گزارش دوچرخه سواری پارک جنگلی چیتگر - دریاچه چیتگر 92/10/06

سلام خدمت دوستان عزیز

امروز هم طبق قرارمون برنامه چیتگر - دریاچه رو داشتیم که به شکر خدا اجرا شد و خیلی خوش گذشت و جای همه دوستانی که نیومدن خالی بود....

ساعت 1:30 قرار داشتیم تو چیتگر...من 1:12 دقیقه از خونه زدم بیرون...با کاوه تماس گرفتم و متوجه شدم با ساناز خانوم تو راه چیتگر هستن....

منم خیلی پرفکت از مسیر کوتاه تر اما آفرود رفتم...وقتی رسیدم حسابی گیج شده بودم بچه هارو ندیدم ، اونقدر شلوغ بود...که یهو صدای بچه هارو شنیدم....

بله کاوه ، ساناز خانوم ، محسن اونجا بودن.....یه سلام علیک و حال و احوالپرسی کردیم....

با تماس با حبیب متوجه شدیم که 10 دقیقه دیگه میرسه به ما.....محسن هم با امیر صحبت کرده بود و گفته بود که من یکم دیرتر میام برید تو پیست...

خلاصه گفتیم پیست رو یه دور بزنیم تا بچه ها برسن.....رفتیم جلوتر متوجه شدیم دوچرخه ساناز خانوم خیلی خیلی کمباده....

تو عکس اصلا معلوم نیست....چرخ عقب خیلی کمباد بود....چرخ جلو هم انگار تیوبی که یکم بادش کرده باشی بود...

گفتیم بریم یه تنظیم بادی بکنیم....و حبیب تماس گرفت که آقا کجایی گفتم بیا سمت آبخوری....

اینم بگم ما به توصیه آقا ناصر دوستمون گوش کردیم و فوجی کاوه رو هم سوار شدیم...

اما همچین چنگی به دل نمیزد....

مارو همون لئو بس....

حبیب رسید...

سلام و احوالپرسی و اینکه حبیب گفت سیم دنده عقبش پاره شده....

و دیدیم حبیب هم یه جواریی ست سایکل توریستی خفنی داره...یعنی آماده به سفر بود....

بوق و چراغ که خودنمایی میکرد....

حبیب گفت یه دور بزنیم بعد من سیم دنده رو عوض میکنم...

همینطور رفتیم....

بچه ها به حرف من گوش نکردن و قسمتی که در دست تعمیر هست رو رفتن....من گفتم اونجا گرگ داره نرید.... اما امان از دست جوونای جویای نام

داشتن دو لاین میکردن مسیر رو ایده بدی نبود...

که یهو خوردیم به مسیر آفرودک....

و خلاصه یه حاهایی شد که از دیوار سیمانی بعنوان پل استفاده کرده بودن و ما هم بدون معطلی پیشنهاد رد شدن رو دادیم البته محسن جلوتر از همه اونور بود...

معلوم نبود چیکار میکنن...گفتم نکنه دارن یه پیست مدل جدید میسازن...البته از اینا بعیده کاری هم واسه دوچرخه سوارا بکنن....

رفتیم و دور اول رو زدیم...یکم تو شیب ها هم من استارت زدم که حال داد...جاتون خالی....

امیر باهام تماس گرفت گفت من رسیدم و ما هم آخرای مسیر بودیم....

شروع کردیم یه دور دیگه بزنیم....البته حبیب سیم دنده عوض کرد و محسن به همه شکلات داد...و یه آب هم خوردیم...

بچه ها در مورد مشکلاتشون تو سایت صحبت کردن...من هم جواب قاطع دادم...و امیر هم سکوت اختیار کرد

حرکت کردیم و یه صحنه هایی دیدم بدجور تو مخم بوداااااااا.....

هر سری یه جا میریم من عکسهایی میگیرم با موضوعات اجتماعی....که مربوط به دوچرخه اس...دیگه فکر میکنم بدون شرح باشه...

رفتیم جلوتر....

خلاصه بچه ها درخواست دریاچه دادن و خواستن که ناهار بخورن...ما هم تابع دستوارت....گفتیم حداقل 3-4 دور پیست رو بزنیم بعد که گفتن دیر میشه...

به سمت فاز دو رفتیم و گفتیم یه عکسی از بچه ها بگیریم....البته بحث اینکه بچه ها زیرگذر رو یکم داستان دار کردن و دیرتر اومدن...بماند...

و گفتیم یه تدبیری بیاندیشیم....بچه هارو گفتم دست تکون بدین....کم بود خطری بشه....از حالت امیر مشخصه

تیکه کلام روز من شده بود تدبیری بیاندیشیم....

فاز دو اومده ها میگفتن ما هم بلدیم و رفتیم...بالاخره خوردیم به آفرود که از شانس بد حسابی خیس و گل بود....

که نتیجه اش شد این :

بعضی ها هم رفتن سرویس بهداشتی....برگشتن حسابی چشاشون باز شد....و دنیارو جور دیگه میدیدن....اینم مدرک....

گفتیم تو محیط دریاچه اینا ممنوعه....دوچرخه توشون نیست....پس دِ برو که رفتیم....

برای ناهار و استراحت بچه ها جایی پیدا کردن و جلوتر از ما رفتن....

یه پیرمردی اومده بود میگفت این دوچرخه ات حرفه ای و فلان...گفتم نه بابا این از این ارزوناست....

گفت چند خریدی...گفتم ارزون....گفت چند...گفتم 2 میلیون

رفت لا لا

دکوراسیونی که با شکست مواجه شد و به طرز قاطی پاتی یه جورایی فشن شد....هر کس هر جور خواست چیدمان کرد....

شروع برای لهو و لعب....

در حین آماده سازی....ما که یه بشقاب فول ماکارونی خورده بودیم...یعنی واقعا یه کوه بودااااا....گفتیم بزار عکاسی کنیم بی تره....

لئو هم هی گفت منو نمیخوای ببری تعمیر ؟؟؟ این توپی تنه ام داره میترکه...هی ترق ترق صدا میده....ازش عکس گرفتم که یکم ساکت بشه....

لهو و لعب اولیه که حسابی بچه ها ور وسایل لهو و لعب داشتن....دوستان بدونید که گروه ما دست خالی نمیان و با شونه تخم مرغ مواجه نمیشین....خلاصه از ما گفتن

به قصد پرنده که نزدیک مردم اومده بود عکاسی کردم یه موقع فکر بد نکنید

پرچم های ایران هم همه این مدلی....فکر کنم اینا قبل از مذاکرت ژنو اینطوری شده....

هوا هم که عالییییییییی پر از دود و کثیفی و هر چی بگم کم گفتم...

قبلا برج میلاد از اینجا دیده میشد....

خلاصه بگم ما هر جا بریم از این به بعد اسم بایک بیست همیشه نقش میبنده....

و کاوه از ما و صحبت تلفنیمون عکس وگرفت...

عکس دسته جمعی

و بچه ها تصمیم گرفتن از همت برن که ما هم تا سر خروجی شهرک باهاشون رفتیم....

و یه بای بای که همیشه سعی میشه انجام بشه....

با کاوه رفتیم مغازه دوچرخه سازی دوستان که بسته بود...

و تا سر بلوار هاشم زاده با کاوه با هم بودیم و خداحافظی از کاوه عزیز....

خوب این برنامه هم تموم شد و بحث در مورد گروه و اسم گذاری و .... شد....

نتیجه این برنامه این بود که مسافت کمتری طی شد اما تفریحی تر بود....امیدوارم به همه دوستانی که شرکت کردن خوش گذشته باشه...

اطلاعات تمرین :

مسافت طی شده : 28 کیلومتر
بیشترین سرعت : 35.7 کیلومتر بر ساعت
میانگین سرعت : 16.3 کیلومتر بر ساعت
مدت زمان تمرین : 3:30
مدت زمان رکاب زنی : 1:15 تقریبی

عکس از نقشه هم نیازی نیست چون مسیر خاصی نبوده....