شمس تبریزی از زاویهای دیگر(معلمی شمس)
معلمی میکردم.
کودکی آوردند شوخ، دو چشم همچنین سرخ، گویی خونستی، متحرک. درآمد:
- سلام علیکم، استاد! من موذنی کنم؟ آواز خوش دارم. خلیفه باشم؟ آری؟
آنجا نشست.
با پدر و مادرش شرط کردم که اگر دست شکسته بر شما آید هیچ تغیری نکنید.
گفتند: ما را از رقّت فرزندی دل نمیدهد که با دست خود بزنیم؛ اما اگر تو بکنی بر تو هیچ ملامت نیست، خطی بدهیم، این پسر ما را به سر دار رسانیده است.
کودکان مکتبِ ما همه سر فرو بردند. مشغولوار گرد مینگرد، کسی را میجوید که با او لاغ کند یا بازی، هیچ کس را نمیبیند که بدو فراغت دارد. میگوید با خود که اینها چه قومند!
موی آن یکی را دزدیده میکشد، و آن یکی را پنهان میشکنجد. ایشان از آن سوتر مینشینند و نمییارند ماجرا درازتر کردن.
من خود را به آن بدادم که مرا هیچ خبر نیست، میگویم: چه بُوَد؟ چه غلبه میکنید؟
میگویند: هیچ استا، آنجا از بیرون کسی اشارت کرد این. بانگ بر زدم، او را دل از جای برفت.
نماز دیگر پیشتر برجَست، که اکنون من بروم استا، بگه تَرَک؛ که هنوز نوم. [من زودتر بروم؟ آخه تازهواردم]
روز دوم آمد. گفتم: چه خواندهای؟
- تا طلاق.
گفتم: مبارک، بیا بخوان!
مصحف را باز کرد پیش من، از اشتاب پارهای دریده شد. گفتم: مصحف را چگونه میگیری؟
یک سیلیش زدم- طپانچهای که بر زمین افتاد- و دیگری، مویش را پاره پاره کردم، و همه برکندم، و دستهاش بخاییدم، که خون روان شد، بستمش در فلق!
خواجه رئیس را که اصلاحات بود میان ما، پنهان آواز دادم. به شفاعت آمد، خدمت کرد و من هیچ التفات نمیکنم بر او. این بچه مینگرد که آه رئیس را چنین میدارد! گفتم: چرا آمدی؟
رئیس گفت: آرزوی تو داشتم، از بهر دیدن تو آمدم. او سخن در میپیوندد، و آن کودک به نهان گلو میگیرد. به او اشارت میکند یعنی شفاعت کن. او لب میگزد تا فرصت یابم. اکنون میگوید من اینجاام، این ساعت مترس...
آنگه گفت: این کرت دستوری ده تا بگشایمش. من خاموش.
حاصل برداشتش حمال و به خانه بردند، تا هفتهای از خانه برون نیامد.
روز دیگر بامداد در نماز بودم. پدر و مادرش آمدند، در پای من غلتیدند همچنین، که شکر تو چون گزاریم، زنده شدیم.
گفتم: باشد که نیاید.
حاصل بعد هفتهای آمد، در را بست، و دور نشست دزدیده، ترسان ترسان.
خواندمش که به جای خود بنشین. این بار مصحف به دست گرفت به ادب، و درس گرفت، و میخواند از این همه مؤدبتر.
روزی چند فراموش کرد[چند روز بعد یادش رفت].
گفتند که بیرون کعب میبازد، کاشکی آن غماز غمازی نکردی.
اکنون میروم، و آن کودکِ غماز پس من میآید، چوبی بود که جهت ترسانیدن بود نه جهت زدن، برگرفتهام.
اکنون آن جایها را پاک کردهاند و بازی میکنند. پشت او این سوی است، و من میگویم: کاشکی مرا بدیدی، بگریختی. آن کودکان همه بیگانهاند، نمیدانند که احوال او با من چیست، تا او را بگویند که بگریز.
آن کودک که پس من است، حیات او رفته است، هزار رنگ میگردد، و فرصت میخواهد که آن کودک سوی او نگرد، تا اشارتش کند که بگریز. پشت او این سوی است و مستغرق شده است. در پیش درآمدم که سلام علیک.
بر خاک بیفتاد، دستش لرزان شد، رنگش برفت، خشک شد. میگویم: هلا، خیز تا برویم.
آمدیم، به کتّاب بردمش. بعد از آن چوب در آب نهادم. آن خود نرم بود، چیزی شد که لاتسأل. در فلق کشیدندش...
خلیفه را میگویم: تو بزن که دستم درد کرد از زدن، خلیفه نیز چندی بزد.
گفتم: خلیفه را بگیرید. چنین زنند؟
او مینگرد.
چوب برداشتم و خود زدمش. چهارم چوب پوست پای او با چوب برخاست. پیزی از دل من فرو برید، فرو افتاد. اولین و دومین را بانک میزد. دگر بانگ نکرد.
حاصل به خانه بردندش. تا ماهی برون نیامد.
بعد از آن برون آمد، مادرش میگوید: کجا میروی؟
گفت: بر استا
- چون؟
- او خدای من است، چه جای استاد است. و من ازو نسگلم تا در مرگ. خدای داند که چه خواستم شدن، بر کدام دار خواستم خشک شدن؛ مرا به اصلاح آورد.
پدر را و مادر دعا میکرد که مرا انجا بردیت. پدر و مادر هم دعا میکردند مرا، همسایگان دستها برداشته دعا کردند، که یکی فدایی بود که نه خرد را و نه بزرگ را میگذاشت. شاه شهر اگر گفتی، دشنام دادی و سنگ انداختی. چنان دلیر، چنانکه کسی صد خون کرده بود، لاابالی شده.
باری آمد از همه با ادبتر و باخردتر.
هر که با او اشارت میکند دست بر دهان مینهد به اشارت که خاموش.
حاصل در مدت اندک همه قرآن او را تلقین کردم.
و بانگ نماز میگفت به آواز خوش. غیر این دو بار، حاجت نیامد، و خلیفه شد.
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح موحد، ج 1، 291- 294)
.......................................................................................................................
آی دهقانی دهقانی دهقانی...
این بخش از مقالات را میخوانم و یاد شخصیت دهقانیِ معمم میافتم:
«من مرید نگیرم. مرا بسیار در پیچ کردند که مرید شویم و خرقه بده، گریختم. در عقبم آمدند منزلی، و آنچه آوردند آنجا ریختند، و فایده نبود، و رفتم»(شمس تبریزی، مقالات، ج 1، 226)
و دهقانی هیچکسِ هیچکس را نپذیرفت... و رفت... برای همیشه ... آن حجرهنشین از دانشگاه گریخته...
مطالب مشابه :
رزرو اینترنتی فرهنگیان در خانه معلم استانهای سراسر کشور
تبریز. 17 شهریور جدید-تقاطع طالقانی-ایستگاه لالهزار-خانه معلم شماره 1. 04115553590. تبریز. خیابان طالقانی-بالاتر از مصلی-خانه معلم شماره 2. 04115569769.
نشانی خانه های معلم و مراکز اسکان
وبلاگ شخصی مهندس احسان فلاح - نشانی خانه های معلم و مراکز اسکان - اللهم ارزقنا ... 0452 خیابان معلم روبروی مرکز بهداشت 30 آذربایجان غربی ارومیه 3447270- 3448746
شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم
اولي هاي آينده ساز - شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم - آموزش ابتدايي ومتفرقه. ... تبریز 5553590 0411 هفده شهریور جدید - تقاطع طالقانی- ایستگاه لاله زار 9 تبریز
اطلاعاتی از خانه های معلم سراسر کشور
تلفن, آدرس, نام شهر. 5553590, لاله زار, خانه معلم تبریز. 5569769, خیابان طالقانی- مصلی. 3447270, روربروی دانشگاه آزاد, خانه معلم ارومیه. 2242002, جنب سازمان آموزش و
شماره تلفن و آدرس خانه معلم مراکز کلیه استانها
خانه معلم تبریز. 5569769. خیابان طالقانی-مصلی. 3447270. روربروی دانشگاه آزاد. خانه معلم ارومیه. 2242002. جنب سازمان آموزش و پرورش. خانه معلم اردبیل. 6248100.
نشانی خانه های معلم و مراکز اسکان
تبریز. 17 شهریور جدید-تقاطع طالقانی-ایستگاه لالهزار-خانه معلم شماره 1. 04115553590. تبریز. خیابان طالقانی-بالاتر از مصلی-خانه معلم شماره 2. 04115569769.
کشته شدن 4 معلم در تصادف جاده اهر ـ تبریز
29 ژانويه 2015 ... نادر فکورنیا امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در تبریز اظهار داشت: صبح امروز بر ... برچسبها: معلم, تصادف ... لیست خانه معلم های سراسر کشور.
تجدید قوای اصلاح طلبان تبریز برای فتح شورای شهر/ گزارش جلسه اخیر خانه آذربایجان
یک معلم ورئیس جمهوریازدهم حسن روحانی - تجدید قوای اصلاح طلبان تبریز برای فتح شورای شهر/ گزارش جلسه اخیر خانه آذربایجان - عملکرد خدمات سیاسی اجتماعی
6 کشته در تصادف آذربایجان شرقی / 4 معلم زن در میان قربانیان (+عکس)
9 مارس 2015 ... ( یک معلم ) - 6 کشته در تصادف آذربایجان شرقی / 4 معلم زن در میان قربانیان (+عکس) - - ( یک معلم ) ... خانه ملت(مجلس) · مرکزپژوهش های مجلس.
موقعیت جغرافیایی، محدوده منطقه آزاد ارس
مهمانپذیر و غذاخوری آذربایجان ... خانه معلم شهرستان جلفا- فلكه يادبود ... با اينكه اين هنر بومي منطقه نمي باشد اما هنرمندان هاديشهر بعد از تبريز در اين هنر تبحر دارند و از
برچسب :
خانه معلم تبریز