، بدست مىآورند و اين را در بزرگسالى نيز حفظ مىكنند. ب - اينكه افرادى در بزرگسالى، يك نهضت جديد دينى را مىپذيرند و توسط آن دين تغيير يافته و دوباره اجتماعى مىشوند. فراوانى نوع دوم به نسبتبسيار كم است. توده مردم، باورهاى دينى خود را بهطور سطحى حفظ مىكنند ولى براى بررسى افراد نوع دوم نيز ضرورت دارد كه به تاريخچه زندگى شخصى، پويايى روانشناختى، تاثيرات مستقيم سنتهاى دينى، و دستاوردهاى اجتماعى و معنوى او در اين تغيير، توجه كافى داشته باشيم.
فصل هفتم: شاخصهاى دين
شاخصهاى كاركرد دين، بايد با معيارهاى فهم عرفى از دين و استلزامات آن سنجيده شود. بايد ديد تودههاى مردم چه برداشتى از باور، وابستگى دينى، تكليف و تجربه دينى دارند و در رويارويى با متغيرهاى فردى، اجتماعى، و مؤسسهاى، چه انتظاراتى دارند و چه حدسهايى مىزنند.
اين فصل با استفاده از مطالعات روانشناختى و جامعهشناختى از دين، به اين موضوعات مىپردازد. مطالعات روانشناختى، دين را به كار مىگيرد تا جايگاه دين را در سازمان روانى انسان تبيين كند. مطالعات جامعهشناختى و روانشناسى اجتماعى به كار گرفته مىشوند تا عوامل اجتماعى دين و ديندارى نشان داده شوند در همين راستا نگرشها، رفتارها، باورها، ارزشها، و مفاهيم دينى به عنوان شاخصهاى مختلف، مورد بررسى قرار گرفته، فوايد و پيامدهاى عملى دين در زندگى روزمره نشان داده مىشود. ما از باب نمونه، فقط به بعضى مطالب اين فصل اشاره مىكنيم.
اگرچه جامعهشناسان و روانشناسان، از دادههاى اوليه همانندى در مورد دين استفاده كردهاند، ولى تحليلها و نظريههاى آنها متفاوت بوده است. جامعهشناسان با دين و جامعهاى سر و كار دارند كه مسلط بر فرد است و فرد فقط يك عضو آن است (گلاك و استارك، 1965)، در حاليكه روانشناسان بر خود فرد و حالات و احساسات درونى او نسبتبه دين توجه دارند و به بررسى آن مىپردازند (آلپورت، 1950).
كاربرد منظم روشهاى زمينهيابى در دهه 1920 و انجام زمينهيابىهاى محلى و ملى در مورد اعمال، باورها، و نگرشهاى دينى، كه اكنون بخشى از زندگى اجتماعى غربى شده است، يك نرخ پايه مناسبترى نسبتبه قبل را فراهم كرد.
يك مطالعه مقايسهاى در نمونههايى از ايالات متحده در سال 1952 و 1965، انجام و تحت عنوان «ما به چه چيزى باور داريم» منتشر شد. آنها بيشتر با ديدگاه فردى و روانشناختى مطالعه مىكردند و دستاوردهاى ارزشمندى نيز داشتند. مارتى و ديگران (1968) پنچ دستاورد عمده را برشمردند. اولين نتيجه اين بود كه در بين مسيحيان آمريكا، تغيير اعتقادات دينى، يا كاهش فعاليتهاى دينى، خيلى كم به چشم مىخورد، برعكس در يهوديان آمريكا، اين پديده فراوان بود.
مطالعات جامعهشناختى فراوانى نيز انجام شده است. در مطالعات راجع به سوابق اجتماعى افراد، معلوم شده است كه بيشتر مردان و جوانان و آنان كه تحصيلات عاليه داشتهاند، در سرشماريها، خود را بدون وابستگى دينى معرفى كردهاند. البته بايد فرق گذاشتبين افراد بدون وابستگى دينى، با آنها كه نسبتبه دين بىتفاوت هستند و آنها كه در بىدينى خود فعال هستند و در واقع مخالفت عملى با دين دارند.
ورنان طى مطالعات خود نتيجه گرفت آنان كه وابستگى دينى ندارند، با آنها كه وابستگى دينى دارند از حيث رفتار اجتماعى، پيشداورى، امنيتخاطر، اضطراب، و داورىهاى جنگى و نظامى، با هم چندان تفاوت ندارند، بنابراين از نظر ورنان اگر دين را به عنوان يك سازمان تفسير كنيم، نظريهپردازى درباره كاركردهاى آن، مستلزم تفسيرهايى ناموجه است.
اگرچه در مطالعات زمينهيابى، پاسخ به سؤالات منفرد، اعتبار درونى ندارد و كم فايده است، ولى پاسخهاى دينى كمتر اين اشكال را دارند. چون سؤال منفرد در موضوعات دينى با اعمال دينى، هويت اجتماعى، باورها، نگرشها، احساسات، و تجربيات دينى فرد نيز پاسخ داده مىشود. پاسخ به اين سوالها مربوط مىشود به حالات درونى انسان به عنوان يك متغير در بين موضوعات متعدد دينى يا اجتماعى، پديدههاى ديگر (از جمله افراد، موقعيتها، سنتها، اعتقادات، و گروهها)، و پاسخهاى رفتارى، عاطفى و شناختى و توجهاتى كه به اينها مىشود.
استرومن و ديگران (1972)، به مطالعه 5000 نفر از دين باوران در سنين 15 تا 65 سال پرداختند. اين مطالعه، شايد جامعترين مطالعات در باب باورها، ارزشها، نگرشها و رفتارهاى دينى در يك گروه تا آن زمان بوده باشند. اولين نتيجهاى كه آنها گرفتند اين بود كه سن، شغل، سطح تحصيلات، جنس يا موقعيت مالى در پيشبينى باورها يا ارزشهاى يك باورمند دينى از طريق نگرشها و رفتار، نقش كمى دارند، يا اصلا نقش ندارند.
ويلز(1984) طى مطالعات خود دريافت افرادى كه به يك كليسا وابستهاند و ارتباط مستمر دارند، بيمارىهاى كمترى نسبتبه ديگران دارند و اين تفاوت، ربطى هم به كدام كليسا يا زمان يا مكان ندارد. براى تبيين اين پديده، وجوه متعددى متصور بود. افرادى كه مىتوانند به كليسا بروند، مىتوانند براى تقويت و هدايتخود دعا كنند، در كمك به فقيران و ناتوانها مشاركت كنند، ديگران را ببينند و در فعاليتهاى منظم و احترامآميز وارد شوند و كارهاى لذت بخش و مورد علاقه خود را انجام دهند و بسيارى از وجوه ديگر.
فصل هشتم: باورمندى و بىباورى دينى
باورمندى و بىباورى دينى، دو حالت و فرايند روانى بوده كه در وجود افراد، حلقه ارتباطى هستند از يك سو با اصول اعتقادات خاص سنتى و از سوى ديگر با تجربيات واقعى زندگى، البته واقعيات زندگى را از طريق نگرشها، ارزشها، و معارف تحت تاثير قرار مىدهند.
در آراء و انتزاعات روانشناختى، واژه باور انصراف به باور دينى دارد. شايد به اين خاطر كه بيشترين و آشكارترين قلمروهاى كاربردش در دين است. و از طريق سنت، ايدئولوژى، و ديگر عوامل شخصى و اجتماعى، نيز همين معنى تقويت مىشود. باورهاى دينى و ديگر باورهاى ما در زمينه جهان هستى، به خوبى تثبيتشدهاند و خيلى به ندرت و با احتياط تمام، گاهى مورد سؤال واقع مىشوند.
آن چنان كه استوارت هامپشير (1959) گفته است، باورها يك زمينه عموما غيرقابل تغييرى را براى فكر و مشاهده فعال ايجاد مىكنند. ما ممكن استباور به خدايى كه واقعا موجود است نداشته باشيم و ممكن استبه سانتاكلوز كه واقعا وجود ندارد باور داشته باشيم. باورها تحت فشار واقعيتها نيستند. آن چنان كه يك نمونه خون را مىشود آزمايش و نتايج آن را تحليل كرد، باورها را نمىشود آزمايش كرد. اگر دو نفر يك رمان را بخوانند و يكى آن را حقيقت و ديگرى افسانه بپندارند. هر دو شواهدى براى خود در آن مىيابند. همانطور كه هيوم نيز اين مطلب را در سال (1775) بيان كرد.
در مورد باورهاى دينى، نظريات مختلفى وجود داشته است. بعضى مبتنى بر جزمگرايى يا اقتدارگرايى يا محافظ كارانه بوده است. شايعترين نظريههاى روانشناختى كه براى تفسير باورهاى دينى ارائه شدهاند، به ديدگاههاى روانشناسى-شناختى باز مىگردند. اين ديدگاهها معتقدند ما در تلاشيم تا ادراكى جامع و در هم تنيده از جهان هستى داشته باشيم و بر حسب تئورىهاى شخصيتى يا بالينى، تلاش مىكنيم تا باورهاى دينى با نيازهاى عاطفى مان سازگار باشد يا حتى پشتيبانى شود.
نظريه ديگرى كه به نام نظريه كوه آتشفشان شناخته شده، فرايندهاى ناهشيار و مكانيزمهاى دفاعى را حاكم بر فرافكنىهاى افراد و بخش بخشسازى وجود انسان مىداند، و اين فرافكنىها و بخش بخشسازىها را در دين نيز حاكم مىداند و به وفور مىيابد.
نظريهاى ديگر مبتنى استبر اينكه تاثيرات اجتماعى و زمينهها و قرائن محيط تربيتى در ايجاد و حمايتباورها، و به ويژه باورهاى دينى، سهمى بسيار زياد دارد. به عبارت سادهتر اين نظريه مبتنى بر يادگيرىهاى اجتماعى است. البته بايد توجه داشت كه باور به عنوان يك حالت روانى در رديف افكار، آرزوها، ترسها، اميدها، تصميمات و هدفها قرار مىگيرد; نه در رديف فعاليتيا واكنشهاى اجتماعى. باورها را از شكل ظاهرى ابراز آنها نيز مىشود تشخيص داد. مثل «من بر اين باورم كه...» يا «نظر من در مورد مسيح اين است كه...» يا «به نظر شما فلان موضوع چگونه است؟» و....(ماتئو). هر كسى باورهاى بىشمارى در مورد خود و جهان اطرافش و همينطور اعتقادات دينىاش دارد ولى باور يا عدم باور در مورد خدا، هسته اصلى دين را تشكيل مىدهد.
گالوپ پل بهطور مكرر در سطح بينالمللى و هربار در يك مليت، سؤالات خاصى را مىپرسيد. او معيارهاى دينى بودن را از نظر آنها بدست مىآورد. مول (1985) نيز در استراليا در مورد باورهاى دينى مطالعه كرد، بر اساس نظر اعضاى كليساى ارتودوكس و همينطور باورهاى شخصى افراد، و همينطور باورهاى عمومى و حتى آنها كه سكولار بودند، باور به خدا، اصلىترين باورها و هسته اصلى دين بود و رفتن به كليسا و دعاهاى روزانه به ترتيب در ردههاى بعدى قرار داشتند.
آبلسون (1973) سعى كرد بين نظام باورها و نظام معرفت، كاملا تفكيك قائل شود. او معتقد بود كه در نظام باورها، ممكن استبين عناصر متعدد، تطابق وجود نداشته باشد. در نظام باورها، سعى نمىكنند وجود و عدم يك ماهيتخاص را به خوبى تبيين كنند، بلكه اغلب به دنبال ارائه دنيايى ايدهآل با خصايص عالى هستند كه شديدا بر ارزيابىهاى عاطفى و ارزشى مبتنى است، در حاليكه نظام معرفتى كاملا برعكس است و تلاش مىكند سازگارى كامل را حاصل كند و هيچ ارزيابى عاطفى و ارزشى نداشته باشد.
فيش بين و ريون (1962)، بين نگرشها و باورها، اينگونه تمايز قايل شدند كه در نگرش، ارزشگذارىها و محتويات درونى عاطفى و احساسى، بيشتر است ولى در باور، احتمال دقت و ديگر ابعادشناختى بيشتر است. آنها مىگويند كه قياسهاى معنايى كه مضر/ مفيد، احمقانه/ عاقلانه را مىسنجند، مربوط به نگرشها هستند. در حاليكه مقياسهايى كه ممكن/ ناممكن، محتمل/ نامحتمل، و صحيح/ و ناصحيح را مىسنجند، مربوط به باورها مىشوند. به عبارت ديگر در نگرش، بعد عاطفى قوىتر است و در باور، بعدشناختى.
فصل نهم: آمادگى و پذيرش دينى
اين فصل راجع به كيفيت دينآموزى و دينپذيرى افراد است و به مراحل رشد انسانى و ارتباط آن با ايمان و مراحل رشد ايمان، پرداخته است. سخنانى نيز راجع به ظرفيت درونى انسان و دين خود جوش و همينطور راجع به تربيت دينى و ترديد دينى و كيفيت تغيير دينى دارد، و به بعضى مفاهيم مثل مفهوم خدا، توجه بيشترى كرده است.
انسان به هيچ وجه از فرايندهاى باور، شك، و انكار خالى نيست. پاسكال معتقد است كه باور و شك و انكار، براى انسان مثل دويدن و مسابقه دادن براى اسب است، و همه ما به استثناى كودكان در خود مانده، باورهاى اوليهمان را با آنچه مىشنويم شروع مىكنيم.
الكايند (1971)، تغييرات بحرانى در تجربه دينى را توصيف مىكند، مطالعات قبلى در اين زمينه را مرورى كرده و بر اساس مراحل رشدى كه پياژه مطرح كرده بود، مراحلى را براى دينآموزى و شكلهاى ادراك دينى و تغييرات متوالى آن و كيفيت آموزش موضوعات كتاب مقدس ارائه كرده است. او يادآور مىشود كه مطالعات مربوط به رشد ادراك دينى كه با استانداردهاى امروزى انجام شده باشند زياد نيستند. تمركز بر اين موضوع، يك تقابلى را به همراه دارد، تقابل بين دين بىاختيار و خود به خودى و بين نياز به آموزش انديشمندانه دين.
جى استانلى هال (1904) رشد دينى را به عنوان مرور مختصرى از تاريخچه انسانى دانست، او گفتبشر از يك مرحله جاندار پندارى شروع كرده و از مراحل اسطورهسازى، چند خداپندارى، گذشته و اكنون به مراحل اخلاقى و معنوى نايل شده است.
شايد گستردهترين مرحلهبندىها در امور دينى و مراحل ايمان به عنوان روانشناسى رشد و معنىجويى انسان، همان مرحلهبندىهاى فولر (1981) باشد. او مراحل رشد ايمان را به شش مرحله تقسيم كرده است. 1. مرحله پيش مفهومى و پيش زبانى (تا 7 سالگى)، 2. ايمان اسطورهاى - تحتاللفظى (11 - 7 سالگى)، 3. ايمان سمبليك - قراردادى و... و 6 - ايمان جهانى شده و عموميتيافته، فولر اين سلسله مراتب و مراحل ايمان را پس از سالهاى متمادى مشاوره و با توجه عميق به تئورىهاىشناختى، عاطفى و اخلاقى پياژه و اريكسون و كلبرگ ارائه داد.
يكى از مهمترين موضوعات در پذيرش و آمادگى دينى; موضوع خداست كه در فصلهاى قبل هم اشاراتى به مباحث آن شد. موضوع ديگرى كه به آن توجه شده است، عبارت است از ظرفيتهاى درونى براى پذيرش دينى، معمولا كودكان از همان سالهاى اوليه زندگى بهطور مستقيم راجع به موضوعات دينى مثل خدا، بهشت و جهنم و... اشتغال ذهنى دارند.
لاورنس (1965)، در مورد اين پرسشهاى مستقيم كودكان تحقيق كرد. او از گروهى والدين كه سؤالات مكرر بچهها را ضبط مىكردند كمك گرفت. تحليل محتواى سؤالات دينى كه از 87 كودك 12 - 7 ساله جمعآورى شده بود، نشان داد كه 6/35 درصد از آنها با سؤال اصلى و اساسى راجع به ماهيت الوهيت و خدايى روبرو هستند. 28 درصد از آنها با موضوع عذاب و مرگ و 22 درصد راجع به كليسا و 13 درصد راجع به موضوعات ماوراء طبيعت، درگيرى ذهنى و سؤال دارند. مطالعات ديگرى نيز در اين خصوص، توسط فرانسيس (1979)، گلدمن (1964)، لوكيس (1961)، دونالدسون (1978) و ديگران انجام شده كه به نتايجبعضى از آنها اشاره كرده است.
فصل دهم: نتايج
اگرچه باور دينى، به عنوان يك جهتگيرى دينى شناخته مىشود ولى لازم است توجه كنيم كه باورها از يك سو به سنتها و اعتقادات زيرين خود مربوط مىشوند و از سوى ديگر به رفتار و تجربياتى كه آنها را عينيت مىبخشند. مؤلف معتقد است كه زنان مسنترها، كم سن و سالها، و تحصيل نكردهها بيشترين گروههاى دينى را تشكيل مىدهند و اگرچه اغلب، دين را يك عامل محافظه كارى اجتماعى مىداند ولى به نظر او تاثير دين در زندگى كسانى كه آنرا به عنوان جزئى از زندگى خود مىپذيرند، بسيار عميقتر است.
دين مشتمل بر آرزوها، اميدها، هوسها (خيالات)، و تمركز بر تعامل و روابط اجتماعى است. اگرچه بسيارى از منتقدان، تئورىهاى روانشناسى و جامعهشناسى را به كار گرفتهاند تا دين را بىاعتبار كنند، ولى متقابلا، حاميان دين نيز ديدگاههاى مختلفى را به كار گرفتهاند تا يك الهيات امروزى ايجاد كنند (اچ، اى ويليامز، پل تيليچ). از تحقيقى در بريتانيا معلوم شد كه 90 درصد مردم مىگويند كه به خدا باور دارند، در حالى كه فقط حدود 33 درصد مدعى نوعى تجربه دينى هستند، و فقط 10 درصد آنها، حداقل سالى يكمرتبه به كليسا مىروند.
دين در بين باورمندان دينى، نوعى حمايت اجتماعى نسبتبه يكديگر ايجاد كرده است. استارك وگلاك (1968) دريافتند كه 75 درصد از افراد مورد سؤال، گفتهاند كه حداقل سه دوست از بهترين و اولين دوستان آنها، هم دين آنها هستند، البته در كنار اينها، دين يك سرى معضلاتى را نيز در خود دارد. اين معضلات به خاطر معانىاى است كه بين افسانه/ واقعيت، حقيقت/ توهم، و زندگى/ مرگ، واقع مىشوند. رانسى من (1983) مىگويد ما بايد ادراكات اوليه خوش خط و خال دينى را به آزمون بگذاريم. او طى تحقيقى از افراد خواست تا هر نوع باور غير معقول دينى و همينطور معقولترين رفتار دينىاى را كه در هر كسى سراغ دارندبيان كنند. مؤلف در اين راستا به تقسيم باورها از سوى روكيچ (1960) به باورهاى اوليه و ثانويه اشاره مىكند و ذكرى از احساسگرايى لاورنس (1928) به ميان مىآورد.
از آنجا كه براى يافتن مغز و لب هر دين، بايد از سه طريق: 1. نظام اعتقادى 2.اعمال و مناسك 3 - افراد پيرو آن دين، عمل كرد، لذا براى ارائه يك الگوى روانشناختى از دين و تاثيرات آن نيز بايد در سه جهت كار، كرد. 1. نظام اعتقادى و ساختارهاى آموزشى و تربيتى آن، كه در واقع ريشههاى روانشناختى آن الگو به حساب مىآيند. 2.مؤلفههاى روانشناختى كه از سوى مذهب ارائه شده است و لازم استبر حسب اصطلاحاتشناختى، عاطفى، يا اجتماعى بررسى شوند. 3. در نهايت لازم استبه ميوهها و آثار يا پيامدهاى عينى آن ريشهها و مؤلفهها در افراد و جامعه نيز توجه شود، مثلا آيا باورمندان به آن دين خودراى و مستبد هستند؟، ذهنى باز يا بسته دارند؟، دين آنها، عملى و بي
مطالب مشابه :
انواع آزمون های روانشناسی به همراه جزئیات آنها
پرسشنامه كيفيت پرسشنامة نظام باورها. 15 ماده. بزرگسالان. ارزیابی باورها و
دانلود و تهیه و ارائه پرسشنامه و آزمونهای مختلف
مشاوره انجام پایان نامه پروپوزال مقاله - دانلود و تهیه و ارائه پرسشنامه و آزمونهای مختلف
عنوان مقاله: بررسي اثرات باورهاي مذهبي بر گرايش به راه اندازي يک کسب و کار جديد
در اين راستا با استفاده از روش تحقيق آميخته، که شامل پرسشنامه و نظام دروني باورها را
روانشناسی باورهای دینی
مثلا پرسشنامهاى در باب چيستى دين ساختند در نظام باورها، سعى نمىكنند وجود و عدم يك
پرسشنامه
پرسشنامه هاي بسته وجه نمايانگر باورها، عقايد يا 7- نظام دستمزدهای این
پایان نامه مواد مخدر
نمره ای بود که فرد در پرسشنامه چند نظام مورد بررسی ها شاغل انتظارات و باورها .
باورها و رفتارهای مراقبتی از نوزاد در میان مردم ترکمن
دانش پرستاری: از کلاس درس تا جامعه - باورها و رفتارهای مراقبتی از نوزاد در میان مردم ترکمن
برچسب :
پرسشنامه نظام باورها