مسابقه ی عاشقم کن 2
بین ما برگه هایی توزیع شد که توش از ما جواب خواسته بود و سی دقیقه وقت
داشتیم که جواب بدیم
1.عذای مورد علاقه ؟کله پاچه .سیراب شیردون ...دیزی....{نترس خالی بستم پیتزا و ا
مثالش}
2.ورزش مورد علاقه :به ورزش هیچ علاقه ای ندارم
3.رنگ مورد علاقه:مشکی .قهوه ای .قرمز .لیمویی
4.شغلی که دوستداری داشته باشی:وکیل یا وزیر
5.من رو تا چه حدی دوستداری ؟در حد پولای خوشگلت و بیسکوییتات
6.اگر من بمیرم ایا همسر دیگه ای اختیار میکنی؟نه دیگه با اون همه ارثی که برام ب
مونه مگه دیوونم
7.اگه بهت خیانت کنم؟هیچی خوشحالم میشم و با طلاق نصف اموالت مال من م
یشه جهنم الضررسگ خورد به نصفم راضیم
8.اهل سیگار و مشروبات الکلی هستی؟سیگارو یکی دوو باری دوتا پک زدم ولی م
شروب تو کتم نمیره
9.قبل از من با چند نفر بودی؟با هیچی ....چون هیچکدومشون به پولداریه تو نبودن ع
زیزم
10
جذابیت من؟چشمات.
سی دقیقه تموم شد و برگه ها رو برگردوندیم
دنیل برگه ها رو تحویل گرفت و شروع کرد جوابای مارو خوندن من نمیدونستم که
جوابا رو قراره بخونه حسابی شرمنده دم هرموقع نوبت به جوابای ما میرسید من
جسابی سرخ میشدم و همه بهم میخندیدن و دانیال سرتاسف تکون میداد
مجری:خوب حالا وفتشه امتیازاتو رد کنی بیاد دنی
دنیال رفت بالای سکو و گفت:از امتیاز بالا شروع میکنم تا به پایین اول:الیشیا 17
امتیاز
مگی.16
ولگا.13
میمی.13
مهرسا .1
همه بهم خندیدن و مجری گفت :میشه بپرسیم یک رو به چی دادید ؟
معلومه به صداقتش
همه خندیدن و من که حسابی از کوره بدر رفته بودم سرمو انداختم پایین .......یکم از
این که مگی امتیازش انقدر بالا شده بود حرصم گرفته بود ولی بروی خودم
نیاوردم ......من فقط میخواستم حال دنی رو بگیرم ولی این قضیه خوندن جوابا و امتیاز
دهی به اونا حال خودم رو اساسی گرفت
همگی از سالن اومدیم بیرون و هرکسی رفت پی یه کاری مگی اومد به سمت
من:سلام ....چطوری....خوشم اومد خوب قهوه ایش کردی
:نه که خودم قهوه ای نشدم
:نه که بگم خیلی .......
خیلی خیلی عصبانی بودم به سمت اتاق کار دنیل رفتم و بدون در زدن رفتم تو و درو
هم با لگد بستم
دستشو گذاشت پشت سرش و با لبخند نگام کرذ:سلام جیگر من
:سلام .......چطوری چیکار میکنی با زحمتای ما
از زور عصبانیت رفتم جلو ویه مشت محکم زدم روی میزش :این داستانا چی بود چرابا
ما هماهنگ نشده بود که قراره خونده شه جوابا .....باید این قسمتو پاکش کنید
فهمیدید؟
دوباره مشت دیگه ای کوبیدم و گفتم :فهمیدی وزغ چشم زاغ بد ترکیب
دستمو گرفت و گفت:خوب من فکر کردم بخونم جالب تره اصلا نگران نباش مرحله
های بعدم هست مثلا رقص....شنیدم خیلی خوب میرقصی؟مرحله بعدی رقص یا
عشوه است
من واسه تو عشوه بیام .....تو ی وزغ زاقوری.....عمرا.......زود باش بگو اون فیلما بیارن
تا همه ندیدن .....ابروی منو نبردی
چنان داد محکمی کشیید که سرتا پام یخ کرد ......:ساکت شو و داد نزن.....چطور تو
همه رو مسخره میکنی و میخندی.....یوقتایی هم باید دیگران به تو
بخندن .....فهمیدی
:بدو بابا.............تو مرحله بعد جبران میکنم تا کفتون ببره
مرحله بعدی فرداس....امیدوارم جبران کنی ودیگه هم بدون در زدن نیای تو
:چون تو گفتیا....برو باو
رفتم بیرون ......ولگا که منو عصبی دید گفت:از چی انقد ناراحت میشی.....خب اینکه
تو گدا گشنه ای رو که هممون میدونستیم ولی کاش خودتو انقدر ضایع نمیکردی
با عصبانیت رفتم جلوش وایسادم :اون فقط یه شوخی بود
باشه شوخی بوده تو راست میگی
:حملهه بردم سمتش و یقشو گرفتم :دهن گشادتو ببند .................................
دنیل اومد بیرون و داد زد :چه خبره دخترا ؟
داشت کم کم گریم میگرفت:چه خبره تو با اینکار احمقانت ابروی منو جلو تمام مردم
دنیا بردی
دنیل:همه میدونن شوخی بوده و همه میدونن که تو ادم شوخ و شیطونی هستی
تازه طرفدارات خیلی زیاد تر از بقین غصه نخور.....ولگا با تمام عشق و علاقه ای که
بهت دارم ....جدیدا خیلی موش میدونی........خودتو قبل از اینکه اتفاق دیگه بیفته
اصلاح کن
ولگا با خشم به من نگاه کرد
اب دهنمو قورت دادم و با نفرت بهش نگاه کردم .
دنیل:مهرسا ....یه دقیقه میای با من ؟
سرمو به نشانه مثبت تکون دادم
با هم همقدم شدیم و به سمت جنگل رفتیم :ببین من مثل تو میخواستم شیرین
کاری کنم .......در ضمن نترس تمام این چیزا داره ضبط میشه واسه برنامه حتی
دعوای تو و ولگا هم ضبط شده از این مسایل نگران نباش
با چشمای پر اشک نگاهش کردم:دیگه کار از کار گذشته
دستشو دور کمرم انداخت و در گوشم زمزمه کرد:فکر کردی من میتونم تورو از دور
خارج کنم
چشمام گرد شد ......
با تعجب نگاهش کردم
:دستتو بردار
دستشو برداشت و دستمو گرفت .......ببین من دارم یه حسایی بهت پیدا
میکنم.....یه حس قشنگ ......حس میکنم خیلی بکارم میای....دوست دارم تا اخر
عمر تو این خونه بمونی .......و ...میتونی پیش خدمت من باشی و سوپ سرو کنی
نظرت چیه
با مشت تو شکمش کوبیدم .....
و از کنارش دور شدم
شب هممون دور هم جمع شدیم دنیل ماهی اورده بود تا کباب کنه ......اتیش روشن
کردیم ........ولگا نشست روی پای دنیل و مگی هم اونور بهش لم داده بود و اقعا از
کارای مگی متعجب بودم خیلی جلف شده بود .....و باز ترین لباسا رو بین ما میپوشید
بچه ها بااجازه تون این شرابو خودم میخورم چون درصدش بد بالاست و وقتی بیدار
شید ممکنه اتفاقای بدی افتاده باشه شما هم که بی جنبه و شما هم میتونید با این
شامپاین ها بازی کنید
همه جز من لیواناشونو گرفتن بالا
به سلامتییییییییییییی
دنیل :خوب بچه ها کسی بلد هست شعر بخونه
هیچکس جواب نداد
بچه ها بااجازه تون این شرابو خودم میخورم چون درصدش بد بالاست و وقتی بیدار
شید ممکنه اتفاقای بدی افتاده باشه شما هم که بی جنبه و شما هم میتونید با این شامپاین ها بازی کنید
بعد از سکوت مگی :بخون دیگه مهرسا ......مهرسا صداش خیلی قشنگه ....
به مگی چشم غره رفتم ولی دست ورنداشت
دنیل گفت:لوس نشو بخون
اصلا ادم خجالتی نبودم شروع کردم به خوندن
دردو نفرین دردو نفرین بر سفر باد سرنوشت این جدایی دست او بووووود
گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهای ما با غم هم اشنا کرد....
ای شکست خاطر من روزگارت شادمان باد ای درخت پرگل من نو بهارت ارغوان باد
اینا رو که خوندم دیدم دنیل پاشد رفت ......
همه با تعجب نگاهش کردیم......الیشیا:زیادی با احساس خوندی با اینکه ما زبونشو نفهمیدیم ولی خیلی حس داشت
میمی:برو دنبالش .....ببین چش شد
یرمو تکون دادم و رفتم دنبالش هنوز وسطای جنگل بود به سمتش دویدم
ودستاشوگرفتم .......:کجا میری چی شد یهو
مجبورش کردم نگاهم کنه.....
به فارسی گفت:نمیدونم چم شده
چشماش پر اشک بود
روی تخته سنگی نشست و من هم جلوی پاش بیا بریم زشته
:شما بازی کنید
:نه .....بیتو هرگز....ببین یه امشبه باهات مهربونما
صورتمو میون دستاش نگه داشت....چند سال پیش رفتم ایران برای کار بایه دختری
اشنا شدم به اسم شیدا...........خیلی زیبا بود خیلی هم شبیه به تو بود توی
مهمونی دیدمش......داشت با گیتارش این اهنگو میزد و میخوند ......نمیدونی چجوری
عاشقش شدم.....ولی اون صلا عاشق من نبود
ازدواج کرد منم تو عروسیش بودم فکر میکنی با کی؟با پدرم......چرا چون پدرم پول دار
تر از من بود ......اولاش میگفت عاشقمه ولی بعد که بابای عوضی هوس بازم پا پیش
گذاشت ...گفت که فقط به فکر پوله خیلی رک .....و پدرم هم تهدیدش کرده بود که اگه با من عروسی کنه دیگه ارث بی ارث ....اون الان مادر منه .....یه برادر هم ازش
دارم به اسم کیوان ......که یه سالشه.......وقتی ت. رو میبینم تمام خاطرات اون
لعنتی برام زنده میشه ....الان زن بابامه ولی بارها خواسته اغفالم کنه از وقتی مادرم
شده همش ازم خواسته های ناجور داره .....و میخواد با هم باشیم ..........اونا الان
میامی زندگی میکنن من هم عین خر جون کندم......تا به بابام برسم و مثل اون
دخترای زیبا رو جذب کنم.....وای.....به هر حال اون تا به اخر به من نامحرمه .....من
الان به هیچی ایمان ندارم یه زمانی با ایمان ترین ادم دنیا بودم با اینکه مادرم اسپانیایی بود مسلمون شدم نماز خوندم و.........ولی بعد از اون هیچی برام مهم
نیست.....هیچی ......میخوامم حال شما دخترای هوس باز رو بگیرم .......
:من فقط محض شوخی این مسخره بازیا رو درمیارم
:اونم همین حرفا رو میزد اولاش اما شوخی شوخی جدی شد ....از همتون
متفرم......از همتون
اومد پاشه بره که دستاشو گرفتم
:لعنتی تو خیلی شبیه اونی.........میدونی دوسال توی تیمارستان بستری بودم بخاطرش......اما اون چی جلوی چشم من لبهای پدرمو میبوسید .....چرا چون
نمیخواستم به بابام خیانت کنم و بعد از تاهلش باهاش رابطه داشته باشم ....همش
دلمو میسوزند....اصلا چرا دارم اینا رو بتو میگم
دیوانه وار گریه میکرد........دلم سوخته بود حسابی ...نمیخواستم ازم متنفر
باشه .....:ببین من مثل اون نیستم
جلوی پام زانو زد و به چشمام خیره شد:شیدا......شیدای من.....
:تو دیوونه شدی؟
:نه....اره نمیدونم
بلند بلند شروع کرد به خندیدن ......دستاشو گرفتم دستمو ول کرد و دستشو دور
کمرم انداخت و منو بالا برد تا هم قد خودش شدم :شیدای من .....اومدی پیشم تا
اخر بمونی؟مگه نه .....؟از تهران متنفرم که هم تو رو بهم دادو هم گرفت....دیگه
جلوی چشم من پیش اون مرتیکه نرو....خوب؟
دهنش شدیدا بوی مشروب میداد .....داشتم عق میزدم
:من شیدا نیستم دنیل من ....من مهسرام استخونام شکست بذارم زمین .........
::دیگه نمیذارم از دستم در بری....مال منی عوضی.........خدایا ....نه من کافرم خدارو
نمیشناسم من باهاش قهرم
واقعا دیوونه شده بود لبهاشو به لبام نزدیک کرد
:داد زدم دنیل ....تو مستی....چرا ؟ولم کن حماقت نکن
محکم لباشو گذاشت روی لبام و گفت:تو هر کی هستی دوسش دارم هرکی
مجدادا میخواست ببوستم که لگدی نثارش کردمو ولم کرد....همون موقع صدای مگی
به گوش رسید
:بچه اینجان
دنیل سرشو خاروند کم کم داشت مستی از سرش میپرید.......ولی تلو تلو میخورد
ولگا رفت زیر بغلشو گرفت و گونشو بوسید:عزیزم هانی چقدر تو مستی هات میشه
دنیل»تو ام هاتی جیگر ....خیلی هم هات میشه منو تارختخوابم همراهی کنی؟
:البته از خدامه
بعد پوزخندی به من زد و گفت :خوب بچه ها بای بای فکر کنم شما باید تا دیر نشده
اثباباتونو ببندید
همه اینو شوخی گرفتن و خندیدن جز من چون منظورش دقیقا به من بود .....
همه قید شامو زدیم و رفتیم ویلا چیپس و ماست برای شام خوردیم ولگا هنوز اونجا
بود میمی:وای بچه ها کاش منو میخواست واسه امشب
به حالش تاسف خوردن جایز بود ولی نفس عمیقی کشیدم و به سمت تختم رفتم
مگی با لحن موذیانه ای پرسید نفهمیدی چرا یهو رفت؟
:نه....یعنی چرا .....خیلی مست بود شب به خیر بچه ها داشتم مسواک میزدم که
صدای ولگا رو از پشت در شنیدم یعنی برگشته چجوری رضایت داده گوشامو تیز کردم
الیشیا:ولگا چی شد ؟نخوابیدی اونجا ....نگو که پاکدامنی و شرم و حیا و اینا
همه وازجمله خودش خندیدن
:نه ....مست بود مستیش پرید به من گفت:که تو اتاقم چیکار میکنی .....و بهتره که بری ....میخوام تنها باشم .....و خلاصه اصلا نزاشت بمونم
مگی:ترسیده ایدز بگیره
:دهنتو ببند
خسته رفتم تو اتاق و زیر پتو .....اصلا نمیشد بخوابم به یاد اون حرفاش از طرفی قلبم
داشت مثل دیوانه های زنجیری خودشو تو درو دیوارمیکوبید....دستمو رو قلبم گذاشتم
انگار بوسش تزریق محبت بود به قلبم .....
به خودم تشر زدم به قلبم گفت:هویییی......عشق بی عشق .........اون ازتو متنفره بعدشم خیانت به دوست تو مرام من نیست من فقط الان باید به مگی کمک کنم ......
صبح روز بعد با نوازش مگی بیدار شدم :هوی جیگر پاشو بیا بریم.....مسابقه دوم
شروع شد مطمنم تو این یکی میبری با تعجب نگاش کردم:به این زودی؟
:زود نیست که ساعت 12 تو دیر بیدار شدی پاشو یه عربی برقص تا حال کنیم .....
عاشق رقصیدن بودم با مگی رفتیم پیش بقیه بچه ها که تویه اتاق داشتن لباس مورد نظرشونو انتخاب میکردن
:مگی من هنوز صورتمم نشستم ....
:به نطرم این لباس مسی رنگه خیلی بهت میاد
:اره .رنگشو دوست دارم .......خوشمله ....من عاشق لباس عربیم......
این نقاب رو ببین....وای محشره
:تو چی
:من هیپ هاپ میرقصم
هر کسی لباسی رو انتخاب کرد و رفت سوی خودش ....من لباسو برداشتم و رفتم سراغ یه میز توالت که توی اتاق گریم بود .....حسابی ارایش کردم ....مثل عربا خط
چشم غلیطی کشیدم و لباس رو پوشیدم هیکلمو عالی نشون میداد عاشق خودم
شده بودم توی ایینه واسه خودم عشوه اومدم و بوس فرستادم:کیه که تو رو نخواد
اخه؟
مگی:خوبه خوبه اعتماد به سقف
:اوه تو اینجایی وای چقد خوشمل شدی جیگر....
:نه به خوشگلی بعضیا .....
:بدو بابا..... بیا بند لباسمو برام ببند
اومد پشتم و بند لباس رو برام بست :چقد رنگش به رنگ پوستت و چشات
میاد....عجب هیکلی داری کثافت من بدبخت عین یه غاز گردن دراز لاغرم
:چاق میشی
ولگا اومد تو و چشاش با دیدن من گرد شد ولی نخواست بروی خودش بیاره خیلی
بی تفاوت پرسید :اوه میخوای رقص عربی انجام بدی؟
:اوهوم توچی
:من هیچی.....رقص هات.....رقصی که اب از لبو لوچه ی عشقم راه بندازه.......بذار
عروسی کنیم یکاری میکنم نتونه یه ساعت ازم جداشه
مگی با عصبانیت بند لباس منو محکم کرد و با خشم بهش نگاه کرد :اونوقت ما هم
بوقیم؟
:نه عزیزم ....شما سیاه لشگرید
:دست مگی رو گرفتم و از جلوش رد شدم البتته با یه پوزخند درست و حسابی
اونور الیشیا و می می نشسته بودن و البشیا موهای می می رو میبافت با دیدن من
نگاهش جا موند:وای دختر چی شدی
می می :همه اسیایی ها خوشگلن
ولگا:البته نه زیبا تر از باربی های اروپایی
زنگ به صدا دراومد و ما به سالن رفتیم ....به نوبت وایسادیم تا رقصمون رو درمقابل
دوربین نشون بدیم .....الیشیا اول رفت و یه رقص محلی افریقایی رو به نمایش
گذاشت ....قشنگ بود اما بیشتر به یه نمایش درام شبیه بود تا رقص و حوصله سر بر
و حتی مجری هم اینو اعلام کرد اما دنیل فقط با سکوت و اخم تشویقش کرد
نفر بعدی .....ولگا بود که یه رقص به قول خودش هات رو نمایش میداد که واقعا واسه
مردها خطرناک بود اون حرکات واقعا ناجور بود به خصوص با اون لباسی که سر
جمع....نیم متر هم نبود تقریبا لباس زیر زنونه ای بود که .....تو ر از اینور اونورش اویزون
بود و به رنگ یاسی بود نمیدونم چرا حسادتم گل کرد .....دلم نمیخواست هیشکی از
من سر تر باشه ....شایدم...هیچی
مجری:واییییییییییییییی....... ..اون مثل حوری میمونه با تورش و اون هیکلش......دنیل
نظر تو چیه
دنیل لبخندی رو به دوربین زد :خوب ....محشره
نفر سوم می می بود رفت توی صحنه و رقص فانتزی و لوسی رو انجام داد که به
نظرم بدترین رقصی بود که دیده بودم حیف اون ارایش زیبای روی صورتش .....
و اما مگی.....با لباس اسپانیایی قرمز رنگ با اون دامن بلند تیکه تیکه قشنگ بود.....
دانیل عرق ملیش گل کرد و به احترامش ایستاد
مجری:چه چیزی تو رو بوجود اورده دنیل
دنیل دستشو مشت کرد و به هوا برد :زنده باد .....زنده باد .....اسپانیا
و رفت جلو و مگی رو بوسید
مجری:خوب و حالا اخرین و محبوبترین عضو این گروه رقیب.....مهرسا.....از نظر
دوستان فیس بوکی اون محبوبتر از همه و زیبا تر از همه اس ....
نمیدونم چرا استرس داشتم به صحنه که رفتم همه حاضرین جز ولگا برام دست
زدن .....
مجری:از لباسش معلومه که میخواد برامون عربی برقصه وای با اون لباس معرکه اس .....
دنیل خیلی خوب رم زوم کرده بود حرفای دیروزش چنان عصبیم کرده بود که دلم واقعا
میخواست که عاشق خودم بکنمش و بعد بزنم به چاک......
رقصو شروع کردم مثل یه مار به بدنم پیچ و تاب میدادم ....درست مثل یه مار......همه
ساکت بودن انگار حتی نفس هم نمیکشیدن ...و من مسلط تر از همیشه بکارم
نگاهم مدام به دنیل بود و وسط رقصم براش بوسه ای فرستادم .....حسادت ولگا از
دورپیدا بود از دور دیدم که تو رلباسشو تو دستاش فشار میده اون لرزش اندام اون پیچ
و تاب ها کار خودشو کرده بود همه حسابی کف زدن...... دانیل اومدجلو بدون هیچ
حرفی روبروم وایساد و به چشمام نگاه کرد
دوباره همه ساکت شدن
دنیل نقاب رو از چهرم برداشت به وضوح لرزش لبها و پلکشو حس میکردم دستای
خودمم میلرزید
مجری:زیبا ترین رقص و رقصنده ای که به جرات ندیده بودم ...اقای سیمپسون بفرمایید
سیمپسون همون رقاص معروف از در الماس شکل وارد شد و همه به احترامش
وایسادن روی صندلی نشست و تشکرکرد:من از دور کار همه ی رقاص ها رو نگاه
میکردم به نظرم کار مگی و ولگا از همه بهتر بود ولی رقص مهرسا بهترین
بود...بهترین ....
دنیل بد جوری به من زل زده بود و چشم ور نمیداشت اما حتی مجری گستاخ هم جرات نداشت بهش کنا یه بندازه
:دنیل نمیخوای فرد حذفی رو مشخص کنی
دنیل :چرا ....البته که میخوام ....مهرسا برو وایسا پیش بقیه دختر ها.....
خدا رو بخاطر از دست دادن اون نگاههای سمج شکر کردم و پیش بقیه وایسادم
همه قلباشون میزد ولی من نه....انگار مطمن بودم که اون انتخاب من نیستم
:من تونستم با همه ی شما ها ارتباط برقرار کنم الا یه نفر.......میمی به نظر من منو
و تو از هیچ نظری به هم شباهت نداریم....ینی اخلاقیات تو با من جور نیست......
می می خیلی بیخیال گفت:نه .....ممنون .....
و با همه ما خدافظی کرد و رومونو بوسید و رفت تا باهاش مصاحبه بشه ......
با اهنگ غمناکی اون بدرقه شد و رفت
مجری:هی نمیخوای.....نمیخوای مرحله بعدی رو به بچه ها بگی.....
:چرا ....مرحله بعدی اینه که من با هرکدوم شما قراره یه روز زندگی کنم مثل زن و شوهر .....
ولگا جیغی کشید و مگی رو بغل کرد .......عالیه ...عالی
من به الیشیا نگاه کردم اون هم خوشحال بود....ولی من نه من مسلمون بودم خدا
کنه نخواد زیاده روی کنه
دانیل با لبخند مرموزی نگاه کرد و گفت:شما باید فکر کنید واقعا همسر منید ......و
تمام هنراتونو بریزید که قلب منو تصرف کنید
اما شب همه مهمون من میریم شام بخوریم.....
هممون جیغ کشیدم و همدیگرو بغل کردیم .....
شب شد لباس ساده ای پوشیدم و موهامو شونه کردم خط چشمی پر رنگ هم دور
چشمام کشیدم و به همراه بقیه راه افتادم دانیل وسط باغ کنار میز و صندلیا وایساده
بود ......من کنار الیشیا نشستم و مگی و ولگا پیش هم جدیدا مگی خیلی با ولگا
رفیق شده بود و دلیلشو نمیدونم .....
دنیل :بچه ها خوشحالید دوستتون رفته ؟
مگی:اره ....تو اون دختره ی چشم تنگ زرد پوستو میخوای چیکار کنی؟
از این همه تغییر رفتار جا خوردم
ولگا:گیو می فایو هانی......واقعا ادم اروپایی ها رو ول میکنه میره سراغ اسیایی ها
دانیل پوزخندی ز د و به الیشیا نگاه کرد :
الیشیا:به نظرم دوست خوبی بود
دانبل تو چی میگی مهرسا
:نظر منم همینه .................به اندازه ی توانش مثل یه دوست بود
دنیل نگاهشو با محبت به من دوخت و گفت :که ممنونم
شام رو اوردن میگو بود همه در سکوت خوردیم .....خیلی خوشمزه بود .......با اون
سس تند....محشر بود
دنیل گفت :دخترا من عاشق بچه هام کدومتون حاضره برای من بچه بیاره و هیکلشو
بهم بزنه
ولگا لبهای دانیل را عمیقا بوسید .....یه حسی بودم دلم اتیش گرفت....
ولگا:تو منو بگیر عشقم واست ده تا بچه میارم .... همشون مث خودت ناز باشن
سرمو پایین انداختم تا اون صحنه رو نبیینم
الیشیا:منم بچه ها رو دوست دارم
مگی :نه ....من دوستشون ندارم اما بخاطر تو به یکی حاضرم
دنیل :انقدر به من نگاه کرد که مجبور شدم جواب بدم از بوسه های اتشین دنیل و ولگا خیلی سوخته بودم .......اشکم توی چشمام جمع بود :نه اصلا حاضر
نیستم ....چون نمیخوام مثل پدرش عوضی باشه و با دخترای یه کشو ر بازی کنه
از مشتمو روی میز کوبیدمو از جام بلند شدم که برم که صدای ولگا رو شنیدم:دیوونه
اس بابا این
سر رام توقف کردم و لیوان مشروب دنیل رو برداشتم و توی صورت ولگا ریختم :دیوونه
من نیستم تویی ...زنیکه خیابونی
انقد لحنم محکم بود که ولگا ساکت شد ....
دنیل :بچه شدی ......واقعا که کودنی
با عصبانیت شیشه مشروب روبرومو ورداشتم وروی سر دنیل ریختم :از تو هم بدم
میاد تو حق نداشتی به اون فضاحت می می رو .....می می رو حذف کنی .....
همه چشاشون گرد شده بود مگی:اوه ینی تو انقدر بخاطر حذف اون دلت سوخته ؟
:اره.....من
نتونستم جلوی خودمو بگیرم و از جام بلند شدم که برم دنیل:کجا وایسا باید بخاطر
این گندی که زدی جواب بدی
:بدو بابا
با عجله به سمت ویلا دویدم .....نمیدونم چه مرگم بود من از میمی و لوس بازیاش بدم میومد پس چرا....؟
خودم و روی تخت انداختم و پتو رو روی سرم کشیدم .......و مثل بچه ها شروع کردم
به عر زدن .....
صدای درو شنیدم میدونستم مگیه و اومده شماتتم کنه ......ولی خودمو زدم به خواب
روی تخت کنارم نشست چقدر سنگین شده بود چرا تشک تخت انقد فرو رفت :تو
واقعا انقد دلت واسه می می سوخته
با شنیدن صدای دنیل سریع پتو رو کشیدم کنار:اره بتو چه ....گمشو بیرون
:واقعا که بی ادبی
:اره ....هر چی هستم هرزه و عوضی نیستم مثل تو و اون دختره ی کثیف
با دستش چونموگرفت و نگاهم کرد:چرا قبول نمیکنی که عاشقم شدی
:هه عاشق توی قورباغه با اوون چشات....کور خوندی کوررررررررررررررررررررررر رر
:میخوای بهت ثابت کنم ؟
:نمیتونی
:میتونم
:از اتاق من گمشو بیرون .....من میخوام از مسابقه انصراف بدم قبل از اینکه تو بیرونم کنی و به ریشم بخندی
خندید بلند بلند :نمیذارم ....اومدی باید تا اخرش وایسی
:نمیتونی نذاری
:میتونم ....پا بندت میکنم به قلبم تا نتو نی بری
:تو مگه قلبم داری..؟تو فقط یه مرد هرزه ای....تازه ادای عاشقا رو واسه ی من در
نیار....چون من خوب میدونم که تو به همه میگی دوسشون داری بعد به ریششون
میخندی....
با دستام خواستم دستشو از چونم بردارم که دوتا دستامو با دستاش قفل کرد:اما به
تو واقعا یه حسی دارم.......بعد از اون بوسه...
وسط حرفش پریدم و گفتم :حرف اونو نزن که بالا میارم و از قصد عق زدم
چونمو گرفت و تو چشام زل زد:انقد بامزه نباش قورتت میدما
:برو بابا
اومدم پاشم و برم که با دستاش مانع شد و روم خم شد و عمیقا لبهامو بوسید
گرماش تا استخونم رفت فلبم خودشو به دیوار میکوبید با تمام سعیم....هولش دادم
وسیلی محکمی به صورتش زدم :گمشو....تو ازمن به گفته ی خودت متنفری.......و
منم از تو
از جاش بلند شد و گفت:خوب معلومه که ازت متنفرم......این تنبیه اون کار زشتت
بود .....لباسمم میدم بشوری
بعد بلند شد و به سمت در رفت:خیلی خوش گذشت ...بای بای.....بای بای
پیشی:مزه ی بوسه های منو یادت نره تا دفعه بعد دیگه وحشی نشی و عشق منو
خیس کنی.....فهمیدی عشقم ولگا رو
عصبانی نگاهش کردم و گفتم حال جفتتونو میگیرم وایسا
چند روز گذشت و ما خودمونو برای مسابقه ی جدید که یه چیز جدید بود اماده
میکردیم قرار شده بودهرکدوممون با سلیقه ترین سفره رو چیدیم به مرحله بعد راه
پیدا کنیم وکم ترین امتیاز از مرحله خارج بشه ......من از این مرحله خیلی خوشحال بودم چون که دست پختم عالی بود روز قبل از مسابقه به هرکدوممون امکانات لازم رو
دادن و هرکدوممون یه لیست تهیه کردیم که خدمتکار بره و بخره و بیاد و هیچکس هم
با هیچکس در ارتباط نبود ......همه چی عالی پیش میرفت دست بکار شدم و لیست
غذاهایی رو که دوست داشتم نوشتم
ماکارانی.....سمبوسه های بندری با سس تند ........خورشت قیمه با زعفران
عالی .....اکبر جوجه با زرشک و زعفران حسابی ....چلو گوشت و یه میز کباب های
ایرانی ....برای دسر هم کرم کارامل که خودم عاشقش بودم و یه ظرف پر از سالاد
های مختلف .....این رو همیشه مامانم وقتی بابا مهمون خارجی میورد و میخواست قرار داد ببنده درست میکرد و قرار داد حتما بسته میشد .......عالی بود دستپختم به
مامانم رفته بود مطمن بودم هیچکدوم غذاشون به من نمیرسه غذاهای روسی که
اصلا تعریفی نداش غذای اسپانیایی هم یه چیزی تو همون مایه ها بود دنیل از بلندگو
اعلام کرد که میاد و بهمون سر میزنه زنگ زدم با موبایل به مگی:سلام مگی یه سوال
بنظرت تو توی مرغم چیزی بذارم یعنی شکمشو پرکنم ؟
مگی خیلی سرد جواب داد:نمیدونم......تو که میدونی برنده ای واسه چی انقد زور
میزنی؟
شکم برد منظورش چی بود با خنده گفتم :خفه شو من اومدم تا تو برنده کنم
:خندید و گفت :من احمق نیستم عوض این حرفا یه نگاه بنداز به صفحه طرفدارای
برنامه تو فیس بوک و اخبارو بخون بعد منو خر فرض کن شایدم تا بحال خوندی و بروی
خودت نمیاری ....اون عکسا.......
گوشیو روم قطع کرد اون موقع کامپیوتر نداشتم که چک کنم ولی بدجوری کنجکاو بودم
ولی تصمیم گرفتم سرم به غذا گرم باشه تا سرفرصت برم سراغ فیس بوک برنامه......داشتم کبابا رو اماده میکردم توی مواد که در زدن
:بیا تو
با خودم فکر کردم که مگی و حتما اومده معذرت خواهی کنه و فهمیده مثل همیشه
زود تصمیم گرفته .......
اما دنیل بود با اون لبخند قشنگ و دلبرانش
:سلام عشق من
:تو اینجایی.....
اومد کنارم وایساد و غذاهای رنگارنگو رو میز دید:میدونی اصلا واسه چی این برنامه رو
ترتیب دادم ؟
:جدیدا زیاد فارسی حرف میزنی
:چون که دلم واسه غذاهای ایرانی تنگ شده بود.....اومممممممم کباب کوبیده نه؟
:خیلی شکمویی....میتونی یه اینترنت واسم جور کنی؟
اومد پشتم و دستشو دور کمرم انداخت....اره عزیزم چرا که نه ......چیه خبر عکسا به
گوش تو هم رسیده
پس قضیه جدی بود
:اره اخه مگی گفت ....نمیدونم چرا چن وقته مگی با من بد شده ....
:خوب حق داره منم ببه جای اون بودم با تو بد میشدم ....تو واقعا زرنگی و فقط بلدی
خودتو خوب نشون بدی ......تو واقعا شیطونو درس میدی
دستشو پس زدمو گفتم :ینی چی؟
خندید:ینی تو عکسا رو ندیدی نه ؟
:نه چرا باید دیده باشم .....اصلا کدوم عکسا مگه من اینترنت داشتم که ....
:بنی تو میخوای بگی اون عکسارو خودت توی فیس بوک نذاشتی نه ؟
:همین الان .....یه کامپیوتر برام جور کن
:خوب تو که عاشقم شدی چرا نمیگی....مگی بهم گفت که قضیه تو واون چیه .....تو قرار بوده به اون کمک کنی و حالا خودت شدی رقیبش بذار مسابقه امروز
بگذره ....عصر بیا تو اتاقم و از کامپیوتر من استفاده کن .....
:نمیتونم شما دارید منو متهم میکنید بعد توقع دارید بشینم اینجا سفره ارایی.....
گونمو بوسید و گفت :نه من تو رو متهم نمیکنم تو فقط میخواستی به من برسی
:نه اصلا تو واسم اهمیتی نداری من فقط پول میخوام.....چون بهش نیاز دارم
:عصر بیا پیشم یادت نره
پلاستیک مشکی رو گذاشت روی کابینت:اینم رب انار ....من نمیدونم اینجا چجوری
باید برات رب انارپیدا میکردم اینو از شیدا گرفتم ....جالبه دوباره ازم میخواست با هم
باشیم ولی من گفتم .....من گفتم یه فرشته رو پیدا کردم که دوسش دارم
:حتما اون دختره ی چشم سبز دهن گشاد
:نه ....یکی که مثل خودم عاشقه ولی غرورش اجازه نمیده سعی نکن از زیر زبونم
حرف بکشی....ابدا.....دوساعت وقت داری .....عطر بزن بوی پیاز داغ میدی
دستمو مشت کردم که بزنمش ......که دستمو رو هوا گرفت....
:چطور دلت میاد انقد خشن باشی با من ....
دستمو بوسید و با لبخند بیرون رفت
امروز همه دیوونه شدن .....همه دیوونه شدن .....
چیزی به شروع مسابقه نمونده بود .....غذا ها رو به زیبا ترین شکل ممکن زینت دادم
و روی میز مربوط به خودم گذاشتم .....الیشیا:سلام هی چه بوهای خوبی راه انداختی....
سلام جیگر چقد خوشگل شدی
تقریبا یه دو دستگی ایجاد شده بود منو الیشیا و ولگا و مگی....یه گروه طعم شناس و
اشپز اومده بودن برای رای دادن
دنیل نشت وسط اونا و مجری برنامه رو اغاز کرد....
بعد از مقدمات از همه ی غذا ها برای دنیل و بقیه بردن و از ما نیم ساعت وقت
خواستن .....تا رای بدن و نفر بعدی رو بیرون کنن
مجری:خوب بینندگان عزیز و حالا نمایش ارا......و فردی که باید با ما خدافظی کنه
جس نظرتو اعلام کن :غذا ها اصلا در یک سطح نبودن به نظرم غذای مهرسا عالی بود محشر بود.......ولی بقیه همه سطح پایینی داشت من تا بحال غذای ایرانی
نخورده بودم و لی حتما بعد از این برنامه یه سری میزنم ....
شیخ محمود:منم با جس موافقم ....با این تفاوت که چون ایارن نزدیک ماست من غذاهاشونو امتحان کردم و عاشقشونم رای منم مهرسا است
کیم:من با غذای ولگا حال کردم چون عادت ندارم غذای چرب و سنگین بخورم و غذای
گیاهی رو ترجیح میدم
همه رای رو صادر کردن .....بجز دنیل
دنیل:من عاشق غذای ایرانیم ولی الان علاقم دو صد برابر شد ....منم به مهرسا رای
میدم با غذاش به قول ایرانیا نمک گیرم کرد بد جور......
مجری دست زد و گفت:پس دیگه ادامه مسابقه چه معنی داره .....مخصوصا اینکه کشف شده بین شما یه رباطه عاطفی هم بوجود اومده .....من میخوام سر خود
چندتا از این عکسا رو برای طرفدارا به نمایش بذارم....
دنیل خندید و با سر خم کردن اجازه رود داد :وای....باورم نمیشه عکسای ما توی
اسخر ...اون روز تو جنگل در حال بوسیدن هم شرم اور بود.......اب شدم
دنیل:البته باز هم چیزی معلوم نیست....من با همه تا اینجا پیش رفتم
:از اسن حرفش حالم بهم خورد
مگی بهم نگاه کرد و تمام نفرتشو با همون یه نگاه کادوپیچ شده تحویلم داد همه
دست زدن
مجری :والبته طرفدارای مهرسا توی نظر سنجی فیس بوک از همه بیشتره ......
همه دوباره دست زدن
مجری:خوب دیگه بریم سرغ بازنده امروز چون منم دوست دارم زودتر برم پشت صحنه
و از اون غذا ها بچشم .....دنیل خودت کارو تموم کن
همه وایسادیم کنار هم
دنیل :مهرسا :تو که غذاهات عالی بود میتونی بیای جلو و با خیال راحت نفس عمیق
بکشی تو میمونی
رفتم جلو....همه تشویقم کردن
ولگا:تو هم غذاهات بد نبود هرچند یا شور بودن یا بی نمک ولی قابل تحمل تر بود تو هم بیا جلو
ولگا اومد جلو وبه من خیره شد ......تهدید وار نگهم کرد
:اما مگی و الیشیا
الیشیا...تو غذات ......تو غذات یه ناخن به چه بزرگی پیدا کردم واقعا بدم
اومد...میدونی که من خیلی وسواسم ....تو حذفی....از تو انتظار نمیرفت
الیشیا چشاش گرد شد :اما من ......خیلی تمیز اون غذا رو درست ....
کار کار ولگا بود .....
دنیل :از نظر مزه هم .....خوب نبود .....خدافظ عزیزم
الیشیا باگریه از همه خدافظی کرد و رفت و به من اجازه نداد دلداریش بدم
داشتم دنبالش میدوییدم که ولگا جلومو گرفت:بعدی تویی عزیزم.......خودت انصراف
بده .....
:اون عکسا کار توی عوضی بود اره ؟
:اوهوم......از اون اول زیر نظرت داشتم
:من حالا با چه رویی برگردم ÷یش خانوادم ؟
:مشکل خودته
هه این دختره ی پر رو که فکر میکنه از دماغ فیل افتاده میخواد روی منو کم کنه زهی
خیال باطل سابقه نداشته کشی بتونه جلوی من در بیاد مخصوصا وقتی که واقعا
بخوام یه چیزیو داشته باشم.
هنوزم مطمئن نیستم اسم حسی که موقع دیدن دنیل بهم دست میده چیه اما دلم نمی خواد عاشقش بشم حد اقل تا وقتی که مطمئن نیستم که اون عاشق منه
نمیخوام جلوش کم بیارم.
به نظرم اومد که ولگا ارزش جواب دادن رو نداره به خاطر همین هم با یه نگاه که عمق
تنفر و حقارت ورو میتونست توش ببینه بهش نگاه کردم جوری که خودش فهمید باید خفه شه به خاطر همین هم با یه عشوه خرکی روشو اونور کرد منم یه پوف بلند
رمان ♥ - رمان مسابقه ی عاشقم کن 1 - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان رمان ♥ - رمان مسابقه ی عاشقم کن 2 - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان رمان مسابقه ی عاشقم کن قسمت 1. به نام خدا دانلود رمان عاشقانه|بیست رمان لینک های دانلود رمان مسابقه عاشقم کن دانلود رمان مسابقه عاشقم ازدواجش برنامه ی بسیار جالب رمان مسابقه ی عاشقم کن. رمان موژان دانلود کتاب(book market) دخی مسابقه ی عاشقم کن 2 دانلود رمان. رمان مسابقه ی عاشقم کن رمان مسابقه ی عاشقم کن 1 - انواع رمان های رمان مسابقه ی عاشقم کن دانلود آهنگ موضوعات مرتبط: رمان مسابقه ی عاشقم کن. تاريخ : پنجشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۲ دانلود کتاب مطالب مشابه :
رمان مسابقه ی عاشقم کن 1
رمان مسابقه ی عاشقم کن 2
رمان مسابقه ی عاشقم کن قسمت 1
دانلود رمان مسابقه عاشقم کن
رمان مسابقه ی عاشقم کن1
مسابقه ی عاشقم کن 2
رمان مسابقه ی عاشقم کن 1
رمان مسابقه عاشقم کن3
برچسب :
دانلود رمان مسابقه ی عاشقم کن