نمونه های توصیفی و تحلیلی از انقلاب های کلاسیک جهان(۲)
نمونه های توصیفی و تحلیلی از انقلاب های کلاسیک جهان(۲)
5) تحلیل انقلاب چین،انقلاب فرهنگی
مائو در سال ۱۹۶۶ انقلاب فرهنگی چین را که بزرگترین و اساسیترین کشمکش قدرت در حزب کمونیست چین بود به رهبری همسرش جیانگ چین برپا کرد و ارتشی به نام گاردهای سرخ را برای حمایت از مائو از دانشجویان و دانشآموزان بر پا کرد. چهرههای میانه رو حزب اخراج شدند. در سال ۱۹۶۸ مائو نام مرد برتر چین را از آن خود کرد. گاردهای سرخ در سال ۱۹۶۹ به دست ارتش چین سرکوب شد. انقلاب فرهنگی چین اشتباهی استراتژیک محسوب میشود.
از سال ۱۹۵۶، حزب کمونیست چین به دلیل فقدان تجربه کافی در جریان رهبری اقتصادی و نوسازی چین اشتباهاتی مرتکب شد. در قحطی چهار سالهٔ ۱۹۵۸ الی ۱۹۶۱ طی به اصطلاح جهش بزرگ به جلو ۳۸ میلیون انسان تلف شدند. رژیم مائو در آن سالها محصولات زراعی کشور را مصادره کرده و آنها را به اروپای شرقی که زیر کنترل کمونیستها بود در برابر دریافت جنگ افزار و حمایت سیاسی صادر میکرد. مواد غذایی و پول همچنین برای حمایت از نهضتهای ضد استعماری و کمونیستی به آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین ارسال میشد. قتل عام تودهوار در مقیاس «جهش بزرگ به جلو» چیزی بود که مائو خود را برای آن آماده کرده بود.
به تبع آن مبارزه قدرت (انقلاب فرهنگی چین) در سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶ در حزب کمونیست چین شروع شد. از روز ۱۶٫۵٫۱۹۶۶ چهرههای میانه رو حزب اخراج شدند.انقلاب فرهنگی در واقع برای تصفیهٔ دیگر مسئولین حزب کمونیست طراحی شده بود تا حزب مرعوب شده و رهبری مائو تضمین شود. در واقع مائو آن رویداد را به عنوان یک «تصفیهٔ بزرگ» به شمار آورد. اهداف اصلی او آن رهبران حزبی بودند که فکر میکردند تلاشهای مائو در اشتراکی کردن و صنعتی کردن در جهش بزرگ به جلو یک فاجعه بودهاست.
مهمتر از همه در میان آنها لیو شائوچی بود که مدتها چه در حزب و چه در ارتش جانشین فرمانده بود. اما وی دچار چندین اشتباه بزرگ شد، از جمله اعتراف به سیاستمداران شوروی در این باره که ۳۰ میلیون چینی طی ۱۹۵۸ - ۱۹۶۱ در اثر کمبود مواد غذایی مردهاند. لیو همچنین به طور علنی از قربانیان قحطی عذر خواهی نموده و با موفقیت بر کاهش مصادرهٔ محصولات زراعی و سایر مواد غذایی پافشاری کرد.مائو در می۱۹۶۶ انقلاب فرهنگی را به راه انداخت و لیو شائوچی را در نشست کمیتهٔ مرکزی در آگوست همان سال عزل نمود. انقلاب فرهنگی توسط محفلی مرکزی متشکل از پنج مرد و یک زن (همسر مائو) سازماندهی شد که خود مائو نیز در راس آن بود و طی آن مائو به یک کیش ملی تبدیل گردید.
گاردهای سرخ نیروهای بسیج شبه نظامی بودند متشکل از دانش آموزان و دانشجویان تندرو که در سال ۱۸٫۸٫۱۹۶۶ با حمایت مائو رسمیت یافتند. جیانگ چین همسر مائو و رهبر باند چهار نفره از این نیروها بهره برد و دستور داد در صورت لزوم، آنها جایگزین ارتش شوند.مائو و همسرش جیانگ چین حزب کمونیست چین را از وجود هزاران تن از مقامات این حزب از جمله جانشین احتمالی او لیو شائوچی و تنگ شیائوپنگ کسی که بعدا بالاترین مقام رهبری را عهده دار شد پاکسازی کردند.
تصویر صورت مائو بر هر مقالهای در روزنامهٔ People’s Daily نقش بست و نیمرخی از سر او آرمی را زینت داد که همه باید آن را به لباس خود میداشتند. از «آثار منتخب» مائو و چهرهپردازی معروف او تعدادی به چاپ رسید که از جمعیت کشور چین هم بسیار بیشتر بود (۲/۱ میلیارد). نزدیک به ۸/۴ میلیارد آرم از سر مائو ساخته شد، یعنی به ازاء هر چینی شش عدد. هر چینی نسخهای از «کتاب سرخ کوچک» که نقل قولهایی از مائو بود را در یافت کرد و آن کتاب میبایست در تمامی مراسم عمومی همراه آنها باشد و در دستان دراز شدهٔ آنها به سوی آسمان تاب بخورد: در اینجا دیگر به واقع مائوئیسم به دین اجباری حکومت تبدیل شده بود.
گاردهای سرخ با بیرحمی شروع به پاکسازی دگراندیشان کردند. هزاران بنای تاریخی با خاک یکسان و اقلیتهای قومی و مذهبی از جمله مسلمانان سرکوب شدند.تعرض گاردهای سرخ تا اواسط سال ۱۹۶۸ ادامه داشت. درگیری داخلی گاردهای سرخ از یکسو و بیم کودتای ارتشی از سوی دیگر سبب شد تا مائو بعد از این که فرمانده ارتش لین پیائو متهم به کودتا و کشته شد پایان انقلاب فرهنگی را اعلام کند.در آوریل ۱۹۷۳ تنگ شیائوپنگ، از قربانیان انقلاب فرهنگی، با موافقت چوئن لای به معاونت نخست وزیری انتخاب شد. باند چهار نفره به رهبری جیانگ چین همسر مائو از این تحولات راضی نبود، آنها رقیب اصلی خود را چوئن لای، نخست وزیر چین میدانستند.با مرگ مائو در ماه سپتامبر ۱۹۷۶ باند چهار نفره تضیعف شد. آنها در ماه اکتبر ۱۹۷۶ دستگیر شدند و بدین ترتیب انقلاب فرهنگی خاتمه یافت. ثمره انقلاب فرهنگی، خشونت و کشتار و تخریب اقتصادی چین بود.حزب کمونیست در سال ۱۹۸۱ رسما از انقلاب فرهنگی تبری جست و به اشتباهات مائو اذعان کرد.
6) تحلیل انقلاب مكزيك:
در خلال سالهاي 1900 تا 1917 يك سلسله جنبشهاي تودهاي خونبار در مكزيك روي داد كه به حكومت نخبگان محافظهكار قديمي كه در سرتاسر قرن نوزدهم براين كشور حكومت مي كردند پايان داد. اما در ميان نيروهايي كه اين شورشها و انقلابها را به پيش بردند سرانجام آن نيرويي كه قدرت را به دست گرفت نه طبقات پايين شورشي (دهقانان و كارگران) و نه رهبران راديكال اين شورش يعني افرادي نظير زاپاتا و فرانسيسكو، بلكه ائتلافي از طبقات متوسط و بالاي شهري و رهبران ميانه رو اصلاحطلب نظير كارانزا، اوبرگان و كالس بودند. حكومت مكزيك بعد از انقلاب البته به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي تدريجي و ناپيوستهاي در چارچوب حفظ مناسبات سرمايهداري دست زد. اين حكومت از لحاظ سياسي در مجموع، گرايشهاي اقتدارگرا و تمركزگرايانه داشت و اندكي بعد نيز با تشكيل يك حزب حاكم دولتي متشكل از بوروژوازي طبقه متوسط، راه را بر مشاركت جدي طبقات مكزيك، كوشش كرد تا كارگران و كشاورزان نيز به طور تبعي و تحت كنترل دولت در امور سياسي مشاركت داده شوند.
آنچه موجب شكست و به حاشيه رانده شدن و يا سركوب نيروهاي راديكال در مكزيك شد فقط قدرت برتر ائتلاف بوروژوازي و طبقه متوسط (كه در عين حال از حمايتهاي همسايه شمالي يعني ايالات متحده هم برخوردار بودند) نبود بلكه شكافهاي موجود در ميان طبقات پايين و رهبران آنها نقش مهمي در شكست آنها داشت؛ براي مثال در بحبوحه انقلاب ـ(سالهاي 1911 ـ 1917) تعداد زيادي از كارگران شهري (بويژه در مكزيكوسيتي ) در مقابل نيروهاي روستايي (دهقاناني كه تحت رهبري زاپاتا روستا و همچنين بدبيني شديد دستگاه مذهبي (روحانيت كاتوليك) به جنبش دهقاني و رهبران راديكال آنها كه معمولاً به گرايشهاي كمونيستي متهم ميشدند، از جمله دلايل جنگ ميان طبقات پايين بود. به هر حال، آنچه در مكزيك بعد از انقلاب مستقر شد نه يك رژيم انقلابي بلكه يك حكومت اطلاحطلب بود كه مسير توسعه سرمايهدارانه را تا به امروز نيز به پيش ميبرد. مسيري كه طي اين مدت البته با بحرانهاي اقتصادي و سياسي متعددي روبهرو بوده است. از جمله اين بحرانها ميتوان به بحرانهاي شديد مالي از قبيل بحرانهاي مربوط به بدهيهاي خارجي طي چند دهه اخير اشاره كرد. همچنين در موارد متعددي اين رژيم با شورشها و اعتراضات وسيع طبقات پايين ـ بويژه دهقانان ـ مواجه شده است؛ براي مثال طي سالهاي اوليه دهه 1990 يك جنبش چريكي دهقاني كه خود را ادامه دهند راه زاپاتا ميدانست در ميان دهقانان مكزيكي فعال شده، گسترش يافت و حكومت را با مشكلات حادي مواجه كرد.
۷) تحلیل انقلاب بوليوي:
در بوليوي يك ائتلاف انقلابي متشكل از دهقانان، كارگران و طبقه متوسط شهري تحت رهبري جبهه ملي (MNR) توانست رژيم كهن را در سال 1952 سرنگون كند. در ابتدا گرچه MNR قدرت را به دست گرفت، كارگران و دهقانان نيز به دليل تشكل و قدرت خود توانستند دست به اقداماتي به سود خود بزنند از جمله اين اقدامات تصرف اراضي كشاورزي توسط دهقانان بود كه در سال 1953 از سوي اين اقدامات تصرف اراضي كشاورزي توسط دهقانان بود كه در سال 1953 از سوي حكومت نيز جنبه قانوني به خود گرفت. كارگران معدن نييز با ملي كردن معادن قلع، تا حدودي كنترل معادن را به دست گرفتند.
همزيستي بين ائتلاف انقلابي در بوليوي ديري نپاييد بزودي جبهه ملي كه دستگاههاي اصلي حكومت (ارتش و بوروكراسي) را تحت كنترل خود داشت، به سمت سياستهاي راستگرايانه حركت كرد و در مقابل دهقانان و كارگران قرار گرفت. اين جبهه برنامه پيشنهادي صندوق بينالمللي پول (IME) را كه در جهت تثبيت يك نظام اقتصادي سرمايهدارانه بود پذيرفت. نياز دولت مركزي به جلب وامها و سرمايههاي خارجي چنين وضعي را پيش آورده بود. در هر صورت به دنبال اين چرخش در سياست دولت، كنترل بركارگران و دهقانان و پايان بخشيدن به تحولات راديكال و سوسياليستي در بخشهاي كشاورزي و معدن نيز در دستور كار دولت قرار گرفت معادن از دست كارگران گرفته شد و بتدريج به سرمايهدارن و شركتهاي خارجي واگذار گرديد. عكسالعمل كارگران چيزي جز اعتصاب نبود كه آن نيز به وسيله دولت در هم شكسته شد. دولت حمايت خود از دهقانان و اصلاحات ارضي را نيز متوقف كرد. ارتش بازسازي شد و گرايشهاي اقتدارگرايانه در دولت روبه فزوني نهاد تا جايي كه حتي خود جبهه ملي نيز قرباني اين گرايشها شد؛ زيرا از سال 1970 به دليل بروز بحرانهاي اقتصادي و سياسي، ارتش دخالت كرد و نظاميان قدرت را در اين كشور به دست گرفتند.در بوليوي نيز همچون مكزيك، شكافهاي موجود بين انقلابيون، از جمله تعارض بين تشكلهاي كارگري و دهقاني و همچنين منازعات ايدئولوژيك ميان سازمانها و رهبران آنها (نظير جدال بين تروتسكيستها و لنينيستها در اتحاديههاي كارگري) نقش مهمي در شكست انقلابيون و تحكيم نيروهاي ميانهرو داشت.
8) تحلیل انقلاب كوبا:
در كوبا اوضاع انقلابي با مكزيك و بوليوي تفاوت داشت اين كشور يك كشور كشاورزي با نيروهاي كار وسيع د هقاني (كارگراني كه در مزارع نيشكر كار ميكردند) بود؛ اما انقلاب را گروه معدودي از روشنفكران انقلابي حرفهاي آغاز كردند و سپس در صدد يارگيري از ميان نيروهاي جوان كارگران روستايي برآمدند. در میان همه این نیروها (هم انقلابیون حرفه ای روشنفکر وهم کار گران روستایی) گرايشهاي سوسياليستي وجود داشت، اما آنها ايدئولوژي ماركسيست ـ لنيستي از خود نشان نميدادند و در آموزههاي آنها فقط نوعي دموكراتيسم راديكال ديده ميشد. به هر حال، اين گروهها كه به صورت منسجم و يكدستي سازماندهي نظامي شده بودند توانستند طي يك دوره نه چندان طولاني (تقريباً سه ساله) يك نيروي انقلابي بزرگ را فراهم كرده و با تصرف نظامي هاوانا، حكومت باتيستا را سرنگون كنند و قدرت را به دست گيرند.
بعد از به دستگيري قدرت، حكومت انقلابي كوبا به رهبري كاسترو بسرعت به سمت يك برنامه تمام عيار سوسياليستي حركت كرد. اراضي كشاورزي ملي و بيندهقانان تقسيم شد. در اقتصاد شهري نيز همين گرايش سوسياليستي در پيش گرفته شد در عرصههاي مختلف اعم از آموزشو پرورش، فرهنگ و نهادهاي اجتماعي نيز الگوهاي سوسياليستي پياده شد. به طوري كه اين گرايشها تا به امروز نيز ادامه يافته است. سؤالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه چرا حكومت انقلابي در كوبا از ابتدا تا كنون ثبات سياسي و جهتگيري يكدستي در سياستهاي اقتصادي و اجتماعي داشته است؟ در پاسخ به اين سؤال بايد از يكسو به تركيب و ساخت و بافت نيروهاي انقلابي و رهبران آنها توجه كرد و از سوي ديگر اوضاع منطقهاي و جهاني در هنگام پيروزي كوبا و تأثير اين اوضاع بررژيم انقلابي اين كشور را در نظر داشت:
ول آنكه، انقلاب كوبا همچنين انقلاب مكزيك و بوليوي ، محصول يك ائتلاف وسيع و چند طبقهاي نبود و به طور عمده از نيروهاي يكدستي از لحاظ ايدئولوژيك برخوردار بود و همين امر مانع از آن ميشد كه بعد از پيروزي انقلاب شكافهاي مهم و تجزيه كننده در ميان انقلابيون و رهبران آن روي دهد. دوم آنكه، از همان روزهاي اول پيروزي، انقلابيون تحت فشارهاي سنگيني از سوي همسايه شمالي (ايالات متحده) قرار گرفتند و اين فشارها كه در اوج جنگ سرد صورت ميگرفت رهبران كوبا را بسرعت به سمت جلب حمايت شوروي سوق داد. شوروي نيز در مقاطع حساسي (نظير حمله آمريكاييها به كوبا از طريق خليج خوكها) حمايت حياتي از رژيم انقلابي كوبا به عمل آورد. اين موضوع نيز نقش مهمي در حفظ انسجام سياسي و ايدئولوژيك رهبران انقلابي كوبا و همچنين حفظ جهتگيريهاي سوسياليستي آنها داشت. از اينها گذشته، رهبران كوبا از طريق اعمال يك سوسياليسم مردمگرايانه (و نه سرمايهداري دولتي) توانستند حمايت طبقات پايين جامعه را همچنان حفظ كنند.
9) تحلیل انقلاب نيكاراگوآ:
درنيكارآگوا نيز اقتصاد متكي به كشاورزي و دامداري سرمايهدارانه، همچون كوبا يك طبقه بالقوه انقلابي را در ميان كارگران روستايي به وجود آورده بود. انقلابيون ساندنيست كه مبارزه خود را با ديكتاتوري سوموزا از دهه 1960 آغاز كرده بودند سرانجام در اواخر دهه 1970 موفق شدند قدرت را به دست گيرند. ساندنيستها گرچه از ابتداي مبارزه خود با سوموزا برخي تمايلات سوسياليستي را خود بروز داده بودند، بعد از روي كار آمدن، هيچ تعهدي را به سوسياليسم تمام عيار دولتي (آن گونه كه در كشورهاي اروپاي شرقي و تا حدودي نيز در كوبا به اجرا در آمده بود) اعلام نكردند. اصلاحات اقتصادي و اجتماعي آنها و از جمله اصلاحات ارضي اجرا شده گرچه خمير مايه سوسياليستي داشت، تا حدود زيادي ميانهروانه بود. تداوم مالكيتهاي متوسط و كوچك خصوصي و عدم تأكيد بر برنامه صنعتي كردن دولتي، از جمله خصوصيات سياستهاي اقتصادي ساندنيستها بود. آنها از نظر سياسي نيز نوعي دموكراتيسم و انتخاتبات حزبي را پذيرفتند و با رهبران مذهبي (روحانيت كاتوليك) نيز رابطه خوب و همكارانهاي داشتند. بعد از انقلاب در سال 1984 در اولين انتخابات سرتاسري رهبر ساندنيستها (دانيل اورتگا) با دو سوم آراء به رياست جمهوري رسيد، اما چند سال بعد انتخابات را به رقيب محافظهكار خود واگذار كرد.
به طور كلي وجه مشترك انقلابهاي آمريكايي لاتين اين بود كه همگي كم و بيش از طريق ائتلافي از طبقات متوسط شهري، كارگران و دهقانان روي دادند؛ اما نحوه تركيب هر يك از اين ائتلافها و همچنين ويژگيهاي ايدئولوژيك، سازماندهي و رهبري هر يك از آنها متفاوت بود. در كشورهايي نظير مكزيك و بوليوي كه طبقات متوسط و بوروژوازي شهري نقش مسلط را در اين ائتلافها داشتند و با رهبران ميانهرو وابسته به اين طبقات با استفاده از فرصتهاي به دست آمده حكومتهاي بعد از انقلابي را در دست گرفتند، حكومتهاي انقلابي به سمت راديكال و انقلابي نرفتند و به برخي اصلاحات تدريجي اقتصادي در چارچوب حفظ ساختارهاي سرمايهداري اقتصادي و همچنين ساختارهاي اقتدارگرايانه حكومت كفايت كردند. اما در برخي ديگر نظير كوبا و تا حدودي نيكاراگوآ كه رهبري ائتلاف در دست رهبران و سازمانهاي مرتبط با طبقات پايين قرار داشت، بعد از انقلاب اصلاحات ساختاري و بنيادي در اقتصاد و جامعه به عمل آمد. البته در ميان هر يك از حكومتها نيز بسته به اوضاع ايدئولوژيك و يا خارجي آنها جهتگيري متفاوتي صورت گرفت.
10) تحلیل انقلاب مصر(اصلاحات انقلابي در مصر دوران ناصر):
قيام «افسران آزاد» مصر در سال 1952 بيشتر ماهيتي ناسيوناليستي داشت. هدف كودتاچيان (عارف و حتي ناصر در اوايل كار) ايجاد يك مصر مستقل، قدرتمند و ازاد بود. در مورد سياستهاي اقتصادي و اجتماعي فقط به برخي اصلاحات براي جبران اشتباهات گذشته (دوران ملك فارق) نظر داشتند؛ تغييرات بنيادي از جمله توزيع مجدد ثروت و منابع اقتصادي اصلاً مطمع نظر رهبران حكومت جديد نبود؛ اما بتدريج فشارهايي نظير فشار جمعيت در شرايط يك جامعه عق بمانده (از نظر اقتصادي) ديدگاه برخي از رهبران سياسي نظير ناصر را تغيير داد. كشالورزي بزرگ مالكي عقبمانده مصر تكافوي جمعيت روزافزون ايين كشور را نمي كرد هجوم روستاييان به شهرها و تراكم جمعيت در شهرهايي نظير قاهره رژيم جديد را با مشكلات زيادي موجاه كرده بود. صنايع شهري نيز به نحو اسفباري ضعيف بود. علاوه براينها، ناسيوناليسم راديكال ناصر كه بويژه در اقدام مصر براي ملي كردن كانال سوئز و همچنين ايجاد يك اتحادذ عربي عليه اسرائيل خود را نشان ميداد بزودي تحت فشارهاي شديد خارجي (اسرائيل، انگلستان و فرانسه) قرار گرفت.
در چنين وضعيتي از سال 1956 به بعد، ناصر خود را به دو مسأله معطوف كرد: نخست اجراي برنامه اصلاحات ارضي و دوم پيگيري برنامه صنعتي شدن براي مصر. البته آنچه به نام اصلاحات ارضي طي نيمه دوم دهه 1950 اجرا شد اصولاً فاقد جنبههاي انقلابي بود. بسياري از اراضي متوسط و حتي بزرگ دست نخورده و بسياري از كشاورزان فاقد زمين ماندند بعلاوه دولت مصرز در جلب سرمايههاي زمينداران به سمت صنعت نيز توفيقي نيافت؛ زيرا اين سرمايهها به طور عمده به سوي فعاليتهاي تجاري و مستغلاتي روي آوردند اينها همه در حالي بود كه رژيم ناصر بيش از پيش تحت فشارهاي ناشي از سياست خارجي تندروانه خود قرار داشت و بيم آن ميرفت كه رژيم او پايگاههاي ضعيف اجتماعي خود رات نيز از دست بدهد؛ بويژه اينكه طرح وحدت مصر و سوريه نيز با شكست مواجه شده بود.
ناصر از سال 1962 يك برنامه شش مادهاي را براي تعميق اصلاحات اعلام كرد كه جنبههاي سوسياليستي مهمي داشت و شامل يك بر نامه اصلاحات ارضي اساسي، همچنين ملي كردن سرمايههاي خارجي بود. همچنين وي در صدد برآمد كه براي سازماندهي سياسي مردم و بسيج آنها به عنوان حاميان برنامهها و سياستهاي خود يك سازمان سياسي سرتاسري را ايجاد كند. «اتحاديه سوسياليستي عرب» به عنوان يك حزب فراگير دولتي به وجود آمد تا علاوه بر بسيج سياسي مردم سازماني سياسي و ايدئولوژيك براي پيشبرد اصلاحات اقتصادي و اجتماعي باشد؛ اما اين بار نيز تحول ساختاري مهمي اتفاق نيفتادو مشكلي كه در اين مرحله وجود داشت ابهامات ايدئولوژيكي ناصر و بوژيه سوسياليسم مبهم و غيرطبقاتي او بود همچنين نحوه اجراي اصلاحات كه توسط يك بوروكراسي دولتي ـ و حزبي كهانهم بخشي از دستگاه بوروكراتيك دولتي بود ـ اجرا ميشد ـ و اين بوركراسي بيش از هر چيز در صدد بهرهمندي خودش بود ـ بزودي باعث تسلط دولتمردان برمنابع اقتصادي شد و آن چه حاصل آمد به قول برخي از صاحبنظران، پيدايش يك «طبقه جديد» يعني بوروژوازي دولتي در مصر بود. رژيم ناصر فقط توانسته بود از نظر بينالمللي و منطقهاي اعتباري براي خود كسب كند. اين نيز بزودي و بعد از شكست مصر در سال 1967 تا حدود زيادي از بين رفت. بعد از ناصر، انورسادات حركت به «راست» را شروع كرد و اين روند تا به امروز نيز ادامه دارد.
11) تحلیل انقلاب موزامبيك :
هنگامي كه در سال 1975 جنبش آزادي موزامبيك تحت رهبري «حركت ملي موزامبيك» (FRELIMO) به پيروزي رسيد، رهبران اين كشور در صدد برآمدند تا با ايجاد يك «حزب پيشرو» مبتني بر ايدئولوژي ماركسيسم ـ لنينيسم هم به سازماندهي سياسي مردم و هم به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي بپردازند. در پنج سال اول، اين رهبران برتحكيم يك اقتصاد دولتي تأكيد ميكردند؛ اما اين سياست، اقتصاد موزامبيك را به سمت فروپاشي برد فرار سرمايههاي خارجي و داخلي و خروج متخصصان سفيدپوست، اقتصاد ضعيف و جنگ زده داخلي و همچنين رشد اقتصادي مبتني بر كشاورزي دولتي (مزارع بزرگ تحت مديريت دولت) با توفيق چنداني مواجه نشد. در سال 1980 توليد نسبت به قبل از استقلال در سطح پايينتري قرار گرفت. كمبود مواد غذايي، احتكار و بازار سياه، رهبران سياسي را بشدت نگران كرد. البته منازعات داخلي و منطقهاي نيز نقش مهمي در ناكامي برنامههاي اقتصادي دولت داشت. دولت موزامبيك كه خود را متعهد به حمايت از مبارزان ضدنژادپرستي در آفريقاي جنوبي كرده بود از سوي رژيم افريقاي جنوبي تحت فشارهاي سياسي، اقتصادي و حتي نظامي زيادي قرار گرفت. آفريقاي جنوبي از مخالفان حكومت موزامبيك يعني جبهه مقاومت ملي موزامبيك (M.N.R) حمايت ميكرد.
در چنين وضعيتي ابتدا در سال 1980 ساموراماشل رئيس جمهور موزامبيك در صدد برآمد كه سرعت اصلاحات را كم كند از جمله كوشش كرد تا به مديران كارخانهها و مزارع اختيارات بيشتري براي توجه به وضع كارگران و دهقانان داده شود.همچنين به بخشهاي خرد خصوصي نظير تجاتر و مغازهداران نيز اختيارات بيشتري داده همچنين به بخشهاي خرد خصوصي نظير تجار و مغازهداران نيز اختيارات بيشتري داده شد و حتي تلاش براي جلب سرمايههاي خارجي نيز صورت گرفت. كنگره چهارم حزب نيز در سال 1983 برضزرورت دست كشيدن از اقتصاد دولتي تأكيد كرد. در عين حال رهبران موزامبيك در صدد برآمدند خود را از توفان درگيريهاي منطقهاي بيرون كشند به همينمنظور در سال 1984 قرارداد عدم تجاوز با رژيم آفريقاي جنوبي به امضاي دولتمردان موزامبيك رسيد. حتي تلاشهايي براي جلب كمكهاي اقتصادي و سرمايهگذاري آفريقاي جنوبي صورت گرفت كه البته به دليل سياستهاي محتاطانه رژيم افريقاي جنوبي در مقابل موزامبيك با توفيق همراه نشد.
چرخش دولت موزامبيك به سياستهاي راست گرچه برخي از فشارهاي اقتصادي و سياسي وارد براين كشور را به طور مقطعي كاهش داد، نتوانست مسائل اقتصادي و اجتماعي اين كشور را حل كند اقتصاد موزامبيك به طور كلي بنيادهاي ضعيفي داشت.ك اين كشور در مقايسه با برخي همسايگانش (نظير آفريقاي جنوبي و آنگولا) فاقد منابع غني زيرزميني است. بعلاوه سياست چرخش به راست موجبات پيدايش برخي شكافها را در درون حزب حاكم فراهم كرد. اين اختلافات دروني بويژه برسر مماشات با رژيم افرقاي جنوبي و رودزيا بود. به همين دليل بعد از مرگ ماشل جانشين او مجدداً به صف مبارزان رژيم آفريقاي جنوبي پيوست و حمايت از كنگره ملي آفرقا را در پيش گرفت. اين در حالي بود كه بحرانهاي اقتصادي همچنان ادامه داشت. با سقوط رژيم نژادپرست در آفريقاي جنوبي (در اوايل دهه 1990) بسياري از منازعات منطقهاي در جنوب آفريقا از ميان رفت و از فشارهاي منطقهاي برموزامبيك نيز كاسته شد. در عين حال سياست تعديل اقتصاد دولتي و حركت به سمت يك اقتصاد آزاد همچنان ادامه يافت.
12) تحلیل انقلاب آنگولا:
تجربه رژيم انقلابي در آنگولا شباهت زياد با موزامبيك دارد. رهبران آزاديبخش انگولا نيز بعد از استقلال اين كشور (در نيمه دهه 1970) تلاش كردند تا با استفاده از الگوي حكومت تك حزبي و پذيرش ماركسيسم ـ لنينيسم، حكومت متمركز و مقتدري را ايجاد كنند و به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي دست بزنند؛ اما آنها نيز با يك جنبش مخالف مواجه بود كه از درون ائتلاف نير وي ملي در دوران جنبش آزاديبخش سربرآورده بود. مخالفان حكومت جديد در تشكلي به نام يونيتا (UNITA) متشكل شده بودند اين جنبش كه به وسيله جناحهاي ميانه رو ائتلاف ضد استعماري به وجود آمده بود از حمايت آفريقاي جنوبي و ايالات متحده برخوردار بو د. در حالي كه شوروي و كوبا نيز متقابلاً از حكومت آنگولا و تشكل سياسي آن يعني جنبش آزاديبخش خلق آنگكولا (MPLA) حمايت ميكردند. اين جبههبندي به يك جنگ تمام عيار داخلي تبديل شد كه علاوه بر نيروهاي بومي، دهها هزار سرباز كوبايي را نيز به خاك آنگولا كشاند.
كشور آنگولا عليرغم برخورداري از منابع اقتصادي غني به دليل درگيري با اين بحرانهاي داخلي و منطقهاي با مشكلات زيادي طي دو دهه 1970 و 1980 مواجه بود. دولت نيز به دليل در پيش گرفتن يك سياست اقتصادي متمركز و دولتي نه تنها به حل مسائل كمك نميكرد، خود نيز به يك مسأله تبديل شده بود در نهايت اين كشور نيز پس از سال 1990 همزمان با تحولات منطقهاي (كاهش بحران) در صدد تغيير در سياستهاي اقتصادي خود برآمد و همچون موزامبيك به سمت گسترش اقتصاد آزاد حركت كرد و سرمايههاي خارجي، از جمله آمريكايي به اين كشور فراخوانده شدند.
13) تحلیل انقلاب اتيوپي(حكومت نظاميان و اصلاحات از بالا):
نظاميان اتيوپي در سال 1974 با ساقط كردن يك رژيم استبدادي سنتي (امپراتوري هايله سلاسي) قدرت را به دست گرفتند دولت جديد اتيوپي برخلاف دو مورد قبلي (موزامبيك و آنگولا) نه قبل از حكومت از تشكل سياسي برخوردار و نه بعد از آن در صدد بسيج سياسي و به صحنه كشاندن مردم بود با وجود اين، رژيم ماركسيستي را برگزيد و در صدد اجراي نوعي سوسياليسم دولتي در اين كشور برآمد سوسياليسم اتيوپي به طور عمده بر اصلاحات ارضي و بهبود وضع روستاييان تأكيد داشت و اصولاً به گروههاي شهري توجه زيادي نداشت. اين رژيم به دليل تمايلات اقتدارگرا و سركوبگرايانه در موارد زيادي نيز در تعطيلي دانشگاهها، سركوب دانشجويان و حتي سركوب اعتصابات كارگري و اتحاديههاي كارگري از جمله مسائلي بود كه دولت هايله ماريام را در مقابل گروههاي شهري قرار ميداد.
رژيم ماركسيستي اتيوپي در حفظ حمايت روستاييان نيز ناكام ماند تلاش وي براي جابهجايي اقوام و تغيير محل سكونت آن بينتيجه ماند بعلاوه حكومت با جنبشهاي استقلالطلبانه متعددي مواجه بود در مناطق شمالي و شرقي اين كشور، جدايي طلبان اريتره با حكومت ميجنگيدند چرا كه رژيم جدي نيز همچون رژيم قبلي حق خودمختاري مردم اريتره را ناديده ميگرفت و در صدد حفظ امپراتوري بود. همچنين در مناطق تيگره در شمال وارموره در جنوب نيز جنبشهاي جداييطلبانه در گرفته بود. از اينها مهمتر، اتيوپي برسر مناطق اوگادن با كشور همسايهاش سومالي درگير يك جنگ چند ساله شده بود اين جنگ در سال 1978 به سود اتيوپي تمام شد، اما اين جنگ در كنار ديگر مسائل سياسي و منطقهاي كه پاي قدرتهاي بزرگ را نيز به منازعات مربوط كشانده بود با مكشكلات زيادي مواجه بود و اصولاً توانايي و منابع كافي براي پيشبرد اصلاحات اقتصادي و اجتماعي لازم را نداشت.
از آغاز دهه 1980 به بعد، رژيم اريتره در صدد برآمد كه ظاهر نظامي خود را تغيير دهد بنابراين به گسترش يك سازمان حزبي پرداخت و به دنبال آن تلاش شد تا به اقوام و مناطق درجهاي از خودمختاري داده شود. سپس يك برنامه ده ساله رشد اقتصادي تنظيم شد كه قرار بود با گسترش بخش كشاورزي، تا سال 1994 اقتصاد اتيوپي با يك خودكفايي برسد. در اين برنامه به طور عمده برشيوه تعاوني كشاورزي تأكيد شده و از سهم مزارع دولتي كاسته شده بود. با وجود اين، طي اجراي اين برنامه علاوه برمشكلات اجرايي ناشي از بوروكراسي متمركز و همچنين كمبود منابع سرمايه و هزينههاي بالاي نظامي، مشكلات ديگري از جمله خشكساليهاي طولاني نيز در اين كشور ظاهر شد كه تأثير منفي زيادي برر درجه توفيق اين برنامه گذاشت.
به طور كلي رژيمهاي انقلابي آفريقا براي اجراي اصلاحات اساسي در كشور خود با چند مشكل اساسي و مشترك مواجه بودهاند. نخستين مشكل آنها بنيادهاي ضعيف اقتصاديشان بوده است. اين كشورها عموماً فاقد زمينهها و مباني لازم براي رشد صنعت بودهاند در چنين وضعيتي رژيمهاي انقلابي مخصوصاً بربخش كشاورزي تأكيد مي كردند؛ اما كشاورزي اين كشورها بدون پيوند با صنعت نميتوانست مسائل اقتصادي اين كشورها را حل كند دومين مشكل اين كشورها در الگوها و شيوههاي اجراي اصلاحات بود. در همه اين كشورها رهبران رژيمهاي انقلابي، بويژه در مراحل اوليه، به صورتي شتابزده و تقليدي در صدد اجراي اقتصاد متمركز دولتي برآمدندو اين الگوها در همه اين كشورها با ناكامي مواجه شد. در نهايت تمامي اين رژيمها از آغاز پيدايش خود با مسائل و بحرانهاي شديد منطقهاي مواجه بودند بحرانهايي كه به جنگها و مداخلات طولاني قدرتهاي بزرگ در اين كشورها انجاميد و طبعاً موانع زيادي براي پرداختن آنها به مسائل داخلي ايجاد كرد.
14) تحلیل انقلاب ويتنام:
بعد از استقلال ويتنام (شمالي) در سال 1954، رهبران اين كشور در صدد برآمدند تا براساس ماركسيسم ـ لنينيسم ، كه البته آن را با سنتهاي بومي و از جمله با كشاورزي اشتراكي در اين سرزمين تطبيق داده بودند، برخي اصلاحات اقتصادي و اجتماعي را به اجرا در آوردند اين اصلاحات شامل اصلاحات ارضي بود كه به ميان برداشتن كامل بزرگ مالكي انجاميد درر كنار اصلاحات ارضي تلاش براين بود كه اصلاحاتي نيز در زمينه امور آموزشي و بهداشتي و ديگر خدمات اجتماعي ـ به ويژه در روستاها ـ به عمل آيد. تراكم شديد جمعيت در اين سرمزين كم وسعت و فقير اجراي چنين اصلاحاتي را حياتي ساخته بود. به ويژه اينكه اين كشور از همان آغاز استقلال درگير مكنازعات منطقهاي با بقاياي استعمارگران فرانسوي و سپس آمريكايي بود كه سرزمينهاي اطراف اين كشور را در دست داشتند و در صدد فشار آوردن براين رژيم انقلابي بودند و اندكي بعد نيز اين كشور درگير يكي از خونبارترين جنگها با بزرگترين قدرت نظامي جهان يعني ايالات متحده شد. شرايط جنگي، خود ويژگيهاي خاصي به اصلاحات در ويتنام ميداد از جمله اينكه در اين سرزمين روستايي، دولت نميتوانست به طور مستقيم و متمركز تمامي امور هزاران روستا را تحت كنترل كامل خود در آورد. به عبارت ديگر عمل كردن به شيوه بوركراسيهاي متمركز نه ممكن بود نه مفيد. در چجنين وضعيتي رهبران انقلابي ويتنام بهترين استفاده را از خود روستاييان و روشها و سنتهاي آنها كردند. به عبارت ديگر آنها در صدد برآمدند تا به مشاركت خويش، مردم را كه در جو انقلابي ـ جنگي از روحيه و انگيزه خوبي نيز برخوردار بودند سازمان و جهت دهنده و نه اينكه آنها را تحت نظارت بوركراتيك خود در آورند و فلج كنند اين روش نتايج بسيار مثبتي داشت. ميزان بهرهوري در كشاورزي از طريق روشهاي ساده، اما سازمان يا فته به نحو مطلوبي افزايش يافت. به طوري كه طي سالهاي 1954 تا 1976 محصول برنج در هر واحد كشت به 4 برابر رسيد. نظام آموزشي نيز بازندگي روستايي و توليد كشاورزي هماهنگ شد. اين نظام در عين حال به نحو كارآمدي نيروهاي فني و خدماتي لازم را براي زندگي روزمره (كه با جنگ نيز قرين بود) تربيت ميكرد تعداد پزشكان و پزشكياران در روستاها طي سالهاي 1954 تا 1967 حدود 50 برابر شد. به همين نسبت نيز نيروهاي متخصص لازم براي مديريت اجتماعي در وضعيت جنگل افزايش يافتند.
درست است كه وضعيت جنگي خود نقش مهمي در اين بسيج اجتماعي و در عين حال حفظ انسجام و افزايش قدرت مقاومت مردم در تحمل مسائل و مشكلات داشت، اما در مجموع قدرت سازماندهي رهبران ويتنام و ديدگاه مردمگرايانه و سوسياليسم مشاركتي آنها نقش اساسي را در تداوم ثبات سياسي طي دوران جنگ و همچنين بعد از آن داشت. با وجود همه اينها نبايد اين نكته را فراموش كنيم كه سوسياليسم مشاركتي ويتناميها كه برروستاها و كشاورزي تأكيد داشت از يك نقطه ضعف اساسي رنج ميبرد كه اين نقطه ضعف بويژه بعد از فروكش كردن تب و تاب جنگ و از بين رفتن غرور ناشي از پيروزي ويتناميها بريك ابرقدرت، از دهه 1980 خود را نشان داد. اين نقطه ضعف عبارت بود از اينكه اقتصاد كشاورزي ويتنام توناييهاي محدودي دارد. بيتوجهي به برنامه صنعتي شدن چيزي نبود كه رهبران ويتنام فقط در وضعيت جنگي دچار آن باشند؛ بعد از جنگ نيز اين بيتوجهي ادامه پيدا كرد. تنها از دهه 1980 ويتناميها به اين نقطه ضعف اساسي پيبردند. اينكه آيا يك اقتصاد نسبتاً خودكفاي كشاورزي، آن هم در چارچوب ساختارهاي اشتراكي، امكانات درون جوش براي انباشت سرمايه صنعتي دارد يا اينكه ويتناميها اگر بخواهند برنامه صنعتي شدن را به پيش ببرند بايد درهاي خود را به سوي سرمايههاي خارجي باز كنند؟ اين كاري است كه از نيمه دهه 1980 رهبران ويتنام كم و بيش به آن تمايل پيدا كردهاند در اينجا يك سؤال ديگر نيز پيش ميآيد و آن اين است كه ايا با ورود سرمايههاي خارجي كه به تبع آن نيز بايد نوعي اقتصاد بازار را در كشور برقرار كرد، ساختارهاي سوسياليستي و مشاركتي (مردمي) ويتنام ميتواند دوام بياورد؟
15) تحلیل انقلاب يمن جنوبي:
زماني كه جنبش استقلالطلبانه در يمن جنوبي به سال 1967 به پيروزي رسيد و «جمهوري دموكراتيك خلق يمن، تشكيل شد، رهبران اين كشور تمايلات سوسياليستي خود را ابراز كردند و خود را متعهد به اجراي اصلاحات اساسي در اقتصاد و جامعه يمن جنوبي اعلام كردند در حقيقت اين رهبران فقط اقتصاد ضعيف باشند و يا امكان چنين برنامهاي را داشته باشند؛ زيرا اقتصاد كشاورزي ضعيف يمن (كه فقط 1 درصد زمينهاي آن زير كشت بود) امكان چنداني براي تأمين نيازهاي معيشتي مردم را نيز نداشت تا چه رسد به امكان تدارك سرمايه براي اجراي برنامه صنعتي شدن
يمن تا قبل از استقلال همچون ديگر كشورهاي شبه جزيره عربستان در دوران استعمار فقط به عنوان يك كمپ (توقفگاه موقتي) براي استفاده انگليسيها قرار گرفته بود و انگليسيها حضور خود را در اين كشور به بندر عدم محدود كرده و از هر گونه فعاليت اقتصادي كه اندك تكاني به اقتصاد ضعيف اين سرزمين بدهد خودداري كرده بودنمد. اما عقبماندگي بيشتر اين كشورها نسبت به ديگر كشورهاي شبه جزيره عربستان اين بود كه از منابع معدني (نفت) نيز بيبهره بود. به هر حال، آن چه رهبران چپگراي يمن جنوبي در دوران زمامداري خود انجام دادند در واقع ادامه همان وضعيت ما قبل استقلال بود، اما اين بار براي يك قدرت خارجي ديگر در واقع در دوران جنگ سرد مواضع چپ و به اصطلاح ماركسيست ـ لنينيستي يمن جنوبي اين كشور را كه از لحاظ سوقالجيشي در منطقه مهمي قرار گرفته بود و به صورت يكي از پايگاههاي شوروري در آورد مواضع ماركسيستي ـ لنينيستي رهبران يمن هيچ مبناي اجتماعي و اقتصادي در درون اين كشور نداشت. آنها حتي نتوانستند يك مبناي اجتماعي و اقتصادي كافي براي ثبات سياسي خود تدارك ببينند بنابراين بعد از فروپاشي شوروي، اين كشور نيز فرو پاشيد.
16) انقلاب اسلامی ايران وخصوصيات آن:
بين سال های 1975 تا1980 در حدود هشت رژيم انقلابی در کشور های جهان سوم به قدرت رسيدند. اين کشور ها شامل آنگولا،اتيوپی،گرانادا،موزامبيک،نيکاراگوا،افغانستان، يمن جنوبی و ايران بود. از اين هشت کشور انقلابی،سه کشور محصول مبارزات ضد استعماری بوده،سه کشور ديگر انقلاب هايی را بر عيه رژيم های مورد حمايت غرب و ايالات متحده آمريکا به انجام رساندند وانقلاب دو کشور ديگر حاصل منازعات وکشمکش های داخلی بود.
به غير از ايران بايد ساير رژيم های انقلابی را جز مجموعه های سوسياليستی طبقه بندی نمود. به اين دليل هفت کشور ياد شده دارای ماهيتی سوسياليستی مي باشند که در حوزه سياست خارجی از اقدامات وجهت گيری اتحاد شوروی حمايت به عمل مي آوردند. البته به غيراز جنبش موريس بيشاب در گرانادا،کشور های ياد شده دارای روابط نظامی متمرکز ومشابهت های سياسی وايدئولوژيک با اتحاد شوروی بودند. در اين ميان تنها ايران بود که سطحی مساوی از خصومت وتعارض نسبت به شرق وغرب را در رفتار خود نمايان ساخته بود.
جمهوری اسلامی ايران،سياست بي طرفی را در معادله قدرت جهانی جهانی، اتخاذ نمود. ساير واحد های انقلابی توانستند خود را صرفا به جنبش عدم تعهد نز ديک نمايند واز هرگونه اقدام مستقل فراگير تر عاجز بمانند. به دليل ماهيت وکار کرد انقلاب ايران، اين مجموعه توانست تاثير عمده وقابل توجهی بر توازن قدرت در خاورميانه بر جای گذارد.
در واقع انقلاب ایران جز انقلابات اجتماعی بزرگ است که در نتیجه آن تغییرات بنیادین در ساخت اجتماعی واقتصادی جامعه ایجاد شد انقلاب اسلامی ایران در ارزش های اجتماعی ونیز مسیر کلی حرکت جامعه تحولی اساسی ایجاد کرد وبه روند غربی کردن کشور که از اهداف اصلی حیات اجتماعی،آموزشی وفرهنگی پیشین ایران بود،پایان داد.
برای تحلیل انقلاب اسلامی ایران،نظریه هایی در نظر گرفته شده است،به این معنی که انقلاب اسلامی ایران قابلیت تحلیل در این تئوری ها را داراست. از جمله این توری ها می توان به توری توهم،تئوری مدرنیزاسیون،نظریه اقتصادی،نظریه مذهب ونظریه استبداد اشاره کرد.
انقلاب اسلامی ایران معلول زمینه ها وعواملی است. که عبارتند از زمینه های داخلی،عوامل خارجی و عوامل شتاب زا.
در باب زمینه های داخلی وقوع انقلاب ایران باید به زمینه هایی سیاسی،اجتماعی،فرهنگی ومذهبی، وزمینه های اقتصادی اشاره کرد.در باب زمینه های سیاسی وقوع انقلاب ایران باید به مولفه هایی چون پویش سیاسی قدرت و مآلا ًاستبداد و نیز به مولفه ناکارآمدی نخبگان سیاسی اشاره کرد.برای زمینه های اجتماعی وقوع انقلاب ایران باید مولفه های نقش مردم و طبقات اجتماعی و پیا م های جنبش های مشروطیت،تنباکو،ملی شدن صنعت نفت و قیام پانزده خرداد را در نظر گرفت. در باب زمینه های فرهنگی مذهبی وقوع انقلاب ایران باید به مولفه هایی چون ایدئولوژی،رهبری،وفرهنگ سیاسی اشاره کرد.در این راستا ازمولفه هایی چون نوسازی و پویش های دولت اقتدار گرای بوروکراتیک باید برای زمینه های اقتصادی وقو
مطالب مشابه :
ليست اعضا
كار آفرين كشت و صنعت خليج نايبند وطن رشد صنعت بازرگاني پرهام تجارت پارس
فيلمهاي خوراكي مدافعان صنعت و سلامت
فيلمهاي خوراكي مدافعان صنعت و است كه به همين منظور در هند و تايلند كشت پرهام سهولی
باغدار نمونه شهرستان گرمي با توليد ۷۰ تن محصول شليل در يك هكتار ركورد كشور را شکست
كشاورزي دانشكده هاي معتبر استان اردبيل از سال ۸۲ با تاسيس شركت كشت و صنعت و پرهام چالش
عنکبوت
بنابر این، کاربرد های آن در پزشکی و صنعت بز كشت ميدهند و سپس تار را آموز پرهام
اطلاعات پایه مهندسی
بناهايي كه منسوب و مربوط به صنعت بوده و در آنجا قطعات كوچك و براي كشت و زرع پيش بيني
انواع فاضلاب، اجزای تشکیل دهنده و انواع روش های تصفيه فاضلاب
لجن فعال از نوع كشت ميكروبي معلق با دانشگاه علم و صنعت ، دزاشیب ، رستم توسط پرهام
تغییر سهام سهامداران فعال به تفکیک شرکت ها - 18 آبان
اخبار/ گزارش و تحلیل شركت مديريت صنعت شوينده توسعه شركت پرديس پرهام كيش
عامل محرک در تاریخ
وجود ندارد و سرزمينها قابل زرع و كشت نيستند، از صنعت و دارند و باقر پرهام
امام زمان(عج) چگونه پيروز مي شود و جهان را فتح مي كند؟
بناها و صنعت و و همه كشتها و زراعتها کاوه پرهام سلطان مهراج
نمونه های توصیفی و تحلیلی از انقلاب های کلاسیک جهان(۲)
این معرفی نامه از طرف پرهام هرسنی آن زير كشت تنباکو،ملی شدن صنعت نفت و قیام
برچسب :
پرهام كشت و صنعت