من و این همه خوشبختی محاله
من و این همه خوشبختی محاله
در بین همکلاسیها، من یکی از اولین کسانی بودم که پروپوزال پایاننامهام رو در دی ماه 1384 تصویب کردم. البته این رو هم بگم که علاقه چندانی به موضوعش نداشتم. میخواستم توی حوزه انسانشناسی تصویری باشه. و ترجیحا فیلم مردمنگارانه. بنابراین موضوع پیشنهادیام، بررسی فیلمهای مردمنگارانه ایرانی بود. اما اون موقع، دکتر حبیبی، رییس بنیاد ایرانشناسی، گیر داده بود به صفویه و همه دانشجوها رو ملزم کرده بود که موضوع پایاننامهای متناسب با صفویه بگیرن. من هم به ناچار و به پیشنهاد دکتر فکوهی که به عنوان استاد راهنما انتخاب کرده بودم، بررسی فیلم و سریالهای ساخته شده درباره دوره صفوی رو انتخاب کردم. از همون موقع و با خیال راحت رفتم دنبال گیر اوردن فیلم و سریالهای مذکور به عنوان منابع اصلی. تا اونجا که متوجه شدم، سه تا فیلم پیش از انقلاب ساخته شده بود: خوابهای طلایی، عیاران، و حسین کرد. دو تا هم سریال بعد از انقلاب ساخته شده: سرزمین من و نقابداران، و روشنتر از خاموشی. بعد از کلی جستجو متوجه شدم که هیچ کدوم رو نمیتونم از بازار اصطلاحا آزاد تهیه کنم. سریالها رو فقط از صدا و سیما، و فیلمها رو هم از فیلمخانه ملی. چون پخش هر دو سریال مذکور مربوط به قبل از فروردین 1383 بود، بنابراین سروش سیما هم نمیتونست اونها رو در اختیارم بذاره. برای استفاده از آرشیو صدا و سیما هم باید معرفینامه میبردی. از بنیاد ایرانشناسی یه معرفینامه بردم؛ افاقه نکرد. رفتم سراغ آقای اشعری (که خودش زمانی معاون صدا و سیما بود. هنگام انتخاب کابینه احمدینژاد، به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی شد که رأی نیاورد. الآن هم رییس کتابخانه ملی و هم مشاور احمدی نژاده). یه نامه ازش گرفتم. جوابی بهم ندادن. نامه دومی رو ازش گرفتم و خودم پیگیرش شدم. رییس آرشیو صدا و سیما که حاجآقای بلوریان باشه (نمیدونم الف حاجش با کلا یا با عمامه است!) این دفعه وقتی دید سهپیچ گیر دادم، در جواب نامه پاراف کرد که چون معرفی شدم، میتونم از خود آرشیو استفاده کنم. به شرطی که در آرشیو بشینم و فقط یه دور سریالها رو ببینم و به ازای هر نیم ساعت، 50 هزار تومن بدهم. اولش فکر کردم شوخی میکنه. بعدش دیدم قضیه جدیه. یارو دیوونه بود. سر انگشتی که حساب کردم، برای یه دور دیدن سریالها باید بیشتر از سه میلیون تومن پرداخت میکردم. سعی کردم به راههای دیگهای متوسل بشم. زمستون گذشته از دکتر فکوهی نامه گرفتم واسه مهندس ضرغامی، رییس سازمان. بعد از یه مدتی پیگیری متوجه شدم نامهام توی سازمان مفقود شده و معلوم نیست پیش کیه. یه نامه دیگه گرفتم و این بار خودم دنبالش رو گرفتم (البته وقتی میگم دنبالش رو گرفتم، منظورم تلفنیه. و الا وارد سازمان شدن کار حضرت فیله. آخه اگه بتونین تلفنی با یه بخش سازمان ارتباط برقرار کنین، خودش خیلیه. گاهی اوقات برای گرفتن شماره دبیرخونه سازمان، ناچار میشدم چند روز پشت سر هم تماس بگیرم و آخر سر هم خسته و نا امید، بیخیال شم. میدونم، باورش سخته. اما چاخان خودتی و جد ابادت) نامه رو فکس کردم و شماره نامه رو گیر اورده و به هر اتاقی که میرفت، اونقدر تلفن میزدم تا موفق بشم تکلیف نامهام رو بفهمم. نامه چرخید و دست به دست شد و رفت و رفت تا دوباره رسید به بخش آرشیو مرکزی. یعنی حوزه تحت ریاست همون حاجآقا بلوریان کذایی. باید از طریق دبیرخونه آرشیو پیگیر میشدم. هر بار بعد از کلی پشت خط موندن، بهم میگفتن که نامه رو توی کارتابل حاج آقا! فرستادن بالا! (احتمالا منظورشون از بالا، عرش اعلی بوده) اما حاجآقا نامه رو به پشم مبارک هم حساب نکرده. نه پارافش کرده، و نه دستور بایگانیش رو داده. بعد از چند بار که با دبیرخونه آرشیو تماس گرفتم، اونها هم کلافه شدن. خانومه میگفت: «آقا ما نمیدونیم با این نامه چیکار کنیم. حاجآقا اصلا انگار نامه رو نمیبینه. خودتون از طریق دفترش پیگیری کنین». بالاخره موفق شدم با دفترش تماس بگیرم تا مگه اینکه بفهمم آخه این حاجآقای کلفت، چرا نامه رییس سازمان رو به کشک هم حساب نمیکنه. با منشی دفترش صحبت کردم و کلی قسمش دادم که محض رضای خدا ببینه چه مشکلیه که من پایان نامهام باید اینقدر علاف بمونه. قرار شد بعدا خبرش رو بگیرم. بعدا که تماس گرفتم و با منشی صحبت کردم، از حاجآقا شنیده بود که بههیچوجه چنین چیزی امکانپذیر نیست. مگه اینکه رییس شبکهای که سریالها توش تولید شده دستور بده. هر دو سریال تولید شبکه اول بودن. رییس شبکه اول سیما هم آقای برازش بود (و هست). جالب اینجاس که پسر آقای برازش (که البته ایشون هم توی سازمان به عنوان حاجآقا شناخته میشن) داره ایرانشناسی میخونه و یه دوره پایینتر از ماست. هر چی دنبال پسرش که یه سلام و علیک نسبتا گرمی با هم داریم گشتم، نتونستم پیداش کنم. بنابراین یه نامه دیگه از بنیاد و خطاب به پدرش در سازمان نوشتیم و درخواستمون رو عنوان کردیم. نامه رو پیگیری کردم تا از دفتر مدیر شبکه یک (برازش) دستور رسیدگی خورد و به قصد آرشیو خارج شد. اما اون هم بین راه مفقود گشت و هرگز به آرشیو نرسید. تا اینکه چند روز پیش پسر برازش رو توی بنیاد دیدم. تا بهش قضیه رو گفتم، با لحن خاص خودش که به بچههای نازیآباد میمونه، گفت: حلّه (حل است). من قضیه رو بعد از ظهر بهش گفتم. عصر که اومدم خوابگاه زنگ زد بهم و گفت به بابام گفتم. فردا برو سریالها رو ببین. و خلاصه امروز در کمال ناباوری موفق شدم از حراست و نگهبانی ورودی سازمان برگه ورود بگیرم و وارد بشم. باورم نمیشد. اصلا سریالها دیگه برام مطرح نبود. نفس اینکه بعد از دو سال تونسته بودم وارد سازمان بشم برام خیلی عجیب بود. و باز هم در کمال ناباوری رفتم معرفی به آرشیو رو گرفتم و یه راست رفتم توی آرشیو. امروز موفق شدم چهار قسمت از سریال سرزمین من و نقابداران رو ببینم. اما فقط به مانیتور نگاه میکردم. مثه منگلها. همهاش به این فکر میکردم که خوابم یا بیدار؟ نکنه بیان یه دفعه بندازنم بیرون؟! اگه با این پسر برازش آشنا نبودم، کارم چی میشد؟ میتونستم فارغالتحصیل بشم؟ در حالیکه همه همکلاسیهام توی این مدت یا دفاع کردن، و یا الآن رسالهشون رو نوشتهان و آماده دفاع هستن. من که لیسانسم رو توی سه سال تموم کرده بود، الان فوق لیسانسم رو هنوز نتونستم سه ساله تموم کنم. به خدا دغدغه این پایاننامه...
مطالب مشابه :
168. مدير توزيع و فروش شركت سروش اعلام كرد:عرضه 10 قسمت دوم «مختارنامه» تا پايان اسفند ماه
::شبکه های ملی و برونمرزی صدا و سیمـا:: - 168. مدير توزيع و فروش شركت سروش اعلام كرد:عرضه 10 قسمت
ويژه برنامه "اربعين خورشيد"
شبکه های صدا و سیما - ويژه برنامه "اربعين خورشيد" - نظرات و سوالات خود را بیان کنید
مجموعه تلویزیونی فاصله ها در مرکز سروش سیما
کانون هواداران بهاره افشاری - مجموعه تلویزیونی فاصله ها در مرکز سروش سیما - هنرمند خوش سیمای
آرشیو آهنگهای قدیمی صوتی و تصویری
09152007898 - آرشیو آهنگهای قدیمی صوتی و تصویری - سفارش آرشیو آهنگهای قدیمی
من و این همه خوشبختی محاله
از فروردین 1383 بود، بنابراین سروش سیما هم نمیتونست آرشیو صدا و سیما که حاج
برچسب :
سروش سیما آرشیو