آرایه های ادبی
-عکس (قلب) :
هرگاه در یک بیت یا عبارت، میان دو مورد پیوندی برقرارکنیم
و سپس در بخش دیگری جای آن دو را با هم عوض کنیم و یا هرگاه نویسنده با جا به جا
کردن اجزای ترکیب های وصفی و اضافی، ترکیب ها ی تازه پدید آورد.
نمونه:
- حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح
اقوام ایرانی است .
- برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی
- بسیار اندک اند کسانی که هم حرف خوب
می زنند و هم خوب حرف می زنند.
۵ ـ تلمیح :
در واژه به معنی "به گوشه چشم اشاره کردن" است و
در اصطلاح ادبی بهره گیری از نقل قول ها، آیات، احادیث، داستان ها و وقایع
تاریخی است و یا آن که با شنیدن بیت یا عبارتی، به یاد داستان و افسانه، رویدادی
تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتند، بدون آن که آن موضوع و داستان را
تعریف کنند.
نمونه :
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیرم چه نامم شه
ملک لا فتی را (شهریار)
که به حدیث "لا فتی الّا علی لاسیف الّا ذوالفقار" اشاره دارد.
نمونه های دیگر:
- آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار به نام من دیوانه زدند
(حافظ )
- چنین گفت پیغمبر راست گوی / ز
گهواره تا گور دانش بجوی
(فردوسی )
- چه فرهاد ها مرده در کوه ها / چه حلاج
ها رفته بر
دارها (علامه
طباطبایی )
- ما قصه سكندر و دارا نخوانده ایم / از
ما به جز حكایت مهر و فا مپرس
- گفت آن یار كز و گشت سردار بلند
/ جرمش این بود كه اسرار هویدا می كرد
۶- تضمین :
هرگاه شاعر یا نویسنده ای در سخن خود از شعر یا نوشته
ی دیگری بهره بگیرد، آرایه ی تضمین شکل می گیرد و به ترآن است که نام گوینده ی
اصلی گفته شود.
نمونه :
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم / که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا
را
"همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی / به پیام آشنایی بنوازد آشنا را"
که در این نمونه "شهریار" بیتی ازحافظ را تضمین کرده است.
نمونه ی دیگر:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که رحمت بر آن تربت پاک باد
"میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است"
که در ابن جا سعدی بیتی از"فردوسی " را تضمین کرده است.
نمونه ی دیگر:
آوردن متن عربی آیه یا حدیثی را در سخن، "درج"
می نامند و اگر مضمون آیه یا حدیثی در سخن آورده شود، آن را "حل" می گویند و "حل و درج " را
اقتباس می نامند.
۷ـ اغراق (مبالغه، غلو) :
هنگامی است که شاعر یا نویسنده ای صفتی را در فرد یا پدیده ای برجسته کند که مطابق عرف و عادت جاری پذیرفته نیست و درعالم واقع امکان دست یابی به آن صفت وجود ندارد. مانند:
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران / كز سنگ ناله خیزد
وقت وداع یاران
مانند ابر بهار گریستن و گریه ی درد آلودی که حتا سنگ را هم به ناله وا می دارد،
بیانی آمیخته به اغراق است
هر شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است / دردا كه این معما شرح و بیان ندارد
قطره ی ناچیز شبنم را در راه عشق، صد دریای آتشین تصّور کردن بیانی اغراق آمیز است
فردوسی می گوید:
که گفتت برو دست رستم ببند / نبندد مرا دست، چرخ بلند
ز سمّ ستوران درآن پهن دشت / زمین شش شد و آسمان گشت هشت
خروش آمد از باره ی هر دو مرد / تو گفتی بدرّید دشت نبرد
بر آن گونه رفتند هر دو به رزم / تو گفتی که اندر جهان نیست بزم
شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب
اغراق، مناسب ترین ابزار برای آفریدن صحنه های حماسی است.
۸ـ حسن تعلیل :
هرگاه شاعر یا نویسنده برای واقعیتی نه دلیل علمی و عقلی،
بلکه دلیلی تخّیلی و ادیبانه و زیبا ارائه دهد.
نمونه:
از آن مرد دانا دهان دوخته است / که بیند که شمع از زبان سوخته است
(سعدی )
در این جا شاعر برای کم حرفی و سکوت مردم دانا علّتی ادبی و غیر واقعی ارائه می
کند. (همین زبان است که به جان شمع آتش انداخته است).
۹ـ لفّ و نشر :
لفّ به معنی پیچیدن و نشر به معنی بازکردن و پراکندن است و
در اصطلاح ادبی هنگامی است که دو یا چند چیز را نخست بدون توضیح در پی هم آوردند (لفّ) و سپس توضیحات مربوط به هر یک را ذکر کنند (نشر).
نمونه :
- به روز نبرد آن یل ارجمند / به شمشیر
و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست / یلان را سر و سینه و پا و
دست (فردوسی )
یعنی در روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر سر یلان را برید و به خنجر سینه شان را درید
و به گرز پاهایشان را شکست و به کمند دست هایشان را ببست.
اگر دو یا چند چیز که نخست بدون توضیح آورده می شود و
توضیحات آن ها به تربیب در پاره ی دیگر آورده شود "لفّ و نشر" را مرتب نامند و اگر توضیحات به ترتیب نباشد، آن را
"لفّ و نشر نامرتب (مشوّش )" می خوانند.
نمونه ی بالا از انواع لفّ و نشر مرتب است.
نمونه ی لفّ و نشر نامرتب :
- افروختن و سوختن و جامه دریدن /
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت (بهار)
پروانه سوختن، شمع افروختن و گل جامه دریدن را از من آموخت .
نمونه ی دیگر:
- چه باید نازش و نالش بر اقبالی و
ادباری / که تا برهم زنی دیده نه این بینی، نه آن داری (سنایی )
- ای شاهد افلاكی در مستی و در
پاكی / من چشم تو را مانم، تو اشك مرا مانی
یعنی ای شاهد افلاكی من در مستی به چشم تو می مانم و تو در پاكی به اشك من می مانی
- در باغ شد
از قد و رخ و زلف تو بیتاب / گلبرگ تری،
سرو سهی، سنبل سیرآب
١۰ـ ارسال مثل :
هرگاه شاعر یا نویسنده ای در سخن خود از ضرب المثلی بهره
بگیرد، آرایه ی ارسال مثل پدید می آید.
نمونه :
هر کسی از ظّن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار
من
(مولوی )
مصراع اول امروزه به عنوان ضرب المثل به کارمی رود.
نمونه های دیگر:
- سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد /
که در آب، مرده بهترکه در آرزوی آبی (سعدی )
- توسنی کردم ندانستم همی / کز کشیدن
تنگ تر گردد
کمند (رابعه
)
١١ـ تمثیل :
هرگاه برای روشن شدن مطلبی پیچیده، آن را به موضوعی ساده تر
تشبیه کنیم و یا برای اثبات موضوعی نمونه ای بیاوریم، آرایه ی تمثیل پدید می آید.
نمونه :
- من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
/ هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت (حافظ )
- دل من نه مرد آن است که با غمش برآید
/ مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی (سعدی )
- محرم این هوش جز بیهوش نیست /
مرزبان را مشتری چون گوش نیست (مولوی )
١۲ـ اسلوب معادله :
در نوعی از تمثیل، گاهی دو موضوع گفته شده به گونه ای است
که می توان آن دو را برابر با یکدیگر دانست. این ارتباط معنایی بر پایه ی تشبیه
است و یکی مصداقی برای دیگری است. به چنین شکلی ازتمثیل، اسلوب معادله گفته می شود
که در اشعار شاعران سبک هندی بیش تر از هردوره ی دیگری دیده می شود.
نمونه :
- دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست / جای
چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است (صائب )
- آدمی پیر چو شد حرص، جوان می گردد
/ خواب در وقت سحرگاه، گران می گردد
(صائب )
- عشق چون آید، برد هوش، دل فرزانه را
/ دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را
(زیب النسا)
- سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات / غرقه
در نیل چه اندیشه کند باران را
(سعدی )
- بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود
پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسواشود
همان گونه که می بینید هر مصراع از این ابیات یک جمله ی مستقل است و می توان به
راحتی جای مصراع ها را عوض کرد.
دود ≈ ابرو بالا نشستن ≈ جای چشم را گرفتن
حرص آدمی ≈ خوا ب پیری ≈ وقت سحرگاه
جوان شدن≈ گران شدن عشق ≈ دزد دانا
هوش دل فرزانه ≈ چراغ خانه از هوش بردن ≈ کشتن چراغ
دل من ≈ مگس غم ≈ عقاب
از پس غم برآمدن≈ افکندن عقاب شعله ≈ چشم
ارسال مثل، تمثیل و اسلوب معادله اغلب یک آرایه به شمار می آید.
١٣ـ ایهام :
یا تورایه به معنی به
شک انداختن است و در اصطلاح ادبی، به کاربردن واژه یا ترکیبی در دو معنی نزدیک و
دور به ذهن است و هر کدام از آن دو معنی را بتوان از آن برداشت کرد. ایهام، هنری
ترین آرایه ی معنوی است و استاد مسلم آن حافظ است.
نمونه :
- غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
/ گفتم افسانه ای شیرین و به خوابش کردم (رهی معیری )
که شیرین هم به معنی زیبا و دلنشین و هم نام معشوقه ی فرهاد است.
- گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
/ گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
که بر آید هم به معنی طلوع کردن و هم به معنی اگر امکان داشته باشد است.
- خانه زندان است و تنهایی ملال / هر كه چون سعدی
گلستانش نیست
گلستان به دو معنی باغ و كتاب گلستان سعدی است
نرگس مست نوازشگرِ مردم دارش / خون عاشق به قدح گر بخورد ، نوشش باد
(حافظ)
نرگس مست مردم دار یعنی چشمی كه دارای مردمك است و خوش رفتار با مردم.
١۴- ایهام تناسب :
باتوجه به توضیح آرایه ی ایهام، هر واژه در سخن، هنگامی دارای ایهام تناسب است که تنها یکی از معانی آن را بتوان درجمله جای گذاری کرد و معنای دیگر آن اگر چه به دلیل تناسب و قرینه ای که درکلام دارد به ذهن خطور می کند ولی نمی توان آن را در جمله جای گذاری نمود.
حافظ می گوید:
گر در
سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شوی
واژه ی "هوا" در این جا تنها به معنی "آرزو" به کار رفته است،
ولی خواننده باخواندن مصراع دوم به دلیل تناسبی که میان "خاک " و هوا
(یعنی آسمان ) وجود دارد معنای دومِ "هوا" را نیز که همان
"آسمان" باشد به یاد می آورد، لیکن نمی توان این معنی ( یعنی آسمان) را
در جمله جای داد.
- آشنایی نه غریب است که دلسوزمن است /
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
واژه ی غریب دارای دو معنی گوناگون است، یکی عجیب و دیگری ناآشنا، ولی تنها معنی
عجیب را می توان در جمله جای داد ولی معنای دوم نیز (یعنی ناآشنا) که با
آشنا تضاد دارد به ذهن خطور می کند، پس واژه ی غریب ایهام تناسب دارد.
درمصراع دوم همین بیت نیز کلمه خویش دارای دو معنی " خود " یا " قوم و خویش " است ولی تنها معنی "خود" درجمله جای می گیرد ولی به علت تناسب و تضادی که با واژه ی بیگانه دارد، معنای دوم آن (یعنی خویش و خویشاوند) نیز به ذهن می آید، پس واژه ی "خویش" نیز ایهام تناسب دارد.
١۵- حس آمیزی :
آمیختن دو یا چند حس را با یکدیگر حس آمیزی گویند. مانند:
" بوی لطیفی به مشام می رسد " که با آن که " بو" به حّس
بویایی و لطافت به حس لامسه مربوط است، ولی لطافت به بویایی نسبت داده شده
است .
نمونه های دیگر:
دیدی چه گفت، بوی تلخ، قیافه بامزه، برخورد سرد
" مزه پیروزی راچشید ".
" بردوش زمانه لحظه ها سنگین بود ". (سنگین بودن که مربوط به احساس وزن است به لحظه ها نسبت داده شده است .
" جان از سکوت سرد شب دلگیر می شد". (سرد بودن به سکوت شب نسبت داده شده است).
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / یادگاری که در این گنبد دوّار فتاد
دیدن صدا: آمیخته شدن دوحس بینایی و شنوایی
١۶- تشخّص (شخصیت بخشی) :
هرگاه با نسبت دادن عمل، حالت و یا صفت انسانی به یک پدیده
(غیرانسانی ) به آن جلوه ای انسانی ببخشیم، آرایه ی تشخص پدید می آید.
نمونه :
به مغرب سینه مالان قرص خورشید / زمان می گشت پشت
کوهساران (بیدل)
از نسبت دادن قید سینه مالان به خورشید آرایه ی تشخص پدیدآمده است .
نمونه ی دیگر:
- آن همه ناز تنّعم که خزان می فرمود /
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
صبح امید که بُد معتکف پرده غیب / گو برون آی که کار
شب تار آخر شد (حافظ )
- طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا
مگیر / بوسه بگرفتن ز ساحل، موج را دیوانه کرد
دیوانگی و بوسه گرفتن به موج نسبت داده شده است.
مطالب مشابه :
نخستین روز درس - متن ادبی (2)
روز آفتاب، روز شكفتن احساس ، روز زمزمه و لبخند، روز آشنايي دانش متن ادبی دانش آموز
متن مجری به مناسبت روز دانش آموز
برای دسترسی به متن مجری به مناسبت سیزدهم آبان ماه روز دانش آموز اینجا متن ادبی برای
تقدیر دانش آموزی
دانش آموز عزيز متن لوح تقدیر از دانش دفتر خاطرات اعمالمان را روز قیامت باید باز خوانی
متن ادبی دانش آموز فاطمه زحمتکش مدرسه ی راهنمایی فدک
متن ادبی دانش آموز ،تک گلی در میان صحرا که اسیر حیله ی او شده،عروسی برپا شد،اما چند روز
متن ادبی مخصوص روز بازگشایی مدارس+متن دعوت نامه از مسئولین برای اول مهرماه
صدها هزار دانش آموز آغوش می وپرورش دانش آموزان متن ادبی مخصوص روز
آرایه های ادبی
دانش آموز سما این وبلاگ هدیه مادر م در روز تولدم به من آوردن متن عربی آیه یا حدیثی را
متن املا-پایه ی اول
ايمان دانش آموز با ادبي است. در گرگان زندگي مي كند. زود بيدار مي شود. مي داند ورزش شادي مي آورد.
برچسب :
متن ادبی روز دانش آموز