یالوم و رواندرمانگری وجودی
علی نیک جو
با نگاهی بر وقتی نیچه گریست
«چه کسی رنجهای مرا، شبهای بیخوابی و بازی کردن با فکر خودکشی را درک میکند؟ آیا من تمام آن چیزهایی را ندارم که بسیاری آرزویش را دارند؟ ثروت، شهرت، اعتبار، محبوبیت، یک زن فوق العاده زیبا و البته فرزندانی سالم و مهربان. بر لبهای چه کسی در سویس این پرسش نیست که تو دیگر از زندگی چه میخواهی؟» این جملات گفتگوی تنهایی دکتر یوزف بروئر است.
نوع نگاه بروئر به زندگیاش آنقدر عجیب مینمود که فروید جوان خطاب به استادش میگوید: «دکتر بروئر! شما و افسردگی؟! شما که همه چیز دارید. همکاران ما در این شهر به شما حسد میورزند؛ تمام اروپا شیفته شما هستند. دانشجویان پزشکی بیشماری چشم به دهان شما دوختهاند. نتیجه تشخیص و درمانهایتان بکر و فوق العاده بودهاند. همسرتان دلفریبترین و مهربانترین زن در سراسر قلمرو پادشاهی اتریش است. شما و افسردگی؟! آن هم زمانی که در اوج موفقیت هستید؟»!
پرسش محوری که اروین یالوم در این کتاب طرح میکند و داستان حول آن میگردد این است که «رضامندی از زندگی در چیست؟ چه عاملی باعث شد دکتر بروئر در ۴۰ سالگی وقتی به پشت سرش نگاه میکند احساس رضامندی از حیات نداشته باشد؟ کدام سبک از زیستن است که باعث میشود بروئر در برابر حیرت فروید جوان بگوید:» آدمی در چهل سالگی زندگی را طوری میبیند که در بیست و پنج سالگی اصلاً تصوری از آن ندارد.
«آن کدام عامل محرک بود که باعث شد بروئر پس از کش و قوس فراوان با نیچه و البته با خودش راهی دیگر برگزیند:» راهی به رهایی. «آن چیست که به قول حضرت» مولانا؛ «روح ریحی میستاند و راح روحی میدهد».
آیا او از مسئولیت حرفهای، معلمی، شوهری و پدری خود خسته شده بود؟ آیا او میخواست و میتوانست که دیگر طبیب آلام مردمان رنجور نباشد؟ آیا رها کردن دانشگاه و بیمارستان و مطب و بیمارستان پرشمار و زن و فرزندان نوعی پز روشنفکران و نوعی عمل انتلکچوئلی از سر شکم سیری محسوب میشد؟ آیا اینها ادا و اطوار طبقه آریستو کراس و بورژوهای بیدرد محسوب میشد؟
این همان راهی است که بروئر را از شادکامی و شادخواری به رنج هجران و درد غربت و تنهایی بیانتها دچار میکند. آنچنان که به «ماتلیده» ـ همسرش ـ میگوید: «من رفتم.» حتی نمیگوید من میروم. گو اینکه میروم فعل مضارعی است که احاله به آیندهای موهوم میدهد که شاید اتفاق بیافتد یا نیافتد. اما رفتم آیندهای است که در گذشته حادث شده است: «ماتلیده، من رفتم. نمیتوانم بگویم به کجا. خود نیز هنوز نمیدانم. همه چیز را برای تو و فرزندانمان میگذارم: جز لباسهایی که بر تن دارم؛ چمدانی کوچک و کمی پول برای غذا».
بروئر به تمام «داشتن»هایش پشت میکند، فی الواقع راهی که یوزف بروئر میرود از «علم صورت» به «علم معنا» ست چنان که مولانا افاده میکند:
علم صورت پیشه آب و گل است
علم معنا رهبر جان و دل است
این راه پاسخ به یک درد است. اگرچه خود نیز دردناک است. این درد همان دردی است که مولانا را از یک فقیه عالی مقام و به تعبیر خودش «از یک سجاده نشین باوقار» آواره کوی و بیابان میکند. همان دردی است که «شمس تبریزی» را چنان ملتهب و بیقرار میکند که پس از قرنها همچنان جان آدمی را به آتش میکشد:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
این همان دردی است که «شاهزاده بودا» را از کاخ مجلل خانوادگی بیرون میکشاند و هم نشین افتادگان و پابرهنگان میسازد. همان دردی است که اشراف زادهای به نام «گاندی» را از کنار رود تیمز لندن به ظلمت آپارتاید آفریقای جنوبی و از آنجا به بیغولههای بمبئی و کراچی میکشاند و از او «مهاتما» ـ روح بزرگ قرن ـ میسازد. این همان دردی است که رحمه للعالمین ـ محمد امین ـ را از اوج تجارت و شهرت به تنهایی هولناک حراء میکشاند. این همان دردی است که «چمران» را از اوج عافیت و نعمت در مقام استادی دانشگاه برکلی به هیاهوی بیانتهای اضطراب و اضطرار در جنوب لبنان میکشاند. این همان دردی است که امیر مومنان ـ علی ـ را در نیمههای شب مأنوس با چاههای مدینه میکند و همان دردی است که فیلسوف بیهمتای اومانیسم و اگزیستانسیالیسم ـ سارتر ـ را به جای پرداختن به امور بیخطر و صرفاً آکادمیک روانه جریان رنج آور حیات اجتماعی میکند. این درد یکی است: «درد بودن». بیجهت نبود که مرحوم «شریعتی» درد «سارتر» و «درد علی» را یکی میدانست. «بودن» به مثابه نخ تسبیحی است که این بزرگان تاریخ بشریت را فارغ از ایدئولوژی و مذهب و سنت و جغرافیا و تاریخ به هم مربوط کرده است.
نسبت درد و بیدردی با مکاتب روانشناختی نیک میدانیم کسب لذت / pleasureغایت روان درمانی کلاسیک است. آیاPleasureبا بیدردی و کم دردی وAnesthesiaوby pass کردن درد نسبتی دارد؟
«روان درمانی وجودی»Existential psychotherapy خلاف سنت روان درمانی کلاسیک، درد را به رسمیت میشناسد سایکو تراپی اگزیستانسیالیستی درد را لازم و حتی ضروری برای بلوغ / maturityحیات آدمی میداند.
«دکتر اروین یالوم» آموزه اساسی خود را از زبان «فرد ریش نیچه» میگوید: «برای یک روانشناس رنج خود نوعی دعای خیر و آموزگار بزرگ جنگیدن در زندگی است». رنج از کلید واژههای اساسی در مفاهیم قرآنی هم محسوب میشود: «خلق الانسان فی کبد». اساساً حیات آدمی با رنج آمیخته شده است و این رنج و این قبض در ذات خود نشاط و بسط دارد؛ «ان مع العسر یسرا فان مع العسر یسرا». دقت در این آیه آموختنی است؛ «نمیفرماید که بعد از سختی آسانی است، میگوید همانا در خود سختی آسانی نهان شده است. این زهر کامی شیرینتر از عسل دارد. عُسر آبستن یُسر است. این دلتنگی خود طرب زا است به شرطی که تسلیم آن نشویم.
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بیدردی علاجش آتش است
این زمین خوردنها از آن روست که حضرت باری میخواهد بندهاش را از بارهایی که بر دوش دارد: بار قدرت و بار ثروت و بار شهرت برهاند و حیات بر پایه» بودن «ـ به مفهوم اریک فرومی کلمه ـ عطایش کند و این همان راهی بود که بروئر به مدد تأملات نیچه و هیپنوز فروید طی کرد؛ راهی از زندگی به» مثابه داشتن «به سوی زندگی» به مثابه بودن «. راهی دردآور و البته طرب زا برای همه عمر. (نگاه کنید به دو اثر جاودانه اریک فروم؛ داشتن یا بودن و هنر بودن)
روان درمانی اگزیستانسیالیستی و مرگ
روان درمانی اگزیستانسیالیستی به مرگ هم میاندیشد. نه تنها مرگ را مخفی نمیکند، دور نمیزند، bypassنمیکند، فراموش نمیکند و در پی انکارش بر نمیآید بلکه تمام قد آن را در برابر چشمان آدمی مینشاند و نه تنها این، بلکه مرگ اندیشی را توصیه و تجویز میکند. چه، مرگ اندیشی هم چون رنج کارکرد دوگانه و حتی پارادوکسیکال دارد. همچون شمشیر داموکلوس میماند که میتواند تن خسته نزار رنجوری را نابود سازد و یا جان شیفته شیدایی را شکوفا سازد و حیات مجددی ببخشد. یالوم بر این رأی است که نگریستن به چهره مرگ همان چیزی است که ما برای زیستن و برای کاهش آلام و رنجهایمان به آن نیازمندیم.» علی مصفا «هم در واپسین اثر سینماییاش ـ پله آخر ـ به خوبی نشان میدهد که چگونه حضور شفابخش مرگ میتواند درمانگر افسردگی عمیق و اضطرابهای عظیمی باشد که به یک عمر دارو درمانی و روان درمانی پاسخ نداده است. ما انسانهای عصر مدرن به مرگ نمیاندیشیم در حالی که سالها پیش از رسیدن مرگ، مردهایم. بیجهت نبود که حضرت رسول مشفقانه و طبیبانه توصیه میکرد به وقت شادکامی و نیز به وقت شکست و نومیدی سری بر آستان گورستانها بساییم و بینیم همه آنهایی که بسیار بیش از ما پیروزی و شکست داشتهاند امروز در کجای جهان جای گرفتهاند. یالوم به ما میآموزد که انسان مدرن به جای آنکه از مرگ بترسد باید از «ناتمام زیستن» بترسد. ما به جای ترس از مرگ باید از زندگی نازیستهبترسیم و اینگونه است که نیچه میگوید: «اگر میخواهی به موقع بمیری، به موقع هم زندگی کن». آدمی که کامل زندگی کند ترسی از مرگ ندارد. به موقع زیستن یعنی در لحظه زیستن. با بودن خویش زیستن؛ آنچنان که مولانا میگوید:
صوفی ابن الوقت باشدای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
در آخر آنکه درس بزرگ و چه بسا بزرگترین درسی که پروفسور یالوم به تمام روانپزشکان و روان درمانگران میدهد آن است که در تعامل میان روان درمانگر و مراجعهیچ تکنیکی مهمتر از ایجاد اتحاد درمانی و برقراری راپوRapportنیست. و از این مهم ترن آنکه باید چنان دینامیسمی از راپو شکل بگیرد که از منظر ناظر بیرونی بسان رقص تانگو به نظر آید. رابطهای دو سویه که در آن هیچ یک غالبdominantو هیچ یک منفعلPassiveنیست. تو گویی مدام جایشان را با هم عوض میکنند. به راستی در «وقتی نیچه گریست»؛ دکتر بروئر که پانسمان سرد بر چشمان نیچه مینهاد طبیب بود یا پروفسور نیچه که فلسفه و ادبیات را در خدمت بهبود بروئر به کار بست؟ آیا بروئر شفاگر نیچه شد یا نیچه جان بروئر را شکوفا کرد؟ نگاهی به سایر آثار یالوم هم ما را به این نکته میرساند. در» درمان شوپنهاور «به راستی مشخص نیست که دکتر ژولیوس به مثابه درمانگر جمع درمانگر است یا گروهی که آمدهاند تا از دکتر ژولیوس بیاموزند. تعمد یالوم در آثار مذکور و نیز مصرحات او در مصاحبههایش ما را به این فهم بنیادین از روان درمانی اگزیستانسیالیستی میرساند که خط فاصل پررنگ و ضخیمی که میان تراپیست و مراجع در روانکاوی کلاسیک وجود دارد باید کم رنگ و نازک شود. یالوم پاک کنی در دست گرفته، به دقت در حال پاک کردن خطوط قرمزی است که برای دههها اصل خدشه ناپذیر و تابوی نزدیک نشدنی سنت روانی درمانی ارتودوکس بوده است. حالا دیگر روانپزشک ـ روان درمانگر ـ به مثابه آموزنده صرف صوابها و نُرمها و هنجارها رفتار نمیکند. بلکه در طی این» شدن «؛ خود نیز میآموزد که چگونه طی طریق کند. فی الواقع سیر تکامل و تطور این هر دو با هم صورت میگیرد تا هر دو ازmaturity بلوغ عقلانی ـ هیجانی بیشتری در پس پشت جلسات روان درمانی برخوردار گردند. این گونه است که نیچه پس از بروئر آبستن زرتشت میشود و بروئر پس از نیچه پزشک معناگرایی میشود که تا همیشه مهر خود را بر تارک تاریخ طب میکوبد.
توضیحات
یکم) «وقتی نیچه گریست»؛ یکی از به یاد ماندنیترین آثار «پروفسور اروین یالوم»(۱۹۳۱) مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه استنفورد است. دکتر سپیده حبیب و دکتر مهشید معزی ترجمان لطیف و البته دقیقی از این اثر بزرگ مرد عرصه روان کاری اگزیستانسیالیستی به بازار نشر ایران ارائه کردهاند.
دوم) «پروفسوریوزف بروئر»(۱۹۲۵-۱۸۴۲) از پیشگامان طب نوین در تاریخ پزشکی اروپاست. استاد دانشکده پزشکی زوریخ، کاشف نقش گوش داخلی در ایجاد تعادل و مفسر فیزیولوژی تنفس. او از نخستین پزشکانی است که به شناخت و درمان بیماران روانپزشکی همت گماشت. و به تدوین و انتشار تجارب و مشاهدات و تجویزهای خود پرداخت. دکتر برویر پیش از دکتر «زیگموند فروید»(۱۹۳۹-۱۸۵۶) ترمTalking cureدرمان از راه صحبت کردن ـ را مطرح کرد. این فرضیه بعدها به وسیله شاگرد او ـ فروید ـ بهPsychoanalysisروانکاری ارتقاء پیدا کرد.
سوم) «پروفسور ویلهلم نیچه»(۱۹۰۰-۱۸۴۰) استاد فلسفه و تاریخ دانشکده باسل. بنیانگذار فلسفه نوین. مردی که در تاریخ اندیشگی بشریت خود به تنهایی به یک مدرسه و یک نهاد بدل شد.
منبع: جرس
مطالب مشابه :
نقد و بررسی کتابِ "درمان شوپنهاور" اثر اروین یالوم
اگزیستانسیالیسم/ روان درمانی، فلسفه - نقد و بررسی کتابِ "درمان شوپنهاور" اثر اروین یالوم -
معرفی رمان وقتی نیچه گریست
نوشته شده توسط کلاغ سفید «وقتی نیچه گریست» اثر اروین دی یالوم ،نویسنده و استاد روانپزشکی
اروین یالوم Irvin d yalom
روانشناسي - اروین یالوم Irvin d yalom - شادی روح شهیدان صادق رحیمی و مظاهر رحیمی(پدر و فرزند) صلوات
اروین یالوم روان درمانگر اگزیستانسیالیست
اروین دیوید یالوم (Irvin David Yalom) روانپزشک معاصر آمریکایی و نویسنده رمان مشهور «وقتی نیچه گریست».
آشنایی با کتاب اروین یالوم
روان شناسي باليني راديكال - آشنایی با کتاب اروین یالوم - اين وبلاگ در حوزه يافته هاي درمان و
وقتی نیچه گریست
محصول 2007. کارگردان: پینچاس پری (Pinchas Perry) نویسندهی: اروین یالوم (Irvin D. Yalom) داستان فیلم:
و نیچه گریه کرد - اروین یالوم
کافی کتاب - و نیچه گریه کرد - اروین یالوم - دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار . بوسه ای
یالوم و رواندرمانگری وجودی
پرسش محوری که اروین یالوم در این کتاب طرح میکند و داستان حول آن میگردد این است که
وقتی نیچه خندید!
وقتی نیچه خندید! (نگاهی به کتاب «وقتی نیچه گریست» نوشته اروین یالوم) ذهن انسان، ماشین بی
هنر درمان
پیشتر سه کتاب از اروین یالوم خونده بودم و چند خطی هم راجع به " وقتی نیچه گریه کرد" تو وبلاگ
برچسب :
اروین یالوم